با تشکر از رفیقی که این فیلم کوتاه را فرستاد.
(Hoagland 1988, 17-18
خشونتی را که در مقابل حیوانات ابراز می کنیم بخشی از
طبیعت حیوان تلقی می شود و فاعلیت خودمان را به بوته فراموشی سپرده ایم
از کامنتها
رضا: ابتدایی ترین تعریف از "زبان" این است که زبان وسیله ای است برای ارتباط بشری و توضیح احساس،عواطف، اهداف و مقاصد. اما با تکامل تاریخی بشر و پیداش جوامع پیچیده و پیچیدگی فراید روابط اجتماعی و نهادینه شدن "سلطه و اعمال قدرت" در جامعه، زبان نقش متفاوتی و پیچیده تری به خود میگیرد. اگر تعریف درست بالا را مبنا قرار بدیم، آنوقت در جامعه طبقاتی و جامعه ای که اساسش بر سلطه استوار است؛ زبان ابزاری است برای بیان احساس و عواطفی که در جامعه مبتنی بر اعمال سلطه شکل میگیرد. به عبارت دیگر زبان بازتاب فرهنگ سلطه است، چه در شکل تلاش برای بقای و بسط سلطه که از طرف حاکمان حمایت و ترویج میشود چه در شکل نفی سلطه که از طرف نفی کنندگال سلطه ترویج یا به کار برده میشود. آنچه در این مقاله بالا گفته شده به زبان دیگر همین فرمول است. یعنی یعنی به کار گیری زبان برای تغییر رفتار ، باور و فرهنگ. یا به عبارتی به کار گیری زبان برای اعمال سلطه. با این توصیف زبان در عصر ساختار پیچیده روابط اجتماعی دیگر صرفا در محدوده تعریف اولیه باقی نمیماند، هرچند تعریف اولیه را در خود دارد اما همراه با پیچیدگی ساختار روابط اجتماعی نقش و شکل بروز و کاربست زبان هم پیچیده میشود. به عبارت دیگر زبان دیگر صرفا وسیله ای برای ابراز عواطف و احساست نیست، بلکه همراه با آن، وسیله ای برای ایجاد احساس و عواطف است. زبان احساسات و عواطف، باورها و فرهنگ رفتاری ما را تغییر میدهد و در عین حال تلاش میکند این تغییرات را نهادینه کند. در جامعه دولت و همه نهادهای سلطه با تسلط بر ابزارهای ارتباطی نوع معینی از زبان را شکل میدهند تا به این وسیله با کنترل احساسات، عواطف، ذهنیت و تصورات، فرضها و پیش فرضهای انسان نوع معینی از فرهنگ " رفتار و عمل" را که در خدمت سلطه است شکل بدهد.
La surconsommation
انتولوژی بازپردازی ایدئولوژی ست. به عبارت دیگر ایدئولوژی آنچه را باید
به صورت موجود شناخت، تعیین می کند : اگر زنان موجوداتی برای لذت جنسی ( یا به نظر
برخی از فمنیستها، قابل تجاوز) تلقی می شوند، حیوانات موجوداتی حامل { لذت
خوردن-م} گوشت به نظر می آیند. در حین تقلیل وجود شناختی زنان و حیوانات به صورت
شی – object- زبان در کار محو کردن این
واقعیت است که شخص دیگری در مقام فاعل/عامل/مرتکب به خشونت دست زده است.
سارا هوگلند این رویه را شرح می دهد : "جان
به مری آزار می رساند" تبدیل می شود به " مری به وسیله ی جان مورد آزار
قرار گرفت" و بعد به " مری مورد آزار قرار گرفت" و سرانجام "
زنان مورد آزار قرار گرفتند" و از این رو " زنان مورد آزار واقع شده".
با در نظر گرفتن خشونت علیه زنان
و ایجاد اصطلاح " زنان مورد آزار واقع شده" ، هوگلند مشاهده می کند که اکنون
آنچه مردان بر سر زنان می آورند، به عنوان چیزی شده است که گویی جزئی از طبیعت
زنانه می باشد. و ما به کلی جان را از نظر دور
نگاه می داریم.
