۰۲ مهر، ۱۳۹۴

ظهور لنین در برنامه ی پرگار بی بی سی! ما منتظر هیتلر هستیم!



مارکسیست ها ادعا می کنند که دیکتاتوری اشان، و فقط دیکتاتوری ایشان، نمایانگر اراده ی توده ها ست. پاسخ ما این است: هیچ دیکتاتوری وجود ندارد که نخواهد ادامه پیدا کند، لذا به بردگی توده ها تبدیل می گردد.

«جنگ، صلح است، آزادی، بردگی است و نادانی، توانایی است»
ظهور لنین در برنامه ی پرگار بی بی سی! ما منتظر هیتلر هستیم! برنامه 'لنین' در یوتیوب منتشر شد.
مهمان‌های برنامه: علیرضا بهتویی جامعه شناس و مازیار رازی پژوهشگر مارکسیست .
آقای رازی خودش لنینه

رزا: فکرش را بکنیم که بزودی هیتلر هم با آن سبیل نصفه اش در برنامه ی پرگار بی بی سی ظاهر شود.
وقتی سبیل بُزی و کله ی تراشیده ی م. رازی حضور شوک آور لنین در قرن 21 است، تنها میتوان بیاد جاودانه ی فانی درود فرستاد. فانی کاپلان در 16 سالگی یک آنارشیست بود که در حمایت از دهقانان به مامور تزار روسیه حمله کرد. فانی که از انفجار بمب دستی اش، خود تقریبن نابینا شده بود را به زندانهای مرگ تدریجی تزار انداختند. اعدامش نکردند و بعد از 11 سال زندان با بقیه ی زندانیان درانقلاب فوریه 1917  بدست مردم آزاد شد. فانی در زندان توسط همبندی اش، زنی بنام ماریا آلکساندرووا اسپیریدوناوا به گروه سوسیالیستهای انقلابی پیوست.

ماریا و گروه سوسیالیستهای انقلابی ابتدا بدلیل شعار اصلاحات ارضی لنین، به او پیوستند. البته پس از مدتی که لنین و بلشویکها مجلس موسسان را بدلیل در اکثریت بودن سوسیالیسهای انقلابی منحل اعلام کردند و با آلمانی ها پیمان صلح نوشتند، ماریا و جناح چپ سوسیالیستهای انقلابی از ائتلاف با لنین جدا شدند. آنها به اپوزیسیون چپ و شورایی علیه بلشویکها پیوستند. بقیه ی داستان مشخص است! بدلیل گستردگی اعتراض از مُنحل کردن مجلس، لنین آزادی مطبوعات و اجتماعات را ممنوع اعلام کرد. دستگیری انقلابیون گسترده بود. سوسیالیستهای انقلابی هم زیرزمینی شدند و اقدام به ترور افراد بالایی حکومت بلشویکها کردند. آنها در صدد ایجاد خط سومی بودند علیه ضد انقلاب بلشویکی و ژنرالهای سفید طرفدار تزار. اقدام به ترور لنین هم در همین چارچوب بود. البته فانی تقریبن نابینا، سه تیر شلیک کرد. لنین زنده ماند و بعدها (پس از 5 سال) فهمیدند که گلوله ی بیرون آورده از شانه ی لنین، از تپانچه ی فانی نبوده است. فانی رفقای همدستش (تک تیراندازها) را لو نداده و همانشب تیرباران میشود. او نمیدانست که دو نفر از رفقایش قبلن در همانجا توسط ساواک سرخ (چکا) در همین رابطه کشته  شده اند. جسد فانی را هم بمانند رزا لوگزامبورگ  سربه نیست کردند. او حتی خوش شانسی رزا را هم نداشت که جنازه اش را یافته و خاکسپاری کنند. هر دو ی این زنان انقلابی و طرفدار آزادی، حامی مجلس موسسان، مخالف دیکتاتوری، توسط "سوسیالیستها" به قتل رسیدند، یکی در جبهه ی دهقانان، دیگری در جبهه ی کارگران در قلب زحمتکشان ماندند.
در همین رابطه پس از ترور سفیر "صلح" آلمان در روسیه، لنین که بشدت جفت کرده بود و بدلیل پولهایی که از آلمان دریافت میکرد، موقعیت خود و حزبش را در خطر میدید. او برای اثبات سرسپردگیش به حکومت آلمان  25 نفر از دستگیر شدگان گروه سوسیالیستهای انقلابی را به خونخواهی سفیر محبوبش، بیدرنگ اعدام کرد. خونهایی که دستان حزب بلشویک را آلودند، با روبل های اهدایی آلمان پاک شده و پس از تثبیت "دولت شوراها"، طرح نپ و ورود مدیران و کارفرمایان در اهتزاز پرچم سرخ جشن گرفته شد. شهوت قدرت در میان بلشویکها آنقدر زیاد بود که پس از به درک نازل شدن لنین، استالین توانست تمام رقیبان حزبیش را از میان بردارد. حال یا با تبر (تروتسکی) و یا با نمایش دادگاههای اعترافات اجباری و بقیه ی اعضای حزب را هم "چیز خور" کردند و یا اعدام ...
شاید متن من برای برخی از لنینیستها شوک آور باشد. آنهایی که بمانند خود من در جوانی برای مرگ دیکتاتور سرخ در «اولین معلم» چنگیز آیتمایتف اشکها ریختند. اما حدیث آنچه بر سر مردم روسیه رفت شاید همان «قلعه ی حیوانات» بود!
چند سال پیش کتابی از رفیقی در نقد اسلاوی ژیژک خواندم. از حدود صفحه های 100 به بعد ترجمه هایی به فارسی در مورد انقلاب روسیه است. و اینکه اما گلدمن چگونه در حمایت از زندانیان سلولهای مرگ در اردوگاههای لنینی مبارزه کرد. گلدمن پس از فرارش از روسیه ی "سرخ" به حمایتش از زندانیان اردوگاههای اجباری و جنونخانه های لنینی ادامه داد. شرح اتفاقات بعد از انقلاب روسیه را میتوان در کتاب اما گلدمن «آنگونه که من زیستم» نیز بخوانیم.


