آذر درخشان یکی از فعالین جنبش زنان و یکی از اعضای حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست) درگذشت
حزب کمونیست ایران (مارکسیست
لنینیست مائوئیست)
26 مه 2012 (6 خرداد 1391)
رزا: اگرچه راه آذر درخشان و من
در همان سالهای 2007-2008 از هم جدا شد، اما کاش آذر می بود و در جشن شادی و سرنگونی رژیم
اسلامی "شکفتن هزاران هزار گل" را آنجور که خود روزی گفت با چشمان خود میدید....
آذر درخشان همچنین علیه شرکت و
همکاری زنان در بنگاههای رسانه ای "امپریالیستی" و مواجب گیری به نام
پروژه های زنان، گام به گام در تهیه و تدوین و حمایت از متن های آگاهگرانه علیه این
"همکاری" ها فعال بود. همکاری کادر هیئت تحریریه اقلیت که در پروژه مالی
و سیاسی دولت هلند همدست بود، اگرچه اکنون عمومیت یافته اما در زمان خود بحث های
زیادی را دامن زد.
آذر درخشان اگر چه بنا به خط
تشکیلاتی و حزبی اش (روزی باید با اقلیت اعتلاف کنیم، پس همه پل ها را خراب نکنیم)
خود نوشته ای بنام فعال زنان و یا بعنوان
فعال حزب م.ل.م. علیه شرکت فعالین چپ و احزاب سیاسی در ساختارهای
"امپریالیستی" ندارد، اما هر کجا فردی قلمش در جهت نفی و مخالفت در
همدستی با ساختارهای سیستم چرخید، او نیز فعالانه حمایتش کرد. او از معدود زنانی
بود که فرق شغل و ماموریت سیاسی را خوب میفهمید. و اینکه "شهرزادنیوز" ها و همین اواخر پروژه "شادی ها" ماموریت
سیاسی هستند، شکی نداشت.
او همواره پشتیبان استقلال مادی جنبش،
دوری از ساختارهای فرمایشی و قلابی و کلا "ان جی او" گرایی در جنبش زنان بود. و دوره
طولانی هم تشکل 8 مارس درگیر بحث "نقش مخرب ان جی او ها در جنبش - آروند هاتی روی" بود، متاسفانه این بحث ها کماکان درون گروهی است و جا دارد بدلیل اهمیتش
نه تنها در جنبش زنان بلکه در سطح جنبش های کارگری نیز گسترده تر بررسی شوند.
آذر درخشان اگرچه علنا علیه
استفاده از بنگاههای خبر پراکنی "امپریالیستی" نگفت و ننوشت، اما خود هرگز
برای رساندن پیامش از بنگاههای بی بی 30، صدای امریکا و یا سایر رسانه های سیستم، استفاده
ابزاری در جهت اهداف سیاسی و سهم گیری در قدرت را نداشت. آخرین تلفن من و سوالی که
ازش داشتم را اینطور جواب داد: ببین از کجا پول میگیرند. ردشان را از روی پول در
میاری...
آنان امروز نیز در نبود آذر،سخنرانی آذر درخشان را در سمینار سال 2007(کلن/ آلمان) همراه با موش نامه
جدید شان، در وبسایت گفتگوهای زندان رسانه ای کرده، بلکه چند دلاری بیشتر به جیب زده، و چهره کریه همدستی گفتگوهای زندان و سمینار زندانیان سیاسی شان را در همکاری با
اکثریت و توده در سوئد قابل تحمل کنند.
آذر درخشان را هرگز نباید در کنار همکاران اکثریت و حزب توده قرار داد.
این نقد آذر بود وقتی از طرف
فداییان اقلیت و بقیه طیف مواجب بگیر سیستم ادعا شد که لنین نیز در مقطعی از
ساختارهای سیستم استفاده کرده: سازمان اقلیت و تجارب تاریخی!
