۱۳ خرداد، ۱۳۹۵

آیا مسعود رجوی در زندان شاه، رفقایش را لو داده؟ مطلبی در همین رابطه از همنشین بهار

رزا: من در این پٌست اینجا یاد آوری کردم که پرویز معتمد (ساواکی) در سال 1352 به دیدار مادر شایگان به مشهد رفته است. او در نوار دیگری گفته که مسعود رجوی رفقایش را لو داده و برای همین از شاه تخفیف گرفته و اعدام نشده است. دستگیری رجوی در سال 1350 بود. ساواکی مزبور ادعا کرده که نه کسی را زده نه شکنجه کرده و همواره با احترام با زندانی رفتار کرده است. 

پرویز معتمد (ساواکی) از شکنجه گرانی بمانند تهرانی البته با دوستی یاد میکند و همسفر بازجویان به مشهد است: با حسن خطایی و بهمن نادرپور برای دیدن مادر بچه ها به مشهد رفتیم!

بهمن نادری پور (معروف به تهرانی) (۱۳۲۴ تهران-سوم تیر ۱۳۵۸) یکی از بازجویان ساواک در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری بود. وی به شکنجه‌کردن انقلابیون متهم شده بود.

تهرانی مأمور شکنجه‌ای که در دادگاه انقلاب اسلامی منقلب شد و بسیاری از اسرار را فاش ساخت می‌گوید« ... در مهرماه ۱۳۴۹ بنا به دستور سپهبد مقدم که مدیر کل اداره سوم بود کمیته‌ای در اداراه سوم تشکیل شد و وظیفه این کمیته بررسی اغتشاشاتی بود که در دانشگاهها جریان داشت. در حدود بهمن سال ۴۹ عضو این کمیته شدم این کمیته از مسیر اصلی خودش خارج شده بود و موفق به کشف گروههایی شده بود که در ایران با رژیم مبارزه می‌کردند منجمله گروه سیاهکل، با اوج کشف گروه سیاهکل اوج مبارزه مسلحانه که با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل شروع شده بود و بعد از آن کشف سازمان مجاهدین خلق که براساس زیربنای توحیدی و اسلامی فعالیت می‌کردند کمیته دیگری هم در اوین تشکیل شد که سرپرستی آن با هوشنگ ازقندی معروف به منوچهر بود. کمیته اول با عضویت عطارپور معروف به دکتر حسین زاده، محمد حسن ناصری معروف به عضدی، مصطفی هیراد معروف به مصطفوی، احمد بیگدلی معروف به احمدی و تهرانی زیر نظر ناصر مقدم و ثابتی. در سال ۱۳۵۰ بعد از ترور فرسیو و حمله به پاسگاه کلانتری قلهک کمیته دیگری هم در شهربانی کشور تشکیل شد که این کمیته زیر نظر رییس شهربانی بود و اداره اطلاعات و کارمندان آن منجمله حسن ختایی گردانندگی این کمیته را داشتند.
 در سال ۱۳۵۰ در اوین کمیته‌ای ضد خرابکاری به سرپرستی منوچهر هوشنگ ازغندی ( معروف به دکتر منوچهری) و در شهربانی نیز کمیته‌ای به همین منظور (مقابله با گروههای مبارز) زیر نظر رئیس شهربانی به سرپرستی حسن ختایی و کارمندان اداره اطلاعات شهربانی به وجود آمده بود . ناهماهنگی و برخوردهای مذکور بین تیمهای عملیاتی این کمیته‌ها سبب اصلی تشکیل کمیته مشترک ضد خرابکاری در بهمن ۱۳۵۰ به فرمان شخص شاه شد...

