۳۱ شهریور، ۱۳۹۴

اول مهر ماه و پداگوژی آنارشیستی!

رزا: از آنجایی که مدارس غیر رقابتی بسیار کم است، اغلب کودکان/نوجوانان دوباره به سربازخانه های سیستم (مدارس و دانشگاهها) بازمیگردند. تنها دلخوشی اما همان مجبور نبودن به کار و بهانه ای برای خروج از خانه است. برای آنارشی های کوچولو مدرسه یعنی شادی زنگ تفریح، همکلاسی، نافرمانی و خرابکاری های کوچک! پونز گذاشتن زیر صندلی معلم و تحمل کتک ناظم، تجربه ی همدردی، همبستگی و عشق.
مدرسه یعنی چند ساعتی خارج از دغدغه ی  بودن با مادر/پدر و خانواده، تجربه ی چند ساعتی با هم بودن، کودک بودن و خلق بازی های جدید و تمرین زندگی و مقاومت در سیستمی کوچکتر از جامعه بزرگتر از خانه. مدرسه یعنی درک تفاوت ما/ آنها، بزرگترها و اتوریته، نظم/ناظم، ساعتها صف/ نشستن بروی نیمکت ها. مدرسه یعنی اولین تجربه ی یار گیری، گروه بازی، رقابت، دوست و رفیق.
 اولین عشق...
مقاومت غریزی علیه شکل دادن به بدنها/افکار و احساسات...

برای کودکم اما، مدرسه یعنی بازگشت به خانه. تمرین استقلال، کاشتن درختی، ساختن بنایی، نقاشی دیواری، مشورت و برنامه ریزی فردا، تمرین آزادی و تجربه ی قدرت جمعی برای ایجاد تغییر.
مدرسه یعنی شجاعت حضور زیر چشمهای خیره برای انتقال یاد گرفته هایی به جمع.
امروز مدرسه شاید، بالا رفتن ضربان قلب با یک سلام باشد! و شاید روزی بوسه ای زیر درختان سیب! یافتن همراه  برای آینده...
سفارش مادر اما: فلوتت را جا نگذاری! دوچرخه ات پنچر نباشد؟ حتمن نهارت را بخوری، خانه غذا نداریم! آیا اینهمه کتاب لازم است؟
مدرسه پناهگاههی ست بدون دلواپسی، جایی که در حین فرماندهی، فرمان پذیرفتن. جایی که یاد میگیریم همه چیز امکانپذیر است اگر دستان کوچکمان را بهم دهیم، اتاقکی کوچک برای بازی کلاس اولی ها  بسازیم و ساعتها بحث برای بنایی که حتی هنوز پایه اش ریخته نشده، اسمی بگذاریم، رنگی انتخاب کنیم. مدرسه باشد جهانی از همبستگی و عشق بسازیم که هر کس مسئولیتش را خود انتخاب کند و یاد بگیرد تا بتواند یاد دهد! مدرسه باشد قرض دادن نوبتی اره ها و چکشها. از روی دست همدیگر نوشتن ها، اشتراک گذاری مدادها و تراش ها. مالکیت جمعی در جهانی که میلیونها از ما یاد میگیرند که لقمه شان را یواشکی در دهان بگذارند....
مدرسه شاید جرات زمین نشستن باشد کنار نیمکتها، یادگیری نه گفتن، تحمل فشار جمع و قبول هزینه دادن به اراده ای قوی تر.
شاید روزی بیاید، بشود قرص های ریتالین را از دهان های کوچک شاگردان مدارس دولتی بیرون کشیم. خط کش ها بکار کتک نیایند و دیوارها را روی سرشان خراب کنیم.
ناظم ها را کون لُخت بگردانیم و مشقها را پاره کنیم.
ساعتها هم برای شورش، تیک تیکشان را تند تر میکنند.
و ما هم تکرار میکنیم:
باید بجنبیم!

به بهانه ی آغاز سال تحصیلی نگاهی به تعلیم و تربیت آنارشیستی
..........
رکلو می گفت:«مدارس امروز، چه آن هایی که با اصول دینی اداره می شوند و چه آن هایی که با اصول لائیک، همچون شمشیر علیه انسان های آزاد عمل می کنند. مدارس دینی و لائیک جلوگیری از تربیت کودکان آزاداندیش را منحصر به خود کرده اند.» پروژه ی اداره ی جامعه آنارشیستی در جنبه ی آموزشی و پرورشی اش هم بر اساس آزادی آموزش و هم بر اساس آموزش آزادی پی ریزی می گردد، چنان که بتوان انسانی تربیت کرد که خود آزادانه بیاندیشد و سپس عمل کند. چرا که فقط انسان هایی که آزاداندیش باشند می توانند برابری واقعی را برقرار نمایند و آزادی متعهد و همبستگی عملی را به واقعیت بدل کنند. در جوامع کنونی، چه آن جایی که تیغ دین بر کلیت آموزش و پرورش زخم می زند و چه آن جایی که ظاهراً مدارس لائیک هستند، تعلیم و تربیت کودکان برای خودرهایی آنان نیست، بلکه آنان را برای به خدمت گرفتن در جامعه ای آموزش می دهند که سراپا پوشیده از نابرابری، بی عدالتی و آزادی کشی هاست. کودکان در پداگوژی آزادمنشانه از همان ابتداء با روحیه ای منتقد آموزش می بینند و آزادی چنان بی حد و حصر خواهد بود که کودکان و نوجوانان اختیار نفی آموزش و پرورش خود را و جداشدن از آن را نیز داشته باشند. دیگر حتا واژه ی شاگرد که باید سراپا گوش استاد باشد در چنین وضعیتی از معنا تهی می گردد و یادگیرنده ی آزاد جایگزینش می گردد. اصل آزادی یگانه اصلی است که می تواند توان های یادگیری فکری و یدی و اجتماعی افراد را رها کند. مدارس دینی و لائیک – مثال های ایران و فرانسه – اختلافات فراوانی با هم دارند، اما هر دو نوع مدام در پی آن هستند که شاگردان (و نه یادگیرندگان آزاد) را یک شکل و همفکر بار آورند تا بتوانند از آن ها در نظم های خشن و نابرابر خود استفاده کنند. نقد نظم های آموزشی در این مدارس محلی از اعراب ندارند، چه رسد به نفی و دور انداختن آن ها و جایگزینی اشان با نظمی نو و نوآور. کروپوتکین، نظریه پرداز آنارشیست روسی (١٩۲١ – ١٨۴۲ میلادی) می گفت:
«آیا شما نمی بینید که نظم آموزشی شما به دردنخور است چرا که وزیری می آید و روش های آموزشی اش را به هشت میلیون دانش آموز تحمیل می کند که هر کدامشان توانایی های ویژه ی خود را دارند؟ مدرسه ی شما به دانشگاه بی فکری تبدیل می شود همان گونه که زندان های شما به دانشگاه فراگیری بزه های گوناگون تبدیل می گردند.»

برای خواندن مقاله در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
سیه مشت

۴ نظر:

ناشناس گفت...

ba dorod omidvaram rozi rozegari donya be renge ayende bederexshad yade an rozha ke xosh bodim ve dorog o riya beyne ma ja nedasht,,omivaram ke dar donyaye ayande ma,,,,,,,,,,, sagan e gale ba gorgha hamdast nebashand merci

Rosa گفت...

با درود
امیدوارم روزی روزگاری دنیا به رنگ آینده بدرخشد. یاد آنروزها که خوش بودیم و دروغ و ریا بین ما جا نداشت.
امیدوارم که در دنیای آینده ما.... سگان گله با گرگها همدست نباشند...
----------------------
سلام عزیز
ممنون از کامنت
بسیاری از رفقا با عکس این پٌست به یاد دوران سخت اما زیبای کودکیشان افتادند. متاسفانه رفقای ایران مُشکل کامنت گذاری دارند و ایمیل ها اما البته بیشتر شده.
راستی اگر امکان دارد با ایمیل من تماس بگیرید. یک موضوع مهم دارم.
مرسی

Rosa گفت...

Rosaroshan2012@gmail.com

mer30

ناشناس گفت...

Merci ok