"آقای حسن بهزاد برای اینکه
نشان دهد رفیقش خانم مینا سعدادی بر طبق
سنت بلشویکهای روسیه عمل کرده است مثال مجلس دومای روسیه را می زند. باز هم محض اطلاع کسانی که می
خواهند با آقای حسن بهزاد بسوی سوسیالیسم بروند یادآوری کنم که لنین و بلشویکهااگر از مجالس بورژوایی استفاده کردند برای این بود که سرمایه داری حاکم خودی راافشا کنند، همانهایی که آن نهاد را در اختیارشان گذاشته بودند، نه اینکه بخواهند از "دومای هلند"برای افشای رژیم اسلامی استفاده کنند. بگذریم که حتی این کار را هم نمی توانند
بکنند چون مجلس دومای هلند حتی اجازه افشای رژیم جمهوری اسلامی را هم نخواهد داد. (3) اما حتی اگر هم
بدهد اين خیلی هنر نیست که زیر بال و پر یک قدر ت ارتجاعی علیه قدرت ارتجاعی دیگر
حرف زد".....
نوع زندگی شخصی و سیاسی آذر
درخشان بر طبق سنت پیشگام، رهبریت، بردن آگاهی از طرف نخبگان حزبی و سازمانی به
جنبش زنان، کارگران و جوانان بود. او به این سنت تا آخرین لحظه عمر وفادار بود و
در برابر دیدگاه من که زنان تشکل 8 مارس هرگز از این وابستگی "رهبر- پیرو" خلاص نخواهند شد، او با خوشبینی اینگونه
جواب من را میداد: بلاخره همه یکروزی نخبه
و رهبر میشوند و از بین بردن تضاد کار یدی و فکری در جنبش وقتی که همه نخبه شوند،
انجام پذیر است!
آذر به نقش مادران پر تجربه در
جنبش زنان و انتقال "آگاهی" اعتقاد داشت و هیچگاه ضرورت پر و بال دادن و حمایت از شورش علیه اتوریته های فکری را ندانست. اعضای تشکل های تحت
رهبری اینگونه انقلابیون حرفه ای، هرگز بدون انتقال رهبران جدید از حزب مادر (پدر) نمیتوانند
به موجودیت خود در فقدان رهبری سابق ادامه داده و همواره به کمک حزب و تشکیلات
مادر (پدر) وابسته میباشند. در مورد تشکیلات 8 مارس نیز بطور مشخص در فقدان آذر
درخشان، موجودیتش بدون حمایت و انتقال زنان از حزب م.ل.م. به تشکل زنان، در نقش
رهبران جدید امکان پذیر نبوده و وابستگی نظری و سیاسی این تشکل به حزب مائویستی،
امکان فعالیت مستقل تشکل را از سازمان زنان گرفته. و اکنون نیز در فقدان آذر درخشان
احتمالا مریم جزایری از حزب م.ل.م. مسئولیت هدایت و رهبری نظری را به عهده خواهد داشت. و
کلا حتی اشغال پست رهبری تشکل زنان از طرف افراد با سابقه این تشکیلات بدون
وابستگی تنگانتگ با حزب م.ل.م. تصور شدنی نیست.
