۰۳ شهریور، ۱۳۹۰

پسر دکتر عبدالرضا سودبخش: پدرم را به خاطر اینکه از تجاوز ها در زندان بخصوص بازداشت گاه کهریزک اطلاعات داشت کشتند.

دکتر سودبخش دومین قربانی جامعه پزشکی کشور در فاجعه کهریزک
فرزند دکتر سودبخش در مصاحبه با روز: پدرم را کشتند چون گواهی دروغ نداد
آژانس ايران خبر :فرزند دکتر عبدالرضا سودبخش در مصاحبه با "روز" اعلام کرد این استاد دانشگاه را چون حاضر به گواهی دروغ درباره بازداشت شدگان کهریزک نشده بود ترور کردند. بهرنگ سودبخش به "روز" گفت که از پدرش خواسته بودند بنویسد قربانیان کهریزک بر اثر بیماری مننژیت فوت کرده اند و بیماران او که از جمله ازاد شدگان کهریزک بوده اند نیز مبتلا به مننژیت هستند. اما او حاضر نشد دروغ بگوید و کشته شد؛اکنون هم با گذشت نزدیک 11 ماه از کشته شدن این استاد دانشگاه هیچ گونه رسیدگی به شکایت خانواده اش نشده است. دکتر عبدالرضا سودبخش، استاد دانشگاه و رئیس درمانگاه عفونی بیمارستان امام خمینی 30 شهریور 89 در مقابل مطب اش ترور شد. بلافاصله بعد از ترور دکتر سودبخش، فرمانده نیروی انتظامی هرگونه ارتباط او با پرونده کهریزک و بازداشت شدگان کهریزک را رد کرد اما گزارش ها حکایت از این داشت که این پزشک متخصص بیماری های عفونی، تعدادی از کسانی را که در زندان مورد تجاوز قرار گرفته بودند معاینه کرده بود. همچنین تعدادی از بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک که دچار بیماری های عفونی در مجاری ادراری و تناسلی شده بودند پس از آزادی برای درمان به او مراجعه کرده بودند. اکنون بهرنگ سودبخش، فرزند دکتر سودبخش ضمن تایید این مساله به "روز" می گوید: پدرم را کشتند چون حاضر نبود دروغ بگوید و دروغ نگفت. مصاحبه روز با بهرنگ سودبخش را در ذیل بخوانید. آقای سودبخش 11 ماه از ترور پدرتان می گذرد و در آستانه سالگرد ترور او هستیم پرونده در چه مرحله ای است؟ هیچ گونه بررسی نشده، هیچ فردی حتی به عنوان مظنون بازداشت نشده و هر چه هم که پی گیری کردیم فقط گفتند پرونده دارد جلو میرود و دیگر هیچ جوابی به ما ندادند.
گفته می شد برخی بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک بیمار پدر شما بودند اما همان زمان فرمانده نیروی انتظامی ارتباط پدرتان با کهریزک را رد کرد و گفت پدرتان ربطی به پرونده کهریزک نداشته. این دقیقا مثل این است که بگوند من به پدرم هیچ ربطی ندارم! مگر می شود؟ همه مدارک پدر من هست پرونده های پزشکی او ثبت شده برخی از بیمارانی که پدرم داشت کسانی بودند که در زندان به آنها تجاوز شده بود. پدر من پزشک متخصص بیماری های عفونی بود. من دقیقا یادم است به شدت به هم ریخته بود. پدر من سیگار می کشید اما خیلی کم . وقتی سیگارش بالا می رفت و توی خودش می رفت می فهمیدیم اتفاقی افتاده. آن روزها خیلی توی خودش بود و سیگار می کشید. وقتی به او می گفتیم چی شده حرفی نمیزد اما یکبار گفت چقدر نامرد هستند چگونه توانسته اند به یک بچه 18 ساله در حدی تجاوز کنند که فوت کند؟ اخر چطور توانستند اینطور به بچه های مردم تجاوز کنند و ... پرونده های پزشکی پدرم هست و نمی توان این مساله را با انکار تمام کرد.