 نسخە برای خواندن در آنلاین اینجا
نسخە برای چاپ اینجا

لینک دانلود کتاب آنگونه که من زیستم/ اما گلدمن 27.09 MB

رزا:  تنها باید به نمایش تلویزیونی مازیار رازی بعنوان یک تروتسکیست! آفرین گفت که سفیر دست راست استالین ، "رفیق" *کولنتای را بعنوان اولین زن سفیر در جهان معرفی میکند. و پشت دوربین چاقو به دست، کماکان از حمله کنندگان به "خانه ی بلشویکی" دفاع مشروع میکند!
اما هستند کسانی که برایشان این سوال پیش می آید که چرا سوسیالیستها در همان ابتدای حکومتشان خون همدیگر را ریختند؟ جوابش شاید تمامیت خواهی حزب بلشویکی باشد که با شعار "کمونیسم" و "تمام قدرت بدست شوراها" شروع کرد، اما منظورش در واقع تمام قدرت به حزب بلشویکی بود...


* کولنتای تنها فردی است که از پاکسازی های استالین قسردر رفت. سفیر محبوب استالین را با همه ی مدالهایش در عکس. بدون مدال سرخ مادری (البته با مدال معشوق سرخ به سینه!)

تاریخ تنها دو بار تکرار نمیشود.  دراین میز گرد پشت دوربینهای بی بی سی، ما محکومیم بین ورژنهای موجود : ساواک شاهی/ ساواک لنینی/ آنارشی بی سواد/  احتمالن هیتلر نوظهور در برنامه ی جدید پرگار، انتخاب کنیم!
من هم بمانند شما "میزگردان" برنامه را انتخاب میکنم!
اگر نخ های نامرعی عروسک چرخانان را نبینم!

راستی، او دهقان زاده است؟ کارگر زاده است؟ و یا از پدری اشراف زاده؟
سوالی که تنها م. رازی میتواند جواب دهد.
کسی که ملوانان انقلابی کرنشتات را "دهقان زاده" مینامد، احتمالن کودک مارکس از کُلفتش را نیز حرامزاده میخواند!  
سوسیالیسم ارتجاعی م. رازی لاجرم به دیکتاتوری سرخ  منجر میشود...
پس درود بر ملوانان حرامزاده ی کُرنشتات!
پیامشان به قصابان بلشویک (ژنرال تروتسکی و ژنرال  توخاچفسکی*): تا آخرین قطره خون ایستادگی میکنیم!
باشد که نام گمنام همگی شان در قلب مادر توده ها حک شود. گمنام ها
بی نام ها. دو هزار نفریها؟ سه هزار نفریها؟ نه!
ما بیشمارانیم. دریا را نمیتوان شمرد!

* تروتسکی کمیسر عالی جنگ، فرمانی را برای تسلیم نیروی دریایی کرونشتات صادر کرد که اگر تسلیم نشوید” مثل بچه مرغابی در یک استخر” شما را به گلوله می بندیم (ص 355.)
* ژنرال توخاچفسکی(که یکی از آزموده ترین ژنرال های معروف تزار بود و بعد از انقلاب حاضر شد بعنوان کارشناس نظامی کشتار در ارتش دولت بلشویک باقی بماند. البته ده ها ژنرال تزاری در ارتش سرخ انجام وظیفه می کردند که همه آنها در دوره قدرت استالینی اعدام شدند)
+ پایان اقامت اما گلدمن در دیکتاری سرخ: در سپتامر 1921 دو نویسنده و شاعر محبوب و شناخته شده آنارشیست روسیه، فانیا بارون و لِو چِرنی بدون محاکمه و تعیین جرمی تیرباران شدند که اِما گلدمن از شوک وارده تصمیم گرفت در روز برپایی گنگره سوم کمینترن برای اعتراض با زنجیر خود را بر نیمکت آهنی تالار گنگره ببندد. اما افراد ناراضی درون بلشویکها گفتند، چکا در کشتن او درنگ نخواهد کرد. رفقای آنارشیست از گلدمن خواستند، او به هر ترتیبی شده باید از روسیه خارج شود تا به مردم جهان بگوید که دیکتاتوری پرولتاریا، خود پرلتاریا را زنده به گور کرده است . و چنین هم شد(ص 27، اسناد روسیه).

ملوانان کرنشتاد :  "شوراها بدون کمونيست ها"

مقاله ی بالا ترجمه ای از رفقای شورایی در مورد قیام ملوانان کرنشتات میباشد. برای خواندن در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.

رزا: در ضمن من نمیگویم شما از سلاح شیمیایی هم علیه پرولتاریا استفاده کردید. شما خود اعتراف میکنید...
در زیر نوشته ی یک استالینیست!


نام من فانی کاپلان است امروز من به لنین تیراندازی کردم . این کار را به اراده خودم کردم . به شما نخواهم گفت که تپانچه ام را از چه کسی گرفتم . هیچ جزئیاتی را برایتان نخواهم گفت…از مدتها پیش قصد کشتن لنین را داشتم …من او را خائن به انقلاب می دانم… مرا قبلا به جرم شرکت در ترور یکی از مقامات حکومت تزاری در کی یف ، به آکوتوی تبعید کردند. مدت یازده سال در اردوگاه اجباری کار کردم… پس از انقلاب از زندان آزاد شدم …طرفدار مجلس موسسان بودم و هستم . پدر و مادرم در ایالات متحده به سر می برند . آنان در سال 1911 به امریکا مهاجرت کردند . چهار برادر و دو خواهر دارم . همگی آنها کارگر هستند . در میهن خود تحصیل کردم. من به لنین تیراندازی کردم.

مطالب مرتبط:
بحث های رادیویی در همین رابطه: رزا
http://www.radiopayam.ca/radio/RadioPayam_P3.Parvaz02OCT12.mp3

رزا و رامین
http://www.radiopayam.ca/radio/RadioPayam_Parvaz26AUG12.mp3

کُل فایلها: اینجا

۲۷ نظر:

ناشناس گفت...

Salam azizakam m-raziya Che migoyan MA dobare ber xahim gasht . Rosa gabl az Hitler kesane dige zohor dar bibici xahan dasht ba zaher karegari felan daren yek do mikonan. ..bezodi ashkar mishan merci

naskhad.blogspot.com گفت...

لنین, ترتسکی , واستالین = سگ زرد برادر شغال. بزبان دیگر, تا هر سه- بعد از بقدرت رسیدن حزب بلشویکی با هم در قدرت بودند- کشتن توده های کارگر و دهقان, چه تحت نام سوسیالیستهای انقلابی و چه آنارشیست روسی و اوکراینی برهبری رفیق نستور ماخنو "حلال" بود ....(بماند که ترتسکیستهای ایرانی نیز بگونه بی مسما نام سوسیالیست انقلابی را برای خود برگزیده اند!!)حال آنکه بعد از به بدرک ساقط شدن لنین و زنده شدن مجدد جنگ قدرت بین استالین و ترتسکی برای رهبری حزب جانی مسک بلشویکی داغ شد خون ترتسکس از استالین رنگین تر میشه و....خیر, هر سه تاشون گه یک خلا میباشند.ننگ تاریخ نثار حزب قدرت طلب بلشویکی که رسالتش همانا کشتن کارگران و اعدام کردن دهقانان و قداره بند جنایتکار تاریخ علیه رفقای آنارشیست کرونشتات و اوکراینی بلشویکی.