تصور خوردنی بودن بدن حیوانات در روال مشابهی سامان پذیرفته است و فاعلیت
انسانی را که بدن حیوانات مرده را خریداری می کند تا به مصرف برساند، پوشیده می
دارد : " کسی حیوانات را به قتل می رساند تا بتوانم اجساد شان را به صورت
گوشت بخورم" تبدیل می شود به " حیوانات کشته می شوند برای خوردن
گوشتشان" و سپس به " حیوانات، گوشت اند" و نهایتا " حیوانات
گوشتی" به این ترتیب صرفا " گوشت".
از کامنتها
رضا: ابتدایی ترین تعریف از "زبان" این است که زبان وسیله ای است برای ارتباط بشری و توضیح احساس،عواطف، اهداف و مقاصد. اما با تکامل تاریخی بشر و پیداش جوامع پیچیده و پیچیدگی فراید روابط اجتماعی و نهادینه شدن "سلطه و اعمال قدرت" در جامعه، زبان نقش متفاوتی و پیچیده تری به خود میگیرد. اگر تعریف درست بالا را مبنا قرار بدیم، آنوقت در جامعه طبقاتی و جامعه ای که اساسش بر سلطه استوار است؛ زبان ابزاری است برای بیان احساس و عواطفی که در جامعه مبتنی بر اعمال سلطه شکل میگیرد. به عبارت دیگر زبان بازتاب فرهنگ سلطه است، چه در شکل تلاش برای بقای و بسط سلطه که از طرف حاکمان حمایت و ترویج میشود چه در شکل نفی سلطه که از طرف نفی کنندگال سلطه ترویج یا به کار برده میشود. آنچه در این مقاله بالا گفته شده به زبان دیگر همین فرمول است. یعنی یعنی به کار گیری زبان برای تغییر رفتار ، باور و فرهنگ. یا به عبارتی به کار گیری زبان برای اعمال سلطه. با این توصیف زبان در عصر ساختار پیچیده روابط اجتماعی دیگر صرفا در محدوده تعریف اولیه باقی نمیماند، هرچند تعریف اولیه را در خود دارد اما همراه با پیچیدگی ساختار روابط اجتماعی نقش و شکل بروز و کاربست زبان هم پیچیده میشود. به عبارت دیگر زبان دیگر صرفا وسیله ای برای ابراز عواطف و احساست نیست، بلکه همراه با آن، وسیله ای برای ایجاد احساس و عواطف است. زبان احساسات و عواطف، باورها و فرهنگ رفتاری ما را تغییر میدهد و در عین حال تلاش میکند این تغییرات را نهادینه کند. در جامعه دولت و همه نهادهای سلطه با تسلط بر ابزارهای ارتباطی نوع معینی از زبان را شکل میدهند تا به این وسیله با کنترل احساسات، عواطف، ذهنیت و تصورات، فرضها و پیش فرضهای انسان نوع معینی از فرهنگ " رفتار و عمل" را که در خدمت سلطه است شکل بدهد.
۱۴ نظر:
این کامنت برای سربلندی هست که سایتش هک شده ولی میدونم اینجارو میخونه :
سربلند شما همونی نبودی که میگفتی بالاترین برای صهینونیزمه؟ یحتمل این عقیده رو بعد از بن شدن در بالاترین پیدا کردی شما که به رسانه صیهیونیستی لینک میفرستادی گوه میخوری خودت رو در حدی میدونستی که اقلیت را برای حضور در BBC نقد کنی:
لینک هات دربالاترین که با id sarboland میفرستادی:
http://balatarin.com/users/sarboland/links/submitted?page=1
در کامنت خایمالی سربلند را برای احترام گذاشتن به قوانین بالاترین هم میبینم:
http://balatarin.com/permlink/2010/3/5/1972642
البته مرسی صداقت که با ایدی خودت اینکارو میکردی ولی کاش زمانی که بالاترین رو نقد میکردی میگفتی خودت هم تا سال قبلش تو منجلابش غرق بودی
خب ناشناس این لینکها و کامنت شما چه ربطی به موضوع این پست داره؟ داستان "سربلند" چیه؟ یا کامنتت رو پاک کن یا اینکه مارو روشن کن٬ مرسی!
