دارالرحمهی شیراز
http://youtu.be/5DMsqCIHjzk
تجدید عهد ....مینا اسدی
خفه شوید آقا!
شما هم ساکت باشید خانم!
- فقط چند ثانیه-
و فریاد کودکان گرسنهی جهان را بشنوید.
وقتی که نازپروردگان شما
ویتامین های اضافه را استفراغ میکنند
و بانگ «ادعا» هایتان
گوش فلک را کر میکند
خفه شوید آقا!
و شما هم چند ثانیه
- فقط چند ثانیه --
زبان به دهان بگیرید خانم!
و بگذارید صدا به صدا برسد
و صدای «عاطفه» ها
فریاد «زهرا» ها
و وحشت «کبرا» ها
در هیاهوی «حقوق بشر» تان
گم نشود
و دم به ساعت
با من «شرط بلاغ» نگویید
و نامههای فدایت شوم
اندر فواید «تجدید نظر» ننویسید
«نظر» چه میداند چیست؟
نفساش در نمیآید
نبضاش به سختی میزند
دریچههای قلباش بسته است
نان ندارد
کار ندارد
خانه ندارد
خون میفروشد
بچه «تودلی» میفروشد
زن میفروشد
خودش را میفروشد
گرسنگی «نظر» نیست
تشنگی «نظر» نیست
بیکاری «نظر» نیست
بیماری «نظر» نیست
دربدری «نظر» نیست
مرگ کودکان «نظر» نیست
قطع دست و زبان «نظر» نیست
سنگسار زنان «نظر» نیست
عریانی آن حقیقتیست
که شما
- دبنگان بی بو و خاصیت
و حقیران ارزان فروش-
با عینک سود و زیان
میبینید
و برآن دیده فرو میبندید
نه
من هنوز
آردهایم را نبیختهام
و الکام را نیاویختهام
اگر «بوش» آقای جهان شود
اگر «پاپ» دست همهی ملاها را ببوسد
اگر «شما» تخم همهی «بالایی» ها را دستمال کنید
اگر «چاوز» انشاءالله گویان
کون «احمدینژاد» را بلیسد
و - حتا-
اگر «مارکس» از گور خویش برخیزد
و فرمان آتش بس دهد
من تجدید نظر نمیکنم
من
از همینجا
از راهروهای تنهاییام
و از تاریکترین نقطهی تبعیدم
با همهی پابرهنگان
با همهی گرسنگان
با همهی آوارگان
با همهی تنفروشان
با همهی مادران
و با زنان
با زنان
و با زنان
تجدید عهد میکنم
که تا در بر این پاشنه میچرخد
در نگاهم به جهان
«تجدید نظر» نکنم
مینا اسدی -- پاییز دوهزار و شش – استکهلم
http://youtu.be/5DMsqCIHjzk
تجدید عهد .... مینا اسدی
اگر «بوش» آقای جهان شود
اگر «پاپ» دست همهی ملاها را ببوسد
اگر «شما» تخم همهی «بالایی» ها را دستمال کنید
اگر «چاوز» انشاءالله گویان
کون «احمدینژاد» را بلیسد
و - حتا-
اگر «مارکس» از گور خویش برخیزد
و فرمان آتش بس دهد
من تجدید نظر نمیکنم
من
از همینجا
از راهروهای تنهاییام
و از تاریکترین نقطهی تبعیدم
با همهی پابرهنگان
با همهی گرسنگان
با همهی آوارگان
با همهی تنفروشان
با همهی مادران
و با زنان
با زنان
و با زنان
تجدید عهد میکنم
که تا در بر این پاشنه میچرخد
در نگاهم به جهان
«تجدید نظر» نکنم
اگر «بوش» آقای جهان شود
اگر «پاپ» دست همهی ملاها را ببوسد
اگر «شما» تخم همهی «بالایی» ها را دستمال کنید
اگر «چاوز» انشاءالله گویان
کون «احمدینژاد» را بلیسد
و - حتا-
اگر «مارکس» از گور خویش برخیزد
و فرمان آتش بس دهد
من تجدید نظر نمیکنم
من
از همینجا
از راهروهای تنهاییام
و از تاریکترین نقطهی تبعیدم
با همهی پابرهنگان
با همهی گرسنگان
با همهی آوارگان
با همهی تنفروشان
با همهی مادران
و با زنان
با زنان
و با زنان
تجدید عهد میکنم
که تا در بر این پاشنه میچرخد
در نگاهم به جهان
«تجدید نظر» نکنم
برای خواندن تمام مطلب اینجا را کلیک کنیم.
عکس از کارهای Banksy
بزرگنمایی، روی
عکسها کلیک کنیم.
خفه شوید آقا!
شما هم ساکت باشید خانم!
- فقط چند ثانیه-
و فریاد کودکان گرسنهی جهان را بشنوید.
وقتی که نازپروردگان شما
ویتامین های اضافه را استفراغ میکنند
و بانگ «ادعا» هایتان
گوش فلک را کر میکند
خفه شوید آقا!
و شما هم چند ثانیه
- فقط چند ثانیه --
زبان به دهان بگیرید خانم!
و بگذارید صدا به صدا برسد
و صدای «عاطفه» ها
فریاد «زهرا» ها
و وحشت «کبرا» ها
در هیاهوی «حقوق بشر» تان
گم نشود
و دم به ساعت
با من «شرط بلاغ» نگویید
و نامههای فدایت شوم
اندر فواید «تجدید نظر» ننویسید
«نظر» چه میداند چیست؟
نفساش در نمیآید
نبضاش به سختی میزند
دریچههای قلباش بسته است
نان ندارد
کار ندارد
خانه ندارد
خون میفروشد
بچه «تودلی» میفروشد
زن میفروشد
خودش را میفروشد
گرسنگی «نظر» نیست
تشنگی «نظر» نیست
بیکاری «نظر» نیست
بیماری «نظر» نیست
دربدری «نظر» نیست
مرگ کودکان «نظر» نیست
قطع دست و زبان «نظر» نیست
سنگسار زنان «نظر» نیست
عریانی آن حقیقتیست
که شما
- دبنگان بی بو و خاصیت
و حقیران ارزان فروش-
با عینک سود و زیان
میبینید
و برآن دیده فرو میبندید
نه
من هنوز
آردهایم را نبیختهام
و الکام را نیاویختهام
اگر «بوش» آقای جهان شود
اگر «پاپ» دست همهی ملاها را ببوسد
اگر «شما» تخم همهی «بالایی» ها را دستمال کنید
اگر «چاوز» انشاءالله گویان
کون «احمدینژاد» را بلیسد
و - حتا-
اگر «مارکس» از گور خویش برخیزد
و فرمان آتش بس دهد
من تجدید نظر نمیکنم
من
از همینجا
از راهروهای تنهاییام
و از تاریکترین نقطهی تبعیدم
با همهی پابرهنگان
با همهی گرسنگان
با همهی آوارگان
با همهی تنفروشان
با همهی مادران
و با زنان
با زنان
و با زنان
تجدید عهد میکنم
که تا در بر این پاشنه میچرخد
در نگاهم به جهان
«تجدید نظر» نکنم
مینا اسدی -- پاییز دوهزار و شش – استکهلم
۳ نظر:
28 تیر چه روزی بود؟ این نه تنها یکی از برجسته ترین روز تاریخ که برجسته ترین آن بود؟ مهم بود، نه به خاطر اینکه انقلابی شکل گرفته یا انقلابی سرکوب شد،مهم بود، نه به خاطر اینکه جنبشی شکل گرفت یا جنبشی فروپاشید؛ مهم بود،نه به خاطر اینکه جایی کسی قانونی را به نفع بشریت یا علیه آم تصویب کرد.مهم بود، چون این روز(البته شب اش!!!) شب زفاف من بود!!! شاعر رحت الله علیه به لسان مبارک میفرماید: شب زفاف کم از روز پادشاهی نیست/ به شرط آنکه پسر را پدر کند داماد!!!!!!!
حالا اگر باور ندارید به این مقاله کادر برجسته حزب کمونیست کارگری!!! توجه فرمایید.http://www.azadi-b.com/J/2012/07/post_48.html
* بعد التحریر: البته شاعر فوق الذکر کمی تا قسمتی مرتجع است، اگر مدرن بود حتمال قید شرط را به این شکل تغییر میدادند: به شرط اینکه پدر را پسر کند داماد.
لول
دارم روی کلیپ مهشری کار میکنم. جات خالی پر از شعر و سرود.
فردا مسافرم. مرگ بر سیستم!
که داره ما رو با کار میکشه...
من در اين روز با همسرم كه يكى از رفقاى تشكيلات بود ازدواج كردم . و هنوز داريم به مبارزه با رژيم جمهورى اسلامى در تبعيد ادامه ميدهيم:-)
ارسال یک نظر