۲۰ شهریور، ۱۳۹۸

حمله ی هکتیویست ها به سایت جام جم علیه سانسور« دختر آبی» + عکسهای واقعی از سحر خدایاری

 هک صفحه اول سایت روزنامه جام‌جم به یاد دختر آبی!
 برای خواندن کل مطلب در منبع روی تیتر ها کلیک کنیم.

دختر آبی و قصه ی 1984 جرج اورول!

 Dear @FIFAcom @fatma_samoura this young #Iranian woman set herself on fire because she's banned from watching football in the stadium. How long will you be silent about such injustice? @sjogran @chris_sutton73 @mPinoe @Cristiano @Cseger9 @L8schelin (BTW, this is the right photo)


۲۰ نظر:

مصی گفت...

رزا جان چه بر سر یک انسان می‌اورند. که او چهره‌ی زیبا و جوانش را به آتش می‌کشد.درد و درد
یک رژیم جنایت‌کار تا بن دندان مسلح که هر اعتراض و هر انتقاد و هر درخواستی راسرکوب می‌کند.خانواده هم قادر به حمایت نیست و چنین می‌شود که شد!
حتی اگر همین امروز همه‌ی این ستم‌ها پایان بگیرد. اندوه و درد و خشم این همه بیداد بر جان و روح می‌ماند

Rosa گفت...

مصی جان
باید زنده ماند و جهان را تغییر داد.
من تا قبل از 2001 جانم کف دستم بود تا جلوی چشمانم کارلو جولیانی را کُشتند.
پس از آن اندوه و دردِ این قتل ها برایم ماند ولی خشم به عشق تبدیل شد. یعنی تبدیلش کردم به عشق. بعد هم کودکی آوردم به جهان.
تا قبل از آن، جهان را لایق کاشتن بذری نمی دانستم!
اینک
انگیزه ام برای هر تغییری بیشتر شده. برای او و برای خودم و تمام انسانهای خوبی مثل سحر و کارلو و تمام رفقای حامیان درخت و حیوان و انسان... باید جهان را تغییر داد.
ببین سراسر روژاوا را که عشق حاکم است؟
و سرزمین اسلام را که خشم حکومت می کند!
علیرضا (سامان) را ببین که برای زندانیان معتاد و قاتل قبل از سلاخی اش چه محبت ها می کرد؟
آنانی که از خوبی تهی بودند را می گویم...
خشم را نگهداریم برای دفاع از مناطق آزاد شده مان. آنجا هایی که انسانها برای شادی و خوشبختی خود تلاش دارند.
خشم در دفاع از قلمرو معنی دارد.
در اجتماعی که آنگونه سگ ها را می کُشند و انگار حق هم دارند. تنها اندوه است.
سحر توسط پدر به بیمار روانی تنزل می یابد تا جامعه بوی پوسیدگی و گندش را استنشاق نکند...
حال جامعه ی زنان دست بدامانِ فیفا شده که حقش را بگیرد.
از بی غیرتی مردانش سخن چرانی می کند!
ما که از آنان نیستیم تنها رسالت مان
عشق است و همبستگی
قلبی پر از اندوه برای دختران ایزدی در زیر پای داعش.
و اسلحه گذاشتن در دستان آنانی که می خواهند از شأن انسانی خود دفاع کنند.
تا چشمانی اینهمه سرشار از عشق و زندگی، خاکستر نشود.
عشق به آنها که «نه» گفتند یا نمی خواهند دیگر در این شرایط زندگی کنند.
دخترک را در بیراهه قرار دادند و به سوزاندن کشاندند.
باید راهی ساخت و نقبی زد و یکی یکی دست به دست بیرونشان کشید از جهنم.
مطمئنن اگر سحر می توانست با چند زنِ دیگر یکجا شود، در این خانواده که هر روز به جرم دیوانگی با آرام بخش مسمومش کردند، سحر ها می توانستند زنده بمانند.
خشم مان را علیه خانواده ی پدرسالار بگذاریم و یکی یکی هم شده، بیرونشان بیاوریم. بقیه کارها را خودشان خواهند کرد.
بنزین را بجای تن نحیفِ خود روی ساختارهای ستم و استثمار خواهند ریخت و شک نکنیم که موقعیت الان ما، نه بدلیل کم بودنِ خشم و نفرت از جهان کنونی زیستِ ما بلکه در عدم همبستگی است.
و همبستگی در عشق و همیاری و نه در "خشم مشترک به نظام کنونی" متحقق می شود.
سحر در آتشِ عشقِ به آزادی، خاکستر شد.
اگر حتی یک دست بود که فندکش را خاموش کند، و بنزینش را بروی تمام پلشتی ها بریزد، می خواست که بماند.
باید دستهایمان را به هم برسانیم.
پیوند عاطفه را با پدرانِ ستمگر بریده، خارج از ساختارها (خانواده/سیستم) زندگی را دوباره آغاز کنیم.
و قلمروهای خود را بسازیم. شاید برای دفاع از آن مجبور به خشونت شویم، مثل روژاوا. یادمان نرود که بسیاری حتی ترجیح می دهند در قفس های طلائی باشند، تا در آزادی و برخی حتی به قفس باز می گردند.
سحر اما نه پر پرواز داشت و نه در قفس تحمل کرد. بند نافش بریده نشده بود.
در وسط شوره زار تنها بود.