بین این کامنت و پست گذاشته شده رابطه مستقیمی وجود دارد به شرطی که از سطح فراتر بریم. ابتدایی ترین تعریف از "زبان" این است که زبان وسیله ای است برای ارتباط بشری و توضیح احساس،عواطف، اهداف و مقاصد. اما با تکامل تاریخی بشر و پیداش جوامع پیچیده و پیچیدگی فراید روابط اجتماعی و نهادینه شدن "سلطه و اعمال قدرت" در جامعه، زبان نقش متفاوتی و پیچیده تری به خود میگیرد. اگر تعریف درست بالا را مبنا قرار بدیم، آنوقت در جامعه طبقاتی و جامعه ای که اساسش بر سلطه استوار است؛ زبان ابزاری است برای بیان احساس و عواطفی که در جامعه مبتنی بر اعمال سلطه شکل میگیرد. به عبارت دیگر زبان بازتاب فرهنگ سلطه است، چه در شکل تلاش برای بقای و بسط سلطه که از طرف حاکمان حمایت و ترویج میشود چه در شکل نفی سلطه که از طرف نفی کنندگال سلطه ترویج یا به کار برده میشود. آنچه در این مقاله بالا گفته شده به زبان دیگر همین فرمول است. یعنی یعنی به کار گیری زبان برای تغییر رفتار ، باور و فرهنگ. یا به عبارتی به کار گیری زبان برای اعمال سلطه. با این توصیف زبان در عصر ساختار پیچیده روابط اجتماعی دیگر صرفا در محدوده تعریف اولیه باقی نمیماند، هرچند تعریف اولیه را در خود دارد اما همراه با پیچیدگی ساختار روابط اجتماعی نقش و شکل بروز و کاربست زبان هم پیچیده میشود. به عبارت دیگر زبان دیگر صرفا وسیله ای برای ابراز عواطف و احساست نیست، بلکه همراه با آن، وسیله ای برای ایجاد احساس و عواطف است. زبان احساسات و عواطف، باورها و فرهنگ رفتاری ما را تغییر میدهد و در عین حال تلاش میکند این تغییرات را نهادینه کند. در جامعه دولت و همه نهادهای سلطه با تسلط بر ابزارهای ارتباطی نوع معینی از زبان را شکل میدهند تا به این وسیله با کنترل احساسات، عواطف، ذهنیت و تصورات، فرضها و پیش فرضهای انسان نوع معینی از فرهنگ " رفتار و عمل" را که در خدمت سلطه است شکل بدهد.
اما در رابطه با کامنت شخص ناشناس. به نظر میرسه این شخصی قصد داره با مثلا سند و مدرک عمل شخص دیگه ای رو نقد کنه. من فعلا کاری به منتقد و مورد نقد واقع شده ندارم. اونچه در این کامنت کوتاه خودنمایی میکنه نوع معینی زبان ( یا به عبارتی ادبیات) است. این نوع ادبیات و شکل بروزش( یعنی حضور کامنت گذار در قامت ناشناس ) بازتاب فرهنگ سلطه است. به کار بردن فحاشی و الفاظ رکیک چیزی جز مبتذل بودن فرهنگ ارتباطی کامنتگذار نیست و این ابتذال زبانی بازتاب جایگاه اجتماعی کامنتگذار است، از قضا خود کامنت گذار بر زشت و ناهنجار بودن زبان خود آگاهی دارد دقیقا به همین دلیل است که در قامت ناشناس ظاهر میشود تا از زیر بار شرم ناشی از ادبیات کاربردی شانه خالی کند.
