رزا: سکوت و پنهانکاری در مواجهه با قتل زنان را از سیستم
آموختند.
عادتمان شده که برای هر قتل و تجاوزی فرسنگها
کیلومترآنطرف تر، اعلامیه های دو فوریتی رسانه ای کنیم
ولی قتلهای بغل گوشمان را مرگ نابهنگام بنامیم.
چاقوی شوهران در کمر زنان را مخفی کردیم.
مثله شدن توسط معشوق عادی مان شد.
و مادر کشی
توسط پسران را نیز مجبوریم "خاموشی" بنامیم و "مرگ و
"نا بهنگام"؟!
دستی که با چاقو و قیچی به جان منیژه افتاد، از
مردسالاری فرمان گرفت.
این دست ها زیاد قتل کرده اند. وقتش است، آن
را به نامش بنامیم.
خشونتی که بر زنان میرود نهایت ندارد و زنان
چپ و کمونیست ما نیز سالها است که مدارا،
عادتشان شده.
نه!
قتل مادران را نباید "خاموشی"
نامید.
این "مرگ" نبود
نگذاریم...
منیژه فروهش تهرانی فعال زنان و یک کمونیست
بود. بدست پسرش به قتل رسید. و من، و ما باید این قتلها را محکوم کنیم.
همانگونه که تجاوز به دختر هندی را محکوم
کردیم.
مردسالاری آدرس درستی است و اغلب هم آدرس
همان خانه ایست که صبح تا شام در حال گردگیری اش هستیم.
از بیداد مردسالاران در زیر سقف خود بگوییم،
قبل از خاموش کردن مان.
این "مرگ نا بهنگام" نیست.
قتل است.
این "خاموشی دردناک" یک شمع
فروزنده نیست.
مگر خون را نمیبینید کمونیست!
جسدش را به میدان بگذاریم.
شاید اینبار بشود،
که
مادر کُشی عادتمان نشود...
رزا: متن بالا در اعتراض است. به اعلامیه
های زیر.
خاموشی رفیق منیژه را به خانوا ده اش و همه راهروان
راه آزادی و سوسیالیسم تسلیت میگویم . برای خانواده گرامیش و همرزمانش آرزوی
اسقامت و پایداری دارم.
عکس منیژه در ونزوئلا
متن سخنرانی منیژه در کنفرانس زنان در ونزوئلا
مارس 2011
ایران کشوری است در خاورمیانه.
من زنی هستم از ایران که همانند میلیون ها زن دیگراز جراحات بسیاری به علت جنسیت و
زن بودن بر پیکر هستی ام رنج برده ام. شاهد نقش تعیین کنندۀ بی حقوقی ها و تبعیضات بر زنان در زندگی مادر، مادر بزرگ، خواهر و زنان بی
شمار دیگری بوده ام. و اندیشه کردن به بی عدالتی ها و آرمان مبارزه برای یک جامعۀ
عادلانه همواره هدف و مسیر زندگیم را تعیین کرده است.
در ایران زنان پیشرو بی شماری
به ویژه دریک قرن اخیر برای دستیابی به حقوق انسانی کوشش و مبارزه کرده اند. در
تمام جنبش های اجتماعی ، سیاسی با هدف آزادی، برابری و عدالت اجتمایی شرکت دارند.
من اینجا نمی خواهم به تحلیل
علل تاریخی اجتماعی و اقتصادی این عدم برابری حقوق فردی و اجتماعی بپردازم . بلکه به سادگی از تبعیضات وجنایاتی که به زنان و بیش از همه زنان
طبقات فقیر تر تحت رژیم جمهوری اسلامی وارد می شود، بگویم.
برای خواندن کل آن اینجا را کلیک کنیم.
رزا: من جدا خشمگین هستم. از اینهمه انجمن و
سازمانهای مواجب بگیر زنان، که در تبانی ایدئولوژیک با مردانشان، برای هر زن بر خاک افتاده صلوات گویان بطرف قبرستانها سازماندهی کردند.