Rosa گفت...


خشم من بیشتر به خودم است و به جامعه ی زنان که چرا نتوانستیم دستمان را در دستانش بگذاریم.
و برایش خواهری کنیم و لبخندش به زندگی را حفظ کنیم...
خشم من از این است که هنوز در توهم آزادی بدست فیفا و مردان و پدران و بایکوت ورزشگاه و بقیه ی ایده های مطرح شده هستیم...
حتی به اندازه ی زنان در قتل فرخنده در کابل، شعور نداریم که تابوتش را روی دوش خود حمل کنیم.
یکروز را بدون این پوشش تحمیلی بیرون بزنیم. جلوی دادسرا های بیداد، به رنگ آبی و به یاد سحر ظاهر شویم... هزاران ایده ی خوب و انسانی دیگر...
می شود هم آن دادسرا را روی هوا برد و خشم را نشان داد.
البته وقتی اینهمه کم هستیم در تعداد توصیه نمی کنم. که آن هم نوعی دیگر از خودسوزی است در غیاب توده ...
باری
این پدران آنقدر سر گوسفندان را بُریده اند که حتی خون جوانانشان را نمی بینند بر خاک...
زمانِ ما پسران نا بلوغشان را روی مین و جبهه فرستادند و برای خوشرقصی در برابر امام، در صدا و سیما لو میدادندشان و برای اعدامشان هلهله می کشیدند. الان هم می گویند این جوانان دیوانه و روانی هستند. من خشمی به اینان ندارم. اینان فسیلهایی زنده و زامبی هستند.نفرت برانگیزند.
چه بسیار جوانانِ اینها که به اردوی مبارزه پیوسته اند و راهشان را جدا کرده اند.
اندوه و غم من از ناتوانی مان است برای در آغوش گرفتن آنانی که در نیمه ی راه پر پر شدند، قبل از رسیدن به آغوشِ
عشق و
همبستگی...
اندوه روح و جانت را ترمیم کن!
نجات یافتگان را بشمار و باز هم بشمار...
در فردای آزادی
وقتی که خاکها را برای بذری گذاشتن زیرورو کردیم. وقت است تا به پُشت سر نظر کنیم. به جان های شیفته که در مخوف ترین تاریخ مان، جانشان را مشعل کردند برای «نه» گفتن.
هیچ مرگی و هیچ زندگی ای، حتی کوتاه، بیهوده نیست.
چه بسیار ناشناسان و بی نام ها، ما را صیقل داده اند تا ما نیز به وقتِ خود، بدرخشیم در سیاهی...

Rosa گفت...

اظهارات عجیب و غیر عادی پدر دختر آبی در خصوص مرگ فرزندش

https://vidao.ir/v/204802

جلوی دادگاه انقلاب دست به خودسوزی زد- او فردی تند مزاج بود...
زود عصبانی می شد...
موضوع سیاسی نیست...
حکمی برای دختر من صادر نشده بود.
زندان نبوده دختر من...

