۱۰ دی، ۱۳۹۲

سال میلادی 2014- مبارزه؟ ادامه دارد! + لینکهای جدید + فیلم


مسئله این است:
 

این فرهنگ بود که بیمار بود. کل نگرش امریکایی‌ها به مسایل بود که بیمار بود. و بعد ما فهمیدیم که تنها یک راه برای تغییر وجود دارد و آن هم زیستن، تنها به شیوه‌ای متفاوت است. به جای تلاش برای تغییر ساختار به روش مقابله‌ی مستقیم، باید آن را زندگی کنی. آن شیوه‌ی زندگی، که فکر می‌کنی درست است و باید چنین باشد.

فیلم زیر- مستند برکلی/ امریکا- جنبش آزادی (بیان و...) دهه ی 60

Berkeley in the Sixties - Die Geburt der68er Bewegung

Patrick Forbes geht es um die Geschichte und Bedeutung des US-Gefreiten Bradley Manning, der vermeintlichen Quelle für die Enthüllungen über Amerikas Militärs und Diplomaten. Und es geht um eines der größten Informationslecks der Geschichte.


Drehort: USA 1990
Genre: Dokumentation
Laufzeit: 117 Minuten
Regie: Mark Kitchell
A documentary about militant student political activity in the University of California-Berkely in the 1960's.
Berkeley in the Sixties
This is an award-winning documentary about the origins of the Free Speech Movement along with the beginning of the counterculture of the 1960s in Berkeley, California. Directed, produced and written by Mark Kitchell along with Susan Griffin and Stephen Most.
Berkeley in the Sixties (1990 Documentary) - Part 7 of 12
Berkeley in the Sixties (1990 Documentary) - Part 8 of 12

Berkeley in the sixties subtitulado parte 1 de 8

Woodstock: 3 Days of Peace & Music

فیلم زیر از زندگی در کمون اشتراکی سوئد است- معرفی فیلم همه با هم- کمدی با زیرنویس انگلیسی

Tillsammans (2000) trailer
معرفی فیلم به زبان انگلیسی
Együtt (Tillsammans

سانسور بدلیل کپی رایت و بدون صدا- کل فیلم!
Great Movie Moments – Together
TOGETHER Regia di Lukas Moodysson. Scena "qualcuno non ha lavato i piatti".avi
Together (Regia di Lukas Moodysson. 2000)
Together (2000) triller
Tillsammans (2000) trailer
Tillsammans - Erraren Erik
به زبان سوئدی- صحنه هایی از فیلم
Scen ur filmen Tillsammans
Tillsammans - Erraren Erik

فیلم بادر ماینهف- کل فیلم گروه چریکی ار آ اف

با زیرنویس انگلیسی در 3 قسمت
The Baader Meinhof Complex (2008) pt. 1
The Baader Meinhof Complex (2008) pt. 2
The Baader Meinhof Complex (2008) pt. 3

فیلم مستند ویکیلیس به زبان آلمانی

WikiLeaks - Geheimnisse und Lügen Doku

لینکهای جدید. برای خواندن کل مطلب در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.

ویژگی‌های یکی از مؤثرترین ابزارهای جاسوسی آمریکا
.......
بارگذاری بدافزارهای دیگر و روشن‌کردن وبکم
آژانس امنیت ملی آمریکا تا اندکی پیش نرم‌افزاری به نام
Validator 
را روی کامپیوتر قربانی نصب می‌کرد. بر اساس اسناد محرمانه‌ای متعلق به سال ۲۰۰۴، این نرم‌افزار "دسترسی منحصربه‌فردی به کامپیوترهای افرادی ایجاد می‌کند که از نظر امنیت ملی برای آمریکا مهم هستند"؛ مثلا تروریست‌ها. البته سند یادشده تأکید می‌کند که هدف نرم‌افزار تنها تروریست‌ها نیستند.

........
آسانژ در سخنان خود هکرها را "آخرین نسل آزادی‌خواه" برشمرد که بایست با نفوذ در نهادهای امنیتی به افشای اسرار کمک کنند. او خطاب به حاضران در همایش سالانه هکرها در هامبورگ گفت که یا شکست می‌خوریم یا موفق به تغییر جهان می‌شویم.
جولین آسانژ و همکارانش با پایه‌گذاری سایت "ویکی‌لیکس" نخستین موج افشاگری علیه دولت آمریکا را به راه انداختند. این متخصص کامپیوتر پس از افشای اسناد محرمانه دولتی و مکاتبات دیپلماتیک ایالات متحده تحت تعقیب قضایی قرار گرفت. یکی از اتهام‌های او سوءاستفاده جنسی است. آسانژ که اتهام یادشده را بهانه‌ای برای ساکت‌کردن خود می‌داند، از بیش از یک سال پیش به سفارت‌خانه اکوادور در لندن پناه برده است.
فعالان فمینیست وب از منتقدان حضور آسانژ در همایش هامبورگ بودند. از نظر آنان، پرونده اتهام‌های جنسی علیه پایه‌گذار ویکی‌لیکس هنوز باز است.

لینکهای مفید برای خواندن:



آنارشیسم یا جنبش انقلابی قرن بیست و یکم میلادی
قسمت دوم


۰۴ دی، ۱۳۹۲

ن. تیف: زمانی که مارکس نخستین حزب کمونیست تاریخ را منحل کرد

ن. تیف: زمانی که مارکس نخستین حزب کمونیست تاریخ را منحل کرد



* رنه برتیهRené Berthierیک پژوهشگر آزادی گرا، فعال آنارشیست و آنارکوسندیکالیست  فرانسوی است. او در سال ١٩۴۶ متولد شد.


گفتن این که مانیفست «نخستین آتشفشان پرولتری به عنوان یک نیروی سیاسی مستقل» است غلوی ایده آلیستی ست. انتشار مانیفست در حالی که جوهرش هنوز خشک نشده بود در زمانی که انقلاب ١۸۴۸ در آلمان آغاز شد، چنان با بی تفاوتی عمومی روبه رو گشته بود که نویسندگانش را وادار نمود تا هر آن چه در توان دارند انجام دهند تا این نوشته پخش نشود. این مسئله مارکس را به انحلال نخستین حزب کمونیست تاریخ و سپس اخراج خودش از آن کشاند.

سال ١۸۴۸ : قربانی کردن حزب

انقلاب ١۸۴۸ آلمان به مارکس رخصت داد تا چارچوب ادراکی خود را بیازماید. ولی از همان آغاز انقلاب، مارکس و انگلس تلاش کردند تا با کوچک نمایی اهمیت آن، از شکل گیری یک جنبش خودمختار کارگری جلوگیری کنند. رویدادها نشان می دهند که تمامی انقلابات الهام گرفته از انقلاب فرانسه در راهی پای گذاردند که تلاش خود را بر شکل گیری یک دولت ملی رهاشده از خودکامگی متمرکز کنند. بورژوازی می باید ابتداء برای چنین منظوری قدرت را به دست بگیرد. بدیهی ست که اگر این بورژوازی ست که باید قدرت را بگیرد تا شرایط برای انقلاب اجتماعی نهایی آماده شود، پرولتاریا باید مطالبات و برنامه ی خود را کنار بگذارد و در کنار بورژوازی لیبرال برای یک قانون اساسی و آزادی های دمکراتیک مبارزه کند.

