۰۴ مهر، ۱۳۹۲
۳۰ شهریور، ۱۳۹۲
در 25 سالگی کشتار دهه ی 60 ، اشک تمساح ممنوع! پنجمین گردهمایی!
رزا: بیش از 2 سال است که صدای اعتراض و انتقاد زندانیان بجا مانده از کشتار هولناک دهه ی 60 خاموش نشده، که چرا قاتلان و همدستان سوسیال دمکراسی اش به نام جانباختگان مراسم یادمان گذاشته و به نام آنان، روضه ی"دادخواهی" ، "جبران" و "پرداخت خسارت"...میخوانند. و آنها (بجاماندگان از کشتار) انتقاد شدید از محاکمه نمایشی مسئولین نظام اسلامی توسط امپریالیستها را دارند.
در این بین نیز عده ای پرچم "نه" به
دادخواهی در پیشگاه امپریالیستها (نهادهای سرمایه داری مانند دادگاه نمایشی
تریبونال لندن و هلند) را بر افراشتند و به درستی مطرح کردند: شکایت روباه را به
شغال نبریم...
در بین این عده البته صدای سوسیال دمکراسی آلمان
رساتر شنیده شد. طیف راه کارگر و گفتگوهای زندان و...
اینان (سوسیال دمکراسی) خود دو سال پیش مراسمی با نام چهارمین گردهمایی زندانیان سیاسی
را در یوته بوری با پول و همکاری سوسیال دمکراسی سوئد با سخنرانی و افتتاحیه افراد
شناخته شده توده ای و از بیت موسوی (دولت وقت سالهای کشتار زندانیان)، برگزار
کردند که در آغاز سازماندهی اش به نام و با همکاری "چپ رادیکال" بود.
×توجه: اسم رضا ارجمندی (سگ دستاموز موسوی در خارج) بجای رضا برومند (شعبان بی مخ حقوق بشری) گاها به اشتباه در متن آمده!
اما!
در طی اجرای مراسم بناگهان رضا برومند دسته گلی بزرگی را در صحنه سخنرانی تقدیم برگزارکنندگان میکند و از آنجایی که او فردی شناخته شده ای در سوئد است و گویا او همواره در جلوی سفارت ایران و در وقت
انتخابات، مخالفین و معترضان به رای دادن به رژیم را جلوی سفارت ایران تهدید
میکرده و حتی برخورد فیزیکی (پیچاندن دست معترضین) با آنان داشته، از طرف زن جوانی
که پشت کامپیوتر (لایف) مشغول پوشش خبری دادن به مراسم در یوته بوری بود، شناسایی
شده و این زن بعنوان یکی از برگزار کننده گان سطل آب دسته گل بزرگ اهدایی را بر سررضا برومند (آورنده ی گل) خالی میکند. من و دیگرانی که در کشورهای دیگرصدای جلسه
ی گردهمایی سوئد را بصورت آنلاین داشتیم، بشدت متعجب و بعدا در مورد موضوع پرس و جو
کردیم.
پرسیدیم:اینکه ایشان(برومند) اصلا در وسط آن صحنه چرا بوده؟ گفتند: میخواسته
به شادی صدر (سخنران گردهمایی) گل تقدیم کند! او (برومند) آن بالای سن هول شده و میگوید که گل را به
برگزار کنندگان یوته بوری تقدیم میکند. از طرف کمیته محلی فرخ قهرمانی با بوسیدن رضا برومند گل را تحویل گرفته و از لطف ارجمندی تشکر میکند. میگویند: زنی که مشکل
"خصوصی" داشته با برومند آب سطل آن دسته گل بزرگ را روی سرش خالی
میکند! و این قائله خاتمه یافته. چیزی نبوده دعوای خصوصی بوده! میگویند: بعدش هم سخنرانان
به سخن ادامه، هنرمندان به نواختن و دوربین ادامه فیلمبرداری کرد. پس، وقفه کوتاهی
بوده!
زن اما میگوید: برومند را اغلب افراد جلسه
میشناسند. در شروع انتخابات و اعتراض ها دستش را (دست زن را) جلوی سفارت پیچانده و
این دست چندوقتی توی گچ بوده. او شعار داده و افراد حاضر هم، همگی میدانند که این مسئله
خصوصی نبوده، اما جلسه پر از دست راستی و توده ای بوده حتی
از طرف
دوربین چی جلسه و برخی از حضار گردهمایی یوته بوری از طرف جمع، به زن توهین شده و
او جلسه را ترک میکند!
رضا برومند البته با عذرخواهی امیر جواهری و فرخ قهرمانی (هر دو
نفر در سوئد) کوتاه نیامده بود و با مقاله ای در اخبار روز از طرف گروه اش شاکی
میشود و توضیح میخواهد!
من هم در جلسه اینترنتی گروه گفتگوهای زندان (بنام
پویش)، خواهان حمایت از آن زن شدم.
