رزا: این خانم فعال حقوق زنان هم مثل بقیه سبز اله ای
ها به محض شل شدن کمر حکومت، چادر به کمر بسته ی زهرا خانمی اش را کنار گذاشت و
مثل فاطمه عره های منکرات مانتو پوش خیابانهای تهران، پالان عوض کرد. ایشان مدرک
دکترای علوم سیاسی اسلامی اش را از مستراح جمکران در آورده، بتدریج و با مشورت و
همگرایی زنان اهل بیت رژیم، یک دست روبان سبز و یک دست چماق، بزودی پایش به اروپا
هم رسید. او اما نه مثل بقیه خواهران زهرا ( در چراگاه حقوق بگیران بنگاههای خبر
چرانی امپریالیستی) لچک را به کلاه تبدیل نکرده، بلکه هول هولکی در جلوی دوربین های زوم شده ی حقوق بشری پاریس و
برای وحشت بازماندگان، پناهجویان و فراریان قتل عام های سیستماتیک رژیم اسلامی یکهو
کشف حجاب کردند!
ایشان البته بعدا در چس ناله ای به اسم "مقاله ی پژوهشی"، تحقیقات شان را ابتدا اشک ریزان، بعدا خون ریزان در رسانه ی سبز خرس، چرس یا جرس؟! فورموله کردند که: " حجاب شرعی نیست بلکه عرفی"!
ایشان هم مانند برادر دکترشان در فلسفه و سفسطه، به حمایت از پدر قصابشان اینبار پرچم سبز را سپر کردند که:
خانم صادقی گیوی دختر آیت الله خلخالی در دفاع از
انتقادات مطرح شده عليه او(خلخالی) گفته است اگراكنون خشونتی از طرف جريانی به
نام دين صورت می گيرد، ربطي به سی سال پيش و محاكمات آقای خلخالی ندارد.
رزا: خوب اگر این خشونت به آن خشونت ربطی ندارد، پس
چرا شما اسم فامیلتان را از قهوه ای گه ای(فاطی خلخالی) به سبز (فاطمه صادقی) تبدیل کردید؟
لابد این خشونت پدر قصابتان آنوقت ها شرعی بوده و
خشونت احمقی نژادها عرفی!
و همانطور که برادر فیلسوفتان فرمودند اجتناب
ناپذیر!
پدر عزیز شما (البته عزیز شما، و نه ما) مامور بود و معذور، عینهو آیشمن!
آنقدر که
دستور اعدامها را به درخواستش در کفن گهی اش گذاشتید تا بقولی، سر پل صراط، انکر و
منکر را به سراغ خمینی بفرستد....
شما اما پروردید خود را در فرودستی مردم، بر سر
سفره ی قصاب و قاضی اعدام.
پس تنها توصیه ی من به امثال شما این است که قبل از
ریختن اشک تمساح برای طبقات فرودست جامعه ، چس ناله از نابودی محیط زیست، بی حقوقی
زنان، کودکان، همجنسگرایان...، وجود بی
عدالتی و گاییدن جمهوریت و نشر بقیه نتایج
"علمی"(جمکرانی) پژوهشهای آینده تان برای کامل شدن نمایش و اجرا،
کمی هم قبلش گوشت و خون بلعیده از مردم فرودست را از سفره ی ابوی تان روی کاغذ
بالا بیاورید.
مبادا
که در آینده نزدیک (و خدا نکرده!)، آنگونه که برادرتان قضاوت (قصابی) پدرتان را در پشت بام مدرسه ی
رفاه (محل اقامت امام جهل) بدلیل خشونت و
سرکوب ساواک توجیه کرد، اینبار ما بجای پری بلنده و فرخ رو پارسا در گونی، شاهد
فارغ از تحصیل و زندگی شدن شماها (در چادر
سیاه)، در روی پشت بام دانشگاه الزهرا شویم! (اینبار البته با توجیه سرکوب و شکنجه
ی ساواما)
چرا که مطمعنن هر خشونتی به خشونتی و خشونتی ربط
دارد.
