رزا: با تشکر از نادر تیف برای ترجمه از زبان فرانسوی. موضع آنارشیستهای اروپا تفاوت چندانی با متن زیرندارد. در حالی که آنارشی و فمینیسم در حال تشکیل/شرکت در گروههای محلی و خودگردانی ها است. چپ سنتی اغلب تریبونها را با فریاد تشکیلِ دولت "انقلابی" تسخیر کرده! دولت "انقلابی" یک جوک تکراری است!
برای خواندن در منبع روی اینجا تیتر مطلب کلیک کنیم.
برای خواندن در بلاگ روی اینجا
دیگر قرار نیست که جنبشهای انقلابی به دست کسانی چون بلشویکها سرکوب شوند. راه دیگری وجود دارد.
ما باید فضاهایی را برای خودگردانی، که پاسخگوی نیازها باشند، باز کنیم و مشروعیت دولتی را برچینیم و این ربطی به گرفتن قدرت دولتی ندارد. ما میتوانیم با ایجاد شبکههای ریزومی در سطح جهان از خود دفاع کنیم بی آن که نیازی به دیکتاتوری و ارتش باشد. انجمنهایی که پایهاشان بر تعاون داوطلبانه و همیاری متقابل است به مراتب از نمایندگانی که یک بار پس از انتخاب به هیچ کس حساب پس نمیدهند، مشکلگشاترند. ایجاد کمونهای افقی بیش از هر دولتی قادرند اقتصاد را اداره کنند. این آلترناتیوی بود که میتوانست در سالهای ۱۹۳۰ در اسپانیا کامیاب گردد، اگر زیر یورشهای فرانکو از سویی و استالین از سوی دیگر قرار نمیگرفت. الگوهای آنارشیستی در سه دهه اخیر در چیاپاس، بلادالقبائل، آتن و روژآوا در بوتهی عمل قرار گرفتند.
مبلغان راهحلهای دولتی مدعیاند که بیش از دیگران کارآمد هستند. اما پرسش این است: در چه؟ میانبری به سوی آزادی نیست و آزادی از بالا به دست نمیآید. ما خواهان برابری واقعی هستیم. ما نمیتوانیم به برابری برسیم در صورتی که شکل سازماندهیامان آن را منعکس نکند. به همین جهت ما خواهان عدم تمرکز هر چه بیشتر قدرت هستیم و با هر گونه سلسله مراتب مخالفیم. ما میتوانیم در سطح محلی پروژههایی را راهاندازی کنیم که با عمل مستقیم و همبستگی به نیازهای فوری پاسخ دهند و آنها را در سطح جهانی بسط دهیم. این راهیست به سوی شرایطی که به هیچ کس جرأت حکمفرمایی بر ما را ندهد. گمان نکنید که الگوی انقلابی که ما مروجش هستیم یک شبه پیروز خواهد شد، خیر، این انقلابیست دائمی که میخواهد بنیانهای متمرکز قدرت را از کانون خانوادگی تا کاخ سفید از بن و ریشه برافکند.
روشن است که هر روز بحرانهای عصر ما ژرفتر میشوند و بدیهیست که مبارزات انقلابی اوج خواهند گرفت. آنارشیسم یگانه راه تغییرات انقلابیست که در دریایی از خون تیره و تار نمیشود. ما باید این راه را برای هزاره جدید به روز کنیم، وگرنه محکوم به تکرار گذشته خواهیم بود.
امما گلدمن میدانست و میخائیل باکونین ربع سده پیش از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه پیشبینی کرده بود. مبارزان قدیمی Black Panther Party و Black Liberation Army Ashanti Alston و نیز Kuwasi Balagoon به همان نتیجه رسیده بودند: دولت انقلابی وجود ندارد. شما نمیتوانید از ابزار دولتی برای برچیدن سرکوب استفاده کنید.
آنارشیستها از اواسط سدهی نوزدهم میلادی همواره اعلام میکنند که تصاحب قدرت رهاییبخش نیست، بلکه با برچیدن دولت آزادی به دست میآید. از آن پس تاکنون، از پاریس تا سنپترسبورگ و از بارسلون تا پکن، چندین نسل از انقلابیان همین واقعیت را با پوست و گوشت خود لمس کردند. تعویض سیاستمداران نیز کارساز نیست، چرا که ساختارهای قدرت از قبیل پلیس، ارتش، دادگاهها، زندانها و بوروکراسی دست نخورده باقی میمانند. این ساختارها را چه یک شاه یا دیکتاتور و چه یک مجلس رهبری کنند، تفاوتی در اصل قضیه پدید نمیآید و در وضعیت حکومتشوندگان تغییر محسوسی حاصل نمیشود.
سرنوشت انقلاب مصر ۲۰۱۳ – ۲۰۱۲، انقلاب روسیه ۱۹۲۱ – ۱۹۱۷ و انقلاب ۱۸۵۱ – ۱۸۴۸ فرانسه همین واقعیت را نشان میدهد. همین که افراد شرکتکننده در تکتک این انقلابها از ایجاد تغییرات به شیوهای بیواسطه چشم بربستند و به نمایندگانی امیدوار گشتند، استبداد جدیدی حاکم شد. هیچ فرقی هم نمیکرد که خودکامگان جدید از ارتش، از اشرافیت یا از طبقهی کارگر آمده باشند یا قول استقرار دوبارهی آرامش یا نمایندگی قدرت پرولتاریا را داده باشند، نتیجه نهایی تقریباً مشابه شد.
دولت در ذات خود پیوندی طبقاتیست
نمیتوان ادعا کرد که جامعه طبقاتی برچیده خواهد شد بی آن که دوگانه حاکم و حکومتشونده نابود نشود. اقتصاد فقط یکی از عرصههاییست که تفاوت قدرتهای قانونمند را به واسطه ساختارهای اجتماعی نشان میدهد، سیاست عرصهی دیگریست. نسبت مالکیت خصوصی سرمایه با اقتصاد همانند نسبت قدرت دولتی با سیاست است.
مارکس و لنین سردرگمی بزرگی به وجود آوردند هنگامی که قول دادند دولت میتواند برای پایان جامعه طبقاتی عمل کند و سپس خودش زوال یابد. به عبارت دیگر آنان معتقد بودند که «زحمتکشان» – یا بهتر است گفته شود حزبی که آنان را نمایندگی میکند مانند بقیه احزابی که قدرت را میگیرند – پلیس، ارتش، دادگاهها، زندانها، بوروکراسی و دیگر شاخ و برگهای دولت را به دست میگیرند و معجزهوار برابری را مستقر میکنند. امّا پرسش این است: دولت چیست؟ دولت همانا تمرکز مشروعیت سیاسی در نهادهای ویژه است تا بتوان بر مردم حکومت کرد. این دقیقاً تعریف نابرابریست، چرا که این نهادها امتیاز اعمال قدرت را بر همگان در دستهای خود نگه میدارند. مارکسیستها و لنینیستها موفق شدند پس از دهها انقلاب قدرت را به دست بگیرند، امّا هیچ کجا نتوانستند جامعه طبقاتی را از میان برچینند. نه فقط دولتهایشان زوال نیافتند، بلکه همه جا عظیمتر و خفقانآورتر شدند. همانگونه که در بخشنامه سونویلیه* آمد:«چگونه ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که جامعهای برابر و آزاد از بطن سازمانی زورگو زاده گردد؟»
هنگامی که انقلابیان تلاش میکنند نابرابریهای طبقاتی را با سپردن مالکیت خصوصی سرمایه به دست کنترل کامل دولت بزدایند، طبقهی حاکم که قدرت سیاسی را قبضه کرده است خود به یک طبقهی سرمایهدار تبدیل میگردد. واژهای که میتوان برای چنین وضعیتی برگزید به جز سرمایهداری دولتی نیست. هر جا که شما نمایندگی سیاسی و مدیریت بوروکراتیک میبینید همان جا جامعهای طبقاتی هم میبینید. یگانه راهی که به برچیدن نابرابریهای اقتصادی و سیاسی میرسد راهیست که مکانیزمهای اختلافات قدرت را جارو میکند. ساختارهای دولتی جایی در این راه ندارند. ایجاد شبکههای افقی خودمدیریتی و دفاع جمعی موجب میشوند که امتیازات دولتی ناممکن گردند و جایی برای نخبگان اقتصادی و سیاسی نماند. این خلاف تسخیر قدرت است.
همه دولتها در مقابل چنین روشی میایستاند. نخستین شرطی که به یک دولت اجازه میدهد تا قدرت را حفظ کند، نگه داشتن انحصار نیروی سرکوبگر است. خودکامان فاشیست، دیکتاتورهای کمونیست و دمکراسیهای لیبرال دراین نقطه با هم اشتراک دارند. اگر احزابشان بسیار رادیکال هم باشند برای حفظ انحصار سرکوب با دیگر بخشهای قدرت زدوبند میکنند. مگر بلشویکها از افسران تزاریست بهره نبردند تا قیامها را در نطفه خفه کنند؟ مگر از خردهبورژوازی علیه آنارشیستها ابتداء در روسیه و سپس اسپانیا پشتیبانی نکردند؟ مسئله با بلشویسم این نبود که از قهر وحشیانه استفاده کرد تا برنامههای انقلابی را به پیش برد، آنان خشونت به کار بردند تا انقلابیان را نابود کنند.
کمتر کسی شهامت بازگویی این واقعیات را دارد. نسلی که پس از فروپاشی شوروی به میدان آمده است هنوز گمان میکند که اگر افراد شایستهای در دولت برگمارده شوند، مشکلات حل میشوند. اما مداحان لنین و استالین همچون مدافعان سرمایهداری استدلال میکنند و در نظر نمیگیرند که میلیونها نفر استثمار شدند و برای دفاع از آزادی یا به زندان افتادند یا کشته شدند.