این زن وقتی صدای سخنرانان (اکثریتی و توده ای و
موسوی چی) جلسه یعنی رضا طالبی و آراز فنی را برایتان پخش اینترنتی میکرد، روانی
نبود؟ چپ رو نبود؟ هیستریک نبود؟ ( آنچه که به او تهمت زدند.) معلوم است که من هم و خیلی از زنان مانند ما، با فردی که دستم را
پیچانده، همان حداقلش این است که گل اهدایی او را محکم توی سرش میزدم! یعنی دفاع
از خود با آنتراک زمانی!
من انتقاد
کردم: چرا گفتگوهای زندان جواب رضا ارجمندی را نداده، چرا گفتگوهای زندان از آن زن
که فعال سیاسی است، حمایت نکرده و اصولا چرا سخنرانان و افتتاحیه یادمان کشتار
زندانیان دهه ی 60 همگی از طیف توده، اکثریت و سبزها و هواداران رژیم در سوئد بوده اند؟!
گفتگوهای زندان اول جلسه اعلام میکند (همسر همایون
ایوانی یعنی مژده ارسی) میگوید که ما رضا برومند
را نمیشناختیم ما از آلمان رفتیم سوئد و نمیدانستیم اینها کی هستند و کمیته محلی
سوئد آورده بود! از سماکار (من یک شورشی بودم) فاکت می آورد، که جلسه را ادامه
بدهید! در اتاق چت عمومی با بیش از 200 شرکت کننده، همایون ایوانی اما پس از اعدام
سوال کننده (یعنی من) توسط شعبان بی مخهایش (زوج سیاسی ای بنام مهری هانور/آلمان و
علی دروازه غاری/ امریکا (فایل صوتی اعدام من مستند سازی اینجا دقیقه 6:15). همایون ایوانی همانجا اعلام میکند که توطئه رژیم
و اطلاعات است این سوالات و انتقادات!!! این انتقادات هدفش انحلال مراسم آینده
آنان است!!!
یعنی به
گفتگوهای زندان در عبای "چپ رادیکال" این وصله های ناجور و همرقصی با
سوسیال دمکراسی نمیچسبد!
فایل صوتی که کریم خیاو در مقاله اش به او لینک داده
است.
بعد ازدو سال سرکوفت، تهدید به بستن این بلاگ، هک
آدرس ایمیلم، حذف نام من در کلیه اتاقهای چت سیاسی بخصوص اتاقهای اینترنتی طیف فدایی و نشست مشترک "کمونیست و چپ"، تحقیر زندگی خصوصی من و کودکم، اتهام زنی
اینکه من مدرک دکترایم را با پول رژیم گرفتم، تمسخر آنارشیست هرج و مرج طلب، ترور
شخصیت و اتهام جاسوس رژیم، بورسیه ای رژیم، دانشجوی صادراتی....،شکنجه روحی تلفن ای، جستجو ی آدرس من و نهایتا تهدید به حذف
فیزیکی (پس از حذف دیجیتالی) و انواع و اقسام
آزار و مزاحمت ها (علیه من و کودکم) توسط مجموعه گفتگوهای زندان و رفقایشان،(فایل تلفن ضبط شده، خصوصی است و در صورت ادامه
تهدیدات علنی میکنم.)
اینک اما با
خوشحالی میبینم که زندانیان سیاسی سر موضعی علیه این توابان سیستم و سرمایه بپا
خاستند.
کماکان همینجا اعلام میکنم: برای این طیف توابان و
کارمندان سیستم، نه من و نه آدرسم و نه گذشته و نه حال ام، مخفی نیست. اینان و
گروه موشهای جاسوس شان در شهر کلن/ آلمان و اتاقهای چت اینترنتی شان با ریاست
مهری/ آلمان، پرواز/ امریکا و صفورا/ امریکا و موش آبادی شان...خرمگس های مزاحم (مثل صفورا و مهری القاس اوزگل ...
)، از شما کدامتان میتواند جرات کند چهار خط بنویسد و ثابت کند که من از ابتدای ورودم به خارج از کشور و تاکنون (برای
خرج تحصیل یا زندگی) یک دلار از رژیم اسلامی و یا دولت های اروپایی دریافت کرده ام...
پس دهانهای گال و گندتان را ببندید. زمانی که من آمدم به زبان رسمی
اینجا تسلط داشته، در خیابان سرخ و در خانه ی اشغالی و اشتراکی اش با همفکرانم زیستم. پناهجو نبودم اما همواره
از حاشیه ها... از شما خیلی دیدم و دروغ شنیدم. از شما توابان رژیم و همکاران
سیستم سرمایه که روی گرده ی کار و تلاش دیگران خود را 34 سال پروردید. و
فربه، اونیفورم چپ و سر موضعی به تن، هر 4
سال پاسپورت بدست پشت در انتخابات مجلس و پارلمانت اینجا رای دادید، یا رای خریدید.
هوا را با آروغ های "چپ و رادیکال" در
میکروفونهای وابسته آلودید. رویای قدرت
تان تهوع آور است...دیدن استثمار کار دیگران، خوراکتان گوشت ذبح اسلامی ... عروس های باکره
پستی و سفر به ایران برای تجدید فراش/ فروش املاک و خانه و کارخانه... اخلاق
اسلامی/ "کمونیستی" ....ای دلالان سیستم... شما کابوسی هستید هر
کدامتان برای چپ و کمونیست....یک مشت آشغال قدرت طلب فرصت طلب، دلال فربه
بگذریم!