ایران کشوری است در خاورمیانه.
من زنی هستم از ایران که همانند میلیون ها زن دیگراز جراحات بسیاری به علت جنسیت و
زن بودن بر پیکر هستی ام رنج برده ام. شاهد نقش تعیین کنندۀ بی حقوقی ها و تبعیضات بر زنان در زندگی مادر، مادر بزرگ، خواهر و زنان بی
شمار دیگری بوده ام. و اندیشه کردن به بی عدالتی ها و آرمان مبارزه برای یک جامعۀ
عادلانه همواره هدف و مسیر زندگیم را تعیین کرده است.
در ایران زنان پیشرو بی شماری
به ویژه دریک قرن اخیر برای دستیابی به حقوق انسانی کوشش و مبارزه کرده اند. در
تمام جنبش های اجتماعی ، سیاسی با هدف آزادی، برابری و عدالت اجتمایی شرکت دارند.
من اینجا نمی خواهم به تحلیل
علل تاریخی اجتماعی و اقتصادی این عدم برابری حقوق فردی و اجتماعی بپردازم . بلکه به سادگی از تبعیضات وجنایاتی که به زنان و بیش از همه زنان
طبقات فقیر تر تحت رژیم جمهوری اسلامی وارد
می شود، بگویم.
از زهرا دختر هفت ساله می گویم،
که بعد از جدائی پدر و مادرش، سرپرستی او
به پدر معتادش واگذار می شود . و این پدر به علت سؤظن مبنی بر اینکه زهرا شایدً
مورد تجاوز دائی اش قرار گرفته باشد .او را به بخاری روشن می بندد و آتش می زند.
بنا برگزارش پزشک قانونی قلب کوچک زهرا
قبل از مرگ از ترس ترکیده بوده است. یعنی آن که مورد ظلم واقع شده است مجازات می
شود. زهرا ی کوچک فقط یکی از موارد بی شمار است، شیوا، دلبر، لیلا، سعیده، فرشته،
خدیجه، سکینه و زنان دیگری در بند این
تبعیضات و جنایات نظام مردسالانه اسیر اند.
با به قدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی سال 1979 و
برقراری قوانین مذهب اسلام به عنوان قانون قضائی، حقوق زنان در تمام امور فردی و اجتماعی-
آزادی پوشش، تحصیل، مشاغل، ازدواج، طلاق، سرپرستی فرزندان، حق سفر، محدود و یا به کلی نادیده گرفته شده است. دولت جمهوری اسلامی کنوانسیون رفع تبعیض از زنان را که دسامبر 1979
به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسیده است، امضاء نکرده است.
زنان را با تحقیر و به پوششی
اجباری حجاب مجبور کردند، دروس مدرسه در بعضی رشته ها به دختر و پسر جدا شده است
دختران اجازۀ تحصیل در بعضی رشته ها را ندارند، به همین ترتیب بخشی از مشاغل فقط
مخصوص مردان است و زنان اجازه اشتغال در آن ها را ندارند به طور کلی یک آپارتاید
جنسی حاکم است، زنان حق طلاق ندارند و اگر مرد موافق نباشد، زن بایستی جریانی
طولانی و دردناک را پشت سر گذارد با صرف نظر از تمامی حقوق سنتی خود طلاق بگیرد.
در بسیاری موارد که زنان تقاضای طلاق داشته و شوهر موافق نبوده ، بچه ها از مادر
گرفته می شوند و مرد به زن می گوید آنقدر بدو تا تمام موهای سرت هم مثل دندان هایت
سفید شود،و خودبدون هیچ منع قانونی با زن دیگری ازدواج می کند. و زنان فقیر بدون
هیچگونه تأمین مالی به خود رها می شوند. از این رو زنان بی شماری گروگان این
مناسبات پدر سالانه هستند.
