در حمایت از آزادی
رفت و آمد پناهجویان، فراریان و مهاجران!
No border No nation
رزا: در حال وقت کُشی با مطالب
وبسایتهای فارسی نظرم را مقاله ی دکتر منگله جلب کرد.
او به مانند همیشه همکاری با
پلیس و ساختارهای سیستم سرمایه داری را تئوریزه کرده است.
رزا: چند وقت پیش هم در وبسایت ایران
گلوبال از مرد مُسنی که عروس پُستی آورده بود و عروس بعد از گرفتن اقامت فرار کرده
بود، خواندم که این مرد وبسایتی یا وبلاگی زده بود برای مشاوره ی مردان دیگر که از
این عروس خانم های جوان ضربه ی روحی خورده بودند. البته با مزه بود که در معامله
های جاری اینبار مردان همیشه آنلاین برای شکار و خرید زیر قیمت زنان در بازار داعش
رژیم اسلامی ایران سرشان کلاه رفته و "دل نازک" شان نیز ترک برداشته!
پتیشن زیر نیز از همین گونه است.
اما فقط به مشاوره رضایت نداده و در پی اقدامی عملی است.
بهرام رحمانی با این پتیشن (جمع آوری امضا) مخالف است و نوشته که "ظاهرا این بیانیه جمعآوری امضاء، توسط
کسانی نوشته شده که مخالف حکومت اسلامی و تبعیدی هستند؛"
اسم مهرداد عارفی را
جستجو میکنم. گویا باید کسی باشد که در سال 2007 یک بیانیه را امضا کرده
رزا: معلوم نیست که
او (مهرداد عارفی) عمله ی چه سازمانی باشد. مُهم هم نیست. این روزها احزاب دیگر
بیانیه ی رسمی نمیدهند. رد سیاستهایشان را باید در فیس پوکهای ناشناس دنبال کرد. پس اهمیت ما نیز روی
افرادی باید باشد که سرکوب را تئوریزه میکنند آنهم در مقطعی که تنور داغ است. بمانند
تئوریزه کردن حجاب اسلامی توسط زهرا رهنورد (همسر رئیس جمهور در حصر)!
البته این تف های
سربالا هم معمولن درست روی صورت خود طرف فرود می آیند...
نمیخواهم اینجا
روانشناسی امضا کنندگان این بیانیه سرکوبگرانه را بیاورم. اما شادی "سلب اقامت برای پناهجویانی که به ایران رفت و آمد دارند" زیاد است. طیف چپ فراری نیز از دهه
ی 60 به بعد، بیش از دو تا سه دهه در خارج از کشوربه انتظار سرنگونی رژیم در ایران نشسته است. در این میان پدران،
مادران و...در ایران فوت کرده اند. اغلب اینها نیز بدلیل ممنوعیت دریافت ارث و
میراث سختشان است و تاکنون نیز بسیاری از این "شکنجه" شده ها و "استوره
های مقاومت" پایشان به کنسولگری های رژیم کشیده شده... برخی نیز میخواهند
بروند و نمیتوانند (بدلیل گاو پیشانی سفید شدن، لو داده شدن توسط پناهجوی "سابقن
واقعی" مثل مورد لو رفتن، که مورد خود من هم هست).
بسیاری دلتنگ
خانواده شان، از سیاست بُریده اند. بسیاری برای تجدید فراش به ایران بازگشته اند.
قیمت زنان در رژیم اسلامی بشدت پایین است و خانواده های زیادی در غربت متلاشی و
مردان بسیاری جلوی خود تنها دو راه میبینند: زندگی در خانه ی سالمندان کشورهای
میزبان یا ازدواج مُجدد با زن ایرانی ... اکنون "وطن" بجای
"آزادی" ، رفاه بجای مبارزه، شادی بجای رنج و سختی تغییر، تبلیغ میشود.
پس در این اوضاع افرادی
به دلایل متنوع شانس بازگشت به ایران را ندارند، افرادی اما این شانس را دارند و بازگشت را
ریسک میکنند. سازمانهای سیاسی هم دیگر سلطه و کُنترلی بر هواداران و کادرهایشان
ندارند. آنها اینک با استفاده از قانون محدود کردن اقامت پناهجویی،" فراخوان سلب
اقامت پناهجویی از دولتها" سعی در اثبات اتوریته ی سابقشان دارند. چرا به تجربه میبینیم که
پناهجو پس از گرفتن تاییدیه احزاب سیاسی و
در پی آن، اعطای اقامت پناهجویی و اقامت دائم، به سرعت باد حزب و سازمان را ترک میکند. به
همان سرعت عروسهای پُستی فراری از خانه ی شوهر!