اگر سری به سایتهای جریانات چپ بزنیم و حجم انبوه نوشته های کمونیستها امروز رو بخونیم و یا ادبیات کاربردی این جریانات به هنگام پیداش اختلاف نظر و جدایی (انشعابات) دنبال کنیم. در نود درصد موراد با یک سقوط اخلاقی بسیار شنیع و زشت روبرو هستیم که این سقوط اخلاقی نه فقط در رفتارها که در ادبیات نوشتاری این چپ به راحتی دیده میشود. نه فقط فرهنگ رفتاری چپ ایرانی که زبان کاربردی آن بازتاب اضمحلال هویت انسانی و انقلابی این جریانات است. وجود حجم انبوهی از توهین، تحقیر، فحاشی، تهمت و افترا در زبان کاربردی چپ ایرانی اتفاقی نیست، این سقوط در فرهنگ و زبان کاربردی بازتاب سقوط ماهیت و محتوای این جریانات به عنوان نیروهای انسانگرا و انقلابی است. دلایل آن را میشود ریشه ای تر و تاریخی تر بحث کرد. منتها فکر کنم این کامنت به اندازه کافی به درازا کشیده.
در ضمن رزا جان این پست خیلی پر محتوی بود و من خیلی خوشم امد این مدل کارهات رو می پسندم. به نطرم آگاهی دادن از معضلات عصری که در اون زندگی میکنیم خیلی با ارزشتر از گیر دادن به چپهایی است که پشت دروازه های قرن بیست و یکم ماسیده اند.
سلام رضا جان
راستش اغلب کارهایی که با اشتراک افراد انجام میشود کاملتر است. کامنت و متن ساده و روانت در همین جهت در راستای فهم پدیده و تغییر آن کمک خوبی است.
با اجازه میگذارمش در کنار پست بالا که دیده شود.
به رضا٬ در ابتدا نوشتی که "بین این کامنت و پست گذاشته شده رابطه مستقیمی وجود دارد به شرطی که از سطح فراتر بریم"٬منظورت کدام "کامنت و پست" ه؟
آرمان مگر عیر از ناشناس کسی هم بحثی!!! کرده. من در صفحه ام کسی رو ندارم. حالا بگذریم که من در قسمت دم صریحا ذکر کردم ناشناس و ...
رضا جان "ناشناس" هیچ بحثی نکرده٬ بلکه یه توضیح و لینکیهایی زده که اصلا مربوط به بحث این پست رزا نیست. راستی شما فکر کنم عادت کردید که در هر مورد و بحثی٬ حال مربوط یا نا مربوط٬ حتما لگدی به کمونیستها بزنید. حالا بگذریم که از نظر تو هر "چپی" کمونیست ه. عزیزم هر گردی گردو نیست. خوش باشی رفیق!