اشرف دهقانی در مورد برادرش بهروز دهقانی که زیر شکنجه کُشته شد:
موضوع فوق را از زبان زندانی سیاسی ای که در همان زمان شهادت بهروز در زیر شکنجه، به تصادف از امر فوق مطلع شده بود، تعریف می کنم؛ و برای این که مطلب هرچه زنده تر به همان صورتی که او شاهد بود بیان شود، ضمير اول شخص را بکار می برم: "ساعت حدود 12 شب بود که مرا به بازجوئی بردند. در اتاق علاوه بر خطائی که او را می شناختم، سه چهار بازجوی دیگر هم بودند که من آن ها را نمی شناختم و آن ها هی از اتاق بیرون رفته و دوباره به اتاق می آمدند. خطائی در حالی که ورقه های بازجوئی را روی میز می گذاشت، چند مشت و لگد به من زد و با نثار چند فحش رکیک گفت چرت و پرت ننویسی ها، بشین همه چیزهائی که می دانی را بنویس. از فضای اتاق، از این که با بی سیم صحبت می کردند، احساس می کردم که اتفاقاتی افتاده و پیش خود می گفتم که احتمالاً گروه دیگری از بچه ها لو رفته اند. مدتی از شب سپری شد که در باز شد و شخصی با کت و شلوار آراسته وارد اتاق شد. بازجو ها همه سرپا ایستاده و دور او را گرفتند. از موضوعی صحبت شد که من اول کاملاً متوجه نشدم ولی شنیدم که خطائی گفت: شاهنشاه چه فرمودند؟ شخص تازه وارد که معلوم بود مقامی خیلی بالاتر از بازجو ها دارد، جواب داد که: اعلیحضرت خیلی ناراحت و عصبانی شد. من در حالی که سرم روی کاغذ بود و خودکار را ظاهراً به علامت نوشتن تکان می دادم، سراپا گوش شدم و سعی کردم از زیر چشم آن ها را بپایم. معلوم بود که تازه وارد به خدمت شاه رفته بود. او سیگاری روشن کرد و خطائی را دیدم که سیگاری به دهان اش گذاشت. یک دفعه فضای اتاق را دود سیگار پر کرد. همگی مرتب سیگار دود می کردند. آن ها فراموش کرده بودند که غیر از خودشان فرد دیگری هم در اتاق است و سرشان خیلی سخت مشغول صحبت بود. شنیدم که در مورد بهروز دهقانی صحبت می کنند و باز آن مقام بالاتر گفت که شاهنشاه از فوت بهروز خیلی اظهار تأسف کرد، بی اندازه ناراحت شد که اطلاعاتی از او گرفته نشده. در همین حین او شروع کرد به قدم زدن در طول اتاق و می گفت بهروز حیف شد مرد، او خیلی چیزها را با خودش به گور برد. بعد یک دفعه شروع به فحش و بد و بیراه گفتن به مأموران خودشان کرد  و خطاب به آن ها می گفت، چرا او را کشتید، بهروز حیف شد، با مرگ او خیلی کارها نیمه تمام ماند....!.   در این حین خطائی متوجه من شد و با  خشم و غیض تمام به بالای سر من آمد و آن قدر با مشت و لگد کتکم زد که از صندلی به زمین افتادم. ورقه های بازجوئی را پاره پاره کرد و گفت مادر...برو و فکر هاتو بکن.  پاسبانی صدا کرد و مرا به دست او سپرد و گفت ببرش بیانداز به زیرزمین....زیرزمین شهربانی در مقابل اتاق بازجوها قرار داشت، از آن جا چند پله پائین می خورد و به سلول ها می رسید...".

مطلب همنشین بهار در اینجا:

در مورد صحبت‌های آقای پرویز معتمد مسئول سابق تیم‌های تعقیب و مراقبت و شنود ساواک
همنشین بهار: گفت و شنود با پرویز یعقوبی (۱)

پ. ن. رزا: برای مطالعه ی بیشتر و کسب تجربه در مورد چگونگی کنترل و سرکوب بخش کامنتهای وبسایتهای دیگر از طرف ایرج مصداقی نمونه ی  