تمامی زنان مستقل از حزب، که بطور
موقت و یا طولانی مدت (مانند من عضو 6 ساله زنان 8 مارس) به اینگونه سازمانها می پیوندند، تنها تا زمانی میتوانند در این تشکل ها فعالیت
کنند (تحمل میشوند)، که خارج از اعتلاف های از بالا ی حزب مادر (م.ل.م.) فعال نباشند. به طور مشخص، در مورد
من، اعتلاف با اقلیت و حضور ناگهانی آذر درخشان در گفتگو با رادیو دمکراسی شورایی- اقلیت، به معنای
توقف (کش ندادن ) مبحث وابستگی شهرزاد نیوز به دولت هلند بود. پیامد این کش دادن موضوع (از طرف من) و همچنین ابراز انتقاد از شرکت سازمان زنان8 مارس در سازماندهی کنفرانس زنان پایه در ونزوئلا (معروف به کنفرانس زنان حامی چاووز) و انتقاد من از ورود به ساختارها و نهادهای احزاب
چپ دولتی آلمان، اگرچه با ادعای "اصلاح سیاست چپ ضد امپریالیستی، در مورد حمایت از احمدی نژاد
و بنیادگرایی مذهبی" موجب تصفیه استالینیستی کل نظرات درست و یا غلط من از
وبگاه اینترنتی 8 مارس، و حتی حذف کامل کلیپ ها و موسیقی مترقی درج شده را داشت. و
گویا من اصلا در این چند سال وجود خارجی نداشته و تنها بعنوان میهمان برای نشریه
شان چند مقاله برای درج فرستاده ام.(در حالی که مسئول ساخت و به روز کردن وبسایت زنان 8 مارس و بیشتر ترجمه های آلمانی مقالات و اعلامیه ها و آماده کردن نشریه برای چاپ، سالها به عهده من بود، و عملا در خانه خود و بخشا از منابع مالی من و نیز همکاری رفقای آلمانی ام انجام گرفت).
مورد اختلاف شدید من با سازمان زنان 8 مارس:
متاسفانه وابستگی به اتوریته فکری تک تک زنان
این تشکل در ساختارهای سلسله مراتبی بقدری
سهمناک است که بعد از کنار گذاشتن من، فرزند خردسالم بیشترین صدمه را از بایکوت
"خاله" های سیاسی اش برد و تنها با گذشت زمان و با کمک رفقای آتونوم
آلمان این فقدان تا حدودی جبران شد. من شخصا
دلیل "خودکشی شدن" بسیاری از فعالین سیاسی ایرانی جدا شده و یا بایکوت شده از طرف
تشکل ها و احزاب سیاسی ایرانی را درک میکنم. خوشبختانه خود بدلیل ارتباط با جنبش
کشور میزبان و داشتن پایگاه سیاسی و اجتماعی و در پناه حمایت آنها توانستم از این
تصفیه سیاسی استالینیستی جان سالم به در برده و جایی دیگر ادامه فعالیت بدهم. و
عاقبت نیز نوزادی که 6 سال بروی شانه های زنان 8 مارس بزرگ شد، اکنون بروی پاهای خود قدم
میزند و از آنهمه زنانی که "خاله ها" بارها بدلیل کمبود جا در خانه ام حتی در وان حمام خانه باید بخوابند،
خاطره ای مبهم دارد.
من البته در فقدان وجود آذر
درخشان ، آذر را آنگونه که دوست دارم به یاد می آورم.
من آذر درخشان را در کنارمان در خیابان به یاد
می آورم. وقتی گرسنه میپرسید: رزا هنوز از آن نون و پنیرت مونده؟ صورت هیجان زده اش پس از تظاهرات اول مه در
برلین. اشکهای بی اختیارش در گاز و در مبارزات علیه کنفرانس سران 8 کشور. آذر را
در جلوی سفارتهای رژیم، خوب به خاطر دارم. آذر را در شب بمباران افغانستان بیاد
دارم، در اکسیونهای علیه جنگ. در اعتراض به یورش نظامی به عراق بیاد دارم. آذر را
در مبارزه و حمایت از حق ویژه زنان بعنوان
پناهنده بدون اجبار به اعلام و اثبات فعالیت سیاسی در گروه و تشکلی سیاسی
به یاد می آورم. چه، زن بودن در این کشورهای بنیادگرا و اسلام زده، خود به معنی نا
امنی زنان است.
آذر درخشان بسیاری از این زنان
پناهجو را شخصا و یا تحت پوشش سازمان زنان 8 مارس بدون هیچگونه چشمداشت سیاسی و یا
مادی مورد حمایت قرار داد.
من آذر را در حمایت از زنان کتک خورده و تهدید شده از طرف
شوهران سیاسی و حزبیشان به یاد دارم. خشم اش از قتل و سنگسار زنان. و این فرقی
نمیکرد صبیه باشد بدست شوهر سوسیالیستش و یا سکینه محمدی باشد بدست رژیم اسلامی.
