از تاریخ اول تا سوم ماه مارس
۲۰۱۳ کنگره پناهجویان در شهر مونیخ برگزار گردید. حدود 250 تا 300 نفر در این
کنگره شرکت داشتند. اکثر شرکت کنندگان پناهجویانی بودند که تحت شرایط وخیم و
نداشتن تأمین ماندن ورفاه در اردوگاه های پناهجویی به سر میبرند و هر لحظه با
قوانین راسیستی و ضد انسانی پناهنده گی مانند برگشت اجباری مواجه اند. متأسفانه به
دلیل مراقبت شدید پلیسی در راه های مرزی، پناهجویان کشورهای دیگر مانند اتریش و
هلند و ... از شرکت در کنگره محروم ماندند.
دوم اینکه طی یک سال اخیر ما شاهد جنبش اعتراضی پناهجویان علیه قوانین راسیستی هستیم که خودرهایی و سازماندهی از پایین را در سرلوحه ی مبارزات خود قرار می دهند. این خود قدم بزرگی در جنبش می باشد. بر خلاف آن دسته از جنبش های اجتماعی دانشجویی، کارگری و غیره که در یک رهبر یا سخنور ختم می شدند و تمامی سرنوشت جنبش به تغییرات روحی و مرامی آن شخص وابسته بود.
http://refugeecongress.wordpress.com/
عدم روش تصمیم گیری از پایین در کنگره
فعالینی که این کنگره را برگزار کردند خود عمده کوشندگانی بودند که در سازماندهی اعتراضات سال گذشته نقش عظیمی داشتند.
متأسفانه این برنامه ی سه روزه به گونه ای تنظیم شده بود که با اصول سیستم سازماندهی از پایین مغایرت داشت و فقط آن چهار فعالی که مسئول کنگره بودند سخن می گفتند و سخنان دیگر پناهجویان بیشتر در حاشیه جای داشت. اگر نگاه کوتاهی به برنامه ی کنگره بیاندازیم این را به خوبی متوجه میشویم: هیچ نوع طرح پیشنهادی در کنگره مطرح نشد و تبادل نظری در جهت تکمیل مبارزات صورت نگرفت. می توان گفت که بیشتر یک جلسه ی سخنرانی بود تا یک کنگره، زیرا تنها در یک سخنرانی است که معمولاً متخصصان آن رشته به سؤالات حاضرین پاسخ می دهند. در اینجا نیز اکثر سئوالات را همین چهار تن پاسخ می دادند. حال آنکه در یک کنگره، تقریبا تمامی شرکت کنندگان باید شرکتی فعال داشته باشند.
برگزار کننده گان کنگره یعنی این چهار نفرـ همه پناهجویان ایرانی بودند، حال آنکه پناهجویان ترک، عراقی، کرد و آفریقایی نیز در آنجا حضور داشتند.
من ادعا نمی کنم که برگزارکنندگان کنگره گرایشاتی شوینیستی در سر داشتند اما به یقین می توان گفت که این شیوه ی عمل هیچ گونه هم خوانی با یک سیستم سازماندهی از پایین ندارد.
به طور مثال یکی از پناهجویان حاضر در کنگره طی نامه ای می نویسد:
«من برای تاریخ 26 ماه مارس حکم اخراجی ام از آلمان آمده. بمن بگویید که چکار بکنم؟»
سخنران کنگره پاسخ می دهد: «من نمی تونم بهت کمک کنم. ولی می تونم بهت توصیه کنم بیا با هم علیه این فوانین بجنگیم».
هر چند که یک کنگره محل بحث روی چگونگی پیشبرد مبارزات پناهجویی بوده و جای طرح مشکلات فردی نمی باشد، ولی شیوه ی برخورد این مسئول فعال نیز شیوه ی جواب دادن از بالا است. او بجای آنکه حل مشکل را به 200 پناهجوی حاضر در جلسه واگذار کند، خود سریع تصمیم گرفته و پاسخ می دهد.
یکی دیگر از پناهجویان که بطور فعال در مبارزات سال گذشته تا حال نقش مهمی داشته، فرصت را غنیمت شمرد و در حضور همه انتقادات شدیدی را نسبت به برگزارکنندگان کنگره مطرح نمود. وی گفت:
پس از آنکه در پایان راهپیمایی از وورزبورگ تا برلین، میدان اورانین را تسخیر کردیم، گروهی از پناهجویان حرکت را ادامه داده تا دروازه ی براندنبورگ پیش رفته و در آنجا اقدام به نصب چادرها نمودند که با دخالت خشن و سرکوب گرانه ی پلیس مواجه شدند تا جایی که منجر به زخمی و دستگیر شدن تعدادی از معترضین گردید. در این مرحله از گروه های مالی و رسانه ای هیچ اثری نبود».
باید توجه داشت که این چهار نفر در آن زمان مسئول امور مالی، رسانه ای و غیره بودند. متأسفانه آنان بی آنکه این پست ها را به اشخاص دیگری واگذارکنند و بدون هیچ گونه هماهنگی با سایرین محل را ترک نموده بودند.
می توان گفت اگر این کنگره فضا و جو مناسبی به وجود می آورد که به شکل همگانی و با تنظیم یک برنامه ی مدون اجرا می گردید شاید مکان بازتری برای انتقاد نسبت به یکدیگر می بود.
اگر فعالین باور دارند که این مبارزه توسط پناهجویان و برای پناهجویان بر ضد قوانین و شرایط پناهندگی در آلمان شکل گرفته است، باید امکاناتی فراهم آورند که در آینده تصمیم گیری ها با مشارکت همگانی صورت پذیرد.
مسئولین کنگره به سازمان دهندگان کاروانِ پناهجویان و حامیان شهروندان انتقاد می کنند که آنها در پروسه همکاری و مبارزاتی با یکدیگر به پناهجویان کمتر میدان می دادند و این باعث شده بود که پناهجویان در تصمیم گیری ها از استقلال عمل کمتری برخوردار باشند، اما خود آنها این استقلال را درکنگره نقض می کنند، زیرا همۀ فرصت ها را در اختیار خود گرفته اند.
برای خواندن ادامه مطلب روی اینجا کلیک کنیم.
