رزا: رفقای عزیزی که مطالب وبلاگ را دنبال میکنند قبل از گرفتن جواب، خود به ارتقای من در پروسه یافتن جواب کمک میکنند و من شخصا ازشون ممنونم. یکی از این دوستان طیفور
است که با سوالات عمیقش من را مجبور به مطالعه کرده و امروز را که جمعه 12+1 است! چند ساعتی به جستجوی جواب گذراندم. در مورد سوال اول او خیلی کوتاه بهترین نوشته ای را که استدلال خوبی داشت در اختیار قرار دادم. رفقای دیگر از خطوط فکری متفاوت خوب است که در پاسخ ها شریک باشند. خانه من چند پنجره بیشتر به بیرون ندارد و با اشتراک نظرات بهتر میتوان از زوایای بیشتری به مسائل نگاه کرد. امروز عمیقا از خریدن یک عروسک زشت برای دخترم شادمان شدم!
آیا میتوانیم در مقابل ارزش گذاری های سیستم بایستیم؟ آیا زشت کردن عمدی خودمان در مقایسه با زیبایی تبلیغی و از منظر سیستم تنها یک عکس العمل در برابر نفی ارزشها است؟
عروسک پارچه ای دوران کودکی اش اگرچه یک جای سالم دیگر ندارد، اما کماکان جایش در رختخواب است. امید که این نسل نیز در برابر حک تاریخ مصرف روی انسانها و قیمت گذاری احساسات مقاومت کند ...
طیفور نوشت: دو سؤال داشتم كه اگر جواب دهيد ممنون خواهم شد:
1)مي خواستم بدانم آيا بين آنارشيسم و شيطانگرايي (Satanism) ارتباطي وجود دارد يا خير
2)رابطه بين آنارشيسم و Nudism چيست و موضع صريح آنارشيستها در قبال پورنوگرافي چه ميباشد.
مقاله مربوط به بخشی از سوال دوم در زیر یا همینجا را کلیک کنیم.
ابتدا در لینک زیر به زبان انگلیسی استدلال برخی از آنارشیستها به طرفداری از پورنوگرافی!
The Class War Federation
لینک دو مقاله از ریچارد پولن.
کل متن مقاله ها را برای خواندن در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم. یا اینجا
ارزش مالی، حاکمیت جنسی و استبداد نارسیستی ظاهرمدار : باز نمائی جنسیت و سادیسم فرهنگی/ نوشتۀ ریچارد پولن- گاهنامۀ هنر و مبارزه آوریل 2012
Richard Poulin مرکز مطالعات جهانی سازی 31 مارس 2012/ ترجمه توسط حمید محوی
(سکس، سرمایه داری و نقد ارزش – رانش، استیلا، سادیسم اجتماعی)
بدن در عین حال که برای قدرت حاکم سرمایۀ به حساب می آید، نماد آن نیز می باشد. دوران معاصر بدن به شکل سازمان یافته و گسترده در پیکرۀ اختلافات طبقاتی، و بین جنسیت ها و نسل ها قابل تشخیص است. بدن گواه بر ایدئولوژی حاکمیت مذکر و تابعی از بازار است. در چنین چهار چوبی، آزادی جنسی تنها می تواند ارزش مادی و تجاری داشته باشد « و به قوی ترها، ثروتمند تر ها، وقیح ترها اجازه می دهد تا آرزومندی های جنایتکارانۀ خود را به بهای محروم ساختن ضعیف ترها و فقیر تر ها تضمین کنند(66)». در دوران ما پول پادشاه است و دسترسی به زنان و دختران را در سر تا سر جهان و به همین گونه روی تمام محمل های رسانه ای امکان پذیر ساخته و بهره برداری جنسی از آنان را قانونیت می بخشد.
چنین حاکمیتی شیوۀ بیانی نهایی خود را در تولیدات پورنوگرافیک منعکس ساخته که از این پس قویا بازنمائی های جمعی را تحت تأثیر قرارداده است. در بررسی این موضوع، رافائلا آندرسون تعریف می کند : «مرا آرایش کرد. وقتی نتیجۀ کار او را دیدم، مأیوس شدم، چون که بیشتربه یک دختر 12 ساله شباهت پیدا کرده بودم(67).» وجه نمادینه بسیار کوبنده است. جلوه دادن بازیگر نمایش پورنوگرافیک به شکلی که گویی 12 سال دارد، یکی از فنون بازنمایی هم خوابگی با محارم یا خشونت جنسی روی نابالغان است. سیر قهقرایی پورنوگرافیک در کودک نمائی در پیوند با تمایلات اجتماعی قرار می گیرد که به شکل عادی مفبولیت عام یافته است : بسیاری از مردان همسران خیلی جوان یا شکننده را برمی گزینند. مردان قدرت و ثروت و پول غالبا دختران جوان را در آغوش خود دارند(68). همین امر، از جمله، به آنها امکان می دهد که قدرت و قابلیت خود را در تصرف و تسلط به نمایش بگذارند(69). مردان قدرت به شکل اجتناب ناپذیری از قدرت خود سوء استفاده می کنند. سکس، پول، قدرت، و به همین گونه سوء استفاده هایی که در اشکال آزار و شکنجۀ جنسی یا خشونت جنسی تبلور می باید، در مجموع در رابطۀ تنگاتنگ با یکدیگر است – لذت جنسی و قدرت، قدرت جنسی و لذت با یکدیگر هم خوانی دارند : چنین عواملی یکی در رابطه با دیگری تحریک و تشویق می شود (70)
نابالغ ها و بالغ ها امروز متأثر از پورنوگرافی بوده و به بینشی مردسالارانه در روابط جنسی عادت دارند، در حالی که هنوز به بلوغ جنسی نرسیده اند. تخیلات آنها مملو محصولات این صنعت است و از آن جایی که عطوفت و مهرورزی در پورنوگرافی منع شده است، و از آن جایی که رابطۀ جنسی مکانیکی و سادیسم فرهنگی جزء ارزش های معتبر می باشد، وضعیت اجتماعی زنان و دختران به شکل عینی در حد ابزار تنزل می یابد. جیمز رایت، روان درمان، اطمینان می دهد که پسران خیلی زود رفتار تسلط آمیز در روابط جنسی را آغاز می کنند. این رفتارها معمولا در اواخر دورۀ ابتدایی شروع می شود و به شکل تنگاتنگ تحت تأثیر بینشی می باشد که محیط زیست اجتماعی از مردانگی(71) به ذهن آنها منتقل کرده که مطمئنا پورنوگرافی جزء لاینفک آن است.
آمار نزد 3000 دانش آموز در هشت دبیرستان مونترآل، کینگستون و تورنتو در کانادا نشان داده است که «سه دانش آموز از چهار دانش آموز» توسط هم قطاران خود مورد آزار جنسی قرار گرفته اند(72)».
آزار جنسی همه گیر است : بیش از 98 درصد دختران از 315 دانشجو پیش از سن 18 سالگی مورد آزار جنسی قرار گرفته اند(73).
در جامعه ای که سکس، به ویژه نزد زنان جوان و بالغ ها کالای مصرفی بوده و برای تحریک مردان به فروش می رسد، جای شگفتی نیست که ببینیم که میزان آزار و خشونت جنسی تا این اندازه بالا بوده و هدف این خشونت ها نیز پیش از همه نوجوانان بوده اند.
در پورنوگرافی، «زن از لذت مرد فریاد می کشد و لذت می برد(74)». هماهنگی بین مردی که لذت می برد و زنی که در خدمت و در اختیار او می باشد کامل است. شاید بتوانیم این داستان را با این جمله به پایان ببریم : «زن باید بیاموز که بدن خود را دوست داشته باشد، تا بتواند لذت ببخشد(75).»
در این صورت، نارسیسیسم ارتقاء یافته با سادیسم فرهنگی جفت می شود. با تداوم بقای حاکمیت کالا که قویا نشان از ستم بر زنان دارد، این جفت گیری بهترین ضامن چنین نظم اجتماعی خواهد بود. منبع :
par Richard Poulin
گولدمن ساچز(1) سهام دار بزرگترین شرکت تجاری ایالات متحده در بهره برداری از فحشای نابالغان- سرمایه داران مالی و صنعت سکس/ لوچیو مانیسکو
Lucio Manisco- مرکز مطالعات جهانی سازی
3 آوریل 2012- ترجمه توسط حمید محوی
منبع :
دنباله مطلب اینجا
گاهنامۀ هنر و مبارزه
12 آوریل 2012
ارزش مالی، حاکمیت جنسی و استبداد نارسیستی ظاهرمدار :
باز نمائی جنسیت و سادیسم فرهنگی/ نوشتۀ ریچارد پولن
Richard Poulin
مرکز مطالعات جهانی سازی 31 مارس 2012
ترجمه توسط حمید محوی
(سکس، سرمایه داری و نقد ارزش – رانش،
استیلا، سادیسم اجتماعی)
Mondialisation.ca, Le 31 mars 2012
Entre les lignes entre les mots - 2012-03-16
«من حق دارم از تن تو لذت ببرم، حتی مدعی هستم که تن هر کسی را که آرزو کنم، و این حق را به اجرا می گذارم، بی آن که در بوالهوسی حد و ومرزی بتواند باج خواهی هایم را متوقف کند، سلیقۀ من در سیراب کردن عطش است.»