آقای سودبخش شما معتقدید پدرتان را به خاطر اینکه از تجاوز ها در زندان بخصوص بازداشت گاه کهریزک اطلاعات داشت کشتند؟
بله . پدر من انسان بسیار درستی بود، او شرافتمندانه زندگی کرد و هرگز دروغ نگفت. آدم بسیار ساده ای بود و همیشه در چارچوب قانون و اخلاق زندگی کرد. به او گفته بودند درباره قربانیان کهریزک رسما گواهی دهد که تشخیص اش مننژیت است. اما پدر من گفته بود باید آنها را ببیند. بعد که دیده بود گفته بود این بچه ها زیر شکنجه فوت کرده اند و مننژیت نبوده. درباره بیمارانی هم که از میان آزاد شدگان بازداشتگاه کهریزک داشت گفته بودند که اگر به آنها گواهی میدهد باید عفونت مجاری تناسلی آنها را ناشی از مننژیت بنویسد اما پدرم نپذیرفته بود. او حتی یکبار با رادیو آلمان مصاحبه کرد و درباره عفونت و بسته بودن لوله های ادراری برخی از آزاد شدگان حرف هایی زد. همان موقع که پدرم ترور شد چند ساعت بعد پرواز داشت و قرار بود برای دیدن برادرم به خارج از کشور سفر کند. ما سه برادریم که خارج از ایران زندگی میکردیم اما مادر و خواهرم ایران بودند. آقایان گمان میکردند پدرم خانواده اش را از ایران خارج کرده و خود نیز میخواهد خارج شود. حتی این را بعدا در روزنامه ای نوشتند که او خانواده اش را به خارج منتقل کرده بود و ... فکر میکردند پدرم میرود امریکا و در فضایی بازتر تمام اطلاعاتش را رو میکند و با توضیحات کامل همه چیز را می گوید. چون پدرم جزو معدود کسانی بود که اطلاعات دقیق داشت.
ادامه مطلب اینجا و یا در منبع

چهارشنبه, سپتامبر ۲۹, ۲۰۱۰
دکتر عبدالرضا سودبخش پزشکی که زیاد می دانست
ادامه مطلب اینجا و یا در منبع

چهارشنبه, سپتامبر ۲۹, ۲۰۱۰

دکتر عبدالرضا سودبخش متخصص بیماری های عفونی و کلید ارزشمند افشای اسراری که به سلاخ خانه کهریزک مربوط می شد، به تاریخ سه شنبه شب سی ام شهریور ماه در اطراف بلوار کشاورز به ضرب گلوله کشته شد.هنگامی که خبر ترور دکتر سودبخش در رسانه ها اعلام شد، بسیاری افراد هنوز از موقعیت و وضعیت حساس وی بی خبر بودند. شادروان سودبخش عازم خارج از کشور بود و صدالبته عوامل وزارت اطلاعات از زمان دقیق سفر او آگاه و مطلع بودند.

مرگ دکتر سودبخش در زمانی اتفاق افتاد که ایشان در یک قدمی خروج از ایران بود. وی می توانست نسخه دوم دکتر آرش حجازی باشد و بسیاری جنایات را بازگو کند. این اصلن و ابدن به نفع رژیم اسلامی نبود.

از نگر ماموران امنیتی جمهوری اسلامی دکتر سودبخش هرچه زودتر می بایست حذف فیزیکی می شد. وی به عنوان یک پزشک، صرفن دانسته های علمی خود را برای نجات بیمارانش به کار گرفته بود اما خیلی بیش از آنچه به صلاح جمهوری اسلامی باشد از یکسری مسایل اطلاع داشت. مسایلی که ماورای دانش پزشکی او، در حکم اسرار نظام اسلامی بودند. نظام دیکتاتوری که در اوج بی آبرویی تنها به واسطه گلوله سربی، تهدید و تنبیه در حفظ حیثیت نداشته اش می کوشد.

