رزا: بچه های فرانکفورت به
مناسبت اول ماه مه وحید تقوی را از نروژ دعوت کردند. فیلم سخنرانی تقوی را در زیر
با هم ببینیم. همچنین فیلم پرسش و پاسخ از تقوی. فیلم سخنرانان دیگه و بقیه پرسش و
پاسخ ها در وبسایت فرانکفورت موجود است اینجا
اینکه تقوی نگذاشته ازش فیلم
تهیه بشه را نفهمیدم! شاید خیلی خوشتیپه یا خیلی بد تیپه یا زیرزمینیه یا دنبالشند
یا... مهم بحث شه که خوب در پرسش و
پاسخ ها ارائه داده. اغلب ترجمه هاش هم در وبسایت کاوشگر اینجا موجوده و تو خط
کمونیست شورایی میزنه. در بحثش از وایلد کت صحبت میکنه که بچه های آلمان میشناسند
و من لینک وبسایتشون را در زیر قرار دادم.
سمينار کارگری به مناسبت اول
ماه مه 2012 بخش يک ،با پيش گفتاری از رفيق اروند و
سخنرانی رفيق وحيد تقوی
رفقا خسته نباشید. لطفا از این پس در برنامه
هایتان از کسانی دعوت کنید که چهره مقدسشان پشت هاله ای از نور پنهان نشده باشد.
با سپاس از تمام زحمات رفقا
قسمت یک : پرسش و پاسخ از
سمینار کارگری
مطالب مرتبط راجع به "کارگر
ایسم"
Workerism is a name given
to different trends in left-wing political discourse, especially anarchism and
Marxism. In one sense, it describes a political position concerning the
political importance and centrality of the working class.[citation needed]
Because this was of particular significance in the Italian left, it is often
known by its Italian translation, Operaismo. In another sense, workerism refers
to the glorification of the culture of the working class, independent of their
historical role.
(C'est un film très long )
Révolution Française - La
Chute du Roi Louis XVI
La Révolution Française est la période de
l'histoire de France comprise entre l'ouverture des États généraux en 1789 et
le coup d'État de Napoléon Bonaparte
م. باکونين (1870)- برگردان: وحيد تقوی
برای خواندن مقاله یا روی تیتر آن کلیک کنیم و یا اینجا
بگذاريد وضعيت را در کشورهای خارج از فرانسه بررسی کنيم، جائی که جنبش سوسياليستی يک قدرت واقعی شده است. . . . حزب کارگران سوسيال دمکراتيکِ آلمان (S.D.W.P) و مجمع عمومی کارگران آلمان (G.A.G.W) که توسط فرديناند لاسال تشکيل شد، هر دو سوسياليست هستند، بدين معنا که میخواهند رابطهی بين کارگر و سرمايه را به شيوهی سوسياليستی دگرگون سازند [نابودی سرمايهداری]. هم لاسالیها و هم حزب آيزناخ [که نامش برگرفته شده از کنگره 9-7 آگوست 1869 است که در آيزناخ برگذار شد] کاملاً با يکديگر موافقند که برای انجام چنين دگرگونیای، مطلقاً ضروری خواهد بود که نخست دولت اصلاح شود، و اگر اين امر نتواند توسط تبليغات وسيع و يک جنبش کارگریِ قانونیِ مسالمتآميز انجام گيرد، در آنصورت دولت میبايد با زور اصلاح شود، يعنی با يک انقلاب سياسی.
تمام سوسياليستهای آلمانی معتقدند
که انقلاب سياسی بايد مقدم بر انقلاب اجتماعی باشد. اين يک اشتباه مهلک است. چون هر
انقلابی که پيش از انقلاب اجتماعی انجام گيرد، ضرورتاً يک انقلاب بورژوائی
خواهد بود --که تنها میتواند منجر به سوسياليسم بورژوائی شود-- يعنی يک شکل جديد
استثمار پرولتاريا توسط بورژوازی است که موثرتر و زيرکانهتر پنهان شده است.
