17شهريور :محمد ملکی درنامه ای به گزارشگر ويژه حقوق بشر : شهادت می دهم به ظلمها و شکنجه هايی که در زندانها می شود
جرس: دکتر محمد ملکی د ر نامه ای به گزارشگر ويژه حقوق بشر با اشاره به ظلمی که به وی شده است طی سی سال گذشته نوشته است: حاضرم حقايقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برايتان ذکر کنم و پای هزينه آن نيز بايستم.
در اين نامه که نسخه ای از آن در اختيار جرس قرار گرفت، آمده است: من هم يکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ايران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسياری جنايت ها در زندانهای ايران بوده ام. اين استاد بازنشسته دانشگاه افزوده است: من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانيان جوان و دانشجويان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسيار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند. وی با بيان گوشه ای از شکنجه ها در زندانهای جمهوری اسلامی ادامه داده است: در اين مدت با بيرحمانه ترين رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و ساير نقاط بدنم، آويزان کردن از سقف، کوبيدن سر به ديوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابينائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقيست.
متن کامل اين نامه اینجا و یا در منبع خبر بشرح زير است.
گفتگو با دكتر محمد ملكى1 - دربارۀ انقلاب فرهنگى
پيام دکتر محمد ملکی بمناسبت بيست و پنجمين سالگرد ميلاد مجيد توکلی. فرزندم مجید، دوست داشتم در کنارت بودم با بیست و پنج شاخه گل، بیست شاخه گل سفید و پنج شاخه گل سرخ.گلها را تقدیمت میکردم بمناسبت بیست و پنجمین سالی که از عمر پر ثمرت گذشت و پنج سالی که سالگرد تولدت را در زندان گذراندی.عزیزم تو قهرمانانه در برابر استبدادیانِ دین آویز ایستادی تا به مدعیان مبارزه که زیاد حرف میزنند و کم عمل میکنند، بیآموزی، چگونگیِ مبارزه و مقاومت را.مجید عزیز، بيست و پنجمين سالگرد تولدت را تبریک میگویم و آرزو دارم در آرمانهایت موفق باشی. به دوستان و هم بندهایت، سلامِ این پیرِ مشتاقِ دیدارِ فرزندان را برسان. موفق و پیروز باشید. کسی که از شما می آموزد.دکتر محمد ملکی
دلنوشته دکتر محمد ملکی به یاد فرزاد کمانگر
بسم الحق
جناب آقای دکتر احمد شهيد
با سلام و ارادت و آرزوی موفقيت بخاطر کارسترگ و انساندوستانه ای که پذيرفته ايد.
من دکتر محمدملکی استاد بازنشسته دانشگاه و نخستين رئيس دانشگاه تهران پس از انقلاب می خواستم بر اساس تجربيات شخصی ام، شمه ای از آنچه در مسير نقض فاحش حقوق بشر در کشورم ايران می گذرد را جهت اطلاع بيشتر شما به عرضتان برسانم تا شايد گامی باشد جهت نجات ملتم از اين همه ظلم و فساد و بيرحمی حاکمان در حق يک ملت مظلوم .
برادرم؛ آقای شهيد
من هم يکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ايران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسياری جنايت ها در زندانهای ايران بوده ام که به گوشه ای از آنها اشاره می کنم .