بر اساس یک برنامه ریزی دقیق و غیر قابل تغییر، شب هنگام در تاریخ سی شهریور دکتر عبدالرضا سودبخش بر اثر اصابت گلوله از سوی دو موتور سوار ناشناس در دم به قتل رسید. ضاربان بلافاصله از صحنه گریخته و جمعیت حاضر در خیابان که ناظر پیکر بی جان و خونین زنده یاد سودبخش بودند در شوک عمیق و غیر قابل توصیفی فرو رفتند.

دکتر سودبخش پس از رامین پوراندر جانی پزشک وظیفه یی که دوران خدمت سربازی خود را در کهریزک سپری می کرد، دومین دکتری است که به جرم داشتن مشاهداتی پیرامون جنایات حکومت الله، ناجوانمردانه به قتل می رسد.

رامین پوراندرجانی نیز در اوج جوانی و زمانی که بیشترین امید را به آینده داشت، به طرز مرموزی کشته شد. عوامل جمهوری اسلامی ابتدا کوشیدند مرگ این پزشک جوان را خودکشی بنامند اما خانواده او با اظهار صریح اینکه فرزندشان کوچک ترین تمایلی به خودکشی نشان نمی داد، اتهام عوام فریبانه خودکشی فرزندشان را قوین تکذیب کردند.

از آنجایی که دکتر سودبخش متخصص بیماری های عفونی بود به دستور مقامات قضایی به ملاقات زندانیان سیاسی بسیار بدحال و مجروح بازداشتگاه کهریزک شتافته بود. بسیاری از آنان بر اثر شکنجه بدنی یا تجاوز جنسی دچار پارگی یا آسیب مجاری ادراری شده و در شرف جان دادن قرار داشتند. مقامات امنیتی رژیم، دکتر سودبخش را با تهدید وادار کردند تا علت مرگ این زندانیان سیاسی را مننژیت اعلام کند.

سی و یکم شهریور ماه بنا بود دکتر سودبخش از ایران خارج شود. احتمال بسیار بالایی می رفت که او رسمن و در حضور رسانه های قدرتمند جهانی دست به افشاگری بزند. چنین مطلبی می توانست برای جمهوری ولایی گران تمام شود بنابراین حکومت اسلامی در صدد برآمد پیش از آنکه کار از کار بگذرد خودش کار را تمام کند.

چیزی حدود بیست و چهار ساعت بعد، دکتر غلامرضا سرابی متخصص داخلی و قلب نیز در خیابان نارمک تهران بر اثر برخورد گلوله به پهلوی چپ خود به شدت زخمی شد. وی به بیمارستان انتقال داده شد اما به رغم تلاش پزشکان، دو روز بعد جان باخت.

ترور دومین پزشک تا حدودی توانست اذهان عمومی را به سمت و سوی مساله یی فراتر از شخص دکتر سودبخش معطوف سازد. ممکن است سوءقصد به جان دکتر سرابی به صورتی برنامه ریزی شده رخ داده باشد. نمی توان به قطعیت چنین فرضیه یی را بیان کرد اما به احتمال بالا دکتر سرابی نیز از سوی ایادی رژیم اسلامی به قتل رسید. وی به نوعی قربانی رندوم بود. صرفن بدین منظور که ذهن عموم مردم را به سمت ماجرایی دیگر منحرف کند. درحالیکه انگیزه این حوادث، به هیچ وجه قتل زنجیره یی پزشکان نیست. دست کم چنین سناریویی در حال حاضر کلید نخورده است. هرچه که بود مربوط به شخص دکتر سودبخش به عنوان شاهد و ناظر جنایات کهریزک بود. این دکتر سودبخش بود که پیکر نیمه جان هم میهنان مظلوم ما را که به خاطر شکنجه دچار آسیب شده بودند معاینه کرده بود نه دکتر سرابی.

دکتر سرابی یک پزشک عادی و دارای برنامه روتین زندگی خودش بود اما بر حسب خوی پست و پلید رژیم اسلامی، خون وی نیز باید ریخته می شد تا سرپوشی بر خون دکتر سودبخش باشد. این نیز به گونه یی شاید بتواند قتل زنجیره یی نام بگیرد اما زنجیره یی که حلقه نخستین آن برای جمهوری اسلامی مهم بود نه ادامه اش.

رژیمی همانند جمهوری اسلامی که بر اساس یک ایدئولوژی شکننده بنا نهاده شده و صرفن با اهرم زور و خشونت خود را سرپا نگاه داشته است، قطعن برای دوام و ادامه یافتنش چاره یی جز حذف دشمنان خود ندارد. برای جمهوری اسلامی حتا این تصور نیز ناممکن است که با مخالفان خود بر سر میز گفتگو بنشیند و یا اینکه بتواند در دادگاهی بی طرف، خود را از اتهامات وارده تبرئه نماید. در نتیجه هرکسی را که احتمال آن می رود اسنادی را به ضرر رژیم در دست داشته باشد بی درنگ محو و حذف می کند تا مبادا قدرت مطلقه اش در خطر قرار بگیرد.

حذف فیزیکی مخالفان، قانون سیستم های استبدادی و دیکتاتوری است و جمهوری ولایت فقیه به عنوان یکی از استبدادی ترین سیستم های جهان، هیچ چاره یی جز پیروی از این قانون کثیف ندارد.

پسر دکتر عبدالرضا سودبخش: پدرم را به خاطر اینکه از تجاوز ها در زندان بخصوص بازداشت گاه کهریزک اطلاعات داشت کشتند.

فرزند دکتر سودبخش در مصاحبه با روز: پدرم را کشتند چون گواهی دروغ نداد

آژانس ايران خبر :فرزند دکتر عبدالرضا سودبخش در مصاحبه با "روز" اعلام کرد این استاد دانشگاه را چون حاضر به گواهی دروغ درباره بازداشت شدگان کهریزک نشده بود ترور کردند. بهرنگ سودبخش به "روز" گفت که از پدرش خواسته بودند بنویسد قربانیان کهریزک بر اثر بیماری مننژیت فوت کرده اند و بیماران او که از جمله ازاد شدگان کهریزک بوده اند نیز مبتلا به مننژیت هستند. اما او حاضر نشد دروغ بگوید و کشته شد؛اکنون هم با گذشت نزدیک 11 ماه از کشته شدن این استاد دانشگاه هیچ گونه رسیدگی به شکایت خانواده اش نشده است.


دکتر عبدالرضا سودبخش، استاد دانشگاه و رئیس درمانگاه عفونی بیمارستان امام خمینی 30 شهریور 89 در مقابل مطب اش ترور شد. بلافاصله بعد از ترور دکتر سودبخش، فرمانده نیروی انتظامی هرگونه ارتباط او با پرونده کهریزک و بازداشت شدگان کهریزک را رد کرد اما گزارش ها حکایت از این داشت که این پزشک متخصص بیماری های عفونی، تعدادی از کسانی را که در زندان مورد تجاوز قرار گرفته بودند معاینه کرده بود. همچنین تعدادی از بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک که دچار بیماری های عفونی در مجاری ادراری و تناسلی شده بودند پس از آزادی برای درمان به او مراجعه کرده بودند.

اکنون بهرنگ سودبخش، فرزند دکتر سودبخش ضمن تایید این مساله به "روز" می گوید: پدرم را کشتند چون حاضر نبود دروغ بگوید و دروغ نگفت.

مصاحبه روز با بهرنگ سودبخش را در ذیل بخوانید.

آقای سودبخش 11 ماه از ترور پدرتان می گذرد و در آستانه سالگرد ترور او هستیم پرونده در چه مرحله ای است؟
هیچ گونه بررسی نشده، هیچ فردی حتی به عنوان مظنون بازداشت نشده و هر چه هم که پی گیری کردیم فقط گفتند پرونده دارد جلو میرود و دیگر هیچ جوابی به ما ندادند.

همان ابتدا مدعی شدند که انگیزه قتل پدر شما شخصی بوده اما در این زمینه نیز توضیحی ندادند و کلا قضیه مسکوت ماند.
بله . اما خودشان هم خوب میدانستند که اصلا مساله شخصی نبوده. ما هم اطمینان کامل داریم که به هیچ عنوان قضیه شخصی نبود. پدر من نه اینقدر مال و منال داشت که کسی به خاطر پول او را بکشد نه دشمنی داشت. تمام بیمارانش او را دوست داشتند و رابطه بسیار خوبی با بیمارانش داشت. حتی برای مراسم ترجیم او بسیاری از افرادی که می آمدند ما نمی شناختیم و وقتی خود را معرفی میکردند می فهمیدیم که بیماران پدرم بوده اند. پدر من انسان درستی بود او هر طور می توانست به بیمارانش کمک میکرد.حتی یکبار وقتی مادرم حساب و کتاب میکرد متوجه شد حدود 12 میلیون از حساب کم است،از پدرم که پرسید متوجه شدیم یکی از بیمارانش نیاز داشته و پدرم حتی چک و سفته ای نگرفته و پول را به او داده. او از این کارها زیاد میکرد؛در اداره آگاهی هم ما گفتیم که اگر مساله این باشد که پدر من می بایست شاکی می بود نه کسی که پولی را گرفته و رفته. خود ماموران اداره آگاهی هم می گفتند این مساله نمی تواند درست باشد. ما هم در اداره آگاهی گفتیم مطمئن ایم به هیچ عنوان قتل عادی و شخصی نبوده. جالب این است که در اداره آگاهی از من سئوالات عجیبی میکردند. من از هند برگشته بودم و سئوالاتی که میکردند درباره زندگی در هند بود. کرایه خانه چطور است؟ قیمت نان چقدر است؟ پول بنزین چقدر است و ... یعنی انگار کسی بخواهد به هند سفر کند و اطلاعاتی نیاز دارد. سئوالی که مربوط به پدرم باشد اصلا نمی پرسیدند . تنها سئوالی که در این مورد کردند این بود که به کسی مشکوک هستید؟ من هم نوشتم به هیچ عنوان و مطمئن ام که شخصی نبوده.

و بعد گفته شد که پرونده را از اداره آگاهی گرفته اند. پرونده پدرتان الان کجاست؟خبری دارید؟
ما هیچ خبری نداریم به هیچ یک از سئوالات ما پاسخ ندادند؛برای هیچ یک از ابهامات ما جوابی نداشتند.

ممکن است توضیح دهید ابهامات و سئوالات شما چه بوده؟
نیم ساعت تمام دو موتور سوار که دو ترکه بودند بدون داشتن کلاه کاسکت در محل می چرخیدند و خیلی ها آنها را دیده اند. قیافه شان را دیده اند. یعنی این آدم ها اینقدر به خودشان اطمینان داشتند که بدون کلاه کاسکت و ماسک ویراژ میدادند و در محل می چرخیدند. بعد هم که از پهلوی بابا به او شلیک کرده اند. یعنی کاملا آگاه بودند که پدرم جلیقه ضد گلوله دارد و احتمال میدادند که او جلیقه را برتن کرده باشد لذا از زاویه پهلو که جلیقه کاور نمیکند به او شلیک کردند. همین نشان میدهد که کاملا تعلیم دیده بودند. همان موقع یک تاکسی بوده که خیابان را برای ده دقیقه بسته بود اما مسئولین هیچ حرفی از این تاکسی نمی زنند و نمیگویند این تاکسی چه نقشی داشت، چرا خیابان را بسته بود و ... پی گیری هم که کردیم گفتند دوربین های محل در ان ساعت کار نمیکردند. شما ببینید قتل و جنایت در همه جای دنیا اتفاق می افتد اما اینکه دوربین ها دقیقا ده دقیقه از کار بیفتد آن هم ده دقیقه ای که پدرم ترور شده، راننده تاکسی شناسایی نشود و قاتلان تعلیم دیده به راحتی بدون ماسک و کاسکت بیایند بکشند و بروند و 11 ماه بگذرد و هیچ مظنونی هم بازداشت نشود واقعا در هیچ جای دنیا اتفاق نمی افتد. در اصل افرادی که پدرم را زدند دقیقا میدانستند او جلیقه ضد گلوله دارد و احتمال دارد تنش کرده باشد . این قضیه دیگر کاملا معلوم است که. از کجا میدانستند و کجا و چگونه تعلیم دیده بودند و ....
پدرتان جلیقه ضد گلوله داشته چرا؟ آیا احتمال ترور میدادند؟
نه. دقیقا نمیدانم از چه زمانی اما به پدرم جلیقه ضد گلوله داده بودند، به همکاران پدرم یعنی پزشکان دیگر هم داده بودند. حتی 6 ماهی بود که به آنها اسپری فلفل هم داده بودند. پدر من هیچ وقت از خود حرف نمیزد آدمی نبود که زیاد از خودش حرف بزند و به ما همیشه تاکید میکرد که درس بخوانید و ... خود من تا قبل از ترور پدرم نمیدانستم او این همه سمت های مختلف پزشکی دارد.