در این اوضاع آنها (افراد
سازمانی/حزبی) که فکر میکنند، حقی ازشان زائل شده و نمیتوانند یواشکی یا علنی
بازگردند، پرچم "حرمت پناهجویی" را بلند کرده اند. آنها نیز در هماهنگی و موافقت با همکاری
با حکومت و قانون کشور میزبان (کانادا) و فراخوان به تغییر قانون (در اروپا) بمانند کانادا،
آخرین امکان تجدید سلطه و اتوریته ی فردی / حزبی را عملی میکنند.
آنها با سیستم و
پلیس و قانون همدستند و حتی خواهان محدودیت بیشتر رفت و آمد برای انسانها.
به راستی این امضا
کنندگان، موافقان قوانین سختتر برای پناهندگی، چگونه آزادیخواهانی هستند که آزادی را
سرکوب میکنند؟ چه مبارزانی هستند که با سیستم سرمایه داری همدستند؟ چه مبارزه ای
را در کشورهای میزبان سازماندهی کرده اند؟ چه فعالیتی بجز شو های ویدئویی در
سرورهای یوتیوب داشته اند؟ بجز برگذاری سالروزهای جانباختگان و اعلام عزای عمومی
خاوران در خارج از کشور چه دستاوردی داشته اند؟ چرا اینان باید تعیین کنند، چه کسی
"پناهنده ی واقعی" و چه کسی "قلابی" است؟
دکتر منگله نوشته: "از دید من همانقدر که ما ازحق پناهندگی استفاده می کنیم باید از حرمت پناهندگی هم دفاع کنیم.اینها به هم
بافته شده اند.حق پناهندگی یعنی انستانهائی که زندگیشان جانشان بخاطر ماندن در
ایران بخ خطر افتاده و به خطر خواهد افتاد بتوانند در
محیطی ارام و شاد زندگی و مبارزات خود را ادامه دهند.حقی که از انها بخاطر
اعتقاداتشان بخاطر مبارزاتشان گرفته شده.فعالین ازادیخواه وظیفه دارند در گرفتن
این حق بکوشند و مانع دیپورت این عزیزان به ایران شوند."
رزا:
چرا باید افرادی در محیطی شاد زندگی کنند و دیگران نه؟ چون جانشان در 30 سال پیش
در خطر بوده در وطن؟! برای همین هم گفته میشود که آنان "پناهجوی واقعی" هستند؟! و این
پناهجویان واقعی "جان بدر برده" در دو یا سه دهه ی پیش، حق تشخیص قلابی
از حقیقی را به خود میدهند و هم او خواهان تغییر قانون در اروپا به شیوه ی کانادا برای محدود کردن پناهندگی و
همچنین نظارت خویش را بر جمعیت کنونی پناهجویان در سر دارد. آنان حتی دست همکاری را بروی ادارات
مختلف گزینش پناهجویی دراز کرده اند. یعنی
آنان حاضر هستند که پناهجویانی را که یواشکی به وطن مسافرت کرده اند را به پلیس لو
بدهند، البته که با توجیه "دفاع از حرمت پناهجویی"! آنها از
پلیس هم میخواهند که اسامی پناهجوی مسافرت کرده به ایران را در اختیارشان بگذارد.
ادامه ی در بیانیه شان این است:
"ما خواهان بررسی دقیق پرونده پناهندگانی
هستیم که با مراکز و نمایندگی های رژیم جمهوری اسلامی ایران در ارتباط قرار گرفته
و پس از دریافت پاسپورت ایرانی از کنسولگریهای رژیم ایران به ایران تردد میکنند."