اینجا

 مفید است. ایرج مصداقی بعنوان وکیل مدافع یک ساواکی رسمن انگشت در دماغ مسئولین وبسایتها میکند و از طرف ساواکی 80 ساله (پرویز معتمد) که نمی داند اینترنت خوردنی یا پوشیدنی است و در "شنود و تعقیب و مراقبت" عهد بوق ساواک گیر کرده، تهدید هم می کند که اگر کامنت «همایون بنی آدم» را حذف نکنید ساواکی محبوب آلزهایمر گرفته و بزودی زبان بند هم خواهد شد!
باید پرسید که چرا این دشمنان آزادی بیان که کماکان چماق به دست هر صدایی را خفه می کنند، نقل و نبات هر مجلس "حقوق بشری" هستند و همه ی تریبونهای "اپوزیسیون" را نیز قرق کرده اند؟ بازگشت به "دوران طلائی امام" یا بازگشت به "دوران طلائی ساواک"؟ تجاوز با باطوم یا تخم مرغ؟ شلاق یا آپولو؟ توبه یا ندامت نامه؟ انتخاب کنید!!!

مرتبط:

در سالروز کُشتن حمید اشرف، اسید پاشی جدید ایرج مصداقی به صورت اشرف دهقانی 

یادی از حمید اشرف، ساواک و شنود و شلاق و شکنجه و تواب.



همایون بنی آدم گفت...
    آقای پرویز معتمد
    از آنجا که در نهایت هم من و هم شما علیرغم تمامی خدمات و خیاناتی که مرتکب شده ایم انسان هستیم و هر بنی آدمی در نهایت و در عمق وجود بالاترین آرزویش خدمت بخلق میباشد، از جنابعالی دعوت میکنم که خاطرات خود را تمام و کمال منتشر نمایید. که برای شما این بزرگترین خدمت به ایران و ایرانی است. تعداد نفراتی که چون شما از این تاریخ گران باخبرند از انگشتان یکدست کمتر است.
    نسلهای آینده فقط و فقط در سایه صداقتی پاک و عاری از هرگونه دروغ و تعلقات فردی و گروهی قادر به فهم و شناخت تاریخ میهن خواهند بود. ببینید هم شاه هم خمینی و هم رجوی و هم بختیار و هم طبری و شریعتی و حمید اشرف و حنیف و جزنی و غیره در نهایت هدفی جز خدمت به خلق و جهان نداشتند ، گر چه هرکدام در عمل راه خود را رفتند و در نهایت آنراه نبود جز چاهی عمیق و بلعنده.
   
شما برای مراسم ختم یار و همکار قالی زیر پا فروختید و والاحضرت اشرف فقط یک قلم آپارتمان نیویورکش چهل و پنج میلیون دلار می ارزید و فکر نکنم که دغدغه من و شما را داشت. تا چند روز دیگر از ما بجز غباری نخواهد ماند انشاالله که از شما خاطرات کاملتان چه شفاهی و چه چاپی باقی بماند.
    اینجانب قول میدهم که در دو هفته آینده مبلقی به ودیعه نزد شاعر ملی اسماعیل یغمایی بفرستم که هم صرف مراسم ختم و خاکسپاری یارانتان شود و هم مخارج چاپ و یا نوار خاطرات شما را بپردازد. این را بنام همان ایران ما و شما و از طرف مادر یک زندانی سیاسی شکنجه شده در کمیته مشترک تقدیم میکنم. باشد تا دوران غم بسر آید. اگر مایل بودید از طریق همنشین اقدام فرمایید. آدرس ایمیل من باید نزد اسماعیل باشد اگرنه ارسال میکنم.
    ۱۱ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۱۹:۲۹


    ایرج مصداقی گفت:
    آقای اسماعیل وفا یغمایی عزیز سلام
    این متن را از قول آقای معتمد می‌نویسم. آقای پرویز معتمد نیازی به کمک مالی همایون بنی آدم و امثال او ندارد. آقای معتمد اگر مایل به دریافت چنین پول‌هایی بود وضع‌اش امروز بسیار بهتر از این حرف‌ها بود. آقای همنشین بهار و شما می‌توانید پول ایشان را نزد خود نگاه دارید و به صرف مواردی که مایلید برسانید. من بهتر از شما از مناعت طبع آقای معتمد آگاهم.
    از این گذشته در صورت انتشار کامنت‌های همایون بنی آدم از انتشار مطالب من در دریچه‌ زرد جداً خودداری کنید. البته این حق شماست که بر اساس چهارچوب‌های مورد نظرتان اقدام کنید چنان‌که من نیز از این حق برخوردارم.
    ایرج مصداقی
    ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۱۴:۵۵