به هر حال بازگشت به سوسیالیسم دولتی سده بیستم غیرممکن است. مردم بلوک شرق در لطیفهای میگفتند: سوسیالیسم گذار دردآوری از سرمایهداری به سرمایهداریست! ما میتوانیم از این نظر بگوییم که عروج سوسیالیسم دولتی سده بیستم، پیشروی تاریخی نبود که مارکس پیشبینی کرده بود، بلکه دوران گذاری برای تحکیم و توسعه سرمایهداری بود. «سوسیالیسم واقعاً موجود» چیزی به جز صنعتیسازی اقتصادهای پسافئودالی برای ورود به بازار جهانی نبود و همچون فوردیسم در غرب، نگرانی زحمتکشان را تقلیل داد و موقعیتشان را تثبیت کرد. سوسیالیسم دولتی در شرق و فوردیسم در غرب دو بال توقف موقت تضاد کار و سرمایه بود که اکنون جهانیسازی نئولیبرالی بیش از همیشه تشدید کرده است.
امروز دیگر اقتصاد بازار آزاد تمام دستآوردهای سوسیال-دمکرات را در سوئد و فرانسه بلعیده است. هر جا که احزاب چپ با قول اصلاح کاپیتالیسم قدرت را به دست گرفتند، شدیدترین اقدامات نئولیبرالی و حتا سرکوبگرانه را به عمل آوردند. قدرتگیری سوسیال-دمکراسی جنبشهای اجتماعی پایهای را خواباند و با ژستی ترقیخواهانه ستایش مرتجعترین نیروهای راست را برانگیخت و آنها را در برابر شورش مردم بیمه کرد. آیا در برزیل با لولاداسیلوا و حزبش، در یونان با تسیپراس و سیریزا و در نیکاراگوئه با اورتگا و دارودستهاش چنین نشد؟
دیگر الگویی برای دولت «انقلابی» به جز سرمایهداری دولتی چین نمانده است. کارگران در چین همانقدر استثمار میشوند که در ایالات متحده تا مشتی ثروتاندوزی کنند. چین مثال زندهایست تا نشان داده شود، که همچون اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، با اداره دولتی اقتصاد گامی هر چند کوچک به سوی برابریطلبی برداشته نمیشود.
آینده شاید مجموعهای از مناطق فقیرشده با نئولیبرالیسم، مناطقی ناسیونالیست، منطقههایی با اقتصاد اقتدارگرا و مناطقی با لغو آنارشیستی مالکیت خصوصی باشد، اما دیگر نمیتوان تصور کرد که دولتی بتواند مسائل کاپیتالیسم را به نفع مشتی و علیه تمام زحمتکشان حل و فصل کند. فاشیستها و حتا ناسیونالیستها میخواهند از وضعیت موجود سوءاستفاده کنند و چنین القاء میکنند که گویا دولتهایی که آنان اداره میکنند توانایی حل مسائل را دارند، اما ما باید لاینقطع با این توهم نیز مبارزه کنیم.
برخی بر این باوراند که ما باید موقتاً کشمکشهایمان را با هواداران کمونیسم اقتدارگرا کنار بگذاریم تا با تهدیدات فوریتر همچون فاشیسم برزمیم. اما آیا همین فاشیستها نبودند که توانستند با افراختن ترس از توتالیتاریسم چپ بسیاری را گرد خود آورند؟ هنوز بسیارند زنان و مردانی که اردوی خود را برای تغییرات اجتماعی انتخاب نکردهاند و برماست تا در دل و روح آنان، با موضعگیری علیه اقتدارگرایی راست و چپ، رخنه کنیم.
ما در مبارزات مردمی علیه کاپیتالیسم، خشونت دولتی و فاشیسم شرکت میکنیم و همزمان نظر مستقل خود را علیه هر نوع اقتدارگرایی ترویج میکنیم. اگر چنین نکنیم، پیشاپیش خود را محکوم به خردشدن استخوانها زیر یکی از آنها خواهیم کرد. آنارشیستها، منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی خود را برای سرکوبهای پس از ۱۹۱۷ آماده نکردند و دیدیم چگونه از میان برده شدند.
دیگر قرار نیست که جنبشهای انقلابی به دست کسانی چون بلشویکها سرکوب شوند. راه دیگری وجود دارد.
ما باید فضاهایی را برای خودگردانی، که پاسخگوی نیازها باشند، باز کنیم و مشروعیت دولتی را برچینیم و این ربطی به گرفتن قدرت دولتی ندارد. ما میتوانیم با ایجاد شبکههای ریزومی در سطح جهان از خود دفاع کنیم بی آن که نیازی به دیکتاتوری و ارتش باشد. انجمنهایی که پایهاشان بر تعاون داوطلبانه و همیاری متقابل است به مراتب از نمایندگانی که یک بار پس از انتخاب به هیچ کس حساب پس نمیدهند، مشکلگشاترند. ایجاد کمونهای افقی بیش از هر دولتی قادرند اقتصاد را اداره کنند. این آلترناتیوی بود که میتوانست در سالهای ۱۹۳۰ در اسپانیا کامیاب گردد، اگر زیر یورشهای فرانکو از سویی و استالین از سوی دیگر قرار نمیگرفت. الگوهای آنارشیستی در سه دهه اخیر در چیاپاس، بلادالقبائل، آتن و روژآوا در بوتهی عمل قرار گرفتند.
مبلغان راهحلهای دولتی مدعیاند که بیش از دیگران کارآمد هستند. اما پرسش این است: در چه؟ میانبری به سوی آزادی نیست و آزادی از بالا به دست نمیآید. ما خواهان برابری واقعی هستیم. ما نمیتوانیم به برابری برسیم در صورتی که شکل سازماندهیامان آن را منعکس نکند. به همین جهت ما خواهان عدم تمرکز هر چه بیشتر قدرت هستیم و با هر گونه سلسله مراتب مخالفیم. ما میتوانیم در سطح محلی پروژههایی را راهاندازی کنیم که با عمل مستقیم و همبستگی به نیازهای فوری پاسخ دهند و آنها را در سطح جهانی بسط دهیم. این راهیست به سوی شرایطی که به هیچ کس جرأت حکمفرمایی بر ما را ندهد. گمان نکنید که الگوی انقلابی که ما مروجش هستیم یک شبه پیروز خواهد شد، خیر، این انقلابیست دائمی که میخواهد بنیانهای متمرکز قدرت را از کانون خانوادگی تا کاخ سفید از بن و ریشه برافکند.
روشن است که هر روز بحرانهای عصر ما ژرفتر میشوند و بدیهیست که مبارزات انقلابی اوج خواهند گرفت. آنارشیسم یگانه راه تغییرات انقلابیست که در دریایی از خون تیره و تار نمیشود. ما باید این راه را برای هزاره جدید به روز کنیم، وگرنه محکوم به تکرار گذشته خواهیم بود.
*بخشنامه سونویلیه: سونویلیه شهریست در سوئیس. روز ۱۲ نوامبر ۱۸۷۱ شانزده نفر از اعضای فدراسیون ژوراسی انجمن بینالمللی زحمتکشان (انترناسیونال اول) با امضای بخشنامه و با تأکید بر مفاد اساسنامهای خواهان فراخوان کنگرهای شدند. خواست آنان به این خاطر صورت گرفت که شورای عمومی لندن که زیر نفوذ مارکس بود بیش از پیش انجمن را به سوی اقتدارگرایی میبرد. امضاکنندگان بر این باور بودند که رهایی کارگران فقط به دست خودشان امکانپذیر است و نه آن گونه که هواداران مشی مارکس میگفتند با گرفتن قدرت سیاسی. این بخشنامه به جایی نرسید و مارکس توانست سال ۱۸۷۲ در کنگره لاهه گرایش آنارشیست را از انترناسیونال اخراج کند. گرایش آنارشیست انترناسیونال از انقلاب اجتماعی لااقل در سطح اروپا دفاع میکرد اما مارکس باقیمانده انترناسیونال را به شرکت در مبارزه سیاسی پارلمانتاریستی در سطح ملی قانع کرد. (توضیح مترجم)
پیوند کوتاه به مطلب اصلی: https://urlz.fr/ckhH
فیلم آنارشیستها به زبان فرانسوی و زیرنویس تُرکی 1 ساعت و 40 دقیقه
Paris 1899. Yoksul koşullarda büyüyen yetim Onbaşı Jean Albertini’den (Tahar Rahim) anarşist bir çeteye sızması istenir. Onun için bu rütbesini yükseltmenin bir yoludur. Fakat durmadan ödün vermeye zorlanan Jean giderek daha bölünmüş hisseder. Bir yandan, üstü Gaspar’a delil niteliğinde istihbarat raporları sunar, diğer yandan anarşistlere, özellikle de liderin kız arkadaşı Judith’e (Adèle Exarchopoulos) karşı içten duygular beslemeye başlar. Olaylar hızlanır ve silahlı bir saldırı başlatılır. Vazifesiyle kalbi arasında kalan Jean, tarafını seçmek zorunda kalacaktır
ده دقیقه فیلم خاکسپاری کروپوتکین در روسیه 1921 با زیرنویس ترکی
Pyotr Kropotkin's funeral took place from 10th to 13th of February 1921, and it was documented by "Section of social chronicles of all-Russian cinema and photo publishing".
برای خواندن در منبع روی اینجا تیتر مطلب کلیک کنیم.
برای خواندن در بلاگ روی اینجا
دولت انقلابی توهمی بیش نیست
...
...ما در مبارزات مردمی علیه کاپیتالیسم، خشونت دولتی و فاشیسم شرکت میکنیم و
همزمان نظر مستقل خود را علیه هر نوع اقتدارگرایی ترویج میکنیم. اگر
چنین نکنیم، پیشاپیش خود را محکوم به خردشدن استخوانها زیر یکی از آنها
خواهیم کرد. آنارشیستها، منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی خود را برای
سرکوبهای پس از ۱۹۱۷ آماده نکردند و دیدیم چگونه از میان برده شدند.دیگر قرار نیست که جنبشهای انقلابی به دست کسانی چون بلشویکها سرکوب شوند. راه دیگری وجود دارد.