اکنون در
این دو سال، خوشبختانه، نه تنها زندانیان سیاسی چپ رادیکال، بجامانده از کشتار دهه
ی 60 مانند مینا زرین راه خود را شفاف از متدهای استالینیستی جدا کرده، بلکه دیگران
نیز اجازه نمی دهند، به بهانه ی "تصمیم کمیته محلی" و یا اینکه سخنران
شونیست، سبز، توده ای، اکثریتی، سوسیال دمکرات... را ما، "گفتگوهای
زندان" میکروفون ندادیم! ما مسئولش نیستیم!ما چپ ایم و انقلابی ، سر موضعی! کمیته
محلی و جمع تصمیم گرفته اینها سخنرانی کنند!
بعد از مطالبی که در آستانه پنجمین گردهم آیی
زندانیان در هلند و از داخل خود این مجموعه انتشار عمومی شد اینجا و اینجا،
اکنون مشخص است که تصمیم گیری نهایی در مورد سخنرانان
این مجموعه در "دقیقه نهایی" انجام شده و توسط خود همایون ایوانی و همسر ایشان (که گویا به محض
آزادی از زندان، با پاسپورت رژیم و کاملا قانونی و بقصد دید و بازدید اقوام به
خارج آمده و شادمان دوباره به ایران بازگشته و سابقه کارمندی روزنامه آدینه و
همکاری با فرج سرکوهی را هم یدک میکشند)
به اعضا دیکته میشود ...اگرچه او (مژده
ارسی) فیلم خود را همه جا با مادران خاوران مونتاژ میکند، اما مادران خاوران و
خانواده های زندانیان سیاسی، حمایت ادعایی او را پس از آزادی اش از زندان، هیچکدام بیاد نمی آورند!
قبلا هم نوشتم: مژده جان، مونتاژ فیلم تان اینجا روی
فیلم دادخواهی مادر ریاحی (بدون اجازه ایشان زمانی که زنده بودند و خانواده شان)
با وجود سابقه کارمندی شما در آدینه (بهنود/ سرکوهی) و هم استفاده از نام "چپ
انقلابی" در تناقض است! و چهره سازی برای معروف شدن در اونیفورم چپ است، آنچه
شما دوست دارید باشید، اما نیستید...
اگرچه اسامی خود و همسرتان قلابی است، اما چون مدام
پشت دوربین ها هستید، خانواده ها و دیگر فعالان،شهادت دادند که اصلا نمیشناسندتان
و کلا چهره تان را در مبارزات همان دهه ی
60 مادران خاوران و خانواده ها ندیده اند.
برخی هم برایم نوشتند، بعد از آزادی از زندان هر دوی شما در فکر موفقیت شغلی، پول
ساختن و فاصله گیری از افراد کماکان فعال بودید. آنقدر که در خارج هم پناهنده
سیاسی محسوب نشده و پناهجوی اجتماعی گرفتید...
حال، اینکه اینان در گذشته چه بودند و چه کردند، مهم
نیست. اینک، اما قرار است با سازماندهی اینان، بر سر قبر رزا لوگزامبورگ، قاتلینش
یعنی سوسیال دمکراسی بگرید! و پرچم دادخواهی، خسارت، جبران، محاکمه و دادگاه
نمایشی متهمین بلند شده است!
باید دید، آیا چپ رادیکال همانگونه که علیه اجرای
مراسم یادمان کشتار دهه ی 60 توسط حکومتها به دادگاه و تریبونال لندن و هلند
اعتراض کرد، توان روبرو شدن شفاف را در برابر
حامیان سوسیال دمکراسی اروپا و منابع مالی و سخاوتمندی امکاناتی احزاب
اروپا را نیز دارد؟
باید دید امین قضایی جوان و هژیر پلاسچی و پراکسیس
در کنار یوسف عزیزی بنی طرف ها شجاعانه "نه" میگویند و یا عاقبت مانند مجموعه ی گفتگوهای زندان راست و خم
شدن برای میکروفون گرفتن و به ازای
امکانات را می آموزند!
فقدان سپهر مساکنی در بنیاد پژوهشهای زنان، اگرچه به
قیمت نشنیدن سخنرانی اش برای ما تمام شد، اما دیدن پرواز پر غرور عقاب در هیاهوی
غار غارکلاغهای گوش کر کن، بواقع لطفی هم ندارد!
سالن های باشکوه ولی خالی آنان (مانند یوته بوری
سوئد2011) و سالنهای پُر کلاسهای درس دانشگاهها و مکانهای فرهنگی/ هنری آلترناتیو
در بزرگداشت جانباختگان دهه ی 60، نشان از ترد و ایزوله اپوزیسیون سیستمی و همچنین
مقاومت و فشار از پایین نسل جدید را دارد.
اصولا
در هیچ کجای جهان، نباید بر سر سفره ی پهن حکومت ها،احزاب،
دولت، نهادها و رسانه هایش نشست!
چپ رادیکال ای که از میکروفون باز تلویزیون"میهن" سخن میگوید، نه چپ است و نه رادیکال!
سرمایه داری خودش اپوزیسیونش را میسازد، اما ما
مجبور به انتخاب بین بد و بد تر نیستیم. آلترناتیو ما همواره ایجاد تریبونهای
خودمان است. فراموش نکنیم، بخشی از آنهایی که در گور اند در راه "لغو قدرت و قدرت
برای همه" بر خاک افتادند.
یادشان همواره با ما است و گرامی
پس
دیالوگ را به خیابانها بازگردانیم.
رزا
×توجه:
گزارش گل کذایی!
البته گزارش اینجا نمی گوید که امیر جواهری از سال 2002 زیردست رضا برومند کار می کند
و نان شبشان هم از یک منبع است و کلا گرگ پیر میداند:
دستی که نان میدهد را گاز نمیگیرند. گفتگوهای زندان نیز. و این گفتگوها اغلب اسمش در کنار انجمن شعبان بی مخ های حقوق بشر رضا برومند است! کافی
است گفتگوها، انجمن شعبان و گروه اندیشه ی امیر جواهری سوئد را به گوگل دهیم
برایمان لیست میکند!
رضا برومند
هم آنقدر کلفت است که راه و بیراه با تریبونهای رادیو فردا( اینجا) و در مقام
سخنگوی انجمنش مصاحبه دارد.
در این میان بایست به مینو زننده ی گل! دست مریزاد گفت.
مینو در واقع دسته گل اهدایی را همزمان توی کله رژیم اسلامی و ایادی سیستم زد...
مرحبا به زنان چپ و رادیکال. اینان، مانند مژده ارسی و فرهی و بقیه مژدههای قلابی-
انقلابی نیاز به پسمانده خوری خرد و
ریزهای سفره سرمایه داری نیستند... لینکهای مرتبط:
http://archiverosa.blogspot.com/2013/09/25-60.html#more
۲۹ شهریور، ۱۳۹۲
یادمان کشتار دهه 60 ، یا تیر خلاص به شقیقه ی مبارزه ؟!
رزا: امروز داشتم مقاله صدای آلمان را میخواندم.اینجا - شیمیایی میفروشند و مصرف کننده را به جنگ تهدید میکنند!
همزمان به یاد شوی تلویزیونی بی پرده و بی تعارف افتادم. تازگی ها به مناسبت کشتار دهه 60 یک مشت بریده از مبارزه را میاره قسم بخورند که
تواب نیستند! اینجا و هم اینجا
بعد یاد شوی دادگاه تریبونال لندن و هلند افتادم. "خاوران"
به زبان انگلیسی!
آخرش هم تیر خلاص زن را گلباران کردند!
الان داشتم به یاد گلباران توده ای ها و اکثریت دریوتبوری و مقاله ی آقای خیاو را میخواندم!
بعد یاد مائویست ها افتادم. سوسن و آزاده شان را
میفرستند دادگاه تریبونال، فریدا و برهان اعظمشان سخنران رقیب، یعنی گفتگوهای
زندان اند!
فریبا سحرخیزشان مدام پشت دوربینه، مریم جزایری اما
با ماسک بیرون میاد! کلا مثل اختاپوسند. تو هر برنامه ای یکی دو نفرشون
سرک میکشه!
بعد میرم سراغ نیمه شب نوشته های گزارشگران! دلش برای قطب زاده میسوزه و یک سوزن نازکی هم به ماتحت همایون ایوانی میکشه که:
بهروز سورن گویا میخواد بگه یک چیزهایی میدانه، اما
نمیگه!
ساپورت همان جوراب شلواری نیست!
اینا منو
یاد خبرچین عاشق می اندازه، که از ساواکی های اعدامی نوشته!
از سکس چریک چیپ!
و از
همجنسگرایی...
از همه چی میگه کلاغ خبرچین، بجز کرامت دانشیان!
از آن بالا که به پایین نگاه کنی، چقدر همه چی جالب
میشه!
انگار همه مثل مورچه، منظم در حال انجام کارشان اند.
نقشی که سیستم دیکته کرده!
نقش من چیه؟
„Non Serviam“
اگر دستانم بسته نبود، برای همگی کف میزدم!
اما در این شرایطی که قرار دارم،
تنها میشه عکس یادگاری گرفت!
مطالب نا مربوط "عکسهای توابان و جنایتکار زندان اوین" در بی بی سی
است اینجا
برای مطالب مرتبط:
روی کلمات
فعال متن کلیک کنیم!
مطالب مرتبط دیگه:
در 25 سالگی کشتار دهه ی 60، در اوج چوب حراج زدن به
مقاومت و مبارزه، متن زیر عجب میچسبه!