تاریخ مهاجرت و پناهجویی و دیدگاههای نسبت به آن
دوم اینکه طی یک سال اخیر ما شاهد جنبش اعتراضی پناهجویان علیه قوانین راسیستی هستیم که خودرهایی و سازماندهی از پایین را در سرلوحه ی مبارزات خود قرار می دهند. این خود قدم بزرگی در جنبش می باشد. بر خلاف آن دسته از جنبش های اجتماعی دانشجویی، کارگری و غیره که در یک رهبر یا سخنور ختم می شدند و تمامی سرنوشت جنبش به تغییرات روحی و مرامی آن شخص وابسته بود.
http://refugeecongress.wordpress.com/
عدم روش تصمیم گیری از پایین در کنگره
فعالینی که این کنگره را برگزار کردند خود عمده کوشندگانی بودند که در سازماندهی اعتراضات سال گذشته نقش عظیمی داشتند.
متأسفانه این برنامه ی سه روزه به گونه ای تنظیم شده بود که با اصول سیستم سازماندهی از پایین مغایرت داشت و فقط آن چهار فعالی که مسئول کنگره بودند سخن می گفتند و سخنان دیگر پناهجویان بیشتر در حاشیه جای داشت. اگر نگاه کوتاهی به برنامه ی کنگره بیاندازیم این را به خوبی متوجه میشویم: هیچ نوع طرح پیشنهادی در کنگره مطرح نشد و تبادل نظری در جهت تکمیل مبارزات صورت نگرفت. می توان گفت که بیشتر یک جلسه ی سخنرانی بود تا یک کنگره، زیرا تنها در یک سخنرانی است که معمولاً متخصصان آن رشته به سؤالات حاضرین پاسخ می دهند. در اینجا نیز اکثر سئوالات را همین چهار تن پاسخ می دادند. حال آنکه در یک کنگره، تقریبا تمامی شرکت کنندگان باید شرکتی فعال داشته باشند.
برگزار کننده گان کنگره یعنی این چهار نفرـ همه پناهجویان ایرانی بودند، حال آنکه پناهجویان ترک، عراقی، کرد و آفریقایی نیز در آنجا حضور داشتند.
من ادعا نمی کنم که برگزارکنندگان کنگره گرایشاتی شوینیستی در سر داشتند اما به یقین می توان گفت که این شیوه ی عمل هیچ گونه هم خوانی با یک سیستم سازماندهی از پایین ندارد.
به طور مثال یکی از پناهجویان حاضر در کنگره طی نامه ای می نویسد:
«من برای تاریخ 26 ماه مارس حکم اخراجی ام از آلمان آمده. بمن بگویید که چکار بکنم؟»
سخنران کنگره پاسخ می دهد: «من نمی تونم بهت کمک کنم. ولی می تونم بهت توصیه کنم بیا با هم علیه این فوانین بجنگیم».
هر چند که یک کنگره محل بحث روی چگونگی پیشبرد مبارزات پناهجویی بوده و جای طرح مشکلات فردی نمی باشد، ولی شیوه ی برخورد این مسئول فعال نیز شیوه ی جواب دادن از بالا است. او بجای آنکه حل مشکل را به 200 پناهجوی حاضر در جلسه واگذار کند، خود سریع تصمیم گرفته و پاسخ می دهد.
یکی دیگر از پناهجویان که بطور فعال در مبارزات سال گذشته تا حال نقش مهمی داشته، فرصت را غنیمت شمرد و در حضور همه انتقادات شدیدی را نسبت به برگزارکنندگان کنگره مطرح نمود. وی گفت:
پس از آنکه در پایان راهپیمایی از وورزبورگ تا برلین، میدان اورانین را تسخیر کردیم، گروهی از پناهجویان حرکت را ادامه داده تا دروازه ی براندنبورگ پیش رفته و در آنجا اقدام به نصب چادرها نمودند که با دخالت خشن و سرکوب گرانه ی پلیس مواجه شدند تا جایی که منجر به زخمی و دستگیر شدن تعدادی از معترضین گردید. در این مرحله از گروه های مالی و رسانه ای هیچ اثری نبود».
باید توجه داشت که این چهار نفر در آن زمان مسئول امور مالی، رسانه ای و غیره بودند. متأسفانه آنان بی آنکه این پست ها را به اشخاص دیگری واگذارکنند و بدون هیچ گونه هماهنگی با سایرین محل را ترک نموده بودند.
می توان گفت اگر این کنگره فضا و جو مناسبی به وجود می آورد که به شکل همگانی و با تنظیم یک برنامه ی مدون اجرا می گردید شاید مکان بازتری برای انتقاد نسبت به یکدیگر می بود.
اگر فعالین باور دارند که این مبارزه توسط پناهجویان و برای پناهجویان بر ضد قوانین و شرایط پناهندگی در آلمان شکل گرفته است، باید امکاناتی فراهم آورند که در آینده تصمیم گیری ها با مشارکت همگانی صورت پذیرد.
مسئولین کنگره به سازمان دهندگان کاروانِ پناهجویان و حامیان شهروندان انتقاد می کنند که آنها در پروسه همکاری و مبارزاتی با یکدیگر به پناهجویان کمتر میدان می دادند و این باعث شده بود که پناهجویان در تصمیم گیری ها از استقلال عمل کمتری برخوردار باشند، اما خود آنها این استقلال را درکنگره نقض می کنند، زیرا همۀ فرصت ها را در اختیار خود گرفته اند.
برای خواندن ادامه مطلب روی اینجا کلیک کنیم.
به طور خلاصه یکی از موتورهای اصلی محرک سرمایه داری، نیروی کار ارزان می باشد. این نیرو در دوران رونق اقتصادی برای سرمایه از اهمین به سزایی برخوردار است، اما در دوران رکود، این نیرو به یک عامل مازاد بدل شده و سرمایه می کوشد آن را همچون کالایی بی مصرف به دور افکند و برای این منظور به هرگونه تبلیغ نژادپرستانه نیز متوسل می شود.
پرداختن به تاریخ جنبش کارگران مهاجر در آلمان طی دهه ی هفتاد برای کسب حق اقامت و حق شهروندی تا اوج دستگیری فعالین کارگری و تهدید به اخراج از آلمان در این مطلب کوتاه نمی گنجد ولی از تجربیات آنها می توان بسیار آموخت.