Rosa گفت...

سلام رفقا
این م.رازی تازه اسم سوسیالیستهای انقلابی را هم از این گروه "دهقانی- تروریستی" دزدیده!
باید سوال کرد وقتی که اینها (فانی ها و ماریا ها) در اعتلاف با بلشویکها بودند آنهم به اسم سوسیالیستهای انقلابی جناح چپ ، بدلیل اصلاحات ارضی علیه فئودالهای روس و ... اینها تروریست نبودند به زعم بلشویکها! بعد از ممنوعیت و بستن مجلس موسسان توسط لنین، مشخص است که اینها علیه بلشویکها اقدام کنند. جواب های/هوی است.
حال این جناب رازی که از سر تا پایش ذوب شده در مناسبات سرمایه داری است، به طرفداری از "طبقه ی کارگر" حتی اسم این گروه مخالف را «سوسیالیستهای انقلابی» را دزدیده، خود را گرایش «سوسیالیستهای انقلابی» هم میخواند و به اسم "شرایط جنگی" کشتن حتی نیروهای در اعتلافشان را هم توجیح میکند. فانی کاپلان و بقیه ی زنانی که برخاستند، در دوران تزار حکم حبس ابد گرفتند. در حکومت لنین و شُرکای جنایتکارش حتی محاکمه هم نشدند...اینها (بلشویکها) حکومتی اقلیت بر روی سر مردم بودند.
رازی ها و شرکا حتی اینقدر خلاقیت هم ندارند برای خود یک اسم بیابند و اسم گروه مخالف را هم غصب کرده اند.
من منتظرم ببینم سارا قاضی جدا شده از این گروه م. رازی اسنادی بیرون بدهد که ایشان چگونه مخارج حقوق ماهیانه پادوهای گروهش مثل علیرضا بیانی ها را میپردازد. شنیده ام که خودش را مثل انگلس میداند، کارخانه دار "متحد" کارگر !
ما اینجا داریم کسانی را که خودشان را شبیه افراد مشهور میکنند تا با عکاسی با توریستها (جلوی کلیسای دم شهر کُلن مثلن) پولی در بیاورند. متاسفانه اما گویااینها(رازی- بیانی...) امر بهشان مشتبه شده و با شبیه سازی خود به لنین فکر کرده اند یکبار دیگر عده ای را بدنبال خود بکشند. همه ی مردانشان ریش بزی گذاشته اند و موها را تراشیده! لنین شده اند!
و کسی هنوز به خانه ایشان نریخته، چاقو بدست گرفته جلوی دوربین بی بی سی به اسم دفاع از ناموس!
فکر میکنند توجیحاتشان در بین جوانان بزرگ شده در رژیم اسلامی خریدار دارد...
جوانان از اینها اما روی بر میگردانند چون استدلال خمینی هم برای کُشتار اسیران گروهها در اوین و زندانهای دیگر دقیقن همان "شرایط جنگی" با عراق بود. رژیم خمینی هم محاکمه ای برای زندانیان اسیرش نگذاشت. مثل استالین چند شوی نمایشی توابین برای مردم اجرا کردند و کُشتند. بعبارتی تشابه توجیح سرکوب آزادیها، قتل مخالفین و دگر اندیشان و... آنقدر شبیه است که زود دست افکار و نقشه های دیکتاتوری آینده ی لنینیستها برای جوانان اختناق کشیده در ایران، رو میشود.
کسی نیست بگوید: شما مخالفین اسیر و زندانیتان را به بهانه ی "دفاع مشروع به خانه" کُشتید!
دفاع از ناموس/ خانه/مردم/ملت/قوم.....مردسالارانه است و به نمایندگی از مردم!
حتی در مورد تجاوز و قتل، جامعه ی زنان و خود جامعه باید تصمیم بگیرد و آنهم در مشورت برای چگونگی بازگشت "ارازل و اوباش" که م. رازی همش اعلام میکرد. اعلام "ارازل و اوباش" از دهان کثیف دیکتاتور موابانه ی م. رازی لنینیست، نشان میدهد که اینها هنوز بروی فرهنگ ارتجاعی رژیم اسلامی برای عضو گیری و پروپاگاندای سیاسی حساب باز کرده اند و نفرت جوانان را از رسانه ای شدن اعدام ها و شلاق زدن در انظار عمومی رژیم را درک نکرده و روی تماشاچیان تخمه شکن در مراسم اعدام 5 صبح حساب باز کرده اند و البته اینبار نه به اسم اسلام بلکه به نام نامی سوسیالیسم!
باری
شوی تهوع آوری بود...
نشان داد آنها که هنوز "حزب لنینی" هم ندارند، چقدر دیکتاتور هستند چه برسد به احزاب کمونیست موجود کنونی....

Rosa گفت...

