.............................
مردان
ایرانی به نظر می رسد که در طول سه هزار سال گذشته بندرت دست از مردانگی افراطی یا
سلطه گرانه شان برداشته اند. در دوران پیش از اسلام ، ما قهرمانان اسطوره ای مرد
سالاری داشتیم ( مانند سیاوش با همه اظهارنظرات ضد ستیزانه اش در مورد زنان ) که
بر شکل گیری مردانگی های سلطه گر ایرانی تاثیرمیگذاشته و هنوز هم میگذارند. گرچه
جنبه های جالب و مثبت بسیاری در شاهنامه وجود دارد، ایرانیان لازم است که فراتر از
تعصب و غیرت ملی خود بنفع این اثر حماسی مشهور جهانی رفته و برخی از مضراتی را نیز
که برخی از قهرمانان جنگجوی آغشته بخون آن مانند رستم و سیاوش در روان جمعی و
مردانگی های مردان ایران ایجاد کرده اند در نظر بگیرند. قهرمانان مرد شاهنامه، بر
خلاف قهرمانان اساطیری یونانی-رومی، در زندگی روزانه ایرانیان و روان جمعی آنان - از
راه سنت سووشون و یا هنر نقالی داستانهای حماسی در قهوه خانه ها - بسیارحضور دارند.
با ظهور اسلام شیعه، امام علی و امام حسین، رزمندگان بزرگ اسلام و نماد بهترین
انواع مردانگی شدند. تجلیل از شمشیر زدنها و جهاد امام علی در راه خدا و مراسم
عزاداری سالانه برای شهادت امام حسین، که شامل سینه زنی، زنجیر زنی، و قمه زنی ست،
به شکل گیری مردانگی های ایرانی کمک کرده است.
امروزه، می توانیم انگیزه اکثر مردان ایرانی را برای
قدرت ورزی و سلطه بر 'زنانشان' و خشونت بسیاری ازآنان را بمثابه بیان مردانگی سلطه
گرشان مشاهده کنیم. همچنین می توانیم نوعی از خشونت توسط مردان ایرانی را ببینیم
که نتیجه احساس آنان به حق ممانعت شده خود به قدرت ورزی و سلطه گری ست. پژوهش
درباره تجاوز و خشونت خانگی نشان می دهد که مردان زمانی که فکر میکنند قدرتی را که
حقش را دارند از دست داده اند شروع به خشونت ورزی میکنند. در نتیجه، شوهرهنگامی که
همسرش آن نوع شامی را که میخواسته آماده نمیکند، زمانی که همسرش نمیخواهد با او
رابطه جنسی داشته باشد و یا وقتی که همسرش با او مخالفت میکند او را میزند. به
عبارت دیگر ، این مرد وقتی که قدرتش برهمسرش مورد سوال قرارمیگیرد و یا رد میشود
است که دست به خشونت میزند، و نه زمانی که شامش و سکس اش را آنطوری که میخواهد و
یا اطاعت همسرش را دارد که نمایشی از قدرت و حقانیت اوست. در تاریخ ایران، هیچ
دورانی وجود ندارد که در آن مردان دست از تمایل سلطه گرایانه خود به کنترل همسران
خود و دیگر اعضای زن خانواده خود کشیده باشند.
با این حال ،
ایرانیان کماکان مردانگی را با 'معرفت' یعنی با مهربانی و وفاداری و یاری دادن،
یکسان فرض میکنند. معرفت و مردانگی بمثابه خصلتی واحد قضاوت شده، و کسانی اعم از
مرد یا زن که نامهربانند یا خنجرازپشت میزنند 'بی معرفت' و 'نا مرد'، یعنی کسی که
مردانگی نداشته و سزاوار 'مرد' خوانده شدن نیست، خوانده میشوند. من این مفهوم را
یکی از زن ستیزانه ترین و فاشیستی ترین مفاهیم در فرهنگ مردسالارانه ایرانی میدانم.
این مفهوم چنان در روان جمعی ایرانیان تثبیت شده است که حتی زنان از واژه 'نامرد' در
صحبت از زنی بسیار نامهربان یا زنی که از پشت به دوستانش خنجرمیزند استفاده میکنند.
اصطلاح دیگری مانند 'نامردم' وجود دارد که به همان معناست. با این حال، اصطلاح 'نامرد'
معنای نهفته قویتری در روان ایرانیان دارد تا اصطلاح 'نامردم'. و این شاید دلیل
مقاومت آنان به دست کشیدن از توهین آمیزترین واژه برای نیمی از جمعیت انسانی باشد.
برای خواندن کل مقاله در منبع بروی تیتر آن یا اینجا کلیک کنیم.
مطالب مرتبط: بروی تیترهای زیر کلیک کنیم.
وبلاگ آزاده آزاد اینجا.
آدرس تماس در زیر
رزا: این قسمت مقاله خیلی واقعی است:)
برای خواندن کل مقاله در منبع بروی تیتر آن یا اینجا کلیک کنیم.
در حالی که بنیادگرایان اسلامی اساسا ضد زن بودند،
چپها هرچیزی را که که زنانه ارزیابی میشد، مانند عواطف و احساسات و رفتارهای
دلسوزانه، طرد میکردند. آنها مخالف با نشان دادن آسیب پذیری و داشتن احساسات لطیف
بودند. مردان چپ نگرش و رفتاری بیش از حد مردانه داشتند، و زنان چپ ظاهرخود را
نادیده گرفته و و لباس و آرایش زنانه را طرد میکردند. نتیجه طرد زنانگی، رفتار
تحقیرآمیز با زنان و همجنسگرایان، و حتی دشمنی با آنان بود. این همان نگرش و
برخوردی ست که نازی ها اتخاذ کرده بودند. اصطلاحات 'اواخواهری،'ابنه ای' و ' قیطاس'
(در آبادان) برخی از کلماتی بود که مردم به طور کلی، و نیز چپی ها، برای توصیف
مردان همجنس گرا بکارمیبردند.
در مورد حقوق زنان، چپها، به ویژه رهبران آنها، این
موضع بیش از حد مناسب را داشتند که نابرابری گونه ای مسئله اصلی آنها نبوده،
وتبعیض جنسی فقط در جامعه سوسیالیستی آینده از میان برده میشود.
سازمان های چپ یک کد لباس را پذیرفتند که شامل شلوار و
پیراهنی گشاد و بلند برای هر دو زن و مرد میشد. رسم شده بود که زنان کاملا
غیرزنانه باشند. از مردان انتظار می رفت که سیمائی ژولیده و سبیلی کلفت داشته و
شلوار جین و تی شرت و کت نظامی پوشیده و کفش های سنگین بپا کنند. رفقای زن و مرد،
زنان معمولی را که لباس زنانه پوشیده و آرایش میکردند نادان و مادون زنان سازمان
های چپ می سنجیدند...
در فرهنگ مردسالار ایران، کلمه "مردانگی" فی نفسه هم مترادف با
معرفت،نجابت، شجاعت و قابلیت اعتماد است و هم اساسا در ارتباط با قدرت و /
یا خشونت به عنوان پدیده ای الهام بخش از دید توده مردم قرار می گیرد. این
مردانگی یک شکل متعارف اعمال قدرت، یک مدل قدرتمند از رابطه، و ایده آل
متعارف انسان بودن است. این مردانگی هنجاری یا سلطه جوست، با ارزش ترین نوع
مردانگی که تسلط بر زنان و کنترل آنان اجزاء ضروری آن است. مردانگی سلطه
گر ایرانی توسط عواملی مانند سبیل، قدرت بدنی، شجاعت، مقام اجتمایی و
موفقیت، قابلیت های جنسی، زمختی و پرخاشگری، طرد زنانگی، سرکوب احساسات،
قدرت ورزی بر محیط اجتماعی و کنترل آن، به ویژه در رابطه با بستگان مونث و
فرزندان، تعریف میشود.
دو عامل مهم فرهنگی در تولید مردانگی سلطه گر ایرانی وجود داشته است که
عبارتند از ادبیات کلاسیک فارسی و دین اسلام. ادبیات فارسی کلاسیک که فرهنگ
ایرانی از آن مشتق شده، مردانگی جنگی را بطور فراوان ارائه میدهد. بخشی از
اساطیر فارسی، که در حماسه های شاهنامه منعکس شده است، در باره زندگی بخون
آغشته پادشاهان و دلاوران پیش از اسلام است که برای غرور ملی یا فردی،
تصرف سرزمینها و زنها میجنگیدند. مردانگی سلطه گر این شخصیت ها مردان
ایرانی را برای قرن ها تحت تاثیر قرارداده است.
همین نوع مردانگی جنگی و سلطه گر از جانب مردان متعلق به اقوام مختلف که به ایران حمله کردند نیز ارائه شد. از جمله مردان عرب مسلمان که نه تنها ملت ایران را غارت کرده و زنان ایرانی را مورد تجاوز قرار دادند، بلکه دین خشن و زن ستیزخود را نیز بر مردمان ایران با خشونت ورزی تحمیل کردند. در نتیجه، فرهنگ ایرانی عمیقا مردانه، مردمحور و مردسالار است.
اسلامی شدن جامعه ایران از قرن ٧ میلادی به بعد، بدان معناست که مردان وارد یک سلسله مراتب مذهبی در میان خود شده و مانع از حضور زنان در مساجد شدند. اقتصاد جامعه مبتنی بر بازار که در آن فقط مردان مشغول به کاربودند متمرکز شد، و زنان صرفآ به کارهای خانه داری رانده شدند. از قرن ١٦ تا ١٨ میلادی و تحت امپراطوری صفوی، شاهان و دولتهای شیعه بر کشور حکومت کرده، مفهوم شهادت را که به قتل علی و پسرش حسین بعنوان رزمندگان مسلمان برمیگردد، احیاء کردند.
خشونت علیه زنان
بنظر میرسد که ارتباط مفهومی مهمی بین مردانگی سلطه گر و دو شکل از خشونت علیه زنان وجود دارد: خشونت مردانه و خشونت دولتی (که این آخری مردان مخالف را نیزهدف قرار میدهد ، اما بطریقی متفاوت، از آنجا که زنان با همکاری بستگان مذکر خود هدف دولت قرارمیگیرند.) خشونت مردان عادی ایرانی علیه زنان عادی ایرانی در هر دو حوزه خصوصی و عمومی زندگی اجتماعی، از نظر تاریخی در جامعه ایران متداول بوده است.
همچنین، از آنجا که استبداد و انواع مختلف دیکتاتوری (رژیم های مذهبی، نظامی، یا سلطنتی) فرم غالب حکومت در فلات ایران بوده است، و از آنجا که ایران در طول ٣٠٠٠ سال گذشته چندین بار توسط نیروهای اشغالگر خارجی مورد تاخت و تاز قرار گرفته است، زنان متحمل انواع مختلفی از خشونت از جانب مستبدان و دیکتاتورهای حاکم و مردان فاتح بوده اند. این حقایق اجتماعی-تاریخی فرهنگها، سنت ها و ذهنیت های ملی و منطقه ای را شکل داده اند.
هم در خشونت دولتی و هم در خشونت مردان عادی علیه زنان، شهروندان زن و بستگان و رهگذرانی که از قوانین و مقررات دولت و یا هوی و هوس و خواسته های مردان عادی پیروی نمیکنند و یا فقط به دلیل زن بودن، با شکنجه های جسمی و روحی و تقلیل یافتن به بدنهای مطیع مجازات میشوند.
مردانگیها و خشونت علیه زنان در زمان محمد رضا شاه پهلوی
در دوران پهلوی دوم، در نتیجه انقلاب سفید، ایران تحولات اجتماعی و فرهنگی مترقی اساسی را تجربه کرد - شهرنشینی، صنعتی شدن، و غربی شدن، که روابط گونه ای و پیکربندیهای پراتیک گونه ای را بنوبه خود دگرگون کرد. در سال ١٩٦٢، حق رای و شرکت در انتخابات را به زنان، که قبلا از آن برخوردارنبودند، به آنان اعطا کرد. چشم انداز آموزش و اشتغال زنان بهبود یافت و اصلاحات قوانین خانواده و کار به مشارکت اجتماعی آنان انجامید. سن ازدواج بالا رفت و نرخ باروری کاهش یافت.
همراه با پیدایش مدل های جدید زنانگی، مدل های جدید مردانگی بوجود آمده و به انواع سنتی تر اضافه شد. مردانگی های سلطه گر جدید از جانب اشراف قدیمی، مردان طبقه ی متوسط بالا از قبیل متخصصان، پزشکان، مهندسین، وکلا، قضات، استادان دانشگاه، کارمندان عالی رتبه دولت، افسران نظامی و آیت الله ها، بازنمود میشد. مردانگی های همدست از جانب کارمندان دولتی رتبه متوسط و پایین، معلمان، صاحبان کسب و کار کوچک، افسران پلیس و نظامیان کم رتبه بازنمود میشد. مردانگی های تابع را کارگران دستی و صنعتی و نیز بازاری ها و دهقانان بازنمود میکردند. الگوهای به حاشیه رانده شده مردانگی از جانب ملاهای معمولی که بخشی از طبقه متوسط رو به پایین بودند، لاتها، جاهل ها، انقلابیون چپ و انقلابیون اسلامی سالهای ١٩٧٠، بازنمود میشد. زنان مردانه و غالبا همجنسگرایی که "عجیب و غریب" تلقی میشدند هم بخشی از این رده بودند. یک مورد معروف زنی لزبین و تپانچه پوش که در یکی از استان های شمالی ایران زندگی میکرد وجود داشت که مردانی را که می خواستند عشاق او را از او بگیرند تهدید میکرد.
آزار و اذیت جنسی زنان از جانب مردان پدیده تازه ای نیست که تحت حکومت اسلامی پدید آمده باشد. از همان زمان پهلوی دوم درایران، یکی از تفریحات و سرگرمی های نگران کننده مردان و پسران ایرانی آزار جنسی زنان و دختران بوده است. تحت حکومت شاه، این موضوع چندین بار درمجلات زنان، مانند زن روز، مطرح شد، و حتی هشت زن جوان یک "گروه ضربت" برای دفاع از خود در برابر آزاردهندگان جنسی تشکیل دادند. اعضای خانواده زنان و دختران به آنها توصیه میکردند که کاملا منفعل باقی مانده و هرگز واکنشی نسبت به آزاردهندگان خود نشان ندهند چرا که میگفتند واکنش باعث تشویق بیشتر مردان میشود. بنابراین زنان و دختران ظلم و ستم خود را پذیرفته و با انکار اینکه مورد آزار جنسی قرار میگیرند، سعی به حفظ ظاهر خود میکردند.
مردانگی های تابع مورد تهدید
مردان سنتی طبقه متوسط پایین و جمعیت روستایی تازه شهرنشین شده از قوانین حمایت خانواده شاه در سالهای ١٩٦٧ و ١٩٧٥ که وضیت زنان را بهبود بخشید استقبال نکردند. برای آنها، آزادی زنان بمعنای فساد و نفوذ فاسد غرب بود. آنها زنان طبقه متوسط و متوسط بالای شهری را بی فایده و کم عمق تصور کرده، و از ولخرجی های اغراق آمیز و چشمگیر آنها خشمگین بودند. این برنامه های تلویزیونی و مجلات زنان بودند که توهم چنین شیوه زندگی پرمصرف و پر طمطراق نخبگان فاسد را ایجاد کرده بودند. از دید طبقات سنتی، زنان بی حجاب طبقه متوسط و متوسط - بالای شهری بارزترین نماد این فساد بودند. روشنفکران و اعضای سازمان های مخالف و مخفی چپ، ملی گرا و مذهبی، هم مردان و هم زنان، همین تصورعمدا مغرضانه و منفی را از زنان طبقه متوسط شهری داشته (به منظور مخالفت با شاه و انقلاب سفید مترقی او)، مزایای بهبود آموزشی این زنان و مشارکت بیشترآنان در زندگی اقتصادی و اجتماعی را نادیده میگرفتند.