در سال 1357 بعد از پيروزی انقلاب و پس از برگزيده شدنم به رياست دانشگاه تهران، برای پياده کردن يکی از اهداف انقلاب، تمام توانم را بکار بردم تا دانشگاه و دانشکده ها به وسيله شورائی مرکب از استادان، دانشجويان و کارمندان که در يک انتخابات کاملا دموکراتيک انتخاب می شدند، اداره گردد. اينکار به مزاق حاکميتی که همه امور کشور را در دست گرفته بود خوش نيامد تا بالاخره با يک کودتا به نام "انقلاب فرهنگی"، با حمله به دانشگاهها و کشتار تعدادی از دانشجويان همراه با مجروح کردن و دستگيری جمعی از آنها، دانشگاهها را بستند و تعداد زيادی از دانشگاهيان معترض را دستگير و پس از شکنجه های فراوان اعدام نمودند. شورای مديريت دانشگاه تهران و شورای عالی دانشگاه که کار اداره دانشگاه را به عهده داشتند با اين امر به مخالفت برخاستند، ولی حاکميت به جای پاسخگوئی به آنها تعدادی از آنها از جمله اينجانب را دستگير و به بهانه مخالفت با امر رهبری (آيت الله خمينی) روانه زندانها نمودند. در يک دادگاه غير قانونی بدون حضور وکيل محاکمه شدم و ابتدا به اعدام و سپس به 10 سال زندان محکوم گرديدم . در اين مدت با بيرحمانه ترين رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و ساير نقاط بدنم، آويزان کردن از سقف، کوبيدن سر به ديوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابينائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقيست. بعد از 5 سال ظاهرا از زندان آزاد شدم ولی ماهها بايد هر چند روز يکبار خودم را به دادستانی معرفی می کردم تا مورد بازجوئی که خود نوعی شکنجه بود قرار می گرفتم .
در سال 1379 باتفاق دهها فعال ملی ـ مذهبی به بهانه "براندازی" مجددا دستگير و مدت 6 ماه در يکی از مخوف ترين زندانهای سپاه (عشرت آباد) در سلولهای انفرادی (1متر در 2متر) زندانی شدم؛ سلولهائی که بنا به گفته حقوق دانان و روان پزشکان، زندانی بودن در آنها را "شکنجه سفيد" می نامند. پس از حدود 7 ماه تحمل زندان (شکنجه سفيد) برای محاکمه آزاد شدم و در يک دادگاه غيرعلنی و غيرقانونی محکوم به 7 سال زندان تعليقی گرديدم.
در 31 مرداد سال 1388 و درحاليکه دچار بيماری سرطان پروستات و بيماری قلبی آريتمی و فشارخون بودم و دوران شيمی درمانی را می گذراندم و از ناراحتی قلبی و سنکپ های مرتب رنج می بردم، در ساعات اوليه روز عده ای از مامورين وزارت اطلاعات به منزلم هجوم آوردند و من را بعد از بازرسی خانه و مصادره تعداد زيادی از کتابهايم، از بستر بيماری مستقيم به زندان اوين، بند مربوط به وزارت اطلاعات (بند209)، بردند و در سلول انفرادی به مدت 3 ماه زندانی شدم. در بازجوئی ها انواع توهين و تحقير را در حقم روا داشتند و تنها بدليل نوشته ها و گفته های انتقادی ام، به من اتهام محاربه و توهين به آقايان خمينی و خامنه ای (رهبران جمهوری اسلامی) وارد ساختند. نهايتا پس از 191 روز زندانی شدن، بعلت شدت بيماری که در اثر آن چند بار به بيمارستان منتقل شدم به من مرخصی استعلاجی دادند تا شيمی درمانی ادامه يابد و عمل نصب دستگاه تنظيم کننده ضربان قلب انجام شود . اخيرا برای محاکمه به دادگاه غير علنی که خلاف بر قوانين خود جمهوری اسلامی است احضار شدم تا حکم قاضی صادر گردد و فعلا روزهای بسيار سخت و شکنجه گونه زير حکم بودن را می گذرانم. من پيرمردی 78 ساله و بيمار هستم ولی برای تحمل هر حکمی آماده هستم زيرا هدفم مبارزه با ظلم و بيدادگری حاکمان و قدرت بدستان ايران بوده و هست و خواهد بود. به خدا و خلق تکيه دارم و از هيچ عقوبتی ترس ندارم و آرزويم ملاقات با شما و بيان حقايقی است از آنچه در 3 دهه اخير در ايران گذشته و ظلمی که بر اين ملت روا رفته است.
جناب آقای دکتر شهيد؛
من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانيان جوان و دانشجويان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسيار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند. حاضرم حقايقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برايتان ذکر کنم و پای هزينه آن نيز بايستم.
در پايان بنام يک ايرانی آرزو می کنم که در کارتان موفق باشيد. مطمئن باشيد خدا يار شماست .