مارکی دو ساد(1)
«سرانجام زمان آن فرا رسید که تمام آن چه را که انسان ها غیر قابل فروش می پنداشتند، به کالای مبادله پذیر تبدیل گشته و از این رو با آن ازخودبیگانه شوند. و این زمان همان زمانی است که چیزهایی که تا امروز بی آن که هرگز مبادله شود، بین افراد منتقل می شد، چیزهایی اهداء می شد ولی بی آن که هرگز معامله ای روی آن انجام گیرد و فروخته شود، چیزهایی به دست می آمد ولی بی آن که خریداری شود – خوبی، عشق، عقیده، علم، آکاهی، و غیره – امروز همه این مواردی که غیر قابل فروش به نظر می رسید به جهان تجارت انتقال داده شد. امروز، زمان بزهکاری عمومی فرا رسیده است، پول پرستی همه شمول، یا چنان که بخواهیم واژگان اقتصاد سیاسی را به کار ببریم، می توانیم بگوییم که امروز، زمان آن فرا رسیده است که همه چیز، چه مادی و چه معنوی از این پس به ارزش مادّی تبدیل شده و برای سنجش بهای دقیق آن باید به بازار رجوع کرد.»
کارل مارکس (2)
از دیدگاه مارکی دو ساد، انسان حق دارد دیگری را برای لذت خویش تصاحب کند و هوس هایش را برآورده سازد. در این بینش، زنان و کودکان به شیء، و اعضای جنسی تنزل داده شده و مانند هر شیء دیگری قابل مبادله و در نتیجه بی نام و نشان و فاقد فردیت خاص تلقی می شوند.
آنان به ابزار تأویل می شوند تا حاکم بتواند فانتسم های سلطه جویانه اش را برآورده سازد. «بر این اساس جامعۀ کمال مطلوب او آن اصل سرمایه داری را تأیید می کند که در فرجامین ترین تحلیل، مرد و زن را اشیاء قابل مبادله می داند. این کمال مطلوب در عین حال کشف و نتایج نوین شگفت آور توماس هابز را نیز در برگرفته و گسترش می دهد، که اعلام کرده بود که تخریب پدر سالاری و تبعیت هر گونه مناسبات اجتماعی از قوانین بازار آخرین موانع جنگ همه علیه همه ، و به همین گونه توهمات تسکین دهنده ای که بر آن پرده می کشید را از بین برد(3)».
از این اصل نظام سرمایه داری وضعیتی حاصل می آید که لذت با تجاوز، خشونت و قتل ادغام می شود. در جامعه ای که هیچ آئینی به جز پول وجود ندارد، هیچ حد و مرزی برای جستجوی لذت و ارضاء فوری هیچ تمنّایی تحمیل نمی شود. در این صورت چه فرد منحرف باشد و چه جنایتکار تفاوتی نخواهد داشت. زیرا، به همان شکلی که کریستوفر لارش مطرح می کند، «چگونه جنایت و شقاوت را باید محکوم کرد، مگر از طریق سنجه ها و قواعد رایجی که در منشأ مذهب، همدردی و یا در مفهوم خرد وجود دارد، که اعمال صرفا ابزاری را نفی می کند؟ در نتیجه، هیچ یک از این اشکال فکری یا حسی در جامعه ای که بر اساس تولید کالائی بنیانگذاری شده، جایگاه منطقی ندارد(4).»
در سال 1974، دیانا راسل به ما هشدار می داد که «اگر آزادی جنسی با آزادی نقش جنسی به شکلی که در سنّت رایج است همراه نباشد، می تواند به اختناق و فشار فزاینده تر از پیش علیه زنان بیانجامد(5)». اکنون به نظر می رسد که این هشدار پیامبرانه تحقق یافته است. در شهر کبک (بخش فرانسوی زبان کانادا)، یک زن روی سه، از سن 16 سالگی دست کم قربانی یک خشونت جنسی بوده است(6). با این وجود، جرائم جنسی (در 53 درصد از موارد) بیشتر نزد افراد کمتر از 18 سال روی داده، به ویژه در مورد دختران(7). در نتیجه می توانیم بگوییم که شمار خشونت های جنسی خیلی زیاد بوده است. علاوه بر این، طی سال های اخیر، شاهد جوانتر شدن عاملان خشونت جنسی بوده ایم(8).
خشونت جنسی عملی را گویند که هدف آن تصاحب تن و جنسیت غیر است، که فرد قربانی را از شخصیت و انسانیت خود تهی ساخته، و در عین حال سلسه مراتب اجتماعی را نیز آشکار می سازد. خشونت جنسی مذکر(9) است، در 98 درصد موارد این مردان بوده اند که مرتکب چنین عملی شده اند و قربانیان آنها نیز زنان، دختران یا افرادی که به زنان شباهت دارند هستند(10). ظاهرا، در زمینۀ جنسی، ستم علیه زنان تشدید یافته است. گسترش قابل توجه صنعت جنسی در سطح جهانی عامل مهمی در وخامت یافتن این نوع خشونت بوده است(11).
جامعۀ کنونی بیش از پیش به جامعۀ آرمانی مارکی دو ساد در زمینۀ جنسی شباهت پیدا کرده که گمانه زنی های نظریه پرداختی او، سیطره بر افراد در شیوۀ تولید ی مبتنی بر عینیت بخشیدن به کالا در سطح عمومی بوده و در چنین فرآیندی «بدن ستم دیده به او تعلق نداشته»، و چیزی نیست بجز «شیء برای لذت – یا – شیء مطلوب».
و اگر فرد ستم دیده به خودش تعلق ندارد، «و اگر در حد لذتی نیست که ستمگر از او انتظار دارد»(12). جهان سرمایه داری اگر چه از لذت تجلیل به عمل می آورد ولی در عین حال تمنّای زن، از چنین رویکرد و چنین بینشی از لذت، محذوف است، از یک سو استقلال فردی را مطرح می کند و روی ضرورت آن اصرار می ورزد و از سوی دیگر چنین آرمانی را در مناسبات فردی به فرآیند مبادلۀ کالا تنزل می دهد.
در چهار چوب چنین جامعه ای که «آزادی جنسی [...] به ارزش کالایی و عنصری از عناصر سنتی و قوانین جامعه تبدیل شده»، لذت «مولد فرمانبرداری»(13) است.
ارزش مالی(14)
جهانی سازی نئو لیبرال نفوذ کالا در عرصه سنت ها و متحول ساختن آنها را فراهم ساخت (15)، و با تأثیرات قابل ملاحظه ولی ناشناخته روی کدهای اجتماعی و به همین گونه در زمینۀ ساختار روانی انسان و روابط مردان و زنان.
به دلیل نابرابری اجتماعی و انحصاراتی که در پی دارد، تبدیل شدن بدن انسان به کالا در نظام سرمایه داری نئولیبرال جهانی سازی شده، دائما تعداد طعمه هایش را گسترش داد. عرضۀ وسیع کالا تقاضای فزایندۀ آن را نیز گسترش داد(16)، از این پس میلیون ها زن و کودک در این روند متأثر شدند. این فرآیند کالا سازی، بدن های بیش از پیش جوانتری را مطالبه می کرد. ماکس شالی در بررسی هایش اعلام داشته است که «از سال های 1990-1980 شاهد جوانتر شدن فواحش بوده ایم»(17)، و سازمان بین المللی مهاجرت نیز تأیید کرده است که : «امروز، قربانیان جوانتر از گذشته هستند و کودکان بیش از پیش در این فرآیند حضور دارند(18).»
نظام فحشا نماد خاص و معنی داری است که سلطۀ مردان را به عنوان جنسیت در جامعۀ مصرفی بازنمائی می کند. این موضوع را باید، تحت شرایطی که جهانی سازی سرمایه داری نئولیبرال تمام پدیده های کالائی و به ویژه آن دسته کالاهائی را که در رابطه با موجود زنده می باشد به سرعت فعال ساخته است، توضیح دهیم.
یکی از خصوصیات شیوۀ تولید سرمایه داری، که به شکل فوق العاده ای از سال های 1980 برجستگی خاصی پیدا کرده و شدت یافت، تبدیل فعالیت انسان به کالا بود(19).
در جهانی سازی نئولیبرال فعلی، این گونه به نظر می رسد که هیچ چیزی نمی تواند از چنگ فرآیند«پول محوری در مناسبات اجتماعی»(20) بگریزد.
کالا هم زمان هم محصول تولید شده است و هم وسیله ای برای به دست آوردن پول. پول به شکل سرمایه فرجامی به جز انباشت و افزایش خود ندارد (و به همین دلیل پویایی چنین نظامی در تخریب طبیعت است).
گسترش عرصۀ پولی، به جائی می انجامد که آن چیزی را که در اصل کالا نیست به کالا مبدل می سازد. این فرآیند کالایی به شکل اجتناب ناپذیری به بهای خشونت فزاینده ای تحقق می یابد. کالا یک «شیء» یا «چیز» نیست، حتی اگر ظاهرا چنین باشد، کالا به شکل بنیادی رابطۀ اجتماعی است.
تبدیل فرد آدمی به کالا نه تنها به معنای بازنمایی و تبدیل آن به شیء بلکه مشمول سلسله مراتب فرمانبرداری، تبعیت و استثمار نیز می گردد.
کالا تحت اشکال پول در فحشا، مانند دیگر زمینه های زندگی اجتماعی، به مثابه عینیت بخشیدن به روابط اجتماعی است(21)، و به این معنا که مناسبات اجتماعی، در چنین صورتی، از انسانیت تهی گشته و به شیء تنزل داده شده باشد.
به عنوان کالا، نیروی انسانی در کار موجب تولید سرمایه می شود(ولی از دیدگاه سرمایه دار، حقوق یک هزینه به حساب می آید). با این وجود، در صنایع جنسی، خصوصیت کالای انسانی دارای مزیت مضاعف بوده – به این معنا که هم زمان [دارایی] و [خدماتی] است – و در نتیجه می تواند به دوشکل مختلف بازدهی داشته باشد.
به طور مشخص تر، امروز یکی از خصوصیات سرمایه دارای در کالا سازی فزایندۀ بدن انسان به عنوان شیء جنسی چنین است که نه تنها به مشتریان فحشا در سطح ملّی و بین المللی (جهانگردی جنسی) اجاره داده می شود، بلکه در عین حال هدف از کالا سازی زنان و کودکان، فروش و بازفروش آنها به شبکه های متعدد قاچاقچیان و جاکشان است.
کالا ابتدایی ترین، بی درنگ ترین و همه شمول ترین شکل ثروت در جامعۀ سرمایه داری است. در نتیجه تصاحب کالا و مصرف آن به مثابه اساسی ترین هدف فعالیت های اجتماعی جلوه می کند – و پول نیز چیزی نیست به جز «شکل مسخ شدۀ کالا(22)».
در جوامع ما، کالا نماد جایگاه و موفقیت اجتماعی بوده(23) و احساس خوشبختی نیزغالبا در پیوند با انباشت آن تلقی می گردد. بخشی از «من» در هر فردی در چنین فرآیندی تشکل یافته و واجد مفهوم می گردد. هر آن چه که به فروش می رسد تنها کالا نیست، بلکه در عین حال حاوی شیوۀ زندگی و تخیلات و باورهای خاصی نیز می باشد.
به شکل متناقضی، باید دانست که دست یابی به کالاها تنها به شکل موقتی آرزومندی فرد را برآورده می سازد، و از سوی دیگر به نبود ارضا دائمی دامن می زند. موفقیت اقتصاد سرمایه داری و صنعت جنسی از چنین فرآیند متناقضی منشأ می گیرد. از چهل سال پیش به این سو، جوامع متأثر از اوج گیری صنعت جنسی بوده اند : فحشا به شکل صنعتی تبلور یافته و اقسا نقاط جهان را تسخیر کرده است. عبور و مرور فحشا سالانه میلیون ها نفر، به ویژه زنان و دختران جوان را در برمی گیرد، [شهوانگاری] ابعاد گسترده ای به خود گرفته و در همه جا حضور دارد. فرهنگ عمومی عمیقا متأثر از کالاهای جنسی است. تمنّای لذت بیش از پیش در رابطۀ مفصلی با تصاحب و لذت بردن از تن شهوانی غیر در فرآیند تجاری، تحت اشکال مجازی و واقعی قرار گرفته است.
به تدریج که مصرف گسترش یافته و به وجه غالب تبدیل می شود، شاهد «تشکل سامان یافته ضعف در قابلیت ارتباطاتی» و «رابطه ای یک جانبه و بی جواب» هستیم که به نوعی مولد «اوتیسم عمومی(24)» است. در نتیجه، می توانیم فحشا را به عنوان الگوی رفتاری دورانی تلقی کنیم که فاقد قابلیت رابطۀ متقابل بین افراد بوده و رابطۀ یک جانبه وجه غالب را تشکیل می دهد.
امروز، کالاسازی فرد آدمی در صنعت جنسی تنها به فعالیت تجاری محدود نمی گردد : خرید و فروش کالا. چنین صنعتی تنها زنان و کودکان را در بازار به معرض فروش نمی گذارد، بلکه به ساخت «کالا» نیز می پردازد. خشونت در چنین فرآیندی اجتناب ناپذیر است.
مارکس می گفت : «کالاها نمی توانند خودشان به بازار بروند و بین خودشان مبادله شوند، در نتیجه ما باید نگاهمان را به سوی نگهبانان و هدایت کنندگان آنها برگردانیم، یعنی به سوی صاحبان کالاها. کالا شیء است و به همین علت در مقابل انسان هیچ مقاومتی از خود نشان نمی دهد. اگر کالاها نخواهند با پای خودشان به بازار بروند، صاحب کالا می تواند در این صورت به زور آن را در اختیار بگیرد(25)». این آن اتفاقی است که به طور مشخص درتجارت و استثمار جنسی می بینیم.
آن کسی که پول می دهد نسبت به آن که کالا را می فروشد برتری دائمی دارد، در این مورد جرج زیمل می گوید : «پول در جهان فحشا برتری فوق العاده ای به فرد می دهد(26)».
تصفیه حساب عمل جنسی خریدار را مجاز می دارد : پرداخت پول، مسئولیت خریدار را در معامله در رابطه با فردی که پول را دریافت کرده پوشش می دهد. ولی چنین داد و ستدی عمل آزادانه ای نیست : بلکه به معنای رهایی مرد و بردگی زن است (27).»
نلی آرکاند این رابطه را به شکل «آنهایی که پول می پردازند همیشه برتر و آنهایی که پول می گیرند همیشه سرافکنده هستند(28).» پول گره چیزها است (29)، پیوند می زند، تنزل می دهد و فرد فاحشه را در اختیار می گیرد، و در عین حال رابطه را به رابطه ای غیر شخصی تبدیل کرده و از حالت انسانی خارج می سازد (دیگری را به شیء یا چیز تهی از انسانیت تنزل می دهد).
احساس برتری مصرف کنندگان فواحش، که جزئی از لذت آنها در این رابطه به حساب می آید، در رابطه با اجارۀ بدن غیر و خالی ساختن آن از چیزهای انسانی که معمولا در چنین مناسباتی قابل بازشناسی است. مصرف کنندۀ فاحشه در جستجوی رابطۀ متقابل نیست، و مشخصا فرمانبرداری بدن غیر است که به تمنّای او پاسخ می گوید : «به خاطر من نیست که به نعوظ دست پیدا می کنند، بلکه به خاطر فاحشه بازی های من است، یعنی به خاطر آن کاری که این جا به عهده گرفته ام(30).»
و سرانجام، فحشا تهاجم کالا (عرصۀ عمومی) در رابطۀ جنسی (عرصۀ خصوصی، ولی بیش از پیش کمتر به عرصۀ خصوصی تعلق دارد). در عین حال به نظر می رسد که پول جایگزین مردانگی شده است.
در جوامع سرمایه داری، جنسیت مرد به عنوان جنس برتر از طریق تمنّای یک جانبه عمل می کند. به همین علت غالبا به مصرف سریع محدود می شود. زمان رابطۀ جنسی عموما با انزال مشخص می شود، که هدف نهایی رابطه جنسی را تعیین می کند. در این رابطۀ مصرفی، عملکرد آلت مردانه جایگاه و ارزش اغراق آمیزی را به خود اختصاص می دهد.
دیالکتیک استیلا و فرمانبرداری جنسی
فانتسم استیلای جنسی هم زمان تمنّای تسلط و اطاعت را فرامی خواند. در نتیجه فانتسم استیلای جنسی ایجاب می کند که افرادی وجود داشته باشند که به طریق اولی آزادانه در برابر افراد سلطه جو در روابط جنسی فرمانبردار بوده، و شکوفایی خود را در این فرمانبرداری جستجو کنند.
فانتسم شهوت نگارانه (رابطه با تصاویر جنسی) به درستی مضمون رابطۀ ارباب و برده را منعکس می کند، به این معنا که ابراز وجود خویشتن از طریق نبود بازشناسی غیر به عنوان فرد آدمی ممکن می گردد.
شهوت نگاری («پورنوگرافی») یک «شیوۀ سادیک(32)» است، به این معنا که زنان و کودکان تنها به عنوان [جزء لذت] به حساب می آیند، و باز هم به این معنا که به عنوان فاعل یا فردی تمام عیار به حساب نمی آیند.
داستان «0» (حرف «او» در الفبای لاتین)، که از نظر تاریخی نسبت به مارکی دو ساد به ما نزدیکتر است، رمانی با مضمون سادومازوشیسم یا «اروتیک» است و داستان زنی را روایت می کند که آرزمندی عمیق او این است که تحت سلطه درآید و تنها با چنین شرطی است که خود را قابل پذیرش می داند و بازشناسی خود را تنها دراین فرمانبرداری می بیند. «اگر سلطه جوی حاکم احساس نمی کند که اعمال قدرت او ناعادلانه بوده، فرد سلطه پذیر و فرمانبردار نیز نیازی به رهایی خود از قیومیت او نمی بیند [...] فرد ازخودبیگانه سرانجام باطنا صحت فرمانبرداری را که از او مطالبه می شود بازشناسی کرده و می پذیرد.» و حتی چنین سلطه ای را بر وجود خود جستجو می کند زیرا «از طریق غیر است که به ارزش خود پی می برد(34)».
در آغاز رمان، «0» بدون اطلاع قبلی توسط معشوقش به کاخ روآسی(35) هدایت می شود، جایی که توسط مردان برای تربیت زنان ایجاد شده بود. «او» دستورالعمل های مشخصی را دریافت می کند : «شما در این جا در خدمت اربابان خودتان هستید [...] همیشه با اولین کلمه و با نخستین اشاره خودتان را واگذار کنید، برای تنها خدمت حقیقی تان، کاری که می کنید این است که خودتان را به عاریت می دهید. نه دستهایتان به شما تعلق دارد، و نه پستان هایتان، و نه خاصه هیچ یک از منافذ تن شما، و ما می توانیم جستجو کنیم و بر حسب میلمان در آن فرو کنیم [...] و .هرگز نباید به صورت یکی از ما نگاه کنید. با لباسی که به تن داریم، اگر آلت ما عریان و آشکار است، به دلیل راحت ساختن عمل نیست [...] بلکه برای وقاحت و گستاخی آن است، برای آن است که چشمهای شما روی آن ثابت بماند، و به جای دیگری نگاه نکنید، و برای آن است که شما بدانید که اربابتان این جاست [...] اگر آشنایی با تازیانه خوردن برای شما مناسبتی پیدا می کند [...] برای لذت ما نیست، بلکه برای آموزش شما در نظر گرفته شده [...] در واقع موضوع این است که [...] از طریق چنین دردی این حس را در شما به وجود بیاوریم که بدانید مجبور هستید، و به شما بیاموزیم که کاملا به چیزی تعلق دارید که در بیرون شما واقع شده است.»
«0» از هر گونه اختیار آزادانه ای محروم است. او باید همیشه حاضر به خدمت بوده و باز باشد. او نه بیش و نه کم چیزی به جز یک شیء نیست. او پیوسته در معرض تجاوز قرار دارد، نه تنها از دیدگاه جسمی، بلکه به دلیل اجبار باطنی در فرمانبرداری کامل از تمنّای مردانه، و در نبود تمنّای خاص خودش.
اربابان تنها به واسطۀ آلت جنسی خودشان را به او معرفی می کنند، یعنی عضوی که تمنّا و حاکمیت آنها را نمایندگی می کند. اگر از او سوء استفاده می کنند، به طوری که مشخصا می گویند، برای «آموزش دادن»، «روشن ساختن» او می باشد، و نه برای لذت شخصی خودشان. به عبارت دیگر، آنها حتی وقتی او را تصاحب می کنند، به او یادآور می شوند که نیازی به او ندارند. آنها خودشان را نه تنها در رابطۀ ارباب و برده، بلکه در رابطۀ استاد و شاگردی نیز قرار می دهند.
چنین رابطه ای از نوع قدرت و برتری «طبیعی» است و آلت جنسی نشان بارز آن است. مردان به اعمال خود تسلط دارند، و طرح ریزی می کنند. به طور مختصر، آنها هدفی منطقی را پی گیری می کنند. سادیسم آنها تنها لذت بردن از نمایش درد و رنج نیست، ولی لذت آنها در این نکته نیز نهفته که می توانند این درد و رنج را هر وقت که بخواهند تحمیل کنند. قدرت آنها قابل رؤیت است : اثر بر جا می گذارد، و مجروح می کند.
نظریۀ قابلیت و آمادگی و تمایلات زنان در فرمانبرداری و ازخودبیگانگی را در قطعه ای که «0» احساس رضایت عمیق خودش را در کشیدن آهی از روی خوشبختی ابراز می کند، کاملا می بینیم : «چه آرامشی، چه حلقۀ آهنین دلپذیری که در تن فرو می رود و برای همیشه سنگینی می کند، نشانه ای که هرگز زدوده نمی شود، دست اربابی که شما را بر تختی از صخره می خواباند، عشق اربابی که می داند چگونه بی رحمانه آن چه را که دوست دارد تصاحب کند».
«0» می بایستی به تحقیر و درد و عذاب بیش از پیش سختی که بر او روا می داشتند رضایت دهد. داستان بر اساس مراحل فرمانبرداری بیش از پیش عمیق، در تداوم برخورد نفی و انکارهر یک از خواست ها، و در هم شکسته شدن مقاومت هایش سامان یافته. و با این وجود، نفی و انکار شگرف شخصیت خودش، و پذیرش جایگاه شیء، همان عنصری است که بنیاد تمنّای او را در رابطه با یکی از عاشقانش تشکیل می دهد. و در ازای چنین تمنّایی، عاشق با علامت گذاشتن با آهن گداخته و گشاد کردن مقعد او، او را«خواستنی تر» می سازد. و سلطه جویی این عاشق، خردگرایانه تر، حساب گرانه تر، تمامیت خواه تر از تمام اشکال پیشین استیلا خواهد بود.
در مقدمۀ داستان «0»، ژان پولان می نویسد : «و با این وجود «0» به شیوۀ خاص خودش، کمال مطلوب مردانۀ ای را در تخیلاتش نشان می دهد. مردانه یا دست کم مذکر [...] سرانجام زنی که اعتراف می کند! به چه اعتراف می کند؟ به آن چیزی که همیشه زنها منع کرده اند (و امرزو بیش از هر زمان دیگری). آن چه را که مردان همیشه به آنها سرزنش کرده اند : که آنها باید بی وقفه فرمانبرداری کنند، که همه چیز آنها جنسی است، حتی روح آنها. باید بی وقفه به زنها رسیدگی کرد، باید بی وقفه آنها را شست و آرایش کرد، باید بی وقفه انها را مضروب کرد. زنها تنها نیازمند ارباب مناسبی هستند.»
این گونه به نظر می رسد که داستان «0» اعترافی است که در نهایت امر واقعیت عمیق روانشناختی زن را مطرح می سازد.همین به اصطلاح واقعیت چنین می گوید که : چون که زن پیش از همه «تن جسمانی – گوشت و پوست» است، روح او نیز به واسطۀ همین تن جسمانی هدایت می شود و هیچ ارادۀ زنی نمی تواند در مقابل فراخوان تمنّای جسمانی اش مقاومت کند. و نتیجه گرفته می شود که باید ازخودبیگانگی زن را به عنوان یک پدیدۀ درون بودی سرشت طبیعی او تلقی کرد.
وقتی که تن جسمانی پیروز شد (واقعه ای که اجتناب ناپذیر است یا اجتناب ناپذیر تلقی می شود)، همیشه به حساب ضمیر آگاه نزد فرد تمام می شود. در قطب مخالف این نظریه، برتری مذکر مطرح می گردد، و باور بر این اساس است که گویی مردان بر تن جسمانی تسلط دارند.
چون که هر زنی به شکل اجتناب ناپذیری تسلیم تن جسمانی می شود، مردی که او را مورد خشونت قرار می دهد، به طور قطع، به مثابه وسیله ای است که حقیقت عمیق زنانۀ او را آشکار می سازد. علاوه بر این، چنین خشونتی پرده از ارزش او نیز برمی دارد. در نتیجه ، به ازای چنین خشونتی که حقیقت زنانه و ارزش او را آشکار کرده است، گویی که تسلط مردانه، خشونت و تجاوز مردانه نیز توجیه می گردد.
در رد چنین نظریاتی، می توانیم بگوییم که تمنّای فرمانبرداری خاص جنس زن نیست، و نقش ارباب و برده به هیچ وجه از دیدگاه درون بودی زنانه و یا مردانه نیست، این موضوع را نویسندۀ «ونوس با زهار»، لئوپولد ساچر مازوش (36)، و بخش وسیعی از تولیدات پورنوگرافیک معاصر نشان داده اند. رد این نظریه در بررسی دقیق ساچر مازو چندان روشن نیست. این مرد است که حرکات را هدایت می کند، بر اوضاع تسلط دارد و فانتسم هایش را تحمیل می کند. «بردۀ جنسی داوطلب» در این جا، در بازی جنسی سادومازوشیست، خود ارباب است. در این جا نیز یک بار دیگر، تمنّای مرد است که تمام صحنه را سازماندهی می کند.
به شکل خاصی، سادیسم پورنوگرافیک، حالت «مسخ» شدۀ مناسبات اجتماعی بوده، و در این جا انتقال مفهوم است که صورت می پذیرد. چنین گفتمانی، به واسطۀ تبادل گفتمان، زنان و به همین گونه مناسبات جنسی و اجتماعی را از بشریت تهی می سازد. سادیم پورنوگرافیک نیز عارضۀ نوعی سکسوآلیتۀ مردانه است، که غالبا به تجاوز تنزل پیدا می کند. این مورد را می توانیم در آرشیو تجاوزات و دیگر اشکال خشونت جنسی و خاطرات واقعی زنان مشاهده کنیم.
تحولات اخیر در روابط اجتماعی جنسی
سال های 1970 نقش سنت زیر علامت سؤال رفت، و از این پس به زنان اجازه داد شد که از نظارت کودک مدارانه توسط جامعۀ مذکر بر زندگی آنها، و بر تن آنها، آزاد شوند – در این جا باید یادآوری کنیم که زنان در برابر قانون صغیر بودند و شوهر تمام قدرت را به عنوان رئیس خانواده در اختیار داشت – و به ویژه حق سقط جنین به زنان واگذار شد. جنبش فمینیست مفهوم تجاوز را کاملا تحول بخشید، یعنی موردی که وقتی توسط شوهر روی همسرش انجام می گرفت قانونی تعبیر می شد ، و از این پس مفهوم رضایت متقابل را تحمیل کرد. از این پس تجاوز، حتی اگر قربانی پوشش تحریکی آمیزی به تن داشته باشد، و حتی اگر باکره نباشد و غیره محکوم است.
سرانجام، تفکیک بین رابطۀ جنسی و تولید مثل اجازه داد که باری که همیشه روی دوش زنان سنگینی می کرد برداشته شود : مانند وحشت دائمی از بارداری ناخواسته.
با پیروزی نئولیبرالیسم، در سال های 1980 گفتمان تازه ای اندک اندک جایگزین آزادی جنسی شد که وظیفه در مهارت را تبلیغ می کرد، و در عین حال فرامین جوانی، خوش اندامی کم اشتها و زنانگی افراطی را در اذهان عمومی جا انداخت. «مد – یونی - سکس» - شیوۀ لباس پوشی یگانه برای مردان و زنان – جای خود را به سکسوآلیتۀ در ضخامت خصوصیات نمادینه داد. «آزادی جنسی» کمتر از پیش به عنوان عنصر تعیین کنندۀ آزادی زنان تعبیر شد. استیلای مردانه «نقاب زده، زیر پرچم آزادی جنسی(37)» تمدید گردید و پیشی گرفت. لیبرالیزاسیون جنسی موجب انفجار کالاسازی جنسی شد.
سال های 1990 تن زنان را به عبادتگاه بازار تبدیل کردند، شیء قراردادی و قابل داد و ستد و محملی برای تجارت. استقلال بیشتر، فتح اساسی جنبش فمینیستی بود که طی پیروزی مناسبات تجاری به نفع تشدید فرمانبرداری از لذت جنسی مردان تغییر کرد.
این است دوران کشورهای سرمایه داری حاکم اروپای غربی و اروپای اقیانوس آرام جنوبی که جاکش ها قانونیت پیدا کردند و فحشای زنان در فاحشه خانه ها و مناطق معروف به مناطق آزاد رایج گردید. این دوران در عین حال دوران انفجار تولید و مصرف پورنوگرافیک است.
