۲۶ آذر، ۱۳۹۲

فرگشت و نوه ، نتیجه ی خمینی ی دجال !

رزا: داشتم این پست را میخواندم + کامنت زیر را!


کامنت:
درست است که هر پدر و مادری به موفقیت بچه‌اش افتخار می‌کند و این هم حرف درستی‌ است که نباید گناه پدر و مادر را یا پدر بزرگ و مادر بزرگ را به پای فرزندانشان نوشت ولی‌ با دیدن این موضوع ناا خودآگاه بیاد فیلم مستندی افتا دم که چند سال پیش دیدم از یک خواهر و برادر آلمانی‌ که در میانسالی در مزرعه‌ای دور افتاده در یکی‌ از ایالتهای مرکزی آمریکا زندگی‌ میکردند. آنها هیچوقت ازدواج نکرده بودند و فرزندی نداشتند، به نام فامیلی خود نیز افتخار نمی‌کردند، و نگران این بودند که اگر فرزندی میداشتند ادامه نسل پدرشان بود؛ آنها فرزندان یکی‌ از مقامت ارشد آلمان نازی بودند!
کمی‌ فرق هست بین رفتار آنها و رفتار این خانم نعیمه.
اگر وجدان باشد، اگر صداقت باشد، فرزند خمینی بودن یا از نسلش بودن ننگ است نه افتخار!
ولی‌ بزرگ شدن در فرهنگ دروغ و ریا مسلما آدم با وجدان بار نمی‌‌آورد.


رزا: عکس هم از نتیجه ی خمینی دجال است که چند وقت پیش مادرش (نوه خمینی) با فتوشاپ سرش چادر کشید.
نوه ی هیتلر اگر بود، احتمالن جهش میکرد اینجوری؟

تنها زادگانی زنده می مانند كه سازش بیشتری با محیط داشته باشند.

این البته یک گونه زایی فرگشت است اگر این "نتیجه خمینی" نتواند از یک گوریل پاسدار بچه دار شود! آنطور که احتمالن مادرش علاقه مند است!
یعنی احتمالن با یک  گونه زایی این دارودسته طرفیم. اولش فکر کردم دلیلش دور افتادگی جغرافیایی باشه! مهاجرت آخوند بچه ها و حزب اله از ایران به کانادا. 
یعنی اینطوری از این طایفه ی مخوف یک چیز دیگه ای قراره تولید بشه؟!
شاید هم ثروت و مال مفت خوری باعث فرگشت نوه، نتیجه شان شده؟!

 مال مفت البته حناق نیست توی گلوی اینها گیر کنه...
دختر خلخالی را قبلن شرح حالش را نوشتم. امیدوارم این یکی مثل فاطمه صادقی گیوی جنایت پدر دیکتاتورش را توجیه نکنه و واقعن فرگشت کامل باشه. نه میان گونه!
ولی
آیا فرگشت قابل پیش‌بینی است، یا نه؟

مقالات خوبی پیدا کردم که با یک کلیک در اینجا لینک هایش  آرشیو شد. 

یک فیلم جالب هم در زیر

انسان شدن، قسمت اول/ مستندی فوق العاده درباره ی فرگشت (تکامل) انسان، همراه با شبیه سازی های کامپیوتری و کشفیات باستان شناسی سال های اخیر در زمینه ی فرگشت انسان. این مستند در سه قسمت ساخته شده است.

درک ریاضی فرگشت - من خدا هستم - I am God

  فیلم دیگر:
اولین قهوه خانه ی آنارشی در ترکیه هم در فیلم زیر. این فیلم کوتاه را بچه های فیلمبردار "دزدان دریایی" در اوج مبارزات حمایت از پارک گیزی گرفتند. به زبان انگلیسی و زیر نویس آلمانی



اخبار ایران:
 روی تیترها برای خواندن (دیدن) کلیک کنیم.


به گزارش واحد مرکزی خبر، آقای رحمانی فضلی روز يکشنبه، ۲۴ آذز،افزود که شش ميليون ايرانی به طور مستقيم با مسئله اعتياد درگير هستند.
آقای رحمانی فضلی که دبيری ستاد مبارزه با مواد مخدر را هم برعهده دارد همچنين از «دو برابر» شدن تعداد زنان معتاد «در مدت بسيار کوتاهی» خبر داد.
در تير ماه سال جاری نيز، مديرکل پيشگيری و درمان اعتياد سازمان بهزيستی از مرگ «روزانه ۱۱ نفر» در ايران در اثر اعتياد به مواد مخدر خبر داده بود.

خمینی زنها و مردها نباید لخت بروند به دریا






نویسنده: باب هولمز
برگردان: احسان سنایی

………..
برای پیگل، نشانه‌های ظهور این الگو در فرآیند گونه‌زایی مشخص است. او می‌گوید: «تراکم رخدادها نیست که گونه‌زایی را به‌وجود می‌آورد؛ بلکه رخدادهای منفرد و نادری هستند که از آسمان می‌افتند». به‌عبارتی هر رخداد نادری، قادر به برانگیزش گونه‌زایی است. نه‌فقط انزوای فیزیکی و دگرگونی‌های ژنتیکی عمده؛ که وقایع زیست‌محیطی، ژنتیکی و روان‌شناختی نیز از این جمله‌اند.

پیدایش یک رشته‌کوه که خود انشعاب فیزیکی یک گونه‌ی زیستی را موجب می‌شود، قادر به چنین کاری است. به‌همین‌ترتیب، رخدادی غیرمترقبه می‌تواند عمل جفت‌گیری ماهی‌ها را از آب‌های ژرف، به سمت سطح دریا سوق داده و یا باعث شود سوسمارهای ماده، نرهای خال‌آبی را به‌جای خال‌قرمز ترجیح دهند.

پیگل معتقد است امتیاز کلیدی به‌دست‌آمده از شواهد آماری این بود که فهمیدم عامل برانگیزش گونه‌زایی، ‌باید از رخدادهای تصادفی نشأت یافته و به‌زبان علمی، غیرقابل پیش‌بینی باشد. او می‌گوید: «ما نمی‌گوییم که انتخاب طبیعی اشتباه است و داروین اشتباهاً بدان رسیده است». هنگامی‌که گونه‌ای به دو دسته منشعب شود احتمالاً انتخاب طبیعی، هر دسته را با اوضاع محیطی و غیرمحیطی منحصربفردی که هرکدامشان در آینده با آن مواجه خواهند شد، سازگار خواهد ساخت.

او در ادامه می‌افزاید: «گمان می‌کنم آن چیزی که مقاله‌مان نشان می‌دهد این است که تا چه اندازه گونه‌زایی می‌تواند اغلب مطلقاً حالت تصادفی داشته باشد. این – پژوهش – گونه‌زایی را از یدک‌ کشیده‌شدن آهسته در پشت انتخاب طبیعی فارغ کرده و به آن جایگاه متفاوتی می‌بخشد».
نتیجه‌ آنکه به‌دنبال انتشار این نتایح، مباحثه بر سر یکی از بحث‌برانگیزترین جنبه‌های فرگشت، بار دیگر بالا گرفت؛ اینکه بالاخره آیا فرگشت قابل پیش‌بینی است، یا نه؟ اگر حق با پیگل باشد، انتخاب طبیعی از مسیری آهسته و قابل‌پیش‌بینی، گونه‌های موجود را شکل می‌بخشد؛ حال‌آنکه ماهیت تصادفی گونه‌زایی بدین معناست که دگرگونی‌های فرگشتی، غیرقابل‌پیش‌بینی است.

بدین‌ترتیب این یافته‌ ظاهراً با تشبیه «استفان ژی گولد»؛ دیرین‌شناس، زیست‌شناس فرگشتی و تاریخ‌دان آمریکایی که گفته بود «اگر می‌توانستید تاریخ را برگردانده و فرگشت حیات در زمین را تکرار کنید، هربار نتیجه‌ی متفاوتی به دست می‌آمد»؛ همخوانی دارد.




پرسش‌هایی پیرامون فرگشت – بخش نهم
Michael Le Page (مایکل له‌پیج)
برگردان:
احسان سنایی

«سازگارترین» گونه لزوماً همچون ضرب‌المثل معروف «قانون جنگل»، نه‌تنها صفتی برای خشن‌ترین و سفاک‌ترین گونه نیست؛ بلکه می‌تواند معرف نرم‌خوترین و خودباخته‌ترین‌هاشان هم باشد. به‌هرترتیب، آنچه که طبیعت انجام می‌دهد، نمی‌تواند توجیه‌گر رفتارهای بشری هم باشد.

عبارت «بقای سازگاترین گونه» (یا Survival of the fittest) که نه توسط شخص داروین، بلکه به ابتکار فیلسوف انگلیسی؛ «هربرت اسپنسر» (Herbert Spencer) ارائه گردید؛ اغلب دچار کژفهمی‌های آشکاری می‌شود. «بقای سازگاترین گونه»، در نوع خود یک خط پایان است. اکثراً دو مفهوم بقا و فرگشت، با هم اشتباه می‌شود. هرچند این عبارت، ترسیم‌گر تصویری از تقلای وحشیانه‌ی جانوران برای بقاست؛ اما در حقیقت کلمه‌ی «سازگاترین»، ندرتاً معنای قوی‌ترین یا خشن‌ترین گونه را می‌دهد. بالعکس، این واژه می‌تواند هر معنایی از بارورترین یا ماهرترین جاندار مستترشونده، تا باهوش‌ترین و یا اجتماعی‌ترین گونه را شامل شود. در این مورد رامبو را فراموش کنید و به اینشتین، یا گاندی بیاندیشید!

به‌واقع، آنچه که در طبیعت به‌چشم می‌خورد، صرفاً نمایشگر خودخواهی گونه‌ها نیست. اتفاقاً روحیه‌ی تعاون و همدستی، راهبردی‌ست که به‌شکل شگفت‌انگیزی به بقای موفق یک گونه در محیطش کمک می‌کند. اصلاً این مسأله را می‌توان زیربنای چشمگیرترین گام‌های طبیعت در عبور از نردبان تاریخ حیات تلقی کرد. سلول‌های پیچیده، اساساً از همیاری سلول‌های ساده‌‌تر ایجاد شده‌اند و سوپرارگانیسم‌هایی نظیر کلنی‌های زنبور یا مورچه، نیز از واحدهای مجزای همکار تشکیل شده‌اند.

زمانی‌که این تعاون از میان برود، نتایج فجیعی به بار خواهد آمد. مثلاً هنگامی‌که سلول‌های بدن‌مان عصیان کنند؛ نتیجه‌اش ایجاد سرطان خواهد شد. از این‌رو سازوکارهای استادانه‌ای در طبیعت ایجاد گشته تا بتوان این تعاون را پایدار نمود و از پیشرفت خودپرستی ممانعت به‌عمل آورد: از جمله برنامه‌های نظارت سلولی که در پی تولید سلول‌های سرطانی، بلافاصله دست به خودکشی ِ سلولی می‌زند.

از این نقطه‌نظر، راه‌کار بقای سازگارترین گونه را می‌توان برای توجیه نظام سوسیالیسم، در عوض ِ نظام پراکنده‌تر کاپیتالیسم استفاده کرد. ولی باز هم موفقیتِ بقا در جوامع ِ همیاری‌محور ِ حشره‌ای را می‌توان در توجیه توتالیتاریانیسم (استبداد حکومتی) هم به‌کار گرفت. پس دیدیم که می‌توان این مسأله را از نقطه‌نظر دیگری هم مورد تحلیل قرار داد: توسل به مفهوم «بقای سازگارترین گونه»، در توجیه هر ایدئولوژیِ سیاسی یا اقتصادی؛ خصوصاً بر پایه‌ی «طبیعی» بودنش، امری بیهوده‌ و بی‌اساس ا‌ست. آیا می‌توان «هم‌نوع‌خواری» را صرفاً از این بابت که خرس‌های قطبی چنین می‌کنند، امر مشروعی پنداشت؟ آیا قتل برادر و یا خواهرتان تنها بدین‌دلیل که جوجه‌پرنده‌های فراوانی تن به چنین کاری می‌دهند، قابل قبول است؟ آیا کشتار فرزندانتان بدین پشتوانه که موش‌ها گهگاه حتی توله‌های خود را هم می‌خورند، پذیرفتنی‌ست؟ آیا تمایل جنسی به کودکان، به‌واسطه‌ی اینکه «بونوبو»ها(نوعی میمون)ی بالغ با هم‌نوعان نوجوان‌شان ارتباط جنسی برقرار می‌کنند، توجیه‌پذیر است؟

هر رفتاری که ما اکثراً آن را «غیرطبیعی» می‌نامیم؛ در واقع از برخی جهات و یا با رمزگان میان‌جانوری در حیطه‌ی حیوانات، اساساً امری طبیعی‌ست. هیچکس نمی‌تواند ادعا کند که بشر هم موظف به تکرار چنین رفتارهایی‌ در جوامع‌اش است.

هرچند این مثال‌ها، پوچی ِ توسل به «امر طبیعی» در قضاوت مابین خوب از بد را آشکارا مشخص می‌سازد؛ اما ظاهراً ما با ورود به حیطه‌ی فرگشت، به نقطه‌‌ی کور غریبی برمی‌خوریم. تاکنون بقای سازگارترین گونه، به‌عنوان عامل توجیه‌گیر هر چیزی عمل کرده است؛ از بازار سیاه گرفته تا نژادپرستی، و این طرز تفکر همچنان در برخی حوزه‌ها طرفداران فراوانی را جذب خود می‌سازد. اما «انتخاب طبیعی»؛ به‌عنوان فرآیندی کلان و پویا، به‌سادگی همان چیزی را توصیف می‌کند که در جهانِ انسان‌ها هم می‌گذرد؛ اما لزوماً نحوه‌ی رفتارهایمان را به ما نمی‌آموزد. به دیگر کلام، «بقای سازگاترین گونه»، خود جزئی ناپایدار از یک فرآیند کلی و پایدار موسوم به «انتخاب طبیعی»ست.


مایکل له‌پیج - بقای سازگارترین گونه دقیقاً به‌چه معناست؟

Michael Le Page

برگردان:
احسان سنایی

Michael Le Page- اگر «گمان» می‌کنید این فرضیه را فهمیده‌اید؛ حدوداً می‌توان گفت از آن چیز زیادی نمی‌دانید. زمان درازی از دویست‌سالگی ِ تولد «چارلز داروین» و ۱۵۰سالگی ِ نشر «منشأ انواع»؛ که می‌توان حتی به‌عنوان مهم‌ترین کتاب منتشرشده در تاریخ نیز از آن نام برد، نمی‌گذرد. داروین در این کتاب، ایده‌ای را مطرح کرده که هنوز هرکسی را شوکه می‌کند؛ این‌که سرتاسر حیات زمینی، از جمله آدمی؛ با «انتخاب طبیعی» تکوین یافت.


داروین، شواهد مباحثه‌برانگیزش در فرضیه‌ی «فرگشت» (Evolution) را در اثرش «منشأ انواع»، مطرح نمود و از آن پس این ایده شدیداً فراگیر شد. کشفیات بی‌پایانِ فسیلی به ما امکان ردگیری تکامل ارگانیسم‌های کنونی از گونه‌های باستانی‌ترشان را می‌دهد. ترتیب‌گذاریِ DNA نیز از سویی هرگونه شکی را درخصوص منشأ مشترک کلیه‌ی گونه‌های حیاتی مرتفع ساخته و نمونه‌های عملی ِ بی‌شمار فرگشت را می‌توان هرکجای پیرامون‌مان دید؛ از تطبیق «شب‌پره‌های فلفلی» (Peppered Moth) با آلاینده‌های جوی گرفته تا ویروس‌های سریعاً متغیری چون HIV، H5N1 و آنفلوآنزای مرغی. صحت فرضیه‌ی فرگشت، هم‌اکنون به همان اندازه بدیهی است که زمین را کروی می‌دانیم.


با این حال، علی‌رغم وجود شواهد فزاینده‌ی موجود؛ اکثریت مردم، اگر دست‌کم اسم‌اش را شنیده باشند، از حقایق پنهان در پشت این فرضیه مطلع نیستند. حتی نظرسنجی اخیری در انگلستان؛ زادگاه داروین و کشوری با جمعیتی تحصیل‌کرده‌، نشان می‌دهد که تنها کمتر از نصف مردم اعتقاد به صحت این فرضیه دارند.


برای آنان که هرگز فرصت فهم مفاهیم زیست‌شناختی و یا علمی را نداشته‌اند؛ دعاوی مطرح‌گشته توسط کسانی‌که به نظریات خلقت ماوراءالطبیعی معتقدند؛ متقاعدکننده‌تر به‌نظر می‌رسد. با این‌حال، مابین کسانی‌که فرگشت را پذیرفته‌اند هم تصورات نادرستی رایج است.


اغلب‌مان در قبال اعتراف به نفهمیدن فرضیاتی چون «فرضیه‌ی ریسمان» در فیزیک ابایی نداریم؛ ولی انگار که همگی به فهم فرگشت، متقاعد شده‌ایم. در حقیقت با وجود کشفیات فزاینده‌ی زیست‌شناسان؛ پیامدهای این فرضیه، بیگانه‌تر از تصورات رایج ماست. فرگشت، بایستی‌که شناخته‌شده‌ترین نظریه‌ی علمی باشد؛ هرچند هم‌اکنون کژفهمیده‌شده‌ترین‌شان قلمداد می‌شود.
از این‌رو مجموعه‌مقالات روشنگرانه‌ی نشریه‌ی علمی نیوساینتیست در خصوص رایج‌ترین افسانه‌ها و کژفهمی‌های پیرامون فرگشت، می‌تواند کمک شایان توجهی به خوانندگان‌شان در آشنایی با این فرضیه‌ی انقلابی به حساب آید. در اولین مقاله از این مجموعه، به مقوله‌ی «سازگاری» (Adaptation) می‌پردازیم.


آیا همه‌چیز، همان سازگاری‌ست؟


غالباً فرض‌مان بر این است که کلیه‌ی صفات گیاهان و جانوران، سازگاری‌هایی‌ست که از مسیر «انتخاب طبیعی» (Natural Selection) پدید آمده‌اند. در واقع باید گفت اکثر این ویژگی‌ها نه محصول سازگاری‌ است و نه انتخاب.


چرا اغلب‌مان پس از گذشت یک روز خسته‌کننده، خودمان را با یک چیز خوراکی، پیش روی تلویزیون ول می‌دهیم؟ چون این‌شکلی راحت‌تر است؟ یا که این کار، پیامد طبیعی ِ صدهاهزار سال تکوین انسان است؟


نخندید؛ احتمالاً خودتان هم همین مفروضات را مدنظر داشتید. چندان کار دشواری نیست که برای هر وجه از ساختار بدن و رفتارمان، حکایت «این است و جز این نیست» را برای توجیه دلیل پدید آمدن‌شان بتراشیم. ما تمایل داریم که برای هرچیزی هدفی تعیین کنیم؛ اما در این‌صورت غالباً در اشتباهیم.


مثلاً به نوک پستان پستانداران نر دقت کنید. آنان به‌وضوح از این عضو استفاده‌ای نمی‌کنند: این جانداران از آنجایی‌که گونه‌های مؤنث‌شان به این اندام مجهزند، آن را دارند و نیز از آنجایی‌که رشد چنین عضوی در بدن یک گونه‌ی نر، بهای سنگینی برای طبیعت برنمی‌دارد. از این‌رو اجباری در برابر دو جنس مخالف، از برای تکوین در دو مسیر فرگشتی ِ متفاوت و نتیجتاً «توقف» رشد نوک پستان در مسیری که گونه‌های نر از آن پدید آمده‌اند، وجود ندارد. حال، حس بویایی‌تان را در نظر بگیرید. آیا استشمام رایحه‌ی گل رز، کار سختی است و نیاز به دقت و کوشش دارد؟ در خصوص بویایی، افراد تا حد زیادی به‌واسطه‌ی جهش‌های تصادفی در ژن‌هایی که به‌منظور طراحی گیرنده‌های بویایی‌شان رمزگذاری شده‌اند؛ تفاوت دارند، نه به‌دلیل سازگاری.


با این حال، خصیصه‌های دیگری نیز محصول انتخاب است. مثلاً قد کوتاه «پیگمه‌»ها، می‌تواند در عوض سازگاری؛ اثر جنبی انتخاب طبیعی و معلول تولد زودهنگام نوزادان در جمعیت‌هایی بوده باشد که آمار مرگ و میر بالایی دارند.


دلیل دیگری که می‌توان بر اساس‌اش، سازگاری‌های ظاهری را اثر جانبی گزینش ویژگی‌های نامرتبط دانست؛ نقش متفاوت ژن‌ها طی بازه‌های زمانی ِ تحولی ِ گوناگون یا طی ساخت اجزای مختلف بدن دانست. از این‌رو انتخاب یک گزینه می‌تواند آثار ظاهراً نامرتبطی را به بار آورد. مثلاً همجنس‌گرایی در گونه‌های نر، احتمالاً هم‌پیوند با ژن‌های گوناگونی‌ست که قوه‌ی باروریِ جنس ماده را ارتقا می‌بخشند. یک ژن ناسازگار یا مضر، از سویی اگر متعلق به همان رشته از DNA باشد که گزینه‌ی مطلوب را در خود جای داده؛ می‌تواند سریعاً در میان یک جمعیت انتشار یابد. این، دلیلی بر اهمیت جفت‌گیری‌ست: وقتی‌که رشته‌های DNA، طی تکثیر جنسی، مابین کروموزوم‌ها معاوضه می‌شوند؛ متغیرهای خوب یا بدی ممکن است انتخاب شوند و این بسته به تصادف است.


ویژگی‌های دیگر گیاهان و جانوران همچون بال‌های شترمرغ، شاید روزگاری نتیجه‌ی سازگاری با محیط بوده‌اند؛ اما بنابه کاربرد مقتضی‌شان دیگر بلااستفاده مانده‌اند (شترمرغ پرواز نمی‌کند). این «نشانه‌»ها به‌دلیل خنثی‌بودن‌شان بقا یافته‌اند؛ چراکه تابع عملکرد دیگری گشته یا سیر فرگشت، به آن اندازه نبوده که به‌واسطه‌ی بلااستفادگی‌شان آن‌ها را بزداید. مثلاً زائده‌ی آپاندیس در انسان را درنظر بگیرید. دعاوی فراوانی مبنی بر کاربری‌اش ابراز می‌شود؛ اما شواهد امر از چیز دیگری حکایت می‌کنند: احتمال زنده ماندن‌تان در نبود این زائده بیشتر است.


پس چرا آپاندیس زدوده نمی‌شود؟ چون‌که فرگشت، بازی با تصادف است. جمعیت جهانی بشر، تا چندهزار سال پیش اندک بود و افراد، هر از چندگاه مابین هر نسلی، فرزندان اندکی داشته‌اند. این، به‌معنای شانس کمتر فرگشت در اِعمال جهش‌هایی در ژنوم انسان است که نهایتاً به امحای آپاندیس می‌انجامند و البته شانس کمتری برای این جهش‌ها تا به‌واسطه‌ی انتخاب طبیعی، مابین جوامع انتشار یابند. احتمال دیگر این است که ما در یک چرخه‌ی فرگشتی گیر افتاده‌ایم؛ چراکه هرچه زائده‌ی آپاندیس چروکیده‌تر می‌شود؛ عارضه‌ی تورم ِ این زائده محتمل‌تر گشته و نتیجتاً این چرخه به بقایش کمک می‌کند.


دندان عقل، نشانه‌ی باقیمانده‌ی دیگری‌ در انسان است. آرواره‌‌های کوچک‌تر و ریزتر، به اجدادمان امکان رشد بیشتر مغزشان را می‌داد اما فضای کمتری را برای دندان‌های آسیا باقی می‌گذاشت. هنوز در بسیاری افراد، رشد دندان‌ها علی‌رغم فضای ناکافی آرواره، دیده می‌شود و گاه حتی عواقب وخیمی به دنبال دارد. یکی از دلایل محتملی که چرا دندان عقل همچنان وجود دارد این است که غالباً پس از بلوغ افراد، این دندان پدیدار می‌گردد و این یعنی تأثیر انتخاب طبیعی در این سن ضعیف‌تر است.


به‌واسطه‌ی همگی این دلایل و بسیاری بیشتر؛ ما بایستی‌که نسبت به دعاوی مباحثه‌برانگیز مطروحه در خصوص توجیه فرگشتی ِ رفتارهای گوناگون طبیعت، مردد باشیم. خصوصاً روان‌شناسی فرگشتی، به‌واسطه‌ی تلاش‌اش در توضیح تمامی جنبه‌های رفتاری انسان؛ از کشاورزی تا تجاوز جنسی؛ به‌عنوان سازگاری‌هایی که برای اجدادمان هنگام حیات‌شان در دشت‌های آفریقا پدید آمد؛ بدنام شده است. نیازی به گفتن نیست که بی‌هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای؛ دعاوی مطرح‌شده پیرامونِ مثلاً تحول فرگشتی ِ تماشای تلویزیون به‌هنگام غذا خوردن را بایستی‌که به دیده‌ی شک نگریست.


در کوره‌راه «تصادف»

پرسش‌هایی پیرامون فرگشت – بخش دوم
نویسنده: Michael Le Page
برگردان:
احسان سنایی
منبع: NewScientist
ترجمه‌ی احسان سنایی: ۲- آیا انتخاب طبیعی، تنها مسیر پیش روی فرگشت است؟ اغلبِ دگرگونی‌های زیستی را بایستی در عوض یک انتخاب صحیح، با جهش‌های ژنتیکی ِ تصادفی مرتبط دانست. به‌عبارتی می‌توان این فرآیند را «بقای خوش‌شانس‌ترین گونه» نامید.

نگاهی به آینه بیاندازید. چهره‌ای که می‌بینید، طبیعتاً با چهره‌ی یک انسان نئاندرتال تفاوت دارد. خب چرا؟ ساده‌ترین پاسخ این است که بگوییم هیچ دلیلی وجود ندارد، مگر جهش‌های تصادفی ِ ژنتیکی. با وجود اندام‌ها و رفتارهایی که گهگاه ‌بی‌آنکه تغییری در عملکردشان به‌وجود آید، در ظاهر دچار دگرگونی‌هایی می‌شوند (همانند شکل جمجمه)؛ تصادف، نقش پررنگ‌تری را در مقایسه با انتخاب طبیعی در فرآیند فرگشت ایفا می‌کند.
مولکول DNA، در تمامی گونه‌های زیستی در معرض حملات مداوم تشعشعات مواد پرتوزای شیمیایی است و گاه اشکالاتی به‌هنگام تکثیر اطلاعات‌اش بروز می‌کند. در نتیجه، دست‌کم ۱۰۰ جهش جدید و یا حتی بیشتر در هر جنین انسانی به‌چشم می‌‌خورد. برخی از این‌ها مضرند و احتمالاً توسط انتخاب طبیعی، از صحنه‌ی طبیعت زدوده می‌شوند: مثلاً با مرگ جنین. بسیاری از این جهش‌ها نیز عملاً هیچ تغییری را در بدن ایجاد نمی‌کنند؛ چراکه اکثریت اطلاعات مولکول‌های DNA ما بلااستفاده می‌ماند. برخی اما دگرگونی‌های کوچکی را سبب می‌شوند که اساساً آن‌ها را نه می‌توان زیان‌بار و نه سودمند تلقی کرد.
شاید گمان کنید اغلب جهش‌های خنثی (که عملاً تغییر محسوسی را سبب نمی‌شوند)، محدود به تنها چند عضو منفرد از هرگونه‌ی زیستی‌ست. در حقیقت، با وجود اینکه کسر فراوانی از جهش‌های خنثی بی‌اثر می‌شوند؛ برخی نیز در میان یک جمعیت تکثیر یافته و ثبات می‌یابند. این امر کاملاً شانسی‌ است و گاه یک جهش ِ خاص ژنتیکی، رفته‌رفته توسط چندین عضو از یک گونه دست‌به‌دست می‌گردد و لذا تداوم می‌یابد.
هرچند احتمال صدور گسترده‌ی یک جهش در میان یک جمعیت بسیار کم است؛ اما شمار فراوان جهش‌ها در هر بار زاد و ولد، از این انحرافاتِ تصادفی ژنتیکی، جریانی قوی می‌سازد. این مسأله را تا حدی می‌توان همانند بازی بخت‌آزمایی دانست: شانس برد، اندک است، اما از آنجا که هر بلیطی هر هفته میلیاردها بار خریده می‌شود؛ معمولاً یک نفر برنده خواهد شد.
نتیجه می‌شود اکثر دگرگونی‌های پدیدآمده در DNA جاندارانِ پیچیده در طول زمان؛ بیشتر از آنکه انتخابی باشد، انحرافی‌ست و از همین‌رو زیست‌شناسان به‌هنگام قیاس ژن‌ها، بر سلسله‌ژن‌هایی متمرکز می‌شوند که مشابه همدیگرند و یا در طول زمان از هرگونه جهشی محفوظ مانده‌اند. انتخاب طبیعی، از توالی‌ ژن‌هایی که مسئولیت زیستی ِ خطیری را به‌دوش می‌کشند، محافظت می‌کند؛ اما مابقی ژن‌ها، تنها به‌واسطه‌ی انحرافات تصادفی دچار دگرگونی می‌شوند.
انحراف ژنتیکی حتی می‌تواند در تقابل با انتخاب طبیعی نیز عمل کند. تصادف، می‌تواند بسیاری از جهش‌هایی که تا حدودی سودمندند را از صحنه بزداید؛ حال‌آنکه جهش‌های مضر را پراکنده ساخته، و در یک جمعیت ثبات‌شان بخشد. هرچه هم این جمعیت محدودتر باشد؛ نقش انحراف ژنتیکی در آن پررنگ‌تر است.
«کوره‌راه‌های جمعیتی» نیز می‌توانند همین تأثیر را سبب شوند. جزیره‌ای را تصور کنید که دو گونه موش‌؛ یکی با پوست ساده‌ی خاکستری‌رنگ و دیگری با خطوط راه‌راه، در آن زندگی می‌کنند. اگر انفجاری آتشفشانی، همه‌ی موش‌های ساده و فقط شماری اندک از موش‌های راه‌راه را از میان ببرد؛ این جزیره را موش‌های راه‌راه تسخیر خواهند کرد. این، نوعی بقاست که لزوماً انتخابی نیست؛ بلکه شانسی‌ست. انحرافات تصادفی ِ ژنتیکی، یقیناً نقش حائز اهمیتی را در فرگشت انسان ایفا کرده‌اند. جوامع انسانی که تا حدود ۱۰هزار سال پیش اندک بودند؛ در حدود دو میلیون سال پیش، گرفتار تنگنای جمعیتی (همانند موش‌های ساده‌) شدند. تنگناهای جمعیتی ِ دیگر، به‌هنگام مهاجرت گسترده‌ی انسان از آفریقا و اسکان در دیگر نقاط زمین در حدود ۶۰هزار سال پیش، رخ داد.
شکی نیست که اکثر اختلافات ژنتیکی موجود مابین انسان و میمون – و همچنین مابین جوامع گوناگون بشری – به‌واسطه‌ی انحراف ژنتیکی‌ست. با این‌حال، اغلب این جهش‌ها در همان ۹۰درصدی از ژنوم‌مان رخ می‌دهد که عملاً بلااستفاده است و از این‌رو تفاوت محسوسی بروز نمی‌کند. پرسش اصلی اینجاست که مسئولیت کدامین‌یک از جهش‌هایی که اجزای بدن و حتی رفتارهای ما را شکل داده را می‌توان به‌جای انتخاب طبیعی؛ به انحراف ژنتیکی نسبت داد؟ پرسشی که هنوز در هاله‌ای از ابهام است.



پرسش‌هایی پیرامون فرگشت – بخش سوم
Michael Le Page



پرسش‌هایی پیرامون فرگشت – بخش چهارم
Michael Le Page


پرسش‌هایی پیرامون فرگشت – بخش پنجم
Michael Le Page

پرسش‌هایی پیرامون فرگشت – بخش ششم
Michael Le Page



 
پرسش‌هایی پیرامون فرگشت – بخش هشتم
مایکل له‌پیج(Michael Le Page)

Michael Le Page


Michael Le Page (مایکل له‌پیج)
در انکارناپذیریِ فرگشت


Michael Le Page (مایکل له‌پیج)
پلانکتون‌ها، از پیشینه‌ی فرگشت می‌گویند

Andy Purvis (اندی پورویس)

فرگشت و درآمدی بر آشتی ِ دین و دانش

پنجشنبه, 1390-02-01 15:47
دکتر Pierre LeComte duNoüy (پیر لکومته دونوئی)
برگردان
دیباچه پیش‌گفتار کتاب «سرنوشت بشر»: احسان سنایی


بن ماوک (Ben Mauk)

ن ماوک - انسان‌ها نه از میمون به وجود آمده‌اند، نه از گوریل و نه از شامپانزه. گرچه نسل‌شان در بعضی نیاکان مشترک از قبیل میمون آفریقایی گره می‌خورد، اما ما همه گونه‌های نوظهوری هستیم که از مسیرهای فرگشتی متعددی هم به اینجا رسیده‌ایم.

ما انسان‌ها عقبه طولانی و بحث‌انگیزی داریم، که با دست‌اندازهای متعددی که اطلاعات چندانی هم از آن در اختیارمان نیست از هم گسیخته است. متخصصین هیچ اتفاق نظری بر سر بسیاری از نقاط آغازین و پایانی عمر اغلب گونه‌های زیستی ندارند. پس این نمودار، تا حد زیادی تخمینی‌ست.

گفتن اینکه ما موجودات «تکامل‌یافته»تری از عموزاده‌های پشمالوی‌مان هستیم، حرف غلطی‌ست. کسانی هم که فکر می‌کنند تحول گونه‌ها تابعی از میل به بقای آنهاست، سرنا را از ته گشادش زده‌اند. جهش‌های ژنتیکی همیشه بوده و هست؛ بی‌هیچ هیاهویی، و غالباً هم بدون آنکه تغییر محسوسی در سبک زندگی آن گونه پدید آید. جهش‌ها رویهمرفته وقتی به نسل‌های بعدی انتقال پیدا می‌کنند که ثابت شود به درد بقای فرد و یا گونه مزبور بخورند.

«مفید» بودن این جهش‌ها تا حد زیادی بسته به مؤلفه‌های محیطی از قبیل غذا، وفور شکارچیان، اقلیم و همچنین فشارهای اجتماعی‌ست. فرگشت چیزی شبیه پر کردن درزهای بوم‌شناختی و اجتماعی‌ست. میمون‌های آفریقایی هنوز هم دور و برمان هستند، چون محیط‌شان موجبات تکثیر موفق آن‌ها – که خمیرمایه ژنتیکی مختلفی از ما دارند – را فراهم آورده است. فرگشت، فرآیند آزمون و خطای پیگیری‌ست که آغازیان مدرن هم جزئی از آن محسوب می‌شوند. فرگشت به همین سادگی نیست.

نویسنده: باب هولمز
برگردان: احسان سنایی

………..
برای پیگل، نشانه‌های ظهور این الگو در فرآیند گونه‌زایی مشخص است. او می‌گوید: «تراکم رخدادها نیست که گونه‌زایی را به‌وجود می‌آورد؛ بلکه رخدادهای منفرد و نادری هستند که از آسمان می‌افتند». به‌عبارتی هر رخداد نادری، قادر به برانگیزش گونه‌زایی است. نه‌فقط انزوای فیزیکی و دگرگونی‌های ژنتیکی عمده؛ که وقایع زیست‌محیطی، ژنتیکی و روان‌شناختی نیز از این جمله‌اند.