اين اصل کاذب -- اين ايده که يک
انقلاب سياسی بايد مقدم بر يک انقلاب اجتماعی باشد-- عملاً يک دعوتِ باز از تمام
سياستکارانِ بورژوا ليبرال آلمان جهت نفوذ در حزب سوسيال دمکراتيکِ آلمان
است. و اين حزب در موارد متعدد از سوی رهبرانش --و نه از سوی اعضای معمولیِ با
افکار راديکالاش-- تحت فشار قرار گرفت تا با دمکراتهای بورژوائی Volkspartei (حزب مردم)،
حزب فرصتطلبی که فقط مشغول سياستهای بورژوايی و به طرز زهرآگينی عليه اصول
سوسياليسم است، ائتلاف کند. اين خصومت، توسط حملات بیرحمانهی سخنورانِ ميهنپرست
و مطبوعات رسمی عليه سوسياليستهای انقلابی وين وسيعاً به نمايش درآمد.
اين يورش عليه سوسياليسم انقلابی
خشم و مخالفتِ تقريباً تمام آلمانیها را برانگيخت، و ليبکنيشت و ديگر رهبران حزب
سوسيال دمکراتيکِ آلمان را بطور جدی شرمسار کرد. آنها میخواستند کارگران را آرام
کنند و لذا کنترل خود را بر جنبش کارگری آلمان حفظ نمايند و در عين حال، با رهبران
بورژوا دمکراتِ حزب مردم دوستی داشته باشند؛ که بزودی فهميدند که با مقابله
با جنبش کارگری آلمان که بدون حمايتاش نمیتوانستند به قدرت سياسی برسند، خطای
تاکتيکیِ جدیای مرتکب شدهاند.
در اين رابطه، حزب مردم
سنتِ بورژوازی را که خودشان هيچوقت انقلاب نکنند دنبال نمود. تاکتيکهاشان اما،
هرچقدر هم که استادانه بکار برده شده باشند، هميشه مبتنی بر اين اصل است: جلب کمکِ
قدرتمند مردم به انجام انقلاب سياسی، ولی چيدن محصول برای خود. اين نوع ملاحظه بود
که حزب
مردم را
مجبور کرد تا موضع ضدسوسياليستی خودش را معکوس کرده و اعلام نمايد که او نيز اکنون
يک حزب سوسياليست است. . . . بعد از يکسال مذاکره، رهبران بلندپايه احزاب کارگری و
بورژوائی برنامهی معروف ايزناخ را پذيرفتند و با حفظ نام حزب سوسيال دمکراتيکِ
آلمان يک حزب واحد تشکيل دادند. اين برنامه واقعاً يک موجود دورگه از برنامهی
انقلابیِ جامعه کارگران بين المللی (انترناسيونال) و برنامهی معروفِ
اپورتونيستیِ دمکراسی بورژوائی است. . . .
ماده يک
برنامه در واقع با سياست اساسی و روح انترناسيونال در تضاد است. حزب سوسيال
دمکراتيکِ آلمان میخواهد يک دولت آزاد مردمی بنا کند. ولی
واژههای آزاد و مردمی، با واژهی دولت الغا و بیمعنا و پوچ شده است؛
نام انترناسيونال حاکی از نفی دولت است. آيا تنظيمکنندگان برنامه در مورد دولت
بينالمللی يا جهانی سخن میگويند، يا میخواهند دولتی برپا دارند که تمام کشورهای
اروپای غربی را دربربگيرد --انگلستان، فرانسه، آلمان، کشورهای اسکانديناوی، هلند،
سوئيس، اسپانيا، پرتقال، و کشورهای اسلاوِ مطيع اتريش؟ خير. معدهی سياسیشان نمیتواند
بطور همزمان اينهمه کشور را هضم کند. سوسيالدمکراتها با اشتياقی که حتی نمیکوشند
پنهانش دارند، اعلام میکنند که میخواهند ميهن پدریِ پان-آلمانی را برپا دارند. و
اين دليل آنست که چرا تنها هدف حزب سوسيال دمکراتيکِ آلمان، ساختن دولت کل
آلمان، نخستين ماده برنامهشان است. آنها از تمام ميهنپرستان آلمانی
سبقت جستهاند.
کارگران آلمان
بجای آنکه خود را وقف ساختن دولت کل آلمان کنند، بايد به برادران استثمار شدهشان
در کل جهان بپيوندند تا از منافع مشترک اقتصادی و اجتماعیِ خود دفاع کنند. جنبش
کارگری هر کشور بايد صرفاً مبتنی بر اصل همبستگی بينالمللی باشد. ... اگر در تضاد
بين دو دولت، کارگران طبق ماده يک برنامه سوسيالدمکراتيک عمل کنند، آنها برخلاف
تمايلات بهترشان، برعليه رفقای کارگرشان در کشوری ديگر، به بورژوازی
خودی خواهند پيوست. بدينترتيب، همبستگی بينالمللی را قربانیِ ميهنپرستیِ
ملیِ دولت خواهند کرد. اين دقيقاً همان کاری است که کارگران در جنگ فرانسه-پروس میکنند.