سقط جنین غیر قانونی است، زن برای خروج از کشور به اجازۀ پدر اگر مجرد باشد واجازۀ
شوهر اگر متأهل باشد احتیاج دارد. در حالیکه مردان بر اساس قوانین اسلامی به داشتن
چندین همسر رسمی و غیر رسمی مجازند، زنان به جرم ارتباط جنسی
غیر شرعی سنگسار می شوند.
زمانی که زنان و مردان برای
اعتراض به تقلب در انتخابات و اعلام دوباره ریاست جمهوری احمدی نژاد به خیابا نها
آمدند، افراد بسیج و پلیس ، بعد از کشتار
و مجروح کردن عده ای، آنها را که دستگیر کردند
و به شکنجه گاه ها بردند به زن و مرد تجاوز دسته جمعی کردند. می بیند که
این تقدس نمائی مذهبی نیز جز دروغی برای حفظ قدرت نیست.
علاوه بر قوانین، جمهوری اسلامی با تقویت تعصبات و ترویج خرافات
مذهبی بقاء این مناسبات زن ستیز و ظالمانه
را تداوم می بخشد.
در حال حاضر تعداد زیادی فعالین حقوق زنان و
حقوق بشر و و کلای آن ها در زندان ها هستند.
چرا علیرغم وجود هزاران زن و
مرد مترقی و تحصیل کرده و بعد از مبارزاتی سخت برای آزادی و برابری هنوز ما تحت
سلطۀ حکومت های بنیاد گرای مذهبی هستیم؟ زیرا ده ها سال هر جنبش آزادیخوهانه مردم
سرکوب و نابود شده است. وقدرت های بزرگ سرمایه داری جهانی این رژیم های سرکوبگر
توتالیتر را همه جانبه مورد حمایت قرار داده اند.
یا اگر جنبشی مردمی موفق شده که دولتی تشکیل دهد
با کودتا کنارگذاشته شده است و همان حکومت ارتجاعی وفادار برای حفظ منافع حامیان امپریالیست خود به بازگشت
به قدرت یاری شده اند.
کودتای 1953 در ایران علیه
دولت مصدق و کودتای نظامی علیه دولت سالوادور آلنده در شیلی نمونه ای از آن است.
تحت این شرایط خفقان و ارعاب
تنها یک نیرو و ایدئولوژی سنتی یعنی اسلام بنیادگرا موفق شد میان مردم پایه بگیرد.
این نیروی مذهبی به انسان های سرکوب شده یک هویت و ایده آل جایز داد تا به نیروئی بالقوه تبدیل شوند. این
جهت و پتانسیل توسط قدرت های امپریالیستی برای حفظ منافع سیاسی و اقتصادی آن ها
مورد سؤ استفاده قرارگرفت تا هر گونه حرکت چپ و ضد سرمایه داری را نابود کنند.
این واقعیات تاریخی به ما نشان
می دهد که حقوق زنان " حقوق بشر" است و بدون توضیح و تغییر مناسبات
اقتصادی و سیاسی مسلط در کل دنیا قابل دست رسی نیستند.
زنان به حقوق خود دست نمی
یابند اگر به امور آزادی سیاسی و عدالت اقتصادی نپردازند.
رهائی زنان همراه با رهائی کل
بشریت تحقق می یابد.
