۲۸ خرداد، ۱۳۹۲

حسن روحانی را بهتر بشناسيد.



مهدی فلاحتی با برنامه ای زیبا و بدون تعارف در صفحه آخر نقاب از چهره حسن روحانی بر می دارد.
http://youtu.be/l3gpChX-504
  روحانى را بهتر بشناسيد.

از 12 سالگی در حوزه تا 24 سال نمایندگی رهبر در شورایعالی امنیت ملی؛ از خودکشی فرزند، تا بیوفایی به اعضای زندانی تیم مذاکرات هسته یی، و تا وعده های ناممکن انتخاباتی ...

اين بخشى از سخنرانى روحانى در محكوميت تظاهرات دانشجويى سال ٧٨ است كه در ان وى دانشجويان را "اوباش" خوانده و خواستار اشد مجازات براى انها شده.

روحانی در سخنرانی خود در راهپیمایی ۲۳ تیر ۷۸ حرمت‌شکنی «حریم مقدس ولایت» را به گروهک‌های سیاسی ورشکسته و منزوی نسبت داد. آن‌ها را مزدوران و وابستگان به قدرت‌های خارجی دانست. او با نام بردن از ولایت به عنوان مهمترین رکن حکومت و نظام، اهانت به آن را اهانت به قانون اساسی توصیف کرد و گفت «اگر منع مسئولین نبود مردم ما، جوانان مسلمان، غیور و انقلابی ما با این عناصر اوباش به شدیدترین وجه برخورد می‌کردند و آنها را به سزای اعمالشان می‌رسانند. سخنرانى روحانى در محكوميت تظاهرات دانشجويى سال ٧٨  كه در ان وى اذعان ميكند كه دستور سركوب قاطع اين تظاهرات داده شده است.


حسن روحانی حصر خانگی آیت الله منتظری را امضاء کرد
http://youtu.be/pny3PaE-YJU 


 واقعا انتظار ميرود كه روحانى زندانيان را ازاد كند؟

او حمله به اموال عمومی و ایجاد رعب و وحشت و از بین بردن امنیت را آزار مردم و دستبرد به اموال شخصی و اهانت و تعدی به مردم دانست و اظهار داشت که در هیچ کشوری از دنیا آشوب، تخریب و بر هم زدن نظم جامعه تحمل نمی‌شود و گفت تنها دولت جمهوری اسلامی ایران و مسئولین امنیتی نظام قابلیت تحمل چنین حوادثی را دارند. روحانی عنوان کرد: صبر و متانت در این زمینه به این خاطر بوده است که ماهیت این اوباش برای مردم روشن شود و از کناره‌گیری و اعلام برائت دانشجویان از عناصر مفسد و معاند و کسانی که اموال عمومی را تخریب می‌کنند تشکر کرد و خبر داد که «دیروز غروب دستور قاطع صادر شد تا هر گونه حرکت این عناصر فرصت طلب، هر کجا که باشد با شدت و با قاطعیت برخورد شود و سرکوب شوند
 وى از مردم خواست تا دانشجويان معترض را شناسايى كرده و به بسيج معرفى كنند. وی با بیان اینکه انقلاب در هر مقطعی نیاز به یک پالایش دارد، حوادث آن روزها را زمینه‌ساز پالایش جدید در انقلاب و نظام خواند و اظهار کرد که هرچند خساراتی دیدیم «اما در کل و در نتیجه نهایی شاید این حادثه مایه تکامل انقلاب و سالم‌سازی حرکت‌های انقلابی و فضای سیاسی کشور باشد.» روحانی خشونت و خشونت‌گرایی را تحت هر عنوانی محکوم و در عین حال گفت که با عناصر خشونت‌طلب و اشرار این چند روز برخورد قاطع خواهد شد و از مردم خواست در زمینهٔ اطلاعات به دست آمده به وزارت اطلاعات کمک کنند و پشتیبان بسیج، نیروی انتظامی و سایر نیروهای امنیتی باشند.
برای خواندن کل مطلب در منبع، روی تیتر آن کلیک کنیم.