Salam azizakam m-raziya Che migoyan MA dobare ber xahim gasht . Rosa gabl az Hitler kesane dige zohor dar bibici xahan dasht ba zaher karegari felan daren yek do mikonan. ..bezodi ashkar mishan merci
سلام عزیزکم
م. رازی چه میگوید؟ ما دوباره برخواهیم گشت.
رزا قبل از هیتلر کسان دیگری در بی بی سی ظهور خواهند داشت. با ظاهر کارگری فعلن دارند یک و دو میکنند. بزودی آشکار میشوند.
مرسی
---------------------------
سلام عزیز
این گرایش مارکسیسم انقلابی م. رازی حزب ندارد و چند پادوی "فعال کارگری" را در همان ترکیه خریده و با گذاشتن ریش لنینی تعدادی را ترغیب به ریش و دور خود جمع کرده. چند وقت پیش خانم سارا قاضی و چند نفر را که از گروه انشعاب کردند را استالینیست خوانده و متقابلن انشعابیون م. رازی را بوروکرات و استالینیست خواندند. حال معلوم نیست این م. رازی در امریکا نشسته، چگونه در استثمار طبقه ی کارگر سهیم است. در واقع دارند در گروهشان همدیگر را خفه میکنند، بعد از 20 سال با هم در یک گروه بودن.
لااقل من سارا قاضی را در جنبش زنان از 15 سال پیش میشناسم تا سال پیش با م. رازی در یک گروه بود.
حال یکی گرایش مارکسیسم انقلابی دیگری لابد غیر انقلابی...
آنوقتا سارا قاضی میگفت (پس از انتقاد کیش شخصیت داشتن) ما سوسیالیستهای انقلابی هستیم!
خوب مارکسیست انقلابی/ضد انقلابی!
سوسیالیستهای انقلابی/ضد انقلابی!
تروتسکیستهای انقلابی/ضد انقلابی!
پول داشته باش میسازی گروههای دیگر...
استالینیست انقلابی= مائویست انقلابی!
استالینیست ضد انقلابی= آواکیانیست!
و بر عکس!
خوشبختانه فمینیسم و آنارشیسم مجموعه تئوری ها هستند و کُلی.
اگرنه فعالین زنان سوسیالیستی لابد دامن بلند زتکین و رزا باید میپوشیدند و آنارشیستها هم ریش باکونینی!
من راستش از اینهمه گوناگونی نظریه و چهره در ایسم هایی که در واقع ایسم نیستند (مثل فمینیسم/آنارشیسم)کیف میکنم. کسی هم خوشبختانه گروه فمینیستی رزا های انقلابی ! بر مبنای مارکسیستهای انقلابی نزده یا زتکینیسم یا سیمون دوبواریسم یا...
اغلب گروههای مردسالار سلسله مراتبی بشدت خود را ذوب شده در رهبر کرده ریش بُزی شان را روزانه راست و ریست میکنند بجای تحول در اندیشه و خلاقیت در نظر و تئوری های جدید...
که در قرن 21 با گرایش به گوناگونی و پیوستن به حوزه های مختلف کاری (محیط زیست/ زنان/ ترنسها/ کارگری/ ...)آنارشی سبز/بنفش/صورتی/سرخ...) بیشتر جواب میدهد یعنی ایجاد گروههای کاری تا آویزان شدن به افکار مومیایی شده ی رهبر/لنین/ مارکس... مومیایی کردن تحولی نخواهد داشت. خوشبختانه گویا جسد لنین/استالین را چند سال پیش دفن کردند!
پایدار ، استوار باشید...
سبز باشیم!


ناشناس گفت...

لنین همچون رزالوگزامبورگ متعلق به جناح چپ سوسیال دموکراسی بودند، اگرچه رزا در موارد متعددی با لنین اختلاف داشت اما در کل انقلاب اکتبر را به رسمیت مشناخت و آنرا انقلاب کارگری ارزیابی نموده است. - اگرچه بعدا انقلاب شکست خورد و ضد انقلاب استالینی حاکم شد- شما متدلوژی مارکس را قبول نداریدو بعدبرای اعتبار بخشیدن به گفته هایتان از رزالوگزامبورگ مساعدت می جویید.

ناشناس گفت...

salam dost gerami kodam metoloji chera behs ra axte mikonid xod marx 10 sal az siasat fasele gerefd va chera in agab neshi anjam shod dar hoseleye in kamet nist mege komon paris marx ra shoke nakard aya marx az komon paris dars gerfd aslan ma gabal in ke jonbesh ha va herakat ijtemayi sohbat nem konim belafase az lenin va ya marx sohbat mikonim chera tebegeye karger ra xalesala mikonim chera chera to bi bi ci fogor engelabi migirim ve dad mikeshim ke in ha az engelab ferar mikonan ve darvage to fengan b b c engelab mikonim aslan beram mohem nist ke rosa ve lenin dar megteii ba ham bodan anch mohem ast chera tebege kargeran ve zahmat keshan be in roz ofdadan che kesi in vaziyat dorost kerdan, ager koshten keregeran kornshtat eftexar ast an moge m,razi nemayende tebegge kargeran jehan ast bedbe

ناشناس گفت...

bedbaxti midoni az koja shoro shod zamani ke tebege karger gol xord ve xodeshon ba etexabat kezave kaza meshgol kerdan bedbexti bedi in ke merdom avaze in ke garde meli hesab versaie zede engelabi ra beresad baz ham ba etexab bazi baxt dorost az haman zaman jaye ingelab ve zede engelab avaz shod hal shoma az metod sohbat mikoni mege versay paris chegeder ozv dast 27000 nafar garde meli chegedar ozv dasht bish az 100000 nafar taze aksare merdom paris az engelab defa mikerdan piroz bashid

Rosa گفت...

نوشتید: لنین همچون رزالوگزامبورگ متعلق به جناح چپ سوسیال دموکراسی بودند، اگرچه رزا در موارد متعددی با لنین اختلاف داشت اما در کل انقلاب اکتبر را به رسمیت مشناخت .

نوشتم: فانی کاپلان که سعی در ترور لنین داشت خود و گروهش نه تنها انقلابی بودند، بلکه سوسیالیستهای انقلابی (جناح چپ) بوده که در اعتلاف با بلشویکها بودند. یعنی پشت سنگر علیه تزاریستها. پس از اعلام انحلال مجلس موسسان صلح نپ و بقیه ی سیاستهای اتخاز شده، سوسیالیستهای انقلابی در جبهه ی اپوزیسیون چپ لنین قرار گرفتند.
و این را هم در برابر سخنان دروغ م. رازی نوشتم که گفت ترورها کار جاسوسان انگلیس و امپریالیسته بود.
رزا لگزامبورگ هم مخالف بستن مجلس بود چرا؟ بخاطر حذف لنینی بقیه ی اقشار جامعه. اختناق و تک حزبی.
فراکسیون هم حتی در حزب ممنوع اعلام شد..
رزا، فانی ماریا و بقیه طرفدار انقلاب و علیه تزار بودند.

مسلمن رزا از همان زندان اخطار تک حزبی نشدن به لنین و دارو دسته اش را داد. اگر هم زنده میماند مسلمن با آن روحیه انقلابی اش با اعدام های صحرایی توسط لنین و تروتسکی مخالفت میکرد.

شما هر متدولوژی میخواهید داشته باشید. متدولوژی وابسته کردن اعدامیان اسیر دهه ی 60 توسط خمینی، "ضد انقلاب " نامیدن آنان، دادگاه صحرایی گذاشتن و جاسوس امریکا نامیدن آنان و یا جاسوس عراق و.... دروغ بود.

همانطور که م. رازی و تروتسکیستها تحریف کرده و اعدام مخالفان چپ و اپوزیسیونشان را "اعدام انقلابی" نامیدند. کجا؟ آنهم در بی بی سی!

