سخنرانی صالح مسلم، یکی از دو سخنگویان رسمی جامعه خودگردان روژاوا در دانشگاه آکسفورد با زیرنویس فارسی
صالح مسلم، یکی از دو سخنگوی حزب دموکراتیک کردستان سوریه و یکی از مدیران جامعه خودگردان روژاوا در سوریه در این سخنرانی خود، در اتحادیه دانشجویان دانشگاه آکسفورد بریتانیا، اساس روابط بین المللی، روابط منطقه ای، اصول سازمان گری اجتماعی در روژاوا را توضیح میدهد و به سوالات حاضرین پاسخ می دهد. . این سخنرانی را مهم می دانیم و ترجمه و افزودن زیرنویس فارسی به آن را به همه فارسی زبانان تقدیم می کنیم. مسئولیت ترجمه فارسی و انتشار این سخنرانی با زیرنویس فارسی، تماما به عهده ما است.محبوبه مشکین، فرهاد بشارت
Salih Muslim Muhammad Full Q&A Oxford Union
https://youtu.be/bDoHHig57_s
عکس از زلزله ی کردستان/کرمانشاه - کمک به کردستان را متوقف نکنیم. اکنون جان را سرما دارد می گیرد.هر جور می توانید کمک کنید. خلاق باشید! کمک مستقیم بهترین نوع است. به رژیم اسلامی ایران اعتماد نکنید. آخوندها جیب عبایشان دراز است و پول یا کمکها را به مردم کردستان نخواهند رساند. اگر ارتباط و یا ایده ای دارید در کامنتها بگذارید. با تشکر- رزا
نسخۀ صوتی: چرا نگهداری از حیواناتِ خانگی اساساً غیراخلاقی است؟
استاد حقوق دانشگاه راتگرز، گری فرانسیون، نظرات رادیکالی دربارۀ حقوق حیوانات دارد. او میگوید حقوق حیوانات تا حد زیادی بیمعنی شده است و این وضعیت ناشی از نظرات پیتر سینگر است که عموماً او را پدر جنبش حقوق حیوانات مینامند. سینگر استفادۀ انسان از حیوان را فینفسه رد نمیکند؛ او تنها به رنجکشیدن حیوان توجه میکند. اما بهعقیدۀ فرانسیون، وقتی دربارۀ حقوق حیوانات صحبت میکنیم، در درجۀ اول دربارۀ یک «حق» صحبت میکنیم: حقِ دارایی کسی نبودن. برایناساس، نگهداری، پرورش و حتی مهربانی با حیوانات نیز غیراخلاقی است.
رزا: نظرات یک کوسه ماهی گیاهخوار!
راهنمای «فرهنگ تجاوز» برای مردان محترم
زارن برنت، ترجمه: امید رضایی
اگر مرد هستید، بخشی از فرهنگ تجاوزید. میدانم. بهنظر خیلی خشن میآید. شما لزوما متجاوز نیستید، اما سبب تداوم گرایشها و رفتارهایی میشوید که معمولا از نوعی فرهنگ تجاوز ریشه میگیرند.
شاید دارید فکر میکنید «هی! صبر کن! تو اصلا من را نمیشناسی رفیق! اگر میخواهی بگویی من به نوعی طرفدار تجاوزم، حالت را میگیرم! من اینطور نیستم!»
کاملا متوجهم که چه احساسی دارید. وقتی کسی به من گفت من بخشی از فرهنگ تجاوز هستم، من هم دقیقا همین احساس را داشتم. وحشتناک است. اما فقط تصور کنید که هرجای جهان میروید، این ترس را داشتهباشید که به شما تجاوز شود، بدتر نیست؟ فرهنگ تجاوز به زندگی هرکسی که به نوعی در آن دخیل است گند میزند. اما گرفتار اصطلاحات نشوید. روی کلماتی که ناراحتتان میکنند تمرکز نکنید و چیزی را که این کلمات میخواهند نشان دهند نادیده نگیرید. مشکل عبارت «فرهنگ تجاوز» یا Rape Culture نیست. مشکل، واقعیتی است که این عبارت توضیحش میدهد.
کلیکگرایی: مبارزه سیاسی چپ در آستانه نابودی است؟
عملگرایی دیجیتال خطری برای سنت چپ است. کمپینهای بیثمرِ آن نوعی کلبیمسلکی سیاسی را گسترش میدهند. انفعالِ سیاسی نتیجهی نهایی جایگزین کردن نقد سیاسی با منطق تبلیغات است.
صالح مسلم، یکی از دو سخنگوی حزب دموکراتیک کردستان سوریه و یکی از مدیران جامعه خودگردان روژاوا در سوریه در این سخنرانی خود، در اتحادیه دانشجویان دانشگاه آکسفورد بریتانیا، اساس روابط بین المللی، روابط منطقه ای، اصول سازمان گری اجتماعی در روژاوا را توضیح میدهد و به سوالات حاضرین پاسخ می دهد. . این سخنرانی را مهم می دانیم و ترجمه و افزودن زیرنویس فارسی به آن را به همه فارسی زبانان تقدیم می کنیم. مسئولیت ترجمه فارسی و انتشار این سخنرانی با زیرنویس فارسی، تماما به عهده ما است.محبوبه مشکین، فرهاد بشارت
Salih Muslim Muhammad Full Q&A Oxford Union
https://youtu.be/bDoHHig57_s
عکس از زلزله ی کردستان/کرمانشاه - کمک به کردستان را متوقف نکنیم. اکنون جان را سرما دارد می گیرد.هر جور می توانید کمک کنید. خلاق باشید! کمک مستقیم بهترین نوع است. به رژیم اسلامی ایران اعتماد نکنید. آخوندها جیب عبایشان دراز است و پول یا کمکها را به مردم کردستان نخواهند رساند. اگر ارتباط و یا ایده ای دارید در کامنتها بگذارید. با تشکر- رزا
نسخۀ صوتی: چرا نگهداری از حیواناتِ خانگی اساساً غیراخلاقی است؟
استاد حقوق دانشگاه راتگرز، گری فرانسیون، نظرات رادیکالی دربارۀ حقوق حیوانات دارد. او میگوید حقوق حیوانات تا حد زیادی بیمعنی شده است و این وضعیت ناشی از نظرات پیتر سینگر است که عموماً او را پدر جنبش حقوق حیوانات مینامند. سینگر استفادۀ انسان از حیوان را فینفسه رد نمیکند؛ او تنها به رنجکشیدن حیوان توجه میکند. اما بهعقیدۀ فرانسیون، وقتی دربارۀ حقوق حیوانات صحبت میکنیم، در درجۀ اول دربارۀ یک «حق» صحبت میکنیم: حقِ دارایی کسی نبودن. برایناساس، نگهداری، پرورش و حتی مهربانی با حیوانات نیز غیراخلاقی است.
رزا: نظرات یک کوسه ماهی گیاهخوار!
راهنمای «فرهنگ تجاوز» برای مردان محترم
زارن برنت، ترجمه: امید رضایی
اگر مرد هستید، بخشی از فرهنگ تجاوزید. میدانم. بهنظر خیلی خشن میآید. شما لزوما متجاوز نیستید، اما سبب تداوم گرایشها و رفتارهایی میشوید که معمولا از نوعی فرهنگ تجاوز ریشه میگیرند.
شاید دارید فکر میکنید «هی! صبر کن! تو اصلا من را نمیشناسی رفیق! اگر میخواهی بگویی من به نوعی طرفدار تجاوزم، حالت را میگیرم! من اینطور نیستم!»
کاملا متوجهم که چه احساسی دارید. وقتی کسی به من گفت من بخشی از فرهنگ تجاوز هستم، من هم دقیقا همین احساس را داشتم. وحشتناک است. اما فقط تصور کنید که هرجای جهان میروید، این ترس را داشتهباشید که به شما تجاوز شود، بدتر نیست؟ فرهنگ تجاوز به زندگی هرکسی که به نوعی در آن دخیل است گند میزند. اما گرفتار اصطلاحات نشوید. روی کلماتی که ناراحتتان میکنند تمرکز نکنید و چیزی را که این کلمات میخواهند نشان دهند نادیده نگیرید. مشکل عبارت «فرهنگ تجاوز» یا Rape Culture نیست. مشکل، واقعیتی است که این عبارت توضیحش میدهد.
کلیکگرایی: مبارزه سیاسی چپ در آستانه نابودی است؟
عملگرایی دیجیتال خطری برای سنت چپ است. کمپینهای بیثمرِ آن نوعی کلبیمسلکی سیاسی را گسترش میدهند. انفعالِ سیاسی نتیجهی نهایی جایگزین کردن نقد سیاسی با منطق تبلیغات است.
۶۵ نظر:
امیدوارم تبلیغات برای بزرگ جلوه دادن نباشد
اگر توده ها از ناز شست ان رفقا اطلاع دارند که دارند درش شکی نیست
هیچ ضرورتی ندارد تا انهائی که ما را دوست ندارند بدانند چی داریم و چی نداریم .،،،
ما احتیاجی به تبلیغات نداریم رشد ما ضعف ما به خودمان ارتباط دارد ما اگر کارمون دورست باشد از ریشه قوت میگیریم تو حصار دیگران گشت نمی کتیم
باشه فعلا تا بعد کمی با فلسفه زندگی کانتی صحبت کردم
مارو ببخشید
با تشکر از مترجمان و خانم رزا،
بیشتر صحبتهای آقای صالح مسلم در مورد ایجاد یک حکومت دموکراتیک فدرالی در منطقه است بگونه ای که قومهای مختلف با صلح و دموکراسی با هم هم زیستی داشته باشند. مسئله اما ماهیت این دموکراسی در ارتباط با نیروی کار آدمهاست، انرژی ی که آدمها برای بازتولید حیات و ایجاد زندگی بهتر مصرف میکنند. اگر استقلال نسبی فعلی کردهای روژاوا از طریق جنگ و یا کودتا از بین نرود، سرنوشت دموکراسی از "پائین" آنها بستگی به برخورد پائینی ها به مالکیت بر منابع زیستی خواهد داشت. اگر "پائینی ها" مزدبگیری را بپذیرند، یعنی قبول فروش نیروی کار، یعنی فروش انرژی زندگی تولیدی شان به ازای دریافت پول و یا هر چیز دیگر بدون دخالت در مدیریت خود، مالکیت بر منابع زیستی بگونه ای در انحصار عده ای قرار میگیرد که پائینی ها برای نان شب محتاج آنها خواهند بود و در نتیجه پائینی ها به برده تبدیل خواهند شد، البته اگر نشده اند! ترفند اصلی این نوع بردگی احساس رفاه نسبی و موقتی و احساس وضع بهتر داشتن از گذشته است، درست مثل وقتی که درد مرضی مهلک را با مرفین کاهش میدهیم. وقتی به برده مزدی تبدیل شدی، شرکت زن و مرد روستائی و کارگر در دموکراسی، تزئینی و تصنعی و محدود به رای دادن است، چیزی که در غرب دموکراتیک فدرالیستی شاهدش هستیم. حال در روژاوا ممکن است از طریق دولت شکل پیدا کند و یا از طریق رشد کسبه ها (سرمایه ها).
اگر اهالی روژاوا راه بلشویکی بروند، پائینی ها کماکان همان مزد بگیری را پذیرفته اند و خود را به مدیریت محیط کار سپرده اند اما با این توهم که مالکیت بر منابع زیستی در اختیار کل جامعه است. در این نظم اجتماعی، که نظمی مارکسیستی است، روشن است که ارباب میشود صاحبان دولت و مقام و قشر تحصیل کرده مارکسیست و نظام میشود سرمایه داری دولتی. بردگان در این نظام در این امید واهی خواهند بود که روزی مدیریت این قشر تحصیل کرده که قشری دور از کارهای شاق روزمره هستند و در دفترهای دولتی و دانشگاهی مشغول تدبیرند، نیروهای مولده را آنقدر رشد میدهند که آنقدر محصول تولید شده و مازاد بوجود می اید که دیگر حرص و ولع و در نتیجه کوشش برای اقتدار وجود نخواهد داشت. در این نوع پذیرش بردگی قافل از آنیم که نیاز آدمها نسبی ست و همیشه انسانها کم خواهند داشت و این آن قشر تحصیل کرده را همیشه در آن بالا ابدی خواهد کرد چون همیشه و همیشه کار شاق و بدون افق و چشم انداز و تابع بودن و مطیع بودن بد است و ریاست کردن خوب است. محصول این ایدئولوژی همیشه بوجود آوردن باهوش های بیشتر، رقابت آنها برای رهبری و کنترل بوروکراسی، یعنی بهتر و برتر بودن و ضمانت مادام العمر ریاست کردن و استفاده از نوچه ها برای خفه کردن آنهائی که میخواهند از شر بردگی مزدی خلاص شوند، خواهد بود.
اگر آن اهالی راه سوسیال دموکراتیک در پیش گیرند، که ظاهرا اینطور بنظر می آید، یعنی اگر دنبال فدرالیسم دموکراتیک بدون برخورد انتقادی به انحصار منابع زیستی باشند، باز هم پائینی ها برده باقی خواهند ماند و بخشی از منابع زیستی در اختیار سرمایه داران و بخشی دیگر در اختیار دولت خواهد بود و اربابها میشوند نهادی متحد از دولتیون و سیاستمداران و ژنرالها و سرمایه دارانی که در تحلیل نهائی هر یک برای خود حوزه ای گانگستری و چپاول خصوصی دست و پا کرده است. موفقیت این جامعه بستگی به درجه بالا بردن بارآوری کار از طریق علمی و تبدیل آن به ماشین جنگی و ایجاد مستعمرات و نو مستعمرات دارد چون رقابتها میان چپاولگران و استثمارگران سخت خواهد بود. از اینرو این راه آزمایش بخت است اما آزمایش راهی ست که در آن بردگی اکثریت پائینی ها باقی خواهد ماند و آزادی میشود توهمی ناسیونالیستی، یعنی آزادی از دیگری. البته سوسیال دموکراسی روژاوائی باید از غولهائی پیشی گیرد که در حال حاضر تمام جهان را تحت کنترل خود دارند. به احتمال 99.99 درصد، این راه راه به ناکجا آباد است و سوسیال دموکراسی روژاوا تبدیل به دولتی کوچک و خادم می شود، مثل اردن بدون پادشاهی.
بسیاری از جانوران برای بقا از استتار استفاده می کنند. در جنگ استتار امری ست کلیدی. در جنگ علیه برده داری، وقتی که دشمن بسیار قویست، استثار یعنی هم رنگ جماعت شدن تا وقتی که شرایط عوض شود. اگر آنارکوکمونیستی در روژاوا وجود دارد و یا باقی مانده باشد، اینها بود حرفهای من با آنها، متاسفانه امکان شنیدن وجود ندارد.
رهگذر
خیلی ممنون
نظرتان قابل فکر است. متاسفانه کمی دیپرس کننده. البته بنا بر واقعیت های منطقه.
چیز نو ظهوری در روژاوا وجود دارد که در زاپاتیستها و چیاپاس نیست!
آن هم بسیج گسترده ی زنان منطقه.
جوامع بشری تاکنون راه های بسیاری را برای رهایی خود انتخاب کردند و البته با حضور کم زنان.
در لحظه ی آزادی شهررقه کماندانت ارتش زنان سخن گفت. اظهاراتش اغلب اضطرابهای موجود را کم کرد و اعتماد بوجود آورد.
چپ جهانی راههایی را پیموده و مثل شکستهای عاطفی، انسانها از ایجاد رابطه و اعتماد کردن به یکدیگر، پس از این شکستها می ترسند. چپ جهانی هم همین موقعیت را دارد. اما باید به زنان شانسی داد و دید راه حل آنان چیست.
در مورد بردگی، بندگی و کار مزدی و الغای آن متاسفانه این ربط دارد به خود بردگان. بردگی بدلیل وجود فقط برده داران نیست بلکه تحمیق اکثریت عظیمی است که کار می کنند. سازمان بردگی بر استوانه ی تحمیق عمومی بردگان استوار است و کم جلوه دادن اراده ی عمومی. منظورم از اراده ی عمومی اراده ی حزب، سیاسیون و انقلابیون حرفه ای نیست.
مردم تاکنونی افسارشان یا بدست سرمایه داری بوده و یا حکومت شوراهای کارگری (تهی از قدرت) و طبقه و حزب یا سیاستمردان...
به اسم کمونیست و اشتراکی کردن زمین و کارخانه ها، جنایات هولناکی اتفاق افتاده و مردم کشاورز به زور دولت و حزب اشتراکی شدند و بخشی بدلیل اولویت صنعتی کردن کشور از کشاورز به پرولتر تبدیل شدند و به زور و تبلیغ و اینکه حکومت کارگری و دولت شوراها...
به نظرم دوره ی طولانی باید روی اعتماد سازی کار کرد. منابع طبیعی (نفت) را باید اجتماعی کرد و در جهت ارضای نیاز عمومی خرج کرد اما نباید املاک و کارخانه را از بالای سر مردم و با ابلاغیه حزب و بالایی ها اشتراکی کرد.
اشتراکی کردن مانند همزیستی زن/مرد، زن/زن و... است. باید عشق باشد و آگاهی و اینکه مردم ببینند که زمینهای اشتراکی بهتر است.
باید به مردم آلترناتیو نشان داد و اعتماد ایجاد کرد چون هر چه زوری و اجباری باشد، بلاخره ویران می شود بمانند دیوار برلین فروخواهد ریخت.