۱۷ نظر:
selam ejeb donyayi shode.in bar maderi be tevesout peseresh koshte mishe, ve be tevesout bestela dostane siaci vageyet sansuor mishe rosa jan in dorste ke her isan ba sherefi mesle to xeshmgin beshe,delil ve faje digeri poshte in jenayet xabide, kesani ke beraye bevojod averden in fajeye gem angiz ba gatel ya ferzend peseri hemkari kerde. in getle sade nist engizehaye gir insani feravani poshte in mesele xabide,shayet ferda elam xahebd kerd ke pesere extelale esebi dashte, insanhaye basheref ve ensan dost bayet gole in herf ha ra nebayet xord.rosa jan men bede az telefon xabem nebord ta to in kament ra gozashti,ke men hem nezeremo neveshteam. mesoud
فاجعه ای که چندین گوشه دردناک دارد، زندگی در تبعید اجباری و ترک خانواده و زندگی و آغاز مجدد در آلمان، از هم پاشیدن خانواده بر اثر فشارهای اجتماعی و صدمات ناشی از بیماری فرزندان، افسردگی ناشی از این جابجایی و مهم تر از همه “فداکاری” و درگیری دائمی مادر با مشکلات فرزندان و تلاش های وی برای ساختن جهانی بهتر برای بشریت در کنار تمام این مصائب و سختی ها. این همه تصویری از زندگی یک زن فعال است که برای زندگی خودش عملا نه وقت و نه امکانی داشته است. و دست آخر نیز قربانی بیماری مهار نشده فرزندی شد که بایستی در بیمارستان بستری می شد و نشد.
مسعود جان
جملات بالا از شادی امین است!
بسیار جالب است که روی "از هم پاشیدن خانواده" بعنوان یکی از دلایل این قتلها زوم کنیم!
ساختار خانواده در عمل اولین کانون ستم از طرف فمنیست- کمونیست ایرانی تبلیغ هم میشود!
استالین هم خانواده مقدس سوسیالیستی اش را که در آن مردان کماکان دست بالا را داشته و زنان حتی حق سقط جنین هم نداشتند، تبلیغ میکرد!
جالبی جریان وقتی است که نگارنده سطور بالا، خود از دست شوهر کمونیستش، حسن بهزاد گریخته و به خانواده پشت کرد!
حال متلاشی شدن خانواده دلیل قتل مادران میشود!
انگاری که کودکان یک خانواده نباید قاتل شوند و در قرن 21 کماکان کمونیستهای ما تبلیغ حفاظت از نهاد خانواده داده و نسخه های استالینیستی تجویز میکنند!
البته خود از پای منبر که پایین آمدند، آن کار دیگر میکنند!
کودکان نیازمند عشق هستند و محبت و توجه.
سیستم سرمایه داری و چرخه جهنمی اش را تنها با عشق و همبستگی انسانی میتوان در هم شکست.
ایجاد کمونها و کلکتیوهای زندگی و نه خانواده (پدر، مادر، کودک، به ترتیب هیرارشی قدرت).
متاسفانه اغلب خانواده های کمونیستی پس از متلاشی شدن مانند بقیه خانواده ها تمام مسئولیت نگهداری از فرزندان را روی دوش زنان انداخته و پدران (فعالان کارگری در رختخواب زنانی دیگر)برای به قدرت رساندن طبقه کارگر تلاش (و مادران کمونیست نیز)میکنند.
کودکانشان عاقبت صورت مادران را با قیچی جراحی میکنند و حزب نظاره گر جنایت، تمام تلاشش در نشانه گرفتن سیستم است، که چرا نهاد خانواده حفظ نشد! پس مرگ بر سیستم، برقرار باد سوسیالیسم!
آلترناتیو ما اما کماکان خروج از خانواده و برقراری سوسیالیسم آزادمنش و بزرگ کردن کودکانمان در فضای آزاد و عشق است.
قبول مسئولیت و نگهداری از کودکان نه بر مبنای بیولوژی (پدر/مادر) بلکه بر مبنای عضو اجتماعی جامعه انسانی است.
افراد و فعالینی که نفرت از سیستم و کسب قدرت سیاسی و ایجاد بهشت سوسیالیسم را وعده میدهند، جهنم جدیدتری را با همان مناسبات ایجاد کردند.
آلترناتیو آنها تجربه شد.
مجبوریم که خود تفکر کنیم زندگی روزمره مان را چگونه خارج از دخالتگری سیستم سازمان دهیم. با عشق و همبستگی به اطرافیانمان، تا کودکان آینده صورت مادرانشان (پایین ترین فرد در هیرارشی قدرت) را نشکافند...