زبیگنیف لیبرا هنرمند لهستانی چه در تصویر بازسازی شده مرگ چگوارا و چه در دیگر تصاویرش از
تروماهای تاریخی همچون اردوگاه یهودیان و انفجار بمب ناپالم به خوبی پی برده که
تنها راه بازسازی چنین رویدادهایی در دوران اشباع تصویری، بدون حس شوخ طبعی،
تاثیری نخواهد داشت. اوج کار لیبرا لِگوهای اوست که کوره های آدم سوزی را در قالب
این بازی همه گیر بازسازی کرده است (تصاویر باز ساخته اش همچون این تصویر، در عرصه
هنر، هرچند به قدرت لگوهایش نیست اما قابل اعتنا است)
چه گوارا، چه یک مبارز راه عدالت و آرمان والای
انسانی باشد، چه قصاب شهر هاوانا، در تصویر لیبرا، سرخوشانه به آخرین سیگار برگش
پک می زند ... چگوارایی انسانی با تمام آرمان ها و نقص هایش ... با تمام فداکاری
ها و جنایت هایش ... تنها بازنمایی آیرونیک هنرمندانی چون لیبرا است که قادر است
آن شمایل نگاری تقدیس گرانه ی مسیحی چگوارایی را به ساحتی بکشد که تاریخ ناکامی ها
و جنایت های بشری به ساحت بازنمایی تروماتیک بدون خشونت بیانجامد ... ساحتی که
چگوارا نه پوستری بر روی دیوار اتاق سوسیال تینیجری شوریده است، نه یک کالای
سرمایه داری برای فروش ... بازنماییِ چگوارایی که تاریخ نشان داد هم انسانی والا و
فداکار بود و هم یک انقلابی بی رحمِ جلاد.
کریم خیاو
......همایون ایوانی را باید برای کیش و مات کردن منتقدین، ستود. او در اتاق
پالتاکی ایران پویش «گفتگوهای زندان» مورخه ی جمعه دوم دسامبر 2011 صراحتا در مورد
"سیاست هایی که از سال 2005 وزارت اطلاعات برای رخنه و تخریب گردهمایی ها که
هر دو سال یک بار توسط گفتگوهای زندان برگزار شده و از آن به عنوان «کروکی وزارت
اطلاعات»" یاد می کند.
یک حساب سر انگشتی به ما می رساند که
وزارت اطلاعات از سال 2005 یعنی 8 سال پیش در پی رخنه به محقل گفتگوهای زندان است.
اگر این خبر درست است، پس چرا 8 سال سکوت کرده اید؟ آیا این سکوت خیانت نیست؟ آیا
این یک مکانیسم دفاعی و یا روان پریشی نیست؟ آیا شما تا این حد در خیال پردازی
هایتان فرو رفته اید؟ آری، دقیقا فرد با استفاده از این مکانیسم شخصی با آرزوها یا
هدف هایی که نمی تواند برسد در عالم خیال می رسد. در واقع وظیفه ی مهم "خیال
پردازی" ارضای آرزوهای ناکام شده ی فرد است که با استفاده از این مکانیسم فرد
خود را قوی و حتی بالاتر از آنچه که هست می بیند. من و همه ی آنانی که در آن روز
حرف ها و خیال پردازی های همایون ایوانی را شنیده ایم، جدا خواهان شفاف گویی از
طرف او و محفل اش می باشیم. هرچند که پاسخ آن پیشاپیش روشن است. هرچند که پوپولیسم
آشکارا سعی در جلب پشتیبانی از اطرافیان خود با توسل به وعده های کلی و مبهم دارد.
نمونه ای از این رفتار در فایل صوتی
حرف های همایون ایوانی در مورد رخنه ی وزارت اطلاعات رژیم را می توانید
بشنوید.
..........
سخنرانان در این دوره:
وجه اشتراک این دوره با دوره ی قبل (چهارمین) در چیدمان سخنرانان است،
چیدمانی که با اولین و دومین دوره اش بسیار متفاوت است. در این دوره اکثریتی ها و
توده ای های خائن توبه کننده به فراوانی یافت می شوند. وجدان درد دارند و در نوشته
ها از یارانی یاد می کنند که خود در گرفتاری و رهنمون کردن جنایتکارن برای باز
جویی ورق های تاریخ را سیاه کرده اند.
ازبین سخنران پیشتر گفتیم که، یوسف عزیزی بنی طرف که خود دقیقا یکی از
همان دادخواهان، البته از نوع امپریالیستی اش (همکار رادیو بی بی سی . ...) است در
مورد "وضعیت خلق عرب" در هلند
سخنرانی خواهد کرد. این فرد با ادبیاتی صد در صد تجزیه طلبانه اش تلاش دارد خود را
یک فعال مدنی جا بزند. حال پرسش اینجاست، این آقای مرتجع و عقب مانده چه ربطی به
قربانیان دهه ی شصت دارد؟ رفقای ما در خوزستان، نه "الحواز" جان شیرین
خودشان را برای مردم محروم ایران و بویژه کارگران و زحمتکشان در حلبی آبادها و چادر نشینان خوزستان اهدا
کردند. به واقع جانفشانی های این رفقا، نسلی را در جامعه بوجود آورد. نسلی از
مبارزان را که هیچ دیکتاتوری و هیچ سرکوبگری نتوانسته این نسل را کاملا ساکت و
نابود کند.
۲۲ شهریور، ۱۳۹۲
7 نفر از زنان مجاهد در عراق بزودی به رژیم ایران تحویل داده میشوند!