ایرج مصداقی گفت:
    آقای همنشین بهار به شکل غیرمنصفانه‌ای تلاش زیادی به خرج داده است تا روایت آقای معتمد را زیر سوال ببرد. رفتن و گشتن در اینترنت و پیدا کردن یک گفتگو از ایشان آن هم کسی که نزدیک به هشتاد سال سن دارد و بیان مطلبی که ربطی به دو گفتگوی من با ایشان ندارد، معرکه‌گیری است و نه تلاش برای رسیدن به واقعیت.
    تلاش همنشین بهار برای زیرسوال بردن ادعای آقای معتمد در مورد بازداشت کوتاه مدت وزیر اقتصاد و سپس گریز زدن به نصیری و ثابتی اعتماد به نفس عجیب ایشان در رد ادعایی را می‌رساند که دلیل خاصی برای دروغگویی در مورد آن نیست. بماند که من اطلاعات دیگری هم راجع به این موضوع دارم که خلاف ادعای همنشین بهار است.
    موضوع سیانور خوردن یا نخوردن وحید افراخته ربطی به گفتگوهای من با ایشان ندارد؟ این دوغ و دوشاب قاطی هم کردن است. هیچ دلیل خاصی هم برای پذیرش ادعای همنشین بهار نیست. بعید می‌دانم ایشان ادعا کنند هنگام دستگیری و یا بازجویی وحید افراخته حضور داشته‌اند. اگر صبر می‌کردند چه بسا موارد بیشتری از آقای معتمد در مورد وحید افراخته می‌شنیدند.
    آقای همنشین بهار از کجا می‌داند من راجع به موضوع کشته شدن ۹ نفر از ایشان سوال نکردم؟ آیا موضوع خمینی و حمید اشرف ربطی به موضوع فوق داشت؟‌ آیا ایشان تصور می‌کند تعهدشان راجع به دریافت اطلاعات راجع به موضوع ۹ نفر بیش از من است؟ علم غیب دارد که آقای معتمد خبر داشتنه است؟ آیا نظر ایشان را می‌داند؟ بعد از توضیح صریح و روشن و همراه با جزئیات بهمن نادری پور از چگونگی کشته شدن ۹ نفر، همنشین بهار چه اطلاعاتی می‌خواهد؟ آیا نامی از آقای معتمد در این کشتار آمده بود؟ آیا در شنود راجع به این کشتار صحبت می‌کنند؟ وقتی در اسناد ساواک هم موضوع وارونه جلوه داده شده است. آیا گوشه زدن همنشین بهار به آقای معتمد سر این موضوع تأمل برانگیز نیست؟‌
    به نظر من انگیزه اصلی همنشین بهار موضوع مربوط به مسعود رجوی بوده است. بقیه پوشال است و برای حجیم‌شدن موضوع تولید شده است. من در مورد تعدادی از موارد مطرح شده از سوی آقای معتمد نظر دارم اما می‌کوشم با فاصله حرکت کنم تا بیشتر روایت‌ها مطرح شود و من بیشتر راوی باشم.
    در مورد ادعاهای مربوط به مسعود رجوی بایستی بگویم، قبل از هرچیز ایشان نگفته‌اند مسعود رجوی را در ماشین نشانده‌اند و او با آن‌ها رفته خانه حنیف نژاد را نشان داده و او را دستگیر کرده‌اند. البته ایشان مدعی است که مسعود رجوی را برای نشان دادن کروکی‌ خانه‌هایی که کشیده بود برده است. کسی که بازجویی پس داده باشد می‌داند وقتی شما کروکی جایی را می‌‌کشید بایستی همراه تیم گشت و ضربت برای نشان دادن آن بروید. کروکی های کشیده شده از سوی رجوی در پرونده او موجود و انتشار یافته است و مجاهدین هم آن‌ها را رد نکردند بلکه توجیه کردند. آقای معتمد مدعی است اطلاعات ارائه شده از سوی رجوی منجر به دستگیری و ... شده است. با من در این مورد صحبت کردند. در این مورد به نظر من آقای معتمد می‌تواند اشتباه کند. ۴۵ سال از آن روزها گذشته است. معرکه گیری روی آمار الله بختکی که ما در صحبت‌ به کار می‌بریم و طبیعتاً آقای معتمد نیز از آن مبرا نیستند کاری منطقی نیست. ما احساساتی که می‌شویم در گفتار همینطوری آمار صد و هزار و ... را به کار می‌بریم اما در نوشتار امکان تدقیق هست. برای من جای تعجب است چرا همنشین بهار از روایت ایشان در مورد مسعود رجوی به خشم آمده است اما در مورد روایت ایشان از مهدی سامع نه. ای کاش آقای همنشین بهار اجازه می‌دادند آقای معتمد صحبت کنند، حرف‌هایشان تمام شود بعد ایشان به نقد آن بپردازند. اگر آقای همنشین بهار به مقدمه‌ی نوشته‌ی من توجه می‌کرد می‌دید که من توضیح دادم سر هر بخش از این گفتگوها بارها و بارها با آقای معتمد صحبت کردم تا موضوع دقیق‌تر باشد. رفتن در اینترنت و تلاش برای گاف گرفتن از ایشان در یک گفتگوی رادیویی کاری اخلاقی نیست مگر این که ... . در ضمن آیا آقای همنشین بهار همه‌ی مواردی را که شخصاً اطلاع دارد بیان می‌کند که از دیگران انتظار چنین کاری دارد؟ آیا حقی که برای خود قائل است برای دیگران قائل است؟‌ من به خوبی و از نزدیک در جریان مشکلات کمرشکن آقای معتمد هستم و امیدوارم این گونه اظهارنظر‌ها و تلاش‌ها برای زیرسوال بردن روایت ایشان خللی در اراده‌شان برای بیان موضوعات ایجاد نکند.
    ایرج مصداقی
    ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۱۵:۴۳