تا زمانی که کارگران آلمان به دنبال برپائیِ يک دولت ملی هستند --حتی آزادترين دولت
مردمی-- آنها آزادیِ مردم از دولت را به ناگزير و بکلی قربانی میکنند:
نتيجتاً آنهائی که يک دولت میخواهند، رهائی اقتصادی تودهها را قربانی انحصار سياسی
حزبِ صاحب امتياز میکنند.
حزب
سوسيالدمکراتيکِ آلمان رهائی اقتصادی، و با آن رهائی سياسی پرولتاريا --يا صحيحتر،
رهائیاش از سياست و دولت-- را قربانیِ پيروزیِ دمکراسی بورژوائی میکند.
اين به صراحت از ماده دوم و سومِ برنامهی سوسيال دمکراتيک منتج میشود. سه بند
اول از ماده دوم از هر جنبهای بر اصول انترناسيونال منطبق است: براندازی سرمايهداری؛
برابریِ کامل سياسی و اجتماعی؛ هر کارگری بايد محصول کامل کارش را دريافت دارد.
ولی بند چهارم، با اعلام اينکه رهائی سياسی شرط مقدماتیِ رهائی
اقتصادی طبقه کارگر است، و اينکه حل مشکل جامعه تنها تحت يک دولت دمکراتيک ممکن
است، آن اصول را پوچ و عملیساختنشان را ناممکن میسازد. بند چهارم در مجموع
اينرا میگويد:
«کارگران،
شما برده و قربانی جامعه سرمايهداری هستيد. آيا میخواهيد خودتان را از اين وضعيت
خفتبار اقتصادی نجات دهيد؟ البته که میخواهيد، و مطلقاً هم محق هستيد. آيا
میخواهيد خودتان را از اين وضعيت خفتبار اقتصادی نجات دهيد؟ البته که میخواهيد،
و مطلقاً هم محق هستيد. اما برای رسيدن به مطالبات برحقتان، شما بايد
اول انقلاب سياسی کنيد. سپس، ما به شما کمک میکنيم که انقلاب اجتماعی کنيد.بگذاريد
اول، با توان شما، دولت دمکراتيک برپا گردد، يک دولت دمکراتيک خوب مثل دولت سوئيس:
و بعد ما قول میدهيم که همان امتيازاتی را به شما بدهيم که کارگران سوئيسی از آن
بهرهمند هستند. . . . (به اعتصابات در باسل و ژنو نگاه کنيد که بطور بيرحمانه
توسط بورژوازی سرکوب میشوند.)»
برای مجاب
کردن خود به اينکه اين فريبِ باورنکردنی دقيقاً بازتاب دهندهی گرايشات و روح
سوسيال دمکراسی است، ناچاريد ماده 3 را بررسی کنيد که تمام اهداف فوری و بلاواسطه
را رديف میکند تا در تبليغات مسالمتآميز وکمپينهای انتخاباتیِ حزبی به پيش برده
شوند. اين مطالبات صرفاً کپیِِ برنامهی آشنای دمکراتهای بورژوائی است: حق رای
عمومی همراه با قانونگذاری مستقيم توسط مردم؛ لغو تمام امتيازات سياسی؛ جايگزين
کردن ميليشيای داوطلب و شهروندان بجای ارتشِ دائم؛ جدائی کليسا از دولت و مدارس از
کليسا؛ تحصيلات ابتدائی رايگان و اجباری؛ آزادی مطبوعات، گردهمآئیها و انجمنها؛
جايگزينیِ يک نظام واحدِ مالياتی تصاعدی بر درآمد بجای تمام مالياتهای غيرمستقيم.