ارادتمند و به اميد ديدار ـ دکتر محمد ملکی
زندانی سياسی در تعليق و استاد بازنشسته دانشگاه تهران
جرس: دکتر محمد ملکی د ر نامه ای به گزارشگر ويژه حقوق بشر با اشاره به ظلمی که به وی شده است طی سی سال گذشته نوشته است: حاضرم حقايقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برايتان ذکر کنم و پای هزينه آن نيز بايستم.
در اين نامه که نسخه ای از آن در اختيار جرس قرار گرفت، آمده است: من هم يکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ايران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسياری جنايت ها در زندانهای ايران بوده ام. اين استاد بازنشسته دانشگاه افزوده است: من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانيان جوان و دانشجويان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسيار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند. وی با بيان گوشه ای از شکنجه ها در زندانهای جمهوری اسلامی ادامه داده است: در اين مدت با بيرحمانه ترين رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و ساير نقاط بدنم، آويزان کردن از سقف، کوبيدن سر به ديوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابينائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقيست.
متن کامل اين نامه اینجا و یا در منبع خبر بشرح زير است.
گفتگو با دكتر محمد ملكى1 - دربارۀ انقلاب فرهنگى
پيام دکتر محمد ملکی بمناسبت بيست و پنجمين سالگرد ميلاد مجيد توکلی. فرزندم مجید، دوست داشتم در کنارت بودم با بیست و پنج شاخه گل، بیست شاخه گل سفید و پنج شاخه گل سرخ.گلها را تقدیمت میکردم بمناسبت بیست و پنجمین سالی که از عمر پر ثمرت گذشت و پنج سالی که سالگرد تولدت را در زندان گذراندی.عزیزم تو قهرمانانه در برابر استبدادیانِ دین آویز ایستادی تا به مدعیان مبارزه که زیاد حرف میزنند و کم عمل میکنند، بیآموزی، چگونگیِ مبارزه و مقاومت را.مجید عزیز، بيست و پنجمين سالگرد تولدت را تبریک میگویم و آرزو دارم در آرمانهایت موفق باشی. به دوستان و هم بندهایت، سلامِ این پیرِ مشتاقِ دیدارِ فرزندان را برسان. موفق و پیروز باشید. کسی که از شما می آموزد.دکتر محمد ملکی
دلنوشته دکتر محمد ملکی به یاد فرزاد کمانگر
بسم الحق
جناب آقای دکتر احمد شهيد
با سلام و ارادت و آرزوی موفقيت بخاطر کارسترگ و انساندوستانه ای که پذيرفته ايد.
من دکتر محمدملکی استاد بازنشسته دانشگاه و نخستين رئيس دانشگاه تهران پس از انقلاب می خواستم بر اساس تجربيات شخصی ام، شمه ای از آنچه در مسير نقض فاحش حقوق بشر در کشورم ايران می گذرد را جهت اطلاع بيشتر شما به عرضتان برسانم تا شايد گامی باشد جهت نجات ملتم از اين همه ظلم و فساد و بيرحمی حاکمان در حق يک ملت مظلوم .
برادرم؛ آقای شهيد
من هم يکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ايران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسياری جنايت ها در زندانهای ايران بوده ام که به گوشه ای از آنها اشاره می کنم .
در سال 1357 بعد از پيروزی انقلاب و پس از برگزيده شدنم به رياست دانشگاه تهران، برای پياده کردن يکی از اهداف انقلاب، تمام توانم را بکار بردم تا دانشگاه و دانشکده ها به وسيله شورائی مرکب از استادان، دانشجويان و کارمندان که در يک انتخابات کاملا دموکراتيک انتخاب می شدند، اداره گردد. اينکار به مزاق حاکميتی که همه امور کشور را در دست گرفته بود خوش نيامد تا بالاخره با يک کودتا به نام "انقلاب فرهنگی"، با حمله به دانشگاهها و کشتار تعدادی از دانشجويان همراه با مجروح کردن و دستگيری جمعی از آنها، دانشگاهها را بستند و تعداد زيادی از دانشگاهيان معترض را دستگير و پس از شکنجه های فراوان اعدام نمودند. شورای مديريت دانشگاه تهران و شورای عالی دانشگاه که کار اداره دانشگاه را به عهده داشتند با اين امر به مخالفت برخاستند، ولی حاکميت به جای پاسخگوئی به آنها تعدادی از آنها از جمله اينجانب را دستگير و به بهانه مخالفت با امر رهبری (آيت الله خمينی) روانه زندانها نمودند. در يک دادگاه غير قانونی بدون حضور وکيل محاکمه شدم و ابتدا به اعدام و سپس به 10 سال زندان محکوم گرديدم . در اين مدت با بيرحمانه ترين رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و ساير نقاط بدنم، آويزان کردن از سقف، کوبيدن سر به ديوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابينائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقيست. بعد از 5 سال ظاهرا از زندان آزاد شدم ولی ماهها بايد هر چند روز يکبار خودم را به دادستانی معرفی می کردم تا مورد بازجوئی که خود نوعی شکنجه بود قرار می گرفتم .