رزا: بعد از سلاخی 52 نفر از مجاهدین با دستان بسته در قرارگاه اشرف/ عراق، گویا قرار است 7 نفر ازگروگانها هم بزودی به ایران تحویل داده شوند. اسامی آنان مشخص نیست اما جایی خواندم ، زنان مجاهد هستند که در حمله اخیر به گروگان گرفته شدند. رجوی که آبرویی ندارد. آقای ناظر فعلا نامه دادخواهی را برای امضا فرستادند. اگر امکان امضا دارید، دریغ نکنید.
اگرچه تابحال کسی با امضا نجات نیافت، اما پژواک این اعتراض ها در دل تاریخ خونبارمان خواهد ماند.
برای امضا ی دادخواهی باید به صفحه دیدگاه وارد شد و پایین متن فارسی صفحه دادخواهی است اینجا
اگرچه تابحال کسی با امضا نجات نیافت، اما پژواک این اعتراض ها در دل تاریخ خونبارمان خواهد ماند.
برای امضا ی دادخواهی باید به صفحه دیدگاه وارد شد و پایین متن فارسی صفحه دادخواهی است اینجا
اعضای ربوده شده مجاهدین به ایران مسترد می شوند
طبق خبری که ساعتی پیش از طرف مجاهدین منتشر شد 7 نفری که در جریان قتل عام کمپ اشرف ربوده شده بودند و در محلی در نزدیکی بغداد زندانی بودند امروز بعد از ظهر توسط چند هلی کوپتر وابسته به نخست وزیری عراق از بغداد به شهر العماره در جنوب عراق منتقل شده اند تا به ایران استرداد شوند. گروگانها همه افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو و بنا به بیانیه كميسارياي عالي پناهندگان ، پناهجو محسوب میشوند و باید از حفاظتهاي بين المللي برخوردار باشند. سازمان ملل باید بسرعت برای جلوگیری از استرداد آنها اقدام کند. آنها در معرض شکنجه و اعدام قرار دارند.
تلفن های تماس برای تقاضای آزادی این ربوده شدگان :
کمیساریای پناهندگی در ژنو : (+41)-22 739 8111
عراق : 0119647704431286
آمریکا : 12026474000 -
مردم آزاده جهان
کمیساریای پناهندگی در ژنو : (+41)-22 739 8111
عراق : 0119647704431286
آمریکا : 12026474000 -
مردم آزاده جهان
در 10 شهریور 1392 (اول
سپتامبر 2013) 52 نفر از پناهجویان غیر مسلح ساکن در اشرف، توسط نیروی ضربت
تحت فرماندهی مستقیم سپاه پاسداران، به قتل رسیدند، و 7 نفر از ساکنین به
گروگان گرفته شدند. مطلع شده ایم که گروگانها از منطقه ای در نزدیکی
فرودگاه بغداد به العماره منتقل شده اند، تا به رژیم جمهوری اسلامی تحویل
داده شوند.
با توجه به این امر که
ساکنین اشرف افراد تحت الحفاظه هستند، کشتار 52 پناهجو، گروگانگیری 7
پناهجوی دیگر، و حال آماده سازی برای تحویل آنها به رژیم اسلامی که مطمئنا
به شکنجه و قتل آن گروگانها منتهی خواهد شد، برخلاف کنوانسیون 4 ژنو است.
مسوولین در عراق، ملل متحد و آمریکا که امنیت آنها را تضمین کرده بودند،
قانونا و بنا به تعهدات مکتوب و مستند، موظف به اقدام فوری برای پیشگیری از
این استرداد هستند.
ما امضا کنندگان از مردم
آزاده جهان می خواهیم تا با حمایت از این فراخوان مسوولین فوق الذکر را
متعهد سازند که سریعا در جهت آزادسازی این گروگانها اقدام کرده، و امکان
تحویل این 7 گروگان به صلیب سرخ را مهیا سازند.
http://www.didgah.net/FarakhanSafheyeNakhost.php
20 شهریور 1392
لینک به اسناد و اطلاعیه ها:
۱۹ شهریور، ۱۳۹۲
ما زاییده شدهایم تا گاییده شویم؟ کتاب + مقاله
ترس، شکنجه
و مقاومت
نویسنده: آندریا دورکین
برگردان: مهسا روژان
ما بر مبنای یک ضرورت اینجا هستیم. همهی شما
اینرا میدانید. میخواهیم در مورد پیشرویهایی که کردهایم حرف بزنیم، ولی میدانیم
که زنان هنوز هم نسبت به زمانی که شروع به فعالیت کردیم، از خطر تجاوز در امان
نیستند. من از دیدن زنانی که مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفتهاند، به قتل رسیده
و یا ناپدید شدهاند، و یا در فرهنگِ "غیر خشن" زنان هیچ آسیبی به
مردانی که ما را میآزارند نمیرسانند، جانم به لب رسیده است. ما جان خودمان را میگیریم.
