۱۸ آذر، ۱۳۹۵

عشق، ازدواج/ صیغه، باکرگی و باقی مصائب!

 رزا: عشق عین آزادی ست. 
تنها انسان رها تجربه اش می کند. 
غیر از این فقط آویزان همدیگر شدن است تا روی آب بمانی!
اگرچه همواره مشاهدات نتیجه ی غرق زودتر...
روی خط از اولین می پرسد/میگویم: دوست پسر رفیقم. تصمیمی جمعی/ دمکراتیک برای باکره نماندن!
تو چی؟ من رفتم "جنده خانه"!
اینروزها همه از نامه های عاشقانه فروغ فرخزاد می گویند. از صیغه شدنش و عشق به مردی «زن و بچه دار»!

مردک توده ای اکنون هر آنچه نصیبش شده را بمانند کالا بفروش می گذارد! نامه های فروغ را!
می گویند وضع روسها پس از  اتحاد جماهیر آنقدر خراب شد که پیرمرد، دندان مصنوعیش را نیز به فروش گذاشت!
از اینهمه "گذشت و فروتنی" البته "فمینیستها" به وجد آمده، تشکر شان را با ماساژ آلت آغا فایل صوتی کردند...
جایی خواندم پس از تراژدی/کمدی، مرحله ی تهوع است ...

در اتاقی که به اندازه یک تنهایی است، 
دل من که به اندازه یک عشق است، 
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد... 
به زوال زیبای گل ها در گلدان، به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای، 
و به آواز قناری ها که به اندازه یک پنجره می خوانند...

 جنجال های نامه منتشر شده جدید فروغ فرخزاد خطاب به ابراهیم گلستان
در یکی دو روز اخیر نامه جدیدی از فروغ فرخزاد خطاب به ابراهیم گلستان منتشر شده که بازتاب های بسیاری به همراه داشته است این گزارش به بررسی بازتاب های مختلف در خصوص انتشار این نامه پرداخته است.
https://youtu.be/Vh5xLA7zgyE
شکوه ميرزادگی
این که پس از 50 سال به خودش اجازه دهد که یکی از بزرگترین شعرای ایران را برای آقای گلستان صیغه کند واقعاً شرم آور است. شرم آور است که در نقش یک عاقد قلابی، اتهام زشتی چون «صیغه شدن» را به زنی زده که نه تنها این وصله ها به او نمی چسبد، بلکه دیگر نیست تا از خودش دفاع کند.
آقای بهنود، در ادعانامه ی خود، از زمانی می گوید که پدر آقای گلستان پسرش را تشویق می کند با فروغ  رابطه ای شرعی داشته باشند و استدلالش هم این است که چون همه ی مردم از رابطه آن دو با خبرند بهتر است این کار را بکنند. در اينجا آقای بهنود آنقدر گرفتار خیالات خودساخته ی خود شده که فراموش کرده است در آن زمان کسی را برای ارتباط خارج از ازدواج بین یک زن و مرد نه بازداشت می کردند و نه شلاق و سنگساری در ميان بود. دلیلی وجود نداشت که وقتی همه ی مردم از رابطه ی دو نفر آگاهند «آقا» برود و «خانم» را «صیغه» کند. بعد هم ایشان از کجا شاهد قدم زدن این سه تن و تصمیم به صیغه شدن گرفته اند؟ آیا کدام یک از این سه تن چنین ماجرایی را برای ایشان تعریف کرده است که حالا او آن را برملا می کند؟ فروغ و پدر گلستان که نیستند. آیا در آخر هفته هایی که بهنود در لندن «به خدمت» استادش گلستان می رسد این سخنان را از خود گلستان شنیده؟ و یا وقتی خبر شده که خانه ی گلستان در خطر مصادره است، و یا شنیده که گلستان قصد سر زدن به ایران را دارد خواسته «آب تربت»ی بر سر گلستان بریزد و به مقامات جمهوری اسلامی نشان دهد که این آقا بدون صیغه با فروغ ارتباط نداشته است؟ اما در این جا هم یادش رفته که زنان دیگری را که با گلستان رابطه داشته اند برای او صیغه کند. و آنوقت، به خاطر یک خانه و يک احياناً سفر، مقام روشنفکری را - که گلستان سال هاست به آن می بالد - از او گرفته و او را تبدیل به «سيد آقازاده» ای کرده که به خواست خانواده ی آخوندی اش تن به هر کاری می دهد


مسعود بهنود مدعی شد فروغ صیغه ابراهیم گلستان بوده است

 خبرگزاری ایرانشهر - مسعود بهنود روزنامه نگار و نویسنده ایرانی ساکن انگلستان اخیر مدعی شد بر اساس اطلاعاتی که او دارد، ابراهیم گلستان در مورخ 9 شهریور 1342 خورشیدی، فروغ فرخزاد را به صورت شرعی به عقد موقت خود درآورده است. این برای نخستین بار است چنین موضوعی که در محافل ادبی ایرانی مطرح می شود.

آقای بهنود که به بهانه همزمان شدن دو رویداد یکی تخریب منزل مسکونی ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد در منطقه دروس تهران و دیگری انتشار کتاب «فروغ فرخ زاد، کارنامه ادبی و چند نامه منتشر نشده» گردآوری و نوشته فرزانه میلانی، دست به قلم برده است در متنی نسبتا طولانی که برای نخستین بار در نیمروز دوشنبه 29 نوامبر2016 آنرا در فیسبوک شخصی خود منتشر کرد مدعی شد، فروغ فرخزاد به خواست پدر ابراهیم گلستان (تقی گلستان) و نیز با خطبه آیت الله تقوی شیرازی به عقد (صیغه) ابراهیم گلستان درآمده است.
برای بیشتر خواندن اینجا را کلیک کنیم.

۲۱ نظر:

ناشناس گفت...

یاد مسعود کیمیایی افتادم خیلی حشری بود میگفت من فروغ رو غسل دادم...
زنان مبارز و عاشق بخاطر مردسالاری در طول تاریخ سیاسی ایران حذف و همیشه گمنام باقی موندن، از بین همه ی اینها یک فروغ داریم با شهرت جهانی که خیلی ها دوست دارند هرجور شده بهش آویزون بشن و اسمشون سر زبونها و عقده های روانی و جنیسیشون ارضا بشه.

خارج از خیانت ها و کثافتکاری های آقای بهنود من فکر میکنم مسائلی مثل کمبودها و مشکلات و بیماری های جنسی هم در گفتن این خزعبلات دخیل هستند، خواهر رزا جان D:

antipomo

Rosa گفت...

هویت سازی برای فروغ فرخزاد-سه نامرد و یک زن

https://www.tribunezamaneh.com/archives/110225

حسن بهگر

برنامه هویت سازی جمهوری اسلامی هنوز ادامه دارد و حتا برای مردگان هم پرونده سازی می کند. نمونه ی تازه اش قصه سازی برای فروغ فرخزاد شاعر پرآوازه ی معاصر است که نمونه ی یک زن عصیانگر مدرنی است که نه تنها هیچ سازشی با دین ندارد بلکه آته یست است :
ای خدا ، ای خنده ی مرموز مرگ آلود-با تو بیگانه ست ، دردا ، ناله های من
من ترا کافر ، ترا منکر، ترا عاصی-کوری چشم تو ، این شیطان ، خدای من
برای چنین زنی که به اسطوره ای در میان ما بدل شده است; جمهوری اسلامی باید جامه ای بدوزد و او را کوتوله جلوه دهد. این حربه ی قدیمی متولیان دینی است که با تهمت های اخلاقی مخالفان خود را ننگین کنند تا مانع از انتشار افکار آنان شوند. کشف آلات و ادوات جنسی در خانه مشاهیر و رجال سیاسی تا پیدا کردن کاندوم و قرص ضدبارداری در خانه «گروهک ها » سناریوهای آشنای این 37 سال حکومت اسلامی است .
حال در این میان سه نفر آلت دست جمهوری اسلامی شده اند تا زن شاعری را در مسلخ دین قربانی کنند .ابراهیم گلستان نویسنده ی پرمدعایی که جز لاف زنی و پیچیده نویسی هنری ندارد . مسعود بهنود، نامی که همه او را می شناسند و به او اطمینان ندارند و مسعود کیمیایی کارگردانی که از زمان شاه برای رسیدن به کعبه ی جمهوری اسلامی سفرسنگ خود را اغاز کرد و هنوز در خدمت آنهاست . ای کاش به تجویز پوران فرخزادعمل می کرد که گفت : « به جای آنکه به دیگران ضربه بزند، همان حرکتی را انجام دهد که همینگوی وقتی حس کرد رو به افول است، انجام داد و اسلحه را زیر گلویش بگذارد و شلیک کند.» (بگذریم کی طلوع کرد که حال افول کند) هرسه نفر بالا یک نقطه ی مشترک دارند و آن عطش قدرت و شهرت است .
فروغ خود را بعنوان یک شاعر آزاده و نوپرداز در تاریخ ادبیات ایران به ثبت رسانده و پس از 40 سال که از مرگ او می گذرد ناگهان سروکله مسعود کیمیایی در هیأت مرده شور پیدا می شود که او فروغ فرخزاد را غسل داده و بهنود خبرنگاری که کشف کرده وی بنا به اصرار فک و فامیل گلستان صیغه عقد خوانده است تا شاید به ترتیبی این اسطوره زنان ایران با مدل امروز جمهوری اسلامی سازگار از آب در بیاید.
گیرم هم خبر صیغه خواندن برای فروغ درست باشد و فروغ به این امر تن داده باشد که صیغه بخوانند با شرایطی که زنان در جامعه ما دارند معهذا نه فروغ و نه خانواده اش دغدغه ی صیغه نداشته اند بلکه اینکار بنا به اصرار خانواده ی گلستان بوده است؛ چرا باید گلستان با اینهمه ادعا تسلیم شده باشد، او که هم ادعای کمونیست بودن دارد و هنوز هم ایده الش استالین است .
اگرکیمیایی مرده شوری کرده باشد ( که بنابه گفته خواهر فرخزاد دروغ است )، مرده که دیگر اختیاری ندارد که مرده شورش را انتخاب کند ولی گفتن آن و برپا کردن جار و جنجال شاید برای مداوای درد حقارت گوینده اش مرهمی موقت باشد، اما تأثیری در میان مردم ندارد زیرا مردم می دانند همه این کارها برای آنست که بر سر سراینده ی «عصیان» آب توبه بریزند. این افسانه ها را می سازند تا از ارزش او و از ارزش فکری او بکاهند و از این رو مردم خیانت به آرمان های فروغ را فراموش نخواهند کرد و این اراجیف از ارزش فروغ چیزی نمی کاهد. فروغ همچنان همان پری کوچکی است که خود وصفش کرده است :
من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
2016 Dec 7th Wed – چهارشنبه، 17 آذر 1395

Rosa گفت...

خیلی ها دوست دارند هرجور شده بهش آویزون بشن و اسمشون سر زبونها و عقده های روانی و جنیسیشون ارضا بشه.

عزیز دلبند :)آنتی پومو
به نظرم بخشی هم مربوط به پول ساختن از چیزی است که نباید کالا باشه!
در اختیار گذاشتن اطلاعات فروغ عزیزمان مجانی نیست.
حتی اینها از خاطراتشان پول می سازند چه برسد به نامه های فروغ که گنجی شده!

خوشحالم
بر و بچه هایی نازنین در کنارم دارم که قلبشان به عشق و نه نفرت می زند.
سال در حال نو شدن است اینجا و امید یک خانه تکانی فرهنگی شود...
...بقولی تولدی دیگر

و بدینسانست

که کسی میمیرد

و کسی میماند

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد ، مرواریدی

صید نخواهد کرد .


ناشناس گفت...

rosa va nashenas gerami salam ber shoma



aslan narahat nabashid


zir xaki hamishe zir xaki mimanad



ager 100 sal ham bogzared bazham chense sh avaz nemishe

piroz bashid

ناشناس گفت...

an zir xaki tala ast

na miposad

na zang mizanad

na jensesh avaz mishavad

ناشناس گفت...

سلام
انهائی ازاد زیستن و نه گفتن
معنای واقعی زندگی را فهمیدند
بقول چارلی میتوان ساعت خرید، ولی زمان را نه نمیشه خرید
با زیر خاکی ها نمیشه شوخی کرد

نمی دانم
شاید انها جاوانند

ناشناس گفت...

آنهائی که دنبال نبش قبرند در اشتباه هستند

انهائی ازاد زیستن و ازاد گشتن به خیلی چیز ها نه گفتن

شاید جاودانه ند

بقول چارلی میتوان ساعت خرید اما زمان را نه
هرگز

Antip گفت...

سلام ناشناس، ناراحت نمیشم عصبی هستم چون زورم و دستم بهش نمیرسه چرا اون باید تریبون میلیون نفری داشته باشه و من هم که همون قدر آگاهی دارم از فروغ مخاطبین نهایتن صد نفری...
در ضمن از طلا هم متنفرم D:
فروغ طلا نبود خود عشق بود.

درسته رزا ولی اینها بخصوص هنرمندان و بخصوص هنرمند سیاسی و اخلاق گرایان سیاسی دوسر سود میکنند هم پول هم ارضای روانی و ...
در این راه یک مقدار باید دقت کرد، گذاشتن نام متوهمی مثل کیمیایی در کنار خائنی مثل بهنود به نفع بهنودِ؛ که البته خودم هم اینکار رو کردم و پشیمون شدم!

رزا نظر خودت در مورد بی خدا بودنش چیه؟
من که اینطور فکر نمیکنم.

ناشناس گفت...

طلا

فقط یک مثال
چون طلا گم بشه پیدا کنی باز هم طلا

اوکی خود عشق هم باشه
دعوا ندارم

Antip گفت...


میدونم عزیزم، شوخی کردم
تقدیم به تو با عشق:

با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسانست
شهر من وتو ، طفلک شیرینم
دیریست کاشانه شیطانست


روزی رسد که چشم تو با حسرت
لغزد بر این ترانه ی دردآلود
جوئی مرا درون سخنهایم
گوئی بخود که مادر من او بود

Rosa گفت...

رزا نظر خودت در مورد بی خدا بودنش چیه؟

راستش
خیلی ها خدا ی عموم را نمی پرستند
بی خدا اما نیستند
جایش را با پول و قدرت
تاخت زده اند!

باید دید به کدام جهت خم می شوند.
بی خدایانی هم داریم که روی علم خم شده اند...
اما دانش هم قدرت می آورد.
من بیشتر از نافرمانها خوشم می آید:)

ناشناس گفت...

خیلی با حال بود
نافرمانی
یعنی خلاف جریان اب

ناشناس گفت...

نافرمانی یعنی خلاف جریان اب
نه خلاف جریان طبعت
دورسته دورود بر تو

ناشناس گفت...

سلام همکی خسته نباشید
من هم نافرمانم

باید خلاف جریان اب حرکت کرد

دانش هم قدرت میاورد

باید بیشتر توضیع داد

Rosa گفت...

دانش هم قدرت میاورد

باید بیشتر توضیع داد

رزا: 1)بخشی از قدرت مردسالاری نهفته در «کنارگذاشتن سیستماتیک زنان» از دانش است.
زنان اعتماد به نفس شان گرفته می شد. فکر می کردند مغز مردان بهتر می فهمد! کوچکی مغز زنان کماکان مثال آورده می شود!
2)بخشی نیز از مردسالارانه بودن خود دانش است.
بخش اول البته تاریخ مصرفش تمام شده است!
سنگرهای بخش دوم را زنان یکی پس از دیگری در حال فتح هستند!

نگاهی گذرا به زندگی روزمره ی خودمان: یک روانشناس قدرت حذف فیزیکی شما را دارد. چند روز پیش قرض ضد دیپرسیون تقریبن جان پناهجوی زیر سن افغانی را داشت بدست خود می گرفت.
اگرچه تجویز این قرص به افراد زیر 25 سال ممنوع است! حال باید انگیزه را یافت که برای خودکُشی کردن نژادپرستانه داده شده و یا به اشتباه. انواع و اقسام دستاوردهای دانش مغز اکنون توسط ارتش و نظامیان یا انجام می شود و یا از نظر مالی ساپورت میشود. اینروزها با پرونده ی دیپرسیون فعلن نمی توان مثلن خلبان شد. بتدریج تمام پتانسیل مغزی در گزینش معتبر و نظر روانشناس در داشتن شغل شرط اول خواهد شد. قدرت روسای جنون خانه ها. در برخی از مدارس اول ریتالین مثل صبحانه سرو می شود بعد درس شروع می شود. کودکان مدارس بینش فعالی با توصیه پزشکان قرصی و قرنتینه می شوند.
در مورد بخش دوم
مقاله زیر جالب است!
دانش قدرت است اگر بدن خود را بفهمیم مثلن...
رمزگشایی از ارگاسم زنان

http://www.bbc.com/persian/world-features-38259674

دکتر اندرو گلدستین از همان دوران تحصیل متوجه شد که بدن زنان و کارکرد دستگاه تناسلی و مختصات جنسی آنها چندان بررسی و شناخته نشده است.

"مدت تکمیل تخصص من در رشته پزشکی زنان حدود ۲۰ هزار ساعت بود و از تمام این مدت ما فقط یک درس ۴۵ دقیقه‌ای در مورد کارکرد جنسی زنان داشتیم. و می‌توانم به شما اطمینان دهم که تمام چیزهایی که در آن ۴۵ دقیقه به ما آموزش داده شد کاملا غلط بودند."

کم‌اهمیت بودن سکس زنان

دکتر گلدستین می‌افزاید: "به مشکلات سکسی زنان به نسبت نارسایی‌هایی سکسی مردان اهمیت کمتری داده می شود. به نظرم یک استاندارد دو گانه وجود دارد. متاسفانه نارسایی و یا ناتوانی‌های جنسی مردان شناخته شده و پذیرفته شده اند ولی اگر زنان چنین نارسایی‌هایی داشته باشند به آنها انگ می‌زنند. به آنها گفته می‌شود که در اختیار خود شماست."

به گفته دکتر متسون دریافت بودجه و حمایت مالی برای پژوهش‌های مربوط به لذت جنسی زنان بسیار دشوار است و اورگاسم (اوج لذت جنسی) زنان "یک مشکل اجتماعی مهم تلقی نمی‌شود". او همچنین در تشکیلات پزشکی شاهد مخالفت با تحقیقات در این عرصه است که از نگرشی توام با نوعی خشکه مقدسی دینی ناشی می‌شود.

"بسیاری از افرادی که در این حوزه‌ها تاثیرگذار هستند افکار محافظه‌کارانه‌ای دارند و با اختصاص بودجه دولتی به پژوهش در مورد سکس مخالفند. بنابراین کسی که می‌خواهد در این زمینه تحقیق کند باید راه حل‌های زیرکانه‌ای پیدا کند. به عنوان نمونه به من گفته شد که موضوع سکس را از طرح پیشنهادی‌ام برای تحقیقات حذف کنم. به من گفتند به جای سکس بهتر است از کلماتی مثل ارضاء روابط زناشویی و یا سلامت زوج‌ها استفاده کنم. چون صحبت از تحریک و اوج لذت جنسی به عنوان هدف نهایی تحقیقات، شانس اختصاص بودجه به طرح من را کاملا از بین خواهد برد."

در یک مورد از دکتر متسون دعوت شده بود در اجتماع گروهی از دانشگاهیان بازنشسته سخنرانی کند ولی به محض اینکه مشخص شد موضوع سخنرانی او کارکرد جنسی زنان است دعوت از او را لغو کردند.

او می گوید: "در مقابل موضوع سخنرانی و صحبت در مورد لذت جنسی زنان چنان مقاومت و وحشتی وجود داشت که بشدت تعجب کردم و حتی به من برخورد. گفتن این حقیقت واقعا مرا افسرده می‌کند. من تصور می‌کردم که حداقل این مسایل برای همه ما حل شده است."

کالیستا ویلسون در واکنش به چنین مشکلاتی برای این شاخه از تحقیقات پزشکی که بالاخره به سالها درد او پایان داد می‌گوید: "همه ما از واژن متولد شده‌ایم. چرا شناخت بهتری از آن پیدا نکنیم؟"

"چرا به واژن‌ها توجه بیشتری نکنیم؟ چرا در مورد آنها سرمایه‌گذاری بیشتری نمی‌کنیم؟ اگر بودجه بیشتری به این موضوع اختصاص یابد و بحث و گفتگوی بیشتری در مورد آن صورت بگیرد، هم مردان و هم زنان از آن نفع خواهند برد. به نظرم به نفع همگان خواهد بود."

Rosa گفت...

این هم جالبه از فوکو
...
تبارشناسی، از نظر قلمرو و مباحث مورد علاقه‌اش، شباهت انکارناپذیری به حوزۀ جامعه‌شناسی معرفت دارد؛[۸] اگرچه فوکو با نفی کامل مارکسیسم و جامعه‌شناسی معرفت، تبارشناسی را از آنها متمایز ‌کرده است. درواقع فوکو، برخلاف تلقی رایج، در دورۀ تبارشناسی قصد این را نداشته است که معرفت را به کارکردی ساده از قدرت تبدیل، و بین آنها رابطه علّی برقرار کند: «درواقع تصور می­کنم از دید عموم، من آن کسی هستم که گفته است دانش با قدرت یکی شده است و دانش فقط نقاب نازکی است که بر ساختارهای استیلا انداخته شده است … من به نکتۀ اولی با قهقهه پاسخ می­دهم».[۹] آن نسبتی که فوکو در تبارشناسی میان دانش و قدرت برقرار ­ساخته، نه روابط علت و معلولی، بلکه روابط شرطی است. از نظر تبارشناس هر نظامی از حقیقت با نظامی از قدرت متناسب است. درواقع او از نوعی امکان‌بخشی سخن گفته است؛ اینکه چگونه بعضی از نظام‌های عینی (اقتصادی، سیاسی و…) میدان را برای بعضی از گفتمان‌ها باز می‌کند و برای بعضی دیگر می‌بندد. البته این بستن و باز کردن نه در سطح آشکار و آگاهانۀ اقدام سیاسی، بلکه در سطح زیرآگاهی رخ می­دهد و ماهیتی تصادفی و برنامه‌ریزی‌نشده دارد. درواقع ما در اینجا با «به هم چفت و بست پیدا کردن مجموعه­ای از کنش­های گفتمانی با نهادها و اعمال غیرگفتمانی (که حوزۀ قدرت را شکل می‌دهند)» روبه‌روییم؛ برای مثال فوکو به نسبت میان توسعۀ دانش آمار با شکل­گیری دولت مدرن، یا پزشکی نوین با پیدایش نهاد بیمارستان (کلینیک) اشاره کرده است. از همین نقطه می­توان منفذی برای ورود به تلقی فوکو از مفهوم قدرت یافت.

تلقی سنتی از مفهوم قدرت، دولت را محل تجمع قدرت، و سیاست را عمل متمرکز بر قدرت قلمداد می­کند، امّا مقصود فوکو از قدرت فقط قدرت سیاسی دولت نیست. برای فوکو قدرت فقط بخشی از صحنۀ حیات اجتماعی نیست، بلکه تمام صحنه است. قدرت همه‌جا حاضر است و در هر قلمرویی می­توان از آن سراغ گرفت. نه فقط در دولت، که در مدرسه، محیط کار، رسانه، کلیسا، نهادهای خیریه و حتی روابط دوستی و زندگی خانوادگی، نه فقط در رابطه پلیس و متهم، بلکه در رابطۀ پزشک و بیمار. قدرت فعل یا صفت یک سوژه (فاعل) فردی یا جمعی نیست، بلکه «کثیری از ارتباط­های ویژه و محلی که به اتفاق هم کالبد اجتماعی را شکل می­دهند»[۱۰] است.

در همین حال، از نظر فوکو قدرت فقط امری منفی و بازدارنده نیست، بلکه مقوله­ای مولّد و امکان­بخش است. قدرت فقط سرکوب نمی­کند، بلکه سوژه­های خاص خود را خلق می­نماید و آنان را در جایگاه خود در کالبد اجتماعی جای می­دهد. البته «هر جا که قدرت هست، مقاومت هم هست»، ولی جایی بیرون از قلمروی قدرت وجود ندارد. خروج از هر سازوکار قدرت، به معنای ورود به سازوکار قدرت جدید است.[۱۱] روشن است که چنین فهمی از قدرت، به روشنی به دعوی روشنگری و تجدد دربارۀ رهایی را طعنه می‌زند. به نظر فوکو، آنچه از قرن هیجدهم به بعد در غرب پدیدار شد، چیزی جز دستگاه دانش ـ قدرت جدیدی با سازوکارهای سرکوب و فنون انضباطی خاص خود نیست.

اما این تلقی در عین پرورش چنین بصیرت انتقادی بنیادینی نسبت به دنیای مدرن، با بستن امکان هر گونه رهایی، به گونه‌ای تناقض‌آمیز از نوعی موضع محافظه­کارانه سر در می­آورد. اگر هر وضعیت ممکنی در قالب یک دستگاه دانش ـ قدرت در عرض وضع موجود قرار می­گیرد و اساساً قدرت مفهومی خنثی است که همیشه و همه­جا حاضر است، رهایی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ این معضلی است که فوکو برای آن پاسخ روشنی ندارد.

http://www.zamane.info/1390/01/%D9%81%D9%88%DA%A9%D9%88-%D9%88-%C2%AB%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%80-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA%C2%BB-2/

Rosa گفت...

ببخشید
چند نظر همراه با نظر خودم رفته بود هرزنامه!
اگر دانشم بیشتر بود جلوی این دست اندازی ها را می گرفتم!
امروز به کودک قضیه فیساقورس را توضیح دادم. بعدش گفتم حالا وقت خواب است. بدون مقاومت رفت بخوابه!
بهش گفتم: من بلد بودم چون یکی بهم یاد داد و تو هم فردا به دیگری یاد خواهی داد. حالا برو مسواک بزن!
خوشبختانه گفت نه! بعدش هم بلند شد خود را مشغول کتاب کرد که نخوابد!
چرخه ی قدرت را با همکاری غالب/مغلوب می توان شکست! اگر قدرت آنجور که فوکو می گوید گستردگی داره!
مهم این است که از دانش کسب شده برای اعمال قدرت استفاده نشه...

پرفسور من زمین زیر پایش را جارو می کرد، من همزمین مدرسه را میشویم!
خودِ داشتن دانش و مقام آکادمیک نباید انسانها را طبقاتی کند. مشکل اساسی وقتی است که دکتر مهندس/ همسر و توله ها، جایگاه و مقام بالاتری در جامعه کسب می کنند. در حالی که پزشکان بدون مرز روی سرشان در سوریه بمب بشکه ای فرود می آید و کک کسی هم نمی گزد! خود "حماقت کرده اند"
دانش در خدمت مردم قدرت نیست.
دانش در خدمت سیستم جنایت است. و قابله ی سیستم هیرارشیکال...

باید بتوان ساختارها را ابتدا در افکار شکاند، آنوقت فروریختن سلسله مراتب بسیار راحت است!
همین مسئله در رابطه با تحقیقات علمی است و تنها "پروژه های پولساز" اجازه ی ساپورت و آزمایشگاه دارند. وارد ساختارها شدن هم خطرناک است و یکهو در میابیم که از دستاوردهای فکری مان پنتاگون و برای گوانتانامو استفاده شده!
دوران کشف پنی سلین گذشته! باید دست قدرت را بوسید. و کسی که تا این حد سقوط کند، عقده ای و هرگز از اعمال قدرتش بر دیگری به سبب دانشی که به قیمت ماله کشیدن از سیستم کسب شده، کوتاه نخواهد آمد...

Rosa گفت...

نافرمانی یعنی خلاف جریان اب
نه خلاف جریان طبعت

رزا: چه کسی میتواند تعیین کند جریان طبیعت را؟
چه حرف چرتی جدن!

viva khalaf jarian

ناشناس گفت...

روزا
همیشه طبعت خودش را باز تولید و باز سازی میکند،
منطور این بود
انسان ها دارند طبعت را نابود میکنند

مقایسه دو پدیده بود نه بیشتر

ناشناس گفت...

فکر کنم کسی ادائی تعین مسیر جریان طبیعت خواهان است

صحبت سر بازسازی و تکمیل جریان طبیعت در دست خود طبعت است
انسان فقط در این میان در مسیر حرکت طبیت جز خرابکاری چیز دیکری از دستس بر نمی اید

تجربه تاریخی اجتمائی امروزه ثابت کرده انسانها همراه با دولتها جز خرابکاری انگیزه دیگری ندارد
روزا
خواستم بگم نافرمانی در این مقطع مثل خلاف جریان اب شنا کردن است
نتجه این حرکت ضدطبیت نیست
پیروز باشید

Rosa گفت...

ببخشید که یکی از کامنتها بدلایل نامعلوم رفت هرزنامه.
من پرسیدم و ربطی به موبایل ندارد. حتی کامنتهای کامپیوتری هم حذف می شوند:(

در مورد روند طبیعی راستش اینروزها هر چه به نفع سیستم است "طبیعی" قلمدار می شوند! رقابت مثلن... حال بیا ثابت کن همدلی و همبستگی- همجنس خواهی و بقیه چیزهای "غیر طبیعی" هم همه نوعش در طبیعت وجود دارد... منظور اینکه خلاف جریان بودن طبیعی یا غیرش وجود ندارد. ماهی هایی که روزها برای تخمریزی خلاف جریان آب شنا می کنند. یا شامپانزه های بونوبون که هم سکسگرایی دارند... کُلن همه ی "غیر طبیعی " ها در طبیعت وجود داشته و چیز غیر طبیعی اصولن وجود ندارد...