صدای شیزوفرنیک: مادرت را بکش همان صدای پدر شیزوفرنیک است که در اوج نعشگی از مواد مخدر نیز قصد گرفتن جان زن را دارد!
هر قتلی از روی روانی شدن فرد نیست.
هر تجاوزی نیز بدلیل تحریک جنسی مرد نیست.
مرد مردسالار و رفتارش را مردسالاری توجیه میکند.
وظیفه ما توجیه نیست، کاوش پدیده خشونت و ایجاد آلترناتیوی است که در آن زنان تجاوز نشوند، پسران قاتل مادرانشان نباشند و ...
وظیفه ما در ارتباط انسانی بودن با هم و عشق ورزی است.
تنها عشق به انسانها و همبستگی کماکان خرید و فروش نشده. شو ها ی راهپیمایان پرچم سرخ بدوش و اتحاد فرقه ها و ایجاد جبهه های "مبارزاتی"
سخنرانی های آتشین روز جهانی زنان، سیقل آلت چاوز "سوسیالیست" بوسه بر کله فیدل و خانواده رزمنده اش، بردن مسابقه قدرتگیری حزب م.ل آلمانی و جشن ورودش به مجلس و پارلمان سرمایه....
اینها همه تحوع آورند...
مردسالاری با قرص های شادی آور و جراحی مغز شیزوفرنیک درمان نمیشود.
این قتلها تکرار خواهند شد اگر ما نتوانیم مناسبات انسانی را بین خود برقرار کنیم.
شرط میبندم که در مراسم عزاداری به سبک رفقا، پدر دردمند میکروفون را گرفته و از بیماری علاج ناپذیر فرزند بر سر خاکسپاری جنازه زن بگرید!
وقتش است که پدر و سالاری اش را بعنوان خود بیماری بپذیریم.
تا صدای شیزوفرنیک: مادرت را بکش!
را درمان کنیم!
khanevadeye in marhum motmaenan az chegunegiye fotash ba khabarand.shoma ba in kar faghat aberuye in khanevadaro mibarid.shoma bad tar az dolat hamechiro siasi mikonid.vaghan moteasefam ke baraye bala raftan bazdid sitetun hamchin kari kardid.
به سامان
راستش من از بالا رفتن بازدید وبلاگم هیچگونه مواجبی نمیگیرم که بخواهم بازدید بلاگ را بالا ببرم. به همین دلیل هم کلا آمارگیر ندارم که شاید به من جایزه ای تعلق بگیرد.
من از مطرح کردن نظرتان ممنونم چون تاکنون نمیدانستم خواننده بلاگ این فکر را دارد و شما با اظهار نظرتان من را متوجه این موضوع کردید.
در مورد سیاسی کردن قضیه.
راستش من فعال جنبش زنان هستم. ما فکر میکنیم خصوصی سیاسی است.
مثلا تجاوز شوهر به زن دیگر در اروپا بدلیل مبارزات زنانی که هیچگونه خصوصی کردن را نمیپذیرند، اکنون جرم محسوب میشود و قبلا موضوع خصوصی حساب میشد...
در مورد بی آبرویی برای خانواده منیژه و...
راستش آبرو و بی آبرویی نیز مقوله هایی بشدت پدرسالارانه است. به اسم آبرو و بی آبرو کردن خانواده، زنان جوان زیادی با قتل ناموسی جانشان را از دست دادند و به این ادعا که آبروی خانواده را بردند.
من بعنوان فعال رادیکال جنبش زنان چارچوب خانواده را ارتجاعی و پدرسالارانه دانسته و نهادی سرکوبگر.
پس بی آبرو شدن آن نیز برایم اهمیتی ندارد.
از طرفی من دلیلی برای نگذاشتن این پست ندیدم.