آيا اين
برنامه ثابت نمیکند که سوسيال دمکراتها صرفاً مشتاق رفرم سياسی نهادها و قوانين
دولتی هستند، و سوسياليسم برای آنها چيزی جز يک رويای پوچ نيست که میتواند در
بهترين حالت در يک آيندهی بسيار دور متحقق شود؟
آيا اگر بنا
به اين واقعيت نبود که آرزوهای واقعی و احساسات راديکالِ اعضاشان، يعنی کارگران
آلمان، بسيار فراتر از اين برنامه میرود، ما محق نبوديم که بگوئيم حزب سوسيالدمکراتيکِ
آلمان فقط بمنظور استفاده از تودههای کارگر همچون ابزاری ناآگاه برای ترويج
جاهطلبیهای سياسیِ بورژوا دمکراتهای آلمانی ايجاد شده است؟
در اين
برنامه فقط دو قطعه هست که سرمايهدارانِ بازار آزاد از آن خوششان نمیآيد. اولی، در
نيمه آخر بند 8 از ماده 3 است که خواستار برقراری يک روزکار متعارف
(محدود کردن ساعات کار)، لغو کار کودکان، و محدودکردن کار زنان میشود؛
اقداماتی که با آن بازار آزاد به خود میلرزد. بعنوان عاشقان آتشينِ تمام آزادیهائی
که بتوانند در جهت منافع خود از آن استفاده نمايند، آنها خواستار حق نامحدود
استثمار پرولتاريا شده و بشدت از دخالت دولت منزجرند. معهذا، سرمايهداران بيچاره،
به روزگار بدی افتادهاند. مجبور شدهاند تا دخالت دولت را حتی در انگلستان که به
هيچ وجه يک جامعه سوسياليستی نيست بپذيرند.
قطعهی دوم،
-- بند10 از ماده 8-- حتی مهمتر و سوسياليستیتر از آن است. خواستار کمک، حمايت و
اعتبار برای تعاونیهای کارگری، بخصوص تعاونیهای توليدکنندگان (با تمام تضمينهای
ضروری، يعنی، آزادی بسط) از سوی دولت شده است. موسسات توليدی آزاد، از رقابت با
تعاونیهای کارگری ترسی ندارند، چراکه سرمايهداران میدانند که کارگران، با
درآمدهای نحيف خود، هيچگاه خودشان قادر نخواهند بود که بقدر کافی سرمايه جمع کنند
تا بتواند حريف منابع عظيم طبقه کارفرما شود. . . . ولی اگر تعاونیهای
کارگری که از سوی قدرت و اعتبارات قريب به نامحدودِ دولت حمايت میشوند، شروع به
مبارزه کنند و کمکم هم سرمايه خصوصی و هم سرمايه شرکتی (صنعتی و تجاری) را جذب
کنند، اوضاع برعکس خواهد شد. . . . چراکه سرمايهدار در واقع با دولت در رقابت
خواهد بود، و دولت هم البته قدرتمندترين سرمايهدار است.
کارگر استخدام شده توسط دولت؛ اين اساس و اصلِ کمونيسم
اقتدارگرا، سوسياليسم دولتی است. دولتی که --در پايان دورهای از گذار ضروری برای
پيشرفت جامعه، و بدون تغيير چندانی از سازمانِ کنونیِ بورژوازی درقدرت، به سازمان
آيندهی برابری رسمی برای همه-- به مالک انحصاری بدل شده است؛ دولتی که آنگاه
يگانه بانکدار، سرمايهدار، سازمانده، و مديرِ تمام کارگران کشور، و توزيعکنندهی تمام محصولاتش خواهد بود. ايدهآل
و اصل اساسیِ کمونيسم مدرن همين است.
۲ نظر:
rosa jan xaste nebashi xili xoshal shodam ke soxanrani refigh vehid dar veblak gozashti man vehid mishnasam elete in ke negozasht chehreh melom che vagiyet inke ishon ne tenha xoshtipe belke zir zemi ham ast lol beher hal xili xoshal shodim ke refighemon aftabi shod veli soal esaci in ke chera in refighe ba erzeshemon dar oslo soxerani nemikone ke jemiet ziyadi estefade kone hetman norway jemieat nahamgon dare?rosa jan piroz portevan bashid mesoud
ُسلام مسعود جان
آره عادت هم کردیم همه علنی باشند!
سخنرانیش خوب بود و بخش 2 پرسش و پاسخ ترکوند.
اگه رفیقتونه بهش بگید کتابش را هیچ جا دیجیتال گیر نیاوردم. بهتره بگذارد روی وب بشه خوندش.
شخصا فکر کنم خیلی خوش تیپ بوده و دنبالشن.
برا همین آفتابی نمیشه!
D:
ارسال یک نظر