وقتی طبقه ی کارگر علیه سیستم، همبسته مبارزه می کند و "کمونیستها" علیه زنان اند!
Rosa: صحنه: نیروی انتظامی سپیده قلیان را از اتوبوس معترضین بیرون می کشد. اسمائیل بخشی و مسلم آرمند اعتراض کرده و می گویند، اگر می خواهید ببریدش، ما را هم دستگیر کنید! پس، پلیس هر سه را میبرند.
اینجا
کارگر و دانشجو و جنبش زنان در داخل ایران علیه سیستم، همدست و متحد اند.
اسمائیل بخشی اینک با مسلم ارمند (از کارگران هفت تپه) آزاد شده اند. سپیده قلیان و عسل محمدی در انفرادی! عباس منصوران
اینجا مبارزات این دو دختر جوان را اینک پُتکی کرده که بر سر زنانِ حزبی شان بکوبند. زنانی که همزمان در حزب کمونیست ایرانند و هم در کارزار زنان.
عباس منصوران (اقلیتی-استالینیست سابق) اینک از اعضای حزب کمونیست ایران، دارد فریاد وامصیبتا سر میدهد که چرا زنانِ حزبی ایشان ،مثل سپیده و عسل حامی طبقه ی کارگر نیستند و در کارزار زنان علیه حجاب اسلامی و علیه خشونت خانگی قلم میزنند، حجاب بر می کَنند!
عباس منصوران اینان را زنان مائویست و خرده بورژوا و بورژوا خوانده و برهم زننده ی خانواده! منصوران بمانند استالین از خانواده ی مقدس و حفظ آن می نویسد و زنان را تابع مردان و جنبش زنان را تابع جنبش طبقه ی کارگر می خواهد تا در حزب کمونیست، هژمونی و سلطه ی مردان را تحکیم تر کند! در حزبی که حتی یک چهره ی زن در مرکزیت اش ندارد و زنانِ مطرح حزب هم و یا زنانِ کادرهای بالا ، یا معشوقه ی یا همسرانِ مردانِ رهبری بوده اند.
عباس منصوران قرار است با اَنگ بورژوا-خرده بورژوا ، قلمِ پایِ همان چند زنی را هم که از حزب اش به کارزار زنان ملحق شده اند را بشکند که چرا از "خشونت خانگی" و "حجاب اجباری" نوشته اند و پس این زنان غیر طبقاتی اند!
جنبش زنان و جنبش دانشجویی ایران همواره به پشتیبانی از کارگران برخاسته اند. نمونه ی اخیر اش هم عسل محمدی و سپیده قلیان که در زندانند. اما کجا است حمایتِ کمونیستهایی مانند منصوران از مطالبات زنان؟
این کمونیستهای استالینی زنان را کنیزکان مردان دانسته و جنبش زنان را نیز دنباله ی جنبشِ مردانِ کارگر. کافی است از خشونت خانگی گفت و نوشت شود، تا اینان بمانندِ منصوران گُر گرفته و روزا لوگزامبورگ و کلاراتسکین و کلونتای و بقیه ی زنانِ سوسیال دمکراسی را چماقی کنند بر سرِ زنان کمونیستِ جنبشِ زنان و فشار بر سر آنانی که مدتی است که به کارزار زنان پیوسته اند.
دقیقن مثل همان ابتدای انقلاب که زنان علیه فرمانِ حجاب اجباری-اسلامی خمینی بطور میلیونی اعتراض کردند، کمونیستهای اَنقلابی آنان را زنان سلطنت طلب نامیدند و امام راحلشان را آنتی امپریالیسم!
اینک همان مردان آندوره (طرفداران خمینیِ آنتی امریکا و امپریالیسم) دارند بار دیگر به جنبشِ زنان مُهرِ زنان لیبرال- بورژوا و خرده بورژوا می زنند و مبارزه علیه حجاب اجباری و خشونت خانگی را خوار و اَخی دانسته و در زیر آسمان اروپا و در منطقه ی اَمن، فتوا ی نفی "کارزار زنان" صادر می کنند و مبارزاتِ هفت تپه و هپکو و ... را چماق کرده تا توی سرِ زنانِ حزبی بزنند که مبارزه شان روبنایی و غیر ازمبارزه ی طبقاتیِ طبقه ی کارگر(که زیربنایی ست) ، بقیه ی جنبش ها (زنان/دانشجویی/محیط زیستی...) اَخ و بد، مگر اینکه حامی مبارزه ی طبقاتی باشند!
چرا باید این نٌخبه ی تئوریکِ کمونیست، یک کارزارِ زنانِ 20 نفره ی خارج از کشوری را اینگونه بنوازد؟
چرا باید عباس منصوران شاپرک را شاه پرک کرده و مبارزه ی 4 دهه ای زنان ایران علیه حجاب اجباری را خط انحرافی دانسته و از خواندنِ شعار کارزار زنان علیه خشونت خانگی، بطوری کهیر بزند که دمل چرکینِ حمایت نکردنِ کمونیستها از مبارزات زنان در اعتراض روز 8 مارس 1357 را بار دیگر بترکاند؟
او(عباس منصوران) و همکیشانش اینک نه در سازمانِ فدایئان سابق بلکه در حزب کمونیستِ ایران از چه می ترسند؟
چرا زنان مبارز جنبش زنان و دانشجویی را مانند سپیده قلیان
اینجا و عسل محمدی
اینجا را چماق کرده اند بر سر زنانِ هم حزبی شان در حزب کمونیست ایران؟
که بعععله! شما شاهپرک و بد هستید و سپیده و عسل خوب و حامیِ کارگرانِ 7 تپه!
چرا منصوران پُشت زن و مادر و دخترِ اسمائیل بخشیِ هفت تپه ای قایم شده و برای خانواده ی مقدسِ کارگری سینه چاک میدهد؟
چرا نباید زنان کمونیست از خشونت خانگی نوشته و علیه آن مبارزه کنند؟ و اگر علیه حجاب اجباری روسری بسوزانند انگِ لیبرال و بورژوا می خورند؟
اگر صدیقه محمدیِ 40-50 ساله بمانندِ رزا لوگزامبورگ، معشوق 19 ساله (پسرکِ کلارا زتکین) گرفته، این آقایون مرتجعِ حزبی، احتمالن حکم لینچ برای صدیقه ها صادر می کنند! زنِ نجیب و پارسا، بواقع برای اینان همان زنِ توسری خورِ خانواده است که کودکش را در 12 سالگی زیر لنگِ مرد دیگری عروس داده و با حجابِ کاملِ اسلامی همدوشِ مَردش برای گرفتنِ حقوقِ معوقه راه پیمایی می کند!
اینان رزا لوگزامبورگ را زنی ضد جنبش زنان تئوریزه کرده اند و سپیده قلیان را حتی با رنگِ موی صورتی، چماقِ سرِ زنانِ کمونیست و هم حزبی!
چرا؟
تا افسانه بسازند!
کیرهای مردسالارشان را در پٌشتِ مانیفستِ حزب کمونیست قایم کرده و زبان می بُرند تا کسی از خشونتِ خانگی ننویسد و نگوید. حجاب زنِ کارگر هفت تپه را مقدس کرده اند و برای آزادی سپیده قلیان امضا می گذارند- چون او مبارزِ طبقاتی و نه مبارزِ علیه حجاب یا خشونت جنسی است!
برای ما جنبش زنانی ها سپیده باید آزاد شود، نه چون حامی هفت تپه است. چون او با همان موهای بنفش و صورتی و سبزو آبی، خیلی وقت است که به مردسالاریِ حاکمان شاشیده و در مبارزه علیه استبداد، دستش را در دستان کارگران و همه ی مبارزینِ دیگر قرار داده.
اینک این جنبشِ کمونیستی است که میان مبارزین تفرقه می اندازد که همبستگی یک طرفه است و جنبش زنان و دانشجویی و محیط زیست و...را، زیرِ لنگ و پاچه ی جنبش کارگری می خواهد!
فسیل های کمونیست-استالینیستِ خارج نشین بیاد بیاورند که اسمائیل بخشی را در حمایت از سپیده قلیان گرفتند. بیاد بیاورند که سپیده اینک در انفرادی است، زمانی که آنها برای آزادیِ اسمائیل، ودکا باز می کنند. و بیاد بیاورند همبستگی یک طرفه نیست و از کارگرانِ ایران بیاموزند که آزادی را برای همه بخواهند و نه فقط برای رفقایشان.
مردان همواره در تاریخ در حال نمره دادن به زنان بوده اند و مردان کمونیست بدترین معلمانند!
پس از 40 سال مبارزه ی جنبش زنان، اینک چند زنِ حزبی کمونیست این جرات را به خود داده اند که از خشونت خانگی گفته و روسری برچوب کرده، جلوی سفارتهای رژیم اسلامی بسوزانند. مردان کمونیستی مانند عباس منصوران به وحشت افتاده و حتی مبارزاتِ مادرانِ پارک لاله یاخاوران را هم چماق کرده توی سر این زنان و تئوریک وار می نوازندشان!
من شخصن نه عضو حزب ام و نه کارزاری و نه هیچ. اما مبارزه ی زنان علیه سلسله مراتبِ حزبی را میبینم. بخصوص در حزبی که زنان تنها مجوز برنامه سازی، گویندگی و خدمات و سرویس دادن را دارند و در هیرارشی حزبی به معشوقگان و همسران تقلیل داده شده اند، از خشونت خانگی گفتنِ زنان حزبی، همانا زمین لرزاندن است بر زیر پای رهبران و تئورسین ها و " کمونیست و کارگر زادگان" .
باید دید که آیا زنانِ این احزاب مثل همیشه رفقایشان را انتخاب می کنند یا بلاخره قفسِ ایدئولوژی را شکسته و بجای قرمه سبزی برای رفقای حزبی شان قرار است این بار کوفته بپزند!
یا روسری آنتی امپریالیستی و توسریِ خشونت خانگی، و یا همبستگی با خواهرانشان برای رهایی؟
فعلن هیچ انتقادی به متن عباس منصوران
اینجا بیرون نیامده و زنان 8 مارس
اینجا و زنانِ حزب کمونیست ایران در کارزار مبارزه با خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی بر زنان در ایران
اینجا نیز ، شتر دیدی؟ ندیدی!
اما دور نیست و دیر نیست که با اوج گیریِ جنبش زنان، زنانِ کمونیست نیز بلاخره این آلت های رهبری فکری را در احزاب و گروهها به وقتِ خانه تکانیِ بهاره به زباله دانِ تاریخ همراه با مدالهای مادریِ اهدایی خانواده ی مقدسِ کمونیستی بیندازند.
تا آنروز، فمنیستها و آنارشیستها این سکوتِ دیوارِ آهنین را کماکان مونیتور می کنند!
فمینیسم طبقاتی یک پدیدهی طبقاتی است
عباس منصوران
در جهان نرینهسالار، همه چیز رنگ و براند جنسیتی دارد.
بازداشت فعالین و کارگران 7 تپه به 19 نفر رسید (18 مرد و یک زن) و یک زن و یک زن و یک زن
مرگ یک زندانی در زندان مرکزی قم؛ گفتگو با خانواده او
وحید صیادی نصیری، زندانی سیاسی- عقیدتی در پی اعتصاب غذا در ندامتگاه مرکزی قم جان باخت
مرگ یک زندانی سیاسی پس از ۶۰ روز اعتصاب غذا
مکرون طلب، لوپن گرا - دیگه تمومه ماجرا
توانِ این خیزش مردمی همچنین در امتناعاش از نمایندگی نهفته است، امتناعی
که تا کنون نیز اعتبارش را اثبات کرده است. یعنی امتناع از این که از سوی
کسی نمایندگی شود و بهطور کلی امتناع از مصادرهشدنِ سیاستبازانه. و این
امتناع ریشه در این آگاهی دارد که دموکراسیِ نمایندگیمحور به مضحکهای
تبدیل شده است مبتنیبر این که هر شخصی خودش کسانی را انتخاب کند که او را
فریب دهند و تحقیر کنند، هر شخصی بگذارد تا توانایی فردی و اجتماعیاش را
از او سلب کنند. اما اکنون مردم پی بردهاند که میتوانند این توانایی را
دوباره از آنِ خود سازند.
انقلابهای برعکس- دیوید گریبر
http://problematicaa.com/revolutions_in_reverse/
«تمامِ قدرت ازآنِ تخیلورزی.»
«واقعبین باش، و غیرممکن را مطالبه کن…»
هرکسی
که درگیرِ سیاستِ رادیکال است این عبارات را هزار مرتبه شنیده. معمولاً،
دفعهی اولی که آدم با آنها مواجه میشود افسون میکنند و برمیانگیزانند،
سپس چنان تکراری میشوند که پیشِپاافتاده بهنظر میرسند، یا در
پسزمینهی پرسروصدای زندگیِ رادیکال گم میشوند. تقریباً هیچوقت موضوعِ
تأمل نظری جدی قرار نمیگیرند.
بهنظرِ من در مقطعِ تاریخیِ فعلی،
قدری تأملِ اینچنینْ فکرِ بدی نیست. بههرصورت، در لحظهای بهسر میبریم
که تعاریفِ پذیرفتهشده مغشوش شدهاند. کاملاً ممکن است که در آستانهی یک
لحظهی انقلابی، یا مجموعهای از لحظات انقلابی قرار داشته باشیم، ولی دیگر
هیچ ایدهی شفافی دربارهی معنای این چیزها نداریم. بههمینخاطر، این
مقاله محصول تلاشی مداوم برای بازاندیشیِ واژههایی چون واقعگرایی، تخیل،
بیگانگی، بوروکراسی و خودِ انقلاب است. [آنچه میخوانید] ثمرهی حدودِ شش
سال کار کردن در جنبشِ جهانیسازیِ بدیل[۱]، مخصوصاً در رادیکالترین بخشِ
آن، یعنی عناصر آنارشیست و معطوف به کُنشِ مستقیم است.
تکوین پدرسالاری: خاستگاهها و فرضیههای نو
http://problematicaa.com/patriarchy