من کلا از قتل زنان خشمگینم . مادران و کودکان...
امید دارم با گذاشتن این پست انسانها متوجه پدیده مادرکشی شوند و با ایده هایی که احتمالا دارند بتوانیم محیطهای کمک برای بخصوص افراد مورد خشونت واقع شده را بوجود آوریم. با تفکر راجع به مشکلات زنان و ...
گذاشتن این خبر نیز در چارچوب باز کردن مسئله و ابراز ضرورت گفتگو است.
کودکان ما بزرگ شده و در غربت بجای شوهر سابق، بخشا با مادرانی که آنان را با سختی بزرگ کرده اند در جنگ و کتک هستند.
یعنی زنان خود را از چنگال شوهر خشن رها کرده اند و با بالا رفتن سن غربت، کودکان مذکر حدود 20 تا 30 ساله بتدریج نقش پدران سرکوبگرشان را، بازی میکنند. شخصا خود 2 خانواده اینجوری میشناسم.
مردان جوان بجای قبول مسئولیت برای زندگی خود، اغلب به مادرانشان فشار می آورند برای اخاذی پول، زورگیری و...
پدران با زنان دیگری مشغولند و کلا قابل دسترس فرزندان نیستند.
مادران سالها با اخازی کودک مدارامیکنند، تا روزی مانند منیژه با 30 ضربه قیچی با صورت مثله شده و درد زیاد بمیرند...
وقتش است که بدون پرده و حجاب در مورد خشونت پسران گفت و چاره جویی کرد.
نقش اطرافیان را باز کرد، که در طی این پروسه خشونت فرزند به مادر ، مدام به مادران توصیه مدارا با فرزند میکنند...
و همینها نهایتا بعد از مرگ منیژه ها فعالانه بساط کفن و دفن پنهانی تدارک میبینند.
...
harfaye shoma vaghan hamegi dorostand vali dar in mored asalan dorost nist babak moshkelat va marizihaye ravani dashte va shabe ghabl ham khodesh be marakeze darmani morejee karde vali ghabulesh nakardan.in fajee taghsire masulane shahre hamburge albate fk nakoni man inaro az tu site ha khundam.vali dalile dgash tabeide manije bude ke baba 2 bache be alman bereo moshkelati barash pish biad.hameo hame dast be daste ham dade ke babak mariz besheo....................
vaghan ye fajeast.....
be omide inke dg az in sahneha nabinim.
ruhash shad.........
با تشکر از نظرتان
راستش پسران زیادی اینور آب مادران را سرکوب کرده کتک زده و...
اغلب یا در گنگ ها یا معتاد یا روانی و...
زنان اغلب با مادران از مدارا با کودکان صحبت میکنند.
زنان سیاسی هم اغلب مدارا و فداکاری را تبلیغ میکنند. البته فعالان زن فقط در مورد خشونت شوهران به زنان حساس هستند و خشونت کودکان را با مدارا و تبلیغ فداکاری و...
در مورد بابک که خود قربانی است. شوهران زحمتکش که از سرکوب، بی پولی و بیکاری به خانه می آیند و خود زن و کودک را زیر لگد له میکنند...آنان نیز خود قربانی سیستم بهره کشی و استثمار و روانی شده.
اغلب ما در سیستم روانی هستیم و قربانی آن.
اما اغلب زنان و کودکانند که باز قربانی تر هستند.
یعنی ما اگر دستمان به کارفرما و ستمگرانمان نرسد، عاقبت دق و دلمان را با خشونت بر سر کودکان و زنان خالی میکنیم.
چرخه خشونت سلسله مراتب دارد.
شوهر بعد زن و پایین ترین کودک...
خون ریخته منیژه شاید بتواند جان تازه ای به از بین رفتن و شناسایی این سلسله مراتب چرخه خشونت بدهد.
بیمار روانی میگوید صدایی بهش گفته: مادرت را بکش!