رزا لوکزامبرگ نه در کنار شما و نه در کنار کائوتسکی قرار میگرفت. خودتان هم خوب واقفید.
رزا و فانی و ملوانان کرنشتات هر کدام به نوع خود علیه تثبیت ضد انقلاب بلشویکی نوشتند مبارزه کرده و متاسفانه جانشان را دادند.
طنز تاریخ که استالین به بقیه ی سران حزب رحم نکرد.
باری
جا زدن دیکتاتوری به اسم سوسیالیسم، استخوانهای مارکس را هم لرزانده در قبر...او تصورش را هم احتمالن نمیکرد، دهشتناکی دیکتاتوری واقعی حزب کمونیست را!
خوشبختانه بجز ورژن دولتی، امروزه تمام اسناد رشوه گیری های لنین از آلمان هم رو شده. و "شوروی" هم سقوط مفتضحانه ای کرد و دیوارها فرو ریخته.
کشتارها را با هیچ متدولوژی ای نمیتوان توجیح کرد.
سوسیالیسم بدون آزادی بردگی است...

ناشناس گفت...

گروه اسپارتاکوس چه می خواهد؟ می خواهد در روح انتقادش به لنین و تروتسکی خیلی روشن و واضح با متدهای بلشویکی چون آنچه که در سال 1918 در روسیه به اجرا درآمد، مرزبندی کند بدون اینکه نامی از بلشویک ها ببرد":(در انقلاب های بورژوازی خون ها ریخته شد ، ترور و قتل های سیاسی اسلحه ای بود در دستان طبقه ای که در حال خیزش بود. اما در انقلاب های پرولتاریائی ، پرولتاریا برای رسیدن به اهدافش احتیاجی به ترور ندارد و از آن نفرت دارد. انقلاب پرولتاریائی احتیاجی به این گونه ابزار مبارزاتی نخواهد داشت زیرا که هدف مبارزه اش نه افراد بلکه مبارزه با نهاد هاست و نمی خواهد با تصوراتی خام وارد عصری شود که برای مبارزه با سرخوردگی ها این چنین خونین انتقام گرفته شده است...

سوءقصد به لنین توسط سوسیال انقلابیون چپ نتیجه اجباری استثمار اشکال سخنوری دمکراتیک بود (نفی آزادی بیان). در واقع تلاش در قتل استبداد بود. قتل استبداد تنها قتلی است که از نگاه دمکراتیک قانونی است و از آنجا که این استبداد است که خودش را بر فراز مرگ و زندگی انسانها قرار می دهد و در باره زندگی دیگران خارج از شرایط دولت مدنی تصمیم می گیرد ، تنها مرگ می تواند به این رهبریت استبدادی پایانی دهد.

Rosa گفت...

آزادی­های دموکراتیک

مساله­ی مجلس موسسان از آن جا آغاز می­شود كه لنین و حزب بلشویك تا زمان پیروزی انقلاب به شدت خواستار تشكیل این مجلس بودند و سیاست دولت كرنسكی در طفره رفتن از آن، یكی از بندهای كیفرخواست بلشویك­ها علیه آن دولت محسوب می­شد. اما پس از پیروزی انقلاب، بلشویك­ها این مجلس را منحل كردند. تروتسكی در جزوه­ی معروفی به نام «از اكتبر تا برستلیتوفسك»، دلایل آن را به صورتی كاملا مكانیكی ناشی از تغییر فضای انقلابی به نفع چپ در ماه­های پیش از انقلاب و عدم انعكاس این تغییر در فهرست داوطلبانی می­داند كه از سوی متحدان آن­ها یعنی حزب سوسیالیست انقلابی كه به چپ گرایش یافته بود، ارائه شده بود. حزب سوسیالیست انقلابی در جریان انقلاب به دو جناح چپ و راست تقسیم شد، اما فهرست آن­ها كه مربوط به پیش از انقلاب اكتبر بود، هنوز نمودار نمایندگان راست بود... تروتسكی می­افزاید: چون توده­های دهقانی در نواحی دوردست تصویری از تغییرات پتروگراد و مسكو نداشتند، هم­چنان به همان فهرست راست قدیمی رای دادند و اشخاصی رای آوردند كه انقلاب اكتبر سرنگون كرده بود مانند كرنسكی. به عبارتی، مجلس موسسان از تكامل مبارزه­ی سیاسی و تكامل گروه­بندی حزبی عقب مانده بود.

لوکزامبورگ در پاسخ با نكته بینی می­گوید: اگر مجلس موسسانی كه عمرش سپری شده و بنابراین مُرده­­زاد است باید منحل شود، بلشویك­ها می­توانستند بدون تاخیر انتخابات جدیدی برای مجلس موسسان جدیدی برگزار كنند و یا قدرت را به جنبش در حال شكوفایی شوراها بسپارند. اما بلشویك­ها هر دو نظر را به نفع دولت تك حزبی رد كردند و كل ساز و كار نهادهای دموكراتیك را زیر سئوال بردند. تروتسكی در بحث خود ساز و كار دموكراتیك را نهادی دست و پا گیر برای كشوری بزرگ با وسایل فنی ابتدایی می­داند. اما لوکزامبورگ نشان می­دهد كه همین ساز و كار دست و پا گیر نهادهای دموكراتیك یك عامل اصلاح كننده­ی قدرتمند، یعنی عنصر زنده­ی توده­ها، را در اختیار دارد و هر چه نهادها دموكراتیك­تر باشند، ضربان حیات سیاسی توده­ها زنده­تر و قوی و نفوذ آن­ها مستقیم­تر و كامل­تر خواهد بود.

Rosa گفت...


دلیل دیگری كه بعدها تروتسكی در مورد انحلال مجلس موسسان آورد، ظهور شوراها به عنوان یك شكل مدرن سازمانی است. اما دقیقا طولی نكشید كه شوراها نیز از حیض انتفاع ساقط و به زائده­ای از دولت تك حزبی بدل شدند. این گرایش را رزا لوكزامبورگ در 1918 تشخیص می­دهد، یعنی زمانی كه هنوز وجود شوراها وجه تمایز دموكراسی پرولتری در مقابل دولت­های بورژوایی بود.

لوکزامبورگ در این مقاله هنوز میان جمهوری و شوراها انتخاب نهایی خود را نكرده است: تنها در سال 1919 در جریان قیام اسپارتاكیست­هاست كه بی هیچ ابهامی از شوراهای كارگران و سربازان حمایت می­كند. هم­چنین در این جا به این مساله نمی­پردازد كه كدام شكل نهادی می­تواند به بهترین شكلی آزادی­های مدنی را حفظ كند. به این اكتفا می­كند كه بلشویك­ها را به آزادی حق رای، آزادی نامحدود مطبوعات و اجتماعات، گسترش گفتگوها و رعایت دموكراسی فرا بخواند. به گفته­ی او، كار با مجلس موسسان و حق رای تمام نمی­شود؛ چرا كه بدون مطبوعاتی آزاد، بدون حق نامحدود تشكیل سازمان­ها و انجمن­ها و گردهمایی­ها، حكومت توده­های وسیع مردم یك­سره غیرقابل تصور است.