شرایط بحرانی بهترین زمان عمل و آنارشی است. وقتی که سازمان اجتماعی بدلیل جنگ/زلزله/بحران اقتصادی/انقلاب...فروریزد، ضرورت ایجاد ساختارهای جدید بوجود می آید و همین زمانها نیز مردم آماده ی شنیدن ایده ها و ساختن نهادهای همیاری/تعاون و شنیدن طرح ها و راههای جدید هستند. اگرنه کارگری که هر روز سر کار رفته و نیاز کاذب/واقعی اش برآورده می شود و مدام ترس از بیکاری دارد، دست از کار مزدی نخواهد کشید. شاید برای بالا بردن دستمزد در اتحادیه ای یا سندیکا مبارزه کند، اما برای خودمدیریتی و خودگردانی آماده نیست و ضروریتش را نمی بیند و افسارش را بدست مدیران می دهد مثل زنان به مردان.
اکنون شرایط خوبی در روژاوا در زیر سایه جنگ و حضور داعش برای اعلام ایده ی رهایی ایجاد شده. مردمی که اکنون همه چیز را تقسیم می کنند و به هم و به قدرت و اراده شان واقف شده اند. زنانی که جلوی داعش قهرمانانه ایستادند و بسیج عمومی منطقه برای خود گردانی...
آیا مردم روژاوا برگشتن مدیران و آریستوکراتها و اربابان را می پذیرند؟ آنگونه که طرح نپ در کشور "شوراها" انجام شد؟
من امیدوارم که قرارداد اجتماعی شان بماند و بدون اجبار بتوانند کار مزدی را لغو کنند.
اولین بار است در تاریخ بشریت که ما قدرت گرفتن فرودستان واقعی را میبینیم. خودمدیریتی زنان در خانه و جبهه و محل های کار. پاپتی ترین های منطقه بپا خواسته اند.
به نظرم حتی دیدن و حضور آنان در تمامی حوزه های عمومی، حتی اگر شکست هم بخورند، شَبهی را در منطقه برای نسلهای بعدی بجا می گذارند.
زمانه ای که ایزدی/عرب/کرد/ترک... با هم یکی شدند.
مثل اولین ارگاسم
که فراموش نشدنی است.
و ما نسلی هستیم که شانس این تجربه را و شرکت و دخالتگری را داریم.
شخصن امیدوارم سناریوهایی که نوشتید پیش نیاید.
چون پیروزی آنان پیروزی ما نیز هست.
امیدوارم نهادهای مدنی و خودگردانی هایشان بجا بماند با طول عمر زیادتر و بلاخره کودک انسان پس از اینهمه آزمایش و خطا/افت و خیز نه تنها بروی پا بایستد بلکه قدم بردارد.
داشتم فکر میکردم که اگر کار مزدی لغو شود و کارخانه اما به محیط زیست لطمه بزند یا برعکسش چی؟
باید تمام فاکتورها را در نظر گرفت و قبول کرد که در کنار مزارع اشتراکی نیز، دهقانی زمین خودش را داشته باشد تا توت فرنگی بکارد!
بدون پذیرش گوناگونی، زندگی تک بعدی خواهد شد.
فراموش نکنیم که افراد باید قانع شوند که ایده های ما بهتر است. نه مجبور شوند.
فعلن مدل اقتصادی شان ملغمه ای است از همه سیستم های تجربه شده. این وظیفه ما است که ابتدا حمایت کنیم که زنده بمانند و هم مداخله کنیم/مشارکت کنیم و نقد کنیم و اخطار دهیم. آنچه شما کردید و رهگذر نبودید:)
با عشق
و با همبستگی
سخنرانی نسرین عبدالله سخنگوی ی.پ.ژ در میدان النعیم رقا
“نظام مردسالار که ضمن تلاش همه جانبه برای تسلط بر زندگی انسانها با ایجاد نفاق و جنگافروزی بر عمر خود افزوده است در مقاطع حساس و بحرانی همواره سعی کرد با ریختن خون، خود را نجات دهد. بیش از همه زنان هستند که بهای این سیاست جنگطلبانه را پرداخت کردند.
تاریخ زنان که با وجود همه آلام و سختیها مملو از مقاومت است در روز چهارم آپریل ۲۰۱۳ با تأسیس یگانهای مدافع زنان وارد دورانی جدید شد. با این گام تاریخی بود که ی.پ.ژ مسئولیت ادامه مقاومت را بر عهده گرفت و این آغازی بر پایان رنج زنان بود. زنان دیگر با رهایی از سلطه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی حاکمیت مردانه، نیروی بزرگ خود برای چارەیابی مسائل را نشان دادند.
زنان به سرچشمه زیباییهای زندگی و احیاگران اخلاق بدل شدند. تأسیس یگانهای زنان، پاسخی به تحولات سوریه بود که گروههای تروریستی مانند احرارالشام، النصره و داعش، خلقهای آن و به ویژه زنان را در معرض تهدیدی بزرگ قرار دادند.
در نخستین پیکار ما با گروههای تروریستی، رفیق “وارشین” در پی مقاومتی بزرگ شهید شد. از آن روز نیروهای ما به امید زنان سوری بدل شدند و زن سوری برای سازمانیافتگی و شکلدهی به یک شخصیت انقلابی به تکاپو افتاد. اگر اکنون نسل جدیدی از زنان مبارز به وجود آمده است در نتیجه همین مقاومت بوده. زنان اکنون ضامن اصلی دفاع از انقلاب هستند.
یگانهای ما از همان آغاز، پیشگامان مصمم و مقاوم مبارزه با تروریسم بودند تا آنجا که “آرین میرکان” به نماد پیروزی و از خودگذشتی بدل شد. شهدای ما، شوین، سوزدار، سلاوا، زوزان و دهها زن قهرمان دیگر این پیام را دادند که مشی آزادی زنان هرگز متوقف نخواهد شد.
عملیات آزادسازی رقا برای ما دارای اهمیت ویژەی ایدئولوژیک و استراتژیک بود. مبارزان ما شانه به شانه همرزمان نیروهای سوریه دمکراتیک و ی.پ.گ جنگیدند. یگانهای مدافع زنان در عملیات رقا، زمینهساز همبستگی زنان سوریه از همه تنوعات هویتی شدند. وجود زنان کرد، عرب و ملل دیگر در سنگرهای دفاع، زمینه ساز خواهری و برادری خلقها شد. ما با این هدف بود که در سنگرهای نبرد دست به مقاومت زدیم.
ما در پایتخت و قلب داعش ضربات سختی به تروریسم زدیم و منزلت زنان ایزدی را بازگرداندیم.
موفق شدیم دهها تن از پسران و دختران ایزدی اسیر را آزاد کنیم.
در این مدت، زنان عرب به ی.پ.ژ ملحق شدند و دو گردان زنان در رقا شکل گرفت.
یک گروه از مبارزان یگانهای زنان شنگال نیز در پیکار انتقام از داعش حضور یافتند. در عملیات آزادسازی رقا، چهارصد و پنجاه هزار شهروند غیرنظامی نجات پیدا کردند و آنها را به مناطق امن منتقل کردیم. سی مبارز ما در این مقاومت تاریخی شهید شدند....
اگر بگذارند انسانها قابلیت های فراوانی دارند
مثل طبعت .،،، طبعیت خودش برای بازسازی حیطه خود همچی دارد رفیق طبیب شادی عشق واقعی زندگی زمانی این طبیعت مورد تجاوز قرار گرفت بتوسط خودن انسان و خود انسان هم در درون خود شرایطی را بوجود اورد که انهائی که قابلیت و مهارت بیشری داشتن رو کول انهائی که این شرایط برای انها که توان نخاله و سروری را داشتن برای همیشه بر خر مراد سوار شدند و با مهارت خود بیستر و بیشتر هیولای جهان سرمایه داری خشن امروزی را بوجود اورند اگر نگاه جهانی همبستگی جمعی برای زیر کشیدن این اوضاع نباشد هر حرکتی انقلابی بدون یقین رگه هائی ار وابستگی را با حود خواهد داشت ،، ناگفته مشخص است بدون همبستگی ارتباط جهانی ،،بدون روشنای تاکتیکی و استاتژی خودگردانی درون خود درجا خواهند زد و زمینه را برای رشد خصلت های غیر انسانی را بوجود خواهند اورد
انهای که دلشان برای نفس تازه در عالم کند و کثافت اشتیاق دارد شاید رژوا و انساهای با وجدان این شرایط را بوجود اورد
به امید ان روزهای امید
چیز نو ظهوری در روژاوا وجود دارد که در زاپاتیستها و چیاپاس نیست!
آن هم بسیج گسترده ی زنان منطقه.
رهگذر:
کلا درست میگی، در مورد بدبینی ام هم درست میگی. اگر روزی زنان را توی یک ارتش مسلح نکردند بلکه همه جا مسلح کردند، آنوقت خوشبین خواهم بود. همانطور که بد بینی به کار مزدی و حزب و دولت و دیپلماسی و سیاست و رای گیری باید گلوبال بشه، بد بینی به مردانگی هم باید گلوبال بشه. من خودم از جنس مذکر م و اصلا هم گرایش جنسی به هم جنسم ندارم و از لحاظ جنسی به زنها گرایش دارم که طبق معمول جنسیتم هست، اما از مردانگی بدم میاد. در این چند ده سال زندگی ای که داشتم، تقریبا همیشه ، مثلا فرض کنیم 90 درصد مواقع، وقتی با یک مرد روبرو شدم، دیدم که باید حواسم باشه که آتوریته شو به من تحمیل نکنه. آنها آنقدر مستمر و سیستماتیک هستند که تا آتوریته آنها را زیر سئوال نکشی و جواب قلدری ها و متلکها ها و برچسب زدنهای احمقانه اشان را ندهی ول کن نیستند. فکر میکنم اگر مرد ها به زندگی شون فکر کنن حرف من رو تائید میکنن حتی خود آتوریته چی هاشون. یکی از چندین دلیل چیزهائی که باعث شد به تئوری خوندن بپردازم در واقع جواب دادن به مزخرافاتی ست که از دهن مرد های باصطلاح عالم و آتوریته چی در می آید. در چند مورد در دوران جوابی مجبور بودم که دست به یقه بشم تا دست از رفتارشون بردارند و همان کافی بود. حتی دیدم که زنها هم با چنین کاری به بعضی از قلدری ها خاتمه داده اند، از جمله مادرم. دیده ام که مرد ها (غیر از چند دوست آنارشیستم) وقتی دوستی را ادامه میدهند که آتوریته آنها را بپذیری. فعلا وضعیت مردها اینجوریه.
همانطور که در جامعه باید اخلاقیاتی وجود داشته باشه و بچه ها تو خونه و خیابان مدفوع و ادرار نکنند و ازشون بو بلند نشه و خودشونو نگه دارن، مردسالاری هم مثل همان مدفوع و ادار بد و غیر قابل تحمله حتی برای خیلی از مردها. مطمئنن مگسها و پشه ها از مدفوع و ادار لذت می برن! حتی مطمئن نیستم که آسیب مردسالاری به مرد ها کمتر است از زنها چون این مرد سالاری هست که شرایط را برای جنگ و استعمار و تیکه تیکه کردن پسر ها تو میدون های جنگ و پذیرش کار مزدی فراهم میکنه. بمبهای عظیم ریخته شده توسط بمب افکنهای روسیه روی سر جوانهای داعش نتیجه مردسالاری و رفتار قلدری خود عایشی ها نبود؟ اختلافات درونی جنبشهای انقلابی هم ریشه های مرد سالاری داره. در میان "دوستان" انقلابی شاهد رقابت برای تصاحب زنان بوده ام و حساب همه این کثافتکاری ها دستمه. وقتی یکی، زنی دیگر رو به خود جلب کرد، آن یکی تغییر مواضع داد. ممکنه زنها هم چنین میکنند ، اما فعلا این نمونه مردانه اش است. وقتی در بحثها زنان هستند متوجه می شوم که بعضی قلدری تئوریک میکنند. در این مواقع متوجه می شوم که آن جلسه و آن ادمها بدرد کار من نمیخورن و نتایج نظری بحثها اصلا بی فایده است.
حالا حاکمین و سرمایه داران ارتجاعی دارن زنها را هم میکشونن به نظامی گری و قهرمان پروری و استفاده از آنها در سازمانهای امنیتی و جاسوسی و ترورهای دولتی-قانونی. دائم دارن فیلم سینمائی در موردش می سازن و تشویقش میکنن. خوب، عیبی نداره، زنها هم بیایند تو این کارها اما نگذاریم بگن سر کار و تو خیابون اسلحه حمل نکنین و کارها را به پلیس بسپریم. پلیسی که خودش دائم داره آدم میکشه. مردانه کردن زنها خیلی تازگی ها مد شده چون فعلا برای بی ثبات کردن جامعه اسلامی ضد زن مفید است و میشه از این ضعف اسلامیون برای سیاستهای استعماری استفاده کرد. خوب ما هم میتونیم این حیله را به عکس ش تبدیل کنیم. یعنی زنها مسلح بشن اما ضد آتوریته باشن، چیزی که آنها نمی خواهند. آنها میخواهند زنها مسلح شوند اما در محدوده خاصی و تحت آتورتیه نهادی معین.
ادامه ...
رهگذر:
برای همین فکر میکنم که زنها نباید فقط جمع شوند و ارتش زنانه درست کنند. باید همه زنها خودشان دست بکار بشن و مستقل از هر نهادی، مسلح بشن. مرد ها و کارگران مرد هم باید مسلح باشند تا مورد ضرب و شتم تروریستها و فالانژها و نازی ها و حرب الهی های لات و لوط قرار نگیرند. فعلا که شروع کرده اند به جنگ تمام عیار علیه مزدبگیران و نان شب آنها را بر میدارند و نارنجک درست میکنند و میدهند دستشون تا همدیگر را بکشند، چرا که ما هم تمام راه را نرویم! در بعضی از کشورها داشتن اسلحه آزاد است. در آن کشورها داشتن اسلحه را پیشنهاد میکنم. در کشورهای که غیر قانونی ست میشه قاچاق خرید و یا اگر اسلحه گرم نبود میشه سلاحهای سرد خیلی مخرب داشت تا از مرده ها و ارتجاع در امان بود. زنها میتونن در فعالیتهای ورزشی شرکت کنند تا بدنشان قوی شود. آنها میتوانند استفاده از سلاحهای سرد مدرن را یاد بگیرن و تمرین کنند.
نه چریکم و نه هوادار مشی چریکی ونه مشی مسلحانه، برعکس خیلی هم رئوف و صلح طلبم و ضد جنگ و معتقد به کار توده ای و دراز مدت و آموزش منطق و علم. اما دلیل بر این نیست که بشینم یک مشت الدنگ که چیزی جز لای پایش و شکمش نمی فهمد و خودشان را به حقه بازها و ریاکاها و سالوسهای سیاسی ایدئولوژیک و مذهبی فروخته اند بیایند سرنوشت من رو تعیین کنن. برده بودن ما یعنی اینکه هزاران سال است که علیه ما اعلام جنگ کرده اند. بعضی وقتها شرایط آرام است و بعضی وقتها نیست. در شرایط آرام به آرامی ایدئولوژی های ضد علمی و ضد منطقی حاکمین را خنثی کنیم و برخورد درست و علمی به زندگی را تشویق میکنیم. در شرایط طوفانی با چنگ و دندان از زندگی خود دفاع می کنیم. زندگی فعلا همینه، هیچ چیز تضمین نشده. زندگی آرومه یکدفعه یک بمب می آید روی سرمان خراب می شود. چرا؟ چون در تعیین سرنوشتمان دخیل نیستیم و به ما یاد داده اند که آنرا به دیگران بسپریم.
ادامه ...
رهگذر:
ممکنه بگن اگر هم مرد ها و هم زنها مسلح شوند، مرد ها با اسلحه به زنها تعرض میکنن و فرقی نمیکنه. نه چنین نیست. وقتی زنها مسلح باشند ریسک تعرض دیگر فقط خراش برداشتن وزخم خوردن نیست، بلکه جون است، یعنی از آن صحنه زنده بیرون می آیی یا مرده، انتخابش با توست. ریسک خراش خوردن و زخم خوردن را میتوان تحمل کرد، تحمل ریسک مرگ کمتر است. برای همین مسلح بودن زنان تعرض به زنان را کم میکند. همین منطق در مورد تشکلات بردگان مزدی هم وجود داره.
به سخرانی برگردیم و کمی بیشتر گمان زنی کنیم.