در سال 1379 باتفاق دهها فعال ملی ـ مذهبی به بهانه "براندازی" مجددا دستگير و مدت 6 ماه در يکی از مخوف ترين زندانهای سپاه (عشرت آباد) در سلولهای انفرادی (1متر در 2متر) زندانی شدم؛ سلولهائی که بنا به گفته حقوق دانان و روان پزشکان، زندانی بودن در آنها را "شکنجه سفيد" می نامند. پس از حدود 7 ماه تحمل زندان (شکنجه سفيد) برای محاکمه آزاد شدم و در يک دادگاه غيرعلنی و غيرقانونی محکوم به 7 سال زندان تعليقی گرديدم.
در 31 مرداد سال 1388 و درحاليکه دچار بيماری سرطان پروستات و بيماری قلبی آريتمی و فشارخون بودم و دوران شيمی درمانی را می گذراندم و از ناراحتی قلبی و سنکپ های مرتب رنج می بردم، در ساعات اوليه روز عده ای از مامورين وزارت اطلاعات به منزلم هجوم آوردند و من را بعد از بازرسی خانه و مصادره تعداد زيادی از کتابهايم، از بستر بيماری مستقيم به زندان اوين، بند مربوط به وزارت اطلاعات (بند209)، بردند و در سلول انفرادی به مدت 3 ماه زندانی شدم. در بازجوئی ها انواع توهين و تحقير را در حقم روا داشتند و تنها بدليل نوشته ها و گفته های انتقادی ام، به من اتهام محاربه و توهين به آقايان خمينی و خامنه ای (رهبران جمهوری اسلامی) وارد ساختند. نهايتا پس از 191 روز زندانی شدن، بعلت شدت بيماری که در اثر آن چند بار به بيمارستان منتقل شدم به من مرخصی استعلاجی دادند تا شيمی درمانی ادامه يابد و عمل نصب دستگاه تنظيم کننده ضربان قلب انجام شود . اخيرا برای محاکمه به دادگاه غير علنی که خلاف بر قوانين خود جمهوری اسلامی است احضار شدم تا حکم قاضی صادر گردد و فعلا روزهای بسيار سخت و شکنجه گونه زير حکم بودن را می گذرانم. من پيرمردی 78 ساله و بيمار هستم ولی برای تحمل هر حکمی آماده هستم زيرا هدفم مبارزه با ظلم و بيدادگری حاکمان و قدرت بدستان ايران بوده و هست و خواهد بود. به خدا و خلق تکيه دارم و از هيچ عقوبتی ترس ندارم و آرزويم ملاقات با شما و بيان حقايقی است از آنچه در 3 دهه اخير در ايران گذشته و ظلمی که بر اين ملت روا رفته است.
جناب آقای دکتر شهيد؛
من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانيان جوان و دانشجويان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسيار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند. حاضرم حقايقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برايتان ذکر کنم و پای هزينه آن نيز بايستم.
در پايان بنام يک ايرانی آرزو می کنم که در کارتان موفق باشيد. مطمئن باشيد خدا يار شماست .
ارادتمند و به اميد ديدار ـ دکتر محمد ملکی
زندانی سياسی در تعليق و استاد بازنشسته دانشگاه تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر