آرون سوارتز که بود و برای چی خودکشی شد؟
public.resource
از کامنت ها
استالمن چندسال پیش (۱۹۹۷) یک داستانی نوشت با عنوان حق مطالعه که خوب بی
ارتباط با این فضا نبود، این بود که گفتم اینجا هم بزارم (می گن داستان ولی از اسلوب
داستان نویسی چیزی درش دیده نمی شه
)
یک سری مقالات دیگه در زمینه نرم افزار
آزاد و کپی رایت
رزا: باتشکر از وحید، برای خواندن مقاله استالمن یا از لینک بالا و یا روی اینجا کلیک کنیم.
Richard Stallman
Richard Stallman
Richard Stallman
حق مطالعه مبارزهای است که امروز در حال انجام است. اگرچه شاید ۵۰ سال طول بکشد تا مسیر کنونیِ زندگی به درون تاریکی فرو رود، اما بیشتر قوانینی که در این داستان توضیح داده شد، هماکنون پیشنهاد شدهاند؛ بسیاری از آنان هماکنون در قانون امریکا و یا کشورهای دیگر به تصویب رسیدهاند. در سال ۱۹۹۸ Digital Millenium Copyright Act قوانین اساسی برای محدود کردن خواندن و امانت دادنِ کتابهای الکترونیکی (و دیگر آثار) را بنا نهاد. اتحادیهٔ اروپا طی دستورالعملِ کپیرایتِ سالِ ۲۰۰۱ محدودیتهای مشابهی را تحمیل کرد. در فرانسه، مطابق قانونDADVSI که در سال ۲۰۰۶ تصویب شد، تنها در اختیار داشتن DeCSS، یک نرمافزار آزاد برای کدگشاییِ فیلمهای DVD، جرم محسوب میشود.
در سال ۲۰۰۱، Senator Hollings، بنیانگذارِ دیزنی لایحهای به نام SSSCAپیشنهاد داد که تمامی کامپیوترهای جدید را ملزم میکرد که شامل امکانات محدودیت کپیبرداری باشند. امکاناتی که کاربر نتواند از آنها عبور کند. با دنبال کردنClipper chip و موافقتنامههای دیگرِ ایالات متحده، مشخص میشود که گرایشی بلند مدت وجود دارد: سیستمهای کامپیوتری به گونهای سازماندهی میشوند که به مالکانِ غایب قدرت بیشتری برای کنترلِ افرادی که حقیقتا از کامپیوتر استفاده میکنند، بدهد. SSSCA بعدها به نامِ غیرقابل تلفظِ CBDTPA تغییر یافت، که معنی آن ”استفاده کنید اما سعی در برنامهنویسی نداشته باشید“ است.
مدتی پس از آن جمهوریخواهان کنترل مجلس سنای ایالات متحده را به دست گرفتند. جمهوریخواهان به نسبت دموکراتها، کمتر به هالیوود علاقه دارند، بنابراین این پیشنهادات را تصویب نکردند. حال که دوباره کنترل به دست دموکراتها افتاده، خطر بار دیگر افزایش یافته است.
در سال ۲۰۰۱ امریکا با استفاده از معاهدهٔ منطقهٔ آزادِ تجاریِ امریکاییها، سعی کرد قوانین مشابهی را به نیمکرهٔ غربی تحمیل کند. منطقهٔ آزادِ تجاریِ امریکاییها یکی از آن معاهدههایی است که ”تجارت آزاد“ نامیده میشوند، که در حقیقت بدین منظور طراحی شدهاند تا به تجارت قدرت بیشتری در مقابل حکومتهای دموکرات بدهند؛ قوانینی همچون DMCA در این زمینه بسیار معمول هستند. منطقهٔ آزادِ تجاریِ امریکاییها به طرز موثری توسط Lula، رئیس جمهور برزیل، متوقف شد. او التزاماتِ DMCA و دیگر قوانین را نپذیرفت.
از آن پس ایالات متحده التزامات مشابهی را بر کشورهایی همچون استرالیا و مکزیک با استفاده از موافقتنامههای ”تجارت آزادِ“ دو طرفه تحمیل نمود، و در کشورهایی همانند کاستاریکا به واسطهٔ CAFTA این کار را انجام داد. Correa، رئیس جمهورِ اکوادور، از امضای توافقنامهٔ ”تجارت آزاد“ خودداری نمود، اما اکوادور در سال ۲۰۰۳ چیزی همانند DMCA را پذیرفت. قانون اساسیِ جدیدِ اکوادور ممکن است فرصتی برای خلاصی از آن را فراهم آورد.
یکی از تصوراتی که در داستان مطرح شد، تا سال ۲۰۰۱ در دنیای واقعی پیشنهاد نشد. این تصور که FBI و مایکروسافت رمز عبور ریشهٔ کامپیوترتان را از شما مخفی کنند.