رزا: پس نهایتن آنان از مقامات کشورهای
میزبان خواهان ابطال اقامت پناهجویان "قلابی" و بازگشت اجباری آنان
به ایران میباشند! این یعنی همکاری مستقیم با
ماموران امنیتی کشور میزبان و جاسوسی برای آنان در زندگی جمعیت پناهجویان. باید پرسید این پناهجویان "واقعی"
چگونه است که خود با توجیح "حرمت پناهجو" اینک دست راست پلیس شده اند؟ اینک
ما با دو اسم همکاران پلیس روبرو هستیم:
سعید صالحی نیا و
مهرداد عارفی
جا دارد بقیه ی اسامی همکاران
پلیس را که در زیر بیانیه "پتیشن" امضا گذاشته اند، توسط کسانی که در این فیسبوکها رفت و آمد دارند و این
اسامی نزد آنان علنی شده است، را برای جمعیت پناهجویان منتشر کنند تا همه ی
ایرانیان بدانند که در همسایگی شان چه افرادی با سیستم کشور میزبان و پلیس آن همکاری
میکنند. با توجه به مقاله ی بهرام رحمانی
و مخالفت او با بیانیه ی جاسوسی برای
پلیس، این وظیفه بروی شانه ی ایشان قرار دارد، چرا که فعلن هیچ سازمان، حزب و یا
انجمنی مخالف این بیانیه نبوده و سکوت نیز علامت رضایت است! پس آقای رحمانی و دوستانی که به
امضاهای زیر بیانیه فیسبوکی دسترسی دارند، لطفن این افراد را با اسامی و محل اقامت
برای جامعه ی ایرانیان در خارج و داخل کشور معرفی کنید.
من اصلن بروی استدلال دفاع یا
حمله به افرادی که به ایران (با هر نوع ویزا و اقامت) رفت و آمد دارند نمیروم. چون
در هر دو طیف میتواند انسان یا نا انسان وجود داشته باشند.
میتواند لو بدهد یا ندهد.
از آنجایی که این حق عملن وجود
ندارد، عده ای با ویزای دانشجویی رژیم داعش ایران را دور زده و فرار میکنند (مثل خود من)، عده ای
عروس پُستی هستند. عده ای پناهجویی از مرزهای گوناگون بطور غیر قانونی رد میشوند
و... داستانهای خروج مردم متنوع است و
جنبش علیه مرزها و علیه ملیت (ناسیون) به همه ی آنها خوشامد گفته و خواهان آزادی
رفت و آمد امن و بدون سرکوب همه (حتی پناهجویان سیاسی) به مبدا یا کشور میزبان است. این اصولن بدون معنا است که هر
فردی (پناهنده یا غیر) رفت و آمد به کشورش را انجام داد، مُهر خائن، جاسوس، همکار
رژیم و... بخورد.
در ضمن حق پناهجویی را نیز اولین
فراریان از سرکوب رژیم ایران (یعنی دهه ی 60) وضع نکرده اند. این حق هیچگونه ربطی به
زندان، شکنجه، سرکوب و اعدام دهه ی 60 ای ها در ایران ندارد. و بسیار قدیمی تر
است.
از طرفی آنان که خواهان بررسی
مجدد پرونده ی پناهجویان و الغای احتمالی اقامت آنان و اخراج اجباری آنان در صورت
برملا شدن رفت و آمد پناهجو به ایران میباشند، خود اغلب از توابان زندان و بازماندگان سرکوب (دهه ی 60) هستند که در مرحله
ای با رژیم همدست شدند و از زندان رها شده و به اینطرف آب فراری.
بررسی فعالیت ضد سیستمی آنان در
کشورهای میزبان بیشتر فعالیت اعلامیه ای، فراخوانهای سرنگونی رژیم ایران و اکسیون و سخنرانی در "محافل جواز دار"
در همکاری با پلیس و مقامات امنیتی کشورهای میزبان میباشد.
اغلب رهبران سازمانهای "اپوزیسیون" نیز
در خمره های شادی، رفاه و امنیت، برای روز سرنگونی، خود را خیسانده اند تا بمانند
خمینی در نوفلوشاتو با صلوات و گُل و شیرینی اینبار در گورستان خاوران فرود آمده،
انقلاب را رهبری کنند!
سوال است که چرا همه ی
فراخوانهای سرنگونی رو به دانشجویان، زنان و کارگران در ایران است؟! خانم اشرف دهقان، توکل اقلیتی،
شالگونی راه کارگری، حسن حسام و باقی رهبران ایدئولوژیک و اجرا کنندگان شو ها و
ویدئو های "افشاگرانه" علیه رژیم اسلامی، دکتر منگله (سعید صالحی نیا) و مهرداد عارفی فیسپوکی، چرا از
خود شروع نکرده و رسالت مبارزاتی شان را به اجرا در نیاورده و حداقل با پرچم
تشکیلاتی، حزبی، سازمانی و انجمنشان نمیروند یک قوطی یا شیشه ی نوشیدنی به درب
سفارت و کنسولگری رژیم پرت کنند؟
اغلب مشاهده میکنیم که اتفاقن
بیشتر اعتراض ها و مبارزات توسط همان پناهجویان و فراریان و پناهندگان "قلابی"
در داخل و خارج اجرا میشوند.