راهبرد مارکس و انگلس در آغاز انقلاب ١۸۴۸ برپایه ی جلوگیری از گسترش یک جنبش کارگری خودمختار قرار گرفت که به نظر آنان با مطالبات رادیکال خود می توانست بورژوازی لیبرال را بترساند، پس مارکس و انگلس اتحاد پرولتاریا با بورژوازی را پیشنهاد کردند. انگلس بسیار نگران بود که پلاتفرم هفده ماده ای اتحادیه کمونیست ها پخش شود. این پلاتفرم که نام «مطالبات حزب کمونیست در آلمان» را داشت مستقیماً از مانیفست کمونیست برداشت شده بود، مانیفستی که اتحادیه کمونیست ها خواهان تدوینش به عنوان برنامه گشته بود. اما این برنامه پس از تدوین بسیار رادیکال قضاوت شد، چرا که انگلس در پی جمع آوری کمک مالی بورژوا لیبرال ها برای روزنامه ی جدید راین بود.

انگلس در نامه ای به مارکس نوشت: (١) «اگر یک نسخه از برنامه ی ما در هفده بند این جا پخش گردد، ما همه چیز را از دست می دهیم.» در همین زمان بود که انگلس از هراس خود در رابطه با افزایش تحرکات کارگران نساجی نوشت که می توانست همه چیز را خراب کند. او نوشت:«کارگران کمی به تحرک افتاده اند، هر چند حرکات آنان ابتدایی است، اما تعدادشان زیاد است. کارگران فوراً دست به تشکیل ائتلاف هایی زدند. و این اتفاقاً مسئله ای ست که اقدام ما را خنثا می کند...» (۲)

درست خواندیم: کارگران «به تحرک افتاده اند»؛ تعداد آنان «زیاد» است؛ آنان «ائتلاف هایی» درست کرده اند؛ « و این اتفاقاً مسئله ای ست که اقدام ما را خنثا می کند...» در هر حال مرکب مانیفست هنوز خشک نشده بود که نویسندگانش به دلایل راهکاری تصمیم به چشم بند زدن به برنامه ی خود گرفتند. زمان کوتاهی طول نکشید که نویسندگان مانیفست خود به مفاد آن خیانت کردند و از جمله این قسمت:« کمونیست ها عقاید و برنامه هایشان را پنهان نمی کنند. آنان آشکارا اعلام می کنند که نمی توانند بی سرنگونی قهرآمیز نظم گذشته به اهداف خود برسند. طبقات حاکم باید از خوف یک انقلاب کمونیستی بلرزند! پرولترها در این انقلاب چیزی به جز زنجیرهایشان ندارند که از دست بدهند. آنان جهانی را برای فتح دارند.» مارکس و انگلس این مفاهیم را از «یافته ای» تازه به دست آمده بیرون کشیدند که در ایدئولوژی آلمانی (١۸۴۶) و «نقد اخلاقی و اخلاق منتقد» (۳) رد پای آن هست. این «یافته» بعداً «ماتریالیسم تاریخی» نام می گیرد، اما اغلب فراموش می گردد تا گفته شود که مارکس هرگز از این اصطلاح برای «روش» خود استفاده نکرد. (۴)

دو دوست نویسنده ی ما با الهام از تاریخ نویسان بخشی از تاریخ فرانسه بین ۶ آوریل ١۸١۴ تا ۲٩ ژوئیه ١۸۳٠ (۵) به این نتیجه رسیدند که پرولتاریا باید پیش از انقلاب خود، بورژوازی را برای انقلاب آزاد بگذارد. از این جا تا گفتن این که پرولتاریا باید به بورژوازی یاری رساند تا انقلابش را به پیروزی رهنمون کند یک گام باقی مانده بود. (۶)

تمام این ها به روشنی در «نقد اخلاقی و اخلاق منتقد»  نوشته شده است. مارکس معتقد بود که بورژوازی در آلمان عقب مانده است چرا که «تلاش می کند علیه سلطنت مطلقه مبارزه کند و در زمانی قدرت خود را ایجاد نماید که در کشورهای پیشرفته، بورژوازی نبرد قهرآمیز خود را علیه طبقه ی کارگر آغاز کرده است.» مارکس می افزاید:«در این کشور خصومت های جدیدی بین بورژوازی و طبقه ی کارگر وجود دارد.» این خصومت ها از توسعه ی صنعتی می آید.«بورژوازی آلمان درجا با پرولتاریا در تضاد قرار گرفته است.» در این جاست که «یک وضعیت متضاد» وجود دارد چرا که رژیم سیاسی غالب یک سلطنت مطلقه است. آلترنایتوی که خود را مطرح می کند بسیار ساده است، یا حفظ سلطنت مطلقه یا سلطه ی بورژوایی. مارکس می پرسد:«چرا زحمتکشان آزار خشن حکومت مطلقه به همراه دنباله ی نیمه فئودالش را به سلطه ی مستقیم بورژوازی ترجیح می دهند؟» اگر بورژوازی می توانست غلبه کند، مجبور است امتیازات سیاسی گسترده تری را بپذیرد. نتیجه این که باید از بورژوازی پشتیبانی نمود. چرا که به نظر مارکس «بورژوازی برای تجارت و صنعت خود برخلاف میلش شرایط مناسب را برای وحدت طبقه ی زحمتکش به وجود می آورد و این وحدت نخستین شرط پیروزی زحمتکشان است

مارکس و انگلس عضو اتحادیه کمونیست ها بودند. اتحادیه کمونیست ها یک تشکل کوچک بود که می توان آن را نطفه ی حزب کمونیست دانست. برنامه ی اتحادیه کمونیست ها نامش «مطالبات حزب کمونیست» بود و تشکیل یک جمهوری، تسلیح مردم و خلع مالکیت از زمین های زراعی جزوی از این برنامه بود.