طرفداران این طرح شیطانی نام ”محاسبات قابل اعتماد“ و”پالادیوم“ را بر آن نهادهاند. ما آن را ”محاسبات خیانتکارانه“ مینامیم، چرا که باعث میشود کامپیوترتان به جای شما از شرکتها اطاعت کند. این طرح در سال ۲۰۰۷ به عنوان بخشی از ویندوز ویستا پیاده سازی شد. انتظار داریم که اپل نیز اقدام مشابهی انجام دهد. در این طرح شیطانی، سازندهٔ کامپیوتر است که کدِ سرّی را محافظت میکند، اما FBI نیز مشکلی برای دریافت آن نخواهد داشت.
آنچه مایکروسافت از آن حفاظت میکند دقیقا یک رمز عبور، از دیدگاه سنتی نیست؛ هیچ شخصی هرگز آن را در یک ترمینال تایپ نخواهد کرد. بلکه یک کلید امضا شده و کدگذاری شده است که با کلید دیگری که در کامپیوتر ذخیره شده در ارتباط است. این امر، مایکروسافت و به طور بالقوه هر وبسایتی که با مایکروسافت همدست است را قادر میسازد تا کنترلی بدون محدودیت بر آنچه یک کاربر در کامپیوتر خود انجام میدهد اعمال کنند.
همچنین ویستا به مایکروسافت قدرت بیشتری اعطا میکند؛ به عنوان مثال مایکروسافت میتواند نصب بهروزرسانها را تحمیل کند، و یا به تمام سیستمهایی که دارای ویستا هستند دستور دهد تا از اجرای بعضی راهاندازهای سختافزاری سر باز زنند.
SPA که در حقیقت مخففِ انجمنِ ناشرانِ نرمافزار است، در این نقشِ پلیس-مانند با BSA یا اتحادیهٔ کسب و کار نرمافزار جایگزین شده است. امروزه BSA یکی از نیروهای پلیس نیست؛ اما به صورت غیر رسمی همانند نیروی پلیس عمل میکند. این روش یادآور اتحاد جماهیر شوریِ سابق است، که مردم را تشویق میکند تا دوستان و همکاران خود را بفروشند. یکی از اقدامات وحشتناکِ BSA در سال ۲۰۰۱ در آرژانتین این بود که تقریبا به طور واضح مردم را تهدید کرد که اگر نرمافزارها را به اشتراک بگذارند، بازداشت خواهند شد.
هنگامی که این داستان برای اولین بار نوشته شد، SPA تنها گروه کوچکی از ارائهدهندگان خدمات اینترنت را تهدید میکرد، و آنها را مجبور میساخت تا بهSPA اجازه دهند تا تمام کاربران را زیر نظر داشته باشد. بسیاری از ارائهدهندگان خدمات اینترنت هنگام مواجه با این تهدید تسلیم شدند، چرا که توانایی پرداخت هزینههای دادگاه برای مبارزه با آن را نداشتند. (Atlanta Journal-Constitution، اول اکتبر ۱۹۹۶) دست کم یک ارائهدهندهٔ خدمات اینترنت به نام Community ConneXion در Oakland، ایالت کالیفرنیا، از پذیرفتن این درخواست سر باز زد و حقیقتا اقامهٔ دعوی نمود. بعدها SPA از این اقدام خود دست کشید، اما DMCA را به دست آورد که آنچه را به دنبالش بود فراهم میآورد.
سیاستهای امنیتیِ دانشگاه که در داستان شرح داده شد خیالی نبودند. برای مثال، کامپیوترهای دانشگاه شیگاگو هنگام ورود به سیستم چنین پیغامی را نمایش میدهند(پیغام بدون تغییر نقل شده است):
این سیستم تنها برای استفادهٔ کاربرانِ تاییدشده است. استفادهٔ دیگران بدون کسب اجازه و یا با سوء استفاده از مجوزشان باعث میشود که تمام فعالیتهایشان توسط مسئولان سیستم مورد نظارت قرار گرفته و ثبت گردد. در طی نظارت بر استفادهٔ غیر مجاز از این سیستم و یا در طی تعمیرات سیستم، فعالیتهای کاربرانِ مجوزدار نیز ممکن است مورد نظارت قرار گیرد. هر شخصی که از این سیستم استفاده میکند با چنین نظارتی موافق بوده و آگاه است که اگر چنین نظارتی فعالیتهای غیر قانونی و یا بر خلاف تعهدنامهٔ مسئولان سیستم را آشکار نمود، ممکن است به عنوان مدرکی برای مسئولان دانشگاه و یا مجریان قانون مورد استفاده قرار گیرد.این روشی جالب برای اعمال اصلاحیهٔ چهارم [بخشی از قانون اساسی امریکا که میگوید شهروندان مجبور نیستند اطلاعاتی را که ممکن است بر علیه آنان مورد استفاده قرار گیرد، به مراجع قانونی بدهند .مترجم] است: مجبور ساختن افراد تا پیشاپیش از حقوق خود چشمپوشی کنند.