راستش این صداها کمتر میگوید پدرت را بکش چون خانواده مردسالار بروی اقتدار مردان است و به پایین تر از خود سلطه ورزی میکند.
بابک ها اغلب آزاد میشوند و شوهری که زنش را تکه تکه کرد در شهر سابق من بدلیل حکم جنون ناگهانی پس از 5 سال زندان الان آزاد است و زندگی خانوادگی دیگری را شروع کرد تا باز کی جنون دیگری زن جدید را تکه پاره کند.
شاید مجبوریم بجای مطرح کردن بیماریهای روانی که بر طبق آمار اغلب گریبانگیر موجودات مذکر میشوند جریان را از پرسپکتیو دیگری ببینیم.
مثلا حمایت زنان مورد خشونت در محلات زندگی و...
بیمارستانی که بابک به آن مراجعه کرد قانونی عمل کرد.
اما شاید زنان بتوانند اینگونه مواقع مجبورشان کنند که خبر رسانی کنند.
یعنی باید فورا به قربانی احتمالی خبر دهند که روانی ای اعلام کشتن کرده و در راه است و زنگ خانه ات را بزودی خواهد زد..
یعنی بیمارستان باید فوری به منیژه زنگ میزد.
چون طبق قانون آلمان پلیس آدرس و محل زندگی تک تک ما را دارد و میتوانست هشدار دهد و نداد.
بیمارستان تنها در صورت پرونده دار بودن بیمار رسیدگی کرده و بستری میکند.
بابک احتمال زیاد دارای این پرونده روانی و شیزوفرنیک نبوده وگرنه باید بستری میشده و...
مسئله اصلی اما این است که ما خود خارج از نهاد دولت، بیمارستان و ... چه کاری برای حمایت از خود بکنیم.
و اگر این موردها قتل را مخفی کنیم کمکی نمیکند.
ما هر کدام چند خانواده میشناسیم که پسران جوانشان مادران تنها را زیر لگد میگیرند و مادر بدلیل آبروداری تحمل میکند.
پدیده مادر کشی که خود از پدرسالاری ناشی میشود در راه است.
شاید خون بیگناه منیژه بتواند مردم را متوجه کرده و شاید بتوان در آینده خارج از انتظارات از نهادهای آلمانی، که عملا فرمایشی هستند، خود فعالین و دوستان ایده های کمکی و تلفن خبر رسانی و کمک رسانی شبکه ای بزنند.
و شاید ایده های بهتری باشد و...
"من بعنوان فعال رادیکال جنبش زنان"
گناه داری :(
estelahe iraniyan bood,
ke vaghaye manfi ra be mosbat tabdiel koniem
xoune sorx
xoune bigonah
va...
D:
man dar raham, badan chat mikoniem;)
dar zemn in khanum tabeid nabud.in ha sakhteye zehne yek mosht khabarnegaro weblog nevise
nokteye dovom inke sedaei gofte madarat bokosh ra shoma az koja shenidi?
man aslan ba matalebe shoma mohalef nistam vali az jav saziye bi mored vagham bizaram.
Vor der Tötung einer Frau in Geesthacht hatte der mutmaßliche Täter Hilfe in der Psychiatrie gesucht. Laut Staatsanwalt ist er vermutlich drogensüchtig und psychisch krank.
http://www.ndr.de/fernsehen/sendungen/s-h_magazin/media/shmag19531.html
در فیلم خبری آلمان دقیقه 1 ثانیه 18 گفته که صدایی بهش گفته که مادرش را بکشد.
البته کماکان برای دادستانی مبهم است که آیا او از شنیدن صدای: مادرت را بکش در مرکز درمانی به پزشکان گفته و به آنها اعلام کرده یا نه.
دقیقه 1 به بعد گفته های بابک پس از قتل و در بازجویی اش میباشد.
سامان عزیز
من کاملا بحث شما را میفهمم.