روژاوا جمعیت کمی دارد. پر جمعیت ترین شهرش 200 هزار جمعیت داره و کلا جامعه روستائی اش بزرگه. پیش بینی من این است که اگر جان سالم بدر کنه، ممکنه راه اسرائیل را برایش طراحی کنن و به یک جامعه بزرگ شهری-نظامی تبدیل بشه. مخصوصا اینکه ظاهرا بین غرب و دولت ترکیه اختلاف عمیقی داره شکل میگیره و دولت ترکیه در حال و هوای احیا امپراطوری عثمانیه که در مقابل اسرائیل و تعرضات مستمر نظامی غرب در منطقه، نمیتوان سرزنششان کرد، آنها هم ارتجاعی اند دیگه، انتظار دیگری نیست. سرنوشت کیبوتزهای اسرائیل و زنان مسلحشان در اینجا قابل در نظر گرفتن است. البته امروز خیلی چیزها تغییر کرده. وقتی راه اسرائیلی پیش آمد، که با سخرانی صالح محمد روشن است که کرد ها نمیخواهند این راه را بروند ولی ممکن است مجبورشان کنند، و یکی از سئوال کنندگان بروشنی چنین پیشنهاد بدی را داد، یعنی استقلال و ایجاد دولت کردی که صالح مسلم گفت این دولت-ملیت است و قبول نداشت، حواس آنارشیستها باید جمع باشد که نه نابودشان کنند و نه از آنها استفاده تبلیغاتی و استراتژیک کنند. هر نوع دیپلوماسی و سیاست بازی علیه اربابان جایز است. اما اگر روابط درونی واقعا آنارشیستی و کمونیستی باشد، دیپلوماسی و سیاست بازی و آتوریته و سلسله مراتب در میان خود معنی ندارد و بروز آن علائم مرضه، مرضی که تا عمق استخوان مارکسیستها نفوذ کرده و به نظر من از خود مارکس می آد بدون اینکه بگم مارکس کلا آدم مرتجعی بوده که اصلا چنین نیست. آنارشیستهای کمونیست روژاوا میتوانند بقا پیدا کنند و باید چنین سعی ی کنند ولی ممکن است حاکم بر سرنوشت خود نباشند. حتی در همین حد هم فعلا خوب و برای جنبش گلوبال علیه برده داری مدرن مفید هستند و یا خواهند بود. فراموش نشود که اینها همه گمان زنی بود. بهترین تحلیل و طرح وقتی ممکنه که در انجا برای مدت زیادی زندگی کنیم. فعلا دور از گودیم و به گزارشها تکیه میکنیم و تجربیات خودمونو با اونها در میون میگذاریم.
مثلا فرض کنیم 90 درصد مواقع، وقتی با یک مرد روبرو شدم، دیدم که باید حواسم باشه که آتوریته شو به من تحمیل نکنه. آنها آنقدر مستمر و سیستماتیک هستند که تا آتوریته آنها را زیر سئوال نکشی و جواب قلدری ها و متلکها ها و برچسب زدنهای احمقانه اشان را ندهی ول کن نیستند...
رزا: تجربه جالبی بود و عجیب اینکه از طرف گونه ای دیگر (جنسیت دیگر) مطرح شد!
احساس تفاهم زیاد را معمولن با زنان دیدم و تقزیبن مایوس که در "جنس دیگر" قابل یافت نیست! و اینک از نوشته ی تو سورپرایز شدم!
معمولن پس از هر اختلافی "زشت، ضد مرد فمنیست، انواع و اقسام مُهرهای روانی، تجاوز شده در کودکی و اینک کینه ی مردان در دل، زندگی خانوادگی بد در کودکی، پدر کتک زن و ..." بقیه ی فحشها و متلک هاکه احتمالن به تو نخواهند زد چون لای پایت بدست سرنوشت چیز دیگری است!
آخرین بار که مجبور شدم مردی را محترمانه سر جایش بنشانم که "میهمان" هم بود و تلاش داشت کودکم سر میز بنشیند! مثل مُدل خانواده ی برده داری خودش!
کودک می خواست پیتزایش را در روی تختش بخورد چون داشت بازی دیجیتالی می کرد! و میهمان نکره انتظار داشت از طریق فشار روی من بروی کودک فشار وارد کند! مثل خانواده کلاسیک! به مرد گفتم: چه اشکالی دارد که کودک من هر کار خواست بکند؟ طرف شروع کرد به سخنرانی. بعدش قهر کرد و پیتزا نخورد و بعدش من زنگ زدم و رفیق زنی آمد و جلوی چشم او پیتزا را برای پسر نوجوانش برد:)
بیشتر اتوریته روی کودکان از طریق مادران است. اما ایده اصلی از پدران. پدران دستکش سفید به دستشان و مادران عامل اجرای قتل کودک.
حال اگر زنان در خانواده زیر بار هیرارشی قدرت نروند بیرون انداخته و جایگزین می شوند (تجدید فراش!)
پدر خودم در یتیم خانه بزرگ شد ولی مادر داشت. برادر نداشتم و مردان خانواده کُلن در اقلیت و کم قدرت. موقعیت تجاوز در کودکی نبود چون همیشه یک گروه بچه با هم بودیم ، اغلب در حیابان و استخر مان هم جوی آب خیابان.
بتدریج در جوانی فهمیدم چه خبره! بعنوان مشاهده کننده. و مثل شنیدن صدای شکنجه از خود شکنجه شده منقلب تر...
اینکه نوشتی: اختلافات درونی جنبشهای انقلابی هم ریشه های مرد سالاری داره. در میان "دوستان" انقلابی شاهد رقابت برای تصاحب زنان بوده ام و حساب همه این کثافتکاری ها دستمه. وقتی یکی، زنی دیگر رو به خود جلب کرد، آن یکی تغییر مواضع داد.
رزا: متاسفانه با زن مثل گوشت شکار رفتار میشه. من قبلن موردی را شنیدم در مورد دست اندر کاران فیسبوکهای اناری ایرانی و دلیل انشعاب شان که شگفت انگیز بود.
بعد هم ادعا شد «اختلاف بر سر کاریکاتورهای سکسیستی درج شده» بوده و این هم رسمی اعلام شد!
تاریخ را البته پیروز شدگان می نویسند! مرد زن باخته رئیس پاسوردها شد، قربانی به دیگری رسید در برابر حذف از تمام تریبونهای انارشی! زن مسیحی شد و بعد از قبولی، پارتنر عوض کرد:)
زنان صفت برجسته ای که دارند، به محص روبراه شدن وضعیت و حل شدن مشکلشان، فورن خود را از زیر اتوریته و لنگ و پاچه ی مردان رها می کنند!
تو اولین مردی هستی که همین مشاهدات را به محیط داشتی و حتی دقیق تر. جدن مورد خاصی هستی و خوشحالم وجود داری چون من افراد کمی را دیدم که بدلیل ضد اتوریته و نفرت عمیق از هیرارشی، از گونه (جنسیت) مرد به صفوف آنارشی ملحق شده اند و اینهمه تیزبینانه روابط را میبینند.
کامنتهایت را بدقت خواندم و مسلح شدن را. خودم هم پاسیفیست میلیتانت هستم. حق دفاع از خود بسیار مهم است. چه در حوزه ی عمومی و چه در خصوصی. بسیار خشمگین می شوم از ستم. اغلب ستمکاری البته بر دیگران است. چون من در حوزه ی خصوصی ام مطلقن سعی می کنم کسی نباشد. اینطوری از جنگ و اتوریته خانگی خلاصم. می ماند بیرون و در حوضه ی عمومی (پلیس/نیروی امنیتی و...) در مورد دوم تنها در جمع بودن کمی امنیت حرکت می دهد. تنهایی کاری از پیش نمی رود. اغلب مثل ریسمانی است که می کشیم و گاهی ما زورمان بیشتر و گاهی آنها!
فعلن در بالانس و بازی ادامه دارد. یکبار بد جوری افتادیم. دانشجو بودم. جامعه ی مدنی به دادمان رسید. یکبار هم همین چند هفته پیش بود و باز جامعه ی مدنی بود که نگذاشت له شویم!
مردم تا درجه ای از بی عدالتی را قبول می کنند و بعد مثل آش یکهو سر میروند! و خوشبختانه به موقع بود. دلیل حمایتشان البته شخصی است. چون ما مانند آنان نیستیم ما مثل آرزوی آنان زندگی می کنیم. و گاهی وقتی زیر پا له میشویم در آخرین دم و بازدم یکهو به دادمان می رسند و مثل مادر (که اگرچه برده ی تاریخی پدر است) اما یکباره سپر و بلا می شود!
باید توجه کنی که من تمام دانشی که کسب کرده ام یا اجباری بوده (درس خواندن برای تمدید ویزا) یا از انسانهای شجاع یاد گرفتم. مثلن همین پُست پاره کردن پرده ی بکارت! که 13 ساله بودم و مورد دختری 15 ساله و جلوی دیگران اینکار را کرد! چون اعتراضی بود بر استدلال کنترل بر رویش و ممنوعیت ها! انقلابهای کوچک مثل پیش لرزه ای بر زمین لرزه ی بزرگ...
آرشیو اینها را ثبت می کند در برابر فروش بکارت و کالا کردن بدن...
چون مشکل زنان تنها بردگی کار مزدی نیست و چون بدن زنان مورد هجوم است. از باکرگی تا بقیه. قیمت گذاری شده. اینکه تو در بدنی دیگر آن را بفهمی حساسیت فوق العاده می خواهد. که احتمالن داری و من این احساس را دریافت کردم.
و ازت ممنونم. چون نمونه هایی مثل تو انگیزه ی گفتگو با "دیگری" را بیدار می کند. اغلب مثل دیوار کنار هم قرار داریم در برابر اتوریته بزرگ و دست در دست یکدیگر. خیابان را که ترک کردیم تمام می شود. چند روز پیش رفیقی بهم گفت: تو برای کودکت وقت نمی گذاری و بدلیل آرشیو!
اصلن دیگر شگفت زده نشدم. فقط فکر کردم که طرف ماهی یکبار هم کودکش را ندیده و زن دیگری بزرگش کرده... من در برابر اینهمه حماقت و جهل «دیوار» می شوم. گاهی می خندم، مثل نوشتن تئوری های "انقلابی" مارکس برای طبقه ی کارگر! شعارهایی که از خود طبقه آمده و توسط "روشنفکران" فورموله و جمع بندی و تئوریزه شده و به اسم طرف "مارکسیسم" به ثبت رسیده و "پاتنت" دارد.
البته که خود مارکس کاملن مردسالارانه و مرتجع زندگی کرده و حتی از تجاوز به کلفت خانه هم دریغ نکرده و بدلیل نامشروع و "حرامزادگی"، پسرش را هم گم و گور کرد در تاریخ! البته از مبارزه طبقاتی و رهایی طبقه کارگر صفحات زیادی را سیاه کرد که اغلب این ایده ها را نیز از روی دست دیگران نوشتن است.
آنارشی ابتدا ضد اتوریته ی خود، بودن است. اگرچه اولین شورش علیه اتوریته ی بیرونی است.
همزمان با یادگیری دفاع از خود می بایست جلوی دست اندازی و له کردن جوانان و نوجوانان را گرفت. و نگذاشت که روح شورشگر آنان را بکُشند. چون لشگری از محققین و روانشناسان پداگوژها و... عملن روی این متد های برده ساختن کار می کنند. و سرمایه هم کم ندارند. مُشکل اصلی زندان و پلیس و دستگاه سرکوب نیست. اگر اروپا باشی خواهی دید که فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» تحقق یافته. لباسهایت را در بیاور و برو در خیابان. دکترهای بخش روانشناسی بدون جای کبود یک درگیری و بدون باطوم برقی، همان کار را خواهند کرد با نتیجه 100%.
حال از توزیع دارو قبل از شروع درس، بماند. به اسم بالا بردن تمرکز کودکان! یک دکتر هولاکویی هم در ناف کالیفرنیا، نوید جراحی موفق "مغز شیزوفرنی" و کنترل "دوقطبی" با دارو می دهد. بی مایگان هم تماس می گیرند: دکتر آیا ما کالای ازدواج هستیم؟ یا شوهر خیانت کرده! مهریه را ببخشم؟ و دکتر نیز پشت "سپر حمایت از کودکان"، رفتار تجویز می کند و حواله به دارو می دهد! خودش را دو زن ترک کرده اند و بقول خودش شبها با یک کیسه قرص می خوابد! "مارکس زمانه" دکتر هولاکویی! که برطبق زمانه بجای کتاب، سی دی صادر می کند...
بگذریم. دوستی معتادش شده بود در یوتیوب! و من هم رفتم ببینم این اعجوبه کیست که معلم اخلاق پایین تنه مردم شده:)
اگر "اینطرف آب هستی" تماس بگیر صدایت را بشنوم و وجودت را واقعی. و تلاش کن کلکتیو بومی های اتونوم را بیابی تا لااقل کمی از تنش های گروهی را کم کنی و انرژی آزاد شده را، در خیابان آزاد کنی!
به جهان دیگر، خوش آمدی!
Matrix - Die Wahrheit - Blaue oder rote Pille ?
https://youtu.be/CWIfwZ99AVA
Helge Schneider beim Arbeitsamt in der Matrix
https://youtu.be/o8ZPtGSpNLM
گفتی بردگی مزدی ...
رهگذر:
در مورد رابطه بردگی مزدی و مردسالاری خیلی فکر کرده ام و بیشتر فکر میکنم و نظرم را برات خواهم نوشت. در یافتن دوست به علت شرایطم خیلی محتاتم. شاد باشی.
رزا، ممکنه لینک یکی و یاچندتا از بلاگاتو که در اون و یا در قسمت نظر دهی بحثی در مورد ریشه های مردسالاری شده رو بصورت پاسخ به این کامنت من بگذاری؟
رزا، اگر از تو بپرسند که عناصر مردسالاری چیست و الان چه عناصر فرهنگ مردسالاری را میخواهی از بین ببری، چطور این عناصر را لیست میکنی؟ من رهگذر، تقاضای قبلی هم از من بود.
سلام رهگذر جان
هر جا هستی مراقب خودت باش. اگر اینطرف آب هم رسیدی با ایمیل بلاگ تماس بگیر . من و رفقا از هر کمک احتمالی دریغ نخواهیم کرد. فعلن خود من هم زیر ضرب هستم اما دوامی ندارد:)
در مورد لینک:
رزا، ممکنه لینک یکی و یاچندتا از بلاگاتو که در اون و یا در قسمت نظر دهی بحثی در مورد ریشه های مردسالاری شده رو بصورت پاسخ به این کامنت من بگذاری؟
ریشه های مردسالاری و طرح آن بطور مقدمه در لینک زیر
در این میزگرد رزا روشن آنارشیست فمینیست، آذر ماجدی از رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری و رئیس سازمان آزادی زن و علیرضا بیانی از جریان مارکسیسم انقلابی شرکت دارند و در مورد منشاء ستم کشی زن صحبت می کنند، سرمایه داری یا کنترل زن بر بدن خویش یکی از بحث های اصلی است که به مساله سقط جنین و موضع برنامه یک دنیای بهتر، منصور حکمت و کمونیسم کارگری در این مورد کشیده می شود.
https://youtu.be/OJDRA4vRWUE
رزا، اگر از تو بپرسند که عناصر مردسالاری چیست و الان چه عناصر فرهنگ مردسالاری را میخواهی از بین ببری، چطور این عناصر را لیست میکنی؟
رزا: رهگذر جان
مردسالاری از پدرسالاری می آید. دخترک ابتدا سلطه ی پدر را در خانه تجربه می کند. سیستم پدر/مردسالاری بسیار قدیمی تر است از سرمایه داری. من این را در بخش اول کلیپ با آذر ماجدی توضیح مختصر دادم. و اینکه نابودی سیستم سرمایه داری اتوماتیک سیستم مردسالاری را از بین نخواهد برد و چون این سیستم مردسالاری خودبخود انعطاف پیدا می کند. در برده داری/فئودالی/سرمایه داری و سرمایه داری دولتی "حکومت شوراها" شوروی و اردوگاه سوسیالیستی... اگر بر طبق مارکس تقسیم بندی کنیم.
مردسالاری سیستم موازی سرمایه داری است اکنون. مناسبات خود را دارد و شبیه سرمایه داری عمل می کند. زیربنای مالکیت دارد و اصولن به "فرهنگ" مختصر نمی شود و فراتر است.
موضوع مالکیت بر بدن است. اگر دهقان برای زمین مبارزه می کند. زن برای گرفتن حق خود بر بدنش مبارزه می کند. باکرگی/بچه دار شدن یا نشدن/ختنه زنان/پوشش حجاب یا لخت شدن برای فروش کالا یا مُد...
الان چه عناصر فرهنگ مردسالاری را میخواهی از بین ببری،
رزا: الان مبارزه برای حفظ خود و دفاع است. اینکه هر روز مجبوری از بدن خود در برابر هجوم سیستم دفاع کنی. این مبارزه حق زن بر کودکش را نیز در بر می گیرد. فعلن سیستم روی باکرگی و علیه سقط جنین زوم کرده. زنانی که زیر بار نمیروند را یا در خانه توسط مردان خانه تجاوز و به قتل میرساند.
اگر کتاب «ساحره و کانیبال» را بخوانی تشابه هایی خواهی یافت. سیاست رژیم اسلامی و ترامپ و بوش همخوانی کامل دارد علیه باکره نبودن و علیه سقط جنین. تمام دستاوردهای جنبش زنان از حداقل اتونومی بر بدن زیر ضرب است و در حال پس گرفتن. عکس العمل روژاوا مسلح شدن در برابر برده داری و کنیز گرفتن زنان در منطقه بود. از سر اجبار. نه بدلیل ایجاد ارتش و میلیتاریزه کردن زنان. چون اصولن زنان مخالف نظامی گری هستند.
چطور این عناصر را لیست میکنی؟
راستش من اولویتی نمی توانم بگذارم یا لیست کنم. زنان پناهجو و بومیان "سیاهان" "سرخپوستان" "اسکیمو" ... اینها را در چارچوب سیاست نژادپرستی عقیم می کنند و از طرف دیگر حق سقط جنین زنان سفید لهستانی را می گیرند!
نمی توان در سطح جهانی اولویت گذاشت و لیست کرد چون هر منطقه درگیر مبارزه ی خودش است و اولویت های خودش را دارد.
اگرچه که هر زنی اولویت خودش را دارد بر حسب اجباری که دارد.