برای آذر حقوق زنان مانند "حق
تنفس" بدون اما و اگر بود. هیچگونه توجیح در مورد نسبی بودن و یا بومی کردن جنبش
زنان را نمیپذیرفت. افق اش بدست آوردن آزادیهای نسبی مدل اروپایی نبود. آذر "سهمی از
کیک" را نمیخواست بلکه قرار گذاشتیم که قنادی را اشغال کنیم.
او بروی
قولش تا آخرین لحظه از حیات کوتاهش ماند. اگرچه راه اشغال "قنادی" از
طرف هر دوی ما بسیار متفاوت بود. و ابزار رسیدن به رهایی برای او، حزبش و تشکل سلسله
مراتبی و راه پیشنهادی من بدون حزب، رهبری
و سلسله مراتب.
آذر هم مثل همه ما افت و خیزهایی
داشت. و امید که فعالین زنان بتوانند خارج از منافع سازمانی و حزبی خود، نوشته ها و
بخصوص مبارزات روزمره آذر را برجسته کنند.
آذر درخشان اگر چه کمتر از دیگر فعالین
زنان در دام سیاست مردان افتاد، اما او هم از چشم چپ کم سو بود. اما او هم عاقبت در کنفرانس ونزوئلا، در دام ساختارهای مردسالارانه چپ به اصطلاح
"ضد امپریالیستی" افتاد. گسست
نظری و قطعی من از او در همان توهم آذر به شرکت در کنفرانس چند روزه ای بود که به قصد
ایجاد جبهه حمایتی از چاووز و اینبار از طرف زنان چپ دولتی/ رسمی "ضد
امپریالیستی" آلمان برگزار شد و عاقبت نیز آبش آسیاب حاکم ونزوئلا و همدست احمدی نژاد را
چرخاند.
البته توهم آذر ها به شرکت در ساختارهای سیاسی قدرت و همکاری "انتقادی"
با جبهه "ضد امپریالیستی"، محدود به زنان احزاب کمونیست نمیباشد. فعالین زنان در جبهه
لیبرالها نیز با گرایش شرکت "انتقادی" در نهادها و ساختارهای به اصلاح
دمکراتیک، و با هدف سنگین تر کردن وزنه ی منافع زنان (سهم زنان) روی دیگر سکه ساخت و پاخت و یا "جدل" برای داشتن
سهم بیشتر از قدرت میباشند.
اگرچه آذر درخشان شناخت درستی در
رابطه با ارتجاع حاکم در ایران داشت و بدرستی توهمی هم از همدستی تمامی جناحهای
مختلف رژیم درسرکوب زنان نداشت، و همواره و در تمام دقایق زندگی خصوصی و سیاسی اش
خواهان صف مستقل زنان از قدرت بود، اما
متاسفانه در عمل با شرکت در کنفرانس زنان پایه " ونزوئلا" حتی به قول خودش "شرکت انتقادی" خود و
یاران تشکیلاتی اش، اما نهایتا آنها نتوانستند آن زلزله تفکری در چپ را علیه بنیاد گرایی مذهبی
ایجاد کنند. و مانند همیشه تمام این تلاشهای داخل سیستمی، تنها نتیجه اش همان مستحکم تر
کردن پایه های قدرت مردان (در اینجا چاوز) بود.
ادامه سیاست حمایتی از چاوز را
چند سال بعد در کنفرانس زنان چپ و کمونیست در هامبورگ مشاهده کردیم. و متاسفانه از
طرف زنان حزبی، همین انحرافات بعنوان نکات برجسته آذر درخشان تجلیل میشوند!