رزا: عکس فرست لیدی«بانوی اول»! با آغا شون! 
در کشورهای اروپايی، آمريکايی، آسيايی و حتی آفريقايی و بيشتر کشورهای خاورميانه ای، وقتی کسی شاه، رييس جمهور، و يا نخست وزير می شود همه می دانند که همسر او کيست. کاری ندارم که در کشورهايی که برابری حقوق زن و مرد در آن ها قانونی شده است، اين همسران از روز اول در کنار کانديداها هستند و پا به پای او برای رسيدن به کرسی رهبری يک کشور تلاش می کنند و البته اثرات مهمی هم در افکار عمومی دارند و برای همين هم زنان روسای جمهور اين کشورها را «بانوی اول» نام نهاده اند. و حتی در کشورهايی که زن ها برابر با مردها هم شناخته نمی شوند، حداقل نام شان و عکس شان همراه رييس جمهور يا نخست وزير منتشر می شود. اما، از آنجايی که ما همچنان در قرن خلفا و حرمسراها زندگی می کنيم، بد است حتی نام همسر رييس جمهور را هم بدانيم. خبرنگاران مان هم نمی توانند نسبت به چنين چيزهايی کنجکاوی نشان دهند.
جالب است که امسال حتی خبرگزاری های خارجی، مثل دوبچه وله، هم وقتی نام و عکس برخی از همسران کانديداهای انتخابات ۹۲ را پيدا کرده و درباره شان نوشته اند، نتوانسته اند هيچ نام و نشانی از همسر آقای حسن روحانی، رييس جمهور تازه ی حکومت اسلامی، پيدا کنند و جای او را خالی گذاشته اند؛ آن هم با اين که ايشان حتی برخی از روش های تفکيک جنسيتی را غير منطقی دانسته اند!
البته من فکر می کنم اين نوع کنجکاوی ها برای سرزمينی که در قانون اساسی و قوانين جاری اش «زن ها از نصف هم کمتر هستند و آدم به حساب نمی آيند» کار درستی نباشد. و ممکن است کار دست آدم بدهد.

با شکايت لاريجانی، احمدی نژاد به دادگاه احضار شد

به همین راحتی تبدیل به دستمال توالت شد

اپوزیسیون کُلنگی// جُستاری به بهانۀ انتخاباتریاست جمهوری ۱۳۹۲
سعید حسینی
اپوزیسیون کُلنگی، به محض اینکه مراکز رسمی و نیمه رسمیِ قدرت، چُس بادی درمی کنند، به وجد می آید و زیر همۀ آن خواسته ها، شعارها و ارزشهایی می زند که خود تا همین دیروز – دستکم از بخشی از آنها – هواداری می کرد. او لگد به همۀ دستاوردهایی میزند که جنبش آزادی و برابری خواهی ایران، با هزاران بدبختی، با سال ها حبس و صدها کشته بدست آورده است. این اپوزیسیون به محض شنیدن گوزگَپی از کارگزاران رسمی و نیمه رسمی قدرت، آنرا به گشایشِ اندرقریب، آنرا به ندای فرارسیدنِ "فصل جدیدی در تاریخ معاصر ایران" تعبیر می کند، از "ضرورتِ بازخوانی عقلانی" راهبرد ها و راهکارهای تاکنونی اپوزیسیون داد سخن می دهد و سپس سر خود را کج کرده و بدنبال این یا آن مهره رسمی یا نیمه رسمی حکومتی راه می افتد. بنابراین "کشف" های پی در پی اپوزیسیون کُلنگی و چهره نگاریهای بی لکه او از "سران قوم" که نمونۀ اخیر آن چهره سازی ازهاشمی رفسنجانی بود – و هم اکنون از حسن روحانی است – چندان جای شگفتی ندارد، امّا بسیار تأسف برانگیز است.  باید به اپوزیسیون کُلنگی گوش زد کرد که دست مایۀ هر جنبش اجتماعی، هر جریان سیاسی، ثمرۀ انباشتِ تجاربِ کنشگرانِ اجتماعی است. این تجارب، هنگامیکه بکوشش این کنشگران به مفهوم در می آید، این تجارب هنگامیکه با کار روشنگرانه در یک روند مبارزاتی به آگاهی عمومی و به حافظۀ جمعی مردم برکشیده می شود، آنگاه ثروتی می شود در دست جریان های سیاسی. ثروتی که می توان با آن، اصول نظری و اخلاقی، چشم اندازها و خواست های اجتماعی-سیاسی یک جنبش اجتماعی را تعریف و تبیین کرد. بنابراین، این تجارب نه هدیۀ »خداوند باریتعالی« است نه مال باد آورده. حیف و میل کردن این ثروت انباشته شده، به باور من، عملی است برابر با حیف و میل کردن »بیت المال«. نادیده گرفتن این تجارب، توهینی به حافظۀ جمعی آن بخش از اپوزیسیون ایران است که به بیماری فراموشی دچار نشده و بالاخره توهین به حافظۀ جمعی و شعور اجتماعی آن بخشی از مردم است که علیرغم فشار زندگی، یاد گرفته اند که فراموش نکنند. ……..
اولاً، باید به اپوزیسیون کُلنگی گوش زد کرد که تحریم، حتی اگر باعث اعتراضات خیابانی یا اعتصابات سراسری هم نشود، صد در صد عملی سیاسی است، مگر اینکه "نظریه پردازان" این اپوزیسیون ما را روشن کنند که بر اساس چه مقولاتی به این تعریف بسیار "نوین" از تحریم رسیده اند. دوماً، باید به اپوزیسیون کلنگی گفت که انتخاب بین بد و بدتر، اگر برای یک شرایط شدیداً بحرانی قابل فهم باشد، البته نه لزوماً قابل دفاع – مثلاً هنگامیکه یک نظام دمکراتیک یا دست آورد های دمکراتیک در خطر است – برای ایران کنونی که رژیم حاکم بر آن دمکراتیک نیست، بلکه دشمن دمکراتیک است، رژیمی که وجود اش بحران زاست و اساساً با ایجاد بحران است که بامدادن را به شامگاهان می رساند، انتخاب بین بد و بدتر هیج توجیه سیاسی ندارد. علاوه بر این اپوزیسیونی که دائماً مردم را تشویق به انتخاب بین بد و بدتر می کند و از آن یک فضیلت سیاسی می سازد، تنها و تنها فقر سیاسی و ناتوانی اجتماعی و بی مسئولیتی خود را به نمایش می گذارد. البته اپوزیسیون کُلنگی ادعا دارد که انتخاب بین بد و بدتر، نشان دهندۀ همخوانی دیدگاه او با دیدگاه مردم است و به این خاطر خود را واقع گرا میداند. او بخش دیگر اپوزیسیون را سرزنش می کند که مشکلات مردم را نمی فهمد و از مردم دور است. به باور من، گرایشات و دیدگاه هایی این چنینی بیشتر دنباله رو مردم اند، تا همراه با آنها. امّا آن اپوزیسیونی که دنباله رو مردم است، بسختی خواهد توانست، از رفتارها و دیدگاه های اقشار و طبقات اجتماعی جامعه اسرار زدائی کند. چشم اندازهای مبارزاتی اپوزیسیونِ مردم زده، بسختی میتواند فراتر از روزمره گی زندگی مردم برود. تاریخ بارها نشان داده است، اپوزیسیونی که دنبال رو مردم است، می خواهد یک شَبه به قدرت برسد. و او پس از آنکه به قدرت رسید، اولین کس یا کسانی را که فراموش می کند، همان »مردم شریف« اند.....

ما دوم شدیم! / فرزانه راجی

دیشب خواب می‌دیدم همه توی زندان بزرگی هستیم. همه‌ی کسانی که می‌شناختم، از دوست و آشنا تا همسایه‌ها. صبح زود بود. زندانبان همه را بیدار کرده بود اما من و بچه‌هایم هنوز توی رختخواب مانده بودیم. بچه‌هایم خواب بودند اما من بیدار بودم. انگیزه‌ای برای بیرون آمدن از رختخواب نداشتم، مثل بسیاری از روزهایی که تمامی این سال‌ها برما گذشته است. خودم را به خواب زده بودم. خودم را به خواب زده بودم تا بغضم را توی خواب خالی کنم. اما به جز زندانبان کسی نبود. همو بود که بالای سرم آمده بود و سعی داشت مرا بیدار کند. خود را به خواب زدم تا توی بغل او بغضم را خالی کنم. شرم داشتم در بیداری توی بغل او گریه کنم!
دیروز حس وحشتناکی داشتم اینکه این من، ما و بسیاری از این مردم به کجا رسیده‌ایم. من و ما که آرمان‌های بزرگی داشتیم، آن‌هایی که در مطالبتشان از خاتمی، موسوی و کروبی عبور کردند، آن‌هایی که آرزوهایشان را در موسوی و کروبی می‌جستند، حتی کسانی که هنوز به خاتمی امید بسته بودند و کسانی که همین یک ماه پیش به یکباره دوباره به سوی رفسنجانی شتافتند، حالا همه از شنیدن برنده شدن روحانی شعله‌ای لرزان توی قلبشان روشن می‌شود، لبخندی تلخ می‌زنند و حتما خیلی‌هایشان دیشب خواب دیدند که توی آغوش زندانبانشان بغض سی‌ساله‌اشان می‌ترکد، چون گریزگاه دیگری نمی‌بینند!
آیا چنین بی‌چاره شده‌ایم؟ آیا راه گریزی از این زندان بزرگ نیست؟ تا سه چهار روز قبل از انتخابات آنانی که دیگر حاضر نبودند وارد بازی «انتخابات» شوند بسیاربیشتر از این ۲۷ درصدی بودند که امروز اعلام می‌شود. شاید ۳۰  یا حتی ۴۰ درصد. نمی‌دانم. اما آنچه که الان مسلم است این است که به رغم تمامی تلاش‌های فریبکارانه برای کشاندن مردم پای صندوق‌های رای هنوز ۲۷ درصد از مردم حاضر نشدند پای صندوق‌ها حاضر شوند، حتی بعد از اینکه خامنه‌ای آن‌ها را به رسمیت شناخت و اعلام کرد:«حتی اگر مخالف نظام هستید در انتخابات شرکت کنید چون مخالف کشور که نیستید.» اما باز هم ۲۷ درصد شرکت نکردند. یعنی در بین تمام واجدین شرایط برای رای دادن، ما، یعنی کسانی که دیگر حاضر نیستیم شرایط  «زندگی» در این زندان بزرگ را تحمل کنیم- دوم شدیم. خیلی بیشتر از آقای قالیباف، جلیلی، رضایی و آن دیگری‌ها رای آورده‌ایم و اگر بخواهیم آرای باطله و آرای کسانی  که دو باره فریب ِ وعده و وعید‌های بی‌پایه و اساس را خورده‌اند و در انتخابات شرکت کرده‌اند را با این ۲۷ درصد جمع بزنیم بسیار بیشتر از ۲۷ درصد خواهد شد.  در جایی که فقط یک درصد، یعنی آن یک درصدی که ۵۰ را تبدیل به ۵۱ می‌کند، سرنوشت ملتی را تغییر می‌دهد، این ۲۷ درصد رقم بسیار بزرگی است. اینان و بسیاری دیگر دموکراسی‌اشان را فقط بر همان یک درصد بنا می‌کنند. تازه  قبل از این نمایش ِ دموکراسی هم، امکان‌های انتخاب‌‌‌ِ مردم چنان مهندسی شده بود  که درصد بزرگی از مردم اساسا از حق رای دادن به نماینده خود محروم شده بودند و به ناچار مطالباتشان را محدود کردند و به کسی رای دادند که آن‌ها می‌خواستند.