ایران یک دولت اروپایی نیست ولی طبق همین قانونِ نیازِ سرمایه چه در قالب سلطنت و چه در ماسک مذهبی به فجیح ترین وراسیستی ترین شکل، سه میلیون خواهران و برادران افغانی را استثمار و سپس اخراج می کند بی آنکه آنان از کمترین حقوق شهروندی در این کشور برخوردار باشند.
برای مطالعه بیشتر به مقاله آلمانی در زیر مراجعه کنید.
پناهجو
پدیده ی پناهجویی در دوران سلطه و اختناق فاشیسم در اروپا از اهمیت فراوانی برخوردار شد و هم زمان، موسسات حقوق بشری و پناهجویی شکل گرفتند. قوانین پناهندگی تقریبا تا اواخر دهه ی هشتاد هنوز کم و بیش معتبر بودند. قیام های بزرگ مردمی در چندین کشور آسیایی و آفریقایی و سرانجام ربودن این قیام ها توسط مرتجعین و همراه با آن، تشدید اختناق و ترور آزادیخواهان در در اواخر دهه ی هفتاد و اوایل دهه ی هشتاد آواره گی و پناه جویی میلیون ها انسان را درپی داشت. قوانین حقوق بشر و پناهجویی اما برای این انسان های آواره وضع نگردیده و حالا دیگر آنقدر بی اعتبار شده بودندکه حتی پلیس های مرزی با بیشرمی به تماشای غرق شدن این آواره گان در آب های ساحلی می نشستند.
از نظر جهانِ سرمایه، پناهجو آخرین و حقیرترین نیروی زائد جوامع سودمحور محسوب می شود.
محدود کردن وسعت مبارزه
جنبش اعتراضی نوین پناهجویان برای کسب حق اقامت و شهروندی، گام بسیار مهم و ارزشمندی است در راستای آزادی خود پناهندگان. این مبارزه نباید در طیف و صنف خویش خود را محدود سازد. می تواند مبارزه صنفی خود را به پیش ببرد ولی با نگاهی جهانی و با همبستگی عمیق تر با دیگر جنبش های اعتراضی؛ وگرنه حتی به هزاران انسانی که همین امکان آمدن به این سوی جهان را ندارند، بی اعتنا می شود. همچنین بی اعتنا می شود به خانه نشینی اجباری میلیون ها زنی که به دلیل نحوه ی تقسیم کار در جهانِ مردسالار، سفر به اروپا و دیگر نقاط جهان برایشان امکان پذیر نیست. وسعت تعداد پناهجویان مرد در کنگره، خود شاهد این مدعا است.
این جنبش دیگر نمی تواند همبستگی خود را با قیام های اخیر شمال افریقا اعلام ننماید. دید قوی و نگرش دامنه دار جهانی در جنبش اعتراضی حائز اهمیت بسیار است.
اینک پناهجو حتی در صنف خود به دلیل سیاست های تفرقه افکنانه به چندین طیف تقسیم شده: پناهجوی با اقامت، بدون اقامت، اقامت یکساله، پناهجوی قبول شده با مزایای شهروندی و نیز یک ونیم میلیون انسانِ زیرزمینی که بدون هیج مزایایی در وخیم ترین شکل تنها به زنده ماندن خود قانع شده اند.
جنبش پناهجویی چه کسانیند _؟ چه کسی به او تعلق دارد ؟ و حامیانش چه کسی اند و این جنبش از آنها چه انتظاری دارد ؟
در اینجا من نمی دانم که رفقای کوشنده با تفکیک پناهجویان در طبقه بندی های مختلف چه نتیجه ای می خواهند بگیرند. این امکان وجود دارد که دو روز دیگر یکی از پناهجویان قبول شده و به مزایای نیم بند شهروندی دست یابد. آیا او به مبارزه در کنار شما ادامه خواهد داد؟
اگر دامنه ی مبارزه و همبستگی تنها به صنف خویش محدود شود، شاید بتواند دست آوردهای نسبی محدودی فقط برای گروهی اندک در پی داشته باشد، اما بی تردید موفقیتی بیش از این درچشم انداز خود نخواهد داشت.
من این انتقاد را به فعالین کنگره دارم که با پنهان شدن زیر ماسک استقلال مبارزاتی، جنبش پناهندگی را ایزوله کرده و حتا به پیام های همبستگی، با دیده ی تردید می نگرند. اینان هیچ کس را به صفوف خود راه نمی دهند اما درعین حال خواهان آن هستند که مورد حمایت و پشتیبانی وسیع قرار گیرند.
حامیان سیاسی و کوشندگان مدنی، مأموران آتش نشانی نیستند که در پایان مأموریت خود به خانه بازگردند. اینان انسان هایی هستند که با قوانین نژادپرستانه و انسان ستیز سر جنگ دارند و تا رسیدن به هدف نهایی خود که برچیده شدن این قوانین و روابط غیرانسانی است، از پای نمی نشینند. لذا می توانند و می خواهند که در کنار شما قرار گیرند، به بحث و انتقاد بپردازند، از شما بیاموزند و تجربیات خویش را نیز در اختیارتان قرار دهند.
شهروندی که سه روز وقت و زندگی اش را گذاشته، خانواده و دوستانش را ترک نموده تا در این کنگره شرکت کند باید در همان نخستین گام جدی گرفته شود، باید به او احترام گذاشت، با او سخن گفت و سخنش را شنید. تنها پس از یک گفتگوی سالم وسازنده می توان نتیجه گرفت که آیا امکان همکاری با او وجود دارد یا نه.
همه شهروندان را با دید مجرمان سفید پوست نگاه کردن، نگرشی غیر منصفانه است. من این دیدگاه را به شما نسبت نمی دهم بلکه حامیان این نظریه کسانی هستند که سال گذشته در کمپین اعتراضی علیه مرزها در شهر کلن نقش فعالی داشتند. اینان مهاجر و پناه جو را قربانیان استعمار پیر و نوین غرب می دانند. به همین جهت تمامی سفیدپوستان را مجرمین نژادپرستی می دانند . طرفداران این نظریه دیدشان نسبت به پناهجو یک نگاه ترحم آمیز و قیم مآبانه می باشد و این را با روح یک مبارزه ی جمعی سازگار نمی دانند.
این تئوری تفکیک، سال گذشته باعث ایجاد شکاف در صفوف مبارزه شد و از آنجا که حامیان این نظریه در کمپین مذکور دست بالا را داشتند همین امر سبب شد که عده ای از فعالین ضد راسیسیم در آن شرکت نکنند.
(http://de.indymedia.org/2012/08/333635.shtml)
تأثیر جنبشهای اعتراضی بر روی همدیگر
فرهنگ مبارزه و همبستگی دو جانبه برای رهایی بشری با بینشی که به پناهجو با ترحم و قربانیان خشمگین زده تاریخ مینگرد، دو چیز متفاوت میباشد.
یکی برای خسارت پرداختن به میدان میاید تا این گناهان مجرمیان سفید پوست را برطرف سازد. و دیگری برای این به میدان میآید تا با مبارزه دستهجمعی به تمامی رقابتها و فاصله ها خاتمه دهد.
در این میدان ارزش های انسانی ، آزادی و برابری و همبستگی ره نشان می دهد. هویتهایی بنام شهروند و ناشهروند و شهروند درجه دوم بدردش نمیخورد.
در اینجا خطاب به دوستان مبارزی که برای بدست آوردن آزادی و رهایی به تفکیک های مختلفی حتی در خود پناهجویان و شهر وندان معتقدند، در اینجا یک سؤال پیش می آید: آیا از زمان برروی کار آمدن ریس جمهوری اوباما زندگی سیاهپوستان جهان و یا آمریکا به سمت خوشبختی گراییده ؟
آیا با روی کار آمدن چاوز و مورالس جامعه بی طبقه توحیدی بولیواری در امریکای لاتین بوجود آمده؟
یکی برای خسارت پرداختن به میدان میاید تا این گناهان مجرمیان سفید پوست را برطرف سازد. و دیگری برای این به میدان میآید تا با مبارزه دستهجمعی به تمامی رقابتها و فاصله ها خاتمه دهد.
در این میدان ارزش های انسانی ، آزادی و برابری و همبستگی ره نشان می دهد. هویتهایی بنام شهروند و ناشهروند و شهروند درجه دوم بدردش نمیخورد.
در اینجا خطاب به دوستان مبارزی که برای بدست آوردن آزادی و رهایی به تفکیک های مختلفی حتی در خود پناهجویان و شهر وندان معتقدند، در اینجا یک سؤال پیش می آید: آیا از زمان برروی کار آمدن ریس جمهوری اوباما زندگی سیاهپوستان جهان و یا آمریکا به سمت خوشبختی گراییده ؟
آیا با روی کار آمدن چاوز و مورالس جامعه بی طبقه توحیدی بولیواری در امریکای لاتین بوجود آمده؟
رنگ، پوست، هویت در بستر همبستگی و مبارزه هیچ تعیین کننده نیستند.
میتواند یک سفید پوست در کنار آن سیاهپوست برای یک زندگی شرافتمند مبارزه کند تا یک سیاهپوست مزدور اوبامایی ویا کالیندورایس. این را من مینویسم و میدانم این چیزهایی را که مینویسم شامل نظرات شما نمی شود. ولی این نوشته اخطار و گوشزد به شماست که حامیان . واقعی خود را بشناسید و از تفرقه جلوگیری کنید. بحث و جدل و انتقاد سیاسی را هیچ زمانی فراموش نکنید.
میتواند یک سفید پوست در کنار آن سیاهپوست برای یک زندگی شرافتمند مبارزه کند تا یک سیاهپوست مزدور اوبامایی ویا کالیندورایس. این را من مینویسم و میدانم این چیزهایی را که مینویسم شامل نظرات شما نمی شود. ولی این نوشته اخطار و گوشزد به شماست که حامیان . واقعی خود را بشناسید و از تفرقه جلوگیری کنید. بحث و جدل و انتقاد سیاسی را هیچ زمانی فراموش نکنید.
در همین کنگره رفقایی حضور داشتند که طی سال ها مبارزه، تجربیات مفیدی کسب کرده اند. متاسفانه هیچ بهره ای از وجود اینان برده نشد و امکان تبادل نظر و انتقال تجربه به هیچ روی به وجود نیامد. شاید جو ناشی از همان نظریه ای که مطرح گردید بر فضای کنگره حاکم بود؟
هنگامی که آگاه شدیم نازی ها برای آخر هفته در شهر مونیخ قصد تبلیغ و ترویج افکار فاشیستی خود را دارند بلافاصله از گروه های ضدفاشیست آلمانی یاری خواستیم و آنان بدون فوت وقت در محل حاضر شده و حمایت از ما را در برابر حمله ی احتمالی نازی ها برعهده گرفتند.
در اینجا من از برگزار کنندگان کنگره سئوال میکنم: آیا این یک نیت پدر سالارانه می باشد؟
آیا گروه ضد فاشیست در اینجا فقط یک مدد کار است و بس؟
حضور سریع گروه ضدفاشیست در محل، حاصل سالیان دراز تجربه ی سازماندهی و مبارزه ی ضدفاشیستی می باشد.واقع بین بودن و بهره بردن از تجربیات مبارزاتی یکدیگر سبب نخواهد شد که منِ پناهجو استقلال خود را از دست بدهم. در هر زمان و مکان که لازم باشد می توانم سیاست های همین گروه ضد فاشیستی را مورد انتقاد نیز قرار دهم. اما صِرف داشتن انتقاد نسبت به این یا آن مورد خاص نباید مرا از مزایای همکاری و همگامی مبارزاتی با این گروه محروم نماید.
مبارزات اجتماعی چه جنبش پناهجویی و چه جنبش بی کاران و غیره می توانند بر یکدیگر تاثیر مفید و انقلابی بگذارند. هریک دیگری را تکمیل کند. به شرط آنکه رابطه ی خود را با همدیگر در جهت همبستگی هرچه بیشتر عمیق کنند. هر چند سیستم سرمایه ازطریق مزد و رقابت و نژاپرستی انسان ها را به شکل ناموزونی طبقه بندی کرده آنچنان که پیوند و روابط دوستی و همبستگی را در تصور ما ناممکن می سازد.
جنبش مبارزاتی کارگران مهاجر برای به دست آوردن حقوق شهروندی در آلمان در دهه ی هفتاد و دقیقا در اوج جنبش اعتراضی وسیع دوران ۶۸ مردم آلمان شکل گرفت. جنبش کارگران مهاجر از فرصت و جو سیاسی آزاد آن زمان استفاده کرد، شجاعت به خرج داد و به میدان آمد. هر چند که عده قلیلی از این جنبش حمایت نمودند و اتحادیه های زرد کارگری خود را کنار کشیده، از اعتصابات کارگران مهاجر پشتیبانی نکردند.
در آخرین روز کنگره، از طرف گروه شهروند موضوع «مبارزه و همبستگی متقابل جنبش های اعتراضی» را مطرح کردیم که متأسفانه با این پاسخ ناامید کننده و غیرمسئولانه ی یکی از مسئولین مواجه شدیم: «من چرا در جنبش های اعتراضی دیگری شرکت کنم که به حق پناهندگی بی اعتنایی می کنند؟»
خلاصه می کنم:
سیستم سرمایه ازطریق مزد و رقابت و نژاپرستی، انسان ها را به شکل ناموزونی دسته بندی کرده به گونه ای که تصور پیوند میان آنان تقریبا ناممکن به نظر می رسد.
اما با نیرو گرفتن یک جنبش توانمند اجتماعی تمامی این حیله ها و ترفندها رنگ می بازند. نمونه ی آن را در انقلاب 57 کشورمان به روشنی دیدیم:
کارگران رسمی شرکت نفت ـچه در نظام استبدادی پیشین و چه در دوران حکومت اسلامی ـ همواره مرفه تر از سایر کارگران در تمامی ایران بوده و هستند. اما هنگامی که جنبش نیرومند اعتراضی پا به میدان گذاشت، چنان همبستگی و اتحادی میان کارگران شکل گرفت که تمامی روابط پولی و مالی بین افراد رنگ باخت و فرهنگ همبستگی و هم کاری و تاثیرگذاری متقابل بین انسان ها جای رقابت های فرهنگی و پولی را گرفت. جنبش های اعتراضی اجتماعی زمانی که به اوج خود می رسند، سبب افزایش و تقویت حس همدلی و برابری در میان آحاد اجتماع می گردند و تاثیرات عمیقی بر روابط بین انسان ها می گذراند.
در پایان فرصت را غنیمت شمرده و پیشنهاد می کنم که جنبش اعتراضی پناهجویان در کارزار تسخیر فرودگاه که در قلب رژیم سرمایه داری و در شهر فرانکفورت از 31 ماه مه تا اول یونی صورت خواهد پذیرفت به گونه ای فعال شرکت کند.
فرودگاه فرانکفورت و کنسرن های بزرگ هوایی سالانه هزاران پناه جو را به کشورهای شان عودت می دهند.
(http://blockupy-frankfurt.org/)
به امید پیروزی / اکبر /گوتینگن 12 مارس 2013
در اینجا من از برگزار کنندگان کنگره سئوال میکنم: آیا این یک نیت پدر سالارانه می باشد؟
آیا گروه ضد فاشیست در اینجا فقط یک مدد کار است و بس؟
حضور سریع گروه ضدفاشیست در محل، حاصل سالیان دراز تجربه ی سازماندهی و مبارزه ی ضدفاشیستی می باشد.واقع بین بودن و بهره بردن از تجربیات مبارزاتی یکدیگر سبب نخواهد شد که منِ پناهجو استقلال خود را از دست بدهم. در هر زمان و مکان که لازم باشد می توانم سیاست های همین گروه ضد فاشیستی را مورد انتقاد نیز قرار دهم. اما صِرف داشتن انتقاد نسبت به این یا آن مورد خاص نباید مرا از مزایای همکاری و همگامی مبارزاتی با این گروه محروم نماید.
مبارزات اجتماعی چه جنبش پناهجویی و چه جنبش بی کاران و غیره می توانند بر یکدیگر تاثیر مفید و انقلابی بگذارند. هریک دیگری را تکمیل کند. به شرط آنکه رابطه ی خود را با همدیگر در جهت همبستگی هرچه بیشتر عمیق کنند. هر چند سیستم سرمایه ازطریق مزد و رقابت و نژاپرستی انسان ها را به شکل ناموزونی طبقه بندی کرده آنچنان که پیوند و روابط دوستی و همبستگی را در تصور ما ناممکن می سازد.
جنبش مبارزاتی کارگران مهاجر برای به دست آوردن حقوق شهروندی در آلمان در دهه ی هفتاد و دقیقا در اوج جنبش اعتراضی وسیع دوران ۶۸ مردم آلمان شکل گرفت. جنبش کارگران مهاجر از فرصت و جو سیاسی آزاد آن زمان استفاده کرد، شجاعت به خرج داد و به میدان آمد. هر چند که عده قلیلی از این جنبش حمایت نمودند و اتحادیه های زرد کارگری خود را کنار کشیده، از اعتصابات کارگران مهاجر پشتیبانی نکردند.
در آخرین روز کنگره، از طرف گروه شهروند موضوع «مبارزه و همبستگی متقابل جنبش های اعتراضی» را مطرح کردیم که متأسفانه با این پاسخ ناامید کننده و غیرمسئولانه ی یکی از مسئولین مواجه شدیم: «من چرا در جنبش های اعتراضی دیگری شرکت کنم که به حق پناهندگی بی اعتنایی می کنند؟»
خلاصه می کنم:
سیستم سرمایه ازطریق مزد و رقابت و نژاپرستی، انسان ها را به شکل ناموزونی دسته بندی کرده به گونه ای که تصور پیوند میان آنان تقریبا ناممکن به نظر می رسد.
اما با نیرو گرفتن یک جنبش توانمند اجتماعی تمامی این حیله ها و ترفندها رنگ می بازند. نمونه ی آن را در انقلاب 57 کشورمان به روشنی دیدیم:
کارگران رسمی شرکت نفت ـچه در نظام استبدادی پیشین و چه در دوران حکومت اسلامی ـ همواره مرفه تر از سایر کارگران در تمامی ایران بوده و هستند. اما هنگامی که جنبش نیرومند اعتراضی پا به میدان گذاشت، چنان همبستگی و اتحادی میان کارگران شکل گرفت که تمامی روابط پولی و مالی بین افراد رنگ باخت و فرهنگ همبستگی و هم کاری و تاثیرگذاری متقابل بین انسان ها جای رقابت های فرهنگی و پولی را گرفت. جنبش های اعتراضی اجتماعی زمانی که به اوج خود می رسند، سبب افزایش و تقویت حس همدلی و برابری در میان آحاد اجتماع می گردند و تاثیرات عمیقی بر روابط بین انسان ها می گذراند.
در پایان فرصت را غنیمت شمرده و پیشنهاد می کنم که جنبش اعتراضی پناهجویان در کارزار تسخیر فرودگاه که در قلب رژیم سرمایه داری و در شهر فرانکفورت از 31 ماه مه تا اول یونی صورت خواهد پذیرفت به گونه ای فعال شرکت کند.
فرودگاه فرانکفورت و کنسرن های بزرگ هوایی سالانه هزاران پناه جو را به کشورهای شان عودت می دهند.
(http://blockupy-frankfurt.org/)
به امید پیروزی / اکبر /گوتینگن 12 مارس 2013
Eine
unvollständige Chronik der rassistischen Pogrome, sowie deren
Hintergründe, gegen afghanische
Einbürger_innen in der Islamischen Republik Iran
Am 25. Juni 2012 wurde in der iranischen Stadt Yazd in der
gleichnamigen Provinz ein Mädchen vergewaltigt und Tod aufgefunden. Bevor die
zuständigen Behörden den oder die Täter ermittelten, wurden von regierungsnahen
Medien in Yazd bewusst mittels Falschaussagen zwei Afghaner zu Tätern erklärt.
Nach Zeugenberichten nutzten vor Ort befindliche Milizenbanden die Situation,
um dort eine moralische Legitimation für einen Familienschutz unter
Einwohner_innen zu schaffen. Bekannte Schlägertrupps, die regelmäßig auf
Motorrädern Jagd auf Menschen machen, überfielen gemeinsam mit beeinflussten
Einwohner_innen die mehrheitlich von Afghaner_innen bewohnten Wohnviertel. Sie
wurden mit Knüppeln verprügelt, die Angreifer_innen gossen Benzin über ihre
Häuser und zündeten sie an. Dabei wurden mehrere Menschen Opfer der Flammen.
Einige Afghaner_innen haben sich auf den Dächern ihrer Häuser versteckt und
verteidigten sich von dort aus. Viele sind aus Angst vor Übergriffen in die
Wüste geflüchtet oder tauchten bei Verwandten unter. Den Verletzten war es
nicht möglich, sich in Krankenhäusern behandeln zu lassen.
Am 26. Juni, einen Tag
nach den Pogromen, schossen iranische Grenzsoldaten in der Region Salmas (an
der Grenze zwischen dem Iran und der Türkei) gezielt auf eine Gruppe
afghanischer Menschen, die in die Türkei fliehen wollten. Dabei kamen 18 von
ihnen ums Leben, weitere fünf Personen wurden schwer verletzt. Und wieder
hetzten die Medien - Grund für die
Schüsse seien angeblich Mitglieder von Drogenbanden gewesen, welche versucht
haben sollen zu fliehen.
Es ist
jedoch nicht das erste Mal, dass die iranische Regierung auf die rassistische
Mobilmachung in der Gesellschaft als eines der Instrumente ihrer Politik
zurückgreift und afghanische Mitbürger_innen zu Feinbildern erklärt. Diese
rassistische Kriegserklärung hat eine lange Vorgeschichte.
Anfang der
80´er Jahre propagierte das Regime der Islamischen Republik Iran die Parole
"Der Islam hat keine Grenzen". Viele Afghaner_innen fanden dieses
attraktiv, auch wenn sie die Scheinheiligkeit hinter dem echten Motiv erkennen
konnten. Tatsächlich steckte hinter dieser Parole auf der einen Seite das
Werben von Arbeitskräften, da es einen großen Mangel an diesen gab. Auf der
anderen Seite wollte das iranische Regime Kämpfer_innen für den „Heiligen
Krieg“ gegen den Irak im Jahr 1981 werben und seinen ideologische Einfluß auf
schiitische Gläubige stärken. Viele von den gläubigen Afghaner_innen, die auf
Seiten des Iran kämpften, wurden zu Kanonenfutter dieses Krieges und verloren
dabei ihr Leben. Bald wurde vielen deutlich, das das Islamische Regime keine
Grenzen für Mord, Folter und Erniedrigung hatte für jene, die nicht in ihr
verbrecherisches Bild passte. Die Mehrheit von ihnen blieb trotz des
rassistischen, menschenunwürdigen und repressiven Klimas im Iran.
Etwa 3 Milionen Afghaner_innen leben derzeit im
Iran. Nur ca 900.000 wurde eine gültige Aufenthaltsgenehmigung erteilt. Die
anderen sind weder in Besitz eines Aufenthaltstitels noch einer
Arbeitserlaubnis, es leben also über 2 Milionen Menschen ohne Papiere im Iran.
Aber auch für diejenigen Afghaner_innen die einen legalen Status besitzen, ist
das Leben schwer.
Die Situation und das Leben von Afghaner_innen
im Iran ist aufgrund der menschenverachtenden, rassistischen, kapitalistischen
und islamischen Gesetzgebung von Diskriminierung, Erniedrigung und Ausgrenzung
geprägt. Diese Ausgrenzungsmechanismen beeinhalten u.a. staatliches Schul-,
Arbeits- sowie Zutrittsverbot zu öffentlichen Räumen wie Schwimmbädern und
Parkanlagen. Etwa eine halbe Milion afghanische Schulkinder haben von den
iranischen Behörden keine Genehmigung für den Unterrichtsbesuch erhalten.
Ferner existiert ein Reiseverbot für die Afghaner_innen in mehr als 14
Provinzen.
95% der Afghanen arbeiten im Baugewerbe, in der
Landwirtschaft, auf Geflügelfarmen, im Brunnenbau, in Straßenbau und in
Fabriken. Trotz einer täglichen Arbeitszeit von 12-15 Stunden erhalten sie nur
etwa die Hälfe des Mindestlohnes im Iran. Ein Teil dieses Geldes geht dafür
drauf, ihre Kinder zu Privatschulen zu schicken, weil afghanische Kinder keinen
Zugang zu staatlichen Schulen haben.
Über 15% der afghanischen Flüchtlinge befinden
sich unter miserablen Lebensbedingungen in von Stacheldraht umzäunten
Flüchtlingslagern. Viele afghanische Flüchtlinge erinnern diese Lager an
iranische Gefängnisse. Nach Berichten von Betroffenen gab es im Jahr 1996 einen
Ausbruch mit mehre hunderten Flüchtlingen aus einem der zwei gefängnisähnlichen
Lager, die unter den Namen „Weißer Stein“ und „Schwarzer Hügel“ bekannt sind.
Dabei wurden die Flüchtlinge von einem Militärhubschrauber beschossen, wobei
viele von ihnen umkamen. In der Öffentlichkeit wurde darüber nicht berichtet.
Jährlich versucht das iranische Regime 120.000 Afghaner_innen
zur »freiwilligen Rückreise« zu zwingen. Wenn es nicht gelingt, dann werden sie
mit brutaler Abschiebung und dem Tod bedroht. Innerhalb der letzten 5 bis 7
Jahre sind mehr als 300.000 von ihnen nach Afghanistan abgeschoben worden. Die
Abgeschobenen berichten immer wieder von der rücksichtslosen Vorgehensweise der
iranischen Sonderpolizei. Polizisten und Militär verhaften die Illegalisierten
wo sie sie finden: beim Einkaufen, bei der Arbeit, zu Hause. Sie nehmen alle
mit, die sie antreffen. Auch der Widerstand gegen die Lebensverhältnisse im
Iran werden gnadenlos verfolgt: Nach Protesten für bessere Arbeitsbedingungen
im Jahr 1988, bei denen iranische und afghanische Arbeiter_innen gemeinsam
kämpften, verschwanden viele Afghaner_innen spurlos.
Die rassistische Mobilmachung der iranischen Behörden hat sich
auf das ganze Land ausgeweitet. Sogar die Afghaner_innen die „legal“ dort leben
besitzen keinen Schutz mehr. In der Öffentlichkeit wird durch die Medien dazu
aufgerufen, dass die enge Zusammenarbeit der Bevölkerung mit Polizei notwendig
wäre, um illegalisierte Arbeiter_innen aus dem Iran zu vertreiben. Dadurch
sollen die Arbeitsplätze der Iraner_innen abgesichert und die vermeintliche
Drogenkriminalität bekämpft werden. Der herrschende institutionelle Rassismus
reproduziert sich in der Gesellschaft. Heute gehören Vorurteile und alltägliche
Beschimpfungen durch Teile der iranischen Bevölkerung gegenüber Afghaner_innen
zur Normalität.
Die Herrschenden, ob sie
sich hinter der religiösen Maske der islamische Republik oder hinter der
westlichen national-chauvinistischen Flagge verstecken, sowie die Medien
bedienen sich überall der gleichen rassistischen Technik, mit der sie die
Migrant_innen für die verschärfte Konkurrenz und den Arbeitsplatzverlust
verantwortlich machen. Je mehr die Wirtschafts- und politische Krise innerhalb
des Irans zunimmt, desto stärker wird die rassistische und nationalistische
Politik der Machthaber und desto stärker werden die Ressentiments der
Bevölkerung geschürt.
Mehr
als 34 Jahre brutalen Krieges, Ausbeutung, Herrschaft durch Warlods und
imperiale Mächte aus dem Norden (damit sind die europäische Staaten sowie die
USA gemeint, die üblicherweise als „der Westen“ bezeichnet werden, sich
geographisch gesehen aber im Norden befinden) veranlassten zwangsweise etwa
acht Milionen Afghaner_innen in die ganz Welt zu flüchten, die meisten von
Ihnen in Nachbarländer wie Iran und Pakistan. Nur wenige schafften es in
europäische Staaten zu kommen. In Afghanistan herscht jedoch immer noch Krieg
durch die nördlichen Staaten, die Taliban und lokale Warlods. Es regnet Bomben
vom Himmel, es explodieren Minen und Granaten auf dem Boden. Viele Menschen aus
Afghanistan fliehen in die angrenzenden Regionen. Die Grenzen werden jedoch
zunehmend mit hochgerüsteter militärischer Überwachung verschlossen. Die
Fluchtabwehr bzw die Abschiebung von Geflüchteten ist das Ziel einer
gemeinsamen internationalen Politik, die alle Machthaber von den Staaten in den
Metropolen bis hin zu den Ländern der Peripherie in Asia, Afrika und Südamerika
eint. Und trotz der aktuellen Situation in Afghanistan beginnt das Bundesland
Bayern mit Abschiebungen nach Afghanistan.
Bewegungen und Kämpfe von
Flüchtlingen und Migrant_innen verstärken sich überall auf der Welt.
Afghanische Migrant_innen und Flüchtlinge brauchen dringend eure Solidarität in
ihrem Kampf gegen rassistische Politik der internationalen Migrationsregime. Der gemeinsame Kampf, unabhängig von Herkunft, gegen
Repression und eine bessere Welt lässt keinen Platz für rassistische,
faschistische, und religiöse Propaganda zu. Wir dürfen uns nicht spalten
lassen. Solidarität ist unsere Waffe!
Weg
mit dem rassistischen Sondergesetzen !
Bleiberecht
und gleicht recht für alle – weltweit !
Grenze
auf für alle !
۹ نظر:
motesefane kamenti neveshte bodam ke hezv shod telash men in bod rosa jan ke begoyam no sazeman dehi penahendegan ba mesalan sazemandehi zenan ve ya karegeran,sazeman dehi penahendagan xili movegeti ve xastega esterateji nedaread ve be noie zod gozere.telash mobareze az pain moshkelate xodesho dare rosa jan hemituor ke bexobi eshare kerde bodi bezi az mesal eshtenab bezitre. piroz bashid mesoud
سلام مسعود جان
من متن شما را در هرزنامه ندیدم.