مراجع
- گزارش هیئت دولت: زیرسازیِ اطلاعات، محصولات هوشمند و زیرسازیِ اطلاعاتِ ملی:گزارشِ انجمنِ تحقیق بر روی قوانینِ محصولات هوشمند (۱۹۹۵).
- توصیفی بر گزارش هیئت دولت: تصرفِ کپیرایت، Pamela Samuelson، Wired، ژوئن ۱۹۹۶
- فروخته شد،James Boyle، نیویورک تایمز، ۳۱ مارس ۱۹۹۶
- اطلاعات عمومی یا اطلاعات محرمانه، واشنگتن پست، ۴ نوامبر ۱۹۹۶. سابقا پیوندی به این مقاله قرار داده بودیم. اما واشنگتن پست تصمیم گرفت برای مطالعهٔ مقالاتی که بر روی وبسایت قرار دارند، از کاربران هزینه دریافت کند. بنابراین تصمیم گرفتیم که این پیوند را حذف کنیم.
- اتحادیهٔ استفادهٔ همگانی—سازمانی که هدف آن مقاومت در برابر گسترش بیش از حدِ قدرتِ کپیرایت و حق امتیاز انحصاری، و معکوس کردن روند آن است.
۹ نظر:
selam chera nefs keshi vojod nedared? chera nefas ,,aron sevartez,, ra get kerdand?chera donyaye gerb amrica chin jomhori eslami iran az aga shodan merdom mitersed? eger betuor degig nega konim moteveje xahim shod zendegi sherafed mendane xili sext est. rosa jan vagean dest to derd nekone.mesoud
یک زمانی تو اینترنت در بین هکر ها بودم (علاقه ام به آنارشیسم نتیجه همون دورانه) برخلاف همه ی تبلیغات و جو سازی های که بر علیه شون می شه انسان های فوق العاده دوست داشتنی و بی آزاری اند ... گریه ام گرفت :( هکر ها هنوز هم زنده اند
سلام عزیزان
استالمن چندسال پیش (۱۹۹۷) یک داستانی نوشت با عنوان حق مطالعه که خب بی ارتباط با این فضا نبود این بود ک گفتم اینجا هم بزارم (می گن داستان ولی از اسلوب داستان نویسی چیزی درش دیده نمی شه )
http://www.gnu.org/philosophy/right-to-read.fa.html
یک سری مقالات دیگه در زمینه نرم افزار آزاد و کپی رایت
http://negarsoft.persiangig.com/gnu.tar.gz
سلام وحید جان
از لینکها ممنون.
راستش خودم هم حال و روز خوبی ندارم.
الان که این اتفاق افتاده تفکر خیلی از آدمهای سیستم هم به هم خورده.
یکی از نویروبیولوگهای معروف تمام مقالاتش را آنلاین کرده و خود فراخوان داده. کسی که مبتگر دبیلیو به توان 3 هم یک نامه نوشته و متاسف است دانشگاه و محل کار، همکاران و...
همه اینها از اینکه در ارتباط با محکومیت آرون سکوت کردند مقصر هستند.
جرم رسانه ای کردن دانش و مقالات علمی احمقانه است جنایت وقتی است که فعالین جنبش آزادی اینترنت به مجازاتهای بالا تهدید شدند. 35 سال زندان و جریمه های سنگین و بازجویی های طولانی جوانان و سکوت .
فقدات همبستگی و فقدان اعتراض جمعی.
نبوغ، استعداد و هوش و دانش اگر در جهت تولید تفکر بردگی نباشه و در جهت استحکام پایه های سیستم سلسله مراتب، باید نابود بشه...
بهترین انسانها را له میکنند تا برده های سیستم را ریاست بدهند.
هکر هایی که در روابط کالایی نیفتند و خودی نشوند و مواجب بگیر سیستم را اینجوری خودکشی میکنند.
کلکتیوها هم گسترده نیست تا بتونه از نظر روحی و احساسی از خود بیگانگی و تنهایی جوانها را چاره کنه.
هر نسل هم میگذره انسانها تنهاتر میشوند.
نسل من جهان را در نگرانی از سرنوشت نسل جدیدتر ترک میکنه. و بی آیندگی بچه هایمان.
زمان ما محدوده و امیدوارم بشه در همین فرن تغییراتی داد که حتی بشه بخشی از انسانیت را نجات داد و سرنوشت دایناسورها اینبار برای خود ما تکرار نشه.
با عشق
همبستگی و به امید آزادی..
سلام مسعود جان
تنها قرار است بردگان و مواجب بگیران راحت زندگی کنند.
اما اینطور نخواهد ماند...
پایدار باشید
selam rosa gerami men hem be gofde to ehtegad daream her che migozered ensan ha tenha mimaneand xili ha hem ba hem hestend ema der esl tenha hestenad sepas az zehemat shoma havar
مرسی از اطلاع رسانی.
reza jan xobi xili xoshal misham ke gahi aftabi mishi elbete amel in heme vizit ve etela resani rosa jan est omid varam hemegi zende bashid mesoud
for Reza!
به نظرم آدمهای این کشور (و آمریکا و چین و همه ی دنیا) حق دارند تصویری از آزادی بیرون از سایه ی یک قدرت بزرگ (رئیس جمهور یا حزب و پارلمان) نداشته باشند.
یکجا در رمان محبوب، تونی ماریسون برده ای را توصیف می کند که مثل قاطر بسته شده و در آن وضعیت احساس میکند چقدر علف شبنم زده دعوت کننده است. دارم فکر میکنم همه چیز به نوع بسته شدن ما بستگی دارد. وقتی مثل قاطر بسته شویم مسخره نیست اگر چشم اندازمان علف باشد، چه بهتر که شبنم زده هم باشد. و قطعاً باید ارباب داشته باشیم. چه بهتر که مهربان باشد. و شلاق در دست ارباب، قانونش، کاش منعطف باشد. ارباب و علف و شلاق در زندگی قاطر بدیهی هستند. نمیتواند زندگی بدون اینها را تصور کند. همینطور که چشم انداز آدمی که مثل قاطر بسته شده علف است، چشم انداز آدمی که در ایران یا آمریکا یا کوبا زندگی می کند هم دولت آزاد است. نمی توانیم به سادگی از آنها انتظار داشته باشیم زندگی بدون دولت را تصور کنند چون فکر می کنند در هر شرایطی و با هر انقلابی در نهایت به چوپان نیاز دارند. چون هیچوقت در هیچ کجا هیچ انقلابی واقعی نبوده. در بهترین حالت انقلابی ها قدرت را از شاه گرفتند دادند دست رئیس جمهور. از حاکمی به حاکم دیگر. دعوی بر سر وجود نداشتن سروَر و ارباب نبوده. کل دعوی این بوده که چه کسی ارباب باشد و ارباب پاسخگو باشد و قانونمدار باشد و اینها.. حالا تو بیا به این آدمهای انقلابی بگو به جای ارباب خوب به زندگی بدون سرور فکر کنند. خب نمی فهمند. حق هم دارند که نفهمند و به محض خلاص شدن از شر یک قدرت، به زیر سایه ی قدرت دیگری پناه ببرند.
علت تکرار شدن این داستان احمقانه ی ــ خوشبختانه اینبار نه وطنی که ــ انترناسیونال به گمانم از تعبیری که تولستوی برای جامعه به کار میبرد قابل فهم است. او گفته: «جامعه چیزی شبیه بلور است. اهمیتی ندارد چگونه آن را خرد کنید، در هم بفشارید، در هر حال در اولین فرصت دوباره به شکل اولیه خود درخواهد آمد. شکل و شمایل یک بلور فقط وقتی تغییر می کند که درون آن تغییر شیمیایی رخ دهد.» این تغییر شیمیایی جامعه، انقلاب ذهنی آدمهای جامعه است. این انقلاب (که زمانش مشخص نیست و ما فقط می توانیم امیدوار باشیم، آنهم تازه نه زیاد) اولین انقلاب بشر خواهد بود. این انقلابی است که باید در ذهن ها پا بگیرد. در این صورت نمی شود آن را مثل یک قیام مسلحانه در هم شکست. به قول هوارد زین "انقلاب تمامی ِ فرهنگ" انقلابی که «در زندگی روزمره به پا می شود، در سوراخ سمبه های ریزی که دست زورمند اما درشت و زمخت قدرت دولت نمی تواند به آن برسد. این انقلاب آنقدر متمرکز و منزوی نیست که ثروتمندان، پلیس یا ارتش بتوانند آن را از میان بردارند. این انقلاب همزمان در صدها هزارجا اتفاق می افتد. در خیابان ها، محله ها، محیط های کار و خانواده ها.» وقتی تک تک مردم از زندگی گوسفند وار زیر سایه چوپان ــ هر چوپانی ــ منزجر شوند.
http://leonlog1.blogfa.com/post-138.aspx
ارسال یک نظر