آقای سودبخش شما فکر میکنید این افراد از کجا میدانستند پدرتان جلیقه ضد گلوله دارد؟ در اصل از کجا ساماندهی شده بودند؟
ببینید خیلی چیزها روشن است. این افراد صدا خفه کن داشتند برای اسلحه شان که جرم آن از داشتن خود اسلحه در ایران سنگین تر است چون جرم سیاسی به دنبال دارد و ... اینقدر هم مطمئن بودند که نیم ساعت بدون کاسکت می چرخیدند و بعد هم که کشتند با خیال راحت مسیر خلاف جهت بلوار کشاورز را حرکت کرده و به راحتی رفته اند. بعد از ترور پدرم هم دقیقا تا 7 دقیقه بعد بیش از 100 مامور ریخته اند آنجا از ارگان های مختلف. خب چطور این همه نیرو یکباره با این سرعت حضور یافته اند؟ آماده باش بوده و خبر داشته اند؟ خب اگر ما چنین امنیت و چنین سرعت عمل بالایی در مملکت مان داریم چطور تا به حال با گذشت 11 ماه حتی یک مظنون هم بازداشت نشده؟ چطور دقیقا ده دقیقه ای دوربین های بلوار کشاورز از کار افتاده که پدر من ترور شده؟ داروخانه همان جا و مطب دوربین مدار بسته داشتند. فیلم ها را اقایان بردند خب آیا چهره قاتل در این فیلم ها نیست؟ این واقعا غیر ممکن است. ما پرسیدیم و درخواست کردیم این فیلم ها را ببینند و جواب دهند اما پاسخی به ما ندادند . من با اطمینان می گویم کسی که خیلی زور و قدرت دارد پشت این قضیه است. حتی به ما گفته اند که فردی قیافه ها را دیده بوده و برای چهره نگاری به آگاهی رفته اما او رابا کتک بیرون کرده اند. برادرم یک نفر را پیدا کرده بود که همان ساعت در همان محل جریمه شده بود؛بعد از آقایان پرسیده بود چطور دوربین ها شماره ماشین این فرد را ثبت و بعد او را جریمه کرده اند اما چهره قاتل ثبت نشده؟ هیچ جوابی ندادند و باز گفتند دوربین ها آن موقع کار نمیکرده.
گفته می شد برخی بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک بیمار پدر شما بودند اما همان زمان فرمانده نیروی انتظامی ارتباط پدرتان با کهریزک را رد کرد و گفت پدرتان ربطی به پرونده کهریزک نداشته.
این دقیقا مثل این است که بگوند من به پدرم هیچ ربطی ندارم! مگر می شود؟ همه مدارک پدر من هست پرونده های پزشکی او ثبت شده برخی از بیمارانی که پدرم داشت کسانی بودند که در زندان به آنها تجاوز شده بود. پدر من پزشک متخصص بیماری های عفونی بود. من دقیقا یادم است به شدت به هم ریخته بود. پدر من سیگار می کشید اما خیلی کم . وقتی سیگارش بالا می رفت و توی خودش می رفت می فهمیدیم اتفاقی افتاده. آن روزها خیلی توی خودش بود و سیگار می کشید. وقتی به او می گفتیم چی شده حرفی نمیزد اما یکبار گفت چقدر نامرد هستند چگونه توانسته اند به یک بچه 18 ساله در حدی تجاوز کنند که فوت کند؟ اخر چطور توانستند اینطور به بچه های مردم تجاوز کنند و ... پرونده های پزشکی پدرم هست و نمی توان این مساله را با انکار تمام کرد.