در ماه مه ١۸۴۸ جلسه ای در شهر کلن آلمان برگزار شد. چهار عضو کمیته ی مرکزی اتحادیه کمونیست ها، از جمله مارکس و انگلس و پنج عضو تشکیلات شهر کلن در این جلسه شرکت کردند. مارکس در اتحادیه کمونیست ها در اقلیت بود. او با سوءاستفاده از اختیاراتی که به وی داده شده بود اتحادیه کمونیست ها را منحل نمود. او حتا در فوریه ١۸۴۹ از بازسازی اتحادیه کمونیست ها جلوگیری کرد. وی سپس به انجمن دمکراتیک کلن پیوست که تشکلی با اعضای بورژوا لیبرال بود. در این جا بود که مارکس اداره ی روزنامه ی جدید راین را به دست گرفت که نشریه ی لیبرال ها بود. مارکس که برنامه و سازمان پرولتری اتحادیه کمونیست ها را برچیده بود، در این انجمن تلاش کرد تا آگاهی طبقاتی بورژوازی را بیدار کند تا این طبقه بتواند سرانجام انقلابی مانند انقلاب سال ١٧۸۹ فرانسه را در آلمان به سر منزل مقصود برساند.(٧)

مارکس با استفاده از ابزار بوروکراتیک و در بحبوحه ی انقلاب، نخستین حزب کمونیست تاریخ را منحل کرد چرا که به نظر برخی از اعضای این تشکل، مارکس «بر این باور بود که اتحادیه کمونیست ها دیگر لازم نیست وجود داشته باشد زیرا تبلیغاتی شده بود و به درد وضعیتی که به وجود آمده بود، نمی خورد. مارکس می پنداشت که شرایط جدید آزادی مطبوعات و تبلیغات اجازه می داد که نوشته ها و تبلیغات آزادانه منتشر شوند بی این که نیازی به یک تشکل مخفی وجود داشته باشد.» (۸)

مارکس و انگلس در رابطه با لزوم وجود یک تشکل یا به یک تشکل مخفی یا یک تشکل تبلیغاتی باور داشتند. آنان در این دوره به حزب به عنوان سازمانده جنبش کارگری نمی اندیشیدند. به عبارت دیگر از نظر آنان در جامعه ای که آزادی مطبوعات و تبلیغات وجود دارد نیازی به حزب کمونیست نیست! این نظری بود که مارکس از آن در رابطه با حزب طبقه ی کارگر در سال ١۸۴۸ داشت! اکنون ما بهتر درک می کنیم که چرا یک تشکل هر چند کوچک با اعضایی فعال – کاری که دیرتر باکونین انجام داد – برای مارکس در آن زمان بی فایده بود و او آن را «تشکل مخفی» ارزیابی می کرد که لزومی ندارد وجود داشته باشد.

با این حال هنگامی که اثر انگلس را با عنوان «چند کلمه در باره ی تاریخچه ی اتحادیه کمونیست ها» می خوانیم، اثری که انگلس سال ها بعد در ١۸۹٠ نوشت، می بینیم که نوشته است: «اتحادیه کمونیست ها نسبتاً بسیار سریع رشد کرد.» او به تفصیل فعالیت های اتحادیه کمونیست ها را منعکس می کند. وی از شیوه ی عضوگیری و راه های استقرار اتحادیه کمونیست ها در همه ی کشورهای اروپای شمالی می نویسد. انگلس سپس به توضیح این نکته می پردازد که چگونه زمانی که تشکلات کارگری ممنوع اعلام شدند، اتحادیه کمونیست ها با استفاده از انجمن های ورزشی و آوازخوانی ارتباطاتش را در «کمون» های مختلف عضو تشکیلات حفظ کرد. خلاصه این که انگلس می نویسد «اتحادیه کمونیست ها بسیار گسترده شد»! زمانی که «تعداد زیادی از واحدهای» اتحادیه در آلمان به دلیل شرایط سخت برچیده می شدند، در جاهای دیگر واحدهای دیگری پرشمارتر ایجاد می گشتند.

جای بسی شگفتی ست که مارکس چنین تشکل پرتحرکی را منحل کند در حالی که انگلس آن را «مدرسه ی عالی اقدام انقلابی» می نامد!

نظری که مارکس و انگلس داشتند تا به عنوان جناح چپ حزب دمکرات فعالیت کنند با بازگشت به گذشته شگفت آور است. فرناندو کلودن می نویسد «هیچ سند اعتمادپذیری موجود نیست که در آن مارکس و انگلس علت انتخاب این راه را توضیح دهند.» (۹)

شیوه ی عمل مارکس و انگلس در این رابطه بازهم بیش از پیش توضیح ناپذیر می شود زمانی که به این موضوع توجه شود که دلیلی برای اعتماد به بورژوازی آلمان وجود نداشت که نشان دهد می تواند مانند هم طبقه ای خود در انقلاب ١٧۸۹ فرانسه کامیاب گردد. مارکس و انگلس می نویسند:«بورژواهای رادیکال کلن ما را دشمنان اصلی خود می دانند و نمی خواهند به ما اسلحه هایی بدهند که می توانیم به سرعت علیه خودشان استفاده کنیم»! (١٠)

باکونین می پذیرد که در آلمان «مسئله ی اجتماعی به زحمت از طریق منافذی ناروشن به وجدان پرولتاریا نفوذ می کند.» او می افزاید که مسئله ی اجتماعی «نمی تواند پرولتاریای آلمان را از دمکرات ها جدا نماید.» باکونین ادامه می دهد «کارگران می توانند بی تردید از دمکرات ها پیش بیافتند به شرطی که آنان بگذارند که کارگران به نبرد ادامه دهند.» (١١) باکونین به ناآمادگی پرولتاریای آلمان واقف است. پس به نظر می رسد که اختلاف مارکس و انگلس با باکونین کم تر یک تفاوت تحلیلی ست تا تضادی راهبردی.

باکونین با درس گیری از انقلاب ١۸۴۸ و زمانی که دیگر آنارشیست شده بود، این نتیجه گیری را کرد: یک) اتحاد پرولتاریا وبورژوازی رادیکال همیشه منجر به پذیرش برنامه ی بورژوازی از سوی زحمتکشان می گردد؛ دو) تجربه ی عملی مبارزه بهترین شتابدهنده به آگاهی کارگری ست.

مارکس و انگلس بر این باور بودند که استقرار آزادی های دمکراتیک و به ویژه حق رأی همگانی سرآغاز و شرط ایجاد هژمونی طبقه ی کارگر است. تمام راهبرد مارکس و انگلس بر این اساس قرار گرفت که هنگامی که حق رأی همگانی تحقق می یابد، از آن جایی که طبقه ی کارگر در اکثریت است، پس خواهد توانست قدرت را به دست آورد و آن چنان که در مانیفست آمده است طبقه ی کارگر در این زمان خواهد توانست برای «دست اندازی خودکامانه» روی امتیازات بورژوازی اقدام نماید. ما امروز به راحتی درمی یابیم که توهمات سوسیالیست های آن دوره به چه اندازه گسترده بوده اند.

انگلس مدت ها بعد نوشت که اتحادیه کمونیست ها در ١۸۴۸ «اهرمی بسیار ضعیف» بود. او افزود:«در لحظه ای که دلایل وجودی اتحادیه مخفی وجود نداشت، این تشکل دیگر به عنوان یک سازمان مخفی نمی توانست ادامه کاری کند.» (١٢) انگلس بر این باور بود که «پرولتاریا برای خودسازماندهی آمادگی» ندارد به این علت که برای درک «تضاد عمیق منافع خود با منافع بورژوازی» سردرگم است. انگلس می گفت که پرولتاریا به نقش تاریخی خود واقف نیست پس «اکثریت کارگران فعلاً مجبوراند به جناح چپ رادیکال بورژوازی» تبدیل شوند. (١٣)

این نظر انگلس که در سال ١٨٨۵ ارائه شد بیش از حد به یک توجیه می ماند و نمی تواند واقعاً جدی گرفته شود. با این حال انگلس بار دیگر در سال ١۸۹٣ در مورد انقلاب ١٨۴۸ نوشت:«این انقلاب همه جا نتیجه ی تلاش طبقه ی کارگر» بود.(١۴) به عبارت دیگر انگلس در سال ١۸۹٣ نوشته ای متضاد با نوشته ی خودش در سال ١٨٨۵ در باره ی انقلاب ١۸۴۸ منتشر کرد.