در گزارش اخیر نیز آمد که: توسط
زمان مسعودی برای شرکت آذر درخشان در کنفرانس زنان پایه قدردانی شد:" جای پای
تو تبديل به عدم اجازۀ حضور بنيادگرايان مذهبی (اسلامی) در اولين کنفرانس جهانی زنان پايه در ونزولا می گردد"
اگرچه زنان حزبی با تمام تلاششان
قرار است از آذر درخشان نمادی شبیه خود را، یعنی "زنی سوسیال دمکرات" و
سازمان دهنده کنفرانسهای پایه ونزوئلایی و طرفدار تحکیم حاکمان باقیمانده اردوگاه
سوسیالیستی (مانند چاوز) را تحویل جنبش زنان نسل بعدی دهند. و یا حمایت آذر درخشان را از شهرزاد
مجاب ها زیر ذره بینشان بزرگ نمایی کنند. اما لازم است همینجا اعلام شود که، اگر آذر درخشان
علیه فمنیست اسلامی نوشت و همراه او هم شهرزاد مجاب علیه این نوع فمنیسم بود و نوشت. امادر عمل این آذر درخشان نبود که شنل دکترای افتخاری دانشگاه تورنتو
کانادا را بروی دوش شیرین عبادی انداخت. این کار را شهرزاد مجاب انجام داد. اگر آذر
درخشان در کنفرانس زنان" پایه" شرکت کرد، اما او حامی چاوز نبود.
اگر برای حقوق زنان به توافق و
همکاری با احزاب چپ آلمان برخواست، اما آذر هرگز نه در انتخابات این پارلامنت ها و
مجالس اروپایی شرکت کرد، و نه مانند زمان مسعودی عضو احزاب چپ دولتی کشور میزبان شد.
اگر در کنار جمیله ندایی و پشت دوربینش بود، اما هرگز مانند جمیله ندایی و شهرزاد مجاب
برای رساندن پیامش از بلندگوهای بنگاههای بقول خودش "امپریالیستی"
استفاده نکرد. اگر آذر درخشان در سمینار زندانیان سیاسی در کلن آلمان 2007 شرکت کرد، اما با تغییر ریل این سمینار در سوئد و همکاری شان با توده و اکثریت، هیچگونه مشروعیتی برایشان قائل نشد.
آذر درخشان در
کارزار زنان درخشید. در جنبش رادیکال کشورهای میزبان شرکت فعال داشت. حمایت از
حقوق زنان و رهایی زنان از تمامی بقول خودش بند و زنجیر را هدفش گذاشت. با سوسیال
دمکرات ها برخاست و نشست ولی هرگز نه از
نظر مالی و نه از نظر سیاسی در تمام دوران همکاری ما در تشکل 8 مارس هیچگونه وابستگی
مالی و یا سیاسی نداشت.آذر فعالیت سیاسی را دکان و نان دانی خود و یا حزبش نکرده و
بخشا حتی مخارج سفر و فعالیت هایش در زندگی شراکتی بین رفقا پرداخت میشد. امید
فعالین زنان در نبودش، آذر درخشانی را بیاد بسپارند، که اگر چه او تا مدتها نه کارت شناسایی
درستی داشت، تا در معرض دیپرت قرار نگیرد، و نه حتی گاهی پولی به اندازه سیر کردن
شکمش. اما او بازویش را در بازوان ما حلقه انداخت. در جنبش کف خیابان با ما مورد تعرض
و سرکوب قرار گرفت، و او خوب میدانست که چه در زندان دیپرتی ها و چه در فقر و بی
پولی و گرسنگی و در بدری و بیماری، درب هر خانه ای را بزند، در آغوش خانواده زنان
است. و حتی از خبر احتمالی دیپورتش نیز درهای زندان به لرزه می افتند....
اینک جسم درد کشیده
و زخمی آذر بدست رفقا و خواهرانش به خاک سپرده میشود. و امید که در گرد و خاک و
هیاهوی بر آمده از دکانداران سیاسی و
مواجب بگیران راست و چپ بوی گوشت نذری شنیده، وجه رادیکال و اکسیونیستی آذر درخشان بی رنگ نشود.
یادش گرامی.