ارمان من نمیدونم شما چند وقته با کمونیست(ایرانی ) آشنا شدی. اما من حدود 27-28 سال با این چپ فعالیت تشکیلاتی داشتم. اون آدمهایی که دیدنشون برای شما احتمالا رویاهای تحقق نایافته است برای من خاطرات دوران سپری شده است. با تک تک این رهبرانی که دیروز و امروز خودشون رو بزرگان چپ ایران معرفی میکردند و میکنند مثل منصور حکمت، تقوایی، کورش مدرسی و بقیه ریز و درشتهای خانواده پر جمعیت کمونیست کارگری در جلسات حزبی نشستم. این کمونیستهایی که شما ازشون اسم میبرید رو من بعضیهاشون رو حتی 10 برابر زمانی که پدر مادرم رو دیده باشم و باهاشون زندگی کرده باشم، باهشون زندگی کردم. من این جماعت رو در جلسات حزبی، کنفراسهای تشکیلاتی، پلونومها و کنگرهای حزبی وقتی که با هم اختلاف پیدا میکردند، دیدم. توطعه، زیر آب زدن، باند راه انداختن، تصفیه کردن، پرونده سازی کردن، لجن پراکنی کردن، خلع عضویت یا تعلیق عضویت کردن، مجبور کردن که در جلسات حزبی توبه نامه خوندن و.... من همه این فرهنگها رو در این کمونیستهایی که شما دارید ازشون دفاع میکنید رو دیدم. دیدم که شما چطور مستعفیون از حزبتون رو(1999) عامل جمهوری اسلامی معرفی کردید. دیدم که چطور در دنیای مجازی وبلاگهای "داب نهران" علیه هم راه انداختین. دیدم که چطور جناح بندیهای حزبیتون استاد و مدارک درونی رو علیه همدیگه افشا کردید. دیدم که چطور در اردوگاهای نظامی به رو هم اسلحه کشیدید. حتی برو عقب تر به سالهای 60 ( که احتمالا شما انزمان خیلی بچه بودید و یادتون نمیاد) که چطور جناحهای مخالف همدیگرو طعمه گذاشتند که به دست جمهوری اسلامی بیفتند 0 برو ماجرای لو رفتن رهبران پیکار رو بخون). دیدم که چطور در حالی که امکان نجات دادن فعالین گروهای کمونیست نزدیک به خودتون رو داشتید اما برای اینکه نجاتشون بدید طلب پول کردید( لطفا برو اسناد سازمان رزمندگان رو بخونید که از کومله و حزب کمونیست ایران کمک خواسته بودند اما اونها برای کمک کردنشون پول خواسته بودند) دیدم که رهبر معنوی حزبتون( منصور حکمت) چطور با راست ترین جناحها مخفیانه نامه نگاری کرده( برو نامه های مخفیانه منصور حکمت به خانبابا تهرانی رو بخون). فرهنگ مبتذل لمپنیستی و فحاشیتون به اسم مبارزه ایدئولوژیک رو دیدم و هنوز دارم میبینم. برو اسناد دوره اختلافات جدایی مستعفیون رو بخون، برو استاد زمان جدایی کورش مدرسی از حمید تقوایی رو بخون، برو اسناد دوره جدایی گروه موسوم به اتحاد کمونیسم کارگری رو بخون، برو اسناد دوره جدایی حکمتیستها هیئت دائم رو از حزب کورش مدرسی بخون. برو ببین چطور جناحی از دفتر سیاسی ح ک ک اسناد درونیش، حتی نشست دفتر سیاسی رو جناح دیگه مخفیانه رو نت متشر میکرد(ماجرای اسماعیل مولودی وقتی با است مستعار بشارت این اسناد رو افشا میکرد یاده نیست؟!!!!!) ماجرای پاسبون کشی آذر ماجدی علیه کورش مدرسی یادت نیست؟!!! باز هم بگم؟!!!!!!!!!
اگر این چیزها یادت نیست، ماجرای داب رو که باید حتمان یادت باشه. ماجرای دستگیری ها و بعد اینکه چطور همدیگر رو محکوم به همکاری با سازمان امنیت میکردند و حتی لجن پراکنی علیه اتحاد سوسیالیسی کارگری. ماجرای وبلاگ داب تهران رو چطور؟ اون هم خبر نداری که چطور اسناد همدیگر رو علنی میکردند.
حق میدم بهت که بگی "ناشناس هیچ بحثی نکرد." حق میدم بهت که اصلا متوجه نشی ناشناس چی گفت و من چی گفتم. کمونیست ایرانی که از این تاریخ پرشکوهی که گوشه ناچیزش رو برات گفتم آمده باشد حق داره لمپنیسم تهو آور نهفته در کامنت ناشناس رو نبینه؛ حق داری جمله "گوه میخوری خودت رو در حدی میدونستی که اقلیت را برای حضور در BBC نقد کنی" را نبینی. به نظر میرسه شما اینقدر عادت کردین به این نوع فرهنگ که فحاشی و پرده دری و دهن چاکی رو نمیتونی ببینی.
در صمن آرمان عزیز من در نوشته اولم سعی کردم با یک بحث ریشه یابانه و منطقی به نفی فرهنگ لمپنیسم "ناشناس" بپردازم. والا من این ناشناس و ناشناسها رو خیلی میشناسم و اگر مثل خودشون بودم میتونسم با همان زبان صحبت کنم اما متعلق به آن فرهنگ نیستم. خوبه به جای اینکه به فکر تابلو سر در دکان باشیم به فرهنگ رفتاری و زبان انسانی توجه کنیم، چون بدون این برای من یکی اصلا اهمین نداره یکی خودش رو کمونیست، آنارشیست، فمینیست یا هر چیز دیگه بخونه. من ادمها رو بر اساس فرهنگ و رفتار سیاسیشون ارزیابی میکنم نه ایسمی که با خودش حمل میکنه
رضا جان
وجودت تضمین و امیدی برای نابودی سیستم است. متاسفانه ما خود "اپوزیسیون" بخشا سیستم را در خود بازتولید میکنیم. سیستم به واسطه نیروی سرکوب پابرجا نمانده، بلکه در همکاری و همدستی ما.
سیب گندیده بر درخت نمیافتد، چون کسی به ضرورت تکان دادن درخت نرسیده.
متن های تو از نیروی جاذبه میگویند و رفقا در پی گاز زدن سیب نیوتون!
به رضا٬ این ادبیات شما هم واسه من تازگی نداره٬ این شیوه برخورد سیاسی نیست. بلکه خالی کردن عقده ست. شما اگر نقدی به منصور حکمت و نظراتش داری آستین بالا کن و بنویس و من در خدمتم. اینهمه بودم بودم و همه رو میشناسم و برخ کشیدن سابقه ات دردی رو درمان نمیکنه و اعتبار و حقانیت به نظرات نمیده. شما فکر کنم دنبال بهانه ای بودی که به کمونیسم کارگری حمله کنی٬ وگرنه نه کامنت من٬ نه بحث رزا کوچکترین ربطی به این کامنتهای شما نداره. شما دشمن را اشتباهی گرفتی استاد. تمام انرژی و فکر و ذکر شما مبارزه و بددهنی به کمونیستها و خصوصا منصور حکمت ه .
این داستانهایی که تعریف کردی رو قبلا بازجوهای رژیم و محفل آذرین ـ مقدم و یه سری ادمهای مریض و منفعل سیاسی٬ از نوع و کالیبر شما٬ گفتن و بجایی نرسیدن. تازه از اینها گذشته من که تعارفی با کسی ندارم٬ گفتم که عضو هیچ حزبی نیستم. اما خب به این معنی نیست که هر جزعبلی و لجنی که به منصور حکمت ربط میدهند قبول و یا در مقابلش سکوت کنم. شما اگر واقعا دلسوز و سیاسی میخوایی نقد کنی سیاسی بنویس و مشخصا بگو نقدت به کدام سیاست و نوشته منصور حکمت هستش که ما هم استفاده کنیم. منصور حکمت یک انسان بود مثل من و شما٬ میتوان نقدش کرد و یا ازش دفاع کرد. اما بشیوه سیاسی یا شیوه جمهوری اسلامی. موفق باشی استاد!
reza jan selam men geblan hem goftam ema indefe mixam begam ke arman jaye seft neshashide ve begoli ba basenesh der baz nekerde heme chi ruo be raheti bedest ovorde reza jan men degigean midanam in negd to degigan tebegatiye ve arman ma der hal neshegiye omidvaram ke az hal neshegi biron biad ,hemegi piroz bashid ta bed mesoud
مسعود جان اینهم نظریست. ولی "بحث" شما در مورد "شاشیدن" و با "کون" در باز کردن زیادی عمیق و سیاسی یه که من توان جواب دادن به اون را ندارم. بنابرین پاس!
ارسال یک نظر