آقای سودبخش شما معتقدید پدرتان را به خاطر اینکه از تجاوز ها در زندان بخصوص بازداشت گاه کهریزک اطلاعات داشت کشتند؟
بله . پدر من انسان بسیار درستی بود، او شرافتمندانه زندگی کرد و هرگز دروغ نگفت. آدم بسیار ساده ای بود و همیشه در چارچوب قانون و اخلاق زندگی کرد. به او گفته بودند درباره قربانیان کهریزک رسما گواهی دهد که تشخیص اش مننژیت است. اما پدر من گفته بود باید آنها را ببیند. بعد که دیده بود گفته بود این بچه ها زیر شکنجه فوت کرده اند و مننژیت نبوده. درباره بیمارانی هم که از میان آزاد شدگان بازداشتگاه کهریزک داشت گفته بودند که اگر به آنها گواهی میدهد باید عفونت مجاری تناسلی آنها را ناشی از مننژیت بنویسد اما پدرم نپذیرفته بود. او حتی یکبار با رادیو آلمان مصاحبه کرد و درباره عفونت و بسته بودن لوله های ادراری برخی از آزاد شدگان حرف هایی زد. همان موقع که پدرم ترور شد چند ساعت بعد پرواز داشت و قرار بود برای دیدن برادرم به خارج از کشور سفر کند. ما سه برادریم که خارج از ایران زندگی میکردیم اما مادر و خواهرم ایران بودند. آقایان گمان میکردند پدرم خانواده اش را از ایران خارج کرده و خود نیز میخواهد خارج شود. حتی این را بعدا در روزنامه ای نوشتند که او خانواده اش را به خارج منتقل کرده بود و ... فکر میکردند پدرم میرود امریکا و در فضایی بازتر تمام اطلاعاتش را رو میکند و با توضیحات کامل همه چیز را می گوید. چون پدرم جزو معدود کسانی بود که اطلاعات دقیق داشت.
حال با این اوصاف چه میخواهید بکنید؟ 11 ماه گذشته و هیچ رسیدگی نشده چگونه میخواهید مساله ترور پدرتان را پیگیری کنید؟
اگر رسیدگی نکنند و قاتل و قاتلان را معرفی نکنند قطعا ازطریق نهادهای بین المللی اقدام خواهیم کرد.
آقای سودبخش اگر صحبت خاصی در پایان دارید بفرمایید.
پدر من واقعا آدم خوبی بود، کسانی که او را از نزدیک دیده اند می دانند چه می گویم. او بزرگترین بنیان زندگی ما بود که از ما گرفتند فقط به این خاطر که آدم درستی بود. فقط به این خاطر که دروغ نگفت. از او خواستند دروغ بگوید اما نگفت. او تمام زندگی ما بود که گرفتند و متاسفانه فعلا چشم انداز برگزاری دادگاهی عادلانه برای محاکمه قاتلان او رانمی بینم اما قطعا پی گیر خواهیم بود و هرگز اجازه نخواهیم داد قاتلان پدرم به راحتی مساله را خاتمه دهند.
فرشته قاضی – روزآنلاين

هیچ نظری موجود نیست: