۰۵ دی، ۱۳۹۱

راهپیمایی سکوت 40 هزار نفری جیاپاس/ مکزیک.


 نمایش حضور و اعلام آغاز فصلی دیگر از مبارزه تغییر جهان، همزمان با شروع سیکل جدید تاریخ بر مبنای تقویم تمدن مایا. "پایان تاریخ?!"
فیلم راهپیمایی بزرگ جیاپاس و حضورشان در میدانهای مرکزی شهرهایی که 1994 صحنه قتل عام بومیان، جنگ و مبارزه آنها علیه نیروهای نظامی مرکز بود.
Zapatistas Silent Mobilization - December 21 2012

20.000 Zapatisten marschieren - Neuer Zyklus der Mayas - 21.12.12
Between 10,000 and 12,000 members of the EZLN held a silent march today through San Cristobal on the fifteenth anniversary of the Acteal massacre and the first day of the 14th baktún of the mayan calendar. Marches were also held in 5 other cities, including a reported 40,000 in Ocosingo.

یکی از حکایات معاون فرمانده مارکوس، که گویای نگرش زاپاتیست ها در مورد کار جمعی و برداشت آن ها از بحث و گفت و گوست، ترجمهء بهرام قدیمی
حرفِ خدایان بزرگ كه پیش بیاید، آنتونیوی پیر فوراً ظاهر می شود، به همراهش، نخستینْ خدایان همان ها كه جهان را زائیده اند. او همیشه در حال سیگار كشیدن است، گاهی در حال راه رفتن، گاهی حرف زدن. امشب آنتونیوی پیر، با من می نشیند، مثل ده سال پیش از همین امشب می نشیند. با او، با آنتونیوی پیر، همۀ مردان و زنانی كه در قلب با وقار خود، خونی تیره دارند، در كنارم می نشینند. در كنارم می نشینند و دست آخر، كلام و صدای مرا می گیرند، تا مبارزه را برای یكدیگر شرح بدهیم. به خود می گویند، و به من می گویند كه برای شرح دادن است، نه برای تحمیل كردن چیزی به یكدیگر، نه برای مجبور كردن یكدیگر، نه برای مغلوب كردن دیگری. برای گپ زدن در مورد مبارزه، و زمانش درچنین شبی در ده سال پیش، همراه با باران و تاریكی ی سردی، مثل دیوار و سقف. شبی كه در آن، آنتونیوی پیر، قمه به دست، با من در میان گل و لای گام بر می دارد. گفتم آنتونیوی پیر با من راه می رود؟ خُب، دروغ گفتم، بامن راه نمی رود، من از پس او می روم. در این شب به قصد راه رفتن نرفته بودیم. گم شدیم. آنتونیوی پیر از من خواسته بود كه دنبال آهو برویم، و رفتیم، ولی به آن نرسیدیم. وقتی به خودمان آمدیم، وسط جنگل بودیم، وسط باران، و شب نزدیك می شد.
بیهوده می گویم: «گم شدیم».
آنتونیوی پیر در حالی كه با یك دست دارد كبریت می كشد و دست دیگرش را حفاظ آتش كرده تا سیگارش را روشن كند، و با حالتی كه نشان می دهد كه او چندان هم نگران نیست، می گوید: «آره، خُب».
باز می شنوم كه می گوید: «باید راه برگشت را پیدا كنیم». پاسخ می دهم: «من یك قطب نما دارم»، طوری می گویم كه انگار گفته باشم «اگر نیاز به هل دادن داشته باشی، من یك موتور دارم».
آنتونیوی پیر تكرار می كند: «آره، خُب»، وبا این كلمه گوئی ابتكارعمل را در اختیار من می گذارد و نشان می دهد كه حاضر است دنبالم بیاید.
من رهبری را بدست گرفته، اعلام می كنم كه حاضرم تجربۀ دو سالۀ چریكی ام در كوهستان را به بهترین وجهی بكار بگیرم. زیر درختی پناه می گیرم. نقشه، ارتفاع سنج و قطب نما را در می آورم. درحالی كه وانمود می كنم كه باصدای بلند با خودم حرف می زنم، در واقع جلوی آنتونیوی پیر نمایش می دهم؛ ارتفاع از سطح دریا، خطوط توپوگرافی، فشار هوا، درجات میلیمتری، نقاط مشخص شده، و بقیۀ آن چیزهائی را كه ارتشی ها «دریانوردىِ خشكی» می نامند را معلوم می كنم. آنتونیوی پیر حرفی نمی زند، در كنارم است، بدون این كه به خود حركتی بدهد، حدس می زنم كه به من گوش می كند، چون همچنان سیگارمی كشد. پس از چند دقیقه نمایش تكنیكی و علمی، سر پا بلند می شوم و قطب نما در دست، جهتِ گوشه ای از شب را نشان داده، در حالی كه به طرفش راه می افتم، با استواری می گویم: «از این طرف است».
منتظر می شوم تا آنتونیوی پیر «آره، خُب» خود را تكرار كند، اما آنتونیوی پیر، هیچ نمی گوید. سلاحش، كوله پشتی كوچك شكار و قمه اش را بر می دارد و پشت سر من راه می افتد. مدتی راه می رویم، بدون این كه به جای آشنائی برسیم. من از این كه دیدم تكنیك مدرن و وسایلم ناكام مانده اند، خجالت می كشم، و نمی خواهم به عقب برگردم، با این كه آنتونیوی پیر بدون گفتن كلامی، به دنبالم می آید. در این زمان به تپه ای می رسیم، فقط از سنگ، صاف مثل دیوار، جلوی راهمان را می گیرد. آخرین آثار غرور در من وقتی خُرد می شود، كه آنتونیوی پیر با صدائی بلند، می گوید: «وحالا؟» آنتونیوی پیرفقط همین را گفت. پشت سرم، اول، تَك سرفه ای، و بعد، تف كردن ریزۀ سیگار را شنیدم.
«وقتی نمی دانی چه چیزی پیش خواهد آمد، نگریستن به عقب، خیلی كمك می كند
من پا به پا كرده، برگشتم،. نه برای نگاه كردن به مسیری كه آمده بودیم، بلكه، به آنتونیوی پیر، با مخلوطی از شرم، استدعا و دلواپسی. آنتونیوی پیر، هیچ نمی گوید، به من نگاه كرده، می فهمد. قمه اش را در آورده، از میان بیشه راه باز می كند و جهتی را نشان می دهد.
بیهوده می پرسم: «این طرفی است؟»
آنتونیوی پیر در حالی كه پیچك ها و قطعات مرطوبی از شب را قطع می كند، می گوید: «آره، خُب»، درعرض چند دقیقه، ما در جادۀ مالرو هستیم، و چراغ ها، طرحی خیره كننده از روستای آنتونیوی پیر را مژده می دهند. خیس و خسته به كومۀ آنتونیوی پیر رسیدم. خاله خوانیتا قهوه دم كرد و ما به اجاق نزدیك شدیم. آنتونیوی پیر، پیراهن خیسش را در آورد، و آن را برا ی خشك شدن، كنار آتش گذاشت. بعد خودش رفت تا در گوشه ای، روی زمین بنشیند، و به من چهار پایه ای را تعارف كرد. اول مقاومت كردم، تا اندازه ای به خاطر این كه نمی خواستم از آتش دور بشوم، و تا حدی هم، بخاطر این كه شرمِ نمایش بیهودۀ نقشه، قطب نما و ارتفاع سنج، همچنان دنبالم بود. هر طور كه بود، نشستم. هر دو شروع به دود كردن كردیم. من سكوت را شكستم، و از او پرسیدم كه چگونه راه بازگشت را پیدا كرده.
آنتونیوی پیر به من پاسخ می دهد: «پیدایش نكردم. نه، همانجا بود. پیدایش نكردم. آن را ساختم. همان طور كه آن رامی سازند. تو فكر می كردی كه راه، یك جائی هست و دستگاه های تو به ما خواهند گفت كه راه در كجا مانده است. اما، نه. و بعد، فكر كردی كه من می دانستم كه راه كجاست و دنبالم افتادی. اما، نه. اینطور نبود، من نمی دانستم كه راه كجاست. آنچه می دانستم این بود كه باید راه را با هم بسازیم. همین طوری كه ساختیم. این طور به جائی كه می خواستیم، رسیدیم. راه را ساختیم. راهی آنجا نبود. »
پرسیدم: «اما، چرا به من گفتی كه هر وقت كسی نمی داند كه چه چیزی در پیش دارد، باید به پشت سر نگاه كند؟»
آنتونیوی پیر پاسخ می دهد: «نه دیگر، نه برای پیدا كردن راه. برای این كه ببینی كه كجائی، چه گذشت و چه می خواستی
دیگر بدون اضطراب می پرسم: «چطور؟»
«آره، خُب. با نگاه كردن به پشت سرت، متوجه می شوی كه كجا مانده ای. یا، بدین طریق می توانی راهی را كه به خوبی نپیموده ای، ببینی. اگر به پشت سرت نگاه كنی، متوجه می شوی كه آنچه را كه می خواستی، بازگشت بود، و آنچه گذشت، این است كه پاسخ دادی كه باید راه برگشت را پیدا كرد. مشكل اینجاست. تو در جستجوی راهی بودی كه وجود ندارد. می بایستی آن را ساخت.» آنتونیوی پیر، با رضایت لبخند می زند.
با كمی ناراحتی به او گفتم: «اما، برای چه می گوئی كه راه را ساختیم؟ تو آن را درست كردی، من فقط در پی تو راه رفتم».
«نه دیگر» آنتونیوی پیر با لبخندی ادامه می دهد «من به تنهائی آن را نساختم. تو هم آن را ساختی، چرا كه یك قسمت را هم تو جلو رفتی
حرفش را قطع می كنم: «نشد كه! آن راه بدرد نمی خورد».
آنتونیوی پیر می گوید: «آره، خُب. اما بدرد خورد، برای این كه از طریق آن دانستیم كه آن راه، درست نیست و آن را باز نگشتیم، و یا شاید به این دلیل كه ما را به جائی رساند كه نمی خواستیم، و بنا بر این توانستیم، برای رسیدن، یك راه دیگر درست كنیم».
من مدتی نگاهش كردم و بعد به خود جرئت دادم كه: «پس تو هم نمی دانستی كه راهی كه داشتی می ساختی، ما را به اینجا می رساند؟»
آنتونیوی پیرمی گوید: «نه دیگه! تنها، با رفتن می شود رسید. با كار، با مبارزه. همش همین است. بزرگترین خدایان، همان ها كه جهان را زائیده اند، نخستینْ خدایان، اینطور گفتند». بر می خیزد.
آنتونیوی پیر كه ظاهراً بر دیالكتیك هم به اندازۀ قمه اش تسلط دارد، می گوید: «خیلی چیزهای دیگر هم گفتند، برای مثال، گاهی باید مبارزه كرد، تا بتوان كار كرد، و گاهی باید كار كرد، تا بتوان مبارزه كرد».
اینطوری، در چنین شبی در ده سال پیش، در پی آنتونیوی پیر راه رفتم. گفتم در پی آنتونیوی پیر راه رفتم؟ خُب، دروغ است. در پی او راه نرفتم، همراهش رفتم. و امشب ، همان شب است، پس از ده سال

۰۳ دی، ۱۳۹۱

ایران تریبونال، سیاست پروژه ایِ جهانِ گلوبال و قربانیانِ آینده؛ جمعی از کمونیست ها - فرانکفورت

رزا: دغدغه چپ حزبی/ سازمانی ایران نه آزادی است و نه عدالت اجتماعی.


 آنها بدنبال سهم خود در قدرتند. دعوای کارزار تریبونال و طرح دادخواهی از جانباختگان دهه 60 نیز جنگ داخلی شان برای قدرت است.  در یک طرف توابین اند که در دادگاه "لاهه" خانه صلح لاهه به صف شده اند و در طرف دیگر مدعیون سوسیال دمکرات آنها. وقت خیانت به مردمشان و تقسیم قدرت اما البته همگی یک صف شدند. (نشست 25 سازمان و نهاد چپ و کمونیست در کلن)
تریبونالیون را میشناسیم، یکیشان "بابک عماد" که در بند1 هفت پایین اوین مخلصانه نماز میگذاشت و بعد از آزادی نیز همچنان سر تواب شناخته شده ی بندش را به کار گماشت. مخالفین تریبونال از جبهه سوسیال دمکرات را نیز، که سالها خورده و چریده، در سهم بری اینطرف آب گردنشان را کلفت کردند. (آنوقتها با سید خندان خاتمی، خندیدند و اینک برای موسوی میگریند!)
اعلامیه زیر شاید صدای سوم باشد، آنها که نه حزب اند و نه سازمان. جمعی از کمونیستها؟!
آدرسشان؟ شهری در آلمان! بقیه چی؟ آنها که نشکستند در تابوتهای حاج داوود، شلاق های لاجوردی. آنها که بریدند زیر شکنجه، اما در فردای آزادی، سر موضعی علیه سرمایه ادامه دادند.
از آن سالها چه کس بر جای مانده که بگوید، مبارزه کردیم و به حق بودیم؟ چه کس مانده که کارمند این رادیو، آن تلویزیون،این وبگاه و آن "ان جی او" ی سیستم نباشد؟ چه کس مانده که به ریش این شیخ و آن تاج و این تخت قدرت آویزان نباشد؟ از آن سالها چه کس مانده که با توجیه ایجاد "بدیل سوسیالیستی" بعد از سرنگونی رژیم، دستان آلوده را به رفاقت اتحاد بزرگ "چپ" نفشرده؟ ما به یک اسم نیاز داریم. پای این اعلامیه!
همه ی زنبورک ها، به خرمگس های فربه استحاله نیافتند.
وقت بیرون آمدن پروانه از پیله است!