لوکزامبورگ از اثرات این تصمیم­گیری و استفاده از ترور بر آینده­ی انقلاب و نیز معنای سوسیالیسم در هراس بود. لوكزامبورگ تشخیص می­داد كه حذف دموكراسی و آزادی­های مرتبط با آن به سركوب حیات سیاسی در كل كشور می­انجامد. می­گفت: «حكومت وحشت اخلاق عمومی را فاسد می­كند... لنین و تروتسكی شوراها را به عنوان تنها نماینده­ی توده­های كارگر جایگزین نهادهای نمایندگی كردند كه توسط انتخابات عمومی و مردمی ایجاد شده بود. اما با سركوب حیات سیاسی در سراسر كشور، زندگی در شوراها هر چه بیشتر فلج می­شد. بدون انتخابات عمومی، بدون آزادی نامحدود مطبوعات و اجتماعات، بدون مبارزه­ی آزاد افكار، زندگی در هر نهاد اجتماعی از بین خواهد رفت و به ظاهری صرف از آن تبدیل خواهد شد و تنها دیوان­سالاری به عنوان عنصری فعال در آن باقی خواهد ماند. زندگی عمومی رفته رفته به خواب می­رود، چند دوجین از رهبران حزبی با انرژی پایان ناپذیر و تجربه­ای تمام نشدنی به اداره­ی امور خواهند پرداخت و رهبری خواهند كرد. در واقعیت فقط تنی چند از مغزهای برجسته در میان آن­ها كار رهبری را انجام خواهند داد و گه­گاه نخبگانی از طبقه­ی كارگر به گردهمایی­ها دعوت می­شوند تا برای سخنرانی­های رهبران كف بزنند و به اتفاق قطع­نامه­های پیشنهاد شده را تصویب كنند. این در اصل امورات یك فرقه است، یقینا یك دیكتاتوری است، ولی نه دیكتاتوری پرولتاریا، دیكتاتوری مشتی سیاست­مدار، یعنی دیكتاتوری به مفهوم بورژوایی، به مفهوم حكومت ژاكوبن­ها... بله، از این هم می­توان فراتر رفت: چنین شرایطی ناگزیر باید موجب شود كه زندگی عمومی به توحش كشیده شود: اقدام به ترور، تیرباران گروگان­ها و غیره.» (گزیده­هایی از رزا لوكزامبورگ، ترجمه­ی حسن مرتضوی، انتشارات نیكا، تهران، 1386، صفحات 412-413). به راحتی در این اشارات می­توان ادامه­ی دیدگاه رزا لوكزامبورگ را در نقد حزب پیشاهنگ لنین دید كه سال­ها پیش از آن عنوان كرده بود

Rosa گفت...

به نظر لوکزامبورگ، خطای بنیادی لنین و تروتسكی این بود كه درست مانند بین­الملل دوم، دیكتاتوری پرولتاریا را در مقابل دموكراسی قرار می­دادند. از نظر رزا لوكزامبورگ، دیكتاتوری پرولتاریای جدید باید به گونه­ای رادیكال اشكال دموكراتیك خودگردانی پرولتری را باب كند، نه آن كه خود دموكراسی را حذف كند. از نظر تروتسكی، ماركسیست­ها ستایش­گر بت دموكراسی صوری نبودند و بر همین مبنا خود دمكراسی را نفی می­كرد. اما به گفته­ی لوکزامبورگ، ماركسیست­ها همیشه هسته­ی اجتماعی دموكراسی را از شكل سیاسی دموكراسی بورژوایی جدا می­كردند. همیشه هسته­ی سخت نابرابری اجتماعی و نبود آزادی را كه زیر پوسته­ی شیرین برابری و آزادی صوری پنهان شده برملا می­كرده­اند، نه آن كه خود دموكراسی را حذف كنند. وجه تمایز دیكتاتوری پرولتاریا «در شیوه­ای است كه دموكراسی را به كار می­گیرد نه در حذف آن.» این در حالی است كه بلشویك­ها با برجسته كردن بورژوایی بودن دموكراسی، اصل دموكراسی و نهادهای دموكراتیك را زیر سئوال بردند. از این جا تا پذیرش تمامی رویه­های بوروكراتیك و استبدادی به نام سوسیالیسم و آزادی فاصله­ی كمی وجود دارد.

در همین جاست كه معنای نهفته در این اظهار نظر معروف لوکزامبورگ مشخص می­شود، قطعه­ای كه یادآور نظر ماركس جوان درباره­ی آزادی مطبوعات است: «آزادی فقط برای طرف­داران حكومت، فقط برای اعضای حزب، هر قدر هم كه پرشمار باشند ابدا آزادی نیست. آزادی همیشه و منحصرا آزادی برای كسی است كه متفاوت می­اندیشد. حیات عمومی كشورهایی كه آزادی محدودی دارند، فقرزده، مفلوك، صلب و بی ثمر خواهد بود دقیقاً به این دلیل كه با حذف دموكراسی سرچشمه­های زنده­ی تمامی غنا و پیشرفت معنوی قطع می­شود.»(همان جا، صفحه­ی 410)

Rosa گفت...


لوكزامبورگ انحطاط انقلاب روسیه را بیش از آن كه نتیجه­ی عقب ماندگی اقتصادی آن بداند، ناشی از شكست سیاسی سوسیال دموكراسی غربی برای برآورده كردن تكالیف انقلابی بین­المللی می­دانست. اما این پاسخ بخشی از ماجراست. در واقع پرسش بزرگی كه انقلاب اكتبر طرح كرد، اما به آن پاسخی نداد، نحوه­ی ضمانت از آزادی­های دموكراتیك است. زمانی كه شوراها از نقش رهبری كننده­ی خود به نقشی حاشیه­ای كشیده می­شوند و عملا نقش مستقل اتحادیه­های كارگری به تابعی از حزب می­انجامد، حیات عمومی خوار و ذلیل می­شود. راه مقابله با چنین وضعیتی چیست؟ كدام مرجع و نهاد در این ناتوانی عمومی جامعه می­تواند از حقوق فردی شهروندانی دفاع كند كه برای هزار و یك مساله: اقتدار حزب، شوراها، اتحادیه­ها، گارد سرخ و ارتش سرخ را به چالش می­كشند و این شهامت را داشته باشند كه با سری افراشته بدون ترس از مصیبت­های بعدی انتقاد كند. آن چه كه سال­ها بعد از انقلاب اكتبر رُخ داد و رزا لوكزامبورگ زنده نماند تا ببیند، این بود كه بدترین پیش­بینی­های وی به تحقق انجامید. این پرسش هم­چنان ادامه دارد و بی­گمان هر بدیل سوسیالیستی كه خواهان الغای ازخودبیگانگی انسان است، ناگزیر است به این پرسش پاسخ دهد: پس از انقلاب چه اتفاقی خواهد افتاد؟