رزا: خوب پس چرا سحر جلوی دادگاه انقلاب خودسوزی کرد؟!

Rosa گفت...

اهالی محل هنوز هم آن حادثه را با جزییات به خاطر دارند. آنها از فریادها و ضجه‌های دختری می‌گویند که درست 11 روز پیش کسبه و رهگذران خیابان شریعتی تقاطع معلم را شوکه کرد.

هنوز داشت نفس می‌کشید، صحبت‌هایش مفهوم نبود، همهمه و شلوغی خیابان هم صدای ضعیف او را نامفهوم‌تر می‌کرد؛ اما من شنیدم که می‌گفت نمی‌خواهم، ولم کنید، نمی‌خواهم…

https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=190522

چگونگی تهیه بنزین هم یکی دیگر از موارد عجیب این ماجرا است. جایگاه سوخت شریعتی نزدیک‌ترین پمپ بنزین تا محل حادثه است؛ فاصله‌ای حدود 150 تا 200 متر با محلی که سحر خودش را در آن‌جا به آتش کشیده؛ اما ماموران این جایگاه حرفی برای گفتن نداشتند، آنها به این پرسش که خرید بنزین از سوی یک دختر جوان سی ساله را به خاطر دارند، این‌گونه پاسخ دادند: «این‌جا خیلی‌ها با دبه از ما بنزین می‌گیرند، ما چیزی به خاطر نداریم، اما چند روز پس از آن حادثه از طرف پلیس فیلم دوربین‌های جایگاه را کپی گرفتند و با خودشان بردند.»

مصی گفت...

رزا جان بسیار ممنونم. نوشته‌ات را چند بار خواندم. زیبا و پرمعنا بود.
تندرست و مقاوم و استوار بمانی

Unknown گفت...

جان کلام در ناتوانی نیست،
در آغوش گرفتن هم نیست،
در شناخت همدیگر هم نیست،،
شاید در بودن نفرت، و زودودن نا کمالی ها و فاصله گرفتن از فرهنگ منحط جمهوری اسلامی است،
در مجموع پناه بردن ب آن این نیست،
راه صحیع و دروست، ابتدا حفظ خود و روی آوری ب جمع انسانی، که صمیمیت ها صد چندان میکند حرکت فردی و سوزاندن خود و در آخر نابودی خود هیچ چیز تغیر نمیکند،، حرکتهای بعدی برای ترمیم این فاجعه، راهی را برای رهایی نشانه روشن نیست
پیروز باشید
همیشه باشید

Unknown گفت...

جای خالی هر کس که باشد، نمی توان ب سادگی پر کرد، شاید هم هرگز،، اگر اینچنین است، چرا نباید راهی را بر گزینیم ،که اثر اجتماعی خوبی داشته باشد خود آموز بودن فقط در یک جمع انسانی میسر است ، در ایران جامعه را مسموم کردند، و مادامی که نمی توانیم نزدیکی های برای همبستگی داشته باشیم راه سخت تر است ،البته ب معنای پاسیو ب و به هم نگاه کردن نیست باید حرکت کرد و حتما هم دیگر را پیدا خواهیم کرد، و یک روز بساط جانیان جمع خواهد شد، ازدای ب ارامی و در مسیر سخت و طاقت فرسا میسر خواهد شد،
وان روز دور نیست

Unknown گفت...

با خواندن همه کامنت ها چیزی که متوجه شدم ب آرامی و لطافت، از کنارش نگذشتم، باید آرام آرام انسانهای که مغلوب زشتی ها و نامردمی ها نشدند، باید ارتباط برقرار کرد، باید شایستگی های موجود بالقوه را ب فعل واقعی تبدیل کرد، خیلی از انسانها بعد از اینکه ب جان خود قصد میکنند خیلی سریع ب اشتباه خود پی میبرند و پشیمان میشوند، ولی متأسفانه خیلی دیر شده ولی مسولیت این جنایت وحشتناک گردن جمهوری اسلامی است،

Unknown گفت...