رهگذر: در مورد رابطه بردگی مزدی و مردسالاری خیلی فکر کرده ام و بیشتر فکر میکنم و نظرم را برات خواهم نوشت
رزا: خوشحال خواهم شد
سیستم هایی مثل نژادپرستی و برده داری "سیاهان" امریکا بسیار در فهم این ارتباط کمک می کنند. اینکه چگونه سرمایه داری انباشت ابتدایی کرد. یا نوشته های رزا لگزامبورگ در رابطه با چاپیدن کشورهای مستعمره (مارکس نوشته در ابتدای سرمایه داری این صورت گرفت)ولی رزا به درستی نوشت این ادامه یافت و اکنون نیز ادامه دارد. مارکس به آزادی زنان در مراحل بالاتر سرمایه داری نیز امیدوار بود! ماریا میز در آلمان بر طبق نظرات رزا مطالب خوبی دارد.
توجه کن که کاپیتالیسم یک اژدهای چند سر است. نژادپرستی/ سکسیسم/ گونه ایسم/ ایج ایسم...
همه سیستم های همخوان هستند. بخش بزرگی از کوه یخ سیستم زیر آب قرار دارد. نوک کوه «کار مزدی» است ولی بقیه بیگاری زنان/بردگان/کودکان/حیوانات... است. مارکس نوک کوه یخ را فقط در سطح دانش 150 سال پیش فورموله کرد.
باید مسئله ی کار خانگی را بررسی کرد.
:)
معرفی ترجمه ی کتاب فیمنیستی آدمخوار و ساحره: بدن و انباشت اولیه از سیلویا فدریچی
«رَحِم» نقش تعیین کننده ای برای توسعه ی سرمایه داری پیدا می کند.
http://archiverosa.blogspot.com/2014/09/blog-post_28.html
کوه یخ پدر سالاری سرمایه داری را بشکنیم- ماریا میز
http://rosaanarchi.blogspot.com/2010/03/blog-post.html
ماریا میز متولد 1931 پروفسور جامعه شناسی در دانشگاه کلن آلمان و از فعالان جنبش زنان ، جنبش اقتصادی و هم چنین جنبش بر علیه جهانی سازی نئولیبرالی ( کنسرن سالار) می باشد. از خانم ماریا میز تا کنون کتوب و مقالات بیشماری علنی گشته است.
در ابتدا می خواهم یک مسئله ای را روشن کنم : دوستان من ورونیکا بنهولد و کلودیا فون ورل هوف و من آثار رزا لوگزامبورگ بخصوص کتاب مهمش بنام" انباشت سرمایه" راتقریبا 30 سال پیش کشف کردیم. در این زمان ما بعنوان فمنیست بدنبال سئوالاتی بودیم که در آثار مارکس و انگلس و دیگر مردان تئوریسین چپ، جوابی برای آن پیدا نکرده بودیم.
سئوالات ما مثلا چنین بودند:
1/ چرا کار خانگی زنان چه در سرمایه داری و چه در تئوری و عمل مارکسیست ارزشی ندارد؟
2/ چرا کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی با وجود اینکه به لحاظ سیاسی مستعمره نیستند اما همواره مستعمره های اقتصادی متروپل های امپریالیستی اروپا و آمریکای شمالی و همچنین ژاپن باقی مانده اند؟
3/ طبیعت و مشکل زیست محیطی: چگونه می توانند زنان و ملت های بیگانه آزاد بشوند زمانی که از آنان بعنوان ذخایر طبیعی قابل استثمار سوء استفاده می شود؟
البته رزا لوگزامبورک این سئوالات را به این صورت طرح ننمود. او فمنیست نبود و با وجود دوستی اش با کلارا ستینگ بنیان گذار و رهبر جنبش کارگران زن آلمان، اما رزا اهمیت چندانی به تلاش های کلارا برای تجهیز زنان پرولتاریا نمی داد. بنظر حزب سوسیال دمکرات آلمان کلارا ستینگ و جنبش سوسیالیستی زنان می بایست خود را با ساختار خانواده کوچک و امنیت مادران، کودکان و تم های این چنینی زنان مشغول سازند. در حزب اما از رائی برخوردار نبود. اوانس می نویسد "این دلیل بزرگی بود که چرا زنی فعال انقلابی چون رزا لوگزامبورگ کاری به کار جنبش زنان نداشت".
http://www.iransocialforum.org/public/06011801.htm
مقاله زیر ربط مردسالاری و گوشت خواری
برساخته ی اجتماعی خوردن لاشه ها و انسان به مثابه شکارچی
http://rosaanarchi.blogspot.com/2011/09/blog-post_14.html
گوشت قدرت واقعی نمی دهد گرچه چنین فرض می شود: چنین قدرتی شدیدا سمبولیک ست.
چگونه این نماد خلق شده است و چگونه عمل می کند و برقرار می شود؟ آدامز می نویسد که سرچشمه ی این اسطوره ، در افزایش نقش اجتماعی مردان شکارچی در آن دسته از اجتماعات گوشتخوار ماقبل تاریخ ست که زنان در انها مسئول تهیه خوراکهای گیاهی بوده اند. ارتباط مستقیمی میان درجه برابری مردان و زنان در جامعه و میزانی که آن جامعه با استفاده از منابع گیاهی تغذیه می شود، وجود دارد.
با بالا رفتن میزان استفاده از منابع گیاهی ، زندگی زنان از کیفیت بیشتری بهره مند بوده ست زیرا باعث اهمیت پیدا کردن نقش اقتصادی شان شده بود. از طرف دیگر کیفیت زندگی زنان با از دست رفتن موقعیت اقتصادی شان به عنوان فراهم آورندگان خوراک، محدود می شد. به بیان دیگر : شکار به برتری مردخویی انجامیده ست.
Fides هم چنین نشان می دهد که چگونه عمل شکار ، ایده ی مردخویی را شکل بخشیده است ؛ در بسیاری از جوامع، یک مرد پس از نخستین شکار خود آمادگی ازدواج را کسب کرده و می کند. همین طور این یک رسم است که بهترین شکارچی ، برترین زن – که این جایگاه را برایش در نظر می گیرند- را تصاحب می کند . اگر مردی خوراک گوشتی بیاورد ،"سکس" اخذ می کند و اگر موفق نباشد ناکام باقی می ماند.
رهگذر:
خیلی عالی، ممنون. زیر ضرب هیچ چبز نیستم جز فشار روحی در این دنیای دیوانگان بنام جامعه انسانی. میدونم مردسالاری از سرمایه داری طولانی تره. از تمام مطالب استفاده خواهم کرد. مدتی طول میکشه. کسی و یا کسانی نیامده اند اینها را در یک مجموعه کوتاه و قابل فهم بزبان فارسی فرموله کنن؟ فرق هست بین تحقیق و مقاله نوشتن برای نمره بیست و سمت استادی گرفتن تا تغییر جهان. در چپ خیلی از این استادان شده اند آخوند و هرچه حرفهائی بزنن که غیر قابل فهم باشه، عامه فکر میکنن فهمیده ترند.
کامنت قبلی ام گم شد، مهم نبود، نوشتم که ممنون، مطالعه خواهم کرد و نتایجش را برایت خواهم نوشت. زیر ضرب خاصی نیستم، فقط زیر ضرب جهل و دیوانگی آدمیانم.
bogzarid ehsas ham hava boxored xoshhalm
farghe bin defaye shaxsi ve adrese eshteba che mitone bashe ??
من فکر کنم سئوال بالا
جوابش صداقت است
رهگذر:
رزا، نظرت را در مورد تعلق بدن زن به خودش می فهمم. تمام بلاگت هم در مورد کتاب فدریچی را هم خواندم. بحثهای میزگرد رو گوش کردم. ممکنه در مورد نظرت کمی بیشتر توضیح بدهی. نکته ناروشن برای من اینه که چرا مرد ها دست به جدا سازی جنسیتی زدند؟ برای اینکه مرد ها چنین کاری کنند باید اول آتوریته اشان برقرار شده باشد، در حالیکه بحث بر سر استقرار آتوریته مرد است.
چرا مرد ها دست به جدا سازی جنسیتی زدند؟
رزا: سوال خیلی خوبی کردی. البته روزگاری که بسیار جوان بودم قصه ی لیلیث را شنیدم. و چرا لیلیث به حوا تبدیل شد. یک برده ی مردان!
لیلیث
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%AA
یکی از نویسندگان آمریکایی به نام اویتیک ایساهاکیان، لیلیت (Lilit) (نه لیلیث) را به عنوان اولین همسر آدم معرفی کردهاست. در داستان وی لیلیت از آتش و انسان از خاک آفریده میشوند، ولی لیلیت بوی انسان خاکی را دوست ندارد و بنابراین به شکل ماری، همراه با شیطان از بهشت میگریزد. بر طبق این داستان پس از این بود که خداوند حوا را از دنده آدم آفرید تا همواره با وی باشد، ولی هرچند که آدم نام حوا را بر زبان داشت، با این حال روح وی همواره در جستجو و حسرت لیلیت بود. در قرون وسطی مردم بر این عقیده بودند که لیلیث ملکه اهریمن دیگری به نام آسمودوس (Asmodus) است. بر طبق افسانهها دنیایی دیگر وجود دارد و حتی بر اساس این افسانهها، آن جهان دیگر دقیقاً در کنار همین جهان ما بوده و این دو با هم در آن دنیای دیگر به زاد و ولد اعقاب اهریمنی خود مشغول بوده و همواره شرارت و بینظمی را توسعه میدهند. حضور لیلیث و ملازمانش در آن زمان بسیار جدی گرفته شده و بسیاری از بلایا و مشکلات همچون ناباروری زنان و مردان، تبدیل شراب به سرکه، مرگ و میر نوزادان و ... به وی نسبت داده میشد.
ولی هرچند که آدم نام حوا را بر زبان داشت، با این حال روح وی همواره در جستجو و حسرت لیلیت بود.
چرا مرد ها دست به جدا سازی جنسیتی زدند؟ برای اینکه مرد ها چنین کاری کنند باید اول آتوریته اشان برقرار شده باشد، در حالیکه بحث بر سر استقرار آتوریته مرد است.
رزا: سوال اصلی من آنروزها این بود که چرا اتوریته مردان استقرار یافت؟
من یک بیولوژ هستم که تکامل خواندم و در مغز تخصص گرفتم و بعدش پاکسازی شدم!
سطح دانش من جوامع میمونها است و پرفسور مغز من چهار سال تدریس یکسان بودن مغز زنان و مردان کرد. تنها مورد تفاوت را بخش رفتار جنسی دو گونه (جنسیت) می دانست. که خوب منطقی بود و رفتار جنسی مرد و زن مشابه نیست.
مثل موشها که نر روی دوپا برای عمل جنسی می ایستد و موش ماده خم می شود...
به تازگی خواندم که کُل ساختار و سازماندهی مغز زنان و مردان تفاوت دارد!بدلیل هورمونی!مثل دو کامپیوتری که برنامه هایش یکی هستند اما ارتباط برنامه ها با هم به گونه ای دیگر است.
هنوز در این مورد کم می دانم بعدن شاید یک پُست مجزا درست کنم.
به جوامع شامپانزه ها نگاهی بیندازیم. میمونهای بونوبون. و شامپانزه هایی با هیرارشی میمون نر آلفا! اگر بونوبون را در نظر بگیریم. همه با هم سکس دارند. در شامپانزه ها اما میمون نر با چند تا ماده سکس دارد. حرمسرا!
چگونه شد که گوناگونی میمونها به نفع مُدل شامپانزه ها با اتوریته میمون نر و حرمسرایش از میان نرفت؟
در سیستم سرمایه داری مردسالار انسانها اما تنها یک سیستم اقتدار دارد. احتمالن در طبیعت سیستم های دیگر انسانی بوده اند مثل مادر تباری. که جدا سازی جنسیتی نداشته اند. چرا مردان اتویته یافتند بر این جوامع مادر تبار بونوبون؟
در رشته ی تکامل بیولوژی و تاریخ علم پزشکی، عکسی از اسپرم مرد دیدم از پزشکان و محققین شاید قرن 17 بود. در داخل اسپرم یک نوزاد کامل کشیده شده بود یعنی اسپرم مرد یک تخم کامل است که در بدن زن می کارد و بدن زن تنها مخزن نگهداری از کودک مرد است!
علم کنونی بیشتر نظرات مادرتباری را ثابت می کند. تخم زن هزاران برابر مرد بزرگتر است. اسپرم مرد تنها دارای یک ملکول دی ان آی و یک وسیله ی حرکتی برای شنا در رحم زن. تخم زن و مرد مقایسه تخم مرغ و دانه ذرت است. کودک از پدر تنها یک ملکول می گیرد از مادر بسیاری پروتئین هاو دیگر ملکولها.
چه شد که مرد اقتدار یافت؟
چگونه اقتدارش استقرار یافت؟
برای نابودی پدر سالاری باید ابتدا منشا آن را شناخت. دلایل استقرارش را یافت.
و جلوی عملیاتش ایستاد (عملیاتی مثل جدا سازی جنسیتی)...
تا آتش و پنبه بیامیزند و جهان را دگرگون کنند!
اینک، آتش زنان در هر چهار سوی جهان زبانه می کشد مثل لیلیث، تا بسوزاند نظم وارونه را!
اگرچه که حوا (دنده ی چپ آدم) زیر پای او لم داده. از سرشت او و همواره خوارتر از او.
آدم به عشق لیلیث اگرچه در آمیخته با حوا، بدنبال ارگاسمی که روزی در بهشت با لیلیث داشت، اینک تنها تر از همیشه با حوا بچه می سازد!
کودکانی زیر اقتدارش و اقتدار خدایش!
تنها در برخی از شبها، کودکانی آنهم نه همه ی آنان، خود ارضایی پنهان از چشم پدر دارند!
لیلیث است که زیر گوششان آواز می خواند!
بسیاری برای تمکین ختنه شده اند. بسیاری تنها تمکین را می شناسند. برخی اما هنوز آواز لیلیت در گوششان است و مثل یک تراشه ای در مغز، یک برنامه ی ویروسی در ماتریکس یا یک جهشی از یک تک ژن، جهان را همانگونه که هست، وارونه
می بینند.
پازل روی میز کامل نیست. جواب هر سوالی وجود ندارد. اما هر روز یکی به آن سوالات و جوابها اضافه می شوند.
و پس، هر روز نیز یکی به ما اضافه می شود!
چرا مرد ها دست به جدا سازی جنسیتی زدند؟ برای اینکه مرد ها چنین کاری کنند باید اول آتوریته اشان برقرار شده باشد، در حالیکه بحث بر سر استقرار آتوریته مرد است.
رزا: اقتدار مردان چرا بالا گرفت و توازن را به هم زد؟ کشف نقش شان در باروری زنان بود؟ زور بازویشان بود؟ یا گاو آهن بود که شیاری در قلب مادرمان زمین کردند؟
واقعه ای که پس از آن ، زن ، زمین و طبیعت، مستعمره ی مردان شدند و زنان تنها زمانی از قدرت سهم بردن، که یا پسرانی برایش قربانی کردند در جنگ و یا دخترانی به کنیزی دادند برای لذت.
بحث بر سر استقرار آتوریته مرد است.
رزا: چگونه اتوریته ی مردان مستقر شد؟ حتی قبل از مالکیت خصوصی؟ خیلی قبل تر از سرمایه داری؟
آیا ابتدایش تقسیم کار جنسیتی بود در خانه و قبیله؟ یا از رو خوابیدن/زیرخوابیدن شروع شد. یک جنگ به ظاهر ساده!
کسی هنوز با قطعیت نمی داند.
تنها قطعیت این است که اتوریته ی مرد را باید سرنگون کرد و با آن هر گونه اتوریته ی دیگر را!
آنارشیسم برای من از شورش لیلیث ها آغاز شد.
اما آنارشیسم عشق گم شده ی آدم هم هست که در بستر حوا همچنان احساس تنهایی می کند. و اما می داند که در آغوش لیلیث نیز مانند پروانه، اقتدارش خواهد سوخت!
برای همین هم آنارشیسم عشق است که در آن اقتدار قربانی خواهد شد!
به آنارشا فمنیسم خوش آمدی!
رهگذر:
رزا، از پاسخهای فوق میتوانم اینطور نتیجه بگیرم که ما ، لااقل من و تو در لحظه کنونی و در این بلاگ، فعلا فقط میدانیم که مرد ها آتوریته پیدا کردند و یا بگوئیم دارند، اما نمیتوانیم بگوئیم دقیقا چگونه و در این زمینه فرضیه های گوناگونی وجود دارد که قابل مطالعه است. من هم نظریاتی خوانده ام و دارم ولی قانع نیستم فقط میدانم که بحثهای مارکسیستهای قدیم محدود است و سوراخهای علمی و منطقی دارد و خود مارکسبستها هم با هم توافق ندارند مگر اینکه تضادهای درونی خود را سرکوب کنند که نتیجه اش انشعابات و شکستهای تاریخی اشان و صد برابر شدن اختلافات است.