شنبه  ۲ دی ۱٣۹۱ -  ۲۲ دسامبر ۲۰۱۲
ظاهرا اکنون دیگر پروژه ای با نام "دادگاه ایران تریبونال" پشت سر گذاشته شده، و ما نیز با واقعیتی که نتایج عملی آن اعلام گشته، روبرو هستیم.
به همین دلیل ما جمعی از کمونیست هایِ فرانکفورت در نوشته حاضر قصد داریم، به نکاتی در این مورد بپردازیم.
الف: روند طرح، و شکل گیری ایران تریبونال
ب: عملکرد و واکنش های درونی و بیرونی نسبت به آن
پ: نتایج ایران تریبونال و قضاوت درباره آن.
گفته شده است، که "حدود پنج سال پیش در سال 2007 میلادی، که ما در پیک نیک های خانواده های زندانیان سیاسی سابق دور هم جمع می شدیم (که بین صد تا صد و پنجاه خانواده بودند) این بحث به میان آمد که این پیک نیک های هر ساله که اهداف معین و دیدگاه مشخصی دارد، اگر نخواهد یک گام به جلو بگذارد، به قول شما به بن بست خواهد رسید. همان موقع مجموعه ایران تریبونال تشکیل شد." (گفتگو با اردوان زیبرم)/ (1)
و احمد موسوی یکی دیگر از فعالین این پروژه می نویسد:
"پس از فراهم شدن مقدمات اولیه کار، گام مهم بعدی، جلب نظر حقوق دانان سرشناس بین المللی در همراهی با دادگاه مردمی ایران تریبونال بود. کاری که چندان آسان نبود." (2)
احمد موسوی در همین نوشته در عین حال با بر افروختگی بسیار در مقابله با مخالفین سحن می گوید. او بعلاوه از اعتماد به سیاست خود سخن می گوید، اما از ناتوانی خود و پسِ پشتِ خودی هایشان و یا به عبارتی از توان و سیاست دیگرانی که پیش از آنها از چنین تریبونالی سخن به میان آورده اند، چیزی بر زبان نمی راند(!). ملاحظه کنید، در حالیکه این مجموعه از تشکیل ایران تریبونال در سال 2007 سخن به میان آورده اند، پیام اخوان یک سال پیشتر از آن یعنی 2006 در مصاحبه با شهروند چه می گوید:
" شما از تریبونال بین المللی صحبت کردید. اشکال عملی چنین تریبونالی برای متهمان به جنایت علیه بشریت در ایران چگونه است؟
- یک راه تشکیل چنین مرجعی از شورای امنیت سازمان ملل میگذرد. این راه در حال حاضر هموار نیست و به نظر نمی آید که شورای امنیت علاقه ای برای تصویب قطعنامه ای در این رابطه داشته باشد، اما ما میتوانیم بر این روند تاثیر بگذاریم. بعنوان مثال ایران بعنوان تهدید برای امنیت مطرح میشود. ما میتوانیم رابطه ی میان این تهدید و طبیعت ضد بشری رژیم ایران را به نمایش بگذاریم." (3 )
و حالا در این میان اگرچه ظاهراً از سویی روشن نیست، که چه رابطه ای میان 2006 و صاحب نظران پیک نیک 2007 در سوئد موجود است، اما از سوی دیگر دقیقا به عکس روشن است، که گویا این 2007 ی ها پس از حساب و کتاب هایی به سراغ 2006 ی ها رفته اند. و حالا می ماند، پیوند میان صفت "مردمیِ" این تریبونال ایرانی که برخ کشیده شده، با "شورای امنیت سازمان ملل" که بایستی موافقتش را هم بدست آورد. به این صفت "مردمی" بعدتر نیز باز خواهیم گشت. اما اجالتا می-توانیم معنای "حقوق بشر" را از همین پیوند میان "مردم" ایران تریبونالی و دول سازنده سازمان ملل و شورای امنیت آن بفهمیم.
قابل یادآوری ست، که در همین سال 2006 پروژه دیگری هم به نام "شهرزاد نیوز" کلید خورده و دست اندرکار رو شده‍ی آن اتفاقاً(چه اتفاقات جالبی) باز یکی از مسئولان سازمان فدائیان اقلیت یعنی خانم مینا سعدادی از کار در آمده است، و موضوع تامین مالی این سایت هم باز به بودجه ای مربوط است، که یک سر آن به خانه آزادی و دولت آمریکا وصل است. در بیانیه‍ی اعتراضیه ای، که در زمان افشاء شدنِ این پروژه توسط یک "کمیته میز کتاب" منتشر شده، علاوه بر اشاره به بودجه ای 15 میلیون اویروئی، ضمنن گفته شده:
"وی ( پیتر آکرمان رئیس هیئت امنای خانه آزادی )همچنین سازمان دیگری به نام "مرکز اسناد حقوق بشر ایران" را رهبری می‌کند که با دریافت بودجه از دولت آمریکا جلساتی را در آوریل ٢۰۰۵ در دوبی برگزار کرده است تا دست آوردهای وقایع صربستان و اوکرائین را در رابطه با ایران مورد مطالعه قرار دهد" . (4)
حالا که از رهگذر افشاء "سایت شهرزاد نیوز" و مسئله تأمین بودجه آن به پیتر آکرمان و نقش او در "مرکز اسناد حقوق بشر ایران" رسیده ایم، می توانیم دریابیم، که ارتباط میان پیام اخوان و طرح پیش گفته او چگونه توانسته، راهنمای پرواز سیمرغ ایران تریبونال 2007 به کوه قاف (یا بهتر است بگوئیم گاف 2006) شده باشد، و خود او نیز چگونه سهم ویژه اش را در این پروژه به عنوان دادستان تیم قضایی بدست آورده است.
می گویند: "چون که صد آمد، نود هم پیش ماست" و چنین است، که بخشی از خود همکارانِ جدا شده از ایرن تریبونال در اطلاعیه شان می گویند که:
"چگونه دیدگاه مسئولین اصلی ایران تریبونال در کمیته ی هماهنگی به دنبالچه پیام اخوان تبدیل گشتند
-یکی از سخنگویان و مسئولین کشوری در جلسه ایران تربیونال می گوید:
-ما موریس کاپیتورن را به خوبی می شناسیم و میدانیم افرادی مانند او ,جان کوپر و جفری نایس وابسته به سرمایه داری و امپریالیستها هستند! ماهیت پیام اخوان هم برایمان روشن است! اما نکته اینجاست که ما نگاه سیاسی طبقاتی به این کشتارهاو قتل عام نداریم !!! ما از زاویه حقوق بشری به این دادخواهی نگاه میکنیم، ما بدنبال محاکمه و محکوم کردن جمهوری اسلامی نیستیم ما از هر روزنه ای برای نفوذ در سرمایه داری استفاده میکنیم. شما آدرس را عوضی آمده اید". (5)
و در اینجا ملاحظه می کنیم، که بر خلاف این ادعای سطحی و ساده لوحانه که: " کاری که چندان آسان نبود(احمد موسوی)"، اتفاقا قضایا به همین سادگی از "پیام" 2006 به "پیک نیک 2007 سوئد" می رسد، و ماقبل آن نیز یعنی در سال 2006 پروژه مبارک "شهرزاد نیوز" به عنوان یک تمرین و مقدم بر "ایران تریبونال" به ثمر رسیده بوده است.
این مجموعه البته اگرچه به مخالفین دروغ می گوید، اما با خودش که محرم راز است، علنا می گوید: " ما از زاویه حقوق بشری به این دادخواهی نگاه می کنیم، ما بدنبال محاکمه و محکوم کردن جمهوری اسلامی نیستیم ما از هر روزنه-ای برای نفوذ در سرمایه داری استفاده می کنیم." (از همان اطلاعیه جدا شده گان نروژ)
"زنبورک" شهرزاد نیوز حالا دیگر کار کشته شده، و تا رسیدن به پروژه جدید، به خرمگس عظیم الجثه ای بدل گشته است. اگر زنبورک خودش روحیه ای انحصاری به عنوان "فدایی-اقلیتی" و خودخواهانه داشت، اما این خرمگس با تمرین دمکراسی طلبی به روحیه ای بسیار مدنی و واقعاً دمکرات دست یافته، و اینک با توجه به طیف رنگارنگ سهام داران(پیام اخوان، ایرج مصداقی، مینا احدی، بابک عماد و حسن ماسالی و...- یعنی از شورای امنیت، تا سلطنت، تا فیفتی فیفتی های مدرن نیمچه صهیونی، تا چپ های اتحادیه ای و اقلیتی و النهایه مجاهد به صیغه غیر مستقیم) بگونه ای بزرگوارانه قصد اجرای واقعی شعار حکومت سهامی- شورایی (پ. ا. م. ب. ح) را در دستور کار خود قرار داده اند.
با چنین موقعیت برملا شده ای، اکنون می توان ادعا نمود، که راه اندازان این پروژه از ابتدا دست در دست دیگر پیشکسوتانِ حقوق بشری و راه اندازانِ "مرکز اسناد حقوق بشر ایران" آغاز بکار کرده اند، و طبیعی است که سیاست گذارانِ فاسدِ چنین پروژه هایی برای جمع آوری نیرو، نه تنها نیازی به گفتار حقیقی و آشکار نداشته باشند، که بر عکس تلاششان تماماً هم می-بایستی در جهت پنهان کاری در مقابل کسانی باشد، که نیرو و اعتمادشان را ساده لوحانه به آنها ارزانی داشته اند. و این سیاستی کاملا شناخته شده، و مورد استفاده تمامی سیاست ها و حکومت های جهان امروز سرمایه داری نیز می باشد، و توسل به چنین شیوه ای، تنها تقلید رذالت توسط مجریان این سیاست ها را برملا می کند.
برای خواندن ادامه یا روی تیتر کلیک کنیم یا اینجا در آرشیو.