خودکشی میکنیم. من زنان زیادی را میشناسم که هر روز برای زنده ماندن میجنگند،
بهخاطر زجر و درماندگی که در زندگیشان درنتیجهی آزارهای جنسی تجربه کردهاند و
تأثیرات آن را همیشه با خود بههمراه دارند. اینها زنانیاند که فکر میکردند حق
احترام، شخصیت و آزادی دارند - ولی در واقع حتا نتوانستند آزادانه در پس کوچهای
راه بروند. بسیاری از آنها وقتی که هنوز بچه بودهاند، در خانههای خودشان و توسط
بستگان خود مورد تجاوز قرار گرفتند - توسط پدر، عمو و دایی، برادر- حتا قبل از اینکه
"زن" شوند. بسیاری هم بهوسیلهی مردانی که عاشقشان بودند همسر،
معشوقه- مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. وقتی نگاه کنیم که چه بلاهایی بر سر این زنان
آمده، میگوییم "سازمان عفو بینالملل، کجایی؟"- چراکه زندان ما زنان
خانههایمان است. ما تحت قوانین ازدواج زندگی میکنیم. در فرهنگ تجاوز زندگی میکنیم.
ما در جایی زندگی میکنیم که تجاوزکنندگان در آن حکومت نظامی اعمال میکنند. میگوییم
که ما شهروندان آزاد در یک جامعهی آزادیم. ولی دروغ میگوییم. در این باره هر روز
دروغ میگوییم.
منبع وبگاه سازمان زنان 8 مارس
برای خواندن ادامه مقاله دربلاگ روی اینجا کلیک کنیم.
برای دانلود کتاب پاکسازی
کتاب، خانه، مدرسه و جامعه از کلیشه های تبعیض جنسی
آندره میشل
ترجمۀ محمدجعفر پوینده لینک زیر
http://www.mediafire.com/?87cgnaf7tchj7yi
نویسنده زن توسط طالبان به قتل رسید
چشمان بیدار
مردانگی ها، دکتر آزاده آزاد جامعه شناس
۱۴ شهریور، ۱۳۹۲
برای روزهای سیاه، آماده شویم!
رزا: شمارش معکوس برای بمباران سوریه شروع شده.
سر مجاهدین را مثل گوسفند بریدند!
بعد از قتل عام ! / اسماعیل هوشیار
سرکوب پناهجویان شورشی هم شدیدتر شده...
فیلم روز 13 مارش اعتراضی پناهجویان بطرف مونیخ
ولی دشمن اصلی خارج از ما نیست. دشمن اصلی دیپرسیون، بی تفاوتی، ناتوانی، رهبران خائن و "اپوزیسیون" متوهم است.
دشمن اصلی همانهایی هستند که دادگری را اطلاعیه کردند و هر روز دست به شلوار سازمان ملل، از بی عدالتی ای که بهشون رفته نق میزنند. محکوم میکنند و قراردادهایشان را اسکن و پابلیش میکنند!
نعش 52 نفر را عکس کردند و دنبال کون حقوق بشریها افتادند که ای داد! مجاهدین را کت بسته تیر خلاص زدند...
هزاران نفر را شیمیایی کردند...
"داد" اینها را هم قراره اوباما ها بگیرند!
همیشه هم این وسط سوپر انی هست، که دستکش هایش را دست کنه و جهانیان را از وحشیگری خلاص کنه!
برای حفظ بکارت؟ ناموس؟ تجاوز! سنگسار، قتل...
برای حفظ صلح؟ جنگ!
یک نگاهی به لباسهای اطو شده و جلیقه های ضد گلوله اهدایی بیندازیم! خبیث ترین قصابها هم قبل از کشتن به حیوان آب میدهند! جانیان البته به قربانیانشان ضد گلوله میپوشانند، خلع سلاحشان میکنند تا بعد، کت بسته توی مغزشان راحت شلیک کنند!
قصابها شیمیایی میفروشند، جانیان اما بمب اورانیومی را روی سرمان آزمایش می کنند...
وقتی هم که زرنگ ترین ها و یا خوش شانس ترین هایمان خود را به اینور صحنه نمایش رساند، سالها به زندگی اردوگاهی محکوم میشود!
محکوم به بیکاری! محکوم به بی حقوقی...
ناشهروندان اگرچه خود رابه شهر رساندند، آنها اما کماکان در حاشیه و بی حقوقند...
طنز قضیه اما مطالباتمان است: حق کار! حق تحصیل!
حقوق بشر؟
بشر؟
این روزها بشر به آب زده.
اگر قطره ای اشک برایم مانده هنوز، برای فردا نگاهش داشتم.
اپوزیسیون متوهم رقت بار است.
پ.ن. قتل
قتل انواع گوناگون دارد . مي شود با چاقو شكم كسي را پاره كرد يا نانش را بريد يا بيماريش را علاج نكرد . مي توان كسي را در دخمه اي جا داد و يا تا حد مرگ به كار كشيد . ممكن است كساني را هم به خودكشي
Rosa; ناشهروندان شعری از برشت آوردند به مناسبت به آب زدن ناشهروند دیگر.
سیستم او را خودکشی کرد، بعد از دهسال زندگی اجباری در اردوگاه پناهجویی. رفقایش عکسش را پابلیش کردند، بلکه کس و کارش پیدا بشود. و ایالت بایرن، یکی از ایالتهای ثروتمند آلمان جنازه را نگهداشته تا معلوم شود پول دفن و کفن را کدام ارگان و سازمان می پردازه!
هیتلر بالای در آشویتز گذاشت بنویسند: کار آزاد می کند!
اینک بشر از اجبار به بی کاری، خودش دخل خودش را می آورد!
میگویند او سوار به روی دوچرخه اش به آب زد.
معلوم است اما، هنوز مخش از خیلی های ما بهتر کار میکرده...
مصاحبه رادیویی کلیف یکماه قبل از دوچرخه سواری روی رودخانه دوناو اینجا
بقیه فیلمها اینجا
ناشهروندان
سر مجاهدین را مثل گوسفند بریدند!
بعد از قتل عام ! / اسماعیل هوشیار
گفتگو با حسن داعی: کشتار در قرارگاه اشرف
سرکوب پناهجویان شورشی هم شدیدتر شده...
فیلم روز 13 مارش اعتراضی پناهجویان بطرف مونیخ
رزا: انتقاد شدید به فارسی زبانی که کس کش گفت تو این کلیپ
ولی دشمن اصلی خارج از ما نیست. دشمن اصلی دیپرسیون، بی تفاوتی، ناتوانی، رهبران خائن و "اپوزیسیون" متوهم است.
دشمن اصلی همانهایی هستند که دادگری را اطلاعیه کردند و هر روز دست به شلوار سازمان ملل، از بی عدالتی ای که بهشون رفته نق میزنند. محکوم میکنند و قراردادهایشان را اسکن و پابلیش میکنند!
نعش 52 نفر را عکس کردند و دنبال کون حقوق بشریها افتادند که ای داد! مجاهدین را کت بسته تیر خلاص زدند...
هزاران نفر را شیمیایی کردند...
"داد" اینها را هم قراره اوباما ها بگیرند!
همیشه هم این وسط سوپر انی هست، که دستکش هایش را دست کنه و جهانیان را از وحشیگری خلاص کنه!
برای حفظ بکارت؟ ناموس؟ تجاوز! سنگسار، قتل...
برای حفظ صلح؟ جنگ!
یک نگاهی به لباسهای اطو شده و جلیقه های ضد گلوله اهدایی بیندازیم! خبیث ترین قصابها هم قبل از کشتن به حیوان آب میدهند! جانیان البته به قربانیانشان ضد گلوله میپوشانند، خلع سلاحشان میکنند تا بعد، کت بسته توی مغزشان راحت شلیک کنند!
قصابها شیمیایی میفروشند، جانیان اما بمب اورانیومی را روی سرمان آزمایش می کنند...
وقتی هم که زرنگ ترین ها و یا خوش شانس ترین هایمان خود را به اینور صحنه نمایش رساند، سالها به زندگی اردوگاهی محکوم میشود!
محکوم به بیکاری! محکوم به بی حقوقی...
ناشهروندان اگرچه خود رابه شهر رساندند، آنها اما کماکان در حاشیه و بی حقوقند...
طنز قضیه اما مطالباتمان است: حق کار! حق تحصیل!
حقوق بشر؟
بشر؟
این روزها بشر به آب زده.
اگر قطره ای اشک برایم مانده هنوز، برای فردا نگاهش داشتم.
اپوزیسیون متوهم رقت بار است.
پ.ن. قتل
قتل انواع گوناگون دارد . مي شود با چاقو شكم كسي را پاره كرد يا نانش را بريد يا بيماريش را علاج نكرد . مي توان كسي را در دخمه اي جا داد و يا تا حد مرگ به كار كشيد . ممكن است كساني را هم به خودكشي
مجبور كنند يا به جنگ بفرستند و از اين
قبيل . فقط بعضي از اين نوع قتل ها در كشور ما ممنوع است .
برتولت برشتRosa; ناشهروندان شعری از برشت آوردند به مناسبت به آب زدن ناشهروند دیگر.
سیستم او را خودکشی کرد، بعد از دهسال زندگی اجباری در اردوگاه پناهجویی. رفقایش عکسش را پابلیش کردند، بلکه کس و کارش پیدا بشود. و ایالت بایرن، یکی از ایالتهای ثروتمند آلمان جنازه را نگهداشته تا معلوم شود پول دفن و کفن را کدام ارگان و سازمان می پردازه!
هیتلر بالای در آشویتز گذاشت بنویسند: کار آزاد می کند!
اینک بشر از اجبار به بی کاری، خودش دخل خودش را می آورد!
میگویند او سوار به روی دوچرخه اش به آب زد.
معلوم است اما، هنوز مخش از خیلی های ما بهتر کار میکرده...
مصاحبه رادیویی کلیف یکماه قبل از دوچرخه سواری روی رودخانه دوناو اینجا
Erinnerungen an Cliff Oase
فیلم روز 14 ام مارش طولانی پناهجویان بطرف مونیخبقیه فیلمها اینجا
ناشهروندان
اشتراک در:
پستها (Atom)