گُه خوری مسئول وبلاگ:

    جناب بنی آدم با سلام
    من نه شما را میشناسم و نه آدرس ایمیلی از شما دارم و نه علاقه ای به دریافت از سرکار دارم بسیار عذر میخواهم ولی این نوع کامنت نویسی که متاسفانه من توجه نکردم بسیار توهین آمیز است بخصوص برای آقای مصداقی. معذرت میخواهم ولی یکروز این میل را برای خوانندگان گذاشته و سپس میلهای سرکار را پاک میکنم تا متوجه توهین خود بشوید
    ۱۳ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۰:۴۹

مصداقی پاچه ی مسئول وبسایت را برای حذف کامنت همایون بنی آدم اما ول نمی کنه

مصداقی گفت:
    اسماعیل عزیز سلام
    من حتما توضیحات شما را از موضع یک دوست می‌بینم و تردیدی روی آن ندارم. اما قبلاً تأکید کردم که همایون بنی‌آدم مزدور رژیم است. نظر بنی‌آدم یک کامنت بی نام و نشان نیست. او آدرس‌های مشخص داده است. وقتی شما آن را انتشار می‌دهید و او تأکید می‌کند ایمیل او در اختیار شما است و با همنشین بهار ارتباط دارد یعنی لااقل هویت او برای شما دو نفر مشخص است.
    چنانچه ملاحظه میکنید تا این لحظه تکذیبی از سوی همنشین بهار نیست.
    شما کامنت او حاوی جملات زیر را انتشار داده‌اید که در نگاه اول تایید نظرات او در ارتباط با خودتان است.
    «اینجانب قول میدهم که در دو هفته آینده مبلقی به ودیعه نزد شاعر ملی اسماعیل یغمایی بفرستم که هم صرف مراسم ختم و خاکسپاری یارانتان شود و هم مخارج چاپ و یا نوار خاطرات شما را بپردازد. این را بنام همان ایران ما و شما و از طرف مادر یک زندانی سیاسی شکنجه شده در کمیته مشترک تقدیم میکنم. باشد تا دوران غم بسر آید. اگر مایل بودید از طریق همنشین اقدام فرمایید. آدرس ایمیل من باید نزد اسماعیل باشد اگرنه ارسال میکنم. »
    به نظرم بعد از این که توضیح دادید بدون توجه به محتوای مطلب آن را انتشار داده‌اید و در واقع ادعاهای مطرح شده از سوی همایون بنی‌آدم واقعی نیست موضع حل است و بقیه مواردی که ذکر کرده‌‌اید جایی نداشت. من در کامنت هم تأکید کردم که از قول اقای معتمد می‌نویسم.
    طبیعی است ایشان از طعنه‌های همایون بنی آدم که شما و همنشین بهار را وسیله قرار داده ناراحت می‌شود و از خودش دفاع می‌کند.