بحثی پیرامون کتاب «گزیده­هایی از رزا لوکزامبورگ»، به کوشش پیتر هودیس و کوین ب. اندرسون، ترجمه از حسن مرتضوی. (تهران: نشر نیکا، 1385

Rosa گفت...

به نظر من شخصن:
روژاوا و کوبانی دارند خوب به پیش میروند.
حزبها اگر هستند باید از جامعه الهام بگیرند.
در عین پیشنهادات خوبشان فرمانبری کنند.
کلن حزب بدلیل سلسله مراتب توان ساختن و یا کمکی در ساختن نهادهای غیر سلسله مراتبی نمیتواند ایفا کند.
سنگی هست جلوی پای ساختارهای مردمی شبکه ای و افقی
نابود باد احزاب و ساختارهای هرمی

ناشناس گفت...

rosa benazar man bayet ye behso tori anjam dad ta digeran ham estefade konan ager tolani ve yekterefe bashe nemishe, socializ markzim xili otopi ast ,, ma xili roshan sohbet mikonim ma mixahim az nogte A............. be B herekat herekat konim hij kas nogte B ra nedide bayet roshan sohbat kard nogte B marksim mobhame,, yani xili nashnaxte ve otopi ast shoma tevejo be soxanrani M razi nega kardid vagean chi moteveje shodid hamesh Maglete toji ve sar axer bedone netije bayet ro nogte B sohbat kerd Ma migim socializm bedone azadi yeni keshk,, piroz bashid

ناشناس گفت...

rosa to ke midani man ham ba M- razi X.... 25 bish sohbe haye xodeman ra ba ishan ve shoreka anjam dadim gorhe jodashdegan az M-razi dar zaher gofdan ke ba teoteski marzbandi daran vali dar amal henoz betor vagei ba uon tefkor zendegi mikonan man geshang in jemat mishnasam ve.. xolase zendegi mikonand,, begozarim mesale turkiye ham temam shod,, piroz bashid darzem gmail xodeto chek kon merci

Rosa گفت...

سلام عزیز
من برگشتم کامنتهای فارنگلیسی شما را فارسی تایپ کرده و گفتگویی خواهیم داشت. متنهای بالا را که کپی کردم در جواب کامنتی بود که به من حق انتقاد نمیداد چرا که من از متدولوژی مارکسی استفاده نمیکنم. خوب افراد مارکسیست زیادی به لنین و ترور سرخ و بحث رزا لوگزامبورگ پرداخته اند که من بخشن آنها را در کامنتدونی گذاشتم. که هر کسی موافق انقلاب و سرنگونی تزار بوده مثل سرنگونی شاه، اما خوب اختلافات و حمایت از سیاستهاگسترده بود.
نمیتوان نگفت رزا اگر روسیه بود حتمن زبان سرخش بریده میشد.
تمام کتابهایش تا سقوط اردوگاه ممنوع بود.
خوب این را از حق نگذریم حق داشتند بترسند ازش.
موضع نقد من خارج از چارچوب حزب است و فکر کنم شما نیز.
کلن افق دید رزا لنین مارکس و بقیه در همان ساختار افقی بود. با اختلافاتی.
اما آزادگی رزا باعث طرح انتقادش شد و خودسانسوری نکرد و نامش را بر تاریخ گذاشت.
فعلن تا بزودی.
شب برمیگردم.
سبز باشید:)

Rosa گفت...

رزا: با تشکر از پیامهای فارنگلیسی. در زیر به فارسی برگردانده شد. ایمیلتان دریافت شد. و رفیق جان، شما میتوانید اگر مطلبی طولانی تر دارید با فایل صوتی بفرستید تا من در صفحه اول رسانه ای کنم. چون میدانم چقدر برایتان نوشتن مطلب سخت است.
مرسی
پیامهای فارنگلیسی:

بدبختی میدانی از کجا شروع شد؟
زمانی که طبقه ی کارگر گُل خورد و خودشون با انتخابات کذب مشغول کردند. بدبختی اینکه مردم بعوض اینکه گارد ملی حساب ورسای ضد انقلابی را برسد، باز هم به انتخاب بازی باخت. درست از همین زمان جای انقلاب و ضد انقلاب عوض شد. حال شما از متد صحبت میکنی! مگر ورسای پاریس چقدر عضو داشت؟ 27 هزار نفر. گارد ملی چقدر عضو داشت؟ بیش از 100 هزار نفر. تازه اکثر مردم پاریس از انقلاب دفاع میکردند. پیروز باشید.
--------------------------------------------------------
رزا، بنظر من باید یک بحث را طوری انجام داد تا دیگران هم استفاده کنند. اگر طولانی و یکطرفه باشد نمیشود. سوسیالیسم مارکسیسم خیلی اتوپیایی است. ما خیلی روشن صحبت کنیم. ما میخواهیم از نقطه ی آ به نقطه ی ب حرکت کنیم. هیچکس نقطه ی ب را ندیده است. باید روشن صحبت کرد. نقطه ی ب مارکسیسم مبهم است. یعنی خیلی ناشناخته و اتوپی است. شما توجه به سخنرانی م. رازی نگاه کردید. واقعن چه متوجه شدید؟ همش مغلطه، توجیه و سر آخر بدون نتیجه روی نقطه ی ب صحبت کرد.
ما میگوییم: سوسیالیسم بدون آزادی یعنی کشک!
پیروز باشید.

-----------------------------------------------------
رزا تو که میدانی، من هم با م. رازی 25 سال پیش صحبتهای خودمان را با ایشان و شرکا یشان انجام دادیم. گروه جداشدگان از م. رازی در ظاهر گفتند که با تروتسکی مرزبندی دارند ولی در عمل هنوز بطور واقعی با آن تفکر زندگی میکنند. من قشنگ این جماعت را میشناسم و خلاصه، زندگی میکنند...
بگذریم... مسئله ی ترکیه هم تمام شد. پیروز باشید.
---------------------------------------------

Rosa گفت...