پیدایش یک رشته‌کوه که خود انشعاب فیزیکی یک گونه‌ی زیستی را موجب می‌شود، قادر به چنین کاری است. به‌همین‌ترتیب، رخدادی غیرمترقبه می‌تواند عمل جفت‌گیری ماهی‌ها را از آب‌های ژرف، به سمت سطح دریا سوق داده و یا باعث شود سوسمارهای ماده، نرهای خال‌آبی را به‌جای خال‌قرمز ترجیح دهند.

پیگل معتقد است امتیاز کلیدی به‌دست‌آمده از شواهد آماری این بود که فهمیدم عامل برانگیزش گونه‌زایی، ‌باید از رخدادهای تصادفی نشأت یافته و به‌زبان علمی، غیرقابل پیش‌بینی باشد. او می‌گوید: «ما نمی‌گوییم که انتخاب طبیعی اشتباه است و داروین اشتباهاً بدان رسیده است». هنگامی‌که گونه‌ای به دو دسته منشعب شود احتمالاً انتخاب طبیعی، هر دسته را با اوضاع محیطی و غیرمحیطی منحصربفردی که هرکدامشان در آینده با آن مواجه خواهند شد، سازگار خواهد ساخت.

او در ادامه می‌افزاید: «گمان می‌کنم آن چیزی که مقاله‌مان نشان می‌دهد این است که تا چه اندازه گونه‌زایی می‌تواند اغلب مطلقاً حالت تصادفی داشته باشد. این – پژوهش – گونه‌زایی را از یدک‌ کشیده‌شدن آهسته در پشت انتخاب طبیعی فارغ کرده و به آن جایگاه متفاوتی می‌بخشد».
نتیجه‌ آنکه به‌دنبال انتشار این نتایح، مباحثه بر سر یکی از بحث‌برانگیزترین جنبه‌های فرگشت، بار دیگر بالا گرفت؛ اینکه بالاخره آیا فرگشت قابل پیش‌بینی است، یا نه؟ اگر حق با پیگل باشد، انتخاب طبیعی از مسیری آهسته و قابل‌پیش‌بینی، گونه‌های موجود را شکل می‌بخشد؛ حال‌آنکه ماهیت تصادفی گونه‌زایی بدین معناست که دگرگونی‌های فرگشتی، غیرقابل‌پیش‌بینی است.

بدین‌ترتیب این یافته‌ ظاهراً با تشبیه «استفان ژی گولد»؛ دیرین‌شناس، زیست‌شناس فرگشتی و تاریخ‌دان آمریکایی که گفته بود «اگر می‌توانستید تاریخ را برگردانده و فرگشت حیات در زمین را تکرار کنید، هربار نتیجه‌ی متفاوتی به دست می‌آمد»؛ همخوانی دارد.
نگاهی به آشنای ناشناخته

برگردان ونداد زمانی
مطلب پژوهشی جالبی است !! ولی انچه مغفول مانده ! نتیجه فاجعه انگیز کاهش رشد چمعیت است ! جمعیت پیر بالای هفتاد سال که بزرگترین مصیبت کشورهای توسعه یافته است ! اکثریت را دارند وهیچ بازده ایی ندارند و بیشترین منابع را مصرف میکنند !! جهان در اینده خانه سالمندان خواهد شد ؟؟!!
انسان شدن، قسمت اول

مستندی فوق العاده درباره ی فرگشت (تکامل) انسان، همراه با شبیه سازی های کامپیوتری و کشفیات باستان شناسی سال های اخیر در زمینه ی فرگشت انسان. این مستند در سه قسمت ساخته شده است.

زبان؛ گذرگاه فرگشت فرهنگ‌ها

Kerri Smith
برگردان: احسان سنایی




نظریه فرگشت داروین را می توان به صورت زیر خلاصه كرد:

۱- تعداد زادگان (نوزادان) بیشتر از والدین است.

۲- تعداد افراد در جمعیت تقریباً عددی ثابت است.

۳- زادگان تفاوتهایی جزئی با والدین خود دارند.

۴- تنها زادگانی زنده می مانند كه سازش بیشتری با محیط داشته باشند.

در طبیعت، افرادی كه مزیتی هرچند اندک، بر دیگران داشته باشند شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل دارند. در دراز مدت نسل این افراد، جمعیت غالب گونه را تشكیل خواهد داد. داروین این فرایند را انتخاب طبیعی نامید.
با پیشرفت فزاینده ی علوم مختلف، نظریه ی فرگشت نیز منسجم تر شد و حیطه های جدیدی مانند علم ژنتیک و زیست شناسی مولكولی را در بر گرفت. امروزه از نظریه ی پیشرفته تر فرگشت تحت عنوان «تلفیق نوین» یا «سنتز جدید» استفاده می شود.
فرگشت به زبان ساده

مقاله ای که یکی از همراهان این برگه تهیه کرده و به زبان ساده فرگشت را توضیح می دهد...

لینک دانلود؛

۲ نظر:

naskhad.blogspot.com گفت...

رفیق اسکایپ درست شده هر وقت تونستی خبرم کن.قربونت :پیمان

RosaArchiv گفت...

تبریک:)