و ما هم مثل بقیه زنان پرتاب شده در جهان پدران
مرتجع شما و نظام اسلامی تان، نه میخواهیم قصاب باشیم و نه گوسفند.
پس مجبوریم از چرخه عمل و عکس العمل خارج شده و
جهانی بسازیم. به رنگ سبزواقعی!
و اینکار هم فقط با عشق، همدردی و همبستگی و دفاع از
همه ی موجوداتش میسر است.
و اینکار هم فقط با نفی هر بی عدالتی و اعلام نفرت
از آدمخوارانی چون پدر شما امکان پذیر.
اما فعلا و تاکنون توجیهات ارائه شده ی شما و عشیره
تان، از مباح بودن خون مستخدمان شاه سابق تا هواداران چپ و کمونیست (در 30 سال
پیش) و گناه بودن اعدام های کنونی ( ازافراد خودی و به دست خودی این اواخری)، چرخ
را دارد طوری می چرخاند که احتمالا گوسفندان رهیده از حمله ی گرگها ی سه دهه نظام
اسلامی بزودی برای دریدن گرگهای سابق (یعنی اهل بیت سفره ی امام جاهل)، به دندان و چنگال توجیه
و تبرئه مجهز شده و سناریوی بعدی هم لابد
"آویزان به هر درخت میدان انقلاب، یک آخوند شکمچران" است.
چرا که توجیه همیشه و همواره توجیه می آورد که اعدام
و شکنجه و قتل دولتی و شرعی کماکان برقرار بماند.
البته همیشه هم به اسم مردم انقلابی، خشم انقلابی
شان، حکم انقلابی، دادگاه انقلاب و اعدام انقلابی...
اگرچه اما انقلاب واقعی پایان شکنجه، زندان و اعدام است...
پس، از توجیه بکاهید و احکام آیشمن را تقبیح کنید!
آنطور که
نسل جوان و فرزندان فاشیستهای اروپایی با فاشیسم والدینشان کردند، تا کودکان و نسل
بعدی بدون حجاب و نقاب و برقع، موها را در نسیم آزادی بیفشانند!
چرا که فاشیسم نه دین است، نه ایدئولوژی و نه آرمان و ایده...
چرا که فاشیسم جنایت است.
و جنایت هم توجیه بردار نیست.
بخصوص از طرف کون های گُهی فرزندان قاضی اعدام....
آیشمن ایران!
اطلاعات مرتبط در زیر
فاطمه صادقی گیوی (دختر خلخالی/ آیشمن ایران)
خانم صادقی گیوی دختر آیت الله خلخالی در دفاع از
انتقادات مطرح شده عليه او گفته است اگراكنون خشونتی از طرف جريانی به نام دين
صورت می گيرد، ربطي به سی سال پيش و محاكمات آقای خلخالی ندارد.
تلفنی به حجت السلام خلخالي،
قاضي شرع
اعترافات خلخالی _ فرح دیبا باید اعدام شود
آیت الله خلخالی حکم اعدام پانصد نفر از سر سپردگان
رژیم شاه ، صدها نفر از عوامل کردستان ، گنبد و خوزستان و شماری از اشرار و
قاچقچیان مواد مخدر را صادر کرده بود .
بازخوانی گفتوگوی خلخالی با نیویورکتایمز: در روز
آخرت هیچ سوالی درباره اعدامها از من نخواهد شد
خلخالی در موردِ دورانِ زندگیاش تا جوانی تقریباً هیچ چیز نگفت. تنها چیزی که ــ با خندهای شدید و از تهِ گلو ــ گفت این
بود که بلد بوده چهطور باید سرِ گوسفند برید؛ و این را هم جوری گفت انگار شوخیِ
دیگری دربارهٔ اعدام و خطاب به جمع کوچکِ دوروبرش باشد.
فرزند آیتالله خلخالی مهدی صادقی گیوی درباره محاکمات اوایل انقلاب نیز گفت :
یک تیم فیلمبردار از رادیو تلویزیون
فیلمبرداری از محاکمات را آغاز کردند. پس از محاکمه امیر عباس هویدا و استعفای
ایشان خلخالی ، در زمین چمن دانشگاه تهران یک راهپیمایی عظیم توسط فداییان خلق در اعتراض
به استعفای ایشان برگزار شد و گروهها واقشار دیگر خواستار ادامه محاکمات ایشان
بودند. در آن روزها هرکس حتی از زندانیان سیاسی که بنده را می شناختند می پرسیدند
که چرا آقای خلخالی به اعدام ها ادامه نمی دهد؟ به آقای خلخالی گفتم بچه های زندان
معترض کاهش اعدام ها هستند. آقای خلخالی اعلام کرد هرکسی از محکومین شکایت دارد شخصا به دادگاه مراجعه
کند. در جو انقلابی آن روزها بسیاری حتی آقای خلخالی را به مسامحه متهم می کردند.
در خصوص محاکمه سریع سران رژیم پهلوی آقای خلخالی چندین بار گفتند که ما تجربه تلخ
کودتای 28 مرداد را دیدیم و نمی گذاریم این حادثه تکرار شود. مخالفت ایشان با
مرحوم بازرگان هم از همین جا ناشی می شد.
فرزند خلخالی: پدرم گفت رضا پهلوی میتواند به ایران بازگردد/ از کلیه محاکمات فیلمبرداری شده است
...
نظر حضرتعالی به عنوان فرزند آیتالله خلخالی در
مورد چنین برخوردهایی چیست؟ آیا موافق چنین برخوردها و اظهاراتی چنین هستید یا
اینکه برخوردهای رادیکال را از مسائل عادی انقلابها میدانید.
صرفنظر از مواضع آیتالله خلخالی، بنده خاطرات بسیار
تلخی از زندان به یاد دارم و در حال حاضر بعضا از فرط وحشت شکنجه در آن سالها از
خواب بیدار میشوم. بنده مدتی در زندان کمیته شهربانی و حدود ۱۰ ماه در سلول
انفرادی اوین زیر بازجویی بودم و کسانی که در زندان کمیته بودند میدانند که بچهها
به شکنجهگران میگفتند ما را بکشید ولی شکنجه نکنید. بارها از بازجوها خواسته
بودیم که ما را بکشند ولی شکنجه نکنند. از همه بدتر ضربات شلاق با کابل بر روی
پاهای ورم کرده بود که روزهای قبل بازجو یا سربازها به کف پا و بدن زندانیان زده
بودند. حبس در سلول انفرادی اوین و بیخوابی اجباری که باید سه روز روی پای میایستادیم
و هیچ سر و صدایی هم به گوش نمیرسید از شکنجه با کابل بسیار بدتر بود. من بعضا
مایل بودم که مرا به بازجویی ببرند و شلاق بخورم و ساعتی از محیط کشنده سلول
انفرادی بیرون بروم. سلول انفرادی زندان اوین محلی به ابعاد ۱/۵ متر در ۲ متر با دستشویی
و توالت فرنگی بود و نیازی به بیرون بردن زندانی نداشت. بعضا در همین سلول پنجره
را مسدود میکردند و فقط موقع تحویل غذا مواقع روز را درک میکردیم و بعضا آب
توالت را قطع میکردند.
از طرف دیگر نباید فراموش کنیم که نابسامانیها وطبیعتا تندروی و کند روی ها زاده شرایط هر انقلاب است. بعد از انقلاب روسیه گروهی
پلهای ساخت دوره تزارها را خراب میکردند. بعد از انقلاب آتش زدن برخی از منازل
و چپاول ثروت برخی از ثروتمندان و تصفیه حسابها، امری طبیعی بود. از طرف دیگر هیچ
کشوری در مبارزه با مفاسد اجتماعی نظیر موادمخدر و قاچاق و نظایر آن مسامحه نمیکند.
در چین مجازات شکار خرس پاندا اعدام و در آمریکا مجازات قتل عمد اعدام است.
یکی از انتقادهای فراوانی که به ابوی جنابعالی است، شیوه برخورد تندی است
که ایشان با مخالفان داشتند. جمله معروف ایشان را نیز میدانید که گفتهاند «من
حاکم شرع بودم و پانصد و چند نفر از جانیان و سرسپردگان رژیم شاه را اعدام کردم...
اکنون در مقابل این اعدامهایی که کردم نه پشیمانم و نه گلهمند و نه دچار عذاب
وجدانم. تازه معتقدم که کم کشتم! خیلیها سزاوار اعدام بودند که به چنگم نیفتادند...»
فکر میکنم جغرافیای پرسش را هم باید در نظر گرفت. کسانی که جنایتهای
نظام پهلوی بعد از ۲۸ مرداد نظیر قتل دکتر فاطمی در لباس خواب و در هنگام بیماری،
تیرباران فدائیان اسلام، قتل عام ۱۵ خرداد و ایجاد تپهای از شهدا، تیراندازی و
قتل دانشجویان در ۱۶ آذر دانشگاه، شکنجههای زندان کمیته و اوین و نیز تپهای از
کشتههای روزهای ۱۷ شهریور و بهمن ۵۷ را دیده بودند میگفتند باید بسیار بیش از
این مقدار محاکمه و اعدام میشد، حتی اگر آیتالله خلخالی رییس دادگاهها نبود.
آنچه که حقیر خود شاهد آن بودم بسیار بیان کننده است. در زندان کمیته که
اکنون به صورت موزه درآمده عکس بیش از ۶۰ نفر از کسانی که در سالهای ۵۰ تا ۵۵ در
زیر شکنجه به شهادت رسیدند روی دیوار نصب شده است. از فرط ضربات کابل شکنجه بر کف
پای محمد حنیفنژاد که زیر شکنجه به شهادت رسید، گوشت کف پای او ریخته بود و دیگر
جایی برای زدن شلاق نداشت. پای چندین زندانی در اثر ضربات شلاق و عدم بهبود زخم از
جمله محمد دزیانی قطع شده بود. محمد دزیانی از دوستان بنده و دانشجوی حقوق دانشگاه
تهران بود و بعد از قطع پا توسط ماموران به قتل رسید. زیرا میخواستند فرستادگان
عفو بینالملل که در سال ۵۶ از زندانها بازدید به علم آوردند، او را نبینند.
دهها شهید شکنجه شده دیگر از مجاهدین و فدائیان و دانشجویان دانشگاهها وشهدای کارگر و غیره یادآور سالهای خونین مبارزه قبل از انقلاب بود. از اتاق
شکنجه و سلولهای زندان کمیته همیشه بوی خون و ادرار به مشام میرسید. ظرف غذای ما
در زندان کمیته یک کاسه مسی برای چهار نفر بود که با دستهای خون آلود بدون قاشق
از آن غذا میخوریم. خوب است اکنون اعتراضکنندگان به اعدامهای آقای خلخالی از
زندان کمیته که به موزه عبرت تبدیل شده دیدار کنند و سپس در خصوص محاکمات و اعدامها
نظر بدهند. در حال حاضر کسی که زندان کمیته را میبیند دچار وحشت میشود. تنها در
زندان شماره یک قصر، ۸ بند وجود داشت که زندانیان محکوم بیش از ۴ سال تا ابد در آن
نگهداری میشدند و در هر بند حدود ۵۰۰ نفر در بدترین شرایط بهداشتی به سر میبردیم.
صفر قهرمانیان بیش از ۳۲ سال در زندان بود. محکومین بند ۶ زندان یک اغلب
ده سال به بالا و ابد بودند. بند ۲ و ۳ ما بودیم که ۴ و ۵ سال محکومیت داشتیم.
پلیس حتی از تحویل سبزی خوردن ملاقاتیها به داخل بند خودداری میکرد. در یکی از
هجومهای پلیس به ملاقاتیها مادر یکی از زندانیان بنام شریعتی به ضرب باتوم گارد
زندان به قتل رسید.
به علت کمبودهای بهداشتی و پزشکی و درمانی اغلب زندانیان دچار نقض عضو و
بیماریهای مزمن شده بودند که بعدا به عنوان جانباز تلقی شدند. در بهار سال ۵۴
تعداد ۹ نفر از زندانیان با سابقه از جمله بیژن جزنی، مصطفی جوان خوشدل و کاظم
ذوالانوار را به اتهام تلاش برای فرار از زندان در زندان اوین دست بسته تیرباران
کردند. بدرفتاری پلیس و مامورین با زندانیان را نمیتوان به وصف کشید..
.....حزب تودۀ ایران پس از اعلام استعفای وی و عدم پذیرش آن از
سوی رهبر انقلاب، امام خمینی اظهار خرسندی نموده و در نشریۀ “مردم” ارگان رسمی
خود، شمارۀ ۱۹ نوشت:
…خبر مربوط به استعفای آیت الله خلخالی حاکم شرع با
آنکه خوشبختانه مورد قبول قرار نگرفت و هر گونه نگرانی را از بابت این استعفا و
احتمالا انعکاس آن روی ادامه کار دادگاههای انقلابی بر طرف کرد، با تعجب و تأسف
همۀ میهن پرستان روبرو شد. (منبع)
…حزب تودۀ ایران، ضمنا اعلام می دارد که در هر نقطه ای که آیت
الله صادق خلخالی نامزد باشند، به ایشان رأی خواهد داد.)
سازمان مجاهدین خلق یکی دیگر از هیزم گذاران در تنور سلاخخانه
های آیت الله خلخالی بود که برای توجیه خشونت های افسارگسیختۀ این بیدادگاهها با
اتکا به بنش و منش اسلامگرای خود به سنت
رسول الله در شیوۀ برخوردش با مخالفان استناد کرده و در نشریۀ مجاهد، دوشنبه ۱۵
خرداد ۱۳۵۸ در مقاله ای با عنوان”دادگاه های خلق، قدمی در
راه حاکمیت مردم بر سرنوشت خود” می نویسد:
..درست
به همین دلایل احکام انقلابی و قاطع دادگاهها مورد حمایت همهٔ نیروهای ترقیخواه و
پیشرو جامعه و گستردهترین اقشار خلق بود. و هیچکدام از اعتراضات جنجالی و به
اصطلاح قانونی محافل ارتجاعی امپریالیستی جهان نیز تردیدی در حقانیت این احکام
ایجاد نمیکرد.
سازمان چریکهای فدایی خلق در شمارهٔ ۳ نشریهٔ کار، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۵۸ مقالهای زیر عنوان؛ “عفو عمومی عیدی به ضد انقلاب است” که بخشی از آن را در
زیر می آورم:
طبق اظهار نظرات سخنگوی دولت موقت، تا نوروز فرمان
عفو عمومی صادر میشودو دست عدالت از تعقیب و مجازات جنایتکران، آدمکشان و
غارتگرن، رژیم سابق کوتاه میگردد. عجب است که سخنگوی دولت این دشمنی آشکار را به
انقلاب ” عیدی به ملت ایران” وانمود کرده است.
…آیا عفو عمومی عیدی به دشمنان ملت
ایران نیست؟ آیا عفو جنایتکاران به معنی باز گذاشتن
دست مزدوران و جاسوسان در امر توطئه علیه خلقها ایران نیست؟ منبع
اتحادیهٔ کمونیستهای ایران در نشریهٔ حقیقت، می نویسد: “عفو عمومی به سود انقلاب ما نیست!”
همین سازمان در سال ۱۳۵۸ کتابچه
ای بچاپ رساند که در آن لیست ۸ هزار نفر را منتشر و مدعی شده بود که همگی از شکنجه
گران سازمان ساواک می باشند و از “دادگاههای انقلاب” خواهان رسیدگی به پرونده های
آنها بود.
بازنشر مقاله ی سازمانهای انقلابی از کشتار خلخالی
را در منبع و یا در همین بلاگ اینجا بخوانیم.
برای ورود به منبع نوشته، روی کلمات فعال
متن کلیک کنیم.