ما باید فضاهایی را برای خودگردانی، که پاسخگوی نیازها باشند، باز کنیم و مشروعیت دولتی را برچینیم و این ربطی به گرفتن قدرت دولتی ندارد. ما میتوانیم با ایجاد شبکههای ریزومی در سطح جهان از خود دفاع کنیم بی آن که نیازی به دیکتاتوری و ارتش باشد. انجمنهایی که پایهاشان بر تعاون داوطلبانه و همیاری متقابل است به مراتب از نمایندگانی که یک بار پس از انتخاب به هیچ کس حساب پس نمیدهند، مشکلگشاترند. ایجاد کمونهای افقی بیش از هر دولتی قادرند اقتصاد را اداره کنند. این آلترناتیوی بود که میتوانست در سالهای ۱۹۳۰ در اسپانیا کامیاب گردد، اگر زیر یورشهای فرانکو از سویی و استالین از سوی دیگر قرار نمیگرفت. الگوهای آنارشیستی در سه دهه اخیر در چیاپاس، بلادالقبائل، آتن و روژآوا در بوتهی عمل قرار گرفتند.
مبلغان راهحلهای دولتی مدعیاند که بیش از دیگران کارآمد هستند. اما پرسش این است: در چه؟ میانبری به سوی آزادی نیست و آزادی از بالا به دست نمیآید. ما خواهان برابری واقعی هستیم. ما نمیتوانیم به برابری برسیم در صورتی که شکل سازماندهیامان آن را منعکس نکند. به همین جهت ما خواهان عدم تمرکز هر چه بیشتر قدرت هستیم و با هر گونه سلسله مراتب مخالفیم. ما میتوانیم در سطح محلی پروژههایی را راهاندازی کنیم که با عمل مستقیم و همبستگی به نیازهای فوری پاسخ دهند و آنها را در سطح جهانی بسط دهیم. این راهیست به سوی شرایطی که به هیچ کس جرأت حکمفرمایی بر ما را ندهد. گمان نکنید که الگوی انقلابی که ما مروجش هستیم یک شبه پیروز خواهد شد، خیر، این انقلابیست دائمی که میخواهد بنیانهای متمرکز قدرت را از کانون خانوادگی تا کاخ سفید از بن و ریشه برافکند.
روشن است که هر روز بحرانهای عصر ما ژرفتر میشوند و بدیهیست که مبارزات انقلابی اوج خواهند گرفت. آنارشیسم یگانه راه تغییرات انقلابیست که در دریایی از خون تیره و تار نمیشود. ما باید این راه را برای هزاره جدید به روز کنیم، وگرنه محکوم به تکرار گذشته خواهیم بود.
کُل مطلب اینجا و در ادامه
دولت انقلابی توهمی بیش نیست , چرا جامعه طبقاتی با هیچ دولتی نابود نمیشود؟
امما گلدمن میدانست و میخائیل باکونین ربع سده پیش از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه پیشبینی کرده بود. مبارزان قدیمی Black Panther Party و Black Liberation Army Ashanti Alston و نیز Kuwasi Balagoon به همان نتیجه رسیده بودند: دولت انقلابی وجود ندارد. شما نمیتوانید از ابزار دولتی برای برچیدن سرکوب استفاده کنید.
آنارشیستها از اواسط سدهی نوزدهم میلادی همواره اعلام میکنند که تصاحب قدرت رهاییبخش نیست، بلکه با برچیدن دولت آزادی به دست میآید. از آن پس تاکنون، از پاریس تا سنپترسبورگ و از بارسلون تا پکن، چندین نسل از انقلابیان همین واقعیت را با پوست و گوشت خود لمس کردند. تعویض سیاستمداران نیز کارساز نیست، چرا که ساختارهای قدرت از قبیل پلیس، ارتش، دادگاهها، زندانها و بوروکراسی دست نخورده باقی میمانند. این ساختارها را چه یک شاه یا دیکتاتور و چه یک مجلس رهبری کنند، تفاوتی در اصل قضیه پدید نمیآید و در وضعیت حکومتشوندگان تغییر محسوسی حاصل نمیشود.
سرنوشت انقلاب مصر ۲۰۱۳ – ۲۰۱۲، انقلاب روسیه ۱۹۲۱ – ۱۹۱۷ و انقلاب ۱۸۵۱ – ۱۸۴۸ فرانسه همین واقعیت را نشان میدهد. همین که افراد شرکتکننده در تکتک این انقلابها از ایجاد تغییرات به شیوهای بیواسطه چشم بربستند و به نمایندگانی امیدوار گشتند، استبداد جدیدی حاکم شد. هیچ فرقی هم نمیکرد که خودکامگان جدید از ارتش، از اشرافیت یا از طبقهی کارگر آمده باشند یا قول استقرار دوبارهی آرامش یا نمایندگی قدرت پرولتاریا را داده باشند، نتیجه نهایی تقریباً مشابه شد.
دولت در ذات خود پیوندی طبقاتیست
نمیتوان ادعا کرد که جامعه طبقاتی برچیده خواهد شد بی آن که دوگانه حاکم و حکومتشونده نابود نشود. اقتصاد فقط یکی از عرصههاییست که تفاوت قدرتهای قانونمند را به واسطه ساختارهای اجتماعی نشان میدهد، سیاست عرصهی دیگریست. نسبت مالکیت خصوصی سرمایه با اقتصاد همانند نسبت قدرت دولتی با سیاست است.
مارکس و لنین سردرگمی بزرگی به وجود آوردند هنگامی که قول دادند دولت میتواند برای پایان جامعه طبقاتی عمل کند و سپس خودش زوال یابد. به عبارت دیگر آنان معتقد بودند که «زحمتکشان» – یا بهتر است گفته شود حزبی که آنان را نمایندگی میکند مانند بقیه احزابی که قدرت را میگیرند – پلیس، ارتش، دادگاهها، زندانها، بوروکراسی و دیگر شاخ و برگهای دولت را به دست میگیرند و معجزهوار برابری را مستقر میکنند. امّا پرسش این است: دولت چیست؟ دولت همانا تمرکز مشروعیت سیاسی در نهادهای ویژه است تا بتوان بر مردم حکومت کرد. این دقیقاً تعریف نابرابریست، چرا که این نهادها امتیاز اعمال قدرت را بر همگان در دستهای خود نگه میدارند. مارکسیستها و لنینیستها موفق شدند پس از دهها انقلاب قدرت را به دست بگیرند، امّا هیچ کجا نتوانستند جامعه طبقاتی را از میان برچینند. نه فقط دولتهایشان زوال نیافتند، بلکه همه جا عظیمتر و خفقانآورتر شدند. همانگونه که در بخشنامه سونویلیه* آمد:«چگونه ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که جامعهای برابر و آزاد از بطن سازمانی زورگو زاده گردد؟»
هنگامی که انقلابیان تلاش میکنند نابرابریهای طبقاتی را با سپردن مالکیت خصوصی سرمایه به دست کنترل کامل دولت بزدایند، طبقهی حاکم که قدرت سیاسی را قبضه کرده است خود به یک طبقهی سرمایهدار تبدیل میگردد. واژهای که میتوان برای چنین وضعیتی برگزید به جز سرمایهداری دولتی نیست. هر جا که شما نمایندگی سیاسی و مدیریت بوروکراتیک میبینید همان جا جامعهای طبقاتی هم میبینید. یگانه راهی که به برچیدن نابرابریهای اقتصادی و سیاسی میرسد راهیست که مکانیزمهای اختلافات قدرت را جارو میکند. ساختارهای دولتی جایی در این راه ندارند. ایجاد شبکههای افقی خودمدیریتی و دفاع جمعی موجب میشوند که امتیازات دولتی ناممکن گردند و جایی برای نخبگان اقتصادی و سیاسی نماند. این خلاف تسخیر قدرت است.
همه دولتها در مقابل چنین روشی میایستاند. نخستین شرطی که به یک دولت اجازه میدهد تا قدرت را حفظ کند، نگه داشتن انحصار نیروی سرکوبگر است. خودکامان فاشیست، دیکتاتورهای کمونیست و دمکراسیهای لیبرال دراین نقطه با هم اشتراک دارند. اگر احزابشان بسیار رادیکال هم باشند برای حفظ انحصار سرکوب با دیگر بخشهای قدرت زدوبند میکنند. مگر بلشویکها از افسران تزاریست بهره نبردند تا قیامها را در نطفه خفه کنند؟ مگر از خردهبورژوازی علیه آنارشیستها ابتداء در روسیه و سپس اسپانیا پشتیبانی نکردند؟ مسئله با بلشویسم این نبود که از قهر وحشیانه استفاده کرد تا برنامههای انقلابی را به پیش برد، آنان خشونت به کار بردند تا انقلابیان را نابود کنند.
کمتر کسی شهامت بازگویی این واقعیات را دارد. نسلی که پس از فروپاشی شوروی به میدان آمده است هنوز گمان میکند که اگر افراد شایستهای در دولت برگمارده شوند، مشکلات حل میشوند. اما مداحان لنین و استالین همچون مدافعان سرمایهداری استدلال میکنند و در نظر نمیگیرند که میلیونها نفر استثمار شدند و برای دفاع از آزادی یا به زندان افتادند یا کشته شدند.