لینکهای مرتبط:

۰۲ دی، ۱۳۹۱

دانلود کتاب "باکونین و آنارشیسم جمع گرا" از براین موریس و کتاب "جامعه مصرفی" از ژان بودریار

 رزا: لینک کتابها فعلا کار میکنه. در صورت خرابی آن لطفا به من ایمیل کنید که برایتان بفرستم. کتابها به فرمات پی دی اف است. کتابهای دیگر در باشگاه ادبیات اینجا
 این پست به همه رفقایی تقدیم شد که زیرزمینی، روی زمینی، علنی، مخفی، نیمه مخفی یا نیمه علنی و برعکسش، به ادامه کار وبلاگ کمک کردند. کامنت گذاشتند. انتقاد کردند و همه جوره حال دادند یا گرفتند!
سال نو میلادی را پیشاپیش تبریک میگم به آنها که سالشان نو میشود و به همه دیگرانی که سعی در تغییر این جهان دارند ، دستشان را میفشارم. به همه آنها که در زندان سرمایه داری، اما فکرشان آزاد است. به همه آنها که کماکان مقاومت و اعتراض میکنند. به همه کودکان آینده . به آینده 
با عشق و همبستگی
همبستگی و عشق 

باکونین و آنارشیسم جمع گرا
برایان موریس
ترجمۀ سعید فیض الله زاده
AnarchismeJameegera.pdf
لینک دانلود در زیر 


*اسم حقیقی کتاب "باکونین:فلسفه آزادی" می باشد.مترجم:سعید فیض اله زاده )نشر :کتاب آمه 1389


برايان موريس در مقدمه کتابش نوشته است: «باکونين موضوعى است از مدافتاده مثل خرد مثل الحاد. او اين روزها بيشتر سوژه يک کنجکاوى تاريخى شده است. مارکسيست ها طردش مى کنند که رمانتيکى است گمراه با گرايش هاى ويرانگر و تز باصطلاح "استبداد نخبه گرايانه" او را به ديده تحقير مى نگرند. و براى محققان ليبرال همچنان جذاب است اما در حد سوژه اى براى مطالعات روان شناسى فرويدى و اتوپيايی

عجيب اينکه آنارشيست ها هم گويا علاقه شان را به او از دست داده اند. احساس مى شود که هر علاقه اى به چهره هاى تاريخى چون او نوعى وقت تلف کردن است و بايد به مسائل امروزى ترى چون ساخت شکنى دريدا و زيست شناسى اجتماعى يا پست مدرنيسم پرداخت.

اهميت تاريخى باکونين نه به دليل شخصيت آتشينش بلکه در نظريه سوسياليسم آزادى خواهانه اوست؛ نظريه اى که در سال هاى پايانى عمرش پروراند و بسط داد. او مثل اسپنسر و مارکس که صاحب دستگاه فکرى بودند، شرحى نظام مند از انديشه هايش ارائه نداد ولى اين به معناى نامفهومى انديشه هايش نيست.

برخى مفسران او را تجسم روح بنيادستيزى روسى مى دانند که در مردم گرايى روسى نقشى سرنوشت ساز داشت و از اولين کسانى بود که نظريه منسجم آنارشيسم کمونيستى را مطرح کرد.

باکونين را مشهورترين آنارشيست غرب مى دانند. اين روسى تبار نه متصل به مارکسيسم بود و نه ليبرال ها را برمى تابيد. او چون اسپينوزا و گادوين مدعى بود که چون انسان را محيط طبيعى و اجتماعى اش از پيش معين و مقيد کرده است، ديگر بحث از اراده آزاد محلى از اعراب ندارد و اعمال مردم را ناشى از برنامه هاى معين شان دانستن بى معنى است.

"باکونين و آنارشيسم جمع گرا" متشکل از 16 فصل است؛ ويژگى هاى شخصيتى باکونين، سال هاى نخست (1814-1849)، زندان و تبعيد (1861-1848)، از پان اسلاويسم تا آنارشيسم، قيام فرانسه (1870-1871)، افول و فروپاشى بين الملل اول، واپسين سال ها، ماترياليسم تاريخى، فلسفه اجتماعى، نقد دولت، سوسياليسم و فدراليسم و... اين کتاب نوشته برايان موريس ترجمه سعيد فيض الله زاده در 208 صفحه توسط نشر کتاب آمه منتشر شده است

جامعه مصرفی

اسطوره ها و ساختارها
ژان بودریار
ترجمۀ پیروز ایزدی
لینک دانلود در زیر 




۰۱ دی، ۱۳۹۱

فیلم اعتراض برهنه علیا الماجده المهدی و گروه فمن در استکهلم علیه دولت اسلامگرای مصر

فیلم اعتراض برهنه علیا الماجده المهدی و گروه فمن در استکهلم علیه دولت اسلامگرای مصر

روز پنج شنبه 20 دسامبر سفارت مصر در خیابان "استراند وگن" استکهلم شاهد اعتراضی برهنه- توسط علیا الماجده المهدی و گروه فمن- در حمایت از مردم معترض مصر و علیه محمد مرسی و اخوان المسلمین و دولت اسلامگرای مصر بود. اعتراضات مردم مصر و علیا در رابطه با قانون اساسی جدید این کشور است که محمد مرسی رئیس جمهوری اسلام گرای این کشور و بر اساس قوانین شریعت اسلامی تنظیم شده است. پیشگام این حرکت اعتراضی در سوئد "علیا" است که خود نیز در آن شرکت داشته است. علیا در مورد حرکت اعتراضی خود به خبرگزاری ت ت سوئد گفت: "قانون اساسی باید تضمین کننده حقوق من باشد, نه اینکه حق و حقوقم را از من بگیرد. همه باید دارای آزادی بیان باشند." بر روی بدن کاملا لخت این زن معترض نوشته شده است: "شریعت قانون اساسی نیست".
عالیه ماجده المهدی بلاگر و فعال اجتماعی مصری به همراه گروه اوکرائینی فمن" Femen" در اعتراض به قانون شریعه در مقابل سفارت مصر در استکهلم دست به تظاهرات برهنه زدند. گروه فمن تا به حال چندین تظاهرات برهنه در اعتراض به ارتشاء و تجارت سکس ترتیب داده بود. تظاهرات امروز، پنجشنبه در اعتراض به محمد مرسی، رییس جمهور مصر و قانون اساسی جدید مصر که از قوانین شریعه و اسلامی سرچشمه گرفته است انجام شد. عالیه المهدی در حالی که پرچم مصر را در دستان خود بالا گرفته بود بر روی بدن برهنه خود نوشته بود " شریعه نمیتواند قانون اساسی باشد"... ,

Egyptian activist Aliaa al-Mahdy chose Sweden for her latest feminist protest as she bared all outside her country's embassy in Stockholm despite sub-zero temperatures.
Egypt's draft constitution translated

Apocalypse of Muhammad
International women's movement FEMEN and antiislamist Egyptian activist Alia al-Mahdi have called to say NO to Sharia constitution in Egypt! Before the decisive day of the referendum in Egypt activists came to the Embassy of Egypt in Stockholm to support Egyptian heroes who are resisting the sharia-dictatorial draft of the constitution of the president Morsi. FEMEN calls people of Great Egypt to deny this religious bondage of newly appeared prophet Morsi and to give the chance for Egypt for the rightful democratic development.
"Sharia is not a constitution" - it has been written on Alia's naked body. Her genitals have been covered by the poster shaped like Koran. The three posters in the hands of activists are the symbolic religious books. In that way FEMEN warns the world about the danger of the transformation secular constitution into religious. FEMEN warns muslim brother Morsi, if he gave an orders to shoot at his own people then his last resting will be the Nile with crocodiles, not the pyramids.
Fuck off religious slavery! Viva freedom and human rights!

اعتراض به حضور و همکاری حزب کمونیست مائویست در دادگاه ایران تریبونال

رزا: به دلیل اهمیت کامنتهای زیر مقاله کامران کارگر تمام اظهار نظرات در آرشیو رزا ضمیمه میشوند.
دوستانی که خواهان نظر دادن هستند میتوانند از این بلاگ استفاده کنند.

مزدک: حزب شما(م.ل.م) بلافاصله بعد از اتمام دادگاه لندن(مرحله اول کارزار) دست بکار همکاری همه جانبه با ايران تريبونال شد. اولين کارش دعوت مارگارت کنستلر در پيوستن در جمع وکلای ايران تريبونال (کميسيون حقيقت ياب) در لاهه بود. حزب شما فکر کرد مارگارت می تواند در تببين حکم نهايی لاهه تعيين کننده باشد! که نبود. آيا با دعودت ايشان قرار نبود ايشان در تبيين آن حکم شرکت داشته باشد. مارگارت هيچ اعتراضی به مفاد پنج گانه حکم ديوان لاهه نکرد. خوب وجودش در لاهه به چه درد خورد؟ مارگارت مانند همه شرکت کننده گان در لاهه خاموش ماند!
حال که بعد از اينکه روشن شده وجود اين وکيل مترقي، در کنار حضور تعيين کننده ی اخوان و جان و کوپر و موريس کاپيتورن، ! مثمر ثمر نيافتاد، چرا شما رفيق عزيز - "ی ک اشنا"- حاشا می کنيد و می گوييد که حزب شما "اعلام رسمی کرده است که با تريبونال هيچ گونه همکاری نکرده است."

رزا: دقیقا حرف مزدک را تایید میکنم. حزب مائویستی تمام همکاری های لازم با تریبونال را سازماندهی کرد.
با معرفی وکیل (بقول رفقایش) سعی در رادیکالیزه روند دادگاه کرد، که موفق نبود.
در مورد سحر محمدی دختر جوان مائویست و از اعضای سابق 8 مارس نیز، که منتقدی در کامنتهای اینجا پرسید: آیا من (رزا) فیلمی دارم از خانواده ایشان؟ رزا: من فیلمی ندارم و اگر هم داشتم به تریبونال تقدیم نمیکردم، چون مشروعیتی برای این دادگاه قائل نیستم. شخصا متاسفم که آزاده ی شجاع ما که در جریان اعتراض به حمله افغانستان تحت هجوم پلیس اسب سوار آلمان، در کنار من و ما بود، در این دادگاه حاضر شد. دلیلش را نه در جوانی او، بلکه سیاستهای اشتباه م.ل.م. میدانم.
اما در پاسخ به احمد.
به احمد که نوشت: دادگاه هاي ج ا اعتبار ندارد ختي اگر زنداني سياسي به دليل شكنجه ضعف نشان داده باشد دليلش سيستم قضايي فاشبستي ج ا است.
رزا: مگر من چه گفته ام؟
فیلم من اینگونه بود:

 اما در مورد "تریبونال مردمی" شما که به دادگاههای ایران مشروعیت میدهد:
بند اول پیشنهادی دیوان مقرر میدارد که:
" جمهوری اسلامی ایران به عنوان مرجع اولیه که بیشترین مسئولیت را به عهده دارد به این جنایات رسیدگی کرده و مرتکبین متهم شده را به دست عدالت بسپارد.".
در این بند پیشنهادی معنی کلمه "مسئولیت" با توجه به محتوای بند بیانگر آنست، که از نظر دیوان، خود جمهوری اسلامی به عنوان متهم به چنین جنایاتی "بیشترین مسئولیت" را در رابطه با "رسیدگی" به جنایات خودش را بعهده دارد، و بر مبنای همین اولویت است،  که این دیوان از جمهوری اسلامی خواهان "به دست عدالت" سپردن "مرتکبین متهم شده" می شود. بحث دیوان در اینجا صرفاً مشخص کردن ارگانی است، که "بیشترین مسئولیت" را در رسیدگی به این جنایات بعهده دارد و نه دادن "بیشترین مسئولیت" به جمهوری اسلامی بعنوان عامل این جنایات .
ببینیم  بهرام رحمانی همین بند اول را چگونه تغییر میدهد. با خواندن نوشته ی بهرام رحمانی متوجه میشویم، که او بند اول را تعمداً سانسور کرده، و بجای آن در سطر بالای قسمتی که پیشنهادات دیوان را آورده، نوشته است:
"- دولت جمهوری اسلامی ایران، مسئول جرایم فاحش خود بر علیه شهروندان است و دولت ایران مرتکب جنایت بر علیه بشریت شده است.".
همانگونه که در بالا آمد، بهرام رحمانی در قسمتی که پیشنهادات دیوان را برای خواننده نقل می کند، تنها از چهار پیشنهاد نام برده، و آگاهانه بند اول را در آن قسمت نیاورده، و با زیرکی هر چه تمامتر وارونه نوشته شده ی خود از این بند را در بالای همان قسمتی که پیشنهادات دیوان را بیان کرده، منظور داشته است.
و اما دربند سوم پیشنهادی دیوان هم چنین آمده است:
" سازمان همکاری اسلامی به کمیسیون مستقل دائمی حقوق بشر خود ماموریت دهد که این موارد نقض حقوق بشر را به عنوان "اولویت حقوق بشری" به رسمیت شناخته و "بررسی و مطالعه کند".
پر واضح است که در اینجا هم دیوان به "سازمان همکاری اسلامی" پیشنهاد میدهد، که به "کمیسیون دائمی" خود وظیفه بررسی و مطالعه موارد نقض حقوق بشر را ارجاع دهد.
و حالا ببینیم عالی جناب بهرام رحمانی این بند را به چه ترتیبی ارائه میدهد:
" کمیسییون دایمی تشکیل شود تا درباره جنایات جهموری اسلامی تحقیق کند.".
بر خلاف نظر کسانی که فکر میکنند ایشان بند سوم را حذف کرده، باید بگویم، که او در واقع فاعل بند سوم یعنی   " سازمان همکاری اسلامی" را بدلخواه حذف کرده و نه خود بند را.
بر مبنای آنچه که تا بحال آمد، مشخص شد، که بهرام رحمانی هم بعنوان یک عضو برجسته ی کانون نویسندگان ایران در تبعید، خود قیچی بدست گرفته، و بند اول پیشنهادی دیوان را سانسور و به شیوه تمامی خلافکاران تاریخی "سازمان همکاری اسلامی" را پاک میکند.
اما ایشان بر اساس فعالیت سیاسی چند ده ساله اش نمیتواند ادعا کند، زمانی که با قیچی و پاک کن به جان دو بند رسوا کننده ی اول و سوم افتاده، معنی پنج بند پیشنهادی را نمیدانسته است. همین است که ایشان با اینگونه نمایش دیگرگونه از یک پروژه جهانی با نتایج خاصش را نمیتواند، با عنوان نقد به دیگران جا بزند.
گیریم که بهرام رحمانی در تاریخ ۲۷ اکتبر ۲۰۱۲ ، یعنی درست روزی که دادگاه لاهه ی ایران تریبونال به پایان رسید، از فرط شادی هنوز متوجه آشی که این وکلای "مستقل و مردمی" برای فعالین ایران تریبونال پخته اند، نشده است، تا به آن اعتراضی کند. او اما میبایستی حداقل در نوشته ۸ نوامبرش، یعنی چند روز بعد از اعلام "خبر مهم تاریخی"، در کنار حملاتی که به مخالفین کرده، سوزنی هم به این وکلای "مستقل و مردمی" میزد و هر چند بطور مختصر "نقد"کی هم که شده، بر این پیشنهادات پنجگانه مینوشت. و همین سکوت خود گویای کل ماجرایی است که در پس این پروژه پنهان است.

رزا: جملات بالا بخشی از مقاله "به بهانه بررسی یک خبر مهم تاریخی" از بهنام کرمی است. بخشی که من هم با آن موافقم.

 رزا: من و تمام معترضین به دادگاه تریبونال هیچ مشروعیتی برای دادگاههای رژیم ایران قائل نیستیم. شما تریبونالیون اما نه تنها حکم قضات تریبونال را قبول دارید که در بالا ذکرش آمده، بلکه حتی این حکم را پیروزی میدانید!

چرا فیلم مستند من را قیچی کردید و به دادگاه تریبونال لاهه تقدیم کردید؟
حرفی دارید کامنت دونی بلاگ من باز است!
11:37 1 دی 1391 
کامنت ناشناس: خانم رزا در ایران تر یبیونال حزب از توابین دفاع نکرده بنا به دلایلی اولا ان فیلمی که می گویید--فیلم من از دادگاه فیلمی است که جمهوری اسلامی انتشار داده و نه جریان کامل دادگاه و در ثانی کی گفته ان دادگاه دادگاه توابین بوده (به غیر از شما و جمهوری اسلامی ---که اکر بیشتر خواستید با مدرک و سند جوابتان را خواهم داد )پس شما هم به همان فیلم مستند می کنید و همان در فکرتان است که منتسب به ریگران می کنید در ثانی ایا شما فیلمی هم در مورد رفیق سوسن امیری دو برادرش و همجنین شوهرش و تنها بازمانده ان رفقا سحر محمدی که در ایران تریبیونال شرکت کرد دارید ....شرم هم چیز خوبی است 

رزا: به کامنت ناشناس 11:37 1 دی 1391
لطفا فیلمی که خانم نوال محسن (همسر حسین ریاحی) که به ادعای ایشان (خانم محسنی در دادگاه ایران تریبونال) شخصی بتازگی از ایران برایشان آورده است و خانم محسنی نیز همانجا به دادگاه ایران تریبونال تقدیم کردند، منتشر کنید. .
شما ادعا میکنید فیلم توابین نبوده و من هم ادعا دارم که فیلم توابین بوده است که رژیم در همان زمان (قیام آمل) از دادگاه سران اتحادیه تهیه کرد و تلویزیون رژیم پخش شد. فیلم موسوم به توابین سربداران.
در ضمن من ادعای داشتن فیلم دادگاه اقوام سحر محمدی را ندارم. از کامنت شما گویا شما این فیلم را دارید. پس منتشر کنید!

برای خواندن کامنتهای تاکنونی اینجا را کلیک کنیم.

مطالب مرتبط: 

۲۹ آذر، ۱۳۹۱

فیلم های مناظره دانشجویان دانشگاه امیر کبیر. آذر ۱۳۹۱.صدای دانشجودر قلب ارتجاع!

17.12.2012فیلم ها
بسیج اصلا یک نهاد دانشجویی نیست


جنبش دانشجویی رو نباید به صورت منتزع از جامعه در نظر گرفت. جنبش دانشجویی در پیوندی ارگانیک با سایر جنبش‌های اجتماعی-اعتراضی قرار دارد مانند جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش حفاظت از محیط زیست که فصل مشترک تمامی این جنبش‌ها عمل برای تغییر وضع موجود است. جنبش دانشجویی در نگاه تاریخی همواره منادی عدالت اجتماعی و آزادی بوده است. با توجه به این مقدمات بدیهی است که تفکرات و گروه‌هایی که عمل آنها در راستای حفظ وضع موجود و یا بدتر کردن اونه به هیچ وجه جایی در دل جنبش دانشجویی نداره.

در همین لحظه چهل دانشجوی در بند داریم
بسیج خودش را جنبش دانشجویی می‌داند

مناظره دانشجوی: ما تا حرف بزنیم وزارت اطلات مارو احضار می‌کنه. دانشگاه امیر کبیر. آذر ۱۳۹۱

Iran Tehran Dec 2012. Student debate at Amir Kabir Uni. This regime has to answ

مناظره دانشجوی: این نظام به این مردم بدهکار است. دانشگاه امیر کبیر. آذر ۱۳۹۱.



دانشجویان به این مردم بدهکارند

نمی‌گذاریم ارشد قبول شوی
شمایی که به منزل آیت الله منتظری حمله می‌کنید، به منزل آیت الله صانعی حمله می‌کنید، شما حرف از بحث می‌زنید؟! ما به خونه‌ی آقای مصباح یزدی هنوز حمله نکردیم!



Iran In memory of Imprisoned student activist, Zia Nabavi
به مناسبت تولد ضیاء نبوی

سيد ضياء الدين نبوی دانشجوی مهندسی شيمی در سال ۸۱ وارد دانشگاه نوشيروانی بابل شد و از سال ۸۲ تا ۸۶ با رای مستقيم دانشجويان، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی اين دانشگاه بود. در سال ۸۶ به دليل برگزاری اعتصاب غذا به همراه ۱۵ دانشجوی دیگر اين دانشگاه، در يورش شبانه نيروهای امنيتی به دانشگاه بازداشت شد. او همچنين دو ترم از تحصیل تعلیق شد. ضيا نبوی در کنکور کارشناسی ارشد سال ۸۷ عليرغم کسب صلاحيت علمی، از تحصيل محروم شد. پس از آن، با تشکیل شورای دفاع از حق تحصيل برای دفاع از حق دانشجويان محروم از تحصيل، به عضويت اين شورا در آمد.

بازداشت [ویرایش]

ضیا نبوی شب ۲۵ خرداد ۸۸ با چند نفر از دوستانش بازداشت شد. روند بازجویی و فشارهای جسمی و روحی که در طول ۱۲۰ روز تحقيقات مقدماتی بر اين فعال دانشجويی وارد شد، بارها مورد اعتراض فعالين حقوق بشر قرار گرفت.ضیا نبوی از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به قضاوت قاضی پیرعباسی، به ۱۵ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد که ۱۰ سال از این حبس در شهرستان ایذه است. این حکم در دادگاه تجدیدنظر به ده سال حبس در تبعید تبدیل شد. [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] [۷]
ضیا نبوی در ۸۹/۷/۱ بدون اطلاع قبلی به زندان کارون اهواز منتقل شد و در حال حاضر در شرایط بسیار سختی بسر می برد. [۸] [۹] [۱۰] [۱۱][۱۲] [۱۳] [۱۴] ضيا نبوي در زندان كارون اهواز اقدام به نوشتن خاطرات و افكارش در زندگي كرد كه حاوي نكات ريز و دقيق انسان شناسانه و جالبي است كه از آدرس زير قابل مطالعه است [۱۵]

One Day in the Life of Ivan Denisovich [Full]


ضرب و شتم وحشیانهٔ یک جوان ایرانی‌ توسط مامور و سرباز نیروی انتظامی
در این فیلم شما خواهید دید که چگونه مامور و سرباز نیروی انتظامی با باطوم به طرز وحشیانه‌ای یک جوان ایرانی‌ را کتک زده و سپس به داخل صندوق عقب ماشینشان انداخته و با خود میبرند این فیلم در تاریخ ۲۰ مهر ۱۳۹۱ ضبط شده

امروز چهار شنبه 29 آذر، 19 دسامبرکلاس های درس را تعطیل کنیم

ساعت 10 صبح مقابل ادارات  مقابل اموزش و پرورش  سراسر کشور
محل های تجمع چهارشنبه 29 آذر ساعت 10 صبح در شهرهایی که تا کنون به دستمان رسیده
این لیست به تدریج تکمیل می شود/لطفا ادرس دقیق آموزش و پرورش شهر خود را در کامنت یا به صورت نامه به صفحه ارسال کنید تا در لیست اضافه شود.
مهاباد : خیابان توحید/ شاهین شهر "بلوار امام نرسیده به فلکه شهرداری"/ هشتگرد- بلوار خامنه اي/ گیلان رشت میدان فرهنگ/ سقز میدان قدس/ زاهدان-خ دانشگاه/ بوکان-خ ابوذر/ شاهین شهر "بلوار امام نرسیده به فلکه شهرداری"/ هرمزگان , بندر عباس , شهر نمایش - بلوار معلم/ رشت سبزه میدان،کوچه مسجد جواد لاکانی (دهنۀ دوم آفخرا)/ اهواز: امانیه، فلکه ساعت/ اصفهان کمی بالاتر از بیمارستان خورشید هست خیابان هشت بهشت/ بانە- خ ادارەی برق- روبروی مدرسەی شبلی/ تهران، بزرگراه بعثت، خيابان شهيد بخارايي، خيابان شهيد سميعي، مقابل درب شمالي پارك بعثت/ همدان-ملایر.خ شهدا 250 متر بعد از میدان امام حسین بلوار شهید بهشتی سمت راست اداره آموزش و پرورش ملایر/ شیراز:خيابان معدل شرقي/ تبریز: خیابان ارتش جنوبی خیابان معلم/ قزوین: خیابان دستغیب/ تربت حيدريه :چهار راه فرهنگ/ اصفهان:دروازه دولت.خیابان گلدسته.خیابان هشت بهشت.جنب بیمارستان علی اصغر(خورشید)/ ساوه: ابتدای جاده نورلبیک/ مریوان: بالاتر از میدان جهاد/ مشهد: خیابان امام خمینی/ سنندج:خیابان ژندارمری/ بوشهر شهرستان تنگستان.شهر اهرم ابتدای خیابان آبگرم/ كرج :ميدان استاندارد/ سردشت: جنب بانک کشاورزی
 تذکر : این فراخوان برای تمام شهرها و حتی روستاهای ایران است نه فقط شهرهایی که اسمشان امده در تمام شهرها و روستاهای محل زندگی خود روز چهارشنبه ساعت 10 صبح دراموزش و پرورش مرکزی جمع شوید و کلاس های درس را تعطیل کنید
https://www.facebook.com/shienabad

1- به خاطر تو، به خاطر عروسکهایت به خیابان می آیم. چهارشنبه، 29 آذر، ساعت 10 صبح، مقابل اداره آموزش و پرورش (1). می آیم تا فریاد حق خواهی تو از ثروت بیکران این سرزمین باشم. می آیم تا فریادی باشم علیه تمامی بخاری های نفتی، همه ی کلاسهای کاهگلی، همه ی دیوارهای ترک خورده، همه ی مدرسه های بی اسلوب و همه ی بی عدالتی ها و بی مسئولیتها. می آیم تا به وزیر بی لیاقت بگویم که چیزی به نام انسان، چیزی به نام انسانیت، چیزی به نام مسئولیت وجود دارد که باید حرمت نگه دار آن بود. می آیم زیرا سخت باور دارم که اگر پا به خیابان نگذارم، اگر فریاد دادخواهی سر ندهم، اگر در قبال بی مسئولیتی سکوت عملی کنم، همچون وزیر در پاسداشت حرمت انسان و انسانیت و مسئولیت، بی کفایت خواهم بود، در مسئولیت ناپذیری با او همتراز و در پرپر شدن گلهای این سرزمین با او شریک جرم خواهم بود. می آیم تا دوشادوش هر آن دیگری که می آید نشان دهیم که ما همگان مسئولیم. بگوییم که "من به هیات ما زاده شدم، به هیات پرشکوه انسان، تا در بهار گیاه به تماشای رنگین کمان پروانه بنشینم ...و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم" (2).  

2- من به فراخوان 29 آذر پاسخ مثبت می دهم زیرا از پس آن نه صدای مرجعی اقتدار طلب را می شنوم و نه صدای تافته های جدا بافته از مردم را که چشم انتظارِ سوار شدن بر امواج، خود را در مقام چوپان و مردم را در جایگاه گله قلمداد می کنند. من به فراخوان 29 آذر پاسخ مثبت می دهم زیرا از پس آن صدای همنوای تمام انسانهایی را می شنوم که حس انسانیت در آنها نه تنها به درد آمده است که می خواهند از دل این درد، انسان و اعتراض را متولد کنند. من به فراخوان 29 آذر پاسخ مثبت می دهم زیرا آنرا نه دعوت عده ای از عده ای دیگر بلکه دعوت هر فرد از خودش می یابم. من به فراخوان 29 آذر پاسخ مثبت می دهم زیرا چیزی از درون من به من فراخوان می دهد و من صدای خود را همنوا با صداهای دیگر در این فراخوان میتوانم بشنوم. من به فراخوان 29 آذر پاسخ مثبت می دهم زیرا معتقدم در جایی که بی عدالتی هست انسانِ من تنها در خیابان و در اعتراض، مجال تولد و ظهور می یابد. قلم را بر زمین می گذارم و به خیابان می آیم..." به خاطر یک سرود، به خاطر یک قصه در سردترین شبها، تاریکترین شبها، به خاطر عروسکهای تو، به خاطر تو، به خاطر هر چیز پاک" (3).  

اشاره ها:
(2) و (3) "شعر" ها از احمد شاملو

ویدئو و گزارشات تصویری:

خنده روی جنازه کودکان - killing children in Iran

۲۸ آذر، ۱۳۹۱

اعلامِ جداییِ گروهِ پروسه از «شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران»

شورا و گروه پروسه
در پیِ جدایی رفقای «گروه پروسه» از این اتحادِ سیاسی – تشکیلاتی، «شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران» خود را موظف می داند که این جداییِ سیاسی را اعلام نموده و همچنین تلاش ما این خواهد بود که دلایلِ سیاسی این اتحاد در غالبِ شورا و چرایی این جدایی را در اختیارِ جنبش قرار دهیم.

بعد از گذشتِ تقریباً دو سال از شکل گیری آن، به این نتیجه رسیدیم که با لحاظِ مجموعه ی شرایط  و با بسنده کردن به ترکیبِ کنونیِ نیروهایِ معدود حاضر در «شورا» و با توجه به متحقق نشدنِ هدفِ گسترشِ شورا )در بیانیه ی اعلامِ موجودیت (نمی توانیم افقِ روشنی را تصور کنیم.  همچنین در مراحلِ مختلف، اختلافِ درک‌هایی بر سرِ چگونگیِ پیگیریِ اهدافمان ایجاد شد که ادامه ی همکاری در این پروژه را برایمان نامطلوب کرد.

رزا: از اولش هم نفهمیدم چطور شد که پروسه به مائویستها وصل شد!
خوشبختانه جدا شدند! البته خود من دوزاریم با مائویستها 6 سالی کج بود ولی من با سازمان زنانشان بودم و کله مارکس، لنین، استالین، مائو و ... را سر در وبسایت 8 مارس شان نزده بودند!
خوشبختانه دندان چرکی را کشیده و با مقاله ای خواندنی از جان هالووی ترجمه: پیران آزاد،  گویا در حال مجهز شدن به دندانهای تیز تری هستند. البته نه دندانهای نویسنده و مترجم بلکه دندان عقل!
و اگرچه کماکان کله مارکس بروی وبسایتشان سنگینی میکند، اما از حمل همزمان تن معاف شده و با کوله پشتی سبکتر میتوانند در خیابانهای سرمایه جولان دهند!
مقاله جدیدشان را با کلیک روی تیتر آن در منبع بخوانیم. یا در این آرشیو اینجا را کلیک کنیم.  
کار نکنیم! زندگی کنیم!
عشق بورزیم! جنگ نکنیم! 
 The 4th World War


بازخوانی مارکس برای درک اتونومی‌ها و انقلاب امروزین


مقدمه‌ی جان هالووی برای ترجمه‌ی فارسی

چه‌گونه از شر این سیستم وحشتناک که ما را نابود  و آینده‌ی بشریت را تباه می‌کند خلاص می‌شویم؟ این یک سئوال عملی و درعین حال یک سئوال نظری است. آنچه نیاز داریم یک تئوری مبارزه، یک تفکری است که خود بخشی از مبارزه باشد.
مساله آن است که تفکر می‌تواند به آسانی از مبارزه جدا شود. این همیشه پیش می‌آید. مبارزه شکل‌های سازمانی و فرم‌های تفکر را به سرعت می‌سازد و سپس به صورت
 غیرقابل کنترل و غیرقابل پیش‌بینیپیش می‌رود و فرم‌های تثبیت شده‌ی فکر و عمل را به عنوان فسیل‌های نهادی و مفهومی پشت سر می‌گذارد. این فسیل‌ها پس از آن بیشتر و بیشتر از حرکت مبارزه جدا می‌شوند و به آسانی می‌توانند مانع آن شوند. مادامی که ما به طور مداوم سنت‌های خودمان را زیر سوال نبریم، آنها به راحتی می‌توانند برعلیه ما شوند. برای ارج نهادن به مردگانی که جان خود را در تلاش برای خلق یک دنیای بهتر فدا کردند، ما باید به آنها بگوئیم «نه! شما اشتباه کردید، انقلاب شما شکست خورد، حالا ما باید درباره‌ی راه‌های پیش‌روی بازاندیشی کنیم.»  یک تئوری انقلابی نمی‌تواند به انقلابی بودنش ادامه دهد مگر آنکه به طور مداوم در خودش انقلاب شود. بدون شک یک تداوم در تفکر انقلابی، ضد سرمایه‌داری، وجود دارد، اما این تداوم فقط زمانی معنا دارد که بر اساس بازاندیشی مداوم درباره‌ی امکانات تغییر اجتماعی باشد.
مساله ما این است: چه‌گونه انقلاب کردن در تئوری انقلابی‌امان را پی می‌گیریم؟ چه‌گونه به در مقابل خودمان ایستادن و گفتن اینکه در اشتباه بودیم و اینکه نیازمند فکر کردن مجدد هستیم ادامه می‌دهیم؟  در سال‌های اخیر جریان اصلی تئوری مارکسیستی از حرکت مبارزه جدا افتاده است، یا بعضن مبارزه به طور روزافزونی مارکسیسم را به کنار رانده است. این امر علت‌های زیادی دارد. آشکارترین آنها سقوط اتحاد شوروی است و این واقعیت که ادعا شده بود مارکسیسم  تئوری راهنمای آن فرم از سازماندهی اجتماعی است که حالا برای تعداد معدودی در جهان جذابیت دارد. آن افرادی که آرزو می‌کنند که ای کاش امتیاز زندگی در اتحاد شوروی را می‌داشتند تعداد زیادی نیستند.
علت دوم و درهمان رابطه همراه شدن مارکسیسم با «حزب» به عنوان فرم سازمانی وهمچنین با این مفهوم که کلید تغییر رادیکال اجتماعی بدست گرفتن کنترل دولت است. اگرچه این یک موضوع تکراری است، اما هنوز هم تجربه نشان می‌دهد که  حزب و دولت به عنوان فرم‌های سازمانی محدودیتهای شدیدی به وجود می آورند. حزب و دولت، هر دو، ساختارهای سلسله‌مراتبی‌اند که حذف و فرمانبرداری را که مشخصه‌ِ جامعه‌ی سرمایه‌داری است، بازتولید می‌کنند. دولت یک فرم سازمانی است که با فرم‌های سازمانی انباشت سرمایه مطابقت دارد، تجربه‌ی حتی «دست چپی‌ترین» دولت‌های امروز (به عنوان مثال ونزوئلا و بولیوی و در این موارد به نحو فعالانه و خیلی مخرب) حاکی از پیش بردن انباشت سرمایه است – و آنها به دلیل فرم دولتی‌اشان نمی‌توانند از پیش بردن انباشت سرمایه خودداری کنند. پیش بردن انباشت سرمایه یعنی جاگیری در مبارزه‌ی طبقاتی و استثمار کار.  حالت دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد: برای بریدن از سرمایه‌داری، ما نیازمند فرم‌های دیگری از سازمان هستیم، که به صورت رادیکال با فرمهای سرمایه داری غیرمتقارن (asymmetrical)  باشد، فرم‌هایی که قدرت ما را به هم متصل کند، ما را به جای حذف کردن با هم مجتمع کند. این نیاز، یک عنصر مهم مبارزات ضد سرمایه‌داری سال‌های اخیر شده است.
با کلیک روی تیتر آن در منبع بخوانیم.
یا در این آرشیو اینجا را کلیک کنیم.