من اخبارم مستقیم از گزارش تلویزیون آلمان است و چون خود به این زبان آشنایی دارم.
البته اخبار فرانسه را نه. ولی تمام سعیم را دارم و همین الان هم با گوگل بخشا پست جدیدم را به آلمانی ترجمه کردم.
من چون خود بیشتر عمرم آلمان هستم و من فارسی گفتاری بلدم و نوشتنم ضعیفتر است و البته دوستان متوجه هستند که اشتباه فارسی زیاد دارم.
در مورد نکته دیگر که نوشتید: ایشان (منیژه) تبعیدی نبود.
http://archiverosa.blogspot.de/2013/01/blog-post_9.html#more
منیژه در ماه مارس ونزوئلا بود و صحبتهایش را در آنجا به همراه قطعنامه زنان پایه به فارسی برای فعالین زن آلمان ایمیل کرد و خواستار رسانه ای کردنش شد.
او تبعیدی بود یا نبود. پناهجو بود یا فراری بود...
تشخیص آن با خود او است، که دیگر میان ما نیست.
من فقط نوشته را فقط در اختیار دوستان قرار دادم.
تنها نوشته ای که از او دارم.
اگر شما اطلاعات بیشتری از من دارید از شما خواهش میکنم که در اختیار ما بگذارید. من تابحال او را ندیدم و خود از رسانه ها با خبر شدم.
خیلی ممنون میشوم از شخصیتش و یا هر چه دوست دارید بنویسید.
من ایمیلم در بالای بلاگ هست.
خواستید منتشر شود هم در پست جدا نوشته تان را قرار میدهم.
Rosaroshan2012@gmail.com
سلام خدمت همگی و با تاسف واندوه فراوان خبر قتل بانو منیژه را خواندم و بدنبال اخبار بیشتربنوشتهای شما عز یزان بر خوردم.راستش احساس کردم اظهار نظره بعض ها عصبانیم میکندواین تنهاچیزیست که در این شرایت اصلا نیازی بدان نیست .وقتش نرسیده از هر حادثه ای بنفع خود بهره بردار نکنیم؟واقعیت این است که این مرحم فرزند بشدت بیماری در خا نه داشته که"ر فیق"ی نداشت تا کمکش کندمهر سکوت بر لب زدو قربانی نا"رفیق"ان وبیماری شیزوفرنی شد
شما چرا کمکش نکردید؟
آیا کسی می دونه منیژه دفن شده؟ چه به سر بابک و کاوه آمده ؟ همسر سابقش درچه حالی است ؟ آیا شرمگین نیستکه پسرش یه همچین کاری کرده یا به دنبال سیاست بازی های خودشه ؟ آیا خود رو مسئول این فاجعه نمی دونه؟؟
آیا کسی می دونه منیژه دفن شده؟
Die Leiche seiner Mutter soll in der Lübecker Gerichtsmedizin obduziert werden.
http://www.bergedorfer-zeitung.de/geesthacht/article178792/Familiendrama_in_Geesthacht_Sohn_toetet_seine_Mutter.html
چه به سر بابک آمده ؟
Der 31-Jährige, der seinen Wohnsitz in Hamburg hat, wurde vorläufig festgenommen. Die Ermittlungen dauern an. tja
http://www.ln-online.de/lokales/lauenburg/3647410/59-jaehrige-in-geesthacht-getoetet-sohn-festgenommen
Die Polizei wird den Messerstecher in den nächsten Tagen weiter verhören, am Donnerstag soll der Mann einem Haftrichter vorgeführt werden.
http://www.bergedorfer-zeitung.de/geesthacht/article178792/Familiendrama_in_Geesthacht_Sohn_t
oetet_seine_Mutter.html
همسر سابقش درچه حالی است ؟
کارگران ایران را تنها نگذاریم: عضو کانون همبستگی با کارگران در ایران- ایالت نورد راین وستفالن (آلمان)!
..........
ارسال یک نظر