وقتی طبقه ی کارگر علیه سیستم، همبسته مبارزه می کند و "کمونیستها" علیه زنان اند!
Rosa: صحنه: نیروی انتظامی سپیده قلیان را از اتوبوس معترضین بیرون می کشد. اسمائیل بخشی و مسلم آرمند اعتراض کرده و می گویند، اگر می خواهید ببریدش، ما را هم دستگیر کنید! پس، پلیس هر سه را میبرند. اینجا
کارگر و دانشجو و جنبش زنان در داخل ایران علیه سیستم، همدست و متحد اند.
اسمائیل بخشی اینک با مسلم ارمند (از کارگران هفت تپه) آزاد شده اند. سپیده قلیان و عسل محمدی در انفرادی! عباس منصوران اینجا مبارزات این دو دختر جوان را اینک پُتکی کرده که بر سر زنانِ حزبی شان بکوبند. زنانی که همزمان در حزب کمونیست ایرانند و هم در کارزار زنان.
عباس منصوران (اقلیتی-استالینیست سابق) اینک از اعضای حزب کمونیست ایران، دارد فریاد وامصیبتا سر میدهد که چرا زنانِ حزبی ایشان ،مثل سپیده و عسل حامی طبقه ی کارگر نیستند و در کارزار زنان علیه حجاب اسلامی و علیه خشونت خانگی قلم میزنند، حجاب بر می کَنند!
عباس منصوران اینان را زنان مائویست و خرده بورژوا و بورژوا خوانده و برهم زننده ی خانواده! منصوران بمانند استالین از خانواده ی مقدس و حفظ آن می نویسد و زنان را تابع مردان و جنبش زنان را تابع جنبش طبقه ی کارگر می خواهد تا در حزب کمونیست، هژمونی و سلطه ی مردان را تحکیم تر کند! در حزبی که حتی یک چهره ی زن در مرکزیت اش ندارد و زنانِ مطرح حزب هم و یا زنانِ کادرهای بالا ، یا معشوقه ی یا همسرانِ مردانِ رهبری بوده اند.
عباس منصوران قرار است با اَنگ بورژوا-خرده بورژوا ، قلمِ پایِ همان چند زنی را هم که از حزب اش به کارزار زنان ملحق شده اند را بشکند که چرا از "خشونت خانگی" و "حجاب اجباری" نوشته اند و پس این زنان غیر طبقاتی اند!
جنبش زنان و جنبش دانشجویی ایران همواره به پشتیبانی از کارگران برخاسته اند. نمونه ی اخیر اش هم عسل محمدی و سپیده قلیان که در زندانند. اما کجا است حمایتِ کمونیستهایی مانند منصوران از مطالبات زنان؟
این کمونیستهای استالینی زنان را کنیزکان مردان دانسته و جنبش زنان را نیز دنباله ی جنبشِ مردانِ کارگر. کافی است از خشونت خانگی گفت و نوشت شود، تا اینان بمانندِ منصوران گُر گرفته و روزا لوگزامبورگ و کلاراتسکین و کلونتای و بقیه ی زنانِ سوسیال دمکراسی را چماقی کنند بر سرِ زنان کمونیستِ جنبشِ زنان و فشار بر سر آنانی که مدتی است که به کارزار زنان پیوسته اند.
دقیقن مثل همان ابتدای انقلاب که زنان علیه فرمانِ حجاب اجباری-اسلامی خمینی بطور میلیونی اعتراض کردند، کمونیستهای اَنقلابی آنان را زنان سلطنت طلب نامیدند و امام راحلشان را آنتی امپریالیسم!
اینک همان مردان آندوره (طرفداران خمینیِ آنتی امریکا و امپریالیسم) دارند بار دیگر به جنبشِ زنان مُهرِ زنان لیبرال- بورژوا و خرده بورژوا می زنند و مبارزه علیه حجاب اجباری و خشونت خانگی را خوار و اَخی دانسته و در زیر آسمان اروپا و در منطقه ی اَمن، فتوا ی نفی "کارزار زنان" صادر می کنند و مبارزاتِ هفت تپه و هپکو و ... را چماق کرده تا توی سرِ زنانِ حزبی بزنند که مبارزه شان روبنایی و غیر ازمبارزه ی طبقاتیِ طبقه ی کارگر(که زیربنایی ست) ، بقیه ی جنبش ها (زنان/دانشجویی/محیط زیستی...) اَخ و بد، مگر اینکه حامی مبارزه ی طبقاتی باشند!
چرا باید این نٌخبه ی تئوریکِ کمونیست، یک کارزارِ زنانِ 20 نفره ی خارج از کشوری را اینگونه بنوازد؟
چرا باید عباس منصوران شاپرک را شاه پرک کرده و مبارزه ی 4 دهه ای زنان ایران علیه حجاب اجباری را خط انحرافی دانسته و از خواندنِ شعار کارزار زنان علیه خشونت خانگی، بطوری کهیر بزند که دمل چرکینِ حمایت نکردنِ کمونیستها از مبارزات زنان در اعتراض روز 8 مارس 1357 را بار دیگر بترکاند؟
او(عباس منصوران) و همکیشانش اینک نه در سازمانِ فدایئان سابق بلکه در حزب کمونیستِ ایران از چه می ترسند؟
چرا زنان مبارز جنبش زنان و دانشجویی را مانند سپیده قلیان اینجا و عسل محمدی اینجا را چماق کرده اند بر سر زنانِ هم حزبی شان در حزب کمونیست ایران؟
که بعععله! شما شاهپرک و بد هستید و سپیده و عسل خوب و حامیِ کارگرانِ 7 تپه!
چرا منصوران پُشت زن و مادر و دخترِ اسمائیل بخشیِ هفت تپه ای قایم شده و برای خانواده ی مقدسِ کارگری سینه چاک میدهد؟
چرا نباید زنان کمونیست از خشونت خانگی نوشته و علیه آن مبارزه کنند؟ و اگر علیه حجاب اجباری روسری بسوزانند انگِ لیبرال و بورژوا می خورند؟
اگر صدیقه محمدیِ 40-50 ساله بمانندِ رزا لوگزامبورگ، معشوق 19 ساله (پسرکِ کلارا زتکین) گرفته، این آقایون مرتجعِ حزبی، احتمالن حکم لینچ برای صدیقه ها صادر می کنند! زنِ نجیب و پارسا، بواقع برای اینان همان زنِ توسری خورِ خانواده است که کودکش را در 12 سالگی زیر لنگِ مرد دیگری عروس داده و با حجابِ کاملِ اسلامی همدوشِ مَردش برای گرفتنِ حقوقِ معوقه راه پیمایی می کند!
اینان رزا لوگزامبورگ را زنی ضد جنبش زنان تئوریزه کرده اند و سپیده قلیان را حتی با رنگِ موی صورتی، چماقِ سرِ زنانِ کمونیست و هم حزبی!
چرا؟
تا افسانه بسازند!
کیرهای مردسالارشان را در پٌشتِ مانیفستِ حزب کمونیست قایم کرده و زبان می بُرند تا کسی از خشونتِ خانگی ننویسد و نگوید. حجاب زنِ کارگر هفت تپه را مقدس کرده اند و برای آزادی سپیده قلیان امضا می گذارند- چون او مبارزِ طبقاتی و نه مبارزِ علیه حجاب یا خشونت جنسی است!
برای ما جنبش زنانی ها سپیده باید آزاد شود، نه چون حامی هفت تپه است. چون او با همان موهای بنفش و صورتی و سبزو آبی، خیلی وقت است که به مردسالاریِ حاکمان شاشیده و در مبارزه علیه استبداد، دستش را در دستان کارگران و همه ی مبارزینِ دیگر قرار داده.
اینک این جنبشِ کمونیستی است که میان مبارزین تفرقه می اندازد که همبستگی یک طرفه است و جنبش زنان و دانشجویی و محیط زیست و...را، زیرِ لنگ و پاچه ی جنبش کارگری می خواهد!
فسیل های کمونیست-استالینیستِ خارج نشین بیاد بیاورند که اسمائیل بخشی را در حمایت از سپیده قلیان گرفتند. بیاد بیاورند که سپیده اینک در انفرادی است، زمانی که آنها برای آزادیِ اسمائیل، ودکا باز می کنند. و بیاد بیاورند همبستگی یک طرفه نیست و از کارگرانِ ایران بیاموزند که آزادی را برای همه بخواهند و نه فقط برای رفقایشان.
مردان همواره در تاریخ در حال نمره دادن به زنان بوده اند و مردان کمونیست بدترین معلمانند!
پس از 40 سال مبارزه ی جنبش زنان، اینک چند زنِ حزبی کمونیست این جرات را به خود داده اند که از خشونت خانگی گفته و روسری برچوب کرده، جلوی سفارتهای رژیم اسلامی بسوزانند. مردان کمونیستی مانند عباس منصوران به وحشت افتاده و حتی مبارزاتِ مادرانِ پارک لاله یاخاوران را هم چماق کرده توی سر این زنان و تئوریک وار می نوازندشان!
من شخصن نه عضو حزب ام و نه کارزاری و نه هیچ. اما مبارزه ی زنان علیه سلسله مراتبِ حزبی را میبینم. بخصوص در حزبی که زنان تنها مجوز برنامه سازی، گویندگی و خدمات و سرویس دادن را دارند و در هیرارشی حزبی به معشوقگان و همسران تقلیل داده شده اند، از خشونت خانگی گفتنِ زنان حزبی، همانا زمین لرزاندن است بر زیر پای رهبران و تئورسین ها و " کمونیست و کارگر زادگان" .
باید دید که آیا زنانِ این احزاب مثل همیشه رفقایشان را انتخاب می کنند یا بلاخره قفسِ ایدئولوژی را شکسته و بجای قرمه سبزی برای رفقای حزبی شان قرار است این بار کوفته بپزند!
یا روسری آنتی امپریالیستی و توسریِ خشونت خانگی، و یا همبستگی با خواهرانشان برای رهایی؟
فعلن هیچ انتقادی به متن عباس منصوران اینجا بیرون نیامده و زنان 8 مارس اینجا و زنانِ حزب کمونیست ایران در کارزار مبارزه با خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی بر زنان در ایران اینجا نیز ، شتر دیدی؟ ندیدی!
اما دور نیست و دیر نیست که با اوج گیریِ جنبش زنان، زنانِ کمونیست نیز بلاخره این آلت های رهبری فکری را در احزاب و گروهها به وقتِ خانه تکانیِ بهاره به زباله دانِ تاریخ همراه با مدالهای مادریِ اهدایی خانواده ی مقدسِ کمونیستی بیندازند.
تا آنروز، فمنیستها و آنارشیستها این سکوتِ دیوارِ آهنین را کماکان مونیتور می کنند!
فمینیسم طبقاتی یک پدیدهی طبقاتی است
عباس منصوران
در جهان نرینهسالار، همه چیز رنگ و براند جنسیتی دارد.
بازداشت فعالین و کارگران 7 تپه به 19 نفر رسید (18 مرد و یک زن) و یک زن و یک زن و یک زن
مرگ یک زندانی در زندان مرکزی قم؛ گفتگو با خانواده او
وحید صیادی نصیری، زندانی سیاسی- عقیدتی در پی اعتصاب غذا در ندامتگاه مرکزی قم جان باخت
مرگ یک زندانی سیاسی پس از ۶۰ روز اعتصاب غذا
مکرون طلب، لوپن گرا - دیگه تمومه ماجرا
توانِ این خیزش مردمی همچنین در امتناعاش از نمایندگی نهفته است، امتناعی که تا کنون نیز اعتبارش را اثبات کرده است. یعنی امتناع از این که از سوی کسی نمایندگی شود و بهطور کلی امتناع از مصادرهشدنِ سیاستبازانه. و این امتناع ریشه در این آگاهی دارد که دموکراسیِ نمایندگیمحور به مضحکهای تبدیل شده است مبتنیبر این که هر شخصی خودش کسانی را انتخاب کند که او را فریب دهند و تحقیر کنند، هر شخصی بگذارد تا توانایی فردی و اجتماعیاش را از او سلب کنند. اما اکنون مردم پی بردهاند که میتوانند این توانایی را دوباره از آنِ خود سازند.
انقلابهای برعکس- دیوید گریبر
http://problematicaa.com/revolutions_in_reverse/
«تمامِ قدرت ازآنِ تخیلورزی.»
«واقعبین باش، و غیرممکن را مطالبه کن…»
هرکسی که درگیرِ سیاستِ رادیکال است این عبارات را هزار مرتبه شنیده. معمولاً، دفعهی اولی که آدم با آنها مواجه میشود افسون میکنند و برمیانگیزانند، سپس چنان تکراری میشوند که پیشِپاافتاده بهنظر میرسند، یا در پسزمینهی پرسروصدای زندگیِ رادیکال گم میشوند. تقریباً هیچوقت موضوعِ تأمل نظری جدی قرار نمیگیرند.
بهنظرِ من در مقطعِ تاریخیِ فعلی، قدری تأملِ اینچنینْ فکرِ بدی نیست. بههرصورت، در لحظهای بهسر میبریم که تعاریفِ پذیرفتهشده مغشوش شدهاند. کاملاً ممکن است که در آستانهی یک لحظهی انقلابی، یا مجموعهای از لحظات انقلابی قرار داشته باشیم، ولی دیگر هیچ ایدهی شفافی دربارهی معنای این چیزها نداریم. بههمینخاطر، این مقاله محصول تلاشی مداوم برای بازاندیشیِ واژههایی چون واقعگرایی، تخیل، بیگانگی، بوروکراسی و خودِ انقلاب است. [آنچه میخوانید] ثمرهی حدودِ شش سال کار کردن در جنبشِ جهانیسازیِ بدیل[۱]، مخصوصاً در رادیکالترین بخشِ آن، یعنی عناصر آنارشیست و معطوف به کُنشِ مستقیم است.
تکوین پدرسالاری: خاستگاهها و فرضیههای نو
http://problematicaa.com/patriarchy
Rosa: صحنه: نیروی انتظامی سپیده قلیان را از اتوبوس معترضین بیرون می کشد. اسمائیل بخشی و مسلم آرمند اعتراض کرده و می گویند، اگر می خواهید ببریدش، ما را هم دستگیر کنید! پس، پلیس هر سه را میبرند. اینجا
کارگر و دانشجو و جنبش زنان در داخل ایران علیه سیستم، همدست و متحد اند.
اسمائیل بخشی اینک با مسلم ارمند (از کارگران هفت تپه) آزاد شده اند. سپیده قلیان و عسل محمدی در انفرادی! عباس منصوران اینجا مبارزات این دو دختر جوان را اینک پُتکی کرده که بر سر زنانِ حزبی شان بکوبند. زنانی که همزمان در حزب کمونیست ایرانند و هم در کارزار زنان.
عباس منصوران (اقلیتی-استالینیست سابق) اینک از اعضای حزب کمونیست ایران، دارد فریاد وامصیبتا سر میدهد که چرا زنانِ حزبی ایشان ،مثل سپیده و عسل حامی طبقه ی کارگر نیستند و در کارزار زنان علیه حجاب اسلامی و علیه خشونت خانگی قلم میزنند، حجاب بر می کَنند!
عباس منصوران اینان را زنان مائویست و خرده بورژوا و بورژوا خوانده و برهم زننده ی خانواده! منصوران بمانند استالین از خانواده ی مقدس و حفظ آن می نویسد و زنان را تابع مردان و جنبش زنان را تابع جنبش طبقه ی کارگر می خواهد تا در حزب کمونیست، هژمونی و سلطه ی مردان را تحکیم تر کند! در حزبی که حتی یک چهره ی زن در مرکزیت اش ندارد و زنانِ مطرح حزب هم و یا زنانِ کادرهای بالا ، یا معشوقه ی یا همسرانِ مردانِ رهبری بوده اند.
عباس منصوران قرار است با اَنگ بورژوا-خرده بورژوا ، قلمِ پایِ همان چند زنی را هم که از حزب اش به کارزار زنان ملحق شده اند را بشکند که چرا از "خشونت خانگی" و "حجاب اجباری" نوشته اند و پس این زنان غیر طبقاتی اند!
جنبش زنان و جنبش دانشجویی ایران همواره به پشتیبانی از کارگران برخاسته اند. نمونه ی اخیر اش هم عسل محمدی و سپیده قلیان که در زندانند. اما کجا است حمایتِ کمونیستهایی مانند منصوران از مطالبات زنان؟
این کمونیستهای استالینی زنان را کنیزکان مردان دانسته و جنبش زنان را نیز دنباله ی جنبشِ مردانِ کارگر. کافی است از خشونت خانگی گفت و نوشت شود، تا اینان بمانندِ منصوران گُر گرفته و روزا لوگزامبورگ و کلاراتسکین و کلونتای و بقیه ی زنانِ سوسیال دمکراسی را چماقی کنند بر سرِ زنان کمونیستِ جنبشِ زنان و فشار بر سر آنانی که مدتی است که به کارزار زنان پیوسته اند.
دقیقن مثل همان ابتدای انقلاب که زنان علیه فرمانِ حجاب اجباری-اسلامی خمینی بطور میلیونی اعتراض کردند، کمونیستهای اَنقلابی آنان را زنان سلطنت طلب نامیدند و امام راحلشان را آنتی امپریالیسم!
اینک همان مردان آندوره (طرفداران خمینیِ آنتی امریکا و امپریالیسم) دارند بار دیگر به جنبشِ زنان مُهرِ زنان لیبرال- بورژوا و خرده بورژوا می زنند و مبارزه علیه حجاب اجباری و خشونت خانگی را خوار و اَخی دانسته و در زیر آسمان اروپا و در منطقه ی اَمن، فتوا ی نفی "کارزار زنان" صادر می کنند و مبارزاتِ هفت تپه و هپکو و ... را چماق کرده تا توی سرِ زنانِ حزبی بزنند که مبارزه شان روبنایی و غیر ازمبارزه ی طبقاتیِ طبقه ی کارگر(که زیربنایی ست) ، بقیه ی جنبش ها (زنان/دانشجویی/محیط زیستی...) اَخ و بد، مگر اینکه حامی مبارزه ی طبقاتی باشند!
چرا باید این نٌخبه ی تئوریکِ کمونیست، یک کارزارِ زنانِ 20 نفره ی خارج از کشوری را اینگونه بنوازد؟
چرا باید عباس منصوران شاپرک را شاه پرک کرده و مبارزه ی 4 دهه ای زنان ایران علیه حجاب اجباری را خط انحرافی دانسته و از خواندنِ شعار کارزار زنان علیه خشونت خانگی، بطوری کهیر بزند که دمل چرکینِ حمایت نکردنِ کمونیستها از مبارزات زنان در اعتراض روز 8 مارس 1357 را بار دیگر بترکاند؟
او(عباس منصوران) و همکیشانش اینک نه در سازمانِ فدایئان سابق بلکه در حزب کمونیستِ ایران از چه می ترسند؟
چرا زنان مبارز جنبش زنان و دانشجویی را مانند سپیده قلیان اینجا و عسل محمدی اینجا را چماق کرده اند بر سر زنانِ هم حزبی شان در حزب کمونیست ایران؟
که بعععله! شما شاهپرک و بد هستید و سپیده و عسل خوب و حامیِ کارگرانِ 7 تپه!
چرا منصوران پُشت زن و مادر و دخترِ اسمائیل بخشیِ هفت تپه ای قایم شده و برای خانواده ی مقدسِ کارگری سینه چاک میدهد؟
چرا نباید زنان کمونیست از خشونت خانگی نوشته و علیه آن مبارزه کنند؟ و اگر علیه حجاب اجباری روسری بسوزانند انگِ لیبرال و بورژوا می خورند؟
اگر صدیقه محمدیِ 40-50 ساله بمانندِ رزا لوگزامبورگ، معشوق 19 ساله (پسرکِ کلارا زتکین) گرفته، این آقایون مرتجعِ حزبی، احتمالن حکم لینچ برای صدیقه ها صادر می کنند! زنِ نجیب و پارسا، بواقع برای اینان همان زنِ توسری خورِ خانواده است که کودکش را در 12 سالگی زیر لنگِ مرد دیگری عروس داده و با حجابِ کاملِ اسلامی همدوشِ مَردش برای گرفتنِ حقوقِ معوقه راه پیمایی می کند!
اینان رزا لوگزامبورگ را زنی ضد جنبش زنان تئوریزه کرده اند و سپیده قلیان را حتی با رنگِ موی صورتی، چماقِ سرِ زنانِ کمونیست و هم حزبی!
چرا؟
تا افسانه بسازند!
کیرهای مردسالارشان را در پٌشتِ مانیفستِ حزب کمونیست قایم کرده و زبان می بُرند تا کسی از خشونتِ خانگی ننویسد و نگوید. حجاب زنِ کارگر هفت تپه را مقدس کرده اند و برای آزادی سپیده قلیان امضا می گذارند- چون او مبارزِ طبقاتی و نه مبارزِ علیه حجاب یا خشونت جنسی است!
برای ما جنبش زنانی ها سپیده باید آزاد شود، نه چون حامی هفت تپه است. چون او با همان موهای بنفش و صورتی و سبزو آبی، خیلی وقت است که به مردسالاریِ حاکمان شاشیده و در مبارزه علیه استبداد، دستش را در دستان کارگران و همه ی مبارزینِ دیگر قرار داده.
اینک این جنبشِ کمونیستی است که میان مبارزین تفرقه می اندازد که همبستگی یک طرفه است و جنبش زنان و دانشجویی و محیط زیست و...را، زیرِ لنگ و پاچه ی جنبش کارگری می خواهد!
فسیل های کمونیست-استالینیستِ خارج نشین بیاد بیاورند که اسمائیل بخشی را در حمایت از سپیده قلیان گرفتند. بیاد بیاورند که سپیده اینک در انفرادی است، زمانی که آنها برای آزادیِ اسمائیل، ودکا باز می کنند. و بیاد بیاورند همبستگی یک طرفه نیست و از کارگرانِ ایران بیاموزند که آزادی را برای همه بخواهند و نه فقط برای رفقایشان.
مردان همواره در تاریخ در حال نمره دادن به زنان بوده اند و مردان کمونیست بدترین معلمانند!
پس از 40 سال مبارزه ی جنبش زنان، اینک چند زنِ حزبی کمونیست این جرات را به خود داده اند که از خشونت خانگی گفته و روسری برچوب کرده، جلوی سفارتهای رژیم اسلامی بسوزانند. مردان کمونیستی مانند عباس منصوران به وحشت افتاده و حتی مبارزاتِ مادرانِ پارک لاله یاخاوران را هم چماق کرده توی سر این زنان و تئوریک وار می نوازندشان!
من شخصن نه عضو حزب ام و نه کارزاری و نه هیچ. اما مبارزه ی زنان علیه سلسله مراتبِ حزبی را میبینم. بخصوص در حزبی که زنان تنها مجوز برنامه سازی، گویندگی و خدمات و سرویس دادن را دارند و در هیرارشی حزبی به معشوقگان و همسران تقلیل داده شده اند، از خشونت خانگی گفتنِ زنان حزبی، همانا زمین لرزاندن است بر زیر پای رهبران و تئورسین ها و " کمونیست و کارگر زادگان" .
باید دید که آیا زنانِ این احزاب مثل همیشه رفقایشان را انتخاب می کنند یا بلاخره قفسِ ایدئولوژی را شکسته و بجای قرمه سبزی برای رفقای حزبی شان قرار است این بار کوفته بپزند!
یا روسری آنتی امپریالیستی و توسریِ خشونت خانگی، و یا همبستگی با خواهرانشان برای رهایی؟
فعلن هیچ انتقادی به متن عباس منصوران اینجا بیرون نیامده و زنان 8 مارس اینجا و زنانِ حزب کمونیست ایران در کارزار مبارزه با خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی بر زنان در ایران اینجا نیز ، شتر دیدی؟ ندیدی!
اما دور نیست و دیر نیست که با اوج گیریِ جنبش زنان، زنانِ کمونیست نیز بلاخره این آلت های رهبری فکری را در احزاب و گروهها به وقتِ خانه تکانیِ بهاره به زباله دانِ تاریخ همراه با مدالهای مادریِ اهدایی خانواده ی مقدسِ کمونیستی بیندازند.
تا آنروز، فمنیستها و آنارشیستها این سکوتِ دیوارِ آهنین را کماکان مونیتور می کنند!
فمینیسم طبقاتی یک پدیدهی طبقاتی است
عباس منصوران
در جهان نرینهسالار، همه چیز رنگ و براند جنسیتی دارد.
بازداشت فعالین و کارگران 7 تپه به 19 نفر رسید (18 مرد و یک زن) و یک زن و یک زن و یک زن
مرگ یک زندانی در زندان مرکزی قم؛ گفتگو با خانواده او
وحید صیادی نصیری، زندانی سیاسی- عقیدتی در پی اعتصاب غذا در ندامتگاه مرکزی قم جان باخت
مرگ یک زندانی سیاسی پس از ۶۰ روز اعتصاب غذا
مکرون طلب، لوپن گرا - دیگه تمومه ماجرا
توانِ این خیزش مردمی همچنین در امتناعاش از نمایندگی نهفته است، امتناعی که تا کنون نیز اعتبارش را اثبات کرده است. یعنی امتناع از این که از سوی کسی نمایندگی شود و بهطور کلی امتناع از مصادرهشدنِ سیاستبازانه. و این امتناع ریشه در این آگاهی دارد که دموکراسیِ نمایندگیمحور به مضحکهای تبدیل شده است مبتنیبر این که هر شخصی خودش کسانی را انتخاب کند که او را فریب دهند و تحقیر کنند، هر شخصی بگذارد تا توانایی فردی و اجتماعیاش را از او سلب کنند. اما اکنون مردم پی بردهاند که میتوانند این توانایی را دوباره از آنِ خود سازند.
انقلابهای برعکس- دیوید گریبر
http://problematicaa.com/revolutions_in_reverse/
«تمامِ قدرت ازآنِ تخیلورزی.»
«واقعبین باش، و غیرممکن را مطالبه کن…»
هرکسی که درگیرِ سیاستِ رادیکال است این عبارات را هزار مرتبه شنیده. معمولاً، دفعهی اولی که آدم با آنها مواجه میشود افسون میکنند و برمیانگیزانند، سپس چنان تکراری میشوند که پیشِپاافتاده بهنظر میرسند، یا در پسزمینهی پرسروصدای زندگیِ رادیکال گم میشوند. تقریباً هیچوقت موضوعِ تأمل نظری جدی قرار نمیگیرند.
بهنظرِ من در مقطعِ تاریخیِ فعلی، قدری تأملِ اینچنینْ فکرِ بدی نیست. بههرصورت، در لحظهای بهسر میبریم که تعاریفِ پذیرفتهشده مغشوش شدهاند. کاملاً ممکن است که در آستانهی یک لحظهی انقلابی، یا مجموعهای از لحظات انقلابی قرار داشته باشیم، ولی دیگر هیچ ایدهی شفافی دربارهی معنای این چیزها نداریم. بههمینخاطر، این مقاله محصول تلاشی مداوم برای بازاندیشیِ واژههایی چون واقعگرایی، تخیل، بیگانگی، بوروکراسی و خودِ انقلاب است. [آنچه میخوانید] ثمرهی حدودِ شش سال کار کردن در جنبشِ جهانیسازیِ بدیل[۱]، مخصوصاً در رادیکالترین بخشِ آن، یعنی عناصر آنارشیست و معطوف به کُنشِ مستقیم است.
تکوین پدرسالاری: خاستگاهها و فرضیههای نو
http://problematicaa.com/patriarchy
۱۲ نظر:
با سلام درود
حداقل پس از یک قرن دوران شعارهای تو خالی را از طرف سازمانهای مدهی ب ظاهر طرفداران طبقه کارگر را شنیدیم و دیدیم ما کارگران با تمام وجود حس کردیم که در این ۴۰سال اخیر سازمان های موجود که در حال حاظر از تعداد انگشتان بیشتر نیستن چه ضربهای بر پیکر ما زدند،
و متاسفانه دست بردار نیستن و با باز هم صحبت از طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی میکنند،، من متوجه نیستم، این جماعت ۲ راه بیشتر ندارند یا باید ب سیستم همکاری کنند،، چون واقعیت موجود این سیستم جهانی سرمایهداری بر اساس نهایت سازماندهی ترکیب جلب و جذب همه مهندسین و تکنوکراتهای موجود را ندارند، و این جماعت ناگزیر برای زندگی و معاش و منزلت اجتماعی و نوع سازماندهی باید ب دنبال تشکیلاتی مانند بورژوازی حداقل در شکل کمی فرق با بورژوازی داشته باشند ولی در استراتژی و مضمون در نوع سرمایهداری با هم فرق میکنند، آنها با قانون جهانی شدن سرمایهداری اختلاف دارند، آنها راهی جز با نام طبقه کارگر برای اهداف خود ندارند، دقیقا نقطه حساس قضیه در این جاست که مخالفت با فمنیسم، و انارشیستها دارند،، میدانید چرا ما کمونیستهای شوارایی از انارشیستهای انقلابی حمایت میکنیم، انها با سیستم تو در تو سرمایه داری مخالف هستند، آنها شورشی هستن آنها از طبقه کارگر حمایت میکنند، آنها قانون سرمایه داری بورژوازی را قبول ندارند، آنها با شعارهای تو خالی حزب و سلسله مراتب و ناتورالیسم سازمانی مخالف هستن در سه ذروه مشخص در اسپانیا در کمون پاریس و در انقلاب کارگری ۱۹۰۵ و ۱۹۲۱ در کنار و هم رزم طبقه کارگران بوده و در کنار کمونیستها شورایی سرکوب شدند حتما میدانید کی ها سرکوب کردند؟؟؟؟؟؟
همین آدم های مثل عباس منصوریان که تا دیروز در چاپ کتابهای مجاهد زندانی آقای ایرج مصداقی نقش اصلی حال در تبلیغ و ترویج آن داشته، و این جماعت ناگزیر برای اهداف سرکوب طبقه کارگر و انارشیستهای ودر خاتمه مخالفت با فمنیستها شعار گنده تر از دهانشان برمیدارند و اسم طبقه کارگر و کمونیستها را بد نام میکنند من نمی دانم چرا تا بحال علت شکست استراتژی خودشون را تحلیل نمیکنند،
در خاتمه باید متذکر شوم که این جماعت هیچ ربطی با کمونیستها و طبقه کارگر ندارند.
بعضی از نسلهای جدید که از گندکاری آنها بی اطلاع هستن مواردی مهمی است که متذکر میشوم،
تمامی تئوری های که تا کنون برای طبقه کارگر مطرح کرده ند غلط از آب در اومد، من بعد از نشانه گرفتن تئوری ها متذکر خواهم شد چرا و برای چه برای مردوم توضیع نمیدهند که چرا این تئوریها نتوانست آنها را خوشبخت کنند؟؟؟؟؟؟
اگر قبول کنند این تئوریها غلط است حداقل چرا خودشان و یا سازمانها خود را منحل اعلام نمی کنند؟؟؟؟
دقیقا عدم صداقت و ،،،،،،...است
۱- میگویند اگر بالایها نتوانند و پایینی ها نخواهند آن موقع انقلاب خواهد شد
۲-میگویند چون طبقه کارگر آنچنان با تولید مشغول هستن که برای آگاهی و کسب تئوریهای سوسیالیستی ناتوان هستن ما ب عنوان متحدین طبقه باید آگاهی سوسیالیستی را خارج از طبقه ب درون طبقه انتقال بدهیم،
۳- برای آنها حزب درست کنیم قدرت سیاسی را از دولت بگیریم و با ساز و صلوات و دو دستی تحویل طبقه کارگر بدهیم
هزاران تئوری های پیش ساخته که هیچ کدام تعلق ب طبقه ندارد ولی تراوشات ذهنی و بدون یک نگاه علمی و فلسفی موجود با زور ب طبقه کارگر و زحمت کشان تحمیل میکنند
رفیقی در زندان که کارگر مبارز و زندانی دو نظام بوده که متاسفانه اسیر حزب کمونیست کارگری شده بود اشاره میکرد که زمانی یک مشت پول برای خرید کالای مورد نظر برابری میکنند ، آن موقع شرائط انقلابی است و انقلاب ضروری است،
یادش بخیر اعدام شد،
رفقا این است وضیعت امروز ما تئوری ها بالا همش ب لنین وصل بوده. و نوچه های امروزی بدون تشخصیص وضیعت طبقه کارگر ب دروع و ریا خود را وصل ب طبقه نشان میدهند.
و متاسفانه دست بردار نیستن و با باز هم صحبت از طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی میکنند...
رزا: درست نوشتی رفیق.
مدیریت کارگری، شورا یا کمونیست ربطی به اینان ندارد.
نه ربطی به ژنرال تروتسکی یا استالین های حزبی و سوسیال دمکراسی...
حتی جلیقه زرد ها هم از اینان متنفرند. مصاحبه ی بهروز عارفی در صدای نو را گوش کنید و اوج نفرتش از بلوک سیاه و آنارشی. اینها همان بهتر که در اقلیت بمانند و برای نواله ای از سیستم مردسالار-سرمایه داری گدایی کنند...
مقاله جالب
اکولوژی و اندیشهی انقلابی
http://problematicaa.com/ecologyrevolution
دروسته ممنون و خسته نباشید رفیق عزیز
این جماعت هرگز و هرگز دست از دشمنی کمونیستها شورایی و انارشیستهای انقلابی یر نخواهند داشت
پیروز باشید
با پوزش فراوان رفیق
من حتا با مدیریت کارگری غیر جمعی که حالتی از بالا در شکل خودش داره مخالف هستم چون من در چندین مانیفست بورکراتهای حزبی دیدم باید از اول باید مشخص کرد، که ما با هر چیزی که حالت کنترل از بالا رو داره باید محکم استاد هر چند میدانم تو هم با سلسله مراتب و با هر نوع مدیریت مخالف سرسختیداری
پیروز باشید
«پرولترهای سراسرِ جهان، به ژرفای وجودتان فرو روید، حقیقت را آنجا بجویید، خودتان آن را بیافرینید! هیچجای دیگری آن را نخواهید یافت.»
http://www.behrouzsafdari.com/?p=1796#comments
رفیق
گویا زنگ ها برای کمون پاریس باری دیگر به صدا در آمده:)
به همان نسبت سوسیال دمکراسی حتی بیش از ماکرون ترسیده!
دربدر بدنبال یافتنِ نمایندگانِ جنبشِ جلیقه زردها هستند!
جنبشی بدون رهبر!
بدونِ نماینده!
بدون سخنگو
بدون سر و
سرور...
ما بر آنیم تا برخی از شیوههای دموکراسی مستقیم را یادآوری کنیم که باید رهنمونی برای سازماندهیِ جنبشِ ما باشند و در گسترشیابی به دموکراسی آیندهمان متصل شوند. این شیوهها جدید نیستند، زیرا ۲۵۰۰ سال پیش در آتن اندیشیدهشده و به اجرا گذاشته شدهاند، و به اشکال گوناگون توسط کمونیتهها [همدارگانهایی] از مردمان سدههای میانه در اروپا، در انقلابهای فرانسه، انگلیس و آمریکا، در کمون پاریس، در شوراهای روسیه در ۱۹۰۵، و امروزه در چیاپاس و روژآوا، به کار بسته شدهاند.
مجمع [مجلس، گردهمایی] عمومی: در سطح محلی، یعنی محله یا کمون. این مردم اند، و نه چند منتخب، که باید بحث و تصمیمگیری در بارهی امورشان را بر عهده داشته باشند، و شهروندانی را به نمایندگی خود در سطح منطقهای و ملی انتخاب کنند.
قرعهکشی: نامزدهای انتخابات منطقهای و ملی، همچون مشاوران شهرداریها، با قرعهکشی از میان شهروندان انتخاب میشوند تا همهی دستههای اجتماعی را به درستی و عدالت نمایندگی کنند، و از این طریق کسانی که تشنهی قدرتاند کنار گذاشته شوند.
وکالتْ یکبار: نمایندگی مردم شغل و حرفه نیست و نمایندگان ما باید بیشتر بر وظیفهشان، و نه انتخابشدن مجددشان، متمرکز شوند.
وکالت آمرانه : یک نمایندهی منتخب نمیتواند غیر از تصمیمهایی که برایشان از سوی مجمع شهروندان تصریحاً وکالت گرفته است، تصمیم دیگری را اجرا کند.
عزلپذیری : هر نمایندهای در صورت خیانت به وکالتی که برای آن انتخاب شده، باید بتواند در هر لحظه از طریق رأیِ کسانی که او را به نمایندگی خود برگزیدهاند، از تصدی مربوطه برکنار شود.
چرخش وظایف: همهکس باید، از بیارجترین تا ارجمندترین وظایف، در آنها مشارکت کند.
جلیقهزردها نباید به یک حزب یا سندیکای دیگر تبدیل شوند. سیاستْ کاری مخصوص متخصصان نیست بلکه تعهد و درگیرشدن افرادی خودمختار است که مردم را تشکیل میدهند: دموکراسیِ مستقیم مستلزم فراهمساختن یک آموزش و پرورشِ راستین و مطالبهگرانه است تا بتواند در دل خود چنین افرادی بپروراند. لازمهی این طرح، برای آنکه همگان را دربرگیرد، آن زمانِ آزادی است که ما برای تشکیل جامعه آن را بهشدت کم داریم: باید آن را روزمره از چنگِ کار، رفت و آمد، تفریحاتِ خرفتکننده، و … به در آوریم. چالشِ عظیمِ فراهمساختنِ یک دموکراسی مستقیم وقتی به نظر شدنی میرسد که آن را نخست در سطح محلی بیندیشیم، پیش از آنکه در سطحهای بالاتر فدِرِه [ هیاویده ] شویم.
جلیقهزردهای گاسکون
تظاهرات را یک گروه فیسبوکی به نام «خشم» فراخوان داد که یک بنّا 12 ژانویه ایجاد کرده بود (1). برخی از شرکتکنندگان در تظاهرات Périgueux جلیقه زرد به تن داشتند، جلیقهای که دولت در سال 2008 در خودروها اجباری کرد. برگردان بخشی از متن این فراخوان مفید است:
«شما دیگر خسته شدهاید؟ وقت اعتراض فرا رسیده است
جنبش مردمی شهروندی
https://siahmosht.wordpress.com/2018/12/16/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%85%d9%82%d8%af%d9%85%d8%a7%d8%aa%db%8c-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%ac%d9%84%db%8c%d9%82%d9%87-%d8%b2%d8%b1%d8%af%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d8%a7%d9%86/
https://youtu.be/2Oxk3RGjlUk
دقیقه 7:17
:))))
فراخوان "جلیقه زردها"ی شهر کُمرسی به تمامی مجامع تودهای:
" اجازه ندهیم نیروهای سیاسی جنبش ما را مال خود کنند!
زندهباد دموکراسی مستقیم!
هیچ نیازی به انتخاب نمایندگان منطقهای نداریم!
نزدیک به دو هفته است که جنبش "جلیقه زردها" صدهاهزار نفر را در اقصی نقاط فرانسه به خیابانها کشاندهاست. خیلی از این افراد برای اولین بار است که به تظاهرات دست میزنند.
افزایش قیمت گازوئیل قطرهای بود که کاسه را لبریز کرد و دشت را بهآتشکشید رنج، فقر و بیعدالتی هرگز چنین وسعتی پیدا نکردهاست. اکنون در تمام نقاط کشور صدها گروه محلی خود را سازمان میدهند و هر یک روشهای خاص خویش را میآزماید.
اینجا در کُمرسی در استان موز، ما از همان اول، با مجامع تودهای روزانه کار خود را بهپیش میبریم؛ در این مجمع همه حق و حقوقی برابر دارند. در فلکهها و مناطقی از شهر، سدمعبر کرده، پمپبنزینها را مسدودکردیم و اجازه رفتوآمد به اتومبیلها را تکتک میدادیم؛ همزمان کلبهای هم در مرکز شهر درست کردیم. هر روز در این کلبه دور هم جمع میشویم تا درمورد حرکتهای بعدیمان تصمیم بگیریم و درعینحال با دیگران وارد گفتگوشده و به افرادی که به ما میپیوندند خوشآمد بگوییم. در آنجا "آش همبستگی" درست کرده تا لحظاتی شیرین را کنار یکدیگر تجربه کرده و یکدیگر را بهتر بشناسیم و تمام اینها در یک برابری کامل انجام میشود.
هم اکنون مشاهده میکنیم که دولت و بخشهایی از جنبش پیشنهاد میکنند که برای هر منطقه نمایندگانی انتخاب کنیم یعنی چند نفر باشند که بهعنوان نماینده طرفِ صحبت دولت قرار بگیرند و بیان تمام تنوعی باشند که ما را تشکیل میدهد. ما هیچ نوع نمایندهای نمیخواهیم به این دلیل که اجباراً در نهایت نه برای ما که به جای ما سخن خواهند گفت.
این انتخابِ نماینده چه فایدهای خواهد داشت؟ همینجا در شهر کُمرسی افرادی از ما بهطور مرتب با معاون استاندار ملاقات داشتهاند؛ در شهرهای بزرگ هیأت دیگری از طرف "جلیقه زردها" مستقیماً با استاندار ملاقات کرد. این افراد تا همینجا هم بارها خشم و عصبانیت ما و مطالبات ما را به بالاییها منتقل کردهاند؛ آنها بهخوبی میدانند که ما مصمم هستیم تا با این رئیس جمهور منفور و این دولت که از آن هم منزجریم و سیستم فاسدی که آنها تجسم آن هستند تعیین تکلیف کنیم.
و دقیقاً بههمیندلیل است که دولت در هراس است چرا که میداند اگر بر سر مسألۀ عوارض و سوخت عقبنشینی کند، به ناچار باید بر سر بازنشستگی، بیکاران، جایگاه کارمندان و مابقی قضایا نیز وابدهد؛ بهخوبی میداند که ممکن است شرایط بسیج یک جنبش همگانی علیه سیستم را فراهم کند!
اگر دولت از ما نماینده و سخنگو میخواهد برای آن نیست که خشم و مطالبات ما را بهتر درک کند، بلکه صرفًا برای کنترل کردن و نهایتاً به خاک سپردن ماست. همانطور که از طریق سندیکاها عمل میکنند؛ آنها بهدنبال میانجی و واسطه هستند یعنی کسانی که بتوانند با آنها مذاکرهکنند یعنی در واقع بتوانند بر جنبش فشار آورده و خروش آتشفشانش را خاموشکنند. دنبال کسانی هستند که میخواهند از آنِ خود کرده و از آنها برای ایجاد دو دستگی در جنبش و در نهایت مدفونکردنِ آن استفاده کنند.
اما آنها هنوز قوت و هوشیاری جنبش ما را درک نکردهاند؛ آنها درک نکردهاند که ما در حال فکرکردن، سازماندهی و تکاملبخشیدن و گسترشدادن به عملیات خویش هستیم؛ یعنی فعالیتهایی که هراس بیپایان بهجان آنها میاندازد.
و بهخصوص اینکه آنها نمیفهمند که جنبش "جلیقه زردها" بهدنبال چیز دیگریاست، چیزی که به اشکال گوناگون طلبمیکند؛ چیزی فراتر از قدرت خرید و معیشت: "جلیقه زردها" خواهان این هستند که قدرت مردم توسط مردم و برای مردم اعمالگردد.
یعنی سیستم جدیدی که آنهایی که به نحوی تحقیرآمیز توسط دولتمردان مورد خطاب قرار میگیرند، "آنها که هیچ چیز نیستند" قدرت را دوباره بهدست گرفته و آنرا بر همین رهبران، قدرتهای پول و ثروت، آنهایی که جیبهای خود را پُرکردهاند اعمالسازند. این است برابری! این است عدالت! این است آزادی!
این است آنچه ما میخواهیم و این همه از پایین و پایه منشاء خواهدگرفت.
اگر ما نماینده یا سخنگو انتخابکنیم، خود منفعل خواهیمشد و نهایتًا بهسرعت، سیستم را بازتولید خواهیمکرد یعنی عملکردهایی از بالا به پایین برقرارخواهد شد و مثل همان کثافتهایی میشویم که بر ما حکومت میکنند. این بهاصطلاح نمایندگان مردم که جیبهای خود را پر کرده، قوانینی به ثبت میرساند که زندگی ما را ناممکن میسازد و فقط در راه منافع ثروتمندان عمل میکند. دستهای خود را در چرخدندههای سیستم نمایندگی نگذاریم و اجازه ندهیم که سیستم سیاسی ما را بلعیده و مالِخودکند. کلام خود را به یک مشت آدم (هر چند هم که سالم و صادق بهنظر برسند) واگذار نکنیم. آنها یا باید به حرف همه گوش دهند یا به حرف هیچکس!
ما از این شهر کوچک کُمرسی، از همه میخواهیم که همهجا در فرانسه کمیتههای تودهای تشکیلدهند، که از طریق مجمع عمومی منظم عملکنند؛ مکانهایی به وجودآورند که در آن سخن آزاد باشد و هرکس جرأت کند حرفش را بزند، صحبتکردن را تمرینکنیم؛ بتوانیم به یکدیگر کمک کنیم.
اگر واقعاً مجبور به انتخاب نماینده شدیم باید فقط در سطح کمیتههای محلی و در پیوستگی و نزدیکی کامل با حرف مردم باشد؛ نمایندگانی که بهنحوی اجباری خواستهای مردم را بیانکنند، قابل فسخ و دورهای باشند؛ در شفافیت کامل و با اطمینان کامل.
همچنین خواهان آنیم که صدها گروه از جلیقه زردها کلبههایی مثل ما بنا کنند که خانههای مردم باشد همانطور که در سَنْنزِر کردند ؛ در یک کلام، جایی برای به هم پیوستن، سازماندهی و هماهنگکردن در سطح محلی و در سطح استان؛ آن هم در برابری کامل.
این چنین است که پیروز میشویم، چرا که بالاییها عادت به مدیریت چنین جنبشی را ندارند و از اینجاست که هراسناک هستند. نگذاریم ما را رهبری کنند؛ نگذاریم ما را از آنِ خود کنند و بین ما اختلاف بیندازند.
ما هیچ یک از "نمایندگان" و "سخنگویانی را که سرخودْ خودشان را چنین تصور کردهاند نمی پذیریم.
ما میخواهیم حاکمیت خود را بر زندگی خویش باز پس بگیریم.
زنده باد "جلیقه زردها" در کلیه تنوعشان!
زندهباد قدرت مردم، بهدست مردم، برای مردم!"
(منبع مدیاپارت)
http://peykar.org/articles/1106--q-q-.html?fbclid=IwAR3iaDJd7Te04wTwe0vvmzRlo2KhWjXF-TZ9fDp34Qpi6nCAnc_ThpMAkL4
http://www.behrouzsafdari.com/?p=2460
با سلام درود
کاملا دروسته نسیم واقعی بدون اینکه ب درو بر نگاه کنن همه جلیقه زردها آهسته ولی پیوسته راههای خود را با تجربه کمون پیگری میکنند، کارگران ایران هم دقیقا همان سنت واقعی کمون پاریس را بدون دغدغه و بدون ترس ادامه بدهند نماینده ی برای خودشان انتخاب نکنند تا حاکمیت کونشون بسوزد اگر خواست دستگیر کنند باید همشون دستگیر کنند،،،باید آموخت و ب سرمایه داری جهانی جنون آلود ب خواب راحت حسرت باشند،
بی امید آن روزی همه اون کاسه کوزههای حزبی و گروهی ب عقل بیایند و در صورت قبول سنت مبارزاتی کمون پاریس را احترام بگذارند و اگر واقعا راست میگویند، ب این مبارزات اگر کمک نمیکنند واقعا سد راه آنها نباشند،
پیروز باشید
خلاصه یک روز تیر خلاص بر پیشانی رهبر سازان خواهد خورد، ب راستی ۴۰ سال پیش کلیه چپ موجود در رابطه با برخورد با خمینی با چه ادبیاتی مورد تمجید و انتقاد قرار می گرفت، چرا همه سکوت پیشه کرده بودند، چرا جدی نبودند، چرا ماهیت واقعی مذهبی این عناصر پلید را افشا نکردند چرا ماهیت واقعی فدائیان اسلام را مورد تحلیل علمی قرار ندادند؟؟؟؟
چرا مبارزات واقعی بدون رهبری جلیقه زرد ها را قبول ندارند؟؟؟؟ و مثل ،دولتهای بورژوازی ب دنبال رهبری این جنبش هستن و هزاران دلیل برای شکست این حرکت می آوردند،
درود ب سنت مبارزاتی کمون پاریس
پیروز بتشید
ارسال یک نظر