به هر حال بازگشت به سوسیالیسم دولتی سده بیستم غیرممکن است. مردم بلوک شرق در لطیفهای میگفتند: سوسیالیسم گذار دردآوری از سرمایهداری به سرمایهداریست! ما میتوانیم از این نظر بگوییم که عروج سوسیالیسم دولتی سده بیستم، پیشروی تاریخی نبود که مارکس پیشبینی کرده بود، بلکه دوران گذاری برای تحکیم و توسعه سرمایهداری بود. «سوسیالیسم واقعاً موجود» چیزی به جز صنعتیسازی اقتصادهای پسافئودالی برای ورود به بازار جهانی نبود و همچون فوردیسم در غرب، نگرانی زحمتکشان را تقلیل داد و موقعیتشان را تثبیت کرد. سوسیالیسم دولتی در شرق و فوردیسم در غرب دو بال توقف موقت تضاد کار و سرمایه بود که اکنون جهانیسازی نئولیبرالی بیش از همیشه تشدید کرده است.
امروز دیگر اقتصاد بازار آزاد تمام دستآوردهای سوسیال-دمکرات را در سوئد و فرانسه بلعیده است. هر جا که احزاب چپ با قول اصلاح کاپیتالیسم قدرت را به دست گرفتند، شدیدترین اقدامات نئولیبرالی و حتا سرکوبگرانه را به عمل آوردند. قدرتگیری سوسیال-دمکراسی جنبشهای اجتماعی پایهای را خواباند و با ژستی ترقیخواهانه ستایش مرتجعترین نیروهای راست را برانگیخت و آنها را در برابر شورش مردم بیمه کرد. آیا در برزیل با لولاداسیلوا و حزبش، در یونان با تسیپراس و سیریزا و در نیکاراگوئه با اورتگا و دارودستهاش چنین نشد؟
دیگر الگویی برای دولت «انقلابی» به جز سرمایهداری دولتی چین نمانده است. کارگران در چین همانقدر استثمار میشوند که در ایالات متحده تا مشتی ثروتاندوزی کنند. چین مثال زندهایست تا نشان داده شود، که همچون اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، با اداره دولتی اقتصاد گامی هر چند کوچک به سوی برابریطلبی برداشته نمیشود.
آینده شاید مجموعهای از مناطق فقیرشده با نئولیبرالیسم، مناطقی ناسیونالیست، منطقههایی با اقتصاد اقتدارگرا و مناطقی با لغو آنارشیستی مالکیت خصوصی باشد، اما دیگر نمیتوان تصور کرد که دولتی بتواند مسائل کاپیتالیسم را به نفع مشتی و علیه تمام زحمتکشان حل و فصل کند. فاشیستها و حتا ناسیونالیستها میخواهند از وضعیت موجود سوءاستفاده کنند و چنین القاء میکنند که گویا دولتهایی که آنان اداره میکنند توانایی حل مسائل را دارند، اما ما باید لاینقطع با این توهم نیز مبارزه کنیم.
برخی بر این باوراند که ما باید موقتاً کشمکشهایمان را با هواداران کمونیسم اقتدارگرا کنار بگذاریم تا با تهدیدات فوریتر همچون فاشیسم برزمیم. اما آیا همین فاشیستها نبودند که توانستند با افراختن ترس از توتالیتاریسم چپ بسیاری را گرد خود آورند؟ هنوز بسیارند زنان و مردانی که اردوی خود را برای تغییرات اجتماعی انتخاب نکردهاند و برماست تا در دل و روح آنان، با موضعگیری علیه اقتدارگرایی راست و چپ، رخنه کنیم.
ما در مبارزات مردمی علیه کاپیتالیسم، خشونت دولتی و فاشیسم شرکت میکنیم و همزمان نظر مستقل خود را علیه هر نوع اقتدارگرایی ترویج میکنیم. اگر چنین نکنیم، پیشاپیش خود را محکوم به خردشدن استخوانها زیر یکی از آنها خواهیم کرد. آنارشیستها، منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی خود را برای سرکوبهای پس از ۱۹۱۷ آماده نکردند و دیدیم چگونه از میان برده شدند.
دیگر قرار نیست که جنبشهای انقلابی به دست کسانی چون بلشویکها سرکوب شوند. راه دیگری وجود دارد.
ما باید فضاهایی را برای خودگردانی، که پاسخگوی نیازها باشند، باز کنیم و مشروعیت دولتی را برچینیم و این ربطی به گرفتن قدرت دولتی ندارد. ما میتوانیم با ایجاد شبکههای ریزومی در سطح جهان از خود دفاع کنیم بی آن که نیازی به دیکتاتوری و ارتش باشد. انجمنهایی که پایهاشان بر تعاون داوطلبانه و همیاری متقابل است به مراتب از نمایندگانی که یک بار پس از انتخاب به هیچ کس حساب پس نمیدهند، مشکلگشاترند. ایجاد کمونهای افقی بیش از هر دولتی قادرند اقتصاد را اداره کنند. این آلترناتیوی بود که میتوانست در سالهای ۱۹۳۰ در اسپانیا کامیاب گردد، اگر زیر یورشهای فرانکو از سویی و استالین از سوی دیگر قرار نمیگرفت. الگوهای آنارشیستی در سه دهه اخیر در چیاپاس، بلادالقبائل، آتن و روژآوا در بوتهی عمل قرار گرفتند.
مبلغان راهحلهای دولتی مدعیاند که بیش از دیگران کارآمد هستند. اما پرسش این است: در چه؟ میانبری به سوی آزادی نیست و آزادی از بالا به دست نمیآید. ما خواهان برابری واقعی هستیم. ما نمیتوانیم به برابری برسیم در صورتی که شکل سازماندهیامان آن را منعکس نکند. به همین جهت ما خواهان عدم تمرکز هر چه بیشتر قدرت هستیم و با هر گونه سلسله مراتب مخالفیم. ما میتوانیم در سطح محلی پروژههایی را راهاندازی کنیم که با عمل مستقیم و همبستگی به نیازهای فوری پاسخ دهند و آنها را در سطح جهانی بسط دهیم. این راهیست به سوی شرایطی که به هیچ کس جرأت حکمفرمایی بر ما را ندهد. گمان نکنید که الگوی انقلابی که ما مروجش هستیم یک شبه پیروز خواهد شد، خیر، این انقلابیست دائمی که میخواهد بنیانهای متمرکز قدرت را از کانون خانوادگی تا کاخ سفید از بن و ریشه برافکند.
روشن است که هر روز بحرانهای عصر ما ژرفتر میشوند و بدیهیست که مبارزات انقلابی اوج خواهند گرفت. آنارشیسم یگانه راه تغییرات انقلابیست که در دریایی از خون تیره و تار نمیشود. ما باید این راه را برای هزاره جدید به روز کنیم، وگرنه محکوم به تکرار گذشته خواهیم بود.
*بخشنامه سونویلیه: سونویلیه شهریست در سوئیس. روز ۱۲ نوامبر ۱۸۷۱ شانزده نفر از اعضای فدراسیون ژوراسی انجمن بینالمللی زحمتکشان (انترناسیونال اول) با امضای بخشنامه و با تأکید بر مفاد اساسنامهای خواهان فراخوان کنگرهای شدند. خواست آنان به این خاطر صورت گرفت که شورای عمومی لندن که زیر نفوذ مارکس بود بیش از پیش انجمن را به سوی اقتدارگرایی میبرد. امضاکنندگان بر این باور بودند که رهایی کارگران فقط به دست خودشان امکانپذیر است و نه آن گونه که هواداران مشی مارکس میگفتند با گرفتن قدرت سیاسی. این بخشنامه به جایی نرسید و مارکس توانست سال ۱۸۷۲ در کنگره لاهه گرایش آنارشیست را از انترناسیونال اخراج کند. گرایش آنارشیست انترناسیونال از انقلاب اجتماعی لااقل در سطح اروپا دفاع میکرد اما مارکس باقیمانده انترناسیونال را به شرکت در مبارزه سیاسی پارلمانتاریستی در سطح ملی قانع کرد. (توضیح مترجم)
پیوند کوتاه به مطلب اصلی: https://urlz.fr/ckhH
برگردان از: نادر تیف – فروردین ۱۳۹۹ – آوریل ۲۰۲۰
فیلم آنارشیستها به زبان فرانسوی و زیرنویس تُرکی 1 ساعت و 40 دقیقه
Les Anarchistes - Anarşistler (2015)
https://youtu.be/qhyjXLH_GBkParis 1899. Yoksul koşullarda büyüyen yetim Onbaşı Jean Albertini’den (Tahar Rahim) anarşist bir çeteye sızması istenir. Onun için bu rütbesini yükseltmenin bir yoludur. Fakat durmadan ödün vermeye zorlanan Jean giderek daha bölünmüş hisseder. Bir yandan, üstü Gaspar’a delil niteliğinde istihbarat raporları sunar, diğer yandan anarşistlere, özellikle de liderin kız arkadaşı Judith’e (Adèle Exarchopoulos) karşı içten duygular beslemeye başlar. Olaylar hızlanır ve silahlı bir saldırı başlatılır. Vazifesiyle kalbi arasında kalan Jean, tarafını seçmek zorunda kalacaktır
ده دقیقه فیلم خاکسپاری کروپوتکین در روسیه 1921 با زیرنویس ترکی
Pyotr Kropotkin's funeral took place from 10th to 13th of February 1921, and it was documented by "Section of social chronicles of all-Russian cinema and photo publishing".
English translation: ABC-Belarus
Turkish translation: Sosyal Savas
۱۵ نظر:
حمایت از امریکا باعث میشود که هرگز جرات نکنید در مورد مناسبات اقتصادی صحبت کنید، و محکوم و مختوم به کلی گویی میشوید. مثلا ما هیچوقت نمیفهمیم در روژوا که من به شخصه برای مبارزه ضد توفانی و توده ای آن را ترویج میکنم چه نوع الگوی اقتصادی وجود دارد. دنیایی که توسط علم اقتصادی سرمایداری چپاول میشود را نمیتوان با آزادی و عشق بازی رها کرد. ایا میخواهید همچنان کودکانتان پای بازی های سرمایداری و فیلم های هالیوودی بنشینند؟ تکنولوژی و سینما نیاز به سیستم اقتصادی دارند پس باید الگو های اقتصادی کاملا مشخص شوند. وقتی شما علم اقتصادی ندارید و همچنین نمیخواهید و نمیتوانید عناصر سرمایه را با ارتش و دولت انقلابی مصادره کنید پس باید از عصر حجر شروع کنید و چه ایرادی دارد که بگوییم ما میخواهیم از اول شروع کنیم؟ با صداقت شاید به جایی برسیم ولی با گنده گوزی و کلی گویی نه
ایا میخواهید همچنان کودکانتان پای بازی های سرمایداری و فیلم های هالیوودی بنشینند؟
رزا: نه!
ما آنارشیستها/فمینیستها ایده هایمان را در عمل پیاده می کنیم! من تنها در اوایل ورودم و بدلیل یادگیری زبان محلی تلویزیون داشتم. کودک هم بدون تلویزیون بزرگ شد...
به مارکسی ها بنگر. اغلب پشت فرمانِ ماشین های آلوده کننده، جنازه ی حیوانات به نیش کشیده و با سیستم و رسانه ها در نشست و برخاستند. جدن تهوع آورند. آریستوکراتهای خود نماینده خوانده ی طبقه ی کارگر!
وقتی شما علم اقتصادی ندارید و همچنین نمیخواهید و نمیتوانید عناصر سرمایه را با ارتش و دولت انقلابی مصادره کنید پس باید از عصر حجر شروع کنید
نمیخواهید و نمیتوانید عناصر سرمایه را با ارتش و دولت انقلابی مصادره کنید
نمیخواهید و نمیتوانید عناصر سرمایه را با ارتش و دولت انقلابی مصادره کنید
رزا: آنارشیستها نه بدنبال ایجاد ارتش و نه مصادره ی قدرت دولتی هستند.
آنارشی یعنی: لغو دولت، ارتش، نیروی "امنیتی...
هر محله ای باید برای دفاع مردم را به کمک بگیرد. مثل روژاوا در حمله داعش یا ترکیه...و نیروهای محلی جیاپاس و مردم بومی
در روژوا که من به شخصه برای مبارزه ضد توفانی و توده ای آن را ترویج میکنم
رزا: ترویج رژاوا به عنوان وسیله و صرفن مرز ایدئولوژیک کشیدن با توده/توفان/... محکوم است...
وقتی شما علم اقتصادی ندارید و...
Rosa: آنارشیستها «عرضه و تقاضا» را نادیده نمیگیرند. در عوض، آنها محدودیتهای نسخهی سرمایهداری از این امر بدیهی را تشخیص داده و متذکر میشوند که سرمایهداری مبتنی بر تقاضای مؤثر است که هیچ پایه و اساسی ضروری با استفاده مؤثر از منابع ندارد. آنارشیستهای اجتماعی، بهجای بازار از دستگاهی مبتنی بر پیوند افقی بین تولیدکنندگان جانبداری میکنند.
عرضه و تقاضا در اقتصاد آنارشیستی – برگردان: امیرحسین خدادادی
http://rosaanarchi.blogspot.com/2020/03/blog-post.html
لنین دوست کارگران نبود!
نمی توان با نامگذاری های زیبا همچون انقلابی، کارگری، سوسیالیستی یا شورایی برای نهادی که اساساً انگل صفت، ضدانقلابی، ضدکارگری، ضدسوسیالیستی و ضدشورایی است آبرو خرید یا ایجاد کرد و آن را موجه و لازم جلوه داد. سوسیالیسم که همان برابری و آزادی ست یا می تواند مستقیماً با تکیّه محض بر شوراهای غیرمتمرکز تحقق یابد یا هرگز نخواهد توانست. نمی توان برای برابری و آزادی مبارزه کرد و در عین حال خواستار برپایی نهادی به نام دولت شد که از بیخ و بن ضدبرابری و ضدآزادی ست. از این جاست که می توان گفت که دشمن اصلی جنبش کارگری در هر جای از جهان در یک واژه ی چهار حرفی خلاصه می شود: دولت.
طبقه ی کارگر و عموم زحمتکشان نه فقط نیازی به حزب به هر نامی ندارند، بلکه با اتکّا به شوراهای خود در هر کارخانه و کارگاه، در هر محله و مدرسه، در هر مکان علمی و هنری و در جای جای جامعه می توانند سرانجام آرزوی دیرین بشریت را برای جامعه ای برابر و آزاد برآورده نمایند و تحقق بخشند. کارگران و زحمتکشان باید در ابتداء بخواهند تاریخ ساز باشند تا بتوانند. آنان باید بخواهند امور خود را راساً به دست بگیرند و به نمایندگان اکتفاء نکنند. مادام که چنین آگاهی در کارگران به وجود نیاید، آنان می توانند هزار بار انقلاب بکنند و هزار بار شکست بخورند.
https://siahmosht.wordpress.com/2013/11/17/%d9%84%d9%86%db%8c%d9%86-%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a8%d9%88%d8%af/
آنتی فاشیست عزیز، هلین بولک ارزش نداشت پستی براش در نظر بگیری؟ بی معرفت!
هلین بولک
هلین بولک
هلین بولک
هلین بولک
هلین بولک
.........
رزا: من نمی توانم
تو اگر خواستی می توانی از این تریبون کوچک استفاده کنی...
من از اعتصاب غذا برای اوجلان هم ننوشتم آنوقتها...
امما گلدمن مشعل راه من بوده و همیشه هست. برکمن سالها در زندان بود ولی نشنیدم امما برای آزادی اش اعتصاب غذا کند!
اعتصاب غذا در زندان، در هایم پناهجویی ...قابل فهم است. اما بیرون که باشی، راههای زیادی برای اعتراض داری. آنچه روزه ی مرگ خوانده شده تنها در متن "شرق" معنا دارد. بوی عرفانی/مذهبی می دهد. من نه آن را می فهمم و نه ترویج/ یا دفاع می کنم.بخصوص در جهانی که از مرگ اشباع شده، و مبارزه برای زنده ماندن است...
وفاداری را نیز به گروه/سازمان/جامعه می توان از راههای دیگر اثبات کرد. در اروپا نیز در رژه ی روز جهانی زنان همیشه کُردها عکس افرادشان را می آورند که برای آزادی اوجلان در "روزه ی مرگ" جان دادند. این را نوشتم که بدانی چون م.ل بود، مورد سکوت من واقع نشد. بلکه من این راه را حتی در آخر "لیستم" هم نمی گذارم.
او می توانست با ادامه ی موثر تر راه رفقایش، جای خالی آنها را پر کند؟ اگر آنها زندگی ندارند در زندان، اما او زندگی کند؟ حتی اوجلان هم نمی خواهد کسی از "روزه ی مرگ" بدلیل آزادی او آسیب ببیند.
این فرق پ.ک.ک است و روژاوا.
مرگ و یا زندگی...
برای دوستانی که از هلین بولک نمی دانند، دو نوشته از چپ و از راست در پایین - روزه ی مرگ و یا اعتصاب غذا تا انتها اغلب در زندان و یا بیرون از زندان و در جهت آزادی زندانیان انجام می شود. معروفترین آن در جریان گروگانگیری و به زندان انداختن اوجلان بود که اعضای حزب و هوادارانش انجام دادند و بسیاری جان باختند. داخل زندان هم بابی ساندز...
هلین بولک خواننده ۲۸ ساله گروپ یوروم که به منظور اعتراض به سیاستهای سرکوبگرانه دولت ترک دست به اعتصاب غذا و سپس روزه مرگ زده بود، بعد از گذشت ۲۸۸ روز جان خود را از دست داد. هلین پیش از اینکه جان خود را از دست بدهد به رفقایش میگفت: نام من را با خنده بر زبان بیاورید.
https://anfpersian.com/tzh-h/%D9%87%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%88%DA%A9%D9%84-%D8%A8%D8%A7-%D9%84%D8%A8%D8%AE%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF-53751
هلین بولک که در سال ۱۹۹۲ در دیاربکر متولد شده بود در سال ۲۰۱۵ و در بیست و سه سالگی وارد گروه یوروم شد.
نوامبر سال بعد و در همان شبی که دولت رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، اردوغان ضمن قطع اینترنت کشور دست به بازداشت گسترده فعالان کرد و چپ حزب دموکراتیک خلقها از جمله صلاح الدین دمیرتاش و فیگن یوکسکداغ رهبران این حزب زد. نیروهای امنیتی در عملیاتی علیه گروه یوروم وارد مرکز فرهنگی ایدیل ، محل استقرار گروه شده و بسیاری از اعضای گروه را بازداشت کردند.
هلین نیز برای نخستین بار در همان شب بازداشت شد. او که با اتهام مقاومت در برابر پلیس، توهین به مقامات کشور و عضویت در گروه تروریستی مواجه بود پس از آنکه دوستانش در ماه مه گذشته اعتصاب غذای نامحدودشان را تحت عنوان "روزه مرگ" آغاز کردند در ماه ژوئن به آنان پیوست و علیرغم آزادیاش از زندان در ماه نوامبر گذشته به اعتصاب غذای خود ادامه داد.
در یازده مارس و در روز دویست و شصت و هشتم اعتصاب غذا پلیس ضمن حمله به محل اعتصاب غذای او و دوستش ابراهیم گوکچک آنان را به بیمارستان عمرانیه منتقل میکند تا آنان را وادار به پایان دادن به این ماراتن مرگ کند اما با مخالفت آنها و مداخله وکلای مدافعشان پزشکان معالج نهایتا دستور ترخیصشان از بیمارستان را صادر میکنند.
در سوم آوریل هلین بولک در حالی پس از ۲۸۸ روز روزه، مرگ را در آغوش میکشد که جسد تکیده اما سرخپوش او بر تابوتی مزین به نمادهای علویان آناتولی تصویری الهامبخش برای هزاران طرفدار موسیقی یوروم فراهم میسازد.
.......
گروه یوروم همواره در طول سالها فعالیت هنریاش متهم به هواداری و ارتباط با یک گروه چپ مارکسیست-لنینیست به نام "جبهه رهایی خلق انقلابی" بوده. گروهی که از سال ۱۹۷۸ توسط دورسون قرهتاش پایهگذاری شده و در ۴۲ سال گذشته برای برقراری نظام کمونیستی در ترکیه در حال مبارزه مسلحانه با دولت این کشور بوده و دهها عملیات مسلحانه از جمله اتهام ترور نهاد اریم نخست وزیر ترکیه در سالهای۱۹۷۱ - ۱۹۷۲ در سال ۱۹۸۰ تا ترور دادستان مهمت سلیم کیراز در سال ۲۰۱۵ را در کارنامه خود دارد. اتهامی که هیچگاه رسما توسط گروه یوروم تکذیب نشده است.
پیمان عارف
هلین بولک یکی از خوانندگان گروه گروپ یوروم پس از ۲۸۸ روز اعتصاب غذا در اعتراض به سرکوب این گروه موسیقی توسط حکومت ترکیه، در سن ۲۸ سالگی درگذشت. این گروه موسیقی چپ در تمام سالهای فعالیت از سوی مقامات امنیتی دولت رجب طیب اردوغان در ترکیه تحت فشار بودند تا اینکه در سال ۲۰۱۶، گروه و کنسرتهایشان ممنوع اعلام شد. پس از آن چندین نفر از اعضای گروه بازداشت شدند.
دولت ترکیه این اتهام را علیه این گروه مطرح کرده است که با جبهه آزادیبخش انقلابی خلق – از گروههای مخالف حکومت ترکیه – ارتباط دارند و اعضای این گروه را به اتهام تروریسم بازداشت کرده است. اما گروپ یوروم تنها موسیقی اعتراض تولید میکرده و این اتهام را قبول ندارد.
بولک و ابراهیم کوگچک -یک عضو دیگر این گروه موسیقی – اعتصاب غذا خود را سال گذشته در زندان و در اعتراض به بازداشت و زندانی شدن شش نفر از اعضای این گروه آغاز کردند. اعتصاب غذای آنها که از زندان آغاز شد نهایت منجر به آزادی هلین بولک و ابراهیم کوگچک در ماه نوامبر ۲۰۱۹ شد. اما بولک و کوگچک حاضر نشدند پس از آزادی از زندان لب به غذا بزنند و به اعتصاب غذا خود با این مطالبات ادامه دادند: همه گروه گروپ یوروم از زندان آزاد شوند، اتهام تروریسم علیه آنها لغو شود، و گروه اجازه داشته باشد کنسرت برگزار کند.
هلین بولک در سن ۲۸ سالگی و در بی توجهی مقامات حکومتی به مطالباتش در روز سوم آوریل/ ۱۴ فروردین درگذشت. ابراهیم کوگچک همچنان در اعتصاب غذاست.
هلین بولک کرد بود و در استانبول زندگی میکرد. او هم به زبان ترکی و هم به زبان کری ترانه میخواند. ترانه “یکی برای همه، همه برای یکی” از آثار ترکی هلین بولک و گروپ یوروم است که به فارسی ترجمه و زیرنویس شده و در حساب کاربری مازیار فتحی در یوتوب منتشر شده است:
https://youtu.be/Wj6d1uy2LSA
به مالیخولیا
گفتی ما آنارشیستها علم اقتصاد نداریم؟
برخلاف مارکسیستها ما آنارشیستهای کمونیست از شخصی تبعیت نمی کنیم. هر کدام از ما مطالعه و فکر میکنیم و در انتها به عقل خودمان مراجعه میکنیم و سعی میکنیم درکمان را از زندگی بهبود بخشیده و براساس این درک کوشش میکنیم تا دنیایمان را عوض کنیم. خانم رزا یا آقای نادر تیف ممکن است درک علمی از اقتصاد داشته باشند و یا نداشته باشند. کسی و نیروئی ماورای اراده افراد آنارشیست نیست که آنها را مجبور کند تا دیدگاه علمی خاصی را در بعد اقتصاد زندگی داشته باشند. اختیار این کار مطلقا با خود آنهاست. اما یک مارکسیست مجبور است که عقاید اقتصادی مارکس را بپذیرد.
من خودم آنارشیست و کمونیست از نوع سندیکالیست هستم. وجه مشترک ما آنارشیستهای کمونیست در این است که معتقدیم که دولت نباید وجود داشته باشد و با درست کردن دولت نمی توان استثمار و سلطه و سوء استفاده انسان از انسان را از بین برد. به اعتقاد ما بهترین راه زندگی کردن بوجود آوردن تشکلات خود گردان و شورائی و تعاونی و غیر سلسله مراتبی بدون وجود هر گونه دولت و تشکل متمرکز حاکم بر ماست. بعضی از مارکسیستها این اعتقاد ما آنارشیستها را پذیرفته اند و برای همین از کلمه شورا و حکومت شورائی و غیره حرف میزنند، که البته خوب است. اما متاسفانه بعضی هایشان با خود مفهوم حزب را حمل میکنند که در واقع به این معنی است که مفهوم شورا را میاندازند دور، چون حزب خودش کنه دولت است.
حزب مثل دولت و یا هیئت رئیسه یک کمپانی، ارگانی است سلسله مراتبی و انتزاع شده از زندگی روزمره انسانها. ماهیت وجودی اینگونه نهادها صادر کردن دستور و تنبیه کردن در صورت عدم اطاعت از آنهاست. فعالین حزبی مارکسیستی (و غیر مارکسیستی) همگی سیاستمداران حرفه ای هستند که بصورت رئیس و زیر دست سازماندهی شده اند و هدف شان درست کردن دولت یعنی نیروی مسلح متمرکز و مسلط بر جامعه است. نیروی مسلح دولت هم برای مجبور کردن و مطیع کردن بوجود آمده است. هر چند کمون پاریس سال 1871، که کاملا آنارشیستی و کاملا کمونیستی نبود، باعث شد که مارکس و مارکسیستها کمی سر عقل بیایند و دست از اصلاح جامعه از طریق دولت بردارند، اما متاسفانه بعلت ضد علمی بودن دیدگاه ماتریالیسم تاریخی شان، اکثرا برگشتند بر سر همان کار دولت سازی و درست کردن سلسله مراتب که میدانیم همگی بعلت استثمارگر شدن شان پس از کسب قدرت سیاسی، چه بلشویکی و چه سوسیال دموکرات، ضد بشری شدند.
ادامه دارد ...
آنارکوسندیکالیست
به مالیخولیا
دید من، که آنارشیست، کمونیست و سندیکالیست هستم، به اقتصاد جوامع امروزی، شیبه دید مارکس است. من و بسیاری از آنارشیستها مشکلی با کنه دیدگاه اقتصادی مارکس نداریم. دیدگاه اقتصادی مارکس با ماتریالیسم تاریخی (مخصوصا مفهوم ضرورت تاریخی و پیش بینی غلط و پیغمر مابانه اجتناب ناپذیر بودن جامعه کمونیستی ) او فرق دارد. اصول بنیادی دیدگاه اقتصادی مارکس وضع اقتصادی جامعه معاصر را بخوبی توضیح میدهد. این اصول بنیادی مجموعه ای از احکام منطقی و استدلالی و ریاضی و واقعی در علم اقتصاد هستند که هم انسجام دارند و هم با واقعیت در تناقض نیستند. بنظر من، در مطالعه کتاب کاپیتال مارکس، باید هاله های فلسفی و دیالکتیکی اش را کنار گذاشت چون علمی نیستند. علم با فلسفه فرق دارد. شاید فلسفه گهگاهی به علم کمک کند و اندیشه را خوب به حرکت در بیاورد، اما در انتها علم نیست و معیار شناخت و حقیقت نمیباشد. این فرضیه سازی و عمل به آن است که به ما شناخت میدهد و یا ما را به آن نزدیک میکند. این کاری است که اجداد ما ( انسانهای اولیه، حدود پنج میلیون سال پیش از طریق ابزار سازی) شروع کردند و این نوع ریستن بصورت زیستن علمی امروز تکامل یافته. ما آنارشیستها میتوانیم اصول علم اقتصادی مارکس را برای شناخت اقتصادی جوامع و زندگی امان بکار بریم. این کار هیچ ایرادی ندارد، مارکس آدم ارتجاعی نبود و نظراتش تحت تاثیر ارتجاع زمان ش بود ، ما حتی از علم ارتجاعیون استفاده میکنیم. البته ارتجاعیون هم از علم ما استفاده میکنند، مثل نظریات علمی چامسکی در زبان شناسی. بین ما بردگان مزدی و اربابان استثمارگرمان دیوار ضخیمی وجود ندارد. در میان ما بردگان مزدی کلی ارتجاعی می لولد.