از آنجا که با اسم ناشناس ولی از آشنایان خودمان می آیند. من کامنت دونی را کماکان باز و بدون تایید گذاشتم. اما سیستم ربات گیری را که حذف کرده بودم بدلیل راحتی کار، دوباره به کار انداختم. شما هم احتمالا اعداد و حروف خواسته شده را اشتباه تایپ کرده و حذف شده کامنتتان.
راستش تا الان فقط از طرف من لینکی که اسم حقیقی فردی بود حذف شده و بقیه چند آگهی روسی پورنو و تبلیغاته که خود سیستم برده در هرزنامه.
برای حذف کامنتتان جدا متاسفم.
پایدار باشید.
رزا
سلام دوباره عزیزم
اینها هم که هر کسی در هر کجا هر کاری میکنه به اسم خودشان تمام میکنند. اینها که دیگه با کاروان کاری ندارند چرا اسم این اتوبوسی که از پناهندگان به دور آلمان مسافرت میکنند به اسم خودشان تمام میکنند.
من با این پناهندگان صحبت کردم اینها بچه هایی هستند که با کاروان کار میکنند. از طرفی تا حامد صمیعی هم خودشی کرد باز به اسم خودشان چسباندن. ولی همانطور که دوستمان اکبر هم نوشته در جواب پناهنده ای که میخواهند دیپورتش کنند، جوابی ندارند.
حالم از هرچی هیراشی بهم می خوره.
Kiss
Sara nabavi
سلام عزیزم
ما با منتقدین به هیرارشی کاروان پناهجویانی مواجهیم، که قصد بر هم زدن آن سلسله مراتب را دارند. البته با هدف ایجاد هیرارشی جدیدی که اینبار خود در راس آن قرار بگیرند.
برای همین عکسهای خود را در کنگره مونیخ بالای گذارش مبارزات دیگران (کاروانی ها) در کلن قرار میدهند.
اتوبوس انقلابی پناهجویان از بچه های اورانین برلین یکهو میشود عکس 4 نفری!
حال سوال این است که ما اصولا نفعی در ایجاد هیرارشی جدید داریم؟
آن هم با ایجاد چهره چهار مرد "آنارشی" که جلوی دوربین قرار است ژستهای چه گوارایی تحویل ملت بدهند؟
من راستش نفعی در ایجاد ساختار هیرارشی جدید ندارم. حتی فکر میکنم این هیرارشی جدید با رهبران آنارشی که کماکان روی خشتکشان آرم فدایی گلدوزی است خطرناک هم هست در جامعه رهبر گرای ایرانی. و پاک مایه بی آبرویی در جنبش پناهجویی اینترناشنال!
اکی و بقیه رفقای آتونوم رادارشان خوب کار میکنه. به نظرم کاش از خود ما نامه ای سرگشاده بیرون بیاید. هر چند که رفقای آتونوم کار ما را ساده تر کردند ولی مسئولیت ما هن بود و هست.
با عشق و با همبستگی
رزا
سلام پیمان جان
ممنون از انتشار و بخصوص تصحیحات.
در دو مورد که مطمئن نبودم املای الم و بیرق چطور است گوگل گویا گند زد!
گفتم بی تجربگی من در استفاده از این لغتهای اسلامی متن را بامزه کرده!
الان درستش میکنم.
و چه خوب که شما را در کنار خود داریم.
با عشق و همبستگی
رزا
http://naskhad.blogspot.de/2013/03/httpwww.html
sorry eshtebah ie inja amad in payam
رزا جان سلام
من هم فکر میکنم که ما باید در رابطه با این چهار تفنگ دار نامه ای بنویسیم و یا تماسی بگیریم و انتقاد هایی را که شده به آنها بگوییم و از هیراشی "نوین " جلوگیری کنیم. چون ما تنها کسانی هستیم که با خود به شکل انتقادی برخورد می کنیم و خود را الامه ی ده نمی دانیم. ( امیدوارم که غلط دیکته ای نداشته باشم ). ما زمانی میتوانیم کار بکنیم و صداقت نشان دهیم که نگذاریم تاریخ تکرار شود. منظورم برای کسانی که خود را آنارشیست می نامند با هر گونه رفتاری کف بزنیم. وظیفه ماست که از تجارب یاد گرفته و به خود انتقاد کنیم.
با امید و عشق به آینده
سارا
سلام سارا جان
راستش شاید اول از همه خود ما میبایست در کنگره شرکت میداشتیم. متاسفانه در هایم دیگری برای زنان افغانستانی میبایست ترجمه میکردم و نشد. با انتشار انتقاد در وبلاگهایمان شاید بفهمند که کارشان اشتباه بوده. به نظرم درج عکس سران کنگره که هیچ ارتباطی با اکسیون کلن نداشتند و با توجه به وجود اینهمه عکس از آنهایی که در سرکوب اکسیون توسط پلیس زخمی و زندانی شدند کار درستی نبود.
اگر این رفقا به این 4 نفر اعتراض کنند که به بهانه درج خبر اکسیون کلن، دارند خودشان را که در این اکسیون نبودند تبلیغ میکنند، کاملا حق دارند.
این شخصیت سازی از متد های آنارشی نمیباشد.
مثل این میماند که عکس سران احزاب را در اکسیون گروه دیگری درج کنند.
من کاملا به بچههای شاکی در درج خبر اکسیونشان با دستکاری عکسی، حق میدهم.
باید دید که این وبلاگ "آنارشی" با اینهمه لوگوی آنارشی، چگونه ادامه میدهد.
ما وظیفه درج نقد را داشتیم و از آنجا که این عمل توسط افراد "آنارشی" انجام گرفته مسئولیم.
بهتر است هر چه زودتر انتقاد کنیم تا عکس را بردارند و از خود انتقاد کنند.
با عشق و همبستگی
رزا
http://anarchinetwork.blogspot.de/2013/03/19.html
سلام رزای عزیز
من هم همین فکر را میکنم و اعتقاد دارم که ما اجازه نداریم اینجور برخوردها را بکنیم. از دوستانی که اینکار را کردند هم خواهش میکنم اشتباه خود را توضیح داده و عکس را بردارند. ما اجازه نداریم از اسم ها سواستفاده بکنیم. همینطوریش هم کلی از پناهنده ها از اینها شاکی شده اند.
با عشق و همبستگی
سارا
ارسال یک نظر