    در مورد مطلب اقای همنشین بهار هم چنانچه ایشان از خودم سؤال می‌کرد قطعاً خصوصی جواب می‌دادم. اما وقتی ایشان تیغ از نیام کشیده به میدان می‌آید بایستی توقع پاسخ هم داشته باشند. من برخلاف ایشان ابتدا پاسخم را برای خودشان فرستادم و چنانکه پیش بینی می‌کردم پاسخی از ایشان دریافت نکردم. بعداً مبادرت به انتشار عمومی موضوع کردم. شما بودید چه می‌کردید؟‌
    ایرج مصداقی
    ۱۳ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۳:۵۰

گُه خوری مجدد مسئول وبسایت از مصداقی!

    ایرج گرامی
    به دلیل کثرت کامنتها که بسیاری به دلیل توهین قابل انتشار نیست من به محتوا توجه نکردم بخصوص که من نسبت به بعضی کامنت گذاران نوعی اعتماد دارم ولی این نوع نوشتن آقای بنی آدم بخصوص کمک برای انتشار و غیره کاملا غیر طبیعی است در هر حال گذشت و میگذرد با درود
    ۱۳ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۶:۳۹

اعتراض کامنت گذاری دیگر

 وحید گفت:...
    بدون اینکه بخواهم فعلا نظر خودم در مورد این آقا بدهم، پیشنهاد می‌کنم که حتما گفته گوهای این آقا را با سعید قائم مقامی گوش بدهید تا نظر خودتون را در مورد صحت و سقم گفته ها و یا صداقت این آقا ارتقا بدهید جدا از اینکه چه هدفی‌ را این آقا یا مصاحبه کنندگان دارند.
    در ضمن آقای یغمایی من کامنت آقای بنی‌ آدم را چندین بار خواندم اما متوجه توهین ایشان به آقای مصداقی نشدم . اگر توضیحی دهید ممنون خواهم شد.
    وحید
    ۱۳ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۸:۵۹

مسئول سایت در جواب وحید او را جناب بنی آدم خطاب کرده و می گوید:

    جناب بنی آدم
    داشتن وبسایت خودش گرفتاری و سنون نظرات گرفتاری مضاعف است. شما میتوانید نظرات خود را مستقیم با میل آقای مصداقی بفرستید. ستون نظرات بیش از این محل دست به یقه شدن نیست.در ضمن آقای مصداقی با نام واقعی نظرش را مینویسد ولی شما با نام مستعار بنابراین علت انتشار و عدم انتشار روشن است شما هم قبلا خداحافظی کردید بنابراین همانطور که نوشتید مارا بخیر و شما را به سلامت
    ۱۳ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۱۱:۲۵

ادامه ی سانسور و حذف بخش نظرات توسط مسئول سایت از ترس تهدید ایرج مصداقی

دریچه زرد گفت...
    بیست و هفت کامنت توهین و تهمت آمیز و بدون نام منتشر نشد
    ۱۳ خرداد ۱۳۹۵ ه‍.ش.، ساعت ۱۱:۲۷
بقیه ی کامنتها اینجا

۳ نظر:

ناشناس گفت...

salam donyaye ajibiye rosa jan

Rosa گفت...

salam aziz
are jedan

behrooz mohammadi گفت...