ناگفته نماند که مارکسیستها اصول اقتصادی مارکس را بصورت فرضیه های گوناگون اقتصاد امپریالیستی توسعه داده اند. اما همگی آنها با هم، مثل نظرات سیاسی و فلسفی و حزبی شان، اختلاف دارند. بنظر من حقایق مربوط به پیدایش سرمایه مالی ، متمرکز و انحصاری شدن سرمایه ها و کنترل دولتها و کمپانی ها توسط آنها، در چهارچوب اصول بنیادی اقتصاد مارکس قابل توضیح و فهم هستند و اصلا پدیده هائی خاص و ویژه ای نیستند. یک بغال موفق سر محل در محیط سرمایه داری (بردگی مزدی) این گرایش را دارد که بغالی اش را سوپر مارکت کند و سوپر مارکت اش را بصورت زنجیره ای و کشوری و جهانی توسعه دهد و با انباشت و ثروت ناشی از سودآوری (کسب ارزش اضافی) به خرید کمپانی های دیگر، سیاست و دولت بپردازد و به طبقه حاکم بپیوندد و در بقای نحس آن شرکت کند. این گرایش وجود دارد و الزاما امپریالیسم نیست ولی براحتی به آن می انجامد. امپریالیسم وقتی است که از طریق نیروی نظامی و قتل و کودتا و دخالت و تجاوز سعی میشود که جوامع دیگر تحت کنترل قرار گرفته شوند. برخلاف نظر مارکسیستها، امپریالیسم پدیده ای مربوط به تکامل سرمایه داری نیست. امپریالیسم قبل از پیدایش سرمایه داری و در طول توسعه سرمایه داری وجود داشته است و به رشد آن نموده. امپریالیسم امروز همان سرمایه داری است و در نطفه نظام بردگی مزدی از اول وجود داشته چون این نظام سلطه طلبی و ابزار سازی از انسانها را نفی نمیکند. مبارزه با امپریالیسم، مبارزه با سرمایه داری (بردگی مزدی) می باشد. نمیتوان مبارزه با سرمایه داری را کنار گذاشت چون کشور خودی در مقابل تجاوزات کشور دیگر مقاومت میکند و برعکس نمیتوان با تجاوزات کشوری دیگر همکاری کرد چون دولت خودی دیکتاتور و مرتجع است. این سیاست بازی ها، مثل خود دولت و روابط سرمایه داری (بردگی مزدی)، کثیف و ضد بشری هستند.
ادامه دارد ...
آنارکوسندیکالیست
به مالیخولیا
بلاخره در مورد مردسالاری و نژاد پرستی و ناسیونالیسم و امریالیسم و سایر گرایشات ضد منطقی و ضد علمی و احمقانه و ضد بشری موجود در بشر، که بردگی مزدی به آنها وابستگی متقابل دارد، باید گفت که همگی زیر ضرب ما آنارشیستهای کمونیست هستند و ما یکی را فدای دیگری نمیکنیم چون یکی موجب پیدایش دیگری و بلاخره بازگشت همه خواهد شد. ریشه همه آنها ابزار سازی از انسان است، گرایشی کثیف در بشریت. به بردگی مزدی و اقتدارگرائی و بقیه بیماری های عقلی انسان نباید پاداش مثبت فرهنگی داد. همانطور که تاریخا علیه بسیاری از اعمال مضر بشر مثل ادار و مدفوع کردن در محیط زندگی توسط کودکان فرهنگ سازی شده است و در صول تاریخی زندگی به رسم (رفتار) درآمده، علیه بردگی مزدی و مردسالاری و ناسیونالیسم و نژاد پرستی و سایر انواع نفرتهای نامعقول در نوع خود نیز میتوان فرهنگ سازی کرد، و باید کرد. کار فرهنگ سازی محدود به یک نوع عکس العمل نیست. فرهنگ سازی آنارشیستی کمونیستی شامل و نه محدود به اینهاست: تشکل یابی ضد بردگی مزدی و غیر سلسله مراتبی و شورائی، اعتصاب و اعتراض و شورش، و اگر لازم شد و چاره دیگری موجود نبود، جنگ مسلحانه. جامعه کمونیستی فقط و فقط محصول همت انسان است.
آنارکوسندیکالیست
آنارکوسندیکالیست: علیه بردگی مزدی و مردسالاری و ناسیونالیسم و نژاد پرستی و سایر انواع نفرتهای نامعقول در نوع خود نیز میتوان فرهنگ سازی کرد، و باید کرد.
رزا: مردسالاری و بقیه اش را با فرهنگ سازی نمی توان ریشه کن کرد! روبنا نیست بلکه زیربنا! اگر سرمایه داری را به روابط اقتصادی محدود کنیم، پس باید پس از اجتماعی کردن (نه دولتی کردن) ابزار کار (اجتماعی کردن کارخانه و...)، با کار فرهنگی، مردسالاری از بین برود؟ اما دیدیم که نرفت!
سرمایه داری بسیار فراتر است از اقتصاد! سیستمی بر پایه ی مناسبات سرمایه دارانه است!
کالایی کردنِ روابط میان انسانها است. یعنی: زنانی هم که از نظر اقتصادی مستقل می باشند را هم شامل می شود! مردسالاری روابط و مناسبات مالکیتی دارد و با مشاهده ی ساده مشخص می شود؟!
مردسالاری بخشی از سلسله مراتب سیستم سرمایه داری است. و اقتصاد هم از آن سود می برد. زنان ارزان تر هستند و بخش زیادی از جوامع اصولن کار کردنِ زنان را تولید ارزش اضافی نمی دانند (کار خانگی، پرستاری از سالمندان...و بحث ماریا میز و سیلویا فدریچی و انتقادشان به مارکس که کارِ زنان در خانواده را اصولن نادیده گرفته و ایگنور کرد)
سیستم بیش از 7 سر دارد. سر افتصاد را بزن و دولتی یا اجتماعی کن، سرهای دیگر می توانند دوباره جامعه را به سرمایه داری برگردانند؟
استثمار زن
استثمار زمین و حیوانات
استثمار سیاه از سفید یا برعکس
استثمار عرب توسط فارس ، خارجی/پناهجو/...
...
این ستم و استثمار با اجتماعی یا دولتی کردنِ اقتصاد از میان نخواهد رفت و جامعه را کماکان در حدِ مناسباتِ سرمایه داری نگه خواهد داشت.
نگاه کن که کاپیتال در دانشگاهها تدریس می شوند و راهنمای بسیاری در حفظ بقای سیستم است و همزمان اپوزیسیونِ قانونی سیستم هم هست!
مارکسی ها همواره در زمانِ بحرانِ سیستم سکانِ هدایت و "رفرم" را به دست گرفتند و پس از عبور از بحران اقتصادی دوباره کنار گذاشته و کنار رفتند. این دوران کرونایی حتی حزب نازی/هیتلری از سوسیالیسم می گوید: ناسیونالیسم-سوسیالیسم!
هم در سوسیالیسم و هم در ناسیونالیسم- سوسیالیسم، مردسالاری پایه و استوانه محکمی برای سیستم بودند/هستند. که در آن زنان فقط در حد زاییدن و مادر بودن تجلیل می شوند!
آنارشی در واقع مبارزه در روزمره است و علیه تمام مناسبات سرمایه دارانه!
علیه رام کردن/تغذیه از حیوانات، رابطه فقط در حد سکس/تولید مثل/وارث، استثمار زمین و توسعه (مارکس طرح توسعه سرمایه داری را داده، گویا در سوسیالیسم آینده قرار است با دو ساعت کار مفید بقیه اش را به هنر/ماهی گیری پرداخت و لابد ربات ها قرار است که برایمان تولید کنند!) و زنان هم در توسعه سرمایه داری که نهایتش سوسیالیسم است، خودبخود رها می شوند!
حتی رزا لوگزامبورگ هم انتقادش به مارکس همین بوده که انباشت اولیه سرمایه دارانه (آنگونه که مارکس می پنداشت)، هزگز پایان نپذیرفته و در کشورهای مستعمره ادامه دارد!
مارکس چیزی برای آموختن ندارد...
و مارکسی ها در بحران همواره چوبِ زیر بغلِ سیستم بوده اند!
نگاه کنیم اکنون را!
گوش به فرمان با ماسک و فاصله ی اجتماعی در پشت بلندگوهای وابسته، برای دستمزد بیشتر کارگر چانه می زنند!
در زمانی که فاشیستها خود را برای در دست گرفتنِ قدرت آماده می کنند!
شعار فاشیستها برای طبقه کارگر اعتصاب عمومی!
شعار سوسیالیستها: ادامه ی تولید با رعایت بهداشت عمومی!
بی خود نیست که طبقه ی کارگر برای فاشیسم در اروپا هورا می کشد، وقتی سرمایه دار خود را در ویلایش در قرنطینه کرده و کارگر مجبور است میان اپیدمی ویروسی، زباله جمع کند!
متاسفانه حتی فاو هم که سندیکای کارگری هست، حرف مشخصی بجز مشاوره برای دستمزد در بحران کرونا ندارد!
به تاریخ بشر نگاهی بیندازیم!
آنارشی اغلب از دل بحران/جنگ/فقر... مثل جوانه های بهاری در دل زمستان سر بر کشیده. خودگردانی ها/گروههای محلی/تولیدات خانگی/در دست گرفتن بهداشت و بیمارستانها...
نباید میدان مبارزه را با چک و چانه با دولت برای دستمزد خالی کرد.
این روزها شبح فاشیسم بیشتر از مرگ ویروسی، بشریت را در خطر قرار داده...
اعتصاب عمومی. تولید فقط در خدمت مایحتاج جامعه!
پ.ن.: البته مشکل مارکسی با مالیخوریا داشتن مزاح است! مالیخوریا همان سیاست بلشویکی ست که در 1917 فاجعه آفرید:)
فرق اصلی علیه دولت بطور کلی یا طرفدار ایجاد دولت "انقلابی" بودن نیست!
آنارشی علیه سلسله مراتب و هیرارشی است!
این شامل می شود:
دولت
حزب
خانواده
حیوان/انسان
زن/مرد
اروپایی/خارجی
سیاه/سفید
...
میان آنارشی و احزاب و گروههای چپ یک جهان فاصله است.
آنارشی لغو همه ی مناسبات سلسله مراتبی
و چپ مارکسی/شورایی/لنینی/تروتسکیستی/... تعدیل این مناسبات و نجاتِ بخشی از سلسله مراتب تحت عنوان "مرکزیت "دمکراتیک" می باشد!
لنینیستها خیانتکار تر از سرمایه داری، سلسله مراتب شان را به اسم دیکتاتوری پرولتاریا و به نام طبقه ی کارگر، اجرا کردند...
ولی موضوع وحشت در بحران کرونایی اکنون، فاشیستها هستند ولی آنها در برابر خودگردانی ها و همبستگی فرا مرزی جامعه، مثل برف، در بهار آنارشی، آب خواهند شد:)
امروز کارگرانِ خارجی تحت شرایط امنیتی وارد آلمان شدند!
برای دروکردنِ محصول مارچوبه!
فاشیستها اعلام کردند: مارچوبه و توت فرنگی آلوده به کُرونای خارجی را تحریم می کنند! خواستارِ دیپورت کارگرانِ خارجی هم هستند!
سندیکا ها ی آلمان خواهانِ مُزد برابر برای کارِ برابرِ کارگران خارجی بودند!
حقوق بشری ها خواهان ماسک و لباس ویژه برای دروگرانِ مارچوبه!
مارچوبه ها خواهانِ زندگی وحشی و علیه تولید انبوه!
آنارشی
از مطالباتِ مارچوبه ها دفاع کرد و فمینیستها از حق زمین!
مائویستها سرانجام با تولید مارچوبه های مصنوعی در کارخانه های شیمیایی به این تضاد آنتاگونیستی بشریت خاتمه داده و اعلام کردند که قرار است زنان را هم از شر زاییدن با تولید بچه از طریق "کلون انسان" رها کنند!
اما
کارگران
مشغول کار اند!
و توده هایِ در قرنطینه! نسخه های جدید غذایی با مارچوبه را، در مجازی رد و بدل می کند!
روزی
نه چندان دور، مارچوبه های گلدانی از تولید به مصرفِ ما هم، سر از خاک بیرون می زنند!
در جهانِ موازی، که نه کارگر خارجی نقش بازی می کند و نه حامیانشان/ نه مخالفان شان!
نوع مواجهەی مردم کوردستان با پدیدەی کرونا
گزارشی کوتاه:
«متعاقب ورود ویروس کرونا بە ایران و پنهانکاریهای معمول نظام حاکم، و سپستر اطمینان خاطر جامعە از استیصال حکومت و عدم ارادە و حتی توان مقابلە با کرونا، انجمنها و نهادهای جامعەی مدنی کوردستان بە سان رخدادها و فجایع طبیعی و غیرطبیعی چند دهەی اخیر (با مسامحە صفت "طبیعی" را برای فجایعی چون سیل و حتی زلزلە بە کار میبرم، میزان تاثیرگذاری اقدامات دولتی در ازدیاد و حتی بروز این فجایع واضحتر از آن است کە نیازی بە قلمفرسایی داشتە باشد) اقدام بە طرحریزی اقدامات عملی برای مقابلە با فاجعەی پیشرو نمودند. مراجعە بە جامعە و سازماندهی مردمی، اس و اساس تمامی طرحهای این نهادها بود. آنان در مدتی کوتاه و با اتکا بە سرمایەی اجتماعی قابل اعتنا و کارآمد خود، شوراها و انجمنهایی را برای اجرای برنامەها سازماندهی نمودند، و بە فراخور گسترەی وسیع پدیدەی نوظهور و پیشبینی ناشدەی کرونا، گسترەی سازماندهی مردمی نیز ابعادی وسیعتر از گذشتە را در بر گرفت. بە نحوی کە در بسیاری از شهرها و حتی روستاهای کوردستان اکنون شاهد ظهور "کمیتەهای محلات" و "کمیتەهای روستاها" هستیم کە از ساکنین همان محلەها و روستاها تشکیل شدەاند. این کمیتەها از طریق شورای مشترک نهادهای مدنی شهرها کە در هر شهری بە نامی شناختە شدە، پیشنهادها را بە اشتراک گذاشتە و دستورالعملهای تصویب شدە را بە اجرا میگذارند. وظایف این کمیتەها و شوراهای خودگردان مردمی طیف وسیعی از اقدامات را شامل میشود؛ از آگاهیبخشی بە مردم تا ساخت، تهیە و توزیع اقلام بهداشتی و تا کمکهای حمایتی بە اقشار فرودست جامعە کە وضعیت کرونایی موجب اختلال یا حتی قطع کامل منابع اندک معیشتشان شدە است».
https://www.nawext.com/fa/post/view/rstkhyz-syst-hqyqy-bae-hngmaey-khrwn
مکالمهای بین گوگل و یک فرد که قصد سفارش پیتزا را دارد:
کاربر: سلام، اونجا گوردان پیتزا هست؟
گوگل: نه آقا، اینجا پیتزا گوگل هست.
کاربر: یعنی شماره اشتباهی رو گرفتم؟
گوگل: نه، این پیتزا فروشی رو گوگل خریده.
کاربر: آها، میخوام یه پیتزا سفارش بدم.
گوگل: از همیشگی میخواید؟
کاربر: همیشگی؟ شما میدونید من همیشه چی سفارش میدم؟
گوگل: با توجه به شمارتون، شما در 15 سفارش قبلیتون پیتزای بزرگ با پنیر دوبل سفارش دادید.
کاربر: بله، درسته! این بار هم مثل همیشه باشه.
گوگل: بهتر نیست این دفعه یک پیتزای متوسط سبزیجات سفارش بدید؟
کاربر: نه من از سبزیجات متنفرم.
گوگل: اما وضعیت کلسترول شما اصلاً خوب نیست!
کاربر: از کجا میدونید؟
گوگل: ما نتیجه آزمایش خون شما برای 7 سال گذشته رو داریم.
کاربر: شاید اینطور باشه اما من اون پیتزایی که پیشنهاد دادید رو نمیخوام. من برای کلسترول بالا دارو استفاده کردم.
گوگل: اما شما داروهاتون رو منظم مصرف نمیکنید. توی چهار ماه گذشته تنها یه بار یک بسته قرص 30 تایی از داروخانه ... برای تنظیم کلسترول خریدید.
کاربر: بقیه قرصها رو از یه داروخانه دیگه خریدم.
گوگل: اما از تراکنشهای کارت اعتباری شما همچین چیزی دیده نمیشه.
کاربر: نقدی حساب کردم.
گوگل: اما با توجه به حساب بانکیتون، همچین پولی رو هزینه نکردید.
کاربر: یه حساب بانکی دیگه دارم!!!
گوگل: توی لیست مالیات شما چیزی درباره حساب دیگه ذکر نشده.
کاربر: برو به جهنم با پیتزات... من از گوگل، فیسبوک، توییتر و واتس آپ و... متنفرم. میخوام برم به یه جزیره بدون اینترنت، جایی که هیچ اینترنت و خط موبایلی نباشه که جاسوسی منو بکنه...
گوگل: فهمیدم، اما باید پاسپورتتون رو تمدید کنید چون 5 هفته پیش منقضی شده
نتیجه یک تحقیق: لخته شده خون علت مرگ بیماران کرونایی
پزشکی قانونی هامبورگ اقدام به کالبدشکافی ۱۷۰ جسد کرده که مرگ صاحبان آنها بر اثر ابتلا به کووید ۱۹ بوده است. نتیجه تحقیقات آنها نشان داده است که این بیماران عمدتا بر اثر لخته شدن خون در رگها و آمبولی ریوی مردهاند.
به گزارش دويچه وله، ظرف هفته گذشته جسد ۱۷۰ نفر که بر اثر کرونا درگذشته بودند در موسسه پزشکی قانونی کلینیک دانشگاه هامبورگ کالبدشکافی شد. در کالبدشکافی این اجساد روشن شده که مرگ بسیاری از صاحبان آنها که به کووید ۱۹ مبتلا شده بودند، بر اثر آمبولی ریه و لخته شدن خون در رگها بوده است. نتیجه این تحقیقات میتواند در نجات جان بیماران کرونایی بسیار موثر باشد.
به طور مشخص کالبدشکافی جسد ۱۲ نفر که بین ۵۲ تا ۸۷ سال داشتند علائمی دال بر لخته شدن خون را نشان داده است. مرگ چهار نفر از آنان دقیقا بر اثر آمبولی ریه بوده است. این چهار نفر پیش از ابتلا به کرونا هیچ عارضه دال بر لخته شدن خون نداشتهآند.
کلاوز پوشل، مدیر موسسه میگوید در سایر موارد کالبدشکافی نیز با نشانههای مرگ بر اثر آمبولی ریه برخورد کرده است. او و همکارانش به این نتیجه رسیدهاند که درمان با داروهایی که به رقیق شدن خون کمک میکند میتواند در جلوگیری از مرگ بیماران مبتلا به کرونا بر اثر لخته شدن خون موثر باشد. او تصریح کرده است که با توجه به نتایج این کالبدشکافی جان بسیاری از بیماران میتواند با استفاده از داروهای ضد لخته شدن خون نجات داده شود و این پدیده در درمان بیماران مبتلا به کووید باید مورد توجه قرار گیرد.
نتیجه تحقیق پزشکان در هامبورگ اخیراَ در نشریه معتبر علمی Annals of Internal Medicine منتشر شده است.
رزا: آنچه گزارش مخفی کرده است! کالبد شکافی جسد در ماه مارس (اوج بحران کرونا در آلمان) ممنوع بود و اجساد را می سوزاندند!
کلاوز پوشل اما به دستور مقامات بهداشت عمل نکرد و تمام قربانیان کرونا در هامبورگِ آلمان را کالبد شکافی کرد. حتی آنها که لخته بزرگ خونی نداشتند، دارای لخته خونی میکروسکوپی بودند!
او اعلام کرد که به کالبد شکافی اجساد ادامه می دهد چرا که کالبد شکافی به "چرایی" مرگ پاسخ می دهد.
اکنون پس از نتیجه ی تحقیقاتِ او بسیاری از بیماران کرونا یی داروی رقیق شدن خون دریافت می کنند (هپارین)
ما در هر جا که علیه قوانینِ "من در آوردی" سیستم سرپیچی کنیم به پیش خواهیم رفت!
اکنون کالبد شکافی اجساد کرونایی آزاد اعلام شده و هر چه پیش برویم به حقیقت کرونا نزدیک تر خواهیم شد.
و
حقیقت ، آزاد می کند!
ارسال یک نظر