جنبش «آزادی رفت و آمد» را
نمیتوان و نباید محدود کرد. هیچ ارگان کنترل و بررسی مجدد پرونده پناهجو، تحمل
شدنی نیست. بخصوص از طرف کسانی که از جای گرم پیله های امن و رفاه، بیش از
دو دهه در آغوش سیستم سرمایه داری کز کرده اند.
همکاری با پلیس و نیروی امنیتی
اوج خیانت است. فرقی نمیکند در اینطرف آب یا آنطرف. خواستار تشدید قوانین بیشتر و
محدودیت بیشتر پناهجویان شدن در هماهنگی با قانونگذاران و روسای حکومتها، اوج نوکری برای سیستم است. ایجاد جو بی اعتمادی، لو دادن
پناهجو بدلیل بازگشت و سفر به ایران و کنترل پرونده های افراد برای تجدید نظر
اقامت پناهجویی، دامن زدن به بحث پناهجوی واقعی/ غیر واقعی به بهانه ی "حرمت
پناهجویی" و غیره، تئوریزه کردن و توجیه همکاری با حکومتهای کشورهای میزبان
به بهانه ی "مبارزه" با رژیم اسلامی، نه نادانی/نا آگاهی، بلکه اوج
رذیلت، دریوزگی به قدرت و سهیم شدن و همدستی در سرکوب مردم است.
مسلمن جنبش «آزادی انتخاب نوع و
محل زندگی» و «رفت و آمد»، افراد و همکاران پلیس را افشا کرده و یکی از وظایفش نیز
علنی کردن این افراد در داخل جنبشهای اجتماعی میباشد. سازمانها و گروههای
اپوزیسیون که تاکنون هیچگونه موضعگیری مستقیم در رابطه با بیانیه ی اخیر نداشته
اند به احتمال زیاد موافق اینگونه محدودیتها میباشند.
پس ضروری و لازم است که پناهجو
پس از گرفتن اقامت، بطور کامل هرگونه ارتباط شخصی/سیاسی/ اجتماعی را با آنها قطع
کند. بخصوص پناهجویانی که به هر دلیلی تصمیم به بازگشت کوتاه یا درازمدت به مبدا و
ایران را دارند.
آنها که هزینه ی این تصمیم را
(مسافرت به ایران) را در لو دادن، صدمه زدن به امنیت و جان دیگران میدهند نیز،
حسابشان با جامعه ی تبعیدی میباشد. اگر مشخص شود که با رژیم ایران همدست شده اند،
مسلمن نه جایی بین مهاجران و تبعیدیان دارند و نه در بین ایرانیان داخل کشور.
پس بسیار با درایت برای رفت و
آمد تان به ایران تصمیم بگیرید. رژیم ایران بیش از پیش به وسایل جاسوسی دیجیتال و
واقعی مجهز شده است. و هزینه ی رفت آمد نیز به همین نسبت بالا است.
اما نگذاریم ترس بیش از اندازه
راه رفت و آمد را ببندد. بدون تبادل و هماهنگی داخل و خارج، سازمان دادن مبارزه
بسیار ناکارآمد است. بخصوص اینکه بخش قابل ملاحظه ای (میلیونها) از فعالین و
معترضان جوان و مخالفین رژیم اکنون به خارج از کشور فراری شده اند.
پس بطور همبسته پُلهای ارتباط را
قویتر و شبکه های افقی را امن تر بسازیم. به همدیگر اعتماد کنیم. و همزمان نفوذی
های پلیس را در هر دو سوی مرز زیر نظر داشته و افشا کنیم.
یادمان باشد که رژیم اسلامی
بدلیل شکاف و تفرقه میان ما هر روز با اقتدار بیشتر در جلوی چشم جهان در حال ذبح
جوانان است. بخش بزرگی از مبارزه، مبارزه با حکومتها و حامیان دیکتاتوری در خارج از
کشور است. شرکتها یی که تسلیحات و وسایل جاسوسی میفروشند. کارخانه های تولید مین و
بمبهای شیمیایی و تولید توپ و تانک و....
مبارزه را ادامه دهیم. از پا
ننشینیم. هر کجا که هستیم.
چه داخل چه خارج و چه در
"رفت و آمد" در این میان!
یادمان باشد که مبارزه قطاری است
که مرتب پر و خالی میشود. قطاری که از همان ابتدا مامور کنترل را بیرون انداخته
است!
مرتبط:
سعید صالحی نیا
بهرام
رحمانی