قربانی نمودن برنامه و حزب طبقه ی کارگر در پای یک اتحاد با بورژوا لیبرال ها بر این نظر مارکسیستی استوار است که تکامل تاریخی و پیشروی تاریخ دارای مراحلی ست که باید لزوماً طی گردند. باکونین کاملاً با دید مارکس آشنا بود. بی شک به همین دلیل بود که باکونین دیرتر و با توجه به طرز برخورد مارکس به انقلاب ١۸۴۸، مخالفت خود را با نظریه مرحله بندی تکامل شیوه های تولیدی اعلام نمود. مخالفت باکونین به این علت نبود که این نظریه غلط است، بلکه به این علت بود که این نظریه یک وجاهت نسبی داشت و در عمل کار را به ائتلاف های سیاسی ناپذیرفتنی می کشاند.

یادآوری کنیم که بلشویک ها در حالی وارد انقلاب شدند که با مرحله بندی تکامل شیوه های تولیدی مخالف بودند. سوسیالیست های دیگر روسی معتقد بودند که با توجه به این که پرولتاریا فقط ٣ % جمعیت را تشکیل می دهد، روسیه باید از مرحله ی دمکراسی بورژوایی و استقرار اقتصاد سرمایه داری عبور نماید تا سپس به انقلاب پرولتری برسد.

باکونین در سال ١٨۵٠ بر این امر پافشاری می کرد که در آلمان سرنوشت تعداد زیاد کارگاه ها و کارگران صنعتی «با تبدیل شدن آن ها به لشکر تبلیغات دمکراتیک» گره خورده است. باکونین در سال ١٨٧۴ می گفت که پرولتاریای شهرها جزو جدی ترین انقلابیان هستند. او ثابت کرد که «در برلین، وین و فرانکفورت سال ١٨۴٨ و در درسدن، هانوفر و بادن سال ١٨۴٩، پرولتاریا می توانست مستقلاً قیام کند و توانایی پذیرفتن رهبری هوشمند جنبش را داشت.» (١۵)

باکونین از تجربه سخن می گوید. این انقلابی روس در حالی که مارکس در حال بیدار کردن آگاهی طبقاتی بورژوازی لیبرال بود، جزو اصلی ترین رهبران قیام درسدن بود و می توانست حرف را با عمل محک بزند. انگلس به باکونین ادای احترام می کند و در این مورد می نویسد:«نبردهای خیابانی در درسدن چهار روز طول کشیدند. خرده بورژواهای درسدن - «گارد ملی» - نه فقط در این نبردها شرکت نکردند، بلکه به پیشروی نیروها علیه قیام کنندگان یاری رساندند. قیام کنندگان عموماً کارگران مناطق صنعتی حومه بودند. آنان توانستند قیام خود را با رهبری خونسردانه ی یک پناهنده ی روس به نام میخائیل باکونین انجام دهند که سپس دستگیر و زندانی شد... (باکونین و دیگران – نوشته ی آرتور لنینگ – انتشارات ١۸ / ١٠ – صفحه ی ١٧٠)

باکونین از این که عزم «ناب انقلابی یا تغییر اجتماعی» نتوانست کافی باشد و کارگران تحت تأثیر مستقیم بورژوارادیکال ها قرار گرفتند ابراز تأسف کرد. او این موضوع را «دمکراسی افراطی» نامید، یعنی دمکراسی که مارکس می خواست با بیدار کردن آگاهی طبقاتی بورژوالیبرال ها به وجود آورد. این نقد آشکار راهبرد مارکس در آن زمان است. تجربه نشان داد که نظر باکونین در باره ی پرولتاریای آلمان به عنوان نیروی بالقوه ی انقلابی، درست بود. یک تحرک انقلابی مهم در آلمان وجود داشت و همین تحرک بود که انگلس را در رابطه با تعداد زیاد کارگران نساجی و اقدامات مستقل آنان نگران کرد.

ویلیش و پزشکی به نام گوتشالک که عضو اتحادیه کمونیست ها بودند در کلن یک تشکل به نام انجمن کارگری (١۶) پی ریزی کردند که ده درصد جمعیت شهر را متشکل کرد. بر خلاف آن چه انگلس درباره ی عقب ماندگی جنبش کارگری آلمان می گفت، این جنبش خود را به صورت طبقاتی در یک انجمن کارگری و نه حزب متشکل نمود. گوتشالک برعکس روش های آن لحظه ی مارکس، اصولی را که در مانیفست بود به کاربرد، یعنی در «هیچ زمانی» نباید از«شکوفایی آگاهی کارگران به نحوی روشن و ممکن علیه تضاد پرولتاریا و بورژوازی» کوتاهی کرد و نباید «نظرات و برنامه ها را پنهان نمود

سی صد کارگر و پیشه ور در نخستین جلسه ی انجمن کارگری که روز ١٣ آوریل ١۸۴٨ برپا شد، شرکت کردند. روز بیست و چهارم همان ماه تعدادشان به سه هزار و در پایان ماه ژوئن به هشت هزار نفر رسید. (١٧) سپس چندین و چند انجمن کارگری مشابه با صدها هزار عضو تشکیل گردیدند. این انجمن ها سپس برای اتحاد خود در سطح ملی تلاش کردند. مسلم است که جای خالی نهادی برای یکپارچه کردن ابتکارات انجمن های کارگری به شدت احساس می شد.

کلودن می نویسد که از آوریل تا مه « نامه های اعضای کمیته مرکزی اتحادیه کمونیست ها در باره ی رشد چشمگیر جنبش جوان کارگری و از ضعف و عدم حضور اتحادیه کمونیست ها، حکایت دارند

برخلاف آن چه انگلس می گفت این پرولتاریا نبود که به «انجام وظایف تاریخی خود» ناآگاه بود، بلکه این رهبری اتحادیه کمونیست ها به ویژه مارکس و انگلس بودند که از پرولتاریا دور بودند. (١۸) استفان بورن به مارکس نوشت که خود را بر رأس «نوعی از مجلس کارگری» می بیند که «شامل نمایندگان چندین کارخانه و مشاغل» هستند، چیزی که شگف آورانه شبیه شورای کارگری ست. او سپس از بی سامانی اتحادیه کمونیست ها به مارکس گله می کند و می نویسد که ضعف اتحادیه کمونیست ها در حالی ست که به نظر نمی رسد فعالان پایه ای آن پراکنده باشند. مارکس این مسئله را با انحلال اتحادیه کمونیست ها حل کرد. به هر حال در آن زمان می شد با جنبش رشدیابنده ی پرولتاریا برای تحکیم مواضع آن و حتا «گرفتن قدرت» سود جست – هر چند این جنبش به آن نمی اندیشید – یا دست کم می شد با تکیه بر جنبش پرولتری یک تجربه ی تاریخی برای حرکت خودمختار انجام داد.

رؤسای اتحادیه کمونیست ها همچون ویلیش، مول و شاپر واقعاً بر این باور بودند که یک انقلاب پرولتری در دستور کار است، اما مارکس و انگلس بر خلاف آنان فکر می کردند. اگر تحلیل وضعیت آن زمان را بر این نظرات محدود کنیم، درمی یابیم که اولی ها نادرست و دومی ها درست گمان می کردند. مارکس بر این باور بود که انقلاب ١۸۴٨ آلمان نسخه ی انقلاب ١۷۸۹ فرانسه است و تحقق وحدت ملی آلمان برای آزادی از حکومت مطلقه در دستور کار است.

زمانی که در دسامبر ١٨۴٨ پارلمان های برلین و فرانکفورت فروپاشیدند و انقلاب وارد دوره ی رکود شد، نظر مارکس به وضعیت طبقه ی کارگر جلب شد و گفت که ریاست انجمن کارگری را«برای خدمت»  می پذیرد. مارکس چند هفته پیش از فرار به فرانسه دوباره به اتحادیه کمونیست ها پیوست، تشکلی که او هر چه در توان داشت، کرد تا در طی انقلاب بی اثر بماند.

اخراج مارکس از نخستین حزب کمونیست تاریخ

کمونیست های آلمان از مارکس و انگلس خواستند که حساب پس دهند.

برای خواندن ادامه ی مقاله روی اینجا کلیک کنیم.
برای خواندن ادامه ی مقاله در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
مقاله ی جدید در سیاه مشت:


۰۲ دی، ۱۳۹۲

فیلم گُوه گیجه ی پلیس هامبورگ از حضور 10000 نفری معترضین!




فیلم گُوه گیجه ی پلیس هامبورگ از حضور  10000 نفری معترضین
خوشبختانه در تظاهرات (انجام نشده ی) دیروز درهامبورگ در حمایت از خانه های آتونوم و اشغالی و مبارزه برای حق ماندن پناهجوین، دولت آلمان با مقاومت شدید مردم روبرو شد.
تظاهرات اعلام شده ی بلوک سیاه آنتی فاشیستها/ آتونومها که تقریبن 5 هزار نفر میبود، در دستپاچگی و ترس بینهایت پلیس، بدلیل واهی "شروع بی موقع تظاهرات" ( 3 دقیقه زودتر از زمان مجوز دار!) لغو شد. تظاهرات به خیابانهای فرعی کشیده شد، بطوری که پلیس تنها با استفاده از ماشین های سرکوب جنگ خیابانی توانست از این مهلکه جان سالم به در برد.
در وبسایت پلیس تلفاتشان 117 نفر (16 نفر به سختی!) اعلام شد! تعداد پلیس ضد شورش:  3168پلیس ضد شورش فعالانه مشغول سرکوب جمعیت معترض بودند. 1770 نفر از آنان از ایالتهای دیگر اعزام شدند.
تعداد معترضین در وبسایت پلیس: 7300 نفر که 4300 نفرشان از افراد خشن اعضای بلوک سیاه در ساعت 13:30 جمع شدند!
طبق مشاهدات ما اما:
 

صف تظاهرات 15:15 دقیقه حرکت کرد (حتی 15 دقیقه دیر تر از زمان اعلام شده) و دقیقن زیر "پل ستاره" با حمله ی ضد شورش متوقف شد. با فاصله ی کم آب پاشها شروع به متفرق کردن راهپیمایی ای کردند، که مجوزش را هفته ی پیش رسمن اعلام کرده بودند! اینبار نیزبلوک سیاه باز هم ثابت کرد که به سختی پا برجا است.
بیش از 3000 نفر فعالانه خارج از بلوک سیاه (وصف تظاهرات) از تعرض پلیس به بلوک سیاه جلوگیری کردند.
فیلمی که  میبینیم حدود 15 دقیقه (پس از حمله پلیس و ممنوعیت تظاهرات حتی شروع نشده!) است.
تظاهرات و اعتراض ها تا ساعت 10 شب ادامه داشت. 260 نفر دستگیر 500 نفر معترضین زخمی و 20 نفر بشدت زخمی شدند.
بسیاری نیز در داخل شهر و مناطق دور از مراکز اکسیون اعتراضی (خانه های آتونوم اس سو و فلورای سرخ) مورد مزاحمت (بازرسی بدنی و ثبت شماره ی کارت شناسایی، در صورت شعار دادن، مورد دستگیری) واقع شدند.
حدود 200 نفر از معترضین بیش از 5 ساعت محاصره شده، بدون غذا، آب و توالت. ساعت 8 شب تعداد زیادی از محاصره شدگان را به مرکز پلیس برده و در آنجا نیز (بدون آب و غذا، مخالفت با اجازه ی رفتن به توالت) تا ساعت 4:30 صبح نگهداشتند. بقیه محاصره شدگان که بدلیل پر بودن زندان در محاصره نگهداری شدند، ثبت شده و با اخطار آزاد شدند. اعلام شد در صورت حظور آنها در (شانسن فیرتل، رپربان و سان پاولی) و... دستگیر و دوباره به زندان برده میشوند. اعلام 7تیر کشی پلیس: تاکنون با فیلم واضح ثابت نشده است، اگرچه شواهدی موجود است.  هشدار:
البته بعید نیست در آینده انجام شود...


Hamburg 21.12.2013 - Polizist zieht Waffe
http://youtu.be/RXTXltUpQWs 

گزارشهای زیادی از موفقیت تظاهراتی میگویند که اجازه ی اجرا نگرفت. اما علیرغم ممنوعیت رسمی بخوبی توانست اعتراضش را به دیپورت پناهجویان، بستن خانه های آتونوم و... اعلام کند.
 تظاهراتی با این جمعیت و این روحیه ی مقاومت پیام مستقیم و شفافی به سیاستزنان و مردان داشت.
نه تنها اجازه ی بستن خانه های اشغالی را ندارید، بلکه صاحبان این مناطق غصب شده نیز ما هستیم و پس خواهیم گرفت...

برای خواندن گزارش ها به زبان آلمانی روی اینجا کلیک کنیم.
بقیه فیلمها در زیر

روز شنبه 21 دسامبر
70 agenten gewond bij rellen in Hamburg
Police stops Demonstration March-HD-Hamburg – 2
(1/9) 21.12.13 15:11Uhr Rote Flora Hamburg Sternschanze
Hamburg - Police stops Demonstration March
The police said the demonstration has started too early!
This demonstration was called as a sign that the autonomous spectrum
will never accept an eviction of the 24-year-long "Rote Flora" squat.
http://youtu.be/iUaEoTHglTY
Smashed the demo just as it begun. Police is currently in action at the moment chasing demonstrators
Germany: Riot police and protesters clash big in Hamburg
Protesters attack Police Station in Hamburg
Germans Protest over Closure of Cultural Center 21.12.2013 Hamburg Sternschanze Rote Flora 8
Police stops Demonstration March-HD-Hamburg
Germans Protest over Closure of Cultural Center 21.12.2013
Germans Protest over Closure of Cultural Center 21.12.2013 Hamburg Sternschanze Rote Flora 3
Germans Protest over Closure of Cultural Center 21.12.2013 Hamburg Sternschanze Rote Flora 7
German police say 22 officers and a number of protesters have been injured in violent clashes triggered by the planned closure of a leftist culture center in the northern city of Hamburg
 More than 7,000 people took to the street in a march on Saturday against the eviction of the popular Rote Flora center in Hamburg's Schanzenviertel District.
The violence erupted when riot police armed with pepper spray and batons hindered the march. Protesters answered by pelting the police officers with rocks, bottles and fireworks.
Police retaliated by using water cannons to disperse the crowd, of whom many belonged to leftist and anarchist groups.
During the clashes, numerous shop fronts were smashed and several cars and garbage bins were set on fire.
It was not known how many protesters were injured in the clashes.
Hamburg has been the scene of a number of riots over the past months.
In May, several police officers were injured during a Labor Day protest as they used water cannons, pepper sprays and batons against rioting protesters.
Last year, more than 700 people were arrested following clashes between supporters and opponents of a neo-Nazi movement in Hamburg

۲۹ آذر، ۱۳۹۲

فردا- حکومت نظامی در مرکز شهر هامبورگ/ آلمان !!!

فردا 21 دسامبر از ساعت 14 بعد از ظهر تا 11 شب مرکز شهر هامبورگ تنها برای خریداران و فروشندگان کادوهای کریسمس آزاد است! احتمالن بدون کیسه ی خرید عبور افراد ممنوع است!؟
حکومت محلی هامبورگ برای استقبال 40000 نفرفقط 4000 پلیس حاضر به یراق آماده کرده، و 12 آب پاش!
پس هوا اگر برفی نباشد، بشدت بارانی خواهد بود...


برای اطلاع بیشتر و تلفن های ضروری روی بلاگ بالا کلیک کنیم.

در صورت مشاهده ی دستگیری و نیاز به اطلاعات شماره ی پایین
    EA-Nummer=040 432 78 778

شماره تلفن پایین برای کمکهای اولیه پزشکی
   der Nummer: 01522 602 85 38

 Das Gefahrengebiet gilt von 14-23 Uhr und umfasst die Bereiche: Gorch-Fock-Wall, Esplanade, Lombardsbrücke, Glockengießerwall, Steintorwall, Klosterwall, Ludwig-Erhard-Straße, Willy-Brandt-Straße, Deichtorplatz, Holstenwall, Johannes-Brahms-Platz. Eine Karte findet sich hier

 محدوده ی ممنوع اعلام شده در بالا + کارت شهر. 

هامبورگ همه ی ما را برای اشغال خیابان هایش فرا میخواند...

اطلاع رسانی فردا در لینکهای زیر

Infostruktur

Twitter: @hamburg2112 Hashtag #hh2112
WAP-Ticker: ticker.nadir.org folgt noch
Indy-Ticker: Infoticker

 محل خواب :
Schlafplatzbörse
schlafplatz2112@riseup.net

اعلامیه ها:
Refugee Bleiberecht, Esso-Häuser und Rote Flora verteidigen
Rote Flora
English Call
Greek Call
Danish Call

مرتبط:

پیش بسوی؟ هووووم. هامبورگ/ آلمان


هشدار نامه ی مهرنوش شفیعی با ریتم مورس!



رزا: به تصادف به مقاله ی خانم شفیعی نظرم جلب شد. ایشان گویا سابقن چریک بودند،  مقاله شان را با ریتم مورسی نوشته اند که گویا فقط خود و چند نفری از همین طیف باید بخوانند! در مقاله شان از آبروداری مردان طیف چپ و کارگری و کمونیستی انتقاد کردند، ولی خود نیز به همین عارضه گرفتارند.
انتقاد ایشان از امضای مشترک "رفقا" بر زیر اعلامیه ی تسلیت است. این اعلامیه در وبسایتهای گوناگون با امضا های گوناگون درج شده است.
در سایت افق روشن با این امضا ها:
کریم منیری، هوشنگ گلاب دژ، بیژن خوزستانی، یعقوب کلات زاده، منصور سلطانی، بیژن شفیع

در وبسایت راه کارگر و حزب کمونیست (حکمت- مبارزان کمونیست) با این امضا ها
کریم منیری، هوشنگ گلاب دژ، بیژن خوزستانی، یعقوب کلات زاده، منصور سلطانی، بیژن شفیع، 
 سرژ آراکلی، اصغر فتاحی  

لب کلام مطلب مهرنوش شفیعی: نوشتن این سطور هشداریست به امضا کنندگان اطلاعیه ای که حداقل سه تن از امضا کنندگانش خودرا فعال کارگری مینامند . آقایان بیژن خوزستانی و کریم منیری و منصور سلطانی . آنها در کنارکسی امضا میگذارند وهمکاری میکنند که ازقتل ناموسی ابایی ندارد . وتا کنون نقدی بر عملکرد غیر انسانی وارتجاعی خود نداشته است. سوال اینست آیا این «فعالین کارگری» که کاملا از ابتدا درجریان عملکرد خشونت بار رفیقشان وعواقب خونینش بوده اند و در جریان دادگاه رفیقشان هم هستند خود اصولا نقدی به این روابط قرون وسطایی دارند یا نه ؟« دادگاه بورژوایی» بقول آقای خوزستانی جرم رفیقشان را مستوجب زندان دانست از آنها انتظاری بیشتربرای حل ریشه ای مسائل نمی توان داشت. دردادگاه سوسیالیستی وکارگری شما چطور؟ آیا عملکرد رفیقتان اصلا جرمی قابل نقد وچاره جویی محسوب میشود ؟!!!! یا این روابط باید تا صبح سوسیالیزم تحمل شود ؟ ....

رزا: پس، فعال کارگری ای زن طلاق گرفته اش را کتک زده و دادگاهی شده است. در دادگاه "بورژوازی"  (بقول رفیقش بیژن خوزستانی - اهل آبادان) محکوم به زندان شده است. او کماکان زنش را به قتل ناموسی تهدید می کند. سه فعال کارگری نیز از جریان مطلع هستند (رفقا: بیژن خوزستانی، کریم منیری و منصور سلطانی). این سه نفر یار غار شوهر حسود میباشند، آنان تسلیت نامه ی مشترکی با او (شوهر) امضا می کنند. اما او (شوهر) چه کسی است؟
اسامی حذف شده ؟ سرژ آراکلی، اصغر فتاحی 
سرژ آراکلی در استرالیا به سر میبرد. او در همان روابط اقلیت است و مورس زدن هم خوب میداند!
اصغر فاتحی در هلند است و عضو سازمان عفو بین الملل در هلند. او احتمالن مورس زدن بلد نیست!
اسامی مشترک که در هر دو ورژن اعلامیه ی تسلیت آمده:
بیژن شفیع
هوشنگ گلاب دژ
یعقوب کلات زاده
آیا یکی از سه اسامی بالا شوهر خشونتگر و تهدید کننده همسر سابقش به قتل ناموسی است؟ یا اسم حذف شده  یعنی سرژ آراکلی؟
گوگل میگوید:

عکس بیژن خوزستانی

رفیق بنفشه نیسانی چگونگی رسیدن خبر مریضی یداله را به خودش و بیژن  خوزستانی  برای حاضرین در مراسم خواند و در آخر شعری از رفیق هوشنگ گلاب دژ ( امید) خواند که بعد از فوت یداله برای او سروده بود.
Rosa: آیا این شوهر خشونتکار هوشنگ گلاب دژ است؟
بیژن شفیع؟ یا یعقوب کلات زاده؟
در اصل نویسنده (مهرنوش شفیعی) هشدار میدهد. او به سه فعال مطلع کارگری (بیژن خوزستانی، کریم منیری و منصور سلطانی) که با شوهر خشونتگرا و حتی دادگاهی شده، عرق خوری راه انداخته اند و  نهایتن اعلامیه مشترک امضا میکنند! هشدار میدهد.
اگرچه شوهر خشونتکار در دادگاه مجرم شناخته شده، حکم زندان گرفته و کماکان زن سابقش را تهدید به قتل ناموسی می کند، ولی فعالین شناخته شده ی کارگری، مانند بیژن خوزستانی اینهمه را به تخمش هم نگرفته و حتی میگوید: حکم "دادگاه بورژوازی" است و  کلن اینان (فعالین کارگری) شوهر خشونتکار را نه تنها طرد نمی کنند، بلکه ایشان (شوهر) نقل مجلس شان نیز هست (با هم اعلامیه امضا میکنند). و حتی زن سابق نیز گویا سوژه مجالس مردانه عرق خوری اینها است، اگرچه او زنی مبارز، یک فعال کمونیست وسالها زیر شکنجه و درزندان بوده است.

رزا: بهتر نبود مهرنوش شفیعی خود آبروداری را کنار میگذاشت و اسم این شوهر خشونتگر راشفاف اعلام می کرد؟ اصولا هشدار به این فعالین کارگری عرق خور به چه معنی است؟ آن هم از طرف یک "فعال زنان" که برای مردم در تلویزیون چشم انداز و کومله در روز خشونت علیه زنان سخنرانی می کند! این هشدار به جامعه ی زنان باید باشد که مثل زن دوم علی چگنی، در دام مردان "سوسیالیست" ناموس پرست نیفتند.  آدرس این هشدار اما همان رفقای کماکان "رفیق" شما است و گویا شما از امضای مشترک اینان رنجیده شده اید. که چرا بجای شما (رفقای زن)، اینان شوهر خشن و زن ستیز را انتخاب کرده اند!
از طرف دیگر شما با اعلام نکردن نام شخص مجرم و دادگاهی شده بدلیل خشونت بر همسر سابقش، افراد دیگری را در نگاه خوانندگان مطلب تان مشکوک به جرم می کنید که شاید نامشان به تصادف در زیر اعلامیه ی تسلیت آمده است.
چرا که جامعه ی زنان اکنون باید به این اسامی شک کنند: اصغر فاتحی! بیژن شفیع! یا یعقوب کلات زاده! هوشنگ گلاب دژ ! سرژ آراکلی؟
شما البته جایگاه ویژه تان را همواره در کنار رفقای "چپ و کمونیست "تان خواهید داشت. فعال زنان بودن اما شهامت میخواهد...