جای دیگر نوشتی که برای از بین بردن مردسالاری باید دید آتوریته مرد از کجا آمده. من با این نظر موافق نیستم. ما از خیلی بیماری ها و مشکلات خود را در امان نگه میداریم بدون اینکه بدانیم از کجا آمده اند. مثلا لازم نیست که بدانیم علت زلزله چیست، فقط کافی ست که خانه ها را درست بسازیم. کافی نیست که بدانیم بیماری ایدز از کجا آمده فقط کافی ست که در سکس داشتن و تماسهای خونی محتاط باشیم. حال در مورد گند و بیماری آتوریته مرد، فقط لازم است که در مقابل آن استقامت داشته باشیم. خوشبختانه کارها بی نتیجه هم نبوده و زنان آزادی های زیادی بدست آورده اند و شرکتشان در امور جامعه نسبت به قرن و قرنهای پیش صد برابر شده است. در اروپا و آمریکا ده ها و صد ها میلیون زن دیگر به درآمد شوهر احتیاج ندارند، خیلی ها لازم نیست ازدواج بکنند و فشار فرهنگی وجود ندارد. هر چند با استدلال تو هنوز مالکیت زن بر بدن خود برسمیت شناخته نمی شود اما مقاومت و موفقیت در برابر آن قابل مشاهده است. البته جامعه بصورتی سازماندهی شده که مالکیت بر بدن زنان قابل نفی کردن باشد. این به ما میگوید که چنگ بین مرد و زن هنوز ادامه دارد و خاتمه نیافته و رهائی از مردسالاری هنوز در دستور کار است حتی در اروپا و آمریکا.
بعلاوه حرمسرای مردان به قبل از سرمایه داری بر میگردد، همانطور که خودت هم ذکر کردی و منهم موافقم که مردسالاری به قبل از سرمایه داری برمیگردد و برایش اسناد و مدارک کافی وجود دارد. مطمئنن اگر فیزیک و بیولوژی کره زمین ردپای زندگی گذشته انسان را پاک نمیکرد جواب کاملا قانع کننده ای در مورد منشا دیکتاتوری مرد داشتیم.
حال سئوال این است که آیا الغای بردگی مزدی موجب رهائی از مردسالاری می شود و یا خیر؟ آیا باید در انتظار دیکتاتوری پرولتاریا نشست؟ با وضعی که مارکسی ها دارند فعلا تکلیف الغای نظام بردگی هم ممکن نیست حال چه برسد به اینکه بگوئیم موجب رهائی از مردسالاری بشود.
ادامه ....
رهگذر:
سئوال این است که آیا با الغای نظام بردگی مزدی مردسالاری از بین می رود یا خیر؟ در میزگرد شنیدیم که دو مارکسیست، آذر ماجدی و آقای بیانی ذکر کردند که با الغای نظام بردگی مزدی مردسالاری از بین می رود.
وقتی گفتی که در زمان استالین چنین چیزی مشاهده نمی شد، آقای بیانی گفت که دوره استالین سوسیالیستی نبود. احتمالا اگر زمان بحث طولانی بود میشد جواب داد. کمه کم، جواب این است که حال ترتسکیستها میگویند حاکمیت استالین هنوز سوسیالیستی نبود، اما تشکیلات خودشان که مارکسبستی و سوسیالیستی ست چرا یک زن نفرستادند تا علیه مردسالاری در میزگرد شرکت کند و مجبورند یک مرد بفرستند؟ جز اینکه عقایدشان مطلوب زنان نیست و یا اینکه توانائی پرورش زنان مستقل را ندارند؟ نمیدانیم، فعلا مشاهده این بود، علم با مشاهده آغاز می شود.
در ارتباط با عقاید مارکسیست دیگر، خانم ماجدی. بعد از اینکه شروع کرد با صدای بالا به ما توپ و تشر رفتن ، که از خواص مردهاست و من را یاد خمینی و خامنه ای و بابامو مردهای دیگه می اندازه، بلاخره قبول کرد که جامعه بر جنین یک زن بعد از دوره ای از بارداری مالکیت پیدا میکند. درک من این است اگر اشتباه میکنم لطفا ذکر کنید. یعنی خوب میدانیم که در پیشرفته ترین کشور دنیا که یک و یا همه کشورهای اسکاندیناوی هستند هنوز جامعه بر تن یک زن اعمال مالکیت و آتوریته وجود دارد. در اینجا مسئله ما حل نشد. در این نوع مارکسیسم ، اگر همه چیز بر طبق مراد آنها پیش برود و دیکتاتوری پرولتاریایشان دوباره برقرار شود، دیکتاتوری پرولتاریا بر بدن زنان مالکیت دارد. حال چون در راس دیکتاتوری پرولتاریا حزب کمونیست وجود دارد و چون در راس حزب کمونیست نخبگان اندیشمند مارکسیست هستند، نخبگان مارکسیست بر تن زنها مالکیت خواهند داشت چون معرف جامعه اند و جنین در بدن زن متعلق به جامعه است. یعنی ما اصلا اندیشه الغای مردسالاری نداریم و برای همین اصلا نمیتوانیم آنرا تصور کنیم چه برسد به اینکه آنرا نتیجه الغای نظام بردگی مزدی بدانیم.
ادامه ...
رهگذر:
اما مارکسیست-تروتسکیستی بنام آقای بیانی بر خلاف خانم ماجدی معتقد است که طلاق و سقط جنین نباید مشروط باشد، اینطور فرض کنیم. اینجا مسئله جالبی پیش می آید که ترس درونی خانم ماجدی هم میتواند باشد. اگر زنان در سقط جنین آزادی کامل داشته باشند، قبول میکنیم که وقتی ندارند مالک بر بدن خود نیستند و مالکیت آنها به انحائی به مردان سپرده شده. حال با قبول این موضوع تکلیف کار چیست؟ در سرمایه داری کارگر از قید زمین “آزاد” شده اما بدن زن نه! آیا این محدودیت مارکسیسم حزبی نیست؟ نگران کننده تر برای مارکسیستها این قضیه است که اگر عنصر مالکیت مرد و جامعه اش بر بدن زن را وارد رابطه مفاهیم و یا پارادایم نظری تاریخی مارکس کنیم همه چیز از هم می پاشد و باید حتما تجدید نظر بزرگی کرد و آن پارادایم را تجدید ساختار نمود. نمیدانم بعد از میزگرد آقای بیانی در ارتباط با نتیجه موضعگیری اش چه کاری کرد. میتوانم حدس بزنم. تروتسکیستها گیر یک مسئله کلیدی هستند. آنها رژیم مخوفی چون رژیم استالین را ارتجاعی میدانند اما جامعه شوروی سابق را سوسیالیستی. آنها هنوز این مسئله را حل نکرده اند چطور میتوان از آقای بیانی انتظار داشت که بعد از میز گرد در آن چهارچوب مالکیت بر زن را وارد سیستم نظری اش کند! بدبختی ما در اینجا معیار آنها از جامعه سوسیالیستی است. آنها مثل خیلی از مارکسیستها حاکمیت حزب و دولتی شدن مالکیت ها بر وسایل اولید را جامعه سوسیالیستی میدانند. خوشبختانه کار ما راحت شد، ما نه با بحث اقناعی و فاکت و تحلیل که به سر آدمهای حزبی معمولا نمی رود بلکه بصورت تجربی دیدیم که چنین جامعه سوسیالیستی بدون شکست نظامی سقوط میکند. سقوط حاکمیت حزب کمونیست در روسیه به این مفهوم است که کارگران آن کشورها علاقه ای به مارکسیسم و حاکمیت حزب آنها نداشتند و گذاشتند که سرنگون شود. مارکسیستهای روسی ۸۰ سال وقت داشتند تا کارگران را به مارکسیسم نوع خودشان علاقه مند کنند.
پس تا اینجا می بینیم که دو مارکسیست آمدند و چیزهائی گفتند و هنوز ما نفهمیده ایم که چطور قرار است الغای نظام بردگی مزدی موجب از بین رفتن مردسالاری و در حقیقت مالکیت جامعه مردها بر تن زنها باشد.
ادامه ...
رهگذر
حال بر گردم به سئوال اصلی، چگونه قرار است الغای نظام بردگی مزدی موجب الغای مالکیت جامعه مردان امروزی بر بدن زنها شود؟
فعلا من هم میتوانم پاسخی بگذارم تا ببینیم بعد چه می شود و کجای کارم خرابه.
جواب من ساده است. ارتباطی مستقیم بین مردسالاری و استثمار نیروی کار وجود ندارد. ارتباط غیر مستقیم است. بین دو پای من ارتباطی مستقیم وجود ندارد بلکه آنها از طریق سیستم بیولوژی بدن من ارتباط دارند. ارتباط بین مرد سالاری و بردگی مزدی و نژاد پرستی و شونیسم ملی، موفقیت روحیه و نگرش اقتدارگرانه و سلطه جویانه در تاریخ جامعه ما انسانهاست. پاسخ به آن هم روشن است: شورش علیه آتوریته، دفاع مستمر از منطق و علم نه اطاعت بی چون و چرا. در میزگرد آقای بیانی ذکر کرد که رزا بحث را فردی میکند. واقعیت این است که موضوع هم فردی است و هم اجتماعی، یعنی، برای اینکه حالی یک عده بشود، انقلاب امری غیر فردی نیست. اینرو با نوعی ریاضیات میتوان بیان کرد که باشد وقتش. ترس آذر ماجدی و آقای بنائی اتفاقا کاملا از همین فردی شدن قضیه است. این فردی شدن است که آتوریته فردی را نقض میکند. چطور قضیه از یک طرف فردی ست : مارکس، لنین، مائو، رئیس جمهور، رئیس مجلس، شاه، ملکه ولی از طرف دیگر غیر فردی؟ از تخت شاهی پائین بیا و همزیستی و همیاری و زندگی کلکتیو را پیشه کن، آنوقت میگوئیم همه چیز شده واقعا اجتماعی چون وجود افراد به مفهوم واقعی کلمه برسمیت شناخته شده است. با این حساب تکلیف ما روشن است. ما هم در حوزه کوچک ترین رابطه اجتماعی ، یعنی بین دو نفر، انقلاب میکنیم، هم در حوزه چند بیلیونی. براستی یکی بدون دیگری بمفهوم واقعی کلمه قابل تصور نیست. انقلاب نه علیه مردسالاری ست، نه علیه کار مزدی ، نه علیه نژاد پرستی و شونیسم ملی. انقلاب علیه موفقیت روحیه اتوریته است. وقتی تضمین موفقیت اتوریته از بین رفت، آزادی در تمام جنبه های ذکر شده تحقق پیدا میکند و فرهنگ (به معنای شناخت نه رفتار) رسم خودآگاه ما می شود. تا آن زمان، ما علیه ارتجاع اصلی، یعنی حلقه واسط همه انواع ارتجاع هستیم، یعنی علیه آتوریته گرائی.
در این نوع مارکسیسم ، اگر همه چیز بر طبق مراد آنها پیش برود و دیکتاتوری پرولتاریایشان دوباره برقرار شود، دیکتاتوری پرولتاریا بر بدن زنان مالکیت دارد. حال چون در راس دیکتاتوری پرولتاریا حزب کمونیست وجود دارد و چون در راس حزب کمونیست نخبگان اندیشمند مارکسیست هستند، نخبگان مارکسیست بر تن زنها مالکیت خواهند داشت چون معرف جامعه اند و جنین در بدن زن متعلق به جامعه است. یعنی ما اصلا اندیشه الغای مردسالاری نداریم و برای همین اصلا نمیتوانیم آنرا تصور کنیم چه برسد به اینکه آنرا نتیجه الغای نظام بردگی مزدی بدانیم.
رزا: عزیز
در این نوع مارکسیسم؟ کُلن در مارکسیسم دولت، کنترل بر بدن و کودک و بدنها دارد.
مارکسیسم بجای مرد/پدر، دولت را در این جایگاه نمادین می گذارد. این دولت (بیانی این جامعه و ماجدی این حزب کمونیست کارگری و برنامه ی یک دنیای بهتر) است که تصمیم می گیرد زن بزاید یا نه. لنین تصویب کرد حق سقط جنین و استالین رای به زاییدن داد!
زنان باید برای ارتش سرخ می زاییدند. لنین هم کشورش با اضافه جمعیت احتمالن روبرو بود و شاید هم مثل خمینی ابتدا زیاد شعار داد مثل پول نفت بر سفره و در حجاب اجباری نیست!
جای دیگر نوشتی که برای از بین بردن مردسالاری باید دید آتوریته مرد از کجا آمده. من با این نظر موافق نیستم. ما از خیلی بیماری ها و مشکلات خود را در امان نگه میداریم بدون اینکه بدانیم از کجا آمده اند. مثلا لازم نیست که بدانیم علت زلزله چیست، فقط کافی ست که خانه ها را درست بسازیم. کافی نیست که بدانیم بیماری ایدز از کجا آمده فقط کافی ست که در سکس داشتن و تماسهای خونی محتاط باشیم. حال در مورد گند و بیماری آتوریته مرد، فقط لازم است که در مقابل آن استقامت داشته باشیم.
رزا: عزیز
علت و منشا مهم است. اگر منشا مردسالاری مالکیت خصوصی است پس زنان را زیر لنگ و پاچه ی احزاب می فرستیم. فمینیسم مارکسی!
اگر دو نظام موازی هستند پس زنان صفوف مستقل خود را دارند. و در جنبش علیه سرمایه داری با حفظ صف مستقل در خیابان هستند و یعنی سازماندهی مستقل و هماهنگی در ضربه نهایی! و حفظ سازمان/تشکیلات حتی پس از نابودی سرمایه داری و ادامه راه تا نابودی سیستم دیگر یعنی مردسالاری...
انتی بیوتیک علیه اغلب باکتری ها عمل می کند!
اما برخی از باکتری ها تنها با ویروسها قابل درمان هستند. این روش را در شوروی بکار بستند. الان بیماری های لاعلاج را که به انتی بیوتیک جواب نمی دهند را به روسیه می فرستند. دانشمندان روسیه ویروسهایی- فاگ هایی دارند که به داخل باکتری رفته و ان را از درون می ترکاند!
ما با بیماری مخوفی روبرو هستیم! منشا آن مهم است که بدانیم.
برخی بیمار ام-اس را به طاعون ضعیف مبتلا می کنند تا ارتش ایمنی بدن سرگرم مبارزه با دشمن خارجی شود و به سلولهای حامی سلولهای عصبی (سلول خودی عصبی مغز و نخاع) حمله نکند!
بیماری اتوایمون است که گلبولهای سفید و سربازهای بدن به اشتباه به سلولهای خودی حمله کرده و آن را می خورند! اشتفان هاوکینز روی صندلی چرخدار گویا دارد که توسط نگاه به حروف صفحه ی کیبورد صحبت کرده و بتدریج فلج شده.
حکیم کارش زالو و خوراندن شاش به بیمار بود. هنوز برخی با این معالجه خوب می شوند ولی دلیل منطقی وجود ندارد مثل هموئوپاتی!
پزشک هم اسپرین تجویز می کند.
بیولوژ اما دشمن را زیر میکروسکوپ شناسایی می کند تا پاشنه ی آشیلش را بیابد!
جراح میبرد و دور می اندازد مثل چریک!
شغل ت را انتخواب کن:)
تا بتوانیم زلزله ی ده سال بعد را دقیق تخمین زده و پیشگویی کنیم!
و جایی خانه ی کلکتیو بسازیم که هرگز در خطر نباشد!
نمیدانم بعد از میزگرد آقای بیانی در ارتباط با نتیجه موضعگیری اش چه کاری کرد.
رزا: بعدش بیانی یکساعت با من چت کرد و برای ایجاد سیمپاتی گفت ابتدای آمدنش در کلکتیوهای ما زندگی می کرد (مثل همه ی رفقا) در و پنجره خانه را مجانی درست کرده و کُلی حال و همل! از انارشی خیلی خوشش آمده!
اما چون کارگر بوده به م. رازی و تروتسکیستها ملحق شده!
پشت سر ماجدی و افکار مسیحیت بعد از لقاح بچه است و نه جنین=نظر ماجدی =پاپ و کاتولیکها حرف زدیم.
مدتی کل کل کردیم. وقتی دیدم در وبسایتشان فایل گرهی را که در گِل مانده بود در مناظره ی رادیوپیام سانسور کردند! ارتباط قطع شد:)
مدتی کل کل کردیم. وقتی دیدم در وبسایتشان فایل گرهی را که در گِل مانده بود در مناظره ی رادیوپیام سانسور کردند! ارتباط قطع شد:)
http://radiopayam.ca/parvaz.html#rosa
فایل گفتگو را از اینجا پیاده کنید - قسمت سوم
http://www.radiopayam.ca/radio/RadioPayam_P3.Parvaz02OCT12.mp3
فایل های صوتی محیط، زنان، و طبقه کارگر: مناظره ی بین سبز صورتی و سرخ
http://archiverosa.blogspot.de/2012/10/blog-post_4774.html
کل کل در قسمت کامنتها!
مناظره: آنارشیزم و مارکسیزم در مورد حزب و طبقه کارگر
http://www.radiopayam.ca/radio/RadioPayam_Parvaz26AUG12.mp3
این فایل بالا ابتدای جدل است. البته بدون تروتسکیستها!
در مورد آنان: تنها یک زن داشتند سارا قاضی و چند سال پیش او انشعاب کرد:)
نوشتی:
علیه آتوریته گرائی.
رزا: زدی به خال:)
رهگذر:
رزا،
درست نوشتی، مارکسیسم اتوریته چی هست، منظور من خلاف آن نبود. چون آنها انواع دارند، حتی غیر دولتی، منظورم بیشتر اشاره به علاقه او به نوع خودش بود نه اینکه بگویم مارکسیسمی وجود دارد که آتوریته چی نباشد. در مورد درک منشا، اینجا هم درست میگی و بازهم منظور من این نبود که چنین مطالعه ای را باید قطع کرد. ولی صد درصد معتقدم که پیروزی در راه وابسته به کشف دقیق مسئله نیست. اگر توضیح قانع کننده وجود داشته باشه، صدر در صد با آن حرکت میکنم. در ضرورت مطالعه، اگر قانعم کنی حتما همه چیز را کنار میگذارم و به پرایمتشناسی و آنتروپولوژی خواهم پرداخت. البته در تمام دوران زندکی ام تا آنجا که فرصت بوده به نظریات جدید تر علاقه مند بوده ام و به آن پرداخته ام. بعلت تحصیلاتت مطمئن هستم که در موضوع دانش زیادی داری. ولی نحوه برخورد منو باید دیگر شناخته باشی. فقط منطق و علم نه آتوریته، با حساب اینکه منطق محدوده و در نهایت علم کارگر است. منطق راندمان کار را بالا می برد و مزاحمت کناری ها را بر میدارد. مرتجعین که ما را اداره و کنترل میکنند اینرا خوب میدانند و فرموله کرده اند و علمشان زیاد است. خیلی بی شرفن.
رهگذر:
رزا، اگر دوباره به کامنتهای من مراجعه کنی متوجه می شوی که من نمیگم که دو نظام موازی وجود دارد. نظام یکی است. من حتی مقوله نظام سرمایه داری را هم جدی نمیگیرم و دنبال مقوله ای دیگرم. بنظر من اگر با مقوله سرمایه داری فکر کنیم، در پارادایم مارکسی سرگردان شده و در نهایت آتوریته چی می شویم. ما آنارشیستها مجبوریم نظریه انسانشناسی و تاریخی خود را فرموله کرده و پارادایم خودمان را تجربه کنیم. در این زمینه کار شده ولی فعلا اینو می بینم که دنیای مارکسیسم و آنارشیسم و لیبرالیسم و نو لیبرالیسم و اسلام و همه در تلاطمه. همه در ساب-کالچر خودشان مشغولند.
رهگذر:
رزا، حال وقت گذر است. مهمان تو بودم، مرسی. از لحاظ احساسی به درک ضرورت الغای مردسالاری رسیده بودم اما برای فرموله کردنش احتیاج به کمک داشتم. کمکهای تو مفید بود و مقوله حاکمیت بر بدن زن کلید قضیه بود. ممنونم. نمیگم تمام وقتت را روی بلاگ بزار، بمن مربوط نیست، زندگی خودته. فردا هم قطعش کنی، تاثیرش جاودانی خواهد بود. بد بحال مرتجعین.
اوه، اینرو یادم رفت، واقعا که مهمان پررو و ناخوانده ایم.
علت بحرانهای اقتصادی و اجتماعی خاصیت بحران زا بودن روابط سرمایه داری نیست. ابدا. علت آن خاصیت ضد آتوریته بودن انسان است. فشار از پائین تمام حساب کتابها را برهم میریزد و تمام پیش بینی های اقتصادی-اجتماعی-ریاضی را باطل میکند و بصورت توهم به "قانون توسعه سرمایه داری" درک می شود. برای همین قوانین اقتصادی کماکان توهم آلودند و بیان همه واقعیات نیستند. جامعه انسانی بخاطر وجود آتوریته همیشه زیر ضرب خشم قربانیان است و قانون ریاضی ریکرسیو دارد: https://en.wikipedia.org/wiki/Recursion برای همین تعجبی ندارد که پیمانهای جهانی، کشورها، حاکمیت ها، خانواده ها و دوستی ها از هم پاشیده می شوند. در سیستم اجتماعی انسان از زمان پیدایش آتوریته در آن (که نمیدانم از کی هست)، بحران اجتماعی اجتناب ناپذیر بوده است. کمونیسم و سوسیالیسم هم اگر بصورت آتوریته درک شود، از بحران خلاص نمی شود و سرنگونی در کنه ش مهر و موم شده است.
امیدوارم رهگذر رهگذر نباشد
چرا که هر رهگذری فقط هگذر نیست هم تاثیر میکذارد و هم تاثیر میگیرد، من بعنوان یک انسان که همه کامنت ها خواندم در یک کلام صادقانه و روراست این حرکت ها خلق السائه نبوده چرائ ان مشخص است این رهگذر چرا در جای دیگر گذر نکرد خوب موضوع فقط سر رهگذر نیست اساس مسئله سر موضعع هاتی بود کع در روشنگری میتواند اثر اجنتماعی خود در جنبش ضد اتوریته و خرد جمعی کمک کند از انجائکه رزا مهربان وجدی سرش برای این بحث ها دردی ندارد و خیلی هم خوشحال است کع چیزی یاد بگیرد و یا یاد و کمکی کند در میان هیچ دریغی ندارد
امیدوارم رهگذر رهگذر نباشد ...
رهگذر:
متوجه منظورت نمی شم و نمیخوام تفسیر کنم. ممکنه کمی بیشتر توضیح بدی. ممنون.
رهگذرم را به معنی مهمان بگیر. مهمان مزاحم است، وقتی زیاد می ماند کارش به فحش خوردن می کشه، برای همین اومده ام اما نمی خواهم آنقدر مزاحم باشم که با توسری بروم و برای همین بهتر است آبرو خریده و خودم بروم، یعنی لبهایم را زیپ بکشم.
آن بود یکی ش. دیگری اینکه، من مذکرم اینجا جای زنهاست، احساس غریبی میکنم و فکر میکنم احساس درستی ست. چه خوب بود که زنها می نوشتند و من میخواندم و نمی خوام باعث شوم دو تا زنی که می ایند می نویسند از وجود من هراسناک بشن و برن. برای همین بهتره فقط مهمان باشم. اینرا لطف رزا میدونم که بر خلاف زنهای دیگه اجازه میده همه بنویسن و در مورد زنها نظر بدن. ولی بهرحال، همش صورتیه. مرد ها در اینجا یاد میگیرند، من خیلی یاد گرفته ام ولی اینجا جای زنهاست. یکی از بدترین چیزها در این بلاگ صورتی اینه که دو تا مرد بیافتند به جون هم. از این وضع فرار میکنم و نمیخواهم پیش بیاد. اگر زنها بجان هم بیافتند و تئوری ها را بر سر همدیگر خراب کنن، خیلی خوشحال می شوم و می بینم که انقلاب جونی گرفته و مغزها بکار افتاده و اعتماد به نفس ها بوجود آمده و خجالتهای تحمیلی ریخته شده و انقلاب واقعی داره شکل میگیره.
آخرش اینکه بد نیست که ما بگذاریم زنها از ما جلوتر بیافتند. برای ما خوبه. یک استراحتی هم میکنیم. به ما مرد ها یاد داده اند که همه کاره باشیم و عمرمونو کوتاه کرده اند. در بالا گفتم که در پارادایم مارکسی نمیتونیم از محدودیتهای آن خارج شویم. چون درستی اش محدود است و به سیستم سرمایه داری دولتی (نوعی از اقتدار) ختم میشود، ما میشویم عامل آن. در مبارزه با مردسالاری ما کمکیم ولی در پارادایم مردانه گرفتاریم و راه حلهای ما در خطر مردانه شدن نتایج قرار دارد. حال چه اصراری ست که در انقلابی شرکت کنیم که با سیستمی که میخواهیم درگیر شویم غریبه هستیم. مرد ها برای آزادی از مردسالاری باید اختیار را بدن به زنها چون توانائی درکشان از سیستم آن محدود است. علم به تجربه وابسته است، تجربه ما از مردسالاری محدود است و علم و عمل مان محدود خواهد بود. ما همیشه وردست و شاگرد خواهیم بود.
شاید کمک بود. نمیدونم، امیدوارم.
من تا انجائی که متوجه شدم این خانه به روی همه باز است همه به یکسان حق دارند که نظرروشان بگند و سانسوری نیست هیچکس حق ویژه ندارند نه رهگذرند و نه مهمان نه نذری میدن و نه رهگذر یک سفره ی باز است هر کس دلش میخواهد از ان استفاده میکند و یا به این سفره اضافه میکند من بنوبه خودم برای یاد گیری حاضر حاضر هستم
آخرش اینکه بد نیست که ما بگذاریم زنها از ما جلوتر بیافتند. برای ما خوبه. یک استراحتی هم میکنیم.
رزا: :) :)
قبل از هر چیز از هر دوی رفقا آقایون ممنون!
متاسفانه امکان آنلاین بودن را نداشتم و الان کُلی از کامنتها خندیدم:)
دیشب هم بحث جهانهای موازی و تناسخ با یک نوجوان تا ساعت 2 صبح!
رفتار رهگذر با محیط صورتی این بلاگ برایم جالب بود! و اینکه رهگذر بار و بندیلش را برای سفر بسته و رفیقمان دمبش را ول نمیکند هم جالب شد!
بقول کودک پس اگر پول نباشد؟
من برای انتقال و در دسترس گذاشتن اطلاعات به هر کدام یک ماچ بدهکار شدم. داشتم فکر می کردم برای توشه ی راه به رهگذر چه بدهم؟
شاید کتاب زیر بد نباشد!
bolo'bolo
If you dream alone, it's just a dream.
If you dream together, it's reality.
http://archiverosa.blogspot.de/2013/05/blog-post_29.html
از رفیق قدیمی این صفحه "ناشناس" آشنا هم ممنونم و احتمالن ماچش را بزودی با یک فایل صوتی در رابطه با کرونشتاد وصول خواهد کرد.!
امروز بیاد مادربزرگم که هر روز برای گنجشکها دانه می ریخت! از ساعت 5 کُلی پشت درب خانه ی همسایه ها کادو گذاشتم تا به نیکلاوس باور کنند! همیشه بحث اساسی اینجا بود که زن پاپانوئل است که هدایا را تهیه می کند!
زندگی مثل طوفان جریان دارد و امروز به پناهجویی گفتم: ما کمک هستیم اما در آخرین مرحله! گفت پس شما کارتان آتش نشانی است!
با صد یورو از وکیلم چند تا بسته هویج خریدم و فکر کردم که به راستی دور و برم، کُلن همه مجنونند!
اینقدر که وکیل قرض می دهد، تا وقت من آزاد شود برای ادامه ی خرابکاری!
ما دیگران را هم مجنون کرده ایم!
شاید که چون به ادعایش: ضرورت است که جهان دگرگون شود!
اینهمه را نوشتم که بگویم گاهی "واقعی" آنقدر جذاب است که آمدن به "مجازی" را تاخیر می اندازد مثل اولین برف!
ولی البته ملاقات فرمانده مارکوس رهگذر در مجازی هم جذاب است با آن پیپ که تند و تند مک میزند: در کمال اطاعت فرمان دهید!
همان احساسی که من از کودکم دارم وقتی به اتاقش می روم!
رهگذر:من مذکرم اینجا جای زنهاست، احساس غریبی میکنم و فکر میکنم احساس درستی ست. چه خوب بود که زنها می نوشتند و من میخواندم و نمی خوام باعث شوم دو تا زنی که می ایند می نویسند از وجود من هراسناک بشن و برن. برای همین بهتره فقط مهمان باشم.
رزا: ما همه در خصوصی همدیگر غریبی می کنیم! باشد که در خیابان یکی از همین روزها برابر شویم و "خواهری" بجای برادری تمام درهای بسته را باز کند، اگر گاهگداری بگذاریم که بخش راست مغز و غریزه گاهی فرمان دهد!
مثل روزی که آن غول طبقه ی کارگر نشست و سبزی پاک کرد و سنگهای عدس را جدا کرد!
ستمی از ما را کم نکرد اما جو همدلی گاهی تمام عمر خواهد ماند.
و یاد رهگذری که مثل معلم شروع کرد با تصحیح تعریف کار و کار از خود بیگانه و کار مُزدی و کمی بعد البته قاشق چنگالها را شست و لباسها را پهن کرد تا قصه ی قبل از خواب را بگوید تا شاید کمی در فضای کار خانگی قرار بگیرد! در زمانه ای که هنوز بابا نان می دهد و مادر بیکار!
رفیق جان
هر جا هستی موفق
یادت باشد گاهی در دو دو تا چهارتا شک کُنی! در جهانی دیگر، شاید تمام مفاهیم قانون ها و قضایا را تغییر دهد. وقتی کودکت دست و پای مورچه را شمارد و فرقی میان انکبوتیان یافت و در گلبرگ گُل رز سیستمی سیمتری کشید و ناگهان به زبانی دیگر سخن گفت و ندانستی چه رفتاری داشته باشی.
یادت باشد که من اینجا نشسته ام تا ترس ها را به اعتماد تبدیل کنم و جهان ها را بهم نزدیک. اسلحه را برای دشمنان از رو بسته، برای دفاع از هر "دیگری" تا دیگر "دیگری" نباشد!
جهانی برای بقای حتی کوسه ماهی های گیاهخوار!
:)
دومین مسله رهگذر
خیلی چیز ها در عمل اجتماعی و در زندگی اجتماعی به شکل رفاقت و صمیمیت به هم نزدیک و را را هموار و رفاقت را پر بارتر میکند،،،
رهگذر گرامی
تو نوشته های تو زیاد تعارف و با تئوریهای مختلف انسان روبرو میشود و بعضی موقع انسان گیچ میشود امید است بتوانیم در اینده نزدیک بشویم
رهگذر گرامی
نگاه مثبت هم تو نوشته شما؟هم است یکی از بارزترین و روشنترین نمونه خاکی بودن تو است از بالا به پائین نگاه نداری که من خوشم امد
پیروز باشید
رهگذر:
رزا، حال وقت گذر است. مهمان تو بودم، مرسی. از لحاظ احساسی به درک ضرورت الغای مردسالاری رسیده بودم اما برای فرموله کردنش احتیاج به کمک داشتم. کمکهای تو مفید بود و مقوله حاکمیت بر بدن زن کلید قضیه بود.
رزا: من هم ممنونم چون این فرموله کردن ها بلاخره به درد کسی خورد!
هنوز به کار خانگی فکر می کنم و علیرضا بیانی: کار خانکی چه دارد؟ ارزش مصرف یا ارزش اضافی؟
و من هنوز فکر می کنم که شیر مادر را مکیدن یعنی ایجاد ارزش زندگی:)
خیلی خوب میشد از مارکس فراتر رفت! آخر مگر چگونه باید برخی چیزها را فرموله کرد تا طرف بفهمد ضرورتی ندارد کنار کارخانه ساختمان شیرخوارگاه ساخت تا مادر کارگر هر دوساعت یکبار از چرخ مونتاژ بِکند و سراسیمه به نوزادش شیر دهد و چرا برای "رهایی نهایی" به تولید اجتمایی و کارخانه برگردد!
آیا روزی این "سوسیالیستها خواهند فهمید که شیرخوارگاه، هرگز مطالبات زنان و مادران نبوده است؟ و مادران جهانی "نوین" شاید نه فقط بدلیل فقر سقط جنین خواهند کرد؟ بلکه شاید از ایجاد انسانی مثل خود و یا زوجشان هراسناکند؟
اجتماع کجای معادله ی تولید نسل قرار می گیرد و اصولن چه حقی دارد و یا دولت چه حقی دارد؟
تمام این حق ها تنها از زمان آغاز دم و بازدم کودک معتبر است در واقع جامعه از آغاز تولد هر موجود جدید مسئول است. قبل از آن در واقع می شود آتش زدن کلینیکهای سقط اینبار در سوسیالیسم! و کُشتن دکتر زنان! ...
هنوز البته مائویستهای سنتز نوین آواکیانی به تورم نخورده اند! برای آنان هر تخمک و اسپرمی مالک دارد! دولت پاتنت هر کلون را کسب کرده و مائویستها حتی تولید کودک در آزمایشگاههای سوسیالیستی را نیز "رهایی زنان" از دوران فرودستی حاملگی! می خوانند!
دنیای بهتر اینگونه، کابوسی سوسیالیستی و انسانهایی تولید شده در سیلندرهایی که با نبض موزون سرود انترناسیونال تکان میخورند!
کارگران جز زنجیر پایشان چیزی برای از دست دادن ندارند؟
پس خانه/ماشین/پس انداز/بازنشستگی/حقوق بیکاری/اجناس قسطی/زن و بچه... اینها زنجیر نیست؟
شاید جهان را وکیل من تغییر دهد، وقتی از دیدن درب دادگاه حتی تهوعش می گیرد؟
کسانی که آنها هم، بسیار برای از دست دادن دارند، اما به ضرورت تغییر رسیده اند!
فقط اما می ماند که ما چگونه جهانی می خواهیم؟ آیا "کار" آزاد می کند؟ آنطور که هیتلر بر سر در آشویتز نوشت؟
و سوسیالیستهای ما می گویند: آنکس که کار می کند، حق زندگی دارد!؟
شاید بهتر باشد در همه ی چیزها بازنگری کرد.
هر شعار و هر ایده ای.
ویران کرد و از نو ساخت؟!
در مورد سیستم موازی مردسالاری و سرمایه داری من هم موافقم که تشبیه خوبی نیست از طرف من و تشبیه تو بعنوان 2 پا از یک بدن بهتر است. چون سیستم کنونی سر های زیادی دارد و زنان عزم شان جزم است که سر مردسالار ش را بزنند. بقیه نیز سر نژادپرستانه اش و سرهای دیگر. مهم هماهنگی در عمل و همزمانی اش است.
شیشه ی عمر رژیم بدست این همزمانی و هماهنگی جنبش جنبش ها است. ارتباط زنان/کارگران/دهقانان/بیکاران/جوانان...
و این کار آسانی نیست!