آیا ما ۲۷تا ۳۵ درصدی‌ها به نقش خود در این  «پیروزی» واقفیم؟ آیا می‌دانیم چه چیزی باعث شد حاکمیت تصمیم بگیرد فعلا ودر شرایط فعلی کمی «عقب نشینی» کند و امتیاز کوچکی به مخالفینش و مردم بدهد؟  آیا واقعا این توهم را داریم که نتیجه‌ی انتخابات خواست آنان نبود؟
مسلما آن‌ها می‌خواستند که این‌گونه شود، اما این مردم، مطالبات آنان و پافشاری و مقاومت آنان در مخالفتشان با شرایط حاکم بر کشور بود که آنان را وادار به عقب‌نشینی کرد. مسلما فاکتورهای دیگری هم دخیل بودند اما اگر مردم از شرایط موجود راضی بودند حاکیمت به هیچ‌وجه حاضر به حتی یک نیم‌قدم عقب‌نشینی هم نبود. این توافقی بود که گفته و ناگفته برای گذر از این دوران بحرانی بین جناح‌های مختلف حاکمیت انجام شد. برای حاکمیت این یک عقب‌نشینی بود، در عین حال یک پیروزی هم بود. حاکمیت توانست در بدترین شرایط اقتصادی- سیاسی- اجتماعی- فرهنگی سی و چند ساله‌ی حاکمیتش باز ۳۷ میلیون از مردم را به پای صندوق‌های رای بکشاند؛ مطالبات اصلاح‌طلبان را آنچنان محدود و فشرده کند که به کسی مثل روحانی رضایت دهند؛ آبروباختگانی چون رفسنجانی و خاتمی را دوباره احیا کند و چهره‌ای به مراتب رادیکال‌تر از چهره‌ی واقعی‌ آنان به نمایش بگذارد، مردم را به روزی بیاندازد که به کسانی چون روحانی «رضایت» دهند، آرزوهای خود را در او ببینند  و از «پیروزی» او شادمانی کنند و مهم‌تر از همه انتخابات را بدون سروصدا و به شکل نمایشی از دموکراسی برگزار کند و شاید بسیاری منافع دیگر که هنوز عیان نیست. آنچه مسلم است فعلا  سر به سلامت برده است، برای بعدش هم حتما فریبی دیگر خواهد ساخت، به ویژه اگر ما باز هم به امید معجزه‌ی کسانی همچون روحانی و امثالهم بنشینیم.
نه تنها اصلاح‌طلبانی که از موسوی و کروبی عبور کرده‌بودند، حتی عده‌ای از کسانی که آرزوهای بزرگشان را در این سی واندی سال با خود کشیده بودند نیز از سر ناچاری سربر شانه‌ی زندانبان خود گذاشتند و بغض فروخورده‌ی سه ساله‌اشان ترکید.
به کجا رسیده‌ایم؟! اگر ما آرزوهای بزرگمان را فراموش کنیم، اگر ما مطالبتمان را فراموش کنیم، اگر «چپی» وجود نداشته باشد همه به «میانه»ها رضایت خواهند داد و بعد از مدتی ما را به پذیرش «راست»ها قانع خواهند کرد. آرزوها و مطالباتمان را فراموش نکنیم حتی اگر مجبورمان کرده‌اند در لحظاتی بحرانی بغض فروخورده‌امان را درآغوش زندانبان‌هایمان فرو بنشانیم.  یادمان باشد که آن‌ها از ترسشان ما را زندان کرده‌اند، از ترس ما، از ترس آرزوها و مطالباتمان. آن‌ها بدجوری از ما می‌ترسند، اگر نمی‌ترسیدند ما را به زندان نمی‌انداختند. آن‌ها می‌دانند رای ندادن ما از سرقهر کردن نیست، می‌دانند که این نیرو، این ۳۵-۲۷ درصد نیروی عظیم، هشیار و جسوری است.   آنقدر هشیار که با هیچ ترفندی نتوانسته‌اند فریبش دهند و همواره با زندان، شکنجه و اعدام به سراغش رفته‌اند. آنقدر جسور  که به رغم تمامی تهدیدهایی که در این سی و اندی سال شده است همچنان به دنبال آرزوها و آرمان‌هایش است و آنقدر تاثیر گذار است که بسیاری از مطالبات و آرزوهای مردم براساس آرمان‌ ِ بزرگ آن‌ها شکل گرفته است. آرزوی بزرگ ِ عدالت و دموکراسی برای همه. آرزوهایمان را واگذار نکنیم،‌کسی آن‌ها را برایمان متحقق نخواهد کرد باید آستین‌ها را بالا بزنیم و خود دنیای خود را بسازیم. 