ناشناس ناشناس گفت...

لنین همچون رزالوگزامبورگ متعلق به جناح چپ سوسیال دموکراسی بودند، اگرچه رزا در موارد متعددی با لنین اختلاف داشت اما در کل انقلاب اکتبر را به رسمیت مشناخت و آنرا انقلاب کارگری ارزیابی نموده است. - اگرچه بعدا انقلاب شکست خورد و ضد انقلاب استالینی حاکم شد- شما متدلوژی مارکس را قبول نداریدو بعدبرای اعتبار بخشیدن به گفته هایتان از رزالوگزامبورگ مساعدت می جویید.

-------------------------------
چواب کامنت بالا (تبدیل از فارنگلیسی از رزا)
سلام دوست گرامی
کدام متدولوژی ؟ چرا بحث را اخته میکنید؟ خود مارکس 10 سال از سیاست فاصله گرفت و چرا این عقب نشینی او انجام شد؟ این در حوصله ی این کامنت ها نیست.
مگر کمون پاریس مارکس را شوکه نکرد؟! آیا مارکس از کمون پاریس درس گرفت ؟ اصلن چرا ما قبل از اینکه از جنبشها و حرکت اجتماعی صحبت کنیم، بلافاصله از لنین و یا مارکس صحبت میکنیم. چرا طبقه ی کارگر را خلع سلاح میکنیم؟ چرا توی بی بی سی فیگور انقلابی میگیریم؟ و داد میکشیم که اینها از انقلاب فرار میکنند! و در واقع با تفنگهای بی بی سی انقلاب میکنیم!
اصلن برایم مهم نیست که رزا لکزامبورگ و یا لنین در مقطعی با هم بودند. آنچه مهم است این است که چرا طبقه ی کارگر و زحمتکش به این روز افتادند. چه کسانی این وضعیت را درست کردند؟ اگر کُشتن کارگران کرنشتات افتخار است، آنموقع (پس) م. رازی هم نماینده ی طبقه کارگر جهان است!

ناشناس گفت...

Midanim xili saxte sharmande dast haye nazeto mibosam

Rosa گفت...

خواهش عزیز جان.
در مورد منبع "مارکسیستی" متنهای بالا راجع به رزا لکزامبورگ:
این نوشته ها مقدمه ی مترجم فارسی سه مقاله ی رزا است و مترجم بدرستی نوشته که:
مقاله‌ی "انقلاب روسیه" از رزا لکزامبورگ در اروپا در همان سال 1921 درج شد. و در آلمان شرقی فقط در سال 1963 و در روسیه در سال 1990 انتشار یافت.
رزا: متوجه باشیم که رزا لکزامبورگ را بیش از 40 سال در آلمان شرقی (سوسیالیستی) و حدود 70 سال در شوروی ممنوع و سانسور کردند!
حال این کامنت نویس ناشناس ما از همکاری رزا و لنین بحث میکند. دریغ از صحبتی راجع به ممنوعیت/سانسور رزا در کشور تراز نوین "شوراها"!

م. رازی هم پشت دوبین بی بی سی از کُشتن رزا توسط سوسیال دمکراسی آلمان (بدرستی) میگوید، اما بلشویکها همان موقع و تا امروز با بی تفاوتی به نظرات رزا و بعدها با مسکوت گذاشتن و ممنوعیت و حذف کتابها و مقالات رزا او را بدتر از سوسیال دمکراسی آلمان کُشتند.
افکارش را ممنوع و اسمش را بعنوان دروغین حامی بلشویک و لنین غصب کردند.
یک تجاوز مردسالارانه ی سوسیالیستی...

اما هر ساله در 15 ژانویه خیابانهای برلین پر از پرچم های سیاه و سرخ میشوند. آنارشیستها سالروز مرگ رفیقی را با مبارزه ی خیابانی اعلام میکنند که از ما نبود، و با ما بود.

لینک مطلب: مقدمه ی مترجم رزا

بحثی پیرامون کتاب گزیده هایی از رزا لوکزامبورگ. به کوشش پیتر هودیس و کوین ب. اندرسون. ترجمه از حسن مرتضوی. (تهران: نشر نیکا، 1385)
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17094

حسن مرتضوی مترجم کتاب سرمایه اثر مارکس نیز میباشد. اینکه این ترجمه ی جدید کتاب کاپیتال با بقیه ترجمه ها مانند ترجمه ی ایرج اسکندری دارد را بهروز حکیمی در مصاحبه ای بیان میکند.

گفت‌وگو با محسن حكيمي درباره كتاب «سرمايه»
*آقاي حكيمي، تاكنون كتاب «سرمايه» اثر كارل ماركس توسط چه كساني به فارسي ترجمه شده است و چه ويژگي‌هايي ترجمه جديد (به قلم حسن مرتضوي) را از ترجمه يا ترجمه‌هاي ديگر متمايز مي‌كند؟

http://koukh1.blogfa.com/post-2.aspx



ناشناس گفت...

گفته ی من از اینکه لنین و لوگزامبورگ متعلق به جناح چپ سوسیال دموکراسی بودند هیچ ربطی به تروتسکیست ها و منجمله آقای رازی که از تربیون بورژوازی برعلیه بورژوازی _ در اصل طبقه کارگر- سخنوری می کند ندارد ،درسی که ما می توانیم از شکست انقلاب اکتبر بگیریم این است که بعد از انقلاب حزب نباید بجای شوراها در قدرت حکومتی وارد شود.شکست انقلاب اکتبر شکست سوسیال دموکراسی در آلمان بود نه در روسیه

Rosa گفت...

Rosa aginst Bayani :

http://www.radiopayam.ca/radio/RadioPayam_P3.Parvaz02OCT12.mp3

:)

Rosa گفت...

about m. Razi:

http://www.radiopayam.ca/radio/RadioPayam_Parvaz26AUG12.mp3

;)

ناشناس گفت...

dost nashenas fekr mikonam nazdik be 100 sal az engelab bolshivika migozarad, jambandi shoma tegriban be fal nik mishe gerefd ama tamam vagiyat nist hadagal ba xod sadeg bash dast begalam begir va hagigat ra benvis piroz bashid

ناشناس گفت...

سلام خانم خیلی بی مزه ای سعی کن مطلب طنز ننویسی که جالب در نمی یاری . مطلبت رو می تونستی خیلی جدی بنویسی و حال خوانندگانت رو نمی گرفتی

Rosa گفت...

TanZ!
jedie boooooooooooood
:)