بر اساس درک بالا از زنان متجدد شهری، مردان بازاری سنتی و مردان طبقات پایین جامعه در مورد وضع تحت سلطه مردانگی های خود وتاثیرگذاری شیوه زندگی مصرف گرا بر زنان "خود" احساس اضطراب میکردند. همچنین در میان مردان طبقات پایین و متوسط پایین، نوعی بیقراری عمومی ناشی از حسادت و نفرت نسبت به زنان تحصیل کرده و شاغل طبقه متوسط وجود داشت. صحنه ای را در مرکز شهر تهران بیاد دارم که در آن مردی به سوی پلیس زنی فریاد زد که آیا او به نوار بهداشتی برای پریودش احتیاج دارد یا نه، و صحنه دیگری نیز که درآن پلیس زن مجبور به زانو در آوردن مردی شده بود که برای اثبات برتری جسمانی خود به او حمله ورشده بود. در دانشگاه ها، به خصوص در دانشکده های فنی و پزشکی، دانشجویان دختر تهرانی اغلب متحمل نگاه های سنگین و زل زدن های خشمگینانه دانشجویان پسرمتعلق به طبقات متوسط پایین و متوسط که از شهرستان ها آمده بودند میشدند. از دید بیان شده این مردان، زنان طبقه متوسط با کسب تحصیلات دانشگاهی، جای مردان را غصب میکردند. احساس استحقاق برخورداری از قدرت در نزد مردان طبقات مختلف اجتماعی از جمله روحانیون، زمینداران، طبقات متوسط پایین و کارگر، دلیل اصلی تحول ایران در ١٩٧٨ و ١٩٧٩ بود.
مردانگی ها در ناآرامی های اجتماعی ٧٩-١٩٧٨
در دوران سلطنت محمد رضا شاه، دو ایدئولوژی متفاوت اساسا انقلابی و مردسالار درجبهه مخالف او بوجود آمد: چپ ها و گروه های اسلامی. مخرج مشترک این گروه ها و طبقات اجتماعی پایین جامعه طرد رهایی زنان طبقه متوسط غرب گرا و مصرف گرایی، مد دوستی و بطالت ادعایی آنها، فساد و تاثیرشرم آورغرب، و تجسم و نماد تباهی خاندان پهلوی بود.
در طول سالها ١٩٧٠، الگوهای تازه مردانگی های خشن و سلطه گر وجود داشت. اینها مردانگی های مفرط انقلابی بودند که در مخالفت با مردانگی سلطه گر سکولار و مدرن تحت سلطنت پهلوی ایجاد شده بودند. این مردانگی های مفرط به سرنگونی خشونت آمیز سلطنت و ایجاد دیکتاتوری اسلامی ایران در سال ١٩٧٩ کمک کرد.
در ایران پیش از انقلاب، سازمان های چپ، ملی گرا و اسلامی واکنشی ضد زنانه نسبت به رژیم شاه اتخاذ کرده بودند. آنها، به پیروی از آل احمد (١٩٧٧)، نسبت به غرب گرایی زنان طبقه متوسط شهری که با نامهایی چون "عروسک های رنگ شده" نامیده می شدند دشمنی داشتند. همه آنها مردانگی مفرطی را که زنانگی را طرد کرده و خشونت اپوزیسیونی را واکنشی مشروع نسبت به خشونت دولتی میسنجید، پذیرفتند.
انقلاب ٧٩-١٩٧٨، با وجود شرکت زنان، بدلیل ماهیت مردانه و خشن هر دو نیروهای شاهنشاهی (ساواک، ارتش شاهنشاهی و مردان شاه) و سازمان های مخالف چپ و مذهبی، اساسا مردانه بود. سیاست قدرت و مذاکرات و تصمیم گیری های پشت درب (بین سیاستمداران ایرانی و بین سیاستمداران ایرانی و غربی) اساسا در میان مردان صورت گرفت. شکی در ماهیت بیش از حد مردانه سازمان های انقلابی که برنده نبرد برای قدرت شدند و آنهایی که باختند و نیز ماهیت بیش از حد مردانه و ضد زن دولت اسلامی نیست.
مردانگی مفرط چپ انقلابی
در حالی که بنیادگرایان اسلامی اساسا ضد زن بودند، چپها هرچیزی را که که زنانه ارزیابی میشد، مانند عواطف و احساسات و رفتارهای دلسوزانه، طرد میکردند. آنها مخالف با نشان دادن آسیب پذیری و داشتن احساسات لطیف بودند. مردان چپ نگرش و رفتاری بیش از حد مردانه داشتند، و زنان چپ ظاهرخود را نادیده گرفته و و لباس و آرایش زنانه را طرد میکردند. نتیجه طرد زنانگی، رفتار تحقیرآمیز با زنان و همجنسگرایان، و حتی دشمنی با آنان بود. این همان نگرش و برخوردی ست که نازی ها اتخاذ کرده بودند. اصطلاحات 'اواخواهری،'ابنه ای' و ' قیطاس' (در آبادان) برخی از کلماتی بود که مردم به طور کلی، و نیز چپی ها، برای توصیف مردان همجنس گرا بکارمیبردند.
در مورد حقوق زنان، چپها، به ویژه رهبران آنها، این موضع بیش از حد مناسب را داشتند که نابرابری گونه ای مسئله اصلی آنها نبوده، وتبعیض جنسی فقط در جامعه سوسیالیستی آینده از میان برده میشود.
سازمان های چپ یک کد لباس را پذیرفتند که شامل شلوار و پیراهنی گشاد و بلند برای هر دو زن و مرد میشد. رسم شده بود که زنان کاملا غیرزنانه باشند. از مردان انتظار می رفت که سیمائی ژولیده و سبیلی کلفت داشته و شلوار جین و تی شرت و کت نظامی پوشیده و کفش های سنگین بپا کنند. رفقای زن و مرد، زنان معمولی را که لباس زنانه پوشیده و آرایش میکردند نادان و مادون زنان سازمان های چپ می سنجیدند.
مردانگی مفرط اسلامی انقلابی
سخنرانی ها و نوشته های آیت الله خمینی و علی شریعتی خصلت ضد زن و ضد زنانگی متعلق به مردانگی مفرط اسلامی انقلابی را نشان میدهد. در سال ١٩٦٣، خمینی پیش از بازداشت شدن و تبعید به ترکیه و بعد به عراق، فتوائی صادر کرد که گفتمانی خشونت آمیز بود و حق رای زنان را با فحشا برابر میکرد. علی شریعتی، ایدئولوگ سازمان چپ اسلامی مجاهدین خلق، اصطلاح زن ستیزانه 'زن هیچ و پوچ' را برای بتصویر کشیدن زنان طبقه متوسط و متوسط - بالای جامعه که برای امرار معاش کار نکرده و برای کارخانگی از خدمتکار استفاده میکردند ابداع کرد. او این زنان را صرفا بدلیل اینکه علاقه داشتند بطورسنتی در شبهای جمعه با همسر خود رابطه جنسی داشته باشند 'زن شب جمعه' میخواند، و باین ترتیب آنها را با کارگران جنسی منطقه ممنوعه تهران، که مردان در شبهای جمعه ملاقات میکردند، یکی میدانست(1).
مردان اسلام گرا، اعضای سازمان مجاهدین خلق، گروه خط امام، و دیگر گروه های اسلامی کوچکتر، پیراهن گشاد و بلند بر روی شلوار شل خود پوشیده و ریش و سبیل نازک میگذاشتند. زنان اسلامگرا حجاب اسلامی میپوشیدند که عبارت بود از روسری و کتی بلند، متفاوت با چادر سنتی ایرانی. حجاب اسلامی به زنان اجازه میداد که به قلمروی عمومی زندگی اجتماعی وارد شوند و در عین حال ظاهرا از مزاحمتهای جنسی روزانه درخیابان ها جلوگیری کنند. با این حال، مردان ایرانی هر زنی را درخیابان ها بدون توجه به آنچه که پوشیده بود مورد آزار و اذیت قرارمیدادند. کارکرد واقعی حجاب اسلامی همانا جدا کردن زنان اسلام گرا از زنان سکولار طبقه متوسط بود که بعنوان مصرف کنندگان بی فکر محصولات غربی برآورد میشدند.
هم نزد چپ ها و هم نزد اسلامگرایان، مردانگی از آنجا که برابر با اعتماد بنفس و مقاومت بود، مورد تحسین قرار میگرفت. زنانگی، که با سطحی بودن و بی اخلاقی یکسان تصورمیشد، تحقیر میگشت. وضع ایده آل،خنثایی گونه ای و سرکوب جنسی بود.
مردانگی های ایرانی در جمهوری اسلامی
با انقلاب سال ١٩٧٩، تصرف قدرت بدست بنیادگرایان اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی ایران پس از یک رفراندوم ملی، خمینی ارتش ایران مثله کرد و نیروهای مسلح اسلامی ایجاد کرد: یک ارتش اسلامی و یک نیروی شبه نظامی اسلامی، عمدتا متشکل از مردان طبقه پایین، کارگران بیکار، لاتها، تبهکاران، و پسران بازاریها. همچنین تغییری بنیادی در نظام گونه ای بوجود آمد. چندی از مردانگی های متفاوت دوران پهلوی، مانند هنرمندان، کارمندان دولت با کت و شلوار سه تکه و کراوات، و افسران ارتش، طرد شدند. در عوض، نظریه پردازان اسلامی و نخبگان بنیادگرای حاکم الگوهای تازه مردانگی را به جمعیت مردان تحمیل کردند.
به عبارت دیگر، انقلابیون چپ و اسلامی و رهبران جدید بنیادگرای اسلامی، مردانگیهای سلطه گر سکولارعصر پهلوی دوم را به تبعیت خود در آورده و آنها را جایگزین نظام گونه ای مردانه مفرط خود، یعنی الگوهای خشن ترمردانگی، کردند. مردانگی مفرط چپها دست نخورده باقی ماند و بخشی از مردانگی های سلطه گر هنجاری در نظام دین سالار شد.
مردانگیهای سالهای اول حکومت اسلامی
در دهه اول بعد از استقرار دولت اسلامی، حاکمان اسلامی و رسانه هایشان آشکار ترین الگوی مردانگی اسلامی را بوجود آوردند که مردان جوان متعصب ریشوی متعلق به طبقات متوسط پایین، به ویژه بسیجی ها (شبه نظامیان داوطلب)، با پوشیدن لباس نظامی یا پیراهن بلند کثیف و سر بند و حمل اسلحه کلاشینکف ارائه میدادند. از آنجا که خمینی نظرات تحقیرآمیزی درمورد کراوات ابراز کرده بود، خیلی نادر بود که در این دوره مردی کراوات بزند. نظافت و رنگ های شاد، بخصوص در مردان، نشانه های انحطاط بودند.
در روز جهانی زن در سال ١٩٧٩، وقتی که سازمان های زنان و جبهه آزادی در مخالفت با فرمان خمینی در مورد حجاب اجباری برای همه زنان شاغل تجمعی سازمان داد، اعضای بیش از حد مردانه بزرگترین سازمان چپ، فدائیان خلق، با سازماندهی تظاهرات عظیم کارگری در همان روز برای منحرف کردن اذهان عمومی از تظاهرات ضد حجاب زنان، طرد زنانگی های مدرن و سکولار خود را به معرض نمایش گذاشتند.
تصویب قانون شریعت توسط جمهوری اسلامی، و خشونت خانگی و اجتماعی علیه زنان که در آن وجود داشته و تولید میشود، عمیقا نه تنها مردانگی مردان چپ بلکه روان و مردانگی اکثریت مردان ایرانی را ارضاء میکند. در طول تظاهرات ضد حجاب، زنان با چاقو مورد حمله گروهی از اراذل و اوباش اسلامی که شعار "یا روسری، یا تو سری" می دادند قرار گرفتند. گرچه اینها اقلیتی از مردان بودند، با این حال جمع مردان تحصیل کرده و غیرمذهبی از زنان پشتیبانی نکرده و هیچ اعتراض سازمان یافته علیه حجاب اجباری (به عنوان مثال بصورت سرکردن حجاب اسلامی در همبستگی با زنان) ترتیب ندادند. دلیلش آنست که حجاب اجباری و دیگر بخش های قانون شریعت نه تنها کوچک ترین خراشی به مردانگی های مردان ایران وارد نیاورد، بلکه آنان را در تمام جنبه های زندگی اجتماعی و خصوصی در موقعیتی قوی تر در رابطه با زنان قرار داد. تبانی مردان سکولار و یا مسلمان اسمی با دولت اسلامی در مورد حقوق لگدمال شده زنان در دهه اول پس از استقرار جمهوری اسلامی، یک تایید تاریخی دیگر شهرت مردان ایرانی - حداقل مردان نسل انقلاب ١٩٧٩ - به مرد پرست بودنشان است.
قانون شریعت با مردانگی افراطی مردان مسلمان انقلابی مطابقت کامل داشت. این مردانگی افراطی اسلامی، بدترین شکل مردانگی سلطه گر، الگوی مورد ستایش و هنجاری مردانگی شد و از جانب روحانیون بیرحم و قدرتمند و مسلح و نیز مردان معمولی مسلح که خمینی و گفتمان بنیادگرایانه او را دنبال میکردند ارائه گردید.
یکی از مظاهر سرشت بسیار مردانه جمهوری اسلامی ضد زن بودن آن است. دولت اسلامی، علاوه بر ترس و نفرت گفتمانی و روانی اش از زنان، با خشونت با دراویش و صوفیان مخالفت کرده و سعی در به حاشیه راندن و یا حذف اعضای این "فرقه های اسلام" که صلح آمیزند و گرایش به پرخاشگری و خشونت درهویتهای شخصی یا مردانگی هایشان ندارند؛داشته است. در واقع، مراسم و آداب و عقاید جوامع صوفی و دراویش روشی زنانه در ارتباط با خدا نشان میدهند. یا اگراستراتژی بقای ابدی شان را در اعلام خود به مسلمان بودن باور داشته باشیم، آنها تفسیری عرفانی و زنانه از اسلام دارند که در مخالفت مستقیم با ماهیت خشونت آمیز اسلام سیاسی دولت اسلامی است.
در سطح ملی، توده های مردان معمولی ایران به طور کلی از استقرار جمهوری اسلامی سود برده، و زنان بطور کلی از آن زیان بردند. تبانی اکثریت مردان ایرانی با دولت اسلامی در سرکوب زنان ایران هم خشونت مردانگی سلطه گر ایرانی و هم گفتمان اسلامی زن ستیزانه ١٤٠٠ ساله را نشان می دهد. این گفتمان خشونت آمیز از لحاظ فرهنگی امکان این را برای مردان مسلمان ایران فراهم کرد که پذیرای سرکوب زنان کشور شده، به آن کمک کرده و توجیهش کنند. گفتمانهای زن ستیز اسلامی با گفتمان های مردسالارانه و حماسی مردانگی های پیش از اسلام و دیگر نظام های عقیدتی ایرانی عجین شده و معنای مردانگی ایرانی را مشخص کرده اند.
مردانگی های دوران جنگ ایران و عراق
با شروع جنگ ایران و عراق (١٩٨٨-١٩٨٠)، رهبران دولت اسلامی گفتمانی در باره مردانگی افراطی اسلامی بر اساس دو کد مذهبی جهاد و شهادت بوجود آوردند. در اسلام شیعه، مفهوم جهاد هم بمعنای مبارزه درونی یک مسلمان برای تجربه کردن ایمانش و هم بمعنای جنگ با کفاراست، و شهادت هم تعهد فردی و هم تعهد عمومی به مبارزه با متجاوز کافر بمنظورحفاظت ازامت اسلامی است. مردان جوان و حتی پسران به عنوان بسیجی یا به استخدام درآمده و یا داوطلبانه بمنظور دفاع از امت اسلامی (مترادف با ایران اسلامی) به جنگ رفتند. بسیجی ها، سربازان و مردان معمولی مجروح "شهید زنده" نامیده می شدند. آنها، بعنوان شهدای زنده و مرده، به الگوی مردانگی اسلام گرا تبدیل شدند.
یکی از اثرات جنگ هشت ساله ایران و عراق مردانه شدگین افراطی جامعه در نتیجه شیوع و نهادینه شدن خشونت بود. علاوه بر خشونت جسمانی که مردان جانباز و یا زندانی جنگی بازگشته به میهن تجربه کرده بودند، نا امنی عمومی که زندگی بازماندگان جنگ را تحت تاثیرقرارداد موجب پرخاشگری و خشونت و احساس تبعیض اجتماعی در مقایسه با مردانی که در طول جنگ ثروتمند شده بودند گردید، و مانع از آن شد که این مردان شوهران و پدران بامحبتی باشند.
ترکیبی از مردانگی افراطی نظامی و شبه - نظامی مردان جوان مسلمان طرفدارخمینی، اعدام های زنجیره ای مردان نظامی عالی رتبه و سیاستمداران (از جمله وزیرفرهنگ زن) رژیم سابق توسط خلخالی، گفتمان های توسعه طلبانه و جهادگرای خمینی درباره مفهوم امت و گرفتن ضروری شهرهای خارجی کربلا (عراق) و اورشلیم (اسرائیل)، و نیز اصرار وی بر طولانی تر کردن جنگ به مدت شش سال برای دستیابی به اسلامی کردن همه نهادهای اجتماعی، نشان دهنده آگاهی مردسالارانه ایست که بسیار مهاجم و خشن و صرفا علاقه مند به طرح ریزی قدرت بود.
در این زمینه فرهنگی بیش از حد مردانه است که مردانگی های مدرن دوران شاه به طور کامل حذف شده و جایشان را به سه الگوی مردانگی اسلامی که تا به امروز ادامه یافته است دادند: شهید مبارز پاک و شجاع ، ملای خدا ترس، و مردان معمولی سلطه گر و نفسانی.
مردانگی های دوران پس از خمینی و ایران امروز
با پایان جنگ و مرگ خمینی، یک جنبش اصلاح طلب در میان نخبگان اسلامی و حامیان خمینی شروع به شکل گرفتن کرد. تغییری نیز در مردانگی هنجاری یا سلطه گر، از مردانگی شهدا و رزمندگان به مردانگی پاسداران و مذهبیون ریشدار و با پیراهن تمیز که با شرکت در تظاهرات مختلف مذهبی و سیاسی از رژیم اسلامی پشتیبانی میکردند، صورت گرفت.
امروزه در ایران، در اقتصادی که نرخ مشارکت مردان ٨٨ درصد، در حالی که از آن زنان ١٢ درصد است، یعنی اکثر زنان از نیروی کار بیرون نگهداشته شده و در نتیجه از لحاظ اقتصادی وابسته به مردان اند ، مردان مجبور به داشتن کارمضاعف ، گرفتن مشاغل کاذب، و شرکت در سوء استفاده های مالی و فساد در بازار هستند. جای تعجب نیست که نرخ جرم و جنایت در میان مردان، اختلاس و رشوه خواری در بخش دولتی بیداد میکند. امروزه مردان ایرانی بدلیل انتخابهای مردسالارانه خودشان، بطور مضاعف تحت ستم هستند. آنها قربانی اغلب آسیبها و فشارهای زندگی شهری، فشارهای اقتصادی و شغلی و تهدیدات جانی و جنایی هستند. اکثریت بزرگی از درگیریهای خیابانی در میان مردان رخ می دهد و آنها اکثریت بزرگی از زندانیان کشوررا تشکیل میدهند. شیوه های زندگی با استرس زیاد و درگیری زیاد، ناامنی اقتصادی، فشارهای روانی دو شغله بودن، خطرات ترافیک زندگی کردن در دورازمحل کار، درگیری های حقوقی و حرفه ای، و سکته های مغزی و قلبی، برخی از نتایج منفی زندگی کردن مردان در یک جامعه فوق العاده مردسالار است.
در جامعه امروز ایران، می توانیم انواع مردانگی های زیر را مشاهده کنیم :
١. مردانگی های ملاها، شبه نظامیان، کارکنان اطلاعاتی، مقامات دولتی، سیاستمداران بنیادگرا، بازاری های سنتی مذهبی، و مردان مذهبی معمولی، که درارتباط با داشتن همسران مطیعی است که برایشان پخت و پز کرده و پسرانشان را به دنیا میاورند؛ اگر چه آنها (به جز آخوندها) کت و شلوار پوش بوده و در شهرها وخانه های مدرن و لوکس زندگی میکنند. علاقه بازاری های سنتی مذهبی به ازدواج های موقت، یعنی به داشتن صیغه های متعدد، معروف عام و خاص است. آنها مردانگی خود را با خرید سکس زنان با ثروت بسیار زیادشان نشان میدهند و منفورترین طبقه مردان در ایران هستند.
٢. مردانگی های مردان نظامی و سیاستمداران اصلاح طلب (از زمان خاتمى ببعد) کمتر از گروه های بالا سلطه گرانه است. مردان اصلاح طلب و برخی از مردان نظامی با حقوق مدنی زنان موافقند. ولی البته مفاهیم 'غیرت' و 'ناموس' کماکان برایشان مهم است.
٣ . کارمندان دولتی جوان و بازاریان جوان سکولار، که معمولا فارغ التحصیلان دانشگاهی هستند، حساسیتی نسبت به 'حجاب' همسر خود ندارند و یا مایل به ازدواج با زنی هستند که شاغل بوده و در جامعه شرکت میکند. مراسم عروسی این مردان مختلط است، چرا که از نظر آنان تفکیک زن و مرد فقط در 'عروسی های حزب اللهی' اتفاق میافتد.
٤ . مردان دانشگاهی به طور کلی پیشرفته تر از گروه های دیگر مردان ایران بوده و بیشتر پذیرای مردانگی همدست هستند تا مردانگی سلطه گر. بسیاری از آنان پشتیبان برابری زن و مرد بوده و بعضی از آنان در کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان شرکت کرده و نام "مردان پارک لاله" را به خود گرفته اند - امری که مردانگی هایشان را به مردانگی تابع تبدیل میکند.
با این حال، برخی از دانشگاهیان بنیادگرا و حامل مردانگی سلطه گرای اسلامی بوده و 'دانشگاهیان نظام' خوانده میشوند. از آنجا که اکثر دانشگاهیان حاضر به پذیرش آنان بعنوان همکارخود نیستند، آنان را 'دانشگاهیان بسیجی' ، 'امل'، 'حمال' و یا 'بی سواد' میخوانند.
٥. دیگران (بیکاران، خرده حاشیه نشینان) مردانی هستند با انواع مردانگی ها، از مردانگی افراطی اسلامی گرفته تا مردانگی سلطه گرای سکولار. هیچ کدام از آنها، به دلیل سطح پایین سوادشان و متاثر از تبلیغات مردسالارانه دولت اسلامی بودنشان، مردان مدرنی که با حقوق زنان موافق باشند نیستند.
نخبگان اسلامی ایران مردانگی را ستایش و زنانگی را تحقیر میکنند. ضد زنانگی بودن و زن ستیزی مردانگی سلطه گر اسلامی خود را از راه تحقیر لباس زنانه و حجاب آشکار میسازد. در دسامبر ٢٠٠٩، مجید توکلی ، فعال حقوق بشر و از رهبران جنبش دانشجویی، توسط نیروهای امنیتی دستگیر و وادار به پوشیدن حجاب زنان بمنظور تمسخر و بی اعتبارشدنش گردید. او در روز ملی دانشجو و در مقابل جمعیتی در دانشگاه صنعتی امیر کبیر، سخنرانی ای در مورد انتخابات مورد مناقشه ریاست جمهوری ژوئن ٢٠٠٩ و بر علیه دیکتاتوری آیت الله خامنه ای ایراد کرده بود. هدف تندروها ، که مردانگی را امری تقریبا الاهی میدانند، شرمسارکردن مجید بود. تلویزیون دولتی ایران بدروغ اظهار داشت که توکلی در حالی که ' در لباس مبدل زنانه' قصد ترک کردن دانشگاه امیر کبیررا داشت دستگیر شد، و خبرگزاری فارس او را با رئیس جمهور سابق ابوالحسن بنی صدر که ظاهرا' در سال ١٩٨١ با لباس زنانه از ایران فرار کرده بود مقایسه کرد. صدها نفر از مردان ایرانی با ارسال عکس های خود در حجاب اسلامی در وب سایت های مختلف و با شرکت در کمپین فیس بوکی 'من مجید توکلی هستم' همبستگی خود را با توکلی نشان دادند. قابل توجه است که همین مردان، و یا پدران آنان، چنین همدردی را در سالهای ٨٠-١٩٧٩ با زنان ایران که وادار به پوشیدن حجاب میشدند نشان ندادند، حجابی که برای زنان نیز حکم تحقیر را داشت.
یک 'تحقیر' مشابه دیگر برای مردان از طریق تحمیل 'پوشش زنان' توسط نخبگان اسلامی در آوریل ٢٠١٣ اتفاق افتاد. دادگاهی در شهرستان مریوان کردستان سه مرد متهم را محکوم به پوشیدن لباس های زنان کرد و پلیس این حکم را از راه رژه محکومین در لباس قرمز کردی زنانه در پشت یک کامیون به اجرا گذاشت تا درس عبرتی برای دیگران باشد. زنان کرد اعتراض خود را به استفاده از لباس زنان به عنوان ابزاری برای تنبیه و تحقیر، با تظاهردر خیابانهای اصلی شهر در لباس قرمز کرد، نشان دادند. نیروهای گارد ویژه به زنان حمله کردند ، ساق پای یکی از تظاهر کنندگان زن را شکستند و سر چند تن دیگر از آنان را بشدت زخمی کردند. بلافاصله، کمپینی در فیس بوک آغاز شد و بیش از ٤٠٠٠ نفر به آن پیوستند. در صفحه کمپین اعتراضی نوشته شده بود، ' زن بودن وسیله ای برای تحقیر و مجازات هیچ کس نیست' و از مردان کرد خواسته شده بود که با گرفتن عکسی از خود در لباس زنان از شعار کمپین پشتیبانی کرده و نشان دهند که زن بودن منشاء تحقیر نیست.
در همان زمان، محمد رضا رحیمی، معاون اول رئيس جمهور در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد، در یک سخنرانی برضد تحریم های اقتصادی علیه ایران گفت: 'امروز، برخی از کشورهای خارجی و غربی که نفت ایران را تحریم کردند، ذلیل و چادر بسرهستند .'
خشونت مردان و دولت علیه زنان
بنظر می رسد که در جامعه اسلامی ایران، جامعه پذیری مردانگی سلطه گر تعیین کننده دو نوع خشونت علیه زنان است : خشونت مردان و خشونت دولت اسلامی. جامعه پذیری مردانگی سلطه گر ایرانی خودش ریشه درستایش جنگجویان شاهنامه، اسلام شیعه (و سایر مذاهب پدرسالاری که در ایران وجود دارد)، خانواده مردسالار شامل پدر مقتدر و مادر پسرپرست، و مدارس دولتی اسلام زده دارد. این جامعه پذیری، شیوع خشونت مردان و خشونت رژیم اسلامی علیه زنان را تضمین می کند. بنابراین، تا زمانی که جامعه ما مردانگی سلطه گر را عادی پندشته و حتی آن را با معرفت داشتن یکی اعلام کند، خشونت علیه زنان توسط مردان و رژیمهای دیکتاتوری باقی خواهد ماند و تلاش برای جلوگیری از آن چندان موفقیت آمیز نخواهد بود.
خشونت ناموسی و غیرتی علیه زنان
عفت زن' یا ' ناموس' متعلق به مردان خویشاوند نزدیک او بوده و 'ناموس مرد' خوانده میشود، و 'غیرت مرد' بمعنای 'حفظ شرف مرد از راه دفاع از عفت زنان فامیل' است. در ایران، سلطه، قدرت و کنترل مردان بر زنان، از راه ویژه حفاظت از 'عفت' زن یا 'ناموس' بستگان زن و نشان دادن 'عدم تحمل' یا 'غیرت' نسبت به تخطی از این عفت جباری با آسیب رساندن به و یا کشتن بستگان زن و مردان بیگانه ای که با آنها تماس رمانتیک و یا جنسی داشته اند صورت میگیرد.
عفت مرد یا ' ناموس' اش، عفت خود مرد نیست، بلکه عفت بستگان زن اوست. غیرت مرد شرافتی نیست که در درون خودش باشد، بلکه در کنترل 'عفت' بستگان زن (از راه کنترل بدن و ذهن آنها) و نشان دادن عدم تحمل و خشونت ورزی نسبت به این زنان (از جمله کشتن آنان) است وقتی که عفت زنان با مورد تجاوز قرار گرفتن و یا با مردی غریبه رابطه جنسی داشتن 'لکه دار' میشود. غیرت بمعنای حق هر مردی به کنترل کامل و سرکوب جسم، ذهن، و شیوه زندگی نزدیک ترین خویشاوندان زن خود است. وقتی 'غیرت' مترادف با حق مردان به تسلط داشتن بر بستگان زن خود باشد، نتیجه اش آنست که مردان خوب، یعنی مردانی که درگیر موضوع عفت بستگان زن خود نمیشوند، 'بی غیرت' بحساب میآیند.
قانون شریعت که در قانون اساسی اسلامی ایران وارد شده است ازقتل ناموسی پشتیبانی میکند. تحت حکومت اسلامی، تعداد افزاینده ای از پدران دست به کشتن فرزندان خود زده اند و قانون شریعت تا حدی مسئول این افزایش است. طبق ماده ٢٢٠ قوانین کیفری ایران، اگر پدر یا جد پدری فرزند یا نوه خود را بکشد، محکوم به قتل و مجازات نخواهد شد. در واقع ، ماده ١١٧٩ قانون مدنی میگوید، ' پدر و مادرحق مجازات فرزندان خود را در حدودی که قانون مقررکرده است دارند'. علاوه بر این، پدر محکومیت مقابله به مثل (قصاص) را به جرم قتل فرزند خود دریافت نمی کند، بلکه فقط ممکن است سه تا ده سال زندان بکشد. هنگامی که برادری خواهر یا زنی دیگرازبستگان خود را به قتل میرساند، قانون شریعت به نزدیک ترین خویشاوندان مقتول (اولیاء دم) حق تصمیم گیری اینکه آیا قاتل باید بخشیده شود ویا محکوم به مرگ گردد را میدهد. با این حال، در این موارد، اعضای خانواده زن مقتول یا شکایتی نمیکنند و یا، اگر شکایات کنند، قاتل را می بخشند.
ماده ٦٣٠ قانون کیفری شوهر را از مجازات قتل همسرش و معشوق او اگر آنها را درحال انجام رابطه جنسی غافلگیرکرده باشد معاف میکند. با این حال اگر او بداند که این یک مورد تجاوز جنسی است، فقط می تواند متجاوز را بکشند. پیش از انقلاب سال ١٩٧٩ نیز، ماده ١٧٩ قانون کیفری عمومی حق مشابهی را به شوهرمیداد. در جمهوری اسلامی، علاوه بر ماده ٦٣٠، بندی در ماده ٣٠٠ برمعافیت شوهر از مقابله به مثل (قصاص) در صورت قتل همسر و معشوق وی پس ازغافلگیری آنان در عمل نزدیکی جنسی تاکید میورزد. مقامات اسلامی که هیچ علاقه ای به تغییر قوانین حامی قتل های ناموسی نشان نمی دهند، در نگاشت این قتل ها نیز بطور سیستماتیک غفلت می ورزند. بنابراین، ما هیچ آمار قابل اثبات و واقع بینانه ای در مورد این موضوع مهم نداریم .
گرچه، قتل های ناموسی در مناطق تحت سلطه فارس های ایران رخ می دهد، ولی هیچ سنت و یا فشار اجتماعی برمردان فارس زبان برای کشتن بستگان زن نزدیک خود که به اصطلاح آبروی خانوادگی را برده اند وجود ندارد. قتل های ناموسی عمدتا در میان عشایر و قبایل بی تحرک و در مناطق روستایی و در استانهایی که مقر جوامع قبیله ای روستایی هستند، مانند خوزستان (به ویژه در میان اعراب ایران)، ایلام، کردستان، آذربایجان، لرستان، سیستان و بلوچستان، فارس، و کرمانشاه، و در مناطق سنی نشین، رخ میدهد. (٢) با این حال، به نظر میرسد که در سال های اخیر، اقدام مردان ایران به قتل های ناموسی افزایش یافته است، و این امر باعث شده که جنایت مردانگی سلطه گر به شهرهای بزرگتر نیز آورده شود.
نتیجه
مردان ایرانی به نظر می رسد که در طول سه هزار سال گذشته بندرت دست از مردانگی افراطی یا سلطه گرانه شان برداشته اند. در دوران پیش از اسلام ، ما قهرمانان اسطوره ای مرد سالاری داشتیم ( مانند سیاوش با همه اظهارنظرات ضد ستیزانه اش در مورد زنان ) که بر شکل گیری مردانگی های سلطه گر ایرانی تاثیرمیگذاشته و هنوز هم میگذارند. گرچه جنبه های جالب و مثبت بسیاری در شاهنامه وجود دارد، ایرانیان لازم است که فراتر از تعصب و غیرت ملی خود بنفع این اثر حماسی مشهور جهانی رفته و برخی از مضراتی را نیز که برخی از قهرمانان جنگجوی آغشته بخون آن مانند رستم و سیاوش در روان جمعی و مردانگی های مردان ایران ایجاد کرده اند در نظر بگیرند. قهرمانان مرد شاهنامه، بر خلاف قهرمانان اساطیری یونانی-رومی، در زندگی روزانه ایرانیان و روان جمعی آنان - از راه سنت سووشون و یا هنر نقالی داستانهای حماسی در قهوه خانه ها - بسیارحضور دارند. با ظهور اسلام شیعه، امام علی و امام حسین، رزمندگان بزرگ اسلام و نماد بهترین انواع مردانگی شدند. تجلیل از شمشیر زدنها و جهاد امام علی در راه خدا و مراسم عزاداری سالانه برای شهادت امام حسین، که شامل سینه زنی، زنجیر زنی، و قمه زنی ست، به شکل گیری مردانگی های ایرانی کمک کرده است.
امروزه، می توانیم انگیزه اکثر مردان ایرانی را برای قدرت ورزی و سلطه بر 'زنانشان' و خشونت بسیاری ازآنان را بمثابه بیان مردانگی سلطه گرشان مشاهده کنیم. همچنین می توانیم نوعی از خشونت توسط مردان ایرانی را ببینیم که نتیجه احساس آنان به حق ممانعت شده خود به قدرت ورزی و سلطه گری ست. پژوهش درباره تجاوز و خشونت خانگی نشان می دهد که مردان زمانی که فکر میکنند قدرتی را که حقش را دارند از دست داده اند شروع به خشونت ورزی میکنند. در نتیجه، شوهرهنگامی که همسرش آن نوع شامی را که میخواسته آماده نمیکند، زمانی که همسرش نمیخواهد با او رابطه جنسی داشته باشد و یا وقتی که همسرش با او مخالفت میکند او را میزند. به عبارت دیگر ، این مرد وقتی که قدرتش برهمسرش مورد سوال قرارمیگیرد و یا رد میشود است که دست به خشونت میزند، و نه زمانی که شامش و سکس اش را آنطوری که میخواهد و یا اطاعت همسرش را دارد که نمایشی از قدرت و حقانیت اوست. در تاریخ ایران، هیچ دورانی وجود ندارد که در آن مردان دست از تمایل سلطه گرایانه خود به کنترل همسران خود و دیگر اعضای زن خانواده خود کشیده باشند.
با این حال ، ایرانیان کماکان مردانگی را با 'معرفت' یعنی با مهربانی و وفاداری و یاری دادن، یکسان فرض میکنند. معرفت و مردانگی بمثابه خصلتی واحد قضاوت شده، و کسانی اعم از مرد یا زن که نامهربانند یا خنجرازپشت میزنند 'بی معرفت' و 'نا مرد'، یعنی کسی که مردانگی نداشته و سزاوار 'مرد' خوانده شدن نیست، خوانده میشوند. من این مفهوم را یکی از زن ستیزانه ترین و فاشیستی ترین مفاهیم در فرهنگ مردسالارانه ایرانی میدانم. این مفهوم چنان در روان جمعی ایرانیان تثبیت شده است که حتی زنان از واژه 'نامرد' در صحبت از زنی بسیار نامهربان یا زنی که از پشت به دوستانش خنجرمیزند استفاده میکنند. اصطلاح دیگری مانند 'نامردم' وجود دارد که به همان معناست. با این حال، اصطلاح 'نامرد' معنای نهفته قویتری در روان ایرانیان دارد تا اصطلاح 'نامردم'. و این شاید دلیل مقاومت آنان به دست کشیدن از توهین آمیزترین واژه برای نیمی از جمعیت انسانی باشد.
*
یادداشتها
1. علی شریعتی. ٢٠٠٩. فاطمه فاطمه است. تهران: بنیاد فرهنگی علی شریعتی .
2. پروین بختیارنژاد، فاجعه خاموش: قتل های ناموسی، ص١٥. (در سایت مدرسه فمینیستی بچاپ رسیده است.)
همین نوع مردانگی جنگی و سلطه گر از جانب مردان متعلق به اقوام مختلف که به ایران حمله کردند نیز ارائه شد. از جمله مردان عرب مسلمان که نه تنها ملت ایران را غارت کرده و زنان ایرانی را مورد تجاوز قرار دادند، بلکه دین خشن و زن ستیزخود را نیز بر مردمان ایران با خشونت ورزی تحمیل کردند. در نتیجه، فرهنگ ایرانی عمیقا مردانه، مردمحور و مردسالار است.
اسلامی شدن جامعه ایران از قرن ٧ میلادی به بعد، بدان معناست که مردان وارد یک سلسله مراتب مذهبی در میان خود شده و مانع از حضور زنان در مساجد شدند. اقتصاد جامعه مبتنی بر بازار که در آن فقط مردان مشغول به کاربودند متمرکز شد، و زنان صرفآ به کارهای خانه داری رانده شدند. از قرن ١٦ تا ١٨ میلادی و تحت امپراطوری صفوی، شاهان و دولتهای شیعه بر کشور حکومت کرده، مفهوم شهادت را که به قتل علی و پسرش حسین بعنوان رزمندگان مسلمان برمیگردد، احیاء کردند.
خشونت علیه زنان
بنظر میرسد که ارتباط مفهومی مهمی بین مردانگی سلطه گر و دو شکل از خشونت علیه زنان وجود دارد: خشونت مردانه و خشونت دولتی (که این آخری مردان مخالف را نیزهدف قرار میدهد ، اما بطریقی متفاوت، از آنجا که زنان با همکاری بستگان مذکر خود هدف دولت قرارمیگیرند.) خشونت مردان عادی ایرانی علیه زنان عادی ایرانی در هر دو حوزه خصوصی و عمومی زندگی اجتماعی، از نظر تاریخی در جامعه ایران متداول بوده است.
همچنین، از آنجا که استبداد و انواع مختلف دیکتاتوری (رژیم های مذهبی، نظامی، یا سلطنتی) فرم غالب حکومت در فلات ایران بوده است، و از آنجا که ایران در طول ٣٠٠٠ سال گذشته چندین بار توسط نیروهای اشغالگر خارجی مورد تاخت و تاز قرار گرفته است، زنان متحمل انواع مختلفی از خشونت از جانب مستبدان و دیکتاتورهای حاکم و مردان فاتح بوده اند. این حقایق اجتماعی-تاریخی فرهنگها، سنت ها و ذهنیت های ملی و منطقه ای را شکل داده اند.
هم در خشونت دولتی و هم در خشونت مردان عادی علیه زنان، شهروندان زن و بستگان و رهگذرانی که از قوانین و مقررات دولت و یا هوی و هوس و خواسته های مردان عادی پیروی نمیکنند و یا فقط به دلیل زن بودن، با شکنجه های جسمی و روحی و تقلیل یافتن به بدنهای مطیع مجازات میشوند.
مردانگیها و خشونت علیه زنان در زمان محمد رضا شاه پهلوی
در دوران پهلوی دوم، در نتیجه انقلاب سفید، ایران تحولات اجتماعی و فرهنگی مترقی اساسی را تجربه کرد - شهرنشینی، صنعتی شدن، و غربی شدن، که روابط گونه ای و پیکربندیهای پراتیک گونه ای را بنوبه خود دگرگون کرد. در سال ١٩٦٢، حق رای و شرکت در انتخابات را به زنان، که قبلا از آن برخوردارنبودند، به آنان اعطا کرد. چشم انداز آموزش و اشتغال زنان بهبود یافت و اصلاحات قوانین خانواده و کار به مشارکت اجتماعی آنان انجامید. سن ازدواج بالا رفت و نرخ باروری کاهش یافت.
همراه با پیدایش مدل های جدید زنانگی، مدل های جدید مردانگی بوجود آمده و به انواع سنتی تر اضافه شد. مردانگی های سلطه گر جدید از جانب اشراف قدیمی، مردان طبقه ی متوسط بالا از قبیل متخصصان، پزشکان، مهندسین، وکلا، قضات، استادان دانشگاه، کارمندان عالی رتبه دولت، افسران نظامی و آیت الله ها، بازنمود میشد. مردانگی های همدست از جانب کارمندان دولتی رتبه متوسط و پایین، معلمان، صاحبان کسب و کار کوچک، افسران پلیس و نظامیان کم رتبه بازنمود میشد. مردانگی های تابع را کارگران دستی و صنعتی و نیز بازاری ها و دهقانان بازنمود میکردند. الگوهای به حاشیه رانده شده مردانگی از جانب ملاهای معمولی که بخشی از طبقه متوسط رو به پایین بودند، لاتها، جاهل ها، انقلابیون چپ و انقلابیون اسلامی سالهای ١٩٧٠، بازنمود میشد. زنان مردانه و غالبا همجنسگرایی که "عجیب و غریب" تلقی میشدند هم بخشی از این رده بودند. یک مورد معروف زنی لزبین و تپانچه پوش که در یکی از استان های شمالی ایران زندگی میکرد وجود داشت که مردانی را که می خواستند عشاق او را از او بگیرند تهدید میکرد.
آزار و اذیت جنسی زنان از جانب مردان پدیده تازه ای نیست که تحت حکومت اسلامی پدید آمده باشد. از همان زمان پهلوی دوم درایران، یکی از تفریحات و سرگرمی های نگران کننده مردان و پسران ایرانی آزار جنسی زنان و دختران بوده است. تحت حکومت شاه، این موضوع چندین بار درمجلات زنان، مانند زن روز، مطرح شد، و حتی هشت زن جوان یک "گروه ضربت" برای دفاع از خود در برابر آزاردهندگان جنسی تشکیل دادند. اعضای خانواده زنان و دختران به آنها توصیه میکردند که کاملا منفعل باقی مانده و هرگز واکنشی نسبت به آزاردهندگان خود نشان ندهند چرا که میگفتند واکنش باعث تشویق بیشتر مردان میشود. بنابراین زنان و دختران ظلم و ستم خود را پذیرفته و با انکار اینکه مورد آزار جنسی قرار میگیرند، سعی به حفظ ظاهر خود میکردند.
مردانگی های تابع مورد تهدید
مردان سنتی طبقه متوسط پایین و جمعیت روستایی تازه شهرنشین شده از قوانین حمایت خانواده شاه در سالهای ١٩٦٧ و ١٩٧٥ که وضیت زنان را بهبود بخشید استقبال نکردند. برای آنها، آزادی زنان بمعنای فساد و نفوذ فاسد غرب بود. آنها زنان طبقه متوسط و متوسط بالای شهری را بی فایده و کم عمق تصور کرده، و از ولخرجی های اغراق آمیز و چشمگیر آنها خشمگین بودند. این برنامه های تلویزیونی و مجلات زنان بودند که توهم چنین شیوه زندگی پرمصرف و پر طمطراق نخبگان فاسد را ایجاد کرده بودند. از دید طبقات سنتی، زنان بی حجاب طبقه متوسط و متوسط - بالای شهری بارزترین نماد این فساد بودند. روشنفکران و اعضای سازمان های مخالف و مخفی چپ، ملی گرا و مذهبی، هم مردان و هم زنان، همین تصورعمدا مغرضانه و منفی را از زنان طبقه متوسط شهری داشته (به منظور مخالفت با شاه و انقلاب سفید مترقی او)، مزایای بهبود آموزشی این زنان و مشارکت بیشترآنان در زندگی اقتصادی و اجتماعی را نادیده میگرفتند.
بر اساس درک بالا از زنان متجدد شهری، مردان بازاری سنتی و مردان طبقات پایین جامعه در مورد وضع تحت سلطه مردانگی های خود وتاثیرگذاری شیوه زندگی مصرف گرا بر زنان "خود" احساس اضطراب میکردند. همچنین در میان مردان طبقات پایین و متوسط پایین، نوعی بیقراری عمومی ناشی از حسادت و نفرت نسبت به زنان تحصیل کرده و شاغل طبقه متوسط وجود داشت. صحنه ای را در مرکز شهر تهران بیاد دارم که در آن مردی به سوی پلیس زنی فریاد زد که آیا او به نوار بهداشتی برای پریودش احتیاج دارد یا نه، و صحنه دیگری نیز که درآن پلیس زن مجبور به زانو در آوردن مردی شده بود که برای اثبات برتری جسمانی خود به او حمله ورشده بود. در دانشگاه ها، به خصوص در دانشکده های فنی و پزشکی، دانشجویان دختر تهرانی اغلب متحمل نگاه های سنگین و زل زدن های خشمگینانه دانشجویان پسرمتعلق به طبقات متوسط پایین و متوسط که از شهرستان ها آمده بودند میشدند. از دید بیان شده این مردان، زنان طبقه متوسط با کسب تحصیلات دانشگاهی، جای مردان را غصب میکردند. احساس استحقاق برخورداری از قدرت در نزد مردان طبقات مختلف اجتماعی از جمله روحانیون، زمینداران، طبقات متوسط پایین و کارگر، دلیل اصلی تحول ایران در ١٩٧٨ و ١٩٧٩ بود.
مردانگی ها در ناآرامی های اجتماعی ٧٩-١٩٧٨
در دوران سلطنت محمد رضا شاه، دو ایدئولوژی متفاوت اساسا انقلابی و مردسالار درجبهه مخالف او بوجود آمد: چپ ها و گروه های اسلامی. مخرج مشترک این گروه ها و طبقات اجتماعی پایین جامعه طرد رهایی زنان طبقه متوسط غرب گرا و مصرف گرایی، مد دوستی و بطالت ادعایی آنها، فساد و تاثیرشرم آورغرب، و تجسم و نماد تباهی خاندان پهلوی بود.
در طول سالها ١٩٧٠، الگوهای تازه مردانگی های خشن و سلطه گر وجود داشت. اینها مردانگی های مفرط انقلابی بودند که در مخالفت با مردانگی سلطه گر سکولار و مدرن تحت سلطنت پهلوی ایجاد شده بودند. این مردانگی های مفرط به سرنگونی خشونت آمیز سلطنت و ایجاد دیکتاتوری اسلامی ایران در سال ١٩٧٩ کمک کرد.
در ایران پیش از انقلاب، سازمان های چپ، ملی گرا و اسلامی واکنشی ضد زنانه نسبت به رژیم شاه اتخاذ کرده بودند. آنها، به پیروی از آل احمد (١٩٧٧)، نسبت به غرب گرایی زنان طبقه متوسط شهری که با نامهایی چون "عروسک های رنگ شده" نامیده می شدند دشمنی داشتند. همه آنها مردانگی مفرطی را که زنانگی را طرد کرده و خشونت اپوزیسیونی را واکنشی مشروع نسبت به خشونت دولتی میسنجید، پذیرفتند.
انقلاب ٧٩-١٩٧٨، با وجود شرکت زنان، بدلیل ماهیت مردانه و خشن هر دو نیروهای شاهنشاهی (ساواک، ارتش شاهنشاهی و مردان شاه) و سازمان های مخالف چپ و مذهبی، اساسا مردانه بود. سیاست قدرت و مذاکرات و تصمیم گیری های پشت درب (بین سیاستمداران ایرانی و بین سیاستمداران ایرانی و غربی) اساسا در میان مردان صورت گرفت. شکی در ماهیت بیش از حد مردانه سازمان های انقلابی که برنده نبرد برای قدرت شدند و آنهایی که باختند و نیز ماهیت بیش از حد مردانه و ضد زن دولت اسلامی نیست.
مردانگی مفرط چپ انقلابی
در حالی که بنیادگرایان اسلامی اساسا ضد زن بودند، چپها هرچیزی را که که زنانه ارزیابی میشد، مانند عواطف و احساسات و رفتارهای دلسوزانه، طرد میکردند. آنها مخالف با نشان دادن آسیب پذیری و داشتن احساسات لطیف بودند. مردان چپ نگرش و رفتاری بیش از حد مردانه داشتند، و زنان چپ ظاهرخود را نادیده گرفته و و لباس و آرایش زنانه را طرد میکردند. نتیجه طرد زنانگی، رفتار تحقیرآمیز با زنان و همجنسگرایان، و حتی دشمنی با آنان بود. این همان نگرش و برخوردی ست که نازی ها اتخاذ کرده بودند. اصطلاحات 'اواخواهری،'ابنه ای' و ' قیطاس' (در آبادان) برخی از کلماتی بود که مردم به طور کلی، و نیز چپی ها، برای توصیف مردان همجنس گرا بکارمیبردند.
در مورد حقوق زنان، چپها، به ویژه رهبران آنها، این موضع بیش از حد مناسب را داشتند که نابرابری گونه ای مسئله اصلی آنها نبوده، وتبعیض جنسی فقط در جامعه سوسیالیستی آینده از میان برده میشود.
سازمان های چپ یک کد لباس را پذیرفتند که شامل شلوار و پیراهنی گشاد و بلند برای هر دو زن و مرد میشد. رسم شده بود که زنان کاملا غیرزنانه باشند. از مردان انتظار می رفت که سیمائی ژولیده و سبیلی کلفت داشته و شلوار جین و تی شرت و کت نظامی پوشیده و کفش های سنگین بپا کنند. رفقای زن و مرد، زنان معمولی را که لباس زنانه پوشیده و آرایش میکردند نادان و مادون زنان سازمان های چپ می سنجیدند.
مردانگی مفرط اسلامی انقلابی
سخنرانی ها و نوشته های آیت الله خمینی و علی شریعتی خصلت ضد زن و ضد زنانگی متعلق به مردانگی مفرط اسلامی انقلابی را نشان میدهد. در سال ١٩٦٣، خمینی پیش از بازداشت شدن و تبعید به ترکیه و بعد به عراق، فتوائی صادر کرد که گفتمانی خشونت آمیز بود و حق رای زنان را با فحشا برابر میکرد. علی شریعتی، ایدئولوگ سازمان چپ اسلامی مجاهدین خلق، اصطلاح زن ستیزانه 'زن هیچ و پوچ' را برای بتصویر کشیدن زنان طبقه متوسط و متوسط - بالای جامعه که برای امرار معاش کار نکرده و برای کارخانگی از خدمتکار استفاده میکردند ابداع کرد. او این زنان را صرفا بدلیل اینکه علاقه داشتند بطورسنتی در شبهای جمعه با همسر خود رابطه جنسی داشته باشند 'زن شب جمعه' میخواند، و باین ترتیب آنها را با کارگران جنسی منطقه ممنوعه تهران، که مردان در شبهای جمعه ملاقات میکردند، یکی میدانست(1).
مردان اسلام گرا، اعضای سازمان مجاهدین خلق، گروه خط امام، و دیگر گروه های اسلامی کوچکتر، پیراهن گشاد و بلند بر روی شلوار شل خود پوشیده و ریش و سبیل نازک میگذاشتند. زنان اسلامگرا حجاب اسلامی میپوشیدند که عبارت بود از روسری و کتی بلند، متفاوت با چادر سنتی ایرانی. حجاب اسلامی به زنان اجازه میداد که به قلمروی عمومی زندگی اجتماعی وارد شوند و در عین حال ظاهرا از مزاحمتهای جنسی روزانه درخیابان ها جلوگیری کنند. با این حال، مردان ایرانی هر زنی را درخیابان ها بدون توجه به آنچه که پوشیده بود مورد آزار و اذیت قرارمیدادند. کارکرد واقعی حجاب اسلامی همانا جدا کردن زنان اسلام گرا از زنان سکولار طبقه متوسط بود که بعنوان مصرف کنندگان بی فکر محصولات غربی برآورد میشدند.
هم نزد چپ ها و هم نزد اسلامگرایان، مردانگی از آنجا که برابر با اعتماد بنفس و مقاومت بود، مورد تحسین قرار میگرفت. زنانگی، که با سطحی بودن و بی اخلاقی یکسان تصورمیشد، تحقیر میگشت. وضع ایده آل،خنثایی گونه ای و سرکوب جنسی بود.
مردانگی های ایرانی در جمهوری اسلامی
با انقلاب سال ١٩٧٩، تصرف قدرت بدست بنیادگرایان اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی ایران پس از یک رفراندوم ملی، خمینی ارتش ایران مثله کرد و نیروهای مسلح اسلامی ایجاد کرد: یک ارتش اسلامی و یک نیروی شبه نظامی اسلامی، عمدتا متشکل از مردان طبقه پایین، کارگران بیکار، لاتها، تبهکاران، و پسران بازاریها. همچنین تغییری بنیادی در نظام گونه ای بوجود آمد. چندی از مردانگی های متفاوت دوران پهلوی، مانند هنرمندان، کارمندان دولت با کت و شلوار سه تکه و کراوات، و افسران ارتش، طرد شدند. در عوض، نظریه پردازان اسلامی و نخبگان بنیادگرای حاکم الگوهای تازه مردانگی را به جمعیت مردان تحمیل کردند.
به عبارت دیگر، انقلابیون چپ و اسلامی و رهبران جدید بنیادگرای اسلامی، مردانگیهای سلطه گر سکولارعصر پهلوی دوم را به تبعیت خود در آورده و آنها را جایگزین نظام گونه ای مردانه مفرط خود، یعنی الگوهای خشن ترمردانگی، کردند. مردانگی مفرط چپها دست نخورده باقی ماند و بخشی از مردانگی های سلطه گر هنجاری در نظام دین سالار شد.
مردانگیهای سالهای اول حکومت اسلامی
در دهه اول بعد از استقرار دولت اسلامی، حاکمان اسلامی و رسانه هایشان آشکار ترین الگوی مردانگی اسلامی را بوجود آوردند که مردان جوان متعصب ریشوی متعلق به طبقات متوسط پایین، به ویژه بسیجی ها (شبه نظامیان داوطلب)، با پوشیدن لباس نظامی یا پیراهن بلند کثیف و سر بند و حمل اسلحه کلاشینکف ارائه میدادند. از آنجا که خمینی نظرات تحقیرآمیزی درمورد کراوات ابراز کرده بود، خیلی نادر بود که در این دوره مردی کراوات بزند. نظافت و رنگ های شاد، بخصوص در مردان، نشانه های انحطاط بودند.
در روز جهانی زن در سال ١٩٧٩، وقتی که سازمان های زنان و جبهه آزادی در مخالفت با فرمان خمینی در مورد حجاب اجباری برای همه زنان شاغل تجمعی سازمان داد، اعضای بیش از حد مردانه بزرگترین سازمان چپ، فدائیان خلق، با سازماندهی تظاهرات عظیم کارگری در همان روز برای منحرف کردن اذهان عمومی از تظاهرات ضد حجاب زنان، طرد زنانگی های مدرن و سکولار خود را به معرض نمایش گذاشتند.
تصویب قانون شریعت توسط جمهوری اسلامی، و خشونت خانگی و اجتماعی علیه زنان که در آن وجود داشته و تولید میشود، عمیقا نه تنها مردانگی مردان چپ بلکه روان و مردانگی اکثریت مردان ایرانی را ارضاء میکند. در طول تظاهرات ضد حجاب، زنان با چاقو مورد حمله گروهی از اراذل و اوباش اسلامی که شعار "یا روسری، یا تو سری" می دادند قرار گرفتند. گرچه اینها اقلیتی از مردان بودند، با این حال جمع مردان تحصیل کرده و غیرمذهبی از زنان پشتیبانی نکرده و هیچ اعتراض سازمان یافته علیه حجاب اجباری (به عنوان مثال بصورت سرکردن حجاب اسلامی در همبستگی با زنان) ترتیب ندادند. دلیلش آنست که حجاب اجباری و دیگر بخش های قانون شریعت نه تنها کوچک ترین خراشی به مردانگی های مردان ایران وارد نیاورد، بلکه آنان را در تمام جنبه های زندگی اجتماعی و خصوصی در موقعیتی قوی تر در رابطه با زنان قرار داد. تبانی مردان سکولار و یا مسلمان اسمی با دولت اسلامی در مورد حقوق لگدمال شده زنان در دهه اول پس از استقرار جمهوری اسلامی، یک تایید تاریخی دیگر شهرت مردان ایرانی - حداقل مردان نسل انقلاب ١٩٧٩ - به مرد پرست بودنشان است.
قانون شریعت با مردانگی افراطی مردان مسلمان انقلابی مطابقت کامل داشت. این مردانگی افراطی اسلامی، بدترین شکل مردانگی سلطه گر، الگوی مورد ستایش و هنجاری مردانگی شد و از جانب روحانیون بیرحم و قدرتمند و مسلح و نیز مردان معمولی مسلح که خمینی و گفتمان بنیادگرایانه او را دنبال میکردند ارائه گردید.
یکی از مظاهر سرشت بسیار مردانه جمهوری اسلامی ضد زن بودن آن است. دولت اسلامی، علاوه بر ترس و نفرت گفتمانی و روانی اش از زنان، با خشونت با دراویش و صوفیان مخالفت کرده و سعی در به حاشیه راندن و یا حذف اعضای این "فرقه های اسلام" که صلح آمیزند و گرایش به پرخاشگری و خشونت درهویتهای شخصی یا مردانگی هایشان ندارند؛داشته است. در واقع، مراسم و آداب و عقاید جوامع صوفی و دراویش روشی زنانه در ارتباط با خدا نشان میدهند. یا اگراستراتژی بقای ابدی شان را در اعلام خود به مسلمان بودن باور داشته باشیم، آنها تفسیری عرفانی و زنانه از اسلام دارند که در مخالفت مستقیم با ماهیت خشونت آمیز اسلام سیاسی دولت اسلامی است.
در سطح ملی، توده های مردان معمولی ایران به طور کلی از استقرار جمهوری اسلامی سود برده، و زنان بطور کلی از آن زیان بردند. تبانی اکثریت مردان ایرانی با دولت اسلامی در سرکوب زنان ایران هم خشونت مردانگی سلطه گر ایرانی و هم گفتمان اسلامی زن ستیزانه ١٤٠٠ ساله را نشان می دهد. این گفتمان خشونت آمیز از لحاظ فرهنگی امکان این را برای مردان مسلمان ایران فراهم کرد که پذیرای سرکوب زنان کشور شده، به آن کمک کرده و توجیهش کنند. گفتمانهای زن ستیز اسلامی با گفتمان های مردسالارانه و حماسی مردانگی های پیش از اسلام و دیگر نظام های عقیدتی ایرانی عجین شده و معنای مردانگی ایرانی را مشخص کرده اند.
مردانگی های دوران جنگ ایران و عراق
با شروع جنگ ایران و عراق (١٩٨٨-١٩٨٠)، رهبران دولت اسلامی گفتمانی در باره مردانگی افراطی اسلامی بر اساس دو کد مذهبی جهاد و شهادت بوجود آوردند. در اسلام شیعه، مفهوم جهاد هم بمعنای مبارزه درونی یک مسلمان برای تجربه کردن ایمانش و هم بمعنای جنگ با کفاراست، و شهادت هم تعهد فردی و هم تعهد عمومی به مبارزه با متجاوز کافر بمنظورحفاظت ازامت اسلامی است. مردان جوان و حتی پسران به عنوان بسیجی یا به استخدام درآمده و یا داوطلبانه بمنظور دفاع از امت اسلامی (مترادف با ایران اسلامی) به جنگ رفتند. بسیجی ها، سربازان و مردان معمولی مجروح "شهید زنده" نامیده می شدند. آنها، بعنوان شهدای زنده و مرده، به الگوی مردانگی اسلام گرا تبدیل شدند.
یکی از اثرات جنگ هشت ساله ایران و عراق مردانه شدگین افراطی جامعه در نتیجه شیوع و نهادینه شدن خشونت بود. علاوه بر خشونت جسمانی که مردان جانباز و یا زندانی جنگی بازگشته به میهن تجربه کرده بودند، نا امنی عمومی که زندگی بازماندگان جنگ را تحت تاثیرقرارداد موجب پرخاشگری و خشونت و احساس تبعیض اجتماعی در مقایسه با مردانی که در طول جنگ ثروتمند شده بودند گردید، و مانع از آن شد که این مردان شوهران و پدران بامحبتی باشند.
ترکیبی از مردانگی افراطی نظامی و شبه - نظامی مردان جوان مسلمان طرفدارخمینی، اعدام های زنجیره ای مردان نظامی عالی رتبه و سیاستمداران (از جمله وزیرفرهنگ زن) رژیم سابق توسط خلخالی، گفتمان های توسعه طلبانه و جهادگرای خمینی درباره مفهوم امت و گرفتن ضروری شهرهای خارجی کربلا (عراق) و اورشلیم (اسرائیل)، و نیز اصرار وی بر طولانی تر کردن جنگ به مدت شش سال برای دستیابی به اسلامی کردن همه نهادهای اجتماعی، نشان دهنده آگاهی مردسالارانه ایست که بسیار مهاجم و خشن و صرفا علاقه مند به طرح ریزی قدرت بود.
در این زمینه فرهنگی بیش از حد مردانه است که مردانگی های مدرن دوران شاه به طور کامل حذف شده و جایشان را به سه الگوی مردانگی اسلامی که تا به امروز ادامه یافته است دادند: شهید مبارز پاک و شجاع ، ملای خدا ترس، و مردان معمولی سلطه گر و نفسانی.
مردانگی های دوران پس از خمینی و ایران امروز
با پایان جنگ و مرگ خمینی، یک جنبش اصلاح طلب در میان نخبگان اسلامی و حامیان خمینی شروع به شکل گرفتن کرد. تغییری نیز در مردانگی هنجاری یا سلطه گر، از مردانگی شهدا و رزمندگان به مردانگی پاسداران و مذهبیون ریشدار و با پیراهن تمیز که با شرکت در تظاهرات مختلف مذهبی و سیاسی از رژیم اسلامی پشتیبانی میکردند، صورت گرفت.
امروزه در ایران، در اقتصادی که نرخ مشارکت مردان ٨٨ درصد، در حالی که از آن زنان ١٢ درصد است، یعنی اکثر زنان از نیروی کار بیرون نگهداشته شده و در نتیجه از لحاظ اقتصادی وابسته به مردان اند ، مردان مجبور به داشتن کارمضاعف ، گرفتن مشاغل کاذب، و شرکت در سوء استفاده های مالی و فساد در بازار هستند. جای تعجب نیست که نرخ جرم و جنایت در میان مردان، اختلاس و رشوه خواری در بخش دولتی بیداد میکند. امروزه مردان ایرانی بدلیل انتخابهای مردسالارانه خودشان، بطور مضاعف تحت ستم هستند. آنها قربانی اغلب آسیبها و فشارهای زندگی شهری، فشارهای اقتصادی و شغلی و تهدیدات جانی و جنایی هستند. اکثریت بزرگی از درگیریهای خیابانی در میان مردان رخ می دهد و آنها اکثریت بزرگی از زندانیان کشوررا تشکیل میدهند. شیوه های زندگی با استرس زیاد و درگیری زیاد، ناامنی اقتصادی، فشارهای روانی دو شغله بودن، خطرات ترافیک زندگی کردن در دورازمحل کار، درگیری های حقوقی و حرفه ای، و سکته های مغزی و قلبی، برخی از نتایج منفی زندگی کردن مردان در یک جامعه فوق العاده مردسالار است.
در جامعه امروز ایران، می توانیم انواع مردانگی های زیر را مشاهده کنیم :
١. مردانگی های ملاها، شبه نظامیان، کارکنان اطلاعاتی، مقامات دولتی، سیاستمداران بنیادگرا، بازاری های سنتی مذهبی، و مردان مذهبی معمولی، که درارتباط با داشتن همسران مطیعی است که برایشان پخت و پز کرده و پسرانشان را به دنیا میاورند؛ اگر چه آنها (به جز آخوندها) کت و شلوار پوش بوده و در شهرها وخانه های مدرن و لوکس زندگی میکنند. علاقه بازاری های سنتی مذهبی به ازدواج های موقت، یعنی به داشتن صیغه های متعدد، معروف عام و خاص است. آنها مردانگی خود را با خرید سکس زنان با ثروت بسیار زیادشان نشان میدهند و منفورترین طبقه مردان در ایران هستند.
٢. مردانگی های مردان نظامی و سیاستمداران اصلاح طلب (از زمان خاتمى ببعد) کمتر از گروه های بالا سلطه گرانه است. مردان اصلاح طلب و برخی از مردان نظامی با حقوق مدنی زنان موافقند. ولی البته مفاهیم 'غیرت' و 'ناموس' کماکان برایشان مهم است.
٣ . کارمندان دولتی جوان و بازاریان جوان سکولار، که معمولا فارغ التحصیلان دانشگاهی هستند، حساسیتی نسبت به 'حجاب' همسر خود ندارند و یا مایل به ازدواج با زنی هستند که شاغل بوده و در جامعه شرکت میکند. مراسم عروسی این مردان مختلط است، چرا که از نظر آنان تفکیک زن و مرد فقط در 'عروسی های حزب اللهی' اتفاق میافتد.
٤ . مردان دانشگاهی به طور کلی پیشرفته تر از گروه های دیگر مردان ایران بوده و بیشتر پذیرای مردانگی همدست هستند تا مردانگی سلطه گر. بسیاری از آنان پشتیبان برابری زن و مرد بوده و بعضی از آنان در کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان شرکت کرده و نام "مردان پارک لاله" را به خود گرفته اند - امری که مردانگی هایشان را به مردانگی تابع تبدیل میکند.
با این حال، برخی از دانشگاهیان بنیادگرا و حامل مردانگی سلطه گرای اسلامی بوده و 'دانشگاهیان نظام' خوانده میشوند. از آنجا که اکثر دانشگاهیان حاضر به پذیرش آنان بعنوان همکارخود نیستند، آنان را 'دانشگاهیان بسیجی' ، 'امل'، 'حمال' و یا 'بی سواد' میخوانند.
٥. دیگران (بیکاران، خرده حاشیه نشینان) مردانی هستند با انواع مردانگی ها، از مردانگی افراطی اسلامی گرفته تا مردانگی سلطه گرای سکولار. هیچ کدام از آنها، به دلیل سطح پایین سوادشان و متاثر از تبلیغات مردسالارانه دولت اسلامی بودنشان، مردان مدرنی که با حقوق زنان موافق باشند نیستند.
نخبگان اسلامی ایران مردانگی را ستایش و زنانگی را تحقیر میکنند. ضد زنانگی بودن و زن ستیزی مردانگی سلطه گر اسلامی خود را از راه تحقیر لباس زنانه و حجاب آشکار میسازد. در دسامبر ٢٠٠٩، مجید توکلی ، فعال حقوق بشر و از رهبران جنبش دانشجویی، توسط نیروهای امنیتی دستگیر و وادار به پوشیدن حجاب زنان بمنظور تمسخر و بی اعتبارشدنش گردید. او در روز ملی دانشجو و در مقابل جمعیتی در دانشگاه صنعتی امیر کبیر، سخنرانی ای در مورد انتخابات مورد مناقشه ریاست جمهوری ژوئن ٢٠٠٩ و بر علیه دیکتاتوری آیت الله خامنه ای ایراد کرده بود. هدف تندروها ، که مردانگی را امری تقریبا الاهی میدانند، شرمسارکردن مجید بود. تلویزیون دولتی ایران بدروغ اظهار داشت که توکلی در حالی که ' در لباس مبدل زنانه' قصد ترک کردن دانشگاه امیر کبیررا داشت دستگیر شد، و خبرگزاری فارس او را با رئیس جمهور سابق ابوالحسن بنی صدر که ظاهرا' در سال ١٩٨١ با لباس زنانه از ایران فرار کرده بود مقایسه کرد. صدها نفر از مردان ایرانی با ارسال عکس های خود در حجاب اسلامی در وب سایت های مختلف و با شرکت در کمپین فیس بوکی 'من مجید توکلی هستم' همبستگی خود را با توکلی نشان دادند. قابل توجه است که همین مردان، و یا پدران آنان، چنین همدردی را در سالهای ٨٠-١٩٧٩ با زنان ایران که وادار به پوشیدن حجاب میشدند نشان ندادند، حجابی که برای زنان نیز حکم تحقیر را داشت.
یک 'تحقیر' مشابه دیگر برای مردان از طریق تحمیل 'پوشش زنان' توسط نخبگان اسلامی در آوریل ٢٠١٣ اتفاق افتاد. دادگاهی در شهرستان مریوان کردستان سه مرد متهم را محکوم به پوشیدن لباس های زنان کرد و پلیس این حکم را از راه رژه محکومین در لباس قرمز کردی زنانه در پشت یک کامیون به اجرا گذاشت تا درس عبرتی برای دیگران باشد. زنان کرد اعتراض خود را به استفاده از لباس زنان به عنوان ابزاری برای تنبیه و تحقیر، با تظاهردر خیابانهای اصلی شهر در لباس قرمز کرد، نشان دادند. نیروهای گارد ویژه به زنان حمله کردند ، ساق پای یکی از تظاهر کنندگان زن را شکستند و سر چند تن دیگر از آنان را بشدت زخمی کردند. بلافاصله، کمپینی در فیس بوک آغاز شد و بیش از ٤٠٠٠ نفر به آن پیوستند. در صفحه کمپین اعتراضی نوشته شده بود، ' زن بودن وسیله ای برای تحقیر و مجازات هیچ کس نیست' و از مردان کرد خواسته شده بود که با گرفتن عکسی از خود در لباس زنان از شعار کمپین پشتیبانی کرده و نشان دهند که زن بودن منشاء تحقیر نیست.
در همان زمان، محمد رضا رحیمی، معاون اول رئيس جمهور در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد، در یک سخنرانی برضد تحریم های اقتصادی علیه ایران گفت: 'امروز، برخی از کشورهای خارجی و غربی که نفت ایران را تحریم کردند، ذلیل و چادر بسرهستند .'
خشونت مردان و دولت علیه زنان
بنظر می رسد که در جامعه اسلامی ایران، جامعه پذیری مردانگی سلطه گر تعیین کننده دو نوع خشونت علیه زنان است : خشونت مردان و خشونت دولت اسلامی. جامعه پذیری مردانگی سلطه گر ایرانی خودش ریشه درستایش جنگجویان شاهنامه، اسلام شیعه (و سایر مذاهب پدرسالاری که در ایران وجود دارد)، خانواده مردسالار شامل پدر مقتدر و مادر پسرپرست، و مدارس دولتی اسلام زده دارد. این جامعه پذیری، شیوع خشونت مردان و خشونت رژیم اسلامی علیه زنان را تضمین می کند. بنابراین، تا زمانی که جامعه ما مردانگی سلطه گر را عادی پندشته و حتی آن را با معرفت داشتن یکی اعلام کند، خشونت علیه زنان توسط مردان و رژیمهای دیکتاتوری باقی خواهد ماند و تلاش برای جلوگیری از آن چندان موفقیت آمیز نخواهد بود.
خشونت ناموسی و غیرتی علیه زنان
عفت زن' یا ' ناموس' متعلق به مردان خویشاوند نزدیک او بوده و 'ناموس مرد' خوانده میشود، و 'غیرت مرد' بمعنای 'حفظ شرف مرد از راه دفاع از عفت زنان فامیل' است. در ایران، سلطه، قدرت و کنترل مردان بر زنان، از راه ویژه حفاظت از 'عفت' زن یا 'ناموس' بستگان زن و نشان دادن 'عدم تحمل' یا 'غیرت' نسبت به تخطی از این عفت جباری با آسیب رساندن به و یا کشتن بستگان زن و مردان بیگانه ای که با آنها تماس رمانتیک و یا جنسی داشته اند صورت میگیرد.
عفت مرد یا ' ناموس' اش، عفت خود مرد نیست، بلکه عفت بستگان زن اوست. غیرت مرد شرافتی نیست که در درون خودش باشد، بلکه در کنترل 'عفت' بستگان زن (از راه کنترل بدن و ذهن آنها) و نشان دادن عدم تحمل و خشونت ورزی نسبت به این زنان (از جمله کشتن آنان) است وقتی که عفت زنان با مورد تجاوز قرار گرفتن و یا با مردی غریبه رابطه جنسی داشتن 'لکه دار' میشود. غیرت بمعنای حق هر مردی به کنترل کامل و سرکوب جسم، ذهن، و شیوه زندگی نزدیک ترین خویشاوندان زن خود است. وقتی 'غیرت' مترادف با حق مردان به تسلط داشتن بر بستگان زن خود باشد، نتیجه اش آنست که مردان خوب، یعنی مردانی که درگیر موضوع عفت بستگان زن خود نمیشوند، 'بی غیرت' بحساب میآیند.
قانون شریعت که در قانون اساسی اسلامی ایران وارد شده است ازقتل ناموسی پشتیبانی میکند. تحت حکومت اسلامی، تعداد افزاینده ای از پدران دست به کشتن فرزندان خود زده اند و قانون شریعت تا حدی مسئول این افزایش است. طبق ماده ٢٢٠ قوانین کیفری ایران، اگر پدر یا جد پدری فرزند یا نوه خود را بکشد، محکوم به قتل و مجازات نخواهد شد. در واقع ، ماده ١١٧٩ قانون مدنی میگوید، ' پدر و مادرحق مجازات فرزندان خود را در حدودی که قانون مقررکرده است دارند'. علاوه بر این، پدر محکومیت مقابله به مثل (قصاص) را به جرم قتل فرزند خود دریافت نمی کند، بلکه فقط ممکن است سه تا ده سال زندان بکشد. هنگامی که برادری خواهر یا زنی دیگرازبستگان خود را به قتل میرساند، قانون شریعت به نزدیک ترین خویشاوندان مقتول (اولیاء دم) حق تصمیم گیری اینکه آیا قاتل باید بخشیده شود ویا محکوم به مرگ گردد را میدهد. با این حال، در این موارد، اعضای خانواده زن مقتول یا شکایتی نمیکنند و یا، اگر شکایات کنند، قاتل را می بخشند.
ماده ٦٣٠ قانون کیفری شوهر را از مجازات قتل همسرش و معشوق او اگر آنها را درحال انجام رابطه جنسی غافلگیرکرده باشد معاف میکند. با این حال اگر او بداند که این یک مورد تجاوز جنسی است، فقط می تواند متجاوز را بکشند. پیش از انقلاب سال ١٩٧٩ نیز، ماده ١٧٩ قانون کیفری عمومی حق مشابهی را به شوهرمیداد. در جمهوری اسلامی، علاوه بر ماده ٦٣٠، بندی در ماده ٣٠٠ برمعافیت شوهر از مقابله به مثل (قصاص) در صورت قتل همسر و معشوق وی پس ازغافلگیری آنان در عمل نزدیکی جنسی تاکید میورزد. مقامات اسلامی که هیچ علاقه ای به تغییر قوانین حامی قتل های ناموسی نشان نمی دهند، در نگاشت این قتل ها نیز بطور سیستماتیک غفلت می ورزند. بنابراین، ما هیچ آمار قابل اثبات و واقع بینانه ای در مورد این موضوع مهم نداریم .
گرچه، قتل های ناموسی در مناطق تحت سلطه فارس های ایران رخ می دهد، ولی هیچ سنت و یا فشار اجتماعی برمردان فارس زبان برای کشتن بستگان زن نزدیک خود که به اصطلاح آبروی خانوادگی را برده اند وجود ندارد. قتل های ناموسی عمدتا در میان عشایر و قبایل بی تحرک و در مناطق روستایی و در استانهایی که مقر جوامع قبیله ای روستایی هستند، مانند خوزستان (به ویژه در میان اعراب ایران)، ایلام، کردستان، آذربایجان، لرستان، سیستان و بلوچستان، فارس، و کرمانشاه، و در مناطق سنی نشین، رخ میدهد. (٢) با این حال، به نظر میرسد که در سال های اخیر، اقدام مردان ایران به قتل های ناموسی افزایش یافته است، و این امر باعث شده که جنایت مردانگی سلطه گر به شهرهای بزرگتر نیز آورده شود.
نتیجه
مردان ایرانی به نظر می رسد که در طول سه هزار سال گذشته بندرت دست از مردانگی افراطی یا سلطه گرانه شان برداشته اند. در دوران پیش از اسلام ، ما قهرمانان اسطوره ای مرد سالاری داشتیم ( مانند سیاوش با همه اظهارنظرات ضد ستیزانه اش در مورد زنان ) که بر شکل گیری مردانگی های سلطه گر ایرانی تاثیرمیگذاشته و هنوز هم میگذارند. گرچه جنبه های جالب و مثبت بسیاری در شاهنامه وجود دارد، ایرانیان لازم است که فراتر از تعصب و غیرت ملی خود بنفع این اثر حماسی مشهور جهانی رفته و برخی از مضراتی را نیز که برخی از قهرمانان جنگجوی آغشته بخون آن مانند رستم و سیاوش در روان جمعی و مردانگی های مردان ایران ایجاد کرده اند در نظر بگیرند. قهرمانان مرد شاهنامه، بر خلاف قهرمانان اساطیری یونانی-رومی، در زندگی روزانه ایرانیان و روان جمعی آنان - از راه سنت سووشون و یا هنر نقالی داستانهای حماسی در قهوه خانه ها - بسیارحضور دارند. با ظهور اسلام شیعه، امام علی و امام حسین، رزمندگان بزرگ اسلام و نماد بهترین انواع مردانگی شدند. تجلیل از شمشیر زدنها و جهاد امام علی در راه خدا و مراسم عزاداری سالانه برای شهادت امام حسین، که شامل سینه زنی، زنجیر زنی، و قمه زنی ست، به شکل گیری مردانگی های ایرانی کمک کرده است.
امروزه، می توانیم انگیزه اکثر مردان ایرانی را برای قدرت ورزی و سلطه بر 'زنانشان' و خشونت بسیاری ازآنان را بمثابه بیان مردانگی سلطه گرشان مشاهده کنیم. همچنین می توانیم نوعی از خشونت توسط مردان ایرانی را ببینیم که نتیجه احساس آنان به حق ممانعت شده خود به قدرت ورزی و سلطه گری ست. پژوهش درباره تجاوز و خشونت خانگی نشان می دهد که مردان زمانی که فکر میکنند قدرتی را که حقش را دارند از دست داده اند شروع به خشونت ورزی میکنند. در نتیجه، شوهرهنگامی که همسرش آن نوع شامی را که میخواسته آماده نمیکند، زمانی که همسرش نمیخواهد با او رابطه جنسی داشته باشد و یا وقتی که همسرش با او مخالفت میکند او را میزند. به عبارت دیگر ، این مرد وقتی که قدرتش برهمسرش مورد سوال قرارمیگیرد و یا رد میشود است که دست به خشونت میزند، و نه زمانی که شامش و سکس اش را آنطوری که میخواهد و یا اطاعت همسرش را دارد که نمایشی از قدرت و حقانیت اوست. در تاریخ ایران، هیچ دورانی وجود ندارد که در آن مردان دست از تمایل سلطه گرایانه خود به کنترل همسران خود و دیگر اعضای زن خانواده خود کشیده باشند.
با این حال ، ایرانیان کماکان مردانگی را با 'معرفت' یعنی با مهربانی و وفاداری و یاری دادن، یکسان فرض میکنند. معرفت و مردانگی بمثابه خصلتی واحد قضاوت شده، و کسانی اعم از مرد یا زن که نامهربانند یا خنجرازپشت میزنند 'بی معرفت' و 'نا مرد'، یعنی کسی که مردانگی نداشته و سزاوار 'مرد' خوانده شدن نیست، خوانده میشوند. من این مفهوم را یکی از زن ستیزانه ترین و فاشیستی ترین مفاهیم در فرهنگ مردسالارانه ایرانی میدانم. این مفهوم چنان در روان جمعی ایرانیان تثبیت شده است که حتی زنان از واژه 'نامرد' در صحبت از زنی بسیار نامهربان یا زنی که از پشت به دوستانش خنجرمیزند استفاده میکنند. اصطلاح دیگری مانند 'نامردم' وجود دارد که به همان معناست. با این حال، اصطلاح 'نامرد' معنای نهفته قویتری در روان ایرانیان دارد تا اصطلاح 'نامردم'. و این شاید دلیل مقاومت آنان به دست کشیدن از توهین آمیزترین واژه برای نیمی از جمعیت انسانی باشد.
*
یادداشتها
1. علی شریعتی. ٢٠٠٩. فاطمه فاطمه است. تهران: بنیاد فرهنگی علی شریعتی .
2. پروین بختیارنژاد، فاجعه خاموش: قتل های ناموسی، ص١٥. (در سایت مدرسه فمینیستی بچاپ رسیده است.)
۸ نظر:
.......... پیدایش مردسالاری نیز در زمان برده داری بوده است! در زمان برده داری آن چه که در نبرد میان انسان ها و در انجام کارهای گوناگون کاربرد داشت توان بدنی و زور بازو بود و چون زن ها در سنجش با مردها توان بدنی کمتری دارند در کشورهائی که در زمان برده داری پیدا شدند و ساختار آنها بر پایه برده داری بود مردها به فرمانروائی می رسیدند و مردسالاری از اندام های جدا نشدنی در همایش هائی است که با برده داری گردانده می شدند! آن چنان که گفته شد دین نمایش فرهنگ و روش های زمان برده داری است و در دین های گوناگونی که همه آنها در زمان برده داری پیدا شده اند زن ها انسان های دست دوم هستند! برای نمونه در دین اسلام که در زمان برده داری پیدا شده است زن خوب کسی است که پس از پارچه پیچ شدن با پارچه ای که حجاب نام دارد فرمانبردار شوهرش باشد! در دین اسلام همه پیامبرانی که خدا فرستاده است مرد هستند و همه امام های شیعه یا خلیفه های سنی نیز مرد هستند و مردها در سرزمین هائی که دینشان اسلام است همه کاره هستند و زن ها هیچ کاره! سخن کوتاه، مردسالاری نیز مانند ناسیونالیسم و دین در زمان برده داری پیدا شده است! .......... همه این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
http://www.iranglobal.info/node/28638
با تشکر از مقاله ای که لینک کردید.
البته مقاله نقطه ی ثقلش توضیح منشا ناسیونالیسم است. نثر آن هم برای من جدید بود و هم آموزنده...
در مورد ادیان البته خیلی کلی نوشته بود. اگر در لینک زیر
http://rosaanarchi.blogspot.co.uk/2012/09/1.html#more
از مقدمه ی خانم آذر درخشان (اخگر فرهانی)با گرایش مائویستی، صرفنظر کنیم(چون اشتباه دارد) و فقط به توضیح آزاده آزاد که «چگونه خدا مرد شد؟» از کتاب «پدريت غاصب» (منشا ستم كشي مشترك زنان جهان) نوشته آزاده آزاد (که متاسفانه آنلاین نیست، بپردازیم.
در کتاب آزاده آزاد بخوبی توضیح داده که چگونه خدایان مرد جانشین خدایان مادر (در دوران مادرتباری) شدند.
لینک دیگر مقاله ی «چگونه خدا مرد شد؟» را در جای دیگر در لینک زیر:
http://asre-nou.net/1382/esfand/20/m-nosrat.html
مقدمه ی گرایش مائویستی (آذر درخشان=اخگر فرهانی) با سواستفاده از مقاله و کتاب آزاده آزاد میخواهد منشا پدرسالاری را به منشا مالکیت خصوصی و جامعه طبقاتی ربط دهد تا با تزهای انگلسی/مارکسی (کتاب منشا خانواده) جور شود.
آزاده آزاد و بسیاری از فمینیستها منشا مردسالاری را خیلی عقبتر و پیشتر از ایجاد جامعه ی طبقاتی میدانند. منشا پدرسالاری از نظر من به جامعه ی دامداری برمیگردد. در 10 دقیقه ی اول در کلیپ گفتگو با مارکسیستها (آذر ماجدی و علیرضا بیانی) در لینک تصویری زیر من سعی کردم با توجه به دانش کنونی آن را توضیح دهم.
http://youtu.be/OJDRA4vRWUE
البته میشود هم همه ی دوران کشاورزی و دامداری را در فرماسیون برده داری قرار داد و پیدایش پدرسالاری را نیز در بطن آن، آنطور که در مقاله ی آقای تبریزی در وبسایت ایران گلوبال آمده. اما دقیق نیست.
چون ادیان ابراهیمی هستند که زن در آنها جایگاه فرودست دارد و مردان یا خدا، فرزند خدا و پیامبر خدا میباشند.
دین در دوره ی کشاورزی و مادرتباری زنستیز نمیباشد.
اگر مسئله را در قدرت بدنی زنان ببینیم که نوشته اید:
در زمان برده داری آن چه که در نبرد میان انسان ها و در انجام کارهای گوناگون کاربرد داشت توان بدنی و زور بازو بود و چون زن ها در سنجش با مردها توان بدنی کمتری دارند در کشورهائی که در زمان برده داری پیدا شدند و ساختار آنها بر پایه برده داری بود مردها به فرمانروائی می رسیدند و مردسالاری از اندام های جدا نشدنی در همایش هائی است که با برده داری گردانده می شدند!
رزا: زور بازوی زنان در طول تاریخ عوض نشده است. زنان از نظر بیولوژیک تغییر زیادی نکردند. مردان نیز...
چیزی که در طول تاریخ عوض شد ارزش گزاری انسان است.
زن در مادرتباری زمین، آفریننده ی کودک و... بوده. اغلب الاهگان و خدایان زنانه بودند، در ادیان ابراهیمی مردان جایگزین آنان شده و خدا مرد میشود!
با کشف دامداری مردان از نقش خود در تولید کودکان مطلع (آگاه شدند) شده و همچنین خواستند که کودک از خودشان باشد و نه مردان دیگر. پس روی زنان کنترل جنسیتی گذاشتند و جدایی جنسیتی انجام شد...
قبل از آن زنان مقدس بودند. تولید کودک و نقش زنان مقدس بود. پدری و نقش مردان مشخص نبود. مردان از نقش خود آگاه نبودند. کودک از تبار مادرش مشخص میشد...
زنان اگرچه قدرت بدنی مردان را در دوران مادرتباری نداشتند، اما از قدرت زیادی در ساختارهای اجتماعی آندوره بهره داشتند.
با استیلای پدرسالاری و مذاهب ابراهیمی زنان نیز ضعیف و ضعیفه شدند...
تبریزی – با درود بر بانوی دانشمند سرکار خانم رزا روشن و با آرزوی شادکامی و کامیابی و شادروزی و نیکبختی برای شما در همه زندگی
سرکار خانم رزا روشن، شما درست می گوئید، نوشتار من بیشتر درباره چگونگی پیدایش ناسیونالیسم و اینترناسیونالیسم است نه درباره دین شناسی و یا مردسالاری و زن ستیزی، من بر آن بوده ام که در نوشتاری کوتاه با زبانی بسیار ساده و به دور از واژگان پیچاپیچ فرنگی برای جوانان کم سن و سال و ساده دلی که دانش چندانی درباره واژه های به کار برده شده در جهان سیاست ندارند و برای رهاندن آنها از نوشته های گمراه کننده و نادرستی که درباره ناسیونالیسم و اینترناسیونالیسم نوشته شده اند نوشتاری را به نام: "چگونگی پیدایش ناسیونالیسم و چگونگی پیدایش اینترناسیونالیسم در جهان" بنویسم و در این میان به کوتاهی به این نکته ها نیز پرداخته ام که دین و مردسالاری نیز مانند ناسیونالیسم در زمان برده داری پیدا شده اند! همچنین پیش از این نیز نوشتاری به نام: "کارنامه زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم در درازنای تاریخ" را نوشته ام که در لینک زیر می توانید آن را ببینید:
http://iranglobal.info/node/16195
به هر روی گفتار درباره جستارهائی مانند دین شناسی و یا مردسالاری بسیار بیش از آن هستند که در یادداشتی کوتاه بگنجند و امید است در آینده در این باره ها نیز به فراخی نوشته هائی را بنویسم، سرکار خانم رزا روشن، در این یادداشتتان سخنانی درباره دین های ابراهیمی نوشته اید یا بهتر است بگوئیم دین های سامی، اما در دین هائی که سامی نیستند نیز مردسالاری پدیده ای است که بودن آن بی چون و چراست! برای نمونه دین زرتشتی یک دین سامی نیست اما مردسالاری در همه جای این دین دیده می شود! و یا دین هندو یک دین سامی نیست اما دین هندو نیز دینی است که مردسالاری با تار و پود آن درآمیخته است! دین چند خدائی یونانیان باستان نیز بر پایه مردسالاری است و پیش از یافتن آمریکا از سوی کریستف کلمب دین های چند خدائی بر پایه مردسالاری در میان بومیان آمریکا دیده می شدند، سرکار خانم رزا روشن، بوم گرائی (ناسیونالیسم) در همه جهان و همه تاریخ و در هر سرزمینی ویژگی های یکسانی دارد، مانند نژادپرستی و زبان پرستی و خاک پرستی و مرزپرستی و کهنه پرستی و مرده پرستی و ..... اما دین ها ویژگی های یکسانی ندارند! برای نمونه آن چنان که در دین اسلام زن ها به زنجیر کشیده می شوند در دین مسیحی زن ها به زنجیر کشیده نمی شوند! در دین مسیحی زن ها با حجاب سیاهی و تباهی دین اسلام پارچه پیچ نمی شوند! و یا مانند دین اسلام و دین یهود در دین مسیحی زن ها سنگسار نمی شوند! از این روی نمی توان گفت که همه دین ها به یک اندازه زن ستیز هستند چون دین ها باهمدیگر ناهمسان هستند! سرکار خانم رزا روشن شما می گوئید: ( ..... زور بازوی زنان در طول تاریخ عوض نشده است، زنان از نظر بیولوژیک تغییر زیادی نکردند، مردان نیز، چیزی که در طول تاریخ عوض شد ارزش گزاری انسان است ..... ) شما درست می گوئید اما در زمان برده داری که با پیدایش کشاورزی آغاز شد ارزش گزاری انسان ها بر پایه زور ماهیچه بوده است و اکنون چون نیاز به زور ماهیچه از میان رفته است ارزش گزاری انسان ها نیز دگرگون شده است و مردسالاری در بسیاری از بخش های جهان از میان رفته و زنان پادشاه و رئیس جمهور و نخست وزیر و ..... شده اند، سخن بسیار است و من شما را خسته نمی کنم اما اگر شما که از بانوان دانشمند هستید به لینک نوشتار نوین من به نام: "چگونگی پیدایش ناسیونالیسم و چگونگی پیدایش اینترناسیونالیسم در جهان" در تارنمای ایران گلوبال سر زده و یادداشتی در آن صفحه و در آن باره بنویسید مرا سرافراز خواهید کرد:
http://www.iranglobal.info/node/28638
دوست عزیز تبریزی
از کامنت و هم مقاله ارزشمندتان ممنون.
بطور مشخص از نگارش نحوه ی آن آموختم.
برخی لغات برایم آشنا نبود و اما احتمالن با تکامل زبان عوض خواهند شد.
امشب حتمن لینکی را که گذاشتید باز کرده و میخوانم.
در مورد ادیان نظرتان درست است. البته بدلیل همزمانی ادیان ابراهیمی و مکتوب بودنشان با قطعیت بیشتری آنان در دوران دامداری باید معتبر باشند و البته همانطور که بدرستی نوشتید درصد زن ستیزی آنان (با رجوع به کتاب هایشان) بسیار بالا است.
در مورد ادیان دیگر البته تحقیقات مفصلی از دیدگاه فمینیستی مانند ادیان ابراهیمی (سامی) در دسترسم نمیباشد. احتمال زیاد کتاب «پدریت غاصب» بزودی آنلاین شده و سوال های بیشتری را ایجاد خواهد کرد.
به نظرم بومیان امریکا بیشتر احترام به زمین، طبیعت و زن (مادر زمین...) داشتند. از شکار و کشتن حیوانات پوزش خواسته و زمین را شخم نمیزدند. شکافتن قلب مادر گویا میدانستند و ممنوع بود...
مبحت منشا ناسیونالیسم هم نیاز به بررسی بیشتر و یا شاید معرفی کتاب داشته باشد.البته همینجا از زحمتی که کشیدید ممنون و توجه را نیز جلب کردید که اغلب ستم ها از دوران قدیم بازتولید شدند و منشا آنها پیش از سرمایه داری بوده و جالب است تجسس اینکه راز بقایشان در چیست؟
این هم جالب است اگر تفکر کنیم که اگرچه زنان در دوره ی شکار و جمع آوری غذا کماکان ضعیف بودند (بدلیل حاملگی و غیره) پس چرا در کمونهای ابتدایی اجتماع انسانی، زنان انسان درجه دوم نبودند. و حتی بعدها دوره ی مادر تباری بود. (البته مادرتباری با مادرسالاری فرق دارد و تحقیقات کنونی اعلام کرد که زنان هرگز در تاریخ بشر سالاری نکردند بلکه تبار انسان به مادر شناخته میشد)
باری اینها البته تئوری هایی هستند کماکان معتبر اما کماکان هم در حد تئوری. و قابل بحث.
من را میبخشید اگر زبان فارسی ام کامل نیست و شاید بخشن راحت و مفهوم هم نیست.
خوشبختانه با وجود اینترنت، کمبود کتاب فارسی تا حدودی برطرف شده. مشکل اما کماکان نگارش فارسی است و کیبردها و برنامه های متنوعی در دسترس است. پس احتمالن استفاده ی نابجای برخی حروف و کلمات را میبخشید. با مقایسه ی واژه ها و حروف با مقاله ی شما متوجه تفاوت، نه تنها در شیوه ی نگارش بلکه تفاوت و محدودیت حروف فارسی روی کیبردم هم شدم.
خیلی خوب میشود متن هایی مانند متن و نوع نگارش بخصوص بیشتر در دسترس امثال ما قرار بگیرد. اعلب ما تا دوره ی مدرسه در ایران بوده و تجربه ی زیادی نداریم و مقاله های متفاوت باعث تکامل زبان و تجدید نظر و وسعت گوناگونی انتخاب میشوند و باید استقبال کرد.
من حتمن نوشته هایتان را در نت دنبال کرده و امیدوارم ادامه دهید.
حتمن به وبسایت انتشار مقاله هایتان میروم و خیلی خوب میشود اگر این بلاگ کوچک را قابل دانسته و برای اینجا هم متن بفرستید.
البته اینجا فیلتر سختی شده ولی دوستان عزیزی با قبول زحمت گاهن سر میزنند.
آدرس ایمیل را در زیر قرار میدهم و پیشاپیش ممنونم.
البته اینجا هیچ کامنتی حذف نمیشود و این تنها توافقی است که فعلن معتبر است، مگر اینکه توافق جدیدی باشد برای حذف کامنت.
این را نوشتم چون در یک مورد نویسنده ی مطلب خواهان حذف کامنتها شد که عملی نبود.
با اینهمه بسیار خوب میشود که مطلبتان را در آینده برای اینجا هم بفرستید. خوانندگان از طیف جدیدی خواهید داشت و شاید انگیزه ی مطالعه و تجسس در زمینه های دیگری غیر از سکسیسم را بیدار کنیم. ناسیونالیسم و راسیسم شباهت های بسیاری با ستم بروی زنان دارند...
پس امیدوارم بزودی خواننده ی مطلب جدیدی ازتان باشیم.
با دوستی
رزا
Rosaroshan2012@gmail.com
تبریزی عزیز
من در جواب کامنت اخیرتان در وبسایت ایران گلوبال کامنت طولانی گذاشتم و چون از فیلتر ناظر سایت باید رد شود نظرم را در همینجا هم برای خواندن قرار میدهم.
البته این کامنت پاسخ به مقاله ی شما نمیباشد بلکه در مورد بحث جاری در کامنت ها است.
رزا: بخشی از کامنت قبلی من در جواب کامنت گذار اول مقاله ی دوستمان تبریزی بود که ایده ی رسمی کردن زبان انگلیسی را در ایران و شاید در جهان داشت.
کامنت اول:
Xanender:
جای زبان فارسی، زبان مدرن اروپائی و بین الملی انگلیسی را، بعنوان زبان اداری جایگزین و رسمی بکنیم، که هم برای فرهنگ عقب مانده ایران خوب است، و هم برای پیشرفت و تکنولوژی.
من نیز در برابر این ایده در کامنت کوتاه اولم حمایت از گوناگونی را مطرح کردم.
از آنجایی که موضوع کامنتها به زبان برمیگردد، من نیز با مطرح کردن نظرم به موضوع کامنتها و نه مقاله ی دوستمان تبریزی که نکات خوب و برجسته ای دارد، برخورد میکنم.
بطور مشخص در ایران ما، با تسلط زبان فارسی (پارسی) مواجه هستیم. کودک آذری، کرد، عرب و... به زور و اجبار و کتک مجبور است زبان رسمی را در مدرسه و اجتماع بیاموزد.
اگرچه کودکان توانایی آموختن چندین زبان را دارند، اما کودکان برای یادگیری نیاز به انگیزه نیز دارند. زبان مادری را مانند شیر مادر به خوشی بلعیده و زبانهای دیگر را بستگی به انگیزه یا فرا میگیرند و یا بالا می آورند.
در مورد بالا آوردن زبان فارسی در ایران، تک تک ما فارسی زبانان مقصریم. کداممان زبان همسایگانمان را آموختیم؟ زبان ژاپنی را بلد شدیم، دریغ از یک کلمه "سلام" به کردی یا آذری...
ما بدون تفکر انتظار داریم هر انسانی در مرز کشور ایران تنفس میکند، فارسی بداند!
این را من به عنوان یک فارسی زبان میگویم. زبان مسلط!
به نظرم وقتش است ریشه های وجود "پان" ترکی و غیره را بشناسیم تا بتوانیم از آن فرا رویم.
ریشه ی اصلی ستم تاریخی، از ما به مردم همسایه مان است. پول نفت را در مرکز خرج میکنیم و از منابع کل کشور بهره برده و هر آنچه با فرهنگ رسمی بیگانه است را میکوبیم. و اینچنین است که با باز شدن حداقل فضا ی سیاسی، همه فورن خواهان جدایی از مرزهای رسمی ایران و خودمختاری میباشند. مانند زن ایرانی که به محض خروج از کشور در فکر خلاصی جانش از رابطه ی خانوادگی اجباری و طلاق (رهایی) است.
پس اول بپذیریم که هر انسانی در رابطه ی سلطه و نابرابر، خواهان رهایی است.
انتر ناسیونالیسم بودن و یا فرار از مسئله یعنی قبول زبان رسمی "انگلیسی" چاره ی مشکل نیست.
بعد از یک قرن سواستفاده ی اردوگاه سابقن موجود و سوسیالیسم، از انترناسیونالیسم پرولتری، و نهایتش اشغال افغانستان، نشان داد که با انترناسیونالیسم کردن فقط دهان امپریالیسم و قدرت مسلط "شوروی" شیرین شد و پس از سقوط دیکتاتوری، هر دهات و شهرکی هم از "شوروی" ها اعلام استقلال کرد. نهایتن هم مرزکشی کشورهای کوچک و خودمختار به نفع سیاستهای نئوگلوبالیسم جهانی شد. نگاهی به اقلیم کردستان که در آن زبان کردی "هم" تدریس میشود، نشان داد که دور ملت خود با کوبیدن روی زبان و فرهنگ مشترک، دیوار کشیدن نیز چاره نیست و رهایی نمی آورد. همین راه را نیز احتمالن اقلیم آذربایجان شاید برود و با جدایی و پیوستن آذری های ایران کنونی به آذربایجان شوروی سابق و اعلام استقلال از ایران...
ولی چاره چیست؟
نه میتوان اعتماد ریخته را (به سوسیالیسم، انترناسیونالیسم و... تمام ایده های خوب انسانی را) باز گرداند و نه میتوان به امید انگلیسی زبان کردن مردم ایران ، آب پاکی و فراموشی روی زخم ها و جراحات ناشی از تبعیض بین گروههای انسانی کشورمان ریخت.
کدام مادری است که به زبان انگلیسی لالایی بگوید؟ بیش از یک قرن زبان روسی در "شوروی" رسمی بود و مادران ارمنی به ارمنی و آذری به آذری و... لالایی گفتند!
انترناسیونالیسم نیز زبان مادری را به "سرود انترناسیونال" تبدیل نکرد!
راهی که به نظر من میرسد در فردای آزادی ایران، ایجاد مدارس چند زبانه است. کودکان آینده ی ایران،بهتر است قبل از آموختن فرانسه، انگلیسی یا شاید ژاپنی، زبان همسایه اش را بیاموزد. در کلاسهای بالاتر جوانان خودبخود مجبورند بدلیل تسلط اجباری زبان انگلیسی در علوم و تکنیک، زبان انگلیسی را با انگیزه ی خواندن مقالات علمی یاد بگیرد.
با آموزش زبان اقلیتهای اجتماعی کشور، میتوان به قلب شکسته ی مردم راه یافت. همسایه گان نزدیک را بهتر درک کرد و اعتماد سازی کرد.
همان کاری که اروپای بعد از جنگ جهانی دوم شروع کرد و اینک کم کم به بار مینشیند و هویت اروپایی کم کم واقعیت می یابد خارج از قراردادهای پولی و جنگ برای قبول پول مشترک یورو و مرز کشیدن بدور اروپا، جوانان اینجا هویت اروپایی دارند. خارج از مرزهای آلمانی و فرانسوی و... تعلق به قاره ی اروپا میتواند تعلق به جامعه ی انسانی و نهایتن تعلق به کره ی زمین را ایجاد کند. اینچنین است که گروههای جوانان آلمانی برای ماندن پناهجویان لامپدوزا کتک میخورند. آنان هویتشان دیگر در هیچ مرزی زندانی نیست. دوستشان افریقایی، زوجشان آسیایی، والدینشان اروپایی، همکارشان چینی...
در ادغام گروههای انسانی است که صلح پایدار و نفرت و پرستش نژاد، زبان، جنسیت و...برچیده میشود.
در جهان کنونی اگرچه لالایی ها متفاوت است، اما عاقبت قلبها یکسان خواهند زد.
اتوپی انترناسیونالیسم نه با تبلیغ از پایین، نه با اجبار از بالا و نه انتزاعی و آرمانی بلکه تنها از طریق گسترش همدلی، برابر شمردن، با هم گریختن، با هم خندیدن و با هم کودکی کردن تحقق پذیر است.
بگذاریم کودکانمان با هم بیامیزند، کشیدن مرزها اغلب به نابودی و جنگ انجامیده است.
پ.ن.: تخصص و تبحر!
به کسانی که در پی اظهارات کارشناسانه و متخصصها هستند، صادقانه بگویم: من مشاهده گر هستم. هیچ مدرکی از ساختارهای مردمی ندارم. از ساختارهای رسمی هر مدرکی بود کسب کردم. نظر من در این کامنت در هیچ سلسله مراتبی قرار ندارد و قرارش ندهیم. صدایی از بی صدایان است که گاهی در پارازیت های تریبونهای رسمی، در خر خر جستجوی بین کانالهای رادیو- تلویزیون، برای برخی قابل فهم میشود، برای دیگری اما همان پارازیت میماند.....
به تبریزی عزیزمان
زبان را باید بازپس گرفت. زبان کنونی اسلحه ای در خدمت سرکوب است!
تسلط بر آگاهی و وجدان بشری، عموما از کانال سوء استفاده از زبان، توسط طبقات اقتصادی – اجتماعی حاکم میگذرد. اساتیدِ کنترل سیستم، صاحبان وسایل ارتباطی و نخبگان حاکم، ایده ئولوژی بازار را از طریق تعاریف تخصصی، ناقص و دفرمه شده، منتشر میکنند. کلمات در اصل خنثی و معانی آنها مشخص است. اما وقتیکه بوسیله قدرت کنترل میشوند، بارِ معنایی متفاوت از زندگی واقعی بخود میگردند. این در درجه اول زبانیست برای القای بریدن و احساس ناتوانی. زبانی ست برای پذیرش منفعلانه چیزهایی که وجود داشته و باید باقی بمانند. واژگان و کلمات، نوکران نظام غالب و حاکم بر جهان بوده و استفاده ما از زبانِ قدرت، به عجز و درماندگی مان می انجامد. حل و فصل مشکل زبان در مرکز مبارزه برای رهایی انسان قرار دارد. زیرا زبان، نه شکلی دیگر از اشکال سلطه، بلکه قلب پروژه سیطره در نظام مستبد تجاری میباشد. بنابراین با تصاحب مجدد زبان و برقراری رابطه واقعی بین مردم توسط آن، امکان وقوع تغییرات رادیکال، بازهم از نو پدیدار میگردند. تنها بدین صورت پروژه های انقلابی و شاعرانه بازهم همسو میشوند. در جوش و خروش مردمی، کلمات پُر احساس و مفاهیم اصیل، مجددا ظهور کرده و توسط گروههای بیشمار مردم بکار گرفته میشوند. خلاقیت و معجزه زبان در درون ماست و نیرویی لایزال برای متحد کردنمان
تبریزی - سرکار خانم رزا روشن، به شما شادباش می گویم که گردانندگان تارنمای ایران گلوبال از یادداشت های (کامنت های) شما خوششان آمده و آنها را در لینکی جداگانه در آن تارنما با نام: "زبان اسلحهای برای سرکوب!" گنجانده اند:
http://www.iranglobal.info/node/29003
البته من نیز پاسخ شما را در لینک نوشتار: "چگونگی پیدایش ناسیونالیسم و چگونگی پیدایش اینترناسیونالیسم در جهان" داده ام که برای آن که چندباره نویسی نشود از نو آن را نمی نویسم و در آن لینک می توانید آن را ببینید:
http://www.iranglobal.info/node/28638
فهرست نوشته هائی که خود من در ایران گلوبال نوشته ام را در این لینک می توانید ببینید:
http://www.iranglobal.info/taxonomy/term/340
همچنین فهرست نوشته هائی که دیگران نوشته اند و من آنها را در تارنمای ایران گلوبال گنجانده ام را در این لینک می توانید ببینید و هر کدام را که پسندیدید می توانید در تارنگار خودتان بگنجانید:
http://www.iranglobal.info/taxonomy/term/339
در پایان این نکته را یادآوری می کنم که در هیچ کجای آذربایجان کسی نمی گوید من آذری هستم و همه می گویند من ترک هستم و آذری واژه ای نادرست و بی ریشه برای نام بردن از مردم آذربایجان است! با سپاس – تبریزی
تبریزی عزیز
ممنون از اینکه کلن با مقاله تان بقولی استارت و شروع بحث و تبادل نظر را دادید. من تا آنجایی که وقت اجازه داد سعی کردم در روشن شدن نظراتم پاسخ برخی از نظرات را بدهم.
در مورد آذری
راستش ترکها اولین (بزرگترین) اقلیت اروپا و بخصوص کشور آلمان میباشند. آلمانی ها از آنجا که پس از جنگ دوم از ترکیه کارگر میهمان وارد کردند و در زمان آتا تورک، کردها هم ترک بودند (پاسپورت ترکیه را داشتند) برای آلمانی ها همه ترک نامیده میشوند!
حال دوستان ترک ایرانی اینجا، شاید برای اشتباه نکردن اینان، خود را آذری مینامیدند و نه ترک و نه ایرانی!
از توضیحتان ممنون. چون من تا الان هم فکر میکردم آذری ها منصوب به آذربایجان با زبان ترکی...
البته در موردافغان ها هم همین است.
آنان اینجا خواهان نامیده شدن بعنوان افغانستانی هستند و چون افغان واحد پولی شان است.
در ایران من اصلن نشنیدم این را: ترک هستم را.
پدربزرگ و مادربزرگم یواشکی ترکی صحبت میکردند(در مورد موضوعاتی که ما نباید میفهمیدیم!). البته خودشان ترک نبودند و گویا جوانیشان این زبان را با زندگی در آذربایجان یاد گرفتند.
من هم تا الان فکر میکردم زبان ترکی است، و تعلق جغرافیایی آذری است!
ممنون از توضیحتان...
ارسال یک نظر