در دنیای که ما زندگی میکنیم عدالت خانه اش دست یک عده دست چین شده، مزدور دولت باقی مانده، ما انتظاری از این جماعت نخواهیم داشت،
در جامعه زندگی میکنیم که قضاوتش، عدالتش، با ساخت بشریت در تضاد است، خروج از این وضیعت و یا زندگی در این جامعه توانمندی خاصی میخواد،

Unknown گفت...

آنهای که با مردوم نیستند،،، در تاریک خانه‌ های خود نقشه های شوم بر علیه مردوم می کشند.،، چون با مردوم نیستن ظاهر مردومی دارند ولی از این نسل نیستد،، مردوم عادی بزودی صفت نامردمی آنها را بر ملا خواهند کرد،!!!!

Rosa گفت...

سخنگوی قوه قضاییه روز پنج‌شنبه، ۲۱ شهریور، تلفنی از پدر خانم خدایاری بابت «مواضع هوشمندانه او در گفت‌وگو با رسانه‌ها» قدردانی کرد.
آن‌طور که خبرگزاری فارس نوشته است، آقای خدایاری نیز در این تماس حضور ابراهیم رئیسی در رأس قوه قضاییه را «موجب امیدواری و دلگرمی مردم دانست و گفت که برای موفقیت او دعا می‌کند.»
همزمان با تماس تلفنی غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضاییه، با آقای خدایاری، جمعی از مسئولان قضایی نیز «با دستور» ابراهیم رئیسی، رئیس این قوه، در مراسم ترحیم دختر آبی در شهرکرد حاضر شده‌اند.

رفتار پدر سحر خدایاری یادآور رفتارهای عزتمندانه و شجاعانه پدر محسن روح‌الامینی است. فقط مونده که در نامه‌ای رسمی از کشته شدن دخترش تشکر کنه.


فیلم/ مردم امشب در محل خودسوزی سحر خدایاری در خیابان شریعتی تهران شمع روشن کردند.

https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=190544

سوسامام؛ سکوت نمی‌کنم

https://youtu.be/L5K3IxINr7A

Susamam
Günler koşuşturmakla geçip giderken
Neden var olduğunu unuttun
Neden olduğun sorunlarınsa farkında değilsin
Gülmek eğlenmek istiyorsun
Sorunlara çözüm bulmak gibi bir derdin yok
Hayat zaten çok zor
O yüzden müzik seni eğlendirsin
Gerçeklikten uzaklaştırsın istiyorsun
Ama biz müziğin bir şeyler değiştirebileceğine inanıyoruz
Bizimle gel
Başlayalım mı

As days go by running
You forgot why you exist
You don't know the problems you're causing.
You want to laugh
There is no problem finding solutions to problems
Life is already very difficult
So let the music entertain you
You want it out of reality
But we believe that music can change things.
Come with us
Shall we begin?

Unknown گفت...

رزا جان بد دنیایی شده چند وقت پیش دوستی که اتیست بود، مرد و زن ایشان آن را ب قبرستان مسلمان ها دفن کرد مهم نیست، ولی مادامی که انسانهای فرصت طلب خواهیم داشت، پاشنه بر همان در خواهد چرخید،
البته خیلی از مردوم می دانند که این اقرار ها و آن بله گویان ها طبیعی و غیر انسانی است،
باید یک روز ب این فرصت طلبی و نامردمی ها باید پایان داد

ناشناس گفت...

من یه چند بار از شاهین نجفی در این وبلاگ حمایت کردم البته بحث شما ضد زن بودن ایشون بود، ولی من طی چند سال متوجه شدم ایشون اصلا بر ضد پهلوی و جنایات پهلوی نه حرفی زده نه موزیکی اجرا میکنه که فکر میکنم ترس از ریزش هوادارنش داره. چون نامجو بعد از اینکه بر علیه رضاخان خوند بسیار طرد شد و احتمالا شاهین از این موضوع حسابی ترسیده و البته احتمال حمایت های مالی از او هم هست.

پشیمونم از حمایتم و این لینک رو هم تقدیم میکنم به هواداران چپ او:

https://www.youtube.com/watch?v=PORnwyuo3_E

دقیقه 23 شروع میکنه به خایمالی و تشکر از رژیم های شاهنشاهی

Rosa گفت...

البته بحث شما ضد زن بودن ایشون بود،

رزا: مرسی از لینک. موضوع ساده بود. یک سکسیست نمی تواند بفهمد که پریود برای برخی یعنی درد.نجفی می فهمد که ناتوانی در عمل جنسی! زنان با بدنهایشان همبسته می شوند. اصراری به فهمیدن زنان توسط ماچوها نیست.
همانگونه که من درد یک "سیاه" را می فهمم در جامعه ی سفید. سکسیسم و راسیسم خیلی شبیه همدیگر هستند. ما زن بودنمان یا رنگ دیگر داشتن مان را نمی توانیم عوض کنیم. و در تبعیض به سر می بریم.
ترانه ی پریود و بسیاری از متن های ایشان با زبانِ سکسیستی خوانده شده.
برای چپ ها البته اینهمه مهم نیست و از کارگر گفتن و "تضاد طبقاتی" ، "پرولتاریا"...با اهمیت تر است.
نجفی پس از استفاده از شاملو، اینک بموقع به شاملو می شاشد تا در تیرگان راهش بدهند. هنوز یاد نگرفته بزرگ ارتشداران، شاهِ شاهان بگوید. بزودی بجای رضا خان، همان رضا شاه را تبلیغ خواهد کرد تا میانِ "بزرگان" راهش بدهند. جای ولی فقیه را با شاهنشاه عوض کردن هنر نیست! ملیجک دربار قاجار و میرپنج!
نجفی به همین سقوط هم اکتفا نکرد و از لنی ریفنشتال-«پیشتاز در تکنیک فیلم و عکس» هم می گوید!
از نظر من اینکه همش از فرم و تکنیک و اینهمه می گوید تصادفی نیست.
ناسیونالیسمی هم که بهش آویزان می شود در جهت جریان و موج کنونی است. بیچاره چپ ایرانی که ستایشگر لنی ریفنشتال فاشیست را "رپر ایرانی چپ" خواند. پول بریزیم به پای بی سوادترین، می شود بهترین. چه برسد به یک مداحِ صادراتی که فرق سوسیالیسم را با ناسیونال-سوسیالیسمِ هیتلر نمی داند و ایدولش کارگردانِ "پیروزی اراده" به سفارشِ گوبلز است!
طرفِ ما یک بوقلمون صفت است که با حزب کمونیست بنشیند، پرولتاریا می خواند، با تیرگان در ستایش فاشیسم...
من همانوقتها که ادعای آنارشی می کرد و برای خفه کردنِ من آویزان پلیس شد، متوجه شدم با کی طرف هستم.
کینه ی اینها به شاملو هم، ریدن شاملو بهشان در برکلی است که عر عر شجریان را مطرح کرد و شاهنامه را...
من برایتان متاسف شدم که جا خوردید از موضع گیری های کنونیِ سیاسی نجفی. یاد آنروزهایی افتادم که فهمیدم سازمانی که 8 سال باهاش کار کردم، از فمینیسم لباسی دوخته تا برای مائویسم سرباز گیری کنه!
شما هم از سلامت فکری بیشتری برخوردارید و هم باهوش تر از من اید.
باری
به دنیای وارونه خوش آمدید.
«جنگ صلح است-آزادی بردگی‌ست-نادانی توانایی‌ست»
نجفی نهایتن همان لنی ریفنشتال نخبه و با تکنیک بالا خواهد شد، آنگونه که در مصاحبه اش می گوید.
و فاشیسم را رنگ کرده بجای آنارشی می فروشد! در سوسیالیسم اش بدن ها با نظمِ آهنینِ میر پنج ای تربیت می شوند، تا پرولتاریا به رعیتِ ناصرالدین شاهِ قاجار استحاله کرده بجای خان، مادام-موسیو بگوید!
راستش از سقوط اش با این سرعت شاد نشدم.
کاش قیمتش بیشتر بود تا یک جشنواره ی مهرگان...

Unknown گفت...

رژیم جمهوری اسلامی
فکر میکرد سال ۶۷ با اعدام تعدادی زیادی از زندانیان اعتراضات پایان خواهد کرفت،
رژیم جمهوری اسلامی

اشتباه بزرگی کرده بود، نه تنها اعتراضات مردومی فروکش نکرد بلکه زندانیان سیاسی بمراتب ب سالهای گذشته بیشتر شده

کارگران، معلمان زنان فعالان سیاسی، رژیم را کلافه کرده،

اخیرا سپیده قلیان قوه قضائیه د اطلاعات سپاه را ب ساده اورده،
اطلاعات سپاه ب دست ماه سپیده افتاده و میخواهد هر چه زودتر این این پرونده را ببند، ولی بر عکس آتش این پرونده شعله ور میشود، دیگر آبرو و حیثیتی برای ارگانهای سرکوب رژیم نماده

Rosa گفت...





5 ساعت پیش

فایل صوتی یک زندانی زن جوان در ایران، به دست بی‌بی‌سی فارسی رسیده، شکایت چهره‌ای که نام او با تازه‌ترین دور از اعتراض‌های کارگری، اعتراف‌های اجباری و ادعای شکنجه هایی طاقت فرسا گره خورده است. سپیده قلیان، دختر جوان معترض، که در ایران به ۱۸ سال حبس تعزیری محکوم شده، از ادامه بدرفتاری با خود در زندان گفته. او در اعتراض‌های کارگری پارسال دستگیر شد. اگر در حکم خانم قلیان تجدید نظر نشود، دست کم ۷ سال از ۱۸ سال حکم او، قابل اجراست. سپیده قلیان می گوید سلسله بد رفتاریها ادامه دارد، زندانیان زنی که شناخته شده نیستند تاوان سنگینی می دهند و امیدی به اجرای عدالت ندارد.

https://www.bbc.com/persian/iran-49702651

Unknown گفت...

سلام رزا جان
یک سئوال همیشه برای من مطرح بود که مگه میشه از زندان جمهوری اسلامی ب بیرون پیام داد آنهم زندان سیاسی،؟
خوب اون موقع های که ما زندان بودیم از این امکانات خبری نبود، خوب رژیم چراءاین کار میکنه که علیه خودش تمام بشه
من با اصل مسئله مخالفتی ندارم، ولی برام مهم بود که بدونم تشکر

Unknown گفت...

عجب دنیایی شده
باید ب این وضیعت گریست،
آدم اگر یک جو شرف داشته باشد، نباید در این مقطع زمانی بی تفاوت بود

اگر زندگی و دوام رژیم جمهوری اسلامی یک نگاه سطحی داشته باشیم، ۹۰ در صدای از مردوم که صابون جمهوری اسلامی که ب تنشان خورده اصلا فکر نمی کردند که نوبت اونها هرگز برسد، چون همین ۹۰ درصدها قبلا بی تفاوت و یا احیانا طرفدار جمهوریت اسلامی بودند ، پس باید واقعت را قبول کرد، که جمهوری اسلامی ب هیچ کس رحم و مروت نخواهد کرد، فردا هم نوبت آنها خواهد بود،
بی تفاوتی و فرصت طلبی تا کی؟؟

Rosa گفت...

گزارش ها حاکی از آن است که سهیل عربی در اعتراض به تداوم بازداشت نرگس مظلوم، مادر خود اعتصاب غذا کرد. حمید حاج جعفرکاشانی دیگر زندانی در اوین با سهیل عربی در اعتصاب همراه است.

وبسایت حقوق بشر در ایران جمعه ۲۹ شهریور گزارش داد که این دو زندانی نزدیک به دو ماه پس از بازداشت فرنگیس مظلوم، با هدف آزادی بی قید و شرط این زندانی اعتصاب غذا کرده‌اند.

بر اساس این گزارش، مسئولان دادسرای امنیت در مراجعه‌های خانواده خانم مظلوم تاکنون موارد اتهامی او را اعلام نکرده و با وجود بیماری قلبی و ناراحتی مفاصل و کمر درد، اقدامی برای تسریع تفهیم اتهام و دادرسی او صورت نداده اند.

ماموران امنیتی در آخرین روز تیر ماه امسال با حضور در خانه خانم مظلوم او را بازداشت، و به مکان نامعلومی منتقل کردند.