رزا: به تصادف به
مقاله ی خانم شفیعی نظرم جلب شد. ایشان گویا سابقن چریک بودند، مقاله شان را با ریتم مورسی نوشته اند که گویا
فقط خود و چند نفری از همین طیف باید بخوانند! در مقاله شان از آبروداری مردان طیف
چپ و کارگری و کمونیستی انتقاد کردند، ولی خود نیز به همین عارضه گرفتارند.
انتقاد ایشان از
امضای مشترک "رفقا" بر زیر اعلامیه ی تسلیت است. این اعلامیه در
وبسایتهای گوناگون با امضا های گوناگون درج شده است.
در سایت افق روشن با
این امضا ها:
کریم منیری، هوشنگ
گلاب دژ، بیژن خوزستانی، یعقوب کلات زاده، منصور سلطانی، بیژن شفیع
در وبسایت راه کارگر و حزب
کمونیست (حکمت- مبارزان کمونیست) با این امضا ها
کریم منیری، هوشنگ گلاب دژ، بیژن خوزستانی، یعقوب کلات
زاده، منصور سلطانی، بیژن شفیع،
سرژ آراکلی، اصغر
فتاحی
لب کلام مطلب مهرنوش شفیعی: نوشتن
این سطور هشداریست به امضا کنندگان اطلاعیه
ای که حداقل سه تن از امضا کنندگانش خودرا فعال کارگری مینامند . آقایان بیژن خوزستانی و کریم منیری و
منصور سلطانی . آنها در کنارکسی امضا
میگذارند وهمکاری میکنند که ازقتل ناموسی ابایی ندارد . وتا کنون نقدی
بر عملکرد غیر انسانی وارتجاعی خود نداشته است. سوال اینست آیا این «فعالین
کارگری» که کاملا از ابتدا درجریان عملکرد خشونت بار
رفیقشان وعواقب خونینش بوده اند و در جریان دادگاه رفیقشان هم هستند
خود اصولا نقدی به این روابط قرون وسطایی دارند یا نه ؟« دادگاه بورژوایی» بقول آقای
خوزستانی جرم رفیقشان را مستوجب زندان دانست از
آنها انتظاری بیشتربرای حل ریشه ای مسائل نمی توان داشت. دردادگاه
سوسیالیستی وکارگری شما چطور؟ آیا عملکرد رفیقتان اصلا جرمی قابل نقد وچاره جویی
محسوب میشود ؟!!!! یا این روابط باید تا صبح سوسیالیزم تحمل شود ؟ ....
رزا: پس، فعال کارگری ای زن طلاق گرفته اش را کتک زده و دادگاهی شده است. در
دادگاه "بورژوازی" (بقول رفیقش
بیژن خوزستانی - اهل آبادان) محکوم به زندان شده است. او کماکان زنش را به قتل
ناموسی تهدید می کند. سه فعال کارگری نیز از جریان مطلع هستند (رفقا: بیژن خوزستانی،
کریم منیری و منصور سلطانی). این سه نفر یار غار شوهر حسود میباشند، آنان
تسلیت نامه ی مشترکی با او (شوهر) امضا می کنند. اما او (شوهر) چه کسی است؟
اسامی حذف شده ؟ سرژ آراکلی، اصغر فتاحی
سرژ آراکلی در استرالیا به سر میبرد. او در همان روابط اقلیت است و
مورس زدن هم خوب میداند!
اصغر فاتحی در هلند است و عضو سازمان عفو بین الملل در هلند. او
احتمالن مورس زدن بلد نیست!
اسامی مشترک که در هر دو ورژن اعلامیه ی تسلیت آمده:
بیژن شفیع
هوشنگ گلاب دژ
یعقوب کلات زاده
آیا یکی از سه اسامی بالا شوهر خشونتگر و تهدید کننده همسر سابقش به قتل
ناموسی است؟ یا اسم حذف شده یعنی سرژ آراکلی؟
گوگل میگوید:
عکس بیژن خوزستانی
رفیق بنفشه نیسانی چگونگی رسیدن خبر مریضی یداله را به خودش و بیژن خوزستانی برای حاضرین در مراسم خواند و در آخر شعری از
رفیق هوشنگ گلاب دژ ( امید) خواند که بعد از فوت یداله برای او سروده بود.
Rosa: آیا این شوهر خشونتکار هوشنگ گلاب دژ است؟
بیژن شفیع؟ یا یعقوب کلات زاده؟
در اصل نویسنده (مهرنوش شفیعی) هشدار میدهد. او به سه فعال مطلع کارگری (بیژن
خوزستانی، کریم منیری و منصور سلطانی) که با شوهر خشونتگرا و حتی دادگاهی شده، عرق
خوری راه انداخته اند و نهایتن اعلامیه
مشترک امضا میکنند! هشدار میدهد.
اگرچه شوهر خشونتکار در دادگاه مجرم شناخته شده، حکم زندان گرفته و کماکان زن
سابقش را تهدید به قتل ناموسی می کند، ولی فعالین شناخته شده ی کارگری، مانند بیژن خوزستانی اینهمه را
به تخمش هم نگرفته و حتی میگوید: حکم "دادگاه بورژوازی" است و کلن اینان (فعالین کارگری) شوهر خشونتکار را نه
تنها طرد نمی کنند، بلکه ایشان (شوهر) نقل مجلس شان نیز هست (با هم اعلامیه امضا
میکنند). و حتی زن سابق نیز گویا سوژه مجالس مردانه عرق خوری اینها است، اگرچه او
زنی مبارز، یک فعال کمونیست وسالها زیر شکنجه و درزندان بوده است.
رزا: بهتر نبود مهرنوش شفیعی خود آبروداری را کنار میگذاشت و اسم این شوهر
خشونتگر راشفاف اعلام می کرد؟ اصولا هشدار به این فعالین کارگری عرق خور به چه
معنی است؟ آن هم از طرف یک "فعال زنان" که برای مردم در تلویزیون چشم
انداز و کومله در روز خشونت علیه زنان سخنرانی می کند! این هشدار به جامعه ی زنان
باید باشد که مثل زن دوم علی چگنی، در دام مردان "سوسیالیست"
ناموس پرست نیفتند. آدرس این هشدار اما
همان رفقای کماکان "رفیق" شما است و گویا شما از امضای مشترک اینان رنجیده
شده اید. که چرا بجای شما (رفقای زن)، اینان شوهر خشن و زن ستیز را انتخاب
کرده اند!
از طرف دیگر شما با اعلام نکردن نام شخص مجرم و دادگاهی شده بدلیل خشونت بر
همسر سابقش، افراد دیگری را در نگاه خوانندگان مطلب تان مشکوک به جرم می کنید که
شاید نامشان به تصادف در زیر اعلامیه ی تسلیت آمده است.
چرا که جامعه ی زنان اکنون باید به این اسامی شک کنند: اصغر فاتحی! بیژن شفیع!
یا یعقوب کلات زاده! هوشنگ گلاب دژ ! سرژ آراکلی؟
شما البته جایگاه ویژه تان را همواره در کنار رفقای "چپ و کمونیست "تان
خواهید داشت. فعال زنان بودن اما شهامت میخواهد...
مطالب مرتبط: نوشته ی مهرنوش شفیعی
عکس مهرنوش شفیعی
جنبش کارگری بعنوان تنها امید رهایی
وپشتوانه آزادیخواهی زیر بار شکست ها وهجوم پیاپی به نفس تنگی میافتد. نقد مستمر
وشناخت گرهگاههای این جنبش یکی از وظایف دائمی فعالین کارگری وکمونیست های واقعی
است. درایران که درگیر یک حکومت سرمایه داری مذهبی میلیتاریستی است. خرافات ، سنت
های جان سخت ، بوسیله مذهب پاسداری میشوند. سلاح سرکوب جنبش کارگری در زرادخانه
مذهب صیقل میخورد وکل حاکمیت به کارند تا عادات ورفتار وروابط اجتماعی را کنترل
کرده وعادات کهن را پاسداری کنند. بخش عظیمی از جامعه بعنوان زن کنترل میشوند.
کنترل این جمعیت عظیم تنها بوسیله پلیس وگشت ارشاد صورت نمیگیرد، بلکه تعالیم
مذهبی وسنت های مردسالار در سرکوب این بخش نقش اساسی و پایدار دارند. عمق فاجعه
کنترل زمانی هویدا میشود که سنتها از آخوند مردسالار عقب مانده مذهبی هم پیشی میگیرند. در این حالت مثلا یک زن پس از طلاق سه ماه باید عده نگهدارد.
اما درعرصه سنت وحس مالکیت برزن حتی از جانب یک فرد مردسالار« غیر مذهبی» این
کنترل پایانی ندارد. مواردی که زنان پس از سالها جدایی اما از تعقیب وآزار
همسران قبلی درامان نبوده وحتی به قتل رسیده اند به وفور دیده میشود. این یکی از
عرصه هائیست که درگیری ومشکلات بخش عظیمی از کارگران وکل جامعه را نشان میدهد. در
این شرایط سوال یک زن از جنبش کارگری این خواهد بود که با این ستم وروابط نابرابر
چگونه برخورد میکند. جنبش کارگری در ایران بالاخص برای برآمدن از خاکستر شکست ها
در سطح جهانی و داخلی نیازمند پاسخ روشن به میلیونها زن آزادیخواه است. حتی برای
حفظ اتحاد درون طبقه و فائق آمدن بر پراکندگی موجود در جنبش کارگری و هرگونه تحزب
وبرآیند کل طبقه ، نیازمند این پاسخ درونی به زنان کارگر است. علیرغم وجود این
ضرورت انکار ناپذیر متاسفانه ما بعضا شاهد حضور کسانی
هستیم که بنام فعال کارگری خودرا می شناسند اما خود حامل اندیشه وسنت های
سرکوبگرانه هستند. اگر قبول کرده باشیم که حمل این سنت ها از موجبات همدستی
با سرکوبگران وپراکندگی در جنبش کارگری واز جمله عوامل شکست آنست یقینا باید در
این رابطه حساس باشیم وبا هرگونه نمود چنین افکاری در عمل مقابله کنیم. مسلما
سرمایه داری حاکم مرکز وعامل بقای این ستمگریها است اما مقابله علیه این سنت ها
وعملکرد ارتجاعی به بعد از سرنگونی حواله نمیشود بلکه از شروط سرنگونی انقلابی
وتعمیق خواسته ها ، گسترش ضدیت با این افکار وسنت های عقب مانده است. اگر کسانی که
باید پیشتاز مقابله با این روابط ظالمانه باشند خود اسیر و مجذوب این عقب ماندگی
باشند با خود عوامل شکست را حمل میکنند. از اینرو مهم است که فعالین منتسب به جنبش
کارگری با این عناصر شکست چگونه برخورد میکنند و واکنش نشان میدهند. اگرچه خیل
بیشمار متجاوزین به حقوق زنان وکسانی که به خشونت علیه زنان دست میزنند وتحت عنوان
دفاع از «ناموس» حتی به قتل مبادرت میکنند در جامعه به وفور یافت میشود وبا تایید
قوانین مذهبی روبروست اما متاسفانه در جائیکه باید از جمله مرکز سازماندهی مقابله
علیه سنت ها وافکار پوسیده وقوانین مذهبی
ومردسالار باشد یعنی فعالین کارگری
یا نیروهایی که خود را به کمونیسم منتسب میدانندهم این مثالها بعضا دیده میشود.این
پدیدار دور از انتظار نیست زیرا که فرهنگ حاکم فرهنگ طبقه حاکم است. اما آنچه دور
از انتظار و مهمتر است برخورد وواکنش فعالین کارگری و کمونیستها در این رابطه است.
نخستین واکنش آنست که مجرم را قربانی فرض میکند.
این همه واقعیت نیست نقش آگاهی را نباید خوار کرد این خصلتی اکونومیستی است . سلطه
بر انسان دیگر وبه روح وجسمش در شکل مایملک خویش نگریستن اگرچه یک سیستم اجتماعی
وازجمله فکری وفرهنگی است اما نوعی منفعت مردانه در آن مستتر است که مادیت آن
درشکل بهره مندی از خدمات خانگی وجنسی است . در
این حالت مرد مامور کارفرما در صیانت از کار مجانی خانه
وشریک جزء او در تمتع از این منفعت است، اگرچه به نوبه خویش استثمار میشود اما در
پیشبرد امر سرکوب دخیل میشود ونقش میافریند. تا آنجا که از منفعتش پاسداری میکند
قربانی نیست. وآنجا که در شکل انسان از عاطفه وعشق تهی میشود وعامل سیستم
قرارمیگیرد قربانی است اما از منافع انسانیش دفاع نمی کند. از اینرو در خدمت سیستم
قرار میگیرد. آگاهی بر این مسئله ومبارزه علیه این روابط دریچه ای برای خروج از
این وضعیت است . در حالتی معلق بین مجرم وقربانی نقد ، تنها سکویی است که
میتوان بر آن فرود آمد. نقدی عملی چیزی است که مجرم یا قربانی باید بدان دست یابد.
آن کسی که خودرا کمونیست یا فعال کارگری مینامد با این
نقد شناسایی میشود نه با نامگذاری برخویش یا شهرتی کاذب .
واکنش دیگر آنست که کمونیستها وفعال
کارگری خودرا به مثابه یک فرقه می بیند واز اینرو آبروداری
میکند وحتی مسئله را نادیده میگیرد وبه مجرم ـ قربانی فرصت میدهد تا در از خود
بیگانگی و منفعت حقیرو مشترکش با دنیای قدیم وخواست حاکمیت غرق شود وخودرا مظلوم
ومحق بداند. این نوع حمایت از مجرم ـ قربانی مرسوم است و در انزوای جنبش کارگری
وپس زدن زنان کارگر نقش به سزایی دارد.
ازجمله رابطه جنبش کارگری با اعتراضات اجتماعی وعمومی را تیره میکند. این عملکرد در پوشش کمک به قربانی توجیه میشود. این بار قربانی
یعنی کسی که کتک میزند وشکم پاره میکند واسلحه میکشد وچاقو میزند واسید میپاشد.
در این موارد قربانی واقعی تری هست که بکلی مجرم یا
بیرحم یا فاحشه یا…….. بدون کمک رها میشود. گاه نه تنها رها نمی شود بلکه سوژه
مجالس مردانه میشود تا چنان هستی اش خدشه دار شود که زنی را یارای گرفتن راه او
نباشد. در واقع مجازات میشود. چون عامل خشم
مردانه شده است. حتی آگر آن زن یک فعال
کمونیست باشد وسالها زیر شکنجه ودرزندان بوده باشد . مگر بازن هم میشود
رفیق بود. با زن فقط باید خوابید . به این خاطر است که حتی یک رفیق صمیمی زن نمی
شود داشت درحالیکه با مجرم اصلی میشود عرق خوری راه انداخت ، دست به گردن شد
ودرآغوش هم گریست ، بی آنکه اورا به نقد عملکردش ترغیب نمود.
از کمک به هر سوی این ماجرا نباید تن زد
اما نخستین کمک واقعی نقد عملکرد خویش است وتا مادامکه عمل توجیه میشود کمک ها در
راستای تقویت وضع موجود خواهد بود.
این واکنش عقب مانده ترین عملکرد ودرخدمت ادامه
وضع موجود و تا آنجا که از سوی افراد موسوم به فعالین کارگری انجام گیرد در حد و
اندازه خود از موانع گسترش جنبش کارگریست . شک نکنیم که شکاف های درون جنبش کارگری
از جمله ستم بر زنان تا آنجا که وجود دارد با مدارا وسازش مرتفع نمی شود. زنان سر آن ندارند تا با این ستم کنار بیایند و دلیلی هم برای
این مدارا وجود ندارد زیرا از فداکاری برای تغییر اوضاع کم ندارند وتا پای جان پیش
رفته اند. تنها راه از میان برداشتن شکافها مقابله با آن وعوامل آنست وجنبش
کارگری انقلابی ناگزیر از مقابله با این ستم کاری است. راهی میانه وجود ندارد.آنکه
میخواهد فعال کارگری باشد باید خودرا برای این مبارزه آماده کرده باشد.
نوشتن این سطور هشداریست به امضا کنندگان اطلاعیه ای که حداقل سه
تن از امضا کنندگانش خودرا فعال کارگری مینامند . آقایان بیژن خوزستانی و کریم منیری و
منصور سلطانی . آنها در کنارکسی امضا
میگذارند وهمکاری میکنند که ازقتل ناموسی ابایی ندارد . وتا کنون نقدی
بر عملکرد غیر انسانی وارتجاعی خود نداشته است. سوال اینست آیا این «فعالین
کارگری» که کاملا از ابتدا درجریان عملکرد خشونت بار
رفیقشان وعواقب خونینش بوده اند و در جریان دادگاه رفیقشان هم هستند
خود اصولا نقدی به این روابط قرون وسطایی دارند یا نه ؟« دادگاه بورژوایی» بقول آقای
خوزستانی جرم رفیقشان را مستوجب زندان دانست از
آنها انتظاری بیشتربرای حل ریشه ای مسائل نمی توان داشت. دردادگاه
سوسیالیستی وکارگری شما چطور؟ آیا عملکرد رفیقتان اصلا جرمی قابل نقد وچاره جویی
محسوب میشود ؟!!!! یا این روابط باید تا صبح سوسیالیزم تحمل شود ؟
سوسیالیزم معجزه نیست ، مهدی موعود نیست
، بلکه نقد انقلابی وضعیت کنونی امور وجنبشی است که وضعیت کنونی امور را ملغی
میکند. شما کجای این نقد قرار میگیرید .
مهرنوش شفیعی
اطلاعیه مربوطه
۱۷ـ۱۲ـ ۲۰۱۳
۲ نظر:
بقول معروف "خانه از پای بست ویران است خواجه در فکر نقش ایوان است".آره رفیق روزا : از جامعه طائون زده مذهبی, سوپر مردسالار ملائی, جائی که آخرین قانون شان(که در اواخر تابستان در مجلس رای آورد) "حق ازدواج مرد با دختر خوانده اش" را میدهد (!!!)آیا بیش از این میتوان انتظار داشت!؟ بدرستی به نویسنده این نامه(خزعبلات آبکی به اصطلاح فمینیستی همدست "رفقای کمونیست" -که حالمو بهم میزنند) انتقاد کردی که چرا اسم این پست فطرت چشم چپول(نه تفکر چپ و کمونیستی)را افشا نمیکنه!؟ و بدرستی گفتی که این امر شهامت میخواد و از اینگونه "رفقای زن" به اصطلاح فمینیست بر نمی آید.فقط اینرا اضافه میکنم:تاوان اکثریت تمامی عقب ماندگی چپ ایران را همانا می بایست در درگیر نبودن مستقیم در مبارزه داغ طبقاتی از یکطرف و نداشتن عمق مبارزه ضد مردسالارانه (و محیط زیستی و حمایت نکردن از حیوانات و کوفت کردن کباب و....توام با عرق سگی ....) جستجو کرد و بس.اینکه در میان خارج نشینان به اصطلاح نیروهای چپ (و بدتر از اون بورژوا فمینیستهای کمونیست نما)هنوز این فرهنگ سوپر ارتجاعی و مردسالارانه غالب میباشد نشان بارزی از اینست که فاتحه این به اصطلاح جنبش چپ را از همین الان بایست خواند. ننگ و نفرت نثار تمامی و تک تک جریانات منحط چپ سنتی.زنده و بالنده باد آنارشیسم انقلابی و آنارکوفمینیسم.
سلام پیمان جان
راستش دیشب دنبال پوتین هام میگشتم و یک آنتراک بخودم دادم و سرم سوت کشید...
اینجا اصلن کسی همچنین کیس خشونتی داشته باشه فورن افشا و طرد میشه.
به نظرم زنان "چپ و کمونیست" فقط حرف میزنند. طرف حکم زندان داره و اینها باز میترسند اسمش را افشا کنند، حالا چون شاید یک سبیل چخماقی استالینی گذاشته و پرچم سرخ رو کولش...
چند سال پیش هم کیس تهدید به اسید پاشی بود. راستش اصلن طرف یک وحشتی انداخته بود که نگو و نپرس. من حتی اعلام پخش و انتشار عکسشو کردم. نگذاشتند. آخرش با ریش سفیدی مثلن حل کردند. زن بیچاره خونه و زندگی را بخشید. طرف دو نبشه خانوادگی "کمونیست"!زباله پولها را داد یک زن پستی گرفت و خوشبختانه زن پستی برگشت به هوای ملاقات خانواده با ادعای سرمایه گذاری در ایران و همه ی پول غصبی اون زباله سبیلو را بالا کشید!
طرف هم نه میتونه بره ایران و نه پولها را پس بگیره...
البته کماکان "فعال کارگری " هست و زنش هم "فعال زنان"
زنی که نتونه خودش را نجات بده... سازمان "زنانی" که فقط در حال رشوه دادنه به این قلچماقهای چماقدار برای لای جرز خوبه.
باز هم به زنان فیمینیست داخل ایران که علی چگنی را از طریق صداش توی پالتاک شناسایی کردند و اعلامیه دادند...
البته آن را هم مدیون زنی آنارشیست هستیم. اگر نبود علی چگنی داشت میشد لنین! کلاسهای سوسیالیسم به فارسی و فیمینیسم به کردی گذاشته بود و کلی هواریون داشت. راه کارگر هم گذاشت، کلن بچره...
خوشبختانه زنهای ایران آنلاین هم شدند و دیگه پاک بی آبرو شد و دکانش را بست و راه کارگر هم مجبور به اعلامیه دادن شد.
جدن مشمئز کننده هست که این زباله های زن ستیز، اینهمه راحت پشت نقاب کمونیست، فعال کارگری... جولان میدهند.
زنهای "چپ و کمونیست" هم هر سال روز 8 مارس با اینها رژه میروند. به یکی شان گفتم، بجای اینهمه شعار گوششو بگیرید از صف بیندازیمش بیرون. نمیکنند. آبرو چیه؟ فوقش رسانه ها مینویسند درگیری شد. خوب بنویسند...
من وقتی این زنها سخنرانی و رهنمود میدهند برای روز خشونت علیه زنان، منقلب میشوم. ما نه به پلیس و نه به زندان و دادگاه نیاز داریم و نه...
اگر هر مردی که تهدید به قتل ناموسی و اسید کرد را عکسش را گرفته و پابلیش کنیم. اما تا زمانی که تشکلهای زنان، زنان برگزیده ی سازمانها هستند، همین نخبگان زنان جلوی افشاگری را میگیرند. و همینطور هم شده که وقتی نتوانند از اعضا حمایت کنند، اغلب تعدادشان انگشت شمار میماند. اغلب این زنان نخبه هم در همان 4 چوب خانواده ی مقدسشان گفتاری علیه خانواده شورش میکنند، اما هنوز سخنرانی تمام نشده دوان دوان بطرف آشپزخانه برای پختن باقلا پلوی شوهر دمکرات که اجازه ی اینکارها را داده.
برم پوتین هایم را پیدا کنم. خوشبختانه سالها است از این روابط آسه بیا، آسه برو خارجم.
تجربه ی سازمان زنان ایرانی البته خوبیش این بود که با زندگی بر خی از این زنان برگزیده آشنا شدم...
پایدار باشید
رزا
ارسال یک نظر