پیام مسعود رجوی در آستانه سالسوز فاجعه فتنه 57‎‎‎‎‎‎

الهی گردن گردون شود خرد / که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی / همه گویند فلان ابن فلان مرد
ملت بزرگ ایران
من، مسعود رجوی بابت مشارکت و همراهی در بدو فتنه ی خمینی دجال از همه ی شما و صاحبان حق پوزش میخواهم. همانگونه که کشتارهای ماه های نخست فتنه دجال سویی داد به چشمان شبزده ما مفتونین 57 تا اندکی از واقعیت فاجعه باری که بر میهمنمان رفت آگاه شویم، روز به روز رژیم پلید و ضدبشری که دستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی شرق و غرب بر ملت ایران مستولی کردند ماهیت پلید خویش را بر همگان آشکار میکند.
اینک من بعنوان کسی که در این برهه زمانی از تاریخ ایران و این صفحه سیاه تاریخ بشریت نقشی داشته ام ، خوب یا بد، ید یا خوب، همین که در این عرصه در زمانه ای که دزد با چراغ به خانه ی ما آمده بود و دشمنان ملت ایران و اسلام و مسلمین و معصومین و انبیاء، با تجربه ای که از حمله ی نخست تازیان در قریب به 1377 سال پیش از این و طی قرون ماضیه کسب کرده بودند نقشه ی شومی برای براندازی نظام اسلامی حاکمه بر اذهان مردمان و به ضلالت افکندن نفوس ایشان و بردن جهانی به تباهی گوساله پرستی خودشان جهت ریشه کن کردن تشیع با رژیمی که بر سیره عمر و عثمان نعل به نعل پیش میرفته اما به نعل وارونه ی اسلام و مذهب جعفری رد گم میکرده توطئه ای عظیم علیه اسلام پی انداختند، حضوری داشتم مورد پرسش، عذرخواه و نادم در پیشگاه یگانه پروردگار عالم و ملت ایران هستم!
در این میان، من و امثال من هم شریک جرم و هم قربانی و متضرر بوده ایم. شریک جرم از این بابت که کسانی که در برآوردن ظالم نقش دارند نه یک قربانی بلکه شریک جرم هم هستند و قربانی از این بابت که جو همگانی و گردوغبار اخطرالفتن دجال سیخ چنان چشم ها را بی سوی کرد که نمیدیدیم و روز به روز از پی استدراجی که رژیم پلید و اهریمنی در آن به سر میبرد گرد و غبارش بر دامان ما نیز مینشست و خواسته و ناخواسته متضرر میشدیم. از جمله اینکه طراحی ضدبشری دجالیون برای حکومت من! و منیت حاکمه در ماهیت و درونیات این رژیم، نمودش را در همه پشتیبانان فتنه ی 57 نشان داد و من نوعی نیز از این فتنه بی نصیب نماندم تا بدانجا که در سازمان مجاهدین بجای همراهی و همیاری همچون دیگر فضاهای غالب در اقصی نقاط زمین که در سازمان مجاهدین شما تنها نمود آشکارش را میبینید بسوی یکسان سازی پیش میرفتیم.
اینک اما پشیمان از گذشته خونباری از این اشتباه و گرفتاری در فتنه ی خمینی دجال با گردنی شکسته از عموم مردمان از کرده و ناکرده پوزشخواه هستم. باشد که در مسیر مجاهدت آفریدگار مهربان همه ی ملت حق طلب ایران و جهانیان را در مسیری یگانه بسوی اعتلای بشر و احقاق آزادی های سلب شده طی قرن ها حکومت شیطان بر زمین پیش برد.
دلم از سوز عشق آتش بجان بی / بکامم زهر از آن شکر دهان بی
همان دستان که با ته بی بگردن / کنونم چون مگس بر سر زنان بی
مسعود رجوی 17 بهمن