مطالب مرتبط: نوشته ی مهرنوش شفیعی
عکس مهرنوش شفیعی


جنبش کارگری بعنوان تنها امید رهایی وپشتوانه آزادیخواهی زیر بار شکست ها وهجوم پیاپی به نفس تنگی میافتد. نقد مستمر وشناخت گرهگاههای این جنبش یکی از وظایف دائمی فعالین کارگری وکمونیست های واقعی است. درایران که درگیر یک حکومت سرمایه داری مذهبی میلیتاریستی است. خرافات ، سنت های جان سخت ، بوسیله مذهب پاسداری میشوند. سلاح سرکوب جنبش کارگری در زرادخانه مذهب صیقل میخورد وکل حاکمیت به کارند تا عادات ورفتار وروابط اجتماعی را کنترل کرده وعادات کهن را پاسداری کنند. بخش عظیمی از جامعه بعنوان زن کنترل میشوند. کنترل این جمعیت عظیم تنها بوسیله پلیس وگشت ارشاد صورت نمیگیرد، بلکه تعالیم مذهبی وسنت های مردسالار در سرکوب این بخش نقش اساسی و پایدار دارند. عمق فاجعه کنترل زمانی هویدا میشود که سنتها از آخوند مردسالار عقب مانده  مذهبی هم پیشی میگیرند. در این حالت مثلا یک زن پس از طلاق سه ماه باید عده نگهدارد. اما درعرصه سنت وحس مالکیت برزن حتی از جانب یک فرد مردسالار« غیر مذهبی» این کنترل پایانی ندارد. مواردی که زنان پس از سالها جدایی اما از تعقیب وآزار همسران قبلی درامان نبوده وحتی به قتل رسیده اند به وفور دیده میشود. این یکی از عرصه هائیست که درگیری ومشکلات بخش عظیمی از کارگران وکل جامعه را نشان میدهد. در این شرایط سوال یک زن از جنبش کارگری این خواهد بود که با این ستم وروابط نابرابر چگونه برخورد میکند. جنبش کارگری در ایران بالاخص برای برآمدن از خاکستر شکست ها در سطح جهانی و داخلی نیازمند پاسخ روشن به میلیونها زن آزادیخواه است. حتی برای حفظ اتحاد درون طبقه و فائق آمدن بر پراکندگی موجود در جنبش کارگری و هرگونه تحزب وبرآیند کل طبقه ، نیازمند این پاسخ درونی به زنان کارگر است. علیرغم وجود این ضرورت انکار ناپذیر متاسفانه ما بعضا شاهد حضور کسانی هستیم که بنام فعال کارگری خودرا می شناسند اما خود حامل اندیشه وسنت های سرکوبگرانه هستند. اگر قبول کرده باشیم که حمل این سنت ها از موجبات همدستی با سرکوبگران وپراکندگی در جنبش کارگری واز جمله عوامل شکست آنست یقینا باید در این رابطه حساس باشیم وبا هرگونه نمود چنین افکاری در عمل مقابله کنیم. مسلما سرمایه داری حاکم مرکز وعامل بقای این ستمگریها است اما مقابله علیه این سنت ها وعملکرد ارتجاعی به بعد از سرنگونی حواله نمیشود بلکه از شروط سرنگونی انقلابی وتعمیق خواسته ها ، گسترش ضدیت با این افکار وسنت های عقب مانده است. اگر کسانی که باید پیشتاز مقابله با این روابط ظالمانه باشند خود اسیر و مجذوب این عقب ماندگی باشند با خود عوامل شکست را حمل میکنند. از اینرو مهم است که فعالین منتسب به جنبش کارگری با این عناصر شکست چگونه برخورد میکنند و واکنش نشان میدهند. اگرچه خیل بیشمار متجاوزین به حقوق زنان وکسانی که به خشونت علیه زنان دست میزنند وتحت عنوان دفاع از «ناموس» حتی به قتل مبادرت میکنند در جامعه به وفور یافت میشود وبا تایید قوانین مذهبی روبروست اما متاسفانه در جائیکه باید از جمله مرکز سازماندهی مقابله علیه سنت ها وافکار پوسیده وقوانین مذهبی  ومردسالار  باشد یعنی فعالین کارگری یا نیروهایی که خود را به کمونیسم منتسب میدانندهم این مثالها بعضا دیده میشود.این پدیدار دور از انتظار نیست زیرا که فرهنگ حاکم فرهنگ طبقه حاکم است. اما آنچه دور از انتظار و مهمتر است برخورد وواکنش فعالین کارگری و کمونیستها در این رابطه است.
 نخستین واکنش آنست که مجرم را قربانی فرض میکند. این همه واقعیت نیست نقش آگاهی را نباید خوار کرد این خصلتی اکونومیستی است . سلطه بر انسان دیگر وبه روح وجسمش در شکل مایملک خویش نگریستن اگرچه یک سیستم اجتماعی وازجمله فکری وفرهنگی است اما نوعی منفعت مردانه در آن مستتر است که مادیت آن درشکل بهره مندی از خدمات خانگی وجنسی است . در این حالت مرد مامور کارفرما در صیانت از کار مجانی خانه وشریک جزء او در تمتع از این منفعت است، اگرچه به نوبه خویش استثمار میشود اما در پیشبرد امر سرکوب دخیل میشود ونقش میافریند. تا آنجا که از منفعتش پاسداری میکند قربانی نیست. وآنجا که در شکل انسان از عاطفه وعشق تهی میشود وعامل سیستم قرارمیگیرد قربانی است اما از منافع انسانیش دفاع نمی کند. از اینرو در خدمت سیستم قرار میگیرد. آگاهی بر این مسئله ومبارزه علیه این روابط دریچه ای برای خروج از این وضعیت است . در حالتی معلق بین مجرم وقربانی نقد ، تنها سکویی است که میتوان بر آن فرود آمد. نقدی عملی چیزی است که مجرم یا قربانی باید بدان دست یابد. آن کسی که خودرا کمونیست یا فعال کارگری مینامد با این نقد شناسایی میشود نه با نامگذاری برخویش یا شهرتی کاذب .
واکنش دیگر آنست که کمونیستها وفعال کارگری خودرا به مثابه یک فرقه می بیند واز اینرو آبروداری میکند وحتی مسئله را نادیده میگیرد وبه مجرم ـ قربانی فرصت میدهد تا در از خود بیگانگی و منفعت حقیرو مشترکش با دنیای قدیم وخواست حاکمیت غرق شود وخودرا مظلوم ومحق بداند. این نوع حمایت از مجرم ـ قربانی مرسوم است و در انزوای جنبش کارگری وپس زدن زنان کارگر نقش  به سزایی دارد. ازجمله رابطه جنبش کارگری با اعتراضات اجتماعی وعمومی را تیره میکند. این عملکرد در پوشش کمک به قربانی توجیه میشود. این بار قربانی یعنی کسی که کتک میزند وشکم پاره میکند واسلحه میکشد وچاقو میزند واسید میپاشد. در این موارد قربانی واقعی تری هست که بکلی مجرم یا بیرحم یا فاحشه یا…….. بدون کمک رها میشود. گاه نه تنها رها نمی شود بلکه سوژه مجالس مردانه میشود تا چنان هستی اش خدشه دار شود که زنی را یارای گرفتن راه او نباشد. در واقع مجازات میشود. چون عامل خشم مردانه شده است. حتی آگر آن زن یک فعال کمونیست باشد وسالها زیر شکنجه ودرزندان بوده باشد . مگر بازن هم میشود رفیق بود. با زن فقط باید خوابید . به این خاطر است که حتی یک رفیق صمیمی زن نمی شود داشت درحالیکه با مجرم اصلی میشود عرق خوری راه انداخت ، دست به گردن شد ودرآغوش هم گریست ، بی آنکه اورا به نقد عملکردش ترغیب نمود.
از کمک به هر سوی این ماجرا نباید تن زد اما نخستین کمک واقعی نقد عملکرد خویش است وتا مادامکه عمل توجیه میشود کمک ها در راستای تقویت وضع موجود خواهد بود.
 این واکنش عقب مانده ترین عملکرد ودرخدمت ادامه وضع موجود و تا آنجا که از سوی افراد موسوم به فعالین کارگری انجام گیرد در حد و اندازه خود از موانع گسترش جنبش کارگریست . شک نکنیم که شکاف های درون جنبش کارگری از جمله ستم بر زنان تا آنجا که وجود دارد با مدارا وسازش مرتفع نمی شود. زنان سر آن ندارند تا با این ستم کنار بیایند و دلیلی هم برای این مدارا وجود ندارد زیرا از فداکاری برای تغییر اوضاع کم ندارند وتا پای جان پیش رفته اند. تنها راه از میان برداشتن شکافها مقابله با آن وعوامل آنست وجنبش کارگری انقلابی ناگزیر از مقابله با این ستم کاری است. راهی میانه وجود ندارد.آنکه میخواهد فعال کارگری باشد باید خودرا برای این مبارزه آماده کرده باشد.
نوشتن این سطور هشداریست به امضا کنندگان اطلاعیه ای که حداقل سه تن از امضا کنندگانش خودرا فعال کارگری مینامند . آقایان بیژن خوزستانی و کریم منیری و منصور سلطانی . آنها در کنارکسی امضا میگذارند وهمکاری میکنند که ازقتل ناموسی ابایی ندارد . وتا کنون نقدی بر عملکرد غیر انسانی وارتجاعی خود نداشته است. سوال اینست آیا این «فعالین کارگری» که کاملا از ابتدا درجریان عملکرد خشونت بار رفیقشان وعواقب خونینش بوده اند و در جریان دادگاه رفیقشان هم هستند خود اصولا نقدی به این روابط قرون وسطایی دارند یا نه ؟« دادگاه بورژوایی» بقول آقای خوزستانی جرم رفیقشان را مستوجب زندان دانست از آنها انتظاری بیشتربرای حل ریشه ای مسائل نمی توان داشت. دردادگاه سوسیالیستی وکارگری شما چطور؟ آیا عملکرد رفیقتان اصلا جرمی قابل نقد وچاره جویی محسوب میشود ؟!!!! یا این روابط باید تا صبح سوسیالیزم تحمل شود ؟
سوسیالیزم معجزه نیست ، مهدی موعود نیست ، بلکه نقد انقلابی وضعیت کنونی امور وجنبشی است که وضعیت کنونی امور را ملغی میکند.  شما کجای این نقد قرار میگیرید .
مهرنوش شفیعی
اطلاعیه مربوطه

۱۷ـ۱۲ـ ۲۰۱۳