در کاسبرگ گُل رز سیستمی سیمتری!
زیر گلبرگهای گل رز، 5 کاسبرگ سبز رنگ دیده می شوند. دو تای آنها در دو طرف زائده هایی دارند، یکی صاف و بدون زائده است. زائده (مثل سبیل) و دوتای آنها فقط در یک طرف زائده دارند.
چند سال پیش
پس از عجیب غریب شدن کودک، بردم پیش یک پداگوژ بچه! چون کودک در طی یکسال، یکهو زبان انگلیسی باز کرده بود! بدلیل علاقه اش به انیمیشن های ژاپنی که اغلب زیرنویس انگلیسی داشتند، یکهو انگلیسی اش شد مثل زبان مادری اش. البته زبان آلمانی زبان مادری اش از 5 سالگی بود! بدلایلی، دیگر فقط آلمانی حرف میزد و هیچگونه فهمی از فارسی از 4-5 سالگی نداشت! حتی در موقع خطر! بایست! چراغ قرمز/سبز/برو...دیگر کامل مجبور شدم فارسی را در خانه کنار بگذارم!
باری چند جلسه گذشت و پداگوژ گویا سوال کرده بود که چه تقارنی در گل رز سفید روی میز میبیند!
او گل را از گلدان برداشته و توجه پداگوژ را به کاسبرگ ها جلب کرده بود و آناتومی سبیل (زائده) های کاسبرگ و فکر کرد که شاید این تقارن (سیمتری) مورد نظر سوال کننده باشد.
وقتی نوشتی:علت بحرانهای اقتصادی و اجتماعی خاصیت بحران زا بودن روابط سرمایه داری نیست. ابدا. علت آن خاصیت ضد آتوریته بودن انسان است. فشار از پائین تمام حساب کتابها را برهم میریزد و تمام پیش بینی های اقتصادی-اجتماعی-ریاضی را باطل میکند و بصورت توهم به "قانون توسعه سرمایه داری" درک می شود. برای همین قوانین اقتصادی کماکان توهم آلودند و بیان همه واقعیات نیستند. جامعه انسانی بخاطر وجود آتوریته همیشه زیر ضرب خشم قربانیان است و قانون ریاضی ریکرسیو دارد: https://en.wikipedia.org/wiki/Recursion برای همین تعجبی ندارد که پیمانهای جهانی، کشورها، حاکمیت ها، خانواده ها و دوستی ها از هم پاشیده می شوند. در سیستم اجتماعی انسان از زمان پیدایش آتوریته در آن (که نمیدانم از کی هست)، بحران اجتماعی اجتناب ناپذیر بوده است. کمونیسم و سوسیالیسم هم اگر بصورت آتوریته درک شود، از بحران خلاص نمی شود و سرنگونی در کنه ش مهر و موم شده است.
رزا: Rekursion
من این را تنها در زبانشناسی برای فهم تز دکترای نوام چامسکی تلاش کردم بفهمم چون او عقیده دارد گرامر اولیه در هر کودک وجود دارد که استارت زبان است.
در مورد مثلن جملاتی که وصل می شوند، جملات فرعی و اضافی که لاجرم از نظر گرامر ساختار جمله ی اصلی را دارند. ولی ربط این مفهوم را با تحلیل اقتصادی نفهمیدم.
مثل اینکه تو نیز بمانند کودک من چیزهایی میبینی که من هرگز نخواهم دید و وقتی مشغول سرمست شدن از بوی گُل هستم!
من بنوبه خودم برای یاد گیری حاضر حاضر هستم
رهگذر:
ممنون، حاضری یاد بدی؟ همین الان برای من بنویس که پروژه ای که در فکرت هست و میخواهی ازش سر در بیاری چیه؟ بعد میشینیم در موردش با هم کار میکنیم. خوبه؟
سیلویا فدریچی : ما نمی توانیم انباشت سرمایه دارانه را مترادف آزاد شدن کارگران، مرد یا زن تلقی کنیم، آنطور که (از جمله) بسیاری از مارکسیست ها می کنند یا به ظهور سرمایه داری به مثابه لحظه ای از پیشرفت تاریخی بنگریم. برعکس، سرمایه داری اشکال به مراتب خشن تر و موذیانه تر برده داری را به وجود آورد، چرا که در بدن و جسم پرولتاریا تمایزات و تفاوت های عمیقی کاشت که در خدمت تشدید استثمار و در عین حال پنهان کردن آن است. این امر به مقیاس وسیعی حضور دارد زیرا بر اساس این تمایزات تحمیلی است – بخصوص آنچه به زنان و مردان مربوط می شود – که انباشت سرمایه دارانه همچنان در هر گوشه ای از کره زمین زندگی را به ویرانی می کشد».
آنطور که (از جمله) بسیاری از مارکسیست ها می کنند یا به ظهور سرمایه داری به مثابه لحظه ای از پیشرفت تاریخی بنگریم. برعکس، سرمایه داری اشکال به مراتب خشن تر و موذیانه تر برده داری را به وجود آورد،
ظهور سرمایه داری به مثابه لحظه ای از پیشرفت تاریخی
رزا: برده داری-فئودالیسم- سرمایه داری- سرمایه داری دولتی-...؟
از نظر سیلویا فدریچی سیستم سرمایه داری بسیار مخوفتر است از فئودالیسم و کُلن ضد انقلاب فئودالیسم بوده . فروش کلیه-تخمک-رحم اجاره ای... تکه تکه کردن بدن... مارکس البته سیستم سرمایه داری را بهتر از فئودالیسم می داند!
از نظر من (رزا) سرمایه داری دولتی اردوگاه سوسیالیستی نیز ضد انقلاب خیزش زنان و دهقانان در ابتدا و استارت سرنگونی تزار روسیه بود. زنان و دهقانان استارت سرنگونی تزار روسیه را زدند و 1917 تظاهرات عظیمی برای نان داشتند.
برادر بزرگ (سرمایه داری جهانی) لنین و یاران بلشویکش را بجان توده ی انقلابی انداخت. سناریوی گوادلوپ خمینی و ایجاد جمهوری اسلامی!
لنین بدون توقف از قلب آلمان با قطار خود را در بهبوحه انقلاب به مسکو رساند (درست در بهبوحه جنگ روسیه/آلمان)و با پول هنکفتی که از آلمان دریافت کرد در بزنگای تاریخ روسیه کودتای حزبش را سازمان داد. طبق معامله با آلمان فورن با آلمان صلح کرد. لنین دریافت پول از کایزر آلمان را مخفی نکرد و اعلام کرد آنها به اپوزیسیون تزار (بلشویکها)پول دادند و ما نیز به سوسیال دمکراسی (اپوزیسیون کایزر-تزار آلمان) پول خواهیم داد. اینگونه شد که دریافت پول سازمانهای اپوزیسیونی ایران (علیه جمهوری اسلامی) از صدام حسین عراق-عربستان سعودی و غیره از طرف چریکها-اشرفی تا اقلیت) یک سنت لنینی است و حلال!
لنین ابتدا با شعارهای آزادی پرولتاریا و زنان رکورد شکاند! مثل خمینی در وصف مستضعفین و اقتصاد توحیدی بنی صدری!
عاقبت البته هیچ مطالباتی داده نشد. جنگ داخلی میلیونها مرگ از گرسنگی و... دستور زاییدن اجباری زنان و مدال مادری سوسیالیستی بدلیل افت جمعیت بود. همانگونه دستور زاییدن خامنه ای و جهیزیه مساجد به زنان پا بخت و ممنوع کردن سقط جنین و بازار سیاه کاندوم!
اغلب شورشهای ضد دیکتاتوری توسط زنان و مادران گرسنه و دهقانان فقیر استرت زده شد. 1917 مثلن. متاسفانه به قدرتگیری ستون پنجم ختم شد. دست مشغول جنگ آلمان علیه تزار روسیه، آزاد شد و روسیه جنگ داخلی و در امتدادش مصادره ی داروندار دهقانان توسط ارتش سرخ به بهانه جنگ داخلی با سفید ها. مشابه 8 سال جنگ ایران و عراق و کوپنی شدن غذای روزانه مردم!
سرمایه داری دست بازیگر بسیار دارد!
شعار کمونیسم و شوراها بدون حزب کمونیسم! و بدون بلشویکها! در کرونشتاد و پتروگراد 1921 طنز تلخی است درباره ی حکومت حزبی اما به اسم شوراها. کودتا علیه پرولتاریا و بیگاری آنان برای دولت بنام دیکتاتوری پرولتاریا- طبقه ی کارگر. آزادی زنان و کار مضاعف خانگی و هم اجبار کار در کارخانه و سلخوزها و همزمان رحم ارتش سرخ و ماشین تولید برده برای کار در اردوگاههای کار اجباری...
یک قرن انقلاب اکتبر و 40 سال جمهوری اسلامی!
و نفرت مستضعفین و طبقه و زنان نصیب هر دو.
زنده باد کمونیسم، بدون بلشویسم!
ملوانان انقلابی کرنشتاد1921
کامنتی تقدیم به رفیق شورایی آشنا
دمتون اتیش
سپاس عزیز دستون درد نکنه ممنونم ازتون
به اید ان روز
به امید ان روز
روزی، روزگاری شاید دنیا به رنگ اینده بدرخشد
باز هم تشکر میکنم
رزا: Rekursion
من این را تنها در زبانشناسی برای فهم تز دکترای نوام چامسکی تلاش کردم بفهمم چون او عقیده دارد گرامر اولیه در هر کودک وجود دارد که استارت زبان است.
در مورد مثلن جملاتی که وصل می شوند، جملات فرعی و اضافی که لاجرم از نظر گرامر ساختار جمله ی اصلی را دارند. ولی ربط این مفهوم را با تحلیل اقتصادی نفهمیدم.
رهگذر:
چند بار سعی کردم این قضیه را توضیح بدم کار به درازا کشید، آخرین بار شد سه صفحه!! فعلا خیلی خلاصه توضیح میدهم ولی فکر کنم بدرد بخور نباشد. مطمئنن اگر چیزی در ذهنت بگذاره، موفق بوده ام. بعدا میتوانیم بیشتر در موردش صحبت کنیم، مخصوصا اینکه من هنوز این قضیه را برای خودم هم فرموله نکردم.
recursion - ریکرژن هست بازتولید محدود و یا نامحدود روابط درونی خود.
recursive - ریکرسیو، دارای وضعیت فوق.
در فارسی دترجمه میشود به: توابع خوداتکا.
آتوریته بصورت سلسله مراتب وجود دارد. آتوریته یک بعد ساختاری داره و یک بعد تاریخی. اگر آتوریته ریکرسیو باشه، راس هرم خودش را تا پائین هرم بازتولید میکنه. و بیشتر، خودش را از لحاظ تاریخی هم بسط میدهد. قسمت غیر قابل قبول قضیه برای دیگران این خواهد بود که بنظر من می آید که "مبارزه طبقاتی" دو قطبی نیست، بلکه سیستمی از مقاومت ریکرسیو علیه ریکرسیو آتوریته است. برای همین جنبشهای موازی هم نداریم. جنبشها هم ابعاد خرد دارند و هم کلان و به هم رنجیرند. چیزی دیگری را من مکمل این نگرش میکنم و آن این است که آتوریته بنظر من خودش کاره. این قسمت خیلی بلند پروازانه است چون نتیجه آن این میشود که تمام سیستم اقتصاد پرورانده شده توسط مارکس محدود و در واقع وارانه است - قضای روزگار این است که من مجبور خواهم شد که کاری که او میخواست با هگل بکند ، من با او بکنم.
ببین که قضیه چقدر دشواری داره. در روابط نظری این صفحه، بنظرم، آشنائی ام با کار فدریچی خیلی کمک بود، چون او روی یک عنصر خارج از سیستم مارکس انگشت میگذارد. عقاید و اسناد و شواهد دیگری هم وجود دارد که محدودیتهای پارادایم مارکس و ضعفهای جدی آنرا گوشزد میکند.
ممکنه همش چرند باشه، ولی ممکنه نه. به احتمال زیاد چرند نیست، بعضی از قسمتهاش مثل این قضیه که آتوریته خودش کار است کاملا بنظرم معقول و واقعی می آید. وجود ریکرسیو در آتوریته کاملا مشهود است. مشکل قضیه سیستمی کردن همه اینهاست.
بعضی وقتها دلم میخواست نابغه می بودم و این کار برایم سریع پیش می رفت، اما میدانم که اگر نابغه بودم، بعلت شرایطم، مرتجع ثروتمندی میشدم. چه خوشحالم که نیستم و نبودم.
فعلا همین.
بعضی از قسمتهاش مثل این قضیه که آتوریته خودش کار است کاملا بنظرم معقول و واقعی می آید. وجود ریکرسیو در آتوریته کاملا مشهود است. مشکل قضیه سیستمی کردن همه اینهاست.
کار شکلی از اتوریته است.
این قسمت خیلی بلند پروازانه است چون نتیجه آن این میشود که تمام سیستم اقتصاد پرورانده شده توسط مارکس محدود و در واقع وارانه است
آزادسازی[۳] زمان و فسخِ کار[۴]
http://problematicaa.com/future-left/
کار همیشه به صورتی که اکنون فهمیده میشود وجود نداشته است. شکل کنونیِ کار همزمان با ظهور سرمایهداران و پرولترها ظاهر شد. معنای آن فعالیتی است که برای دیگری انجام میشود؛ در ازای دستمزد؛ بر اساس اَشکال و برنامههای زمانیای که پرداختکنندهی مزد تعیین میکند؛ و برای هدفی که کارگر انتخاب نکرده است. یک باغبان در بازار «کار» میکند، ولی کارگر معدنی که در باغچهی پشت خانهاش ترهی فرنگی میکارد یک فعالیت آزادانه انتخاب شده انجام میدهد.
امروزه «کار» تقریباً به شکلی انحصاری به فعالیتهایی اشاره دارد که در ازای دستمزد انجام میشوند.(۱) واژههای «کار» و «شغل» به معادلهای یکدیگر بدل شدهاند: کار دیگر چیزی نیست که فرد آن را انجام میدهد، بلکه چیزی است که دارد. او «به دنبال کار میگردد» و «کار پیدا میکند»، درست به همان ترتیبی که «به دنبال شغل میگردد» یا «شغل پیدا میکند».
کار نوعی تحمیل است، فعالیتی است دیگرسامان[۵] و غیراتونوم[۶]، و توسط کسانی که آن را «دارند» یا «جستجو میکنند» به مثابه یک کمیت زمانیِ بدون ویژگی[۷] ادراک میشود. میگوییم «در پژو» یا «در بوساک[۸]» کار میکنیم، به جای اینکه بگوییم اتومبیل یا منسوجات درست میکنیم. خوبی یا بدی شغل ما با توجه به درآمدی که از آن داریم مشخص میشود. ممکن است در صنایع تسلیحاتی یک شغل «خوب»، یا در خدمات درمانی یک شغل «بد» داشته باشیم. هم برای مزدبگیران و هم برای کارفرمایان، کار تنها وسیلهای برای پول درآوردن است، نه فعالیتی که به خودیِ خود هدف باشد. بنابراین کار آزادی نیست.
در عصر قهرمانانِ مبارزات کارگری، فسخ کار و فسخ کارِ مزدی[۹] اهدافی بودند که کسی تمایزی میانشان قائل نمیشد.
- تفاوت میان کارِ مزدی و فعالیتِ خودسامان[۱۰] مشابه تفاوت میان ارزش مصرف و ارزش مبادله است. کار ضرورتاً در ازای یک دستمزد انجام میشود – دستمزدی که سودمندی اجتماعی فعالیت مورد نظر را به حاشیه میفرستد، و دریافتکنندهی آن را مستحق دریافت کمیتی از کار اجتماعی معادل با کاری که خود او فروخته است میسازد. کار در ازای یک دستمزد یعنی کار کردن با هدف خریداری میزان زمانی که [با کار کردن] صرف جامعه به مثابه یک کل شده از خود آن [یعنی از جامعه].
از سوی دیگر، فعالیت خودسامان اصولاً به مبادلهی کمیتهای زمان کاری ندارد. چنین فعالیتی هدفِ خودش است، چه شکل فعالیت اِستتیک[۱۱] (همچون بازیها، که عشق نیز در زمرهی آنهاست) به خود بگیرد و چه شکل خلق هنری. وقتی فعالیت خودسامانْ یک فعالیت تولیدی باشد، معطوف به تولید اشیاء برای فروش آنها نیست، بلکه هدف از آن مصرف شدن توسط خود تولیدکنندگان یا دوستان و خویشان آنهاست.
فسخِ کار تنها زمانی رهاییبخش خواهد بود که زمینه را برای توسعهی فعالیت خودسامان نیز فراهم سازد.
بنابراین فسخ کار به معنای فسخِ ضرورت تلاش کردن، میل به فعالیت، لذت خلق، نیاز به همکاری با دیگران و فایدهرسانی به اجتماع نیست. به جای چنین چیزی، فسخ کار به سادگی یعنی عقبراندنِ پیشرونده – و همیشه ناکاملِ – نیاز به خرید حقِ زندگی (که تقریباً مترادف با نیاز به دستمزد است) از طریق بیگانهسازی زمان و حیاتمان.
فسخِ کار به معنای رهاسازی و آزادسازی زمان است. رهاسازی زمان – به نحوی که افراد بتوانند بر بدنهایشان، بر استفادهشان از خود، بر انتخاب فعالیتشان، بر اهداف و محصولاتشان اعمال کنترل نمایند – مطالبهای را بازنمایی میکند که متأسفانه به نحوی تقلیلدهنده به عبارت «حق بطالت»[۱۲] ترجمه شده است. خواستهی «کار کمتر» به صورت صریح یا ضمنی به معنایِ «استراحت بیشتر» نیست، بلکه به معنای حقِ «بیشتر زندگی کردن» است. معنای آن عبارت است از حق انجام کارهایی بسیار بیشتر از آنچه با پول میتوان خرید برای خودمان – و حتی انجام برخی از کارهایی که در زمان حاضر پول میتواند بخرد.
کار شکلی از اتوریته است.
رزا: سفارش اینترنتی یک میز مطالعه برای کودک!
انتخاب میز- سفارش و پر کردن فرم- دریافت میز- پر کردن فرم پرداخت بانک- حمل میز به طبقات بالا- مونتاژ میز- استفاده!
تمام این کارها را می توان به کارگر استخدامی سپرد. بخش وقت گیر آن مونتاژ میز است.
دو یا سه ساعتی از وقت فراغت مشمول کاری می شود که نا خواسته است. حتی بانک ها نیز از تعداد کارگرانش (کارمندان) کم کرده و ما مجبوریم تمام کارهای بانکی را خود انجام دهیم. و اکنون بجای داشتن یک میز کامل تنها قطعات میز را گرفته و خود مونتاژ کنیم!
این دزدی است از وقت مصرف کننده! دزد؟ سیستم سرمایه داری.
قربانی؟ انسان. زمان ما برای زندگی دزدیده شده!
اکنون و در حال حاضر هر گونه فعالیتی در جهت ابقای مناسبات سرمایه دارانه است!
حتی وقتی عمل لذت بخش دفع را در توالت انجام می دهی، مجبوری آنلاین کار بانکی ات را نیز همزمان انجام دهی!
من گاهی یادم میرود آیا صبحانه نهار و یا شام خورده ام یا نه! گاهی حتی یکهفته یکبار هم وقت دوش گرفتن ندارم!
برای خواندن یک مقاله مجبورم همه چیز را عقب بیندازم و معمولن چون پرداختها را بر طبق زمانبندی سیستم و تحمیل آن را نپذیرفتم، جریمه می شوم. یک هفته است که تمام سیستم من در تکاپو افتاده که کجاها می شود از کار زد تا به فعالیت مورد علاقه رسید!
تاکتیک های کوچک! چند دست لباس مشابه! صبح ها تصمیم نخواهم گرفت که چه بپوشم! رنگهای تیره! چون نیازی به شستن ندارند! دستمالهای معطر تا نیازی به دوش گرفتن نباشد! روی بسته های غذا، تنها جمله مهم! ماکارونی در 2 دقیقه!
من وقتم را و زمان زندگی ام را از سیستم می دزدم. تمام درخواستهای کتبی من شبیه هم فرموله شده از درخواست کار تا بقیه!
ساعتها با رفقا گپ میزنم! بحث هایی 2 یا چند ساعته در هفته با کودک! خرید نیازهای او با حضور خودش.
همیشه در اتوبوس و مسیرها یا روی دوچرخه در حال شنیدن بحثی رادیویی هستم و همیشه مجله ای مربوط به رشته مورد علاقه ام در کیف! چون شاید در انتظار انجام کاری وقت خواندنش را بیابم!
تنها وقتی در حال کور شدن هستم دکتر میروم! مثل امروز:) وقت زیادی ندارم که در اتاق انتظار دکتر بکُشم!
تمام این دقیقه ها و ثانیه های دزدیده شده صرف زندگی می شود. هر دو سه سال یکبار مجبورم کار مزدوری بروم! اینبار از ژانویه شروع می شود چون اداره ی کار تهدید کرد می فرستمت توالتها را تمیز کنی! من با معدل حدود 17 یا 18 دکترا گرفتم. 2 مثبت! تمام سخنرانی ها و کلاس درس روی ام- پی -تری توسط رفقایم ضبط شد و من مثل طوطی در حال بسته بندی و کار مونتاژ حفظ می کردم. هنوز هم قبل از خواب کلاس پرفسور محبوبم را گوش می دهم.
نمی فهمم چرا باید برای دو بسته هویج در نظام کنونی 1 ساعت کار مزدوری کنم وقتی با حضور در 3 فروشگاه و از سطل آشغال می توان به اندازه ی کافی سبزیجات روزانه را تهیه کرد!
در اروپا جنس دست دوم در مقایسه با نو بسیار ارزانتر است. خرید مبلمان هم ضرورتی ندارد و هر چند یکبار گوشه خیابان و مجانی است!
دوستان مارکسی من برای داشتن کار ، این در و آندر میزنند. فهمشان و سوادشان در دوره ی ابتدایی مانده. آنان پس از دریافت کار برای دستمزد چانه میزنند. مثل بورژواها همه چیزشان سر جایش است. البته تمامش قسطی. مثل جنازه کبود می شوند اگر مبادا قراردادشان تمدید نشود. آنوقت قسط خانه/ماشین/مبلمان/کامپیوتر... را چگونه پرداخت کنند؟ اگرچه تنها از کامپیوتر دگمه روشن/خاموش کردن را بلد هستند!
آنان در بحث سیاسی طبقه کارگر و پرولتاریا می شوند با مسئولیت، آزاد کردن نه تنها خود بلکه کُل بشریت!
از نظر من آنان حسابی در مناسبات سیستم سرمایه داری خیس خورده اند. کمرشان نه تنها در برابر کارفرما خم است بلکه در برابر حزب/اتحادیه/سندیکا... تنها قدرتشان در خانه بر سر زن و بچه شان است و تا آنجا خدایی می کنند که در سن میانسالی و پیری طلاق داده و پس دیگر نه زن دارند و نه بچه!
این وضعیت طبقه کارگر است که باید بر طبق ارزشگزاری سیستم از "بیکار شدن" بترسد. ارتش بیکار شدگان و انسان کنار گذاشته شده، مثل لولویی است در مقابلشان-جن و بسم الله!
در حالی که قرن 18-20 خواست و مطالباتشان کم شدن ساعت کار بود، اکنون برای بالا رفتن سطح دستمزدها و داشتن کار چانه میزنند! سرمایه داری اردوگاه شوروی همان سوسیالیسم اردوگاه اجباری کار بود. داشتم در بی بی سی حرفهای استاد رهنما را در مورد بازدید ایشان از چین در رادیو بی بی سی میشنیدم. 100 ساله شدن انقلاب اکتبر! استاد فرمودند : در چین حتی یک بیکار ندیده است! از مدرن بودن زندگی و نظم اجتماعی چین سخنچرانی که مثل اروپا است و...
آیا وعده ی سوسیالیسم ایجاد کار همگانی است؟ که اینجا (اروپا) هم کمکهای اجتماعی وجود دارد و حداقل زندگی و تا حدی هم برای دریافتش مجبور نیستی ساعت 5 صبح میدان سرخ را جارو بکشی!
از نظر من تمام این روابط و مناسبات باید فسخ شوند. وعده ی شغل و محل کار برای همه، فسخ شود. نوع کارهای ضروری باید به حدی اتوماتیزه شود تا بتوان آن را نوبتی/گردشی کرد!
مثل آمپول زدن یا رانندگی و "سوزنبانی" قطار که علیرض بیانی با روخوانی از دست لنین بعنوان "کار تخصصی" می نامد!
تکامل تولید خودبخود روند فشار دگمه ها است در صنعت ساخت ماشین آلات ضروری! که بسیاری به زعم من ضروری نیستند... این کارها که بشدت یکنواخت هستند حتمن باید گردشی شوند. دست از دامن زنان نیز باید کوتاه شود و نوید شیرخوارگاههای عمومی را توی سرشان زد همچنین غذاخوری ها برای 3 میلیون کارگر از موهبات انقلاب اکتبر!
انقلاب یعنی غذا بپزی و با لذت بخوری! چرا غذا خوری عمومی؟ چون سوسیالیسم آنان نیز، قرار است که کار را اجباری و عمومی کند! زن را "رها" کند از شیر دادن! شیر را به کودک در شیرخوارگاههای عمومی بخورانند تا زن تولید سوسیالیستی کند. پس این بار تولید اجباری برای سوسیالیسم! گاو بزرگ و غیور چین اینک اما آنقدر نحیف شده که برای خلاصی از کار خودزنی/خودکشی می کند...
سوسیالیسم کابوس تکامل سرمایه داری است اینروزها. و اگر کسی بگوید سقوط دیوار برلین بدلیل کوکاکولا و شلوار جین و موز و آناناس بود! توهینی به بشریت!
باری
آنارشیسم یعنی عشق و زندگی.
کم کردن ساعت کار به نفع زندگی
فسخ کار- تولید بیکاری عمومی
سرنگونی سیستمی که انسانها را به ماشین مصرف کننده/مصرف شده تبدیل می کند.
نهایت سرمایه داری؟ تولید کلون انسانها خواهد بود و پیروزی کامل بر رحم ها!
نهایت سرمایه داری و اوج نابودی کُل بشریت احتمالن تئوری های مائویستی و سنتز "نوین" و "انقلابی" باب آواکیان است که زنانش بخش بزرگی از نظریات رادیکال فمنیستی را بلعیده و مثل لنین با شعار قدرت بدست شوراها، همان تمام قدرت به حزب را اجرا کرد...
بقیه مارکسیستها زیاد ترسناک نیستند!
هر زمان کمکی خواستی برای فرمولبندی کار/اتوریته
همواره روی کمک فکری من حساب کن. حتی اگر کمک جستجو و خلاصه کردن باشد!
ما چه بطور شخصی و چه عمومی باید بتوانیم از زیر بار این مناسبات خارج شویم!
دستت را بگرمی می فشارم!
نوشتی:بعضی وقتها دلم میخواست نابغه می بودم و این کار برایم سریع پیش می رفت، اما میدانم که اگر نابغه بودم، بعلت شرایطم، مرتجع ثروتمندی میشدم
رزا طبق آمار کنونی نخبگان و خنگها یا توی زندانند یا خرابکار سیستم!
اگر انیشتن را نابغه ی عصر بدانیم درست می گویی و ثروتمند می شدی! اما او شارلاتان عصر بود و بسشتر فرضیاتش در جوانی نوشته شده و کار همسر اولش بود. پس از جدایی از او مقاله یا کشفیات خاصی نداشت. همسر نابغه اش هم در فقر مرد احتمالن!
یادت نرود از نبوغ در چه حوزه ای ؟ پرفسور من چیزی مثل ستوان کلمبو است که مثل بقیه نوابغ از دور که بنگری فرق چندانی با یک ولگرد نخواهی یافت.
او اما مغز زیبایش مثل الماسی می درخشد!
اره خیلی سخت نیست ،،،بدانیم چگونه انسانهای که به مارکسیم، و لنیسم باور دارند خودشون سر کار گذاشتند اگر یک روز متوجه بشوند که زندگیشان سر کاری بوده چه خاکی بر سرشون کنند البته اگر بقول رهگذر نابغه ی بودند حتما قبل از هرچی ان کارو انجام میدانند، الان هم بقول رزا زندگی سگی دارند البته اگر به سگ توهین نشه،، خود من شاهد و معرف خیلی از این جماعت را دارم که برای ارتقائ حزبی چه کثافت بازی های دارند که جای توکل ها تقوی ها رجوی ها ،،حکمتی ها ،،، را بگیرند ،،،دنیای عجیبی هستند شاید باور نکنید پول خدای زمینی این افراد هستش تو زندگی این جماعت تو کمکی به افراد دیگه نمیبینی ادماهای عادی بمراتب با شرفتر با وجدانتر و انسانتر که کمک به همنوع خود هیچ دریغی ندارند
پیروز باشید
رهگذر:
نوشتم:
مطمئنن اگر چیزی در ذهنت بگذاره، موفق بوده ام.
نوشتم:
بعضی وقتها دلم میخواست نابغه می بودم و این کار برایم سریع پیش می رفت، اما میدانم که اگر نابغه بودم، بعلت شرایطم، مرتجع ثروتمندی میشدم. چه خوشحالم که نیستم و نبودم.
رزا، مطالبی که در پاسخ نوشتی همه از نوشته مارکس در مورد کار بیگانه است. تمام کارهای مهم اش را خوانده ام و میدانم. اگر جذاب نبود نصف جهان زیر سلطه حکومت مارکسی ها در نمی آمد. همه را میدانم. استادت در شرایط من نبود. خوشحالم که نبود. چیزی در ذهنت نگذاشتم ، هنوز مارکس موثره، ناکامی من. میدونستم که کافی نخواهد بود. منو نصیحت کردی: یادت نره ...، حال منهم وصیت خودم را می نویسم: یادتان نره که سلطه گری نتیجه کاره، کار آزاد و غیر بیگانه.
رهگذر:
رزا، در آن بلاگی که در مورد کار دیالوگ داشتیم آخرین کامنتم را گذاشتم.
بیا قراری بگذاریم. تو چند بار در آینده به کامنتهای من برگرد و دوباره در موردشان فکر کن، منهم همین کار را خواهم کرد. باشه؟
رهگذر:
ببین ناشناسی که دعوت کردی کمی بیشتر بمانم. نگفتی چه چیزی در ذهن داری که میخواهی بدانی که با هم روش کار کنیم. خب، حالا دیگه وقت رفتنه. خوب باشید و خوب فکر کنید و اگر شما درست میگوئید و من غلط، چه بهتر، کار من را راحت میکنید و دنیائی خواهید ساخت که من هم در آن آسوده خواهم بود. پاسخ ها تکراری شده و دیگر حرفی ندارم و وقت رفتنه مگر اینکه مطلبی پیشنهاد بشه و یا سئوالی باشه. مهمانی که همیشه یکبار نیست، نه؟ :)
رهگذر:
میتونیم مهمونی هم برویم. به سایت سانسور چی های “نقد اقتصاد سیاسی “ ، در مورد نقش زنان در انقلاب روسیه مقاله ای هست. وقتی کامنتها باب تبع استادان دیکتاتور نیست یک راست می رود توی جعبه آشغال. اخطار که همیشه مهمان ناخوانده خواهید بود و از در بیرون مشاهده گر خبرگان خردمند، ببخشید اشتباه شد، آتوریته چی های مارکسی. سر تعظیم فرود بیاورید، فکر نکنید، برایتان فکر میکنند.
بیا قراری بگذاریم. تو چند بار در آینده به کامنتهای من برگرد و دوباره در موردشان فکر کن، منهم همین کار را خواهم کرد. باشه؟
رزا: باشه ایده ی خوبیست.
مثل مادرم در رفتنم، برایت آب خواهم ریخت!
نگذار پدر نگهت دارد! این رفقای شورایی هنوز نمی دانند چرا آخر فیلم ژرمینال با رفتن تمام شد!
در گزر ات در ره نشانه بگذار.
اگرچه که برای رسیدن به قله بینهایت امکان وجود دارد، اما
عمر جاودانه نیست و شاید راه کوتاهتر را یافتی!
دست لیلیت به همراهت :)
من نگفتم همش تکراری اصلا اینطور نیست خود من لب گور هستم و شما سرمایه های حالا و بعد جامعه همبستگی جهانی هستتید گفتم زیاد تعارف نکنید چه برید و جه نرید باز هم هستید این گیتی بزرگ است و شما می مانید ما لب گور می رویم من افتخار میکنم که نابغه هستند وخود را ارزان نمی فروشند همین که ضد اتوریته هستید واز بالا برخورد نمی کنید در روی چشمانه ما جای دارید همین که فخر فروشی را بد میدانیذ دست ضیعف شما را می فشارم با این پیر هستم حاضر به کشتی و نه کشتی رقابتی دعوت می کنم شما انرژی مثبت هستی و ما از این انرژی مثبت استفاده میکنیم چون جامعه به شما احتیاج دارد گم نشید و تاخچه بالا نکنید البته من کمی خوش طبع و کمی کم شوخی میکنم و تو خیلی جدی نگیر برات در زندگی اجتماعی و عمل اجتماعی و همبستگی جهانی برات ارزوی موفقیت ارزو دارم
رهگذر:
میتونیم مهمونی هم برویم. به سایت سانسور چی های “نقد اقتصاد سیاسی “ ، در مورد نقش زنان در انقلاب روسیه مقاله ای هست. وقتی کامنتها باب تبع استادان دیکتاتور نیست یک راست می رود توی جعبه آشغال. اخطار که همیشه مهمان ناخوانده خواهید بود و از در بیرون مشاهده گر خبرگان خردمند، ببخشید اشتباه شد، آتوریته چی های مارکسی. سر تعظیم فرود بیاورید، فکر نکنید، برایتان فکر میکنند.
رزا: الان رفتم ببینم مقاله را اینجا هم گذاشته اند:
زنـان ۱۹۱۷
مِگان ترودل، ترجمهی راستین عالمی
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=83465
خوب این سردبیر اخبار روز ف-تابان- خانواده ی شهید اکثریت (برادرش از گروه 16 آذر اعدام شده) هم دست کمی از سردبیر نقداقتصاد سیاسی ندارد و بطور سیستماتیک کامنتهای من را دوره ای حذف کرد.
بهترین افشاگری وقتی است که تروتسکیست و مائویستها به جان هم بیفتند.
اینجا:
انقلاب اکتبر ومسئله زنان
https://youtu.be/l28xLDGLJSQ
تروتسکی سر کرونشتاد و شوراها را برید و استالین سر همه را!
من از یادت نمی کاهم
We build the road as we travel"
ارسال یک نظر