برادران سبزالله که حالا لابد بنفش الله


........

ه- رئیس جمهور جدید نه یک سرهنگ بلکه یک حقوقدان است! امری که بیان آن در یک مناظره تلویزیونی بسیاری را شیفته کرد! اما باید دانست و آگاه بود که سرهنگ حکم سرکوب را از حقوقدان دریافت می کند! رئیس جمهور  حقوقدان، وارد کاخ نشده، نظام را از شر استخوانی به نام جنبش سبز که در گلوی نظام گیر کرده بود نجات داد. او اکنون ماموریت دارد سایر بحرانهای تهدید کننده نظام را دفع کند. اینکه دفع این بحرانها تا کجا نافع حقوق مردم خواهد بود امری است که باید پیوسته به آن چشم داشت. تحریمها و خطر جنگ شاید تنها بحرانهای نظام باشند که در پی رفع آنها نفعی نیز متوجه مردم خواهد شد. اگرچه به تجربه و بر اساس زیرساختهای جامعه و حکومت، می دانیم که چشم داشتن به حکومت و این رئیس جمهور برای رفع بنیادین دیگر معضلات عدیده جامعه و احقاق حقوق آحاد مردم انتظاری عبث و بیهوده است!
 

حکومت زیرکانه مردم ایران ( رای‌دهندگان) را در میدان سیاست کیش‌ومات کرد، با استفاده از منفوریت خودش نزد مردم ( گزاره جلیلی) خیلی راحت مردم رو گول زد و پای صندوق کشید.


آخوند رقاص

سوتی مجری صداوسیما: روحانی تا هشت سال دیگر هست!

قلعۀ حیوانات/ جورج اورول

ترجمۀ امیر امیرشاهی
برای اولین بار روی وب قلعۀ حیوانات جورج اورول ترجمۀ امیر امیرشاهی http://www.mediafire.com/?xkeyaozd9dfvd2c
  http://www.mediafire.com/download/xkeyaozd9dfvd2c/GhaleyeHeyvanat.pdf

۲ نظر:

naskhad.blogspot.com گفت...

رفیق روزا:با سلام و درودهای رفیقانه.واست یک نامه فرستادم.حتما بخونش.قربونت پیمان

RosaArchiv گفت...

باشه عزیز
الان آمدم