نسخۀ تجویز شده پیش از همه مرتبط به بدن می شود. بدن زن بیش از هر زمان دیگری به قطعاتی تبدیل شده که روی آن ایدئولوژی حاکم نقش بسته است : بورژوا و در عین حال پدر سالار. از این پس با بدن به عنوان خصوصیات فردی رفتار می شود که هر فردی مسئول آن است. امر«رهایی بخش» از این پس فردی تلقی می گردد و نه جمعی.
آن چه که از در بیرون رانده شده بود، از پنجره داخل شد، وظیفۀ سنگین حفظ و نگهداری زنانگی در آن چه که به امور جنسی بدن مرتبط می شد، در عین حال مخارج سنگینی را تحمیل کرد. از سال 1990 فروش لباس های زیر زنانه سالانه 10 درصد افزایش پیدا کرد. شمار جراحی پلاستیک به شکل سرسام آوری بالا رفت(38). اجبار در جوانی بدن زن آن را به کودک نمایی سوق داد : نمفوپلاستی، تنگ کردن جدارۀ مهبل، حذف موهای زهار...
کالای تجاری، زیبایی زنانه، علاوه بر این، برای وجود داشتن باید الزاما خود را نشان دهد : بدن عریان به بازنمائی های روزمرۀ تعلق پیدا کرد و در حد اشباع در فضای عمومی منتشر شد.
در چهار چوب نوین نظام سرمایه داری، رسیدگی به خود شرط فروش خود می باشد که از سوی دیگر شرط موفقیت اجتماعی نیز هست. امروز، فراخواست فردی که از تبدیل شدن به شیء، ابزار، انعطاف پذیری و تبدیل به کالا شدن به کالا امتناع کند، ارتجاعی تلقی شده و شرط اصالت فردی نیست(39).» از این پس ظاهر فرد در رسیدگی به خود برای ارزش گذاری خود نقش تعیین کننده پیدا می کند.
سیر قهقرایی در عین حال نمادین [بازگشت به زن-شیء(40)] و محسوس است (بهره برداری فزاینده از بدن زن در صنایع جنسی، تبلیغات، غیره).
قواعد جدید نیز جنسی هستند و از پورنوگرافی و کدهای آن الهام می گیرد که به دستورالعمل های آزادی جنسی تبدیل شده است. در سال 1981، نقطۀ «ژ» کشف شد، این ناحیه درون مهبلی که گویا دارای حساسیت فوق العاده ای نیز هست در بالای استخوان شرمگاهی قرار دارد. ادعایی که در مورد این کشف وجود دارد مهارت در دخول جنسی و اجبار در تعدد لذت را مطرح می سازد. علاوه بر این، زنان را در لذت مسئول دانسته و در عین حال (یک بار دیگر) بار این مسئولیت را از روی دوش مردان بر می دارد.
کشف تازه راه را برای تمدید «خدماتی سازی امور جنسی(41)» هموار ساخت. از این پس اصل لذت به به عنوان ضرورتی بهداشتی در عرصۀ روانی و به عنوان شرط تعادل روانی تلقی شد. با این وجود در مطب پزشکی زنان، دائمی ترین شکوه ها و ابراز نگرانی ها مرتبط به امور جنسی بوده و غالب مراجعه کنندگان نیز کمتر از 30 سال داشته اند. بیش از 50 درصد روابط دردآور بوده است(42). در نتیجه می بینیم که موضوع «سردمزاجی» زنان با شدت تمام به صحنه باز می گردد، یعنی ابزارسازی جنسی زن به نفع لذت جنسی مرد.
این سیاست در عرصۀ زندگی مردم و آن چه که به تن جسمانی مرتبط می باشد، نظارت درون سازی شده ای را خصوصا به زنان تحمیل می کند که آماج هوس های جنسی هستند. فیلیپ پرو می گوید «به جای از بین بردن موانع، شاهد درون سازی شدن تسلط و نگهداری هستیم...و از طریق مراحل پی در پی، به همراه توسعۀ فردگرائی، سنجه ها ناگهان ناپدید می شود و ظاهرا دیگر تحمیلی نیست، ولی به شکل زیرکانه ای ادامه می یابد، با انعطاف، از راه شانتاژ با لباس حفظ و حراست و با ترفند شکوفایی و خوشبختی(43).» درون سازی الزامات اجتماعی بیش از بیش با کدهای پورنوگرافیک منطبق می گردد.
تهاجم بازنمائی های جنسی در عرصۀ عمومی، به تطبیق افراد با گرایشات نوین می انجامد. فرانسوا کیوست(44) نتیجه می گیرد که «صنعتی سازی تصاویر جنسی [...] از پورنوگرافی تا تبلیغات، ارتجاعی ترین سنجه های نوعی را در عرصۀ کنترل بدن به ویژه بدن زنان را رواج می دهد.»
برای زیبا بودن، زن باید جوان باشد و جوان باقی بماند(45). از سال های 1980، نسل جوان دیگر با طغیان و نظریت نوینی که چهارچوب کهنه و منجمد شده را در هم می کوبد تداعی نمی شود. شهامت نسل جوان به کمال مطلوب جسمانی در اشکال یگانه، آمرانه و تجاری منحصر می گردد.
«جوانگرائی محور اصلی ایدئولوژی سال های 1980 است(46)» این پدیده را در همه جا می بینیم. سنجه در پورنوگرافی، تبلیغ و مد (به ویژه با کاربست مانکن های خیلی جوان) که قویا «نوجوان محور» است. اگر جوان ها، به ویژه زنان جوان و نوجوان جزء آماج اصلی فروشندگان کالاهای مصرفی هستند، در عین حال بیش از پیش به عنوان کالاهای مصرفی نیز مطرح می باشند.
مشاهده می کنیم که مناسبات جنسی زود رس نزد دختران متأثر از رفتارهای جنسی بزرگ سالان است. پسران انتظار دارند که دختران حرکات و رفتار و به همین گونه طرز عمل بدنی را مطابق بر بازنمائی های پورنوگرافیک رایج تکرار کنند(47).
سرشت محدودیت ها و قواعد تغییر کرده، اخلاق جنسی نوین، به همان اندازه بر اساس سنجه های از پیش تعیین شده سامان یافته که در گذشته، و نظام جنسی نوین و مستبدانه ای را تحمیل می کند که بر اساس سنجه های بدنی و مناسبات جنسی منطبق بر امیال مردانه و جنسی تمرکز یافته است. سازشکاری نوین پرهیاهو و در عین حال فرمانبردار است. سازشکاری نوین جنسیت مدار، نژادپرست و رفتار کودکانه را نزد افراد بالغ تشویق می کند. گفتمان «آسان گیر» - که انجام هر کاری را مجاز می داند – که در تاریخ ویژگیهای جوامع غربی(48) بی سابقه بوده، با خشونتی فزاینده همراه است. خشونت در پورنوگرافی، از جمله به شکل تحقیر شدید زنان و رفتار های خشن و محسوس نشان داده می شود، و کاملا به عرف و عادات روزمره پیوند خورده، و به عبارت دیگر سادیسم به امری عادی و روزمره تبدیل شده است.
پورنوگرافی بازنمایی نمادینۀ بدن زنانه به عنوان شیء یا جزء فانتسم هایی است که در خدمت فانتسم های جنسی مردان است، ولی در واقعیت امر توسط صنایع جنسی مورد بهره برداری قرار می گیرد. پورنوگرافی در عین حال که کودکان را «به بلوغ می رساند»، از زنان کودک می سازد.
آن چه را که «پدوفیلیزاسیون(49)» نامیدیم هم زمان جوانگرائی به عنوان اساس ایدئولوژیکی که از سال های 1980 آغاز شد، و فرآیند به خدمت گیری جوانترها توسط صنایع جنسی به انضمام بازنمائی های پورنوگرافیک، و فنون کودک نمائی در صنایع جنسی را نیز در بر می گیرد.
با این وجود، جوانگرائی مطروحه تنها نتیجۀ تولید «سکس» در صنایع نیست، بلکه در عرصۀ مصرف نیز حضور دارد. از این پس تمایل مصرفی روی خیلی جوان ترها تمرکز می یابد. پورنوگرافی به مکان اصلی برای «آموزش» امور جنسی و الگو برای روابط جنسی تبدیل می گردد.
هر اندازه جوان ها زودتر به مصرف بپردازند، بیشتر تحت تأثیر سکسوآلیته قرارمی گیرند، و تمنّا و فانتسمها و شیوۀ عمل آنها بیشتر از کدها و قواعد پورنوگرافیک الهام می گیرد.
هر اندازه جوانتر مصرف کنند، بیشتر بدن آنها تغییر می کند (خالکوبی، جراحی پلاستیک، سوراخ کاری بدن و غیره).
هر اندازه جوانتر مصرف کنند، بیشتر از همبستر خود انتظار دارند که محصولات و حرکاتی را که روی پردۀ سینما و یا در تلویزیون دیده اند، خریداری کرده و باز سازی کنند. هر اندازه جوانتر مصرف کنند، بیشتر به شکل دائمی و تکراری مصرف خواهند کرد.
در عین حال مصرف تولیدات صنعت سکس توسط دختران جوان در اعتماد به نفس آنها تأثیر می گذارد. از سوی دیگر، هر اندازه از دیدگاه روانی دختران جوان دچار ضعف و کمبود اعتماد به نفس باشند، بیشتر به شکل زودرس فعالیت جنسی را آغاز می کنند.
آمار کانادا درمورد امور بهداشتی نشان داده است که «دخترانی که در سن 12 یا 13 سالگی اعتماد به نفس ضعیفی داشته اند، نسبت به آنهایی که اعتماد به نفس قوی داشته اند، بیشتر مستعد بوده اند و اعتراف می کنند که از سن 14 یا 15 سالگی رابطۀ جنسی داشته اند(50)». در حالی که 11 درصد دخترانی که اعتماد به نفس داشته اند اعتراف کرده اند که پیش از 15 سالگی رابطۀ جنسی داشته اند، در حالی که این نسبت بین دخترانی که اعتماد به نفس نداشته اند دو برابر بیشتر بوده است، 20 درصد (51).
زنان در بوتۀ آزمایش زیبائی
الزامات زیبائی در حال حاضر عبارت است از بریدن پوست، تزریق، بازسازی و یا حذف بخشی از بدن، وارد کردن جسم خارجی در پوست و غیره(52). زنان و نوجوانان برای زیبا شدن رنج می کشند. به شکل روزمره، شمار زیادی فشار به بدنشان وارد می سازند. زنان دائما محصولات زیبائی به کار می برند – صابون، شامپوی تقویت کننده، ژل، کرم مرطوب کننده، دئودوران و عطر...که در ترکیباتشان حاوی عناصر مضّر برای سلامتی هستند(53) ، بی آن که کفش پاشنه بلند را نیز قید کنیم که خسارات بعضا غیر قابل ترمیمی در استخوان به وجود می آورد، به پاشنۀ آشیل، عضلات ساق پا، و شکل پا و انگشتان پا که طی زمان موجب واریس شده و بعدا عملیات جراحی ترمیم کننده را ضروری می سازد. محصولات رنگی برای موی سر را باید از مضرّترین ها برای سلامتی بدانیم. رژیم غذایی که افراد برای خودشان تجویز می کنند که تقریبا موجب 7 درصد علت تأخیر در رشد و بلوغ عادی است(54).
الزامات با سنجه های از پیش تعیین شده برای زیبایی که به شکل همگانی توسعه یافته، در زندگی زنان و دختران سنگینی کرده و آنان را به انجام کاری دائمی که بی وقفه باید تکرار کنند وا می دارد. روشن است که رسیدگی به امور زیبایی برای زنان و دختران جوان مستلزم صرف وقت بسیار زیادی در زندگی روزمرۀ آنها است.
ضرورت اندام لاغر و شکم صاف – رعایت تناسب به هر قیمتی – نوجوان ها را به بی اشتهایی و یا پرخوری مبتلا می کند(55). به تمام این موارد باید به سنجه های دیگری را نیز اضافه کنیم مانند : پستان های برجسته و لب های نرم. موها باید بلند باشند. حذف موهای زائد. برای شرکت و باقی ماندن در مسابقۀ زیبائی «نوجوان ها باید به بدن خودشان توجه نشان دهند(56)». آنهایی که خودشان را تطبیق نمی دهند، خارج می شوند، گناه کار و نالایق هستند. آنهایی که قواعد و سنجه های را رعایت نمی کنند، به خودشان تسلط ندارند و قادر به عرضۀ ارزش های خود نبوده و نمی توانند خودشان را به فروش برسانند، در نتیجه از مهارت کافی برخوردار نیستند و نمی توانند در جلب توجه دیگران موفق باشند.
زنان، دختران و حتی دختران نوجوان تشویق می شوند که خودشان را به نمایش بگذارند. چنین وظیفه ای در ظاهر شدن در نقاب حق و حقوق و سهم بردن از خوشبختی مطرح می شود.
بدن باید صاف و صیقلی و خواستنی، و دارای تمنّا و مهارت و در عین حال جزئی باشد (به عبارت دیگر قطعه قطعه باشد)، یعنی نکاتی که کاملا در تبلیغات و در پورنوگرافی می توانیم به شکل گسترده ببینیم و بازشناسی کنیم.
در این صورت، جزء نسبت به کل ارجحیت پیدا می کند و وجه مشخصۀ اروتیسم مذکر در عصر معاصر با «فتیشیسم متعددالشکل» قابل تشخیص است (فتیشیسمی که در رابطه با فتیشیسم کالائی قرار می گیرد)، از پستان تا کپل و تا ساق پا، تماما به شکل جزئی مطرح هستند.
از سوی دیگر، ذره بین پورنوگرافی «که روی تمام جزئیات متمرکز می شود، پیش از همه بدن واقعی را از بدن کمال مطلوب متمایز می سازد، بدن واقعی در زندگی و بدن تخیلی(57)». بدن زن واقعی، علی رغم تمام تلاش هایی که صرف رسیدگی وتطبیق دادن آن به سنجه ها می شود، به شکل اجتناب ناپذیری، به ویژه مردانی را که در سنین خیلی جوانی مصرف کنندۀ پورنوگرافی بوده اند، نا امید می سازد(58).
برخی زنان عروسکی از جنس سیلیکان را به زنان حقیقی ترجیح می دهند. چند فشار روی دکمۀ موش واره به خریدار این نوع عروسک ها اجازه می دهد که صورت، نوع آرایش موی سر و آرایش، رنگ مو، چشم، پوست، و خلاصه زن ایده آل خودشان را انتخاب کنند.
عروسک با لباس زیر تزئین می شود، لباس تحریک آمیز و کفش. آلت جنسی او به اندازۀ دختران نوجوان تنگ است. عروسک سیلیکانی زیبا، جوان، ساکت، مفعول و همیشه آماده به خدمت است. او در تمام این موارد عالی به نظر می رسد. عروسک ایکس، وسیله ای است برای خودارضائی با امکان دخول، از دیدگاه الیزابت الکساندر نماد نفرت به زنان(59)، نفرت به زنان واقعی با پوست و گوشت و استخوان واقعی است.
یکی از دلایل مطرح شده توسط مردانی که این نوع عروسک ها را خریداری کرده اند، مشکل آنها در رابطه با استقلال زنان بوده است. به عبارت دیگر استقلال زنان همان مانعی بوده که مناسبات عاشقانۀ آنها را با زنان واقعی مختل کرده است.
شیوۀ بیانی آمریکائی «عروسک واقعی» در هیئت زن جوان یا دختر نوجوان، به معنای دختری زیبا است که به راحتی می توان با او زندگی کرد. او هیچ فراخواستی ندارد، در حالت انفعال بوده و اراده ای از خود ندارد، و تنها برای لذت زندگی می کند...این مواردی است که او را این همه جذاب می سازد.
که مردان بتوانند در رابطه با اشیاء سنتتیک و فرمانبردار تحریک شوند و لذت ببرند، بی گمان گفتنی های بسیاری دربارۀ حقیقت شگرفت جامعۀ مردان خواهد داشت. از آن جایی که مردان زیادی قادر به تحریک جنسی در مقابل بدن زن، دختر و کودک از طریق صفحۀ نمایشگر هستند و لذت می برند، چگونه می توانیم این پدیدۀ اجتماعی را بیش از پیش گسترش می یابد درک کنیم؟ و باید پرسید که چه رابطه ای بین چنین پدیده ای، چنین رفتاری و حاکمیت اجتماعی مردان وجود دارد؟
قدرت ها
بازنمائی بدن و ارزش هایی که اشاعه می دهد، کار بی وقفه روی ظاهر برای تطبیق با آن، در سطح خودشان ساختار قدرت های اجتماعی را بازتولید می کند. بنیا د حاکمیت «از طریق تسلط بر استفاده از بدن و تحمیل سنجه ها امکان پذیر می گردد(60)». سنجه های تحمیل شده قویا ازدیدگاه تاریخی همآهنگ با اوج گیری های بورژوازی و پیروزی این طبقه بوده است(61).
در نظام سرمایه داری، حاکمیت مذکر نه تنها تقسیم کار را بر اساس جنسیت سامان می دهد بلکه نوع آنها را نیز بر اساس همین قاعده تعیین می کند - عرصۀ عمومی و خرد ورزی به مردان تعلق دارد، و تولید مثل، احساسات، کار روی ظواهر و عرصۀ خصوصی به زنان - ولی در عین حال تسلط بر تن زن، که درون سازی اصول مربوطه در حیطۀ فرمانبرداران است(62). این حاکمیت، از جمله، در مد لباس (کرست برای برجسته نمایی زنانگی و به ازای تحت فشار گذاشتن بدن، و «استرینگ»، از لباس زیر تا کفش پاشنه سوزنی)، و تزئینات خاص لباس زنانه که زن را «به ویترینی برای به نمایش عمومی گذاشتن موفقیت اجتماعی شوهر تبدیل می کند(63). اگر حاکمیت مذکر زنان را در لباس دوخته شده در خیاط خانه های سطح بالا می پوشاند، از سوی دیگر در تبلیغات و پورنوگرافی و مکان های دیگر لباس آنها را از تنشان در می آورد.
از دیدگاه پی یر بوردیو، زنان «بی وقفه زیر نگاه دیگران هستند، انها محکومند که دائما بین بدن واقعی که به آن زنجیر شده اند، و بدن کمال مطلوب برای تطبیق به سنجه ها ی تعیین شده تلاش کنند(64). نگاه مردان است که برای بدن زنان تصمیم می گیرد(65). با این وجود، تبلیغات، مجلات، و مدیران پورنوگرافی مدعی هستند که بی وقفه برای «آزادی» زنان کار می کنند. ولی باید پرسید که آزاد کردن زنان از چه چیزی؟ نمی دانیم. ادعای آزاد سازی چیزی به جز شکلی از اشکال مضاعف اظهار نگرانی برای ظواهر نیست، که به کار دائمی حفظ و نگهداری بدن بر اساس سنجه های داده شده منحصر می گردد.
یعنی مواردی که در پورنوگرافی به شکل اغراق آمیز درآمده و زنانگی به حد افراطی به نمایش گذاشته می شود. ایجاد تغییر در بدن، خالکوبی، سوراخ کاری بدن تا جراحی پلاستیک، رژیم های تکراری با استفاده از مواد مخدر (که کاهش مصرف غذا را ممکن می سازد). جوان ماندن نیز یکی از ضروریات اجباری به نظر می رسد، ولی تحت فشار دائمی، بدن پورنوگرافیک خیلی به سرعت و با مشکلات فراوان پیر می شوند. به همین دلایل در حرفۀ صنعت پورنوگرافیک، غالبا طول عمر کوتاهتر از حرفه های دیگر است.
بدن در عین حال که برای قدرت حاکم سرمایۀ به حساب می آید، نماد آن نیز می باشد. دوران معاصر بدن به شکل سازمان یافته و گسترده در پیکرۀ اختلافات طبقاتی، و بین جنسیت ها و نسل ها قابل تشخیص است. بدن گواه بر ایدئولوژی حاکمیت مذکر و تابعی از بازار است. در چنین چهار چوبی، آزادی جنسی تنها می تواند ارزش مادی و تجاری داشته باشد « و به قوی ترها، ثروتمند تر ها، وقیح ترها اجازه می دهد تا آرزومندی های جنایتکارانۀ خود را به بهای محروم ساختن ضعیف ترها و فقیر تر ها تضمین کنند(66)». در دوران ما پول پادشاه است و دسترسی به زنان و دختران را در سر تا سر جهان و به همین گونه روی تمام محمل های رسانه ای امکان پذیر ساخته و بهره برداری جنسی از آنان را قانونیت می بخشد.
چنین حاکمیتی شیوۀ بیانی نهایی خود را در تولیدات پورنوگرافیک منعکس ساخته که از این پس قویا بازنمائی های جمعی را تحت تأثیر قرارداده است. در بررسی این موضوع، رافائلا آندرسون تعریف می کند : «مرا آرایش کرد. وقتی نتیجۀ کار او را دیدم، مأیوس شدم، چون که بیشتربه یک دختر 12 ساله شباهت پیدا کرده بودم(67).» وجه نمادینه بسیار کوبنده است. جلوه دادن بازیگر نمایش پورنوگرافیک به شکلی که گویی 12 سال دارد، یکی از فنون بازنمایی هم خوابگی با محارم یا خشونت جنسی روی نابالغان است. سیر قهقرایی پورنوگرافیک در کودک نمائی در پیوند با تمایلات اجتماعی قرار می گیرد که به شکل عادی مفبولیت عام یافته است : بسیاری از مردان همسران خیلی جوان یا شکننده را برمی گزینند. مردان قدرت و ثروت و پول غالبا دختران جوان را در آغوش خود دارند(68). همین امر، از جمله، به آنها امکان می دهد که قدرت و قابلیت خود را در تصرف و تسلط به نمایش بگذارند(69). مردان قدرت به شکل اجتناب ناپذیری از قدرت خود سوء استفاده می کنند. سکس، پول، قدرت، و به همین گونه سوء استفاده هایی که در اشکال آزار و شکنجۀ جنسی یا خشونت جنسی تبلور می باید، در مجموع در رابطۀ تنگاتنگ با یکدیگر است – لذت جنسی و قدرت، قدرت جنسی و لذت با یکدیگر هم خوانی دارند : چنین عواملی یکی در رابطه با دیگری تحریک و تشویق می شود (70).
نابالغ ها و بالغ ها امروز متأثر از پورنوگرافی بوده و به بینشی مردسالارانه در روابط جنسی عادت دارند، در حالی که هنوز به بلوغ جنسی نرسیده اند. تخیلات آنها مملو محصولات این صنعت است و از آن جایی که عطوفت و مهرورزی در پورنوگرافی منع شده است، و از آن جایی که رابطۀ جنسی مکانیکی و سادیسم فرهنگی جزء ارزش های معتبر می باشد، وضعیت اجتماعی زنان و دختران به شکل عینی در حد ابزار تنزل می یابد. جیمز رایت، روان درمان، اطمینان می دهد که پسران خیلی زود رفتار تسلط آمیز در روابط جنسی را آغاز می کنند. این رفتارها معمولا در اواخر دورۀ ابتدایی شروع می شود و به شکل تنگاتنگ تحت تأثیر بینشی می باشد که محیط زیست اجتماعی از مردانگی(71) به ذهن آنها منتقل کرده که مطمئنا پورنوگرافی جزء لاینفک آن است.
آمار نزد 3000 دانش آموز در هشت دبیرستان مونترآل، کینگستون و تورنتو در کانادا نشان داده است که «سه دانش آموز از چهار دانش آموز» توسط هم قطاران خود مورد آزار جنسی قرار گرفته اند(72)».
آزار جنسی همه گیر است : بیش از 98 درصد دختران از 315 دانشجو پیش از سن 18 سالگی مورد آزار جنسی قرار گرفته اند(73).
در جامعه ای که سکس، به ویژه نزد زنان جوان و بالغ ها کالای مصرفی بوده و برای تحریک مردان به فروش می رسد، جای شگفتی نیست که ببینیم که میزان آزار و خشونت جنسی تا این اندازه بالا بوده و هدف این خشونت ها نیز پیش از همه نوجوانان بوده اند.
در پورنوگرافی، «زن از لذت مرد فریاد می کشد و لذت می برد(74)». هماهنگی بین مردی که لذت می برد و زنی که در خدمت و در اختیار او می باشد کامل است. شاید بتوانیم این داستان را با این جمله به پایان ببریم : «زن باید بیاموز که بدن خود را دوست داشته باشد، تا بتواند لذت ببخشد(75).»
در این صورت، نارسیسیسم ارتقاء یافته با سادیسم فرهنگی جفت می شود. با تداوم بقای حاکمیت کالا که قویا نشان از ستم بر زنان دارد، این جفت گیری بهترین ضامن چنین نظم اجتماعی خواهد بود.
پی نوشت نویسنده :
1)مارکی دو ساد. فلسفه در پرده خانه یا نهادهای غیر اخلاقی (1795)
Marquis de Sade, La Philosophie dans le boudoir ou Les Instituteurs immoraux [1795], dans Œuvres complètes, Paris, Cercle du Livre précieux, 1966, p. 295.
2)کارل مارکس، فقر فلسفه
Karl Marx, Misère de la philosophie, Paris, Éditions sociales, 1972 [1847]p. 64.
3Christopher Lasch, La culture du narcissisme. La vie américaine à un âge de déclin des espérances, Castelnau-le-Lez, Climats, 2000, p. 105.
4 Ibid, p. 106.
5 Diana H. Russel, The Politics of Rape. The Victim’s Perspective, New York, Stein & Day, 1974.
6< ww.msss.gouv.qc.ca/sujets/prob_sociaux/agression_sexuelle/index.php?des-chiffres-qui-parlent >.
7Ministère de la Sécurité publique, Statistiques 2008 sur les agressions sexuelles au Québec, Québec, 2010, p. 3
8 Aux prises avec des agresseurs sexuels plus jeunes que voici quinze ans, des intervenants du Centre de psychologie légale de Montréal, lequel encadre les mineurs agresseurs sexuels, font un lien entre le rajeunissement des agresseurs, la consommation pornographique et la sexualisation précoce. Le ministère de la Sécurité publique (op. cit., p. 4) met en évidence le fait que « bien que les 12 à 14 ans et les 15 à 17 ans soient moins représentés parmi les auteurs présumés d’infractions sexuelles, ces groupes d’âge affichaient les plus fortes concentrations d’auteurs présumés ».
9Selon les données du ministère de la Sécurité publique (ibid.), 98 % des agresseurs sexuels sont des hommes.
10 La plupart des pédocriminels attirés par les garçons sont hétérosexuels. À leurs yeux, le jeune garçon est tout simplement incorporé au genre féminin. Le fait qu’il soit impubère lui confère un statut féminin. Ces prédateurs rejettent, en règle générale, les garçons qui atteignent leur puberté. Voir l’étude pionnière de Florence Rush, Le secret le mieux gardé. L’exploitation sexuelle des enfants, Paris, Denoël Gonthier, 1983.
11 Voir à ce propos notre essai, La mondialisation des industries du sexe, Ottawa, L’Interligne, 2004 et Paris, Imago, 2011 [2005] ; ainsi que Sheila Jeffreys, The Industrial Vagina, The Political Economy of the Global Sex Trade, New York, Routledge, 2009.
12 Lise Noël, L’intolérance, une problématique générale, Montréal, Boréal, 1989, p. 95 et 97.
13 Herbert Marcuse, L’homme unidimensionnel, Paris, Seuil, 1968, p. 108-109.
14 Ce que le producteur de marchandises offre sur le marché « ce n’est pas seulement un objet utile, mais encore et surtout une valeur vénale ». Marx, Misère de la philosophie, op. cit., p. 52. Par la suite, Marx utilisera les termes valeur d’échange ou valeur proprement dite. Voir Le Capital, livre premier, tome I, Paris Éditions sociales, 1975 [1867], p. 51 et suivantes.
15)برای مارکس و انگلس، «بورژوازی بی آن که دائما ابزارهای تولید را متحول سازد، نمی تواند وجود داشته باشد، یعنی مجموع مناسبات اجتماعی [...] این هرج و مرج دائمی در تولید، و نوسانات دائمی در مجموع نظام اجتماعی، و این بلوا و ناامنی دائمی وجه مشخصۀ بورژوازی را از تمام دوران های دیگرقابل تفکیک می سازد [...] هر چیزی که به حالت منسجم و دائمی درآمده مانند دود پراکنده شده و از بین می رود، هر چیزی که حالت تقدس داشته به بیحرمتی کشیده شده، و انسان ها سرانجام مجبور هستند شرایط زیستی خودشان و مناسبات متقابلشان را با چشم های از توهم بیرون آمده در نظر بگیرند.» کارل مارکس و فردریش انگلس، مانیفست حزب کمونیست.
Karl Marx et Friedrich Engels, Le manifeste du Parti communiste, Paris, Éditions sociales, 1976 [1847], p. 35.
16)کارل مارکس توضیح می دهد که «تولید تنها به کالای مورد نیازها پاسخ نمی دهد بلکه نیاز به کالا را نیز تدرک می بیندم». تولید کالا هم زمان نیاز به آن را نیز تولید می کند «با ایجاد نوعی مشخص از مصرف و خود قابلیت مصرف را نیز به عنوان نیاز به وجود می آورد». در نوشته ها 1858-1857
Dans Manuscrits de 1857-1858 (Grundrisse), Paris, Éditions sociales, 1980, p. 14-15.
17)ماکس شالی. فحشا. تمنای راز و رمز مدار.
Max Chaleil, Prostitution. Le désir mystifié, Paris, Parangon, 2002,p. 59.
18)
18 IOM, Trafficking In Persons: IOM Strategy And Activities, MC/INF/270, Eighty-six Session, 11 novembre 2003, < www.iom.int//DOCUMENTS/GOVERNING/EN/MCINF_ 270.PDF >.
19) آندره گورون. امپرانوری پول
André Gauron, L’empire de l’argent, Paris, Desclée de Brouwer, 2002, p. 30.
20 Bernard Perret, Les nouvelles frontières de l’argent, Paris, Seuil, 1999, p35
21 Karl Marx, « Fragment de la version primitive de la “Contribution à la critique de l’économie politique” [1858], dans Karl Marx, Contribution à la critique de l’économie politique, 1859, < http://inventin.lautre.net/livres/Marx-critique-de-l-economie-politique.pdf >.
22 Karl Marx, Un chapitre inédit du Capital, Paris, UGE, 10/18, 1970 [1867], p 75
23 « Son pouvoir social [à l’individu], tout comme sa connexion avec la société, il les porte sur lui, dans sa poche ». Marx, Manuscrits de 1857-1858 (Grundrisse), op. cit., p. 92.
24 Guy Debord, La société du spectacle, 1967,
25)مارکس. سرمایه
Marx, Le Capital, op. cit., p. 95.
26 Georg Simmel, Philosophie de l’amour, Paris, Rivages, 1988 [1892], p. 77.
27 Françoise Héritier, Masculin/féminin II. Dissoudre la hiérarchie, Paris, Odile Jacob, 2002, p. 131.
28 Nelly Arcand, Putain, Paris, Seuil, 2001, p. 63-64.
29 « L’argent est devenu le seul nexus rerum (nœud des choses) qui les lie… » Marx, Contribution à la critique de l’économie politique, op. Cit.
30 Arcand, op. cit., p. 19.
31 Sur le concept de masculinité hégémonique, voir R. W. Connell, Masculinities, Berkeley/Los Angeles, University of California Press, 2005.
32 Michela Marzano, Malaise dans la sexualité. Le piège de la pornographie, Paris, JC Lattès, 2006, p. 87.
33 Pauline Réage (Dominique Aury), Histoire d ’O, Paris, Pauvert, 1972 [1954].
34 Noël, op. cit., p. 91.
35)انتخاب کاخ روآسی بی دلیل نبوده، زیرا تا پیش از ستال 1966 که بساط خانه های در بسته برچیده شد، جزء این نوع خانه ها بوده است.
36 La Vénus à la fourrure et autres nouvelles, Paris, Presses Pocket, 1985.
37 Anne-Marie Sohn, « Le corps sexué », dans Alain Corbin, Jean-Jacques Courtine et Georges Vigarello (dir.), Histoire du corps, tome 3, Paris, Seuil, 2006, p. 93-128.
38 Angelika Taschen (dir.), La chirurgie esthétique, Köln, Taschen, 2005, p. 10.
39 Véronique Guienne, « Savoir se vendre : qualité sociale et disqualification sociale », Cahiers de recherche sociologique, n° 43, janvier 2007, p. 13.
40 Christine Détrez et Anne Simon, À leur corps défendant. Les femmes à l’épreuve du nouvel ordre moral, Paris, Seuil, 2006, p. 12.
41 François Cusset, La décennie. Le grand cauchemar des années 1980, Paris, La Découverte, 2008, p. 273.
42 Anne de Kervasdoué cité par Blandine Kriegel, La violence à la télévision, Paris, PUF, 2003.
43 Philippe Perrot, Le travail des apparences. Le corps féminin, XVIIIe-XIXe siècle, Paris, Seuil, 1984, p. 206-207.
44 Cusset, op. cit., p. 274.
45 Jean-Claude Kaufmann dans Corps de femmes, regards d’hommes. Sociologie des seins nus (Paris, Nathan, 1998), a montré la force de l’ostracisme encouru par les personnes âgées dans le lieu de liberté apparente et de la tolérance affichée, la plage.
46 Idem, p. 280.
47 Pour en savoir plus et explorer ces attitudes masculines juvéniles, voir notre ouvrage Sexualisation précoce et pornographie, Paris, La Dispute, 2009.
48 Jean-Claude Guillebaud, La tyrannie du plaisir, Paris, Seuil, 1998, p. 36-37.
49 Poulin, Sexualisation précoce et pornographie, op. cit.
50 Statistique Canada, Les relations sexuelles précoces, 3 mai 2005, [site consulté le 15 mai 2005], < http://wwwstatcan.ca/Daily/Français/05053/q05053a.htm >
51 L’enquête sociale et de santé auprès des enfants et des adolescents québécois 1999 de l’Institut de la statistique du Québec (Québec, Les Publications du Québec, 2000) indiquait également que 61 % des filles de seize ans, qui ont fréquenté un garçon dans l’année qui a précédé le sondage et qui avaient une faible estime de soi, ont subi de la violence. Chez les filles qui affirmaient avoir une estime d’elles-mêmes élevée, ce taux se situait à la moitié, soit 30 %.
52 Sheila Jeffreys, Beauty and Misogynie : Harmful Cultural Practices In The West, London, Routledge, 2005.
53)محصولات شرکت های تولیدی به ویژه مارک های
«فتالات» است که ماده ای سمّی بوده و در دراز مدت برای « phthalate »حاوی
برای سلامتی مضر تشخیص داده شده است
Pour de plus amples informations sur ce sujet, voir Stacy Malkan, Not Just a Pretty Face. The Ugly Side of the Beauty Industry, Canada, New Society Publishers, 2007.
54 Sandrine et Alain Perroud, La beauté à quel prix ? Lausanne, Favre, 2006.
55)از سال 1970، وزن متوسط مانکن هایی که در تبلیغات به کار گرفته می شوند از 11 درصد کمتر از وزن زنان عادی به 17 درصد در سال 1987 کاهش یافته است. امروز مانکن ها 23 درصد سبکتر از زنان عادی هستند. جای شگفتی نیست که 75 درصد زنان و دختران جوانان رژیم لاغری می گیرند. به گزارش بهداشت کانادا، از سال 1987 تا 2001 ، عوارض اختلال در جهاز حاضمه که مستلزم بستری شدن بیمار در بیمارستان شده است 34 در صد آنها 15 ساله و 29 درصد 24 ساله بوده اند. (سازمان بهداشت کانادا، اوتاوا، اکتبر 2002
< http://www.phac-aspc.gc.ca/publicat/miic-mmac/index_f.html >.
56 Caroline Moulin, Féminités adolescentes, Rennes, Presses Universitaires de Rennes, 2005,p. 78.
57 Perrot, op. cit., p. 67.
58 Les sexologues québécois disent recevoir beaucoup de jeunes hommes qui souffrent de dysfonctions érectiles qu’ils imputent à leur consommation de pornographie. Il semble que le corps féminin réel déçoit particulièrement les hommes qui ont commencé à consommer très jeunes.
59 Élisabeth Alexandre, Des poupées et des hommes. Enquête sur l’amour artificiel, Paris, La Musardine, 2005.
60 Christine Détrez, La construction sociale du corps, Paris, Seuil, 2002, p. 173.
61 Voir entre autres Michel Foucault, Histoire de la sexualité tome 1. La volonté de savoir, Paris, Gallimard, 1976 ; Georges Vigarello, Le corps redressé, Paris, Delarge, 2001 ; Alain Corbin, Le miasme et la jonquille, Paris, Aubier, 1982.
62 Pierre Bourdieu, La domination masculine, Paris, Seuil, 1998.
63 Détrez, op. cit., p. 187.
64 Bourdieu, op. cit., p. 95.
65 Kaufmann, op. cit.
66 Dominique Folscheid, Sexe mécanique. La crise contemporaine de la sexualité, Paris, La Table Ronde, 2002, p. 14.
67 Raffaëla Anderson, Hard, Paris, Grasset, 2001, p. 17.
68 Janine Mossuz-Lavau, La vie sexuelle en France, Paris, La Martinière, 2002, p. 49.
69 Marx exprime cette idée autrement : « Moi qui par l’argent peux tout ce à quoi aspire un cœur humain, est-ce que je ne possède pas tous les pouvoirs humains ? Donc mon argent ne transforme-t-il pas toutes mes impuissances en leur contraire ? Ce que je suis, et ce que je puis, n’est nullement déterminé par mon individualité. Je suis laid, mais je puis m’acheter la plus belle femme ; aussi ne suis-je pas laid, car l’effet de la laideur, sa force rebutante, est annihilée par l’argent. » Karl Marx, Manuscrits de 1844, Paris, Éditions sociales, 1972 [1844], p. 121.
70 Michel Foucault, op. cit., p. 66.
71 James E. Wright, The Sexualization of America’s Kids and How to Stop It, New York, Lincoln, Shanghai, Writers Club Press, 2001.
72 Dans Pierrette Bouchard, Consentantes ? Hypersexualisation et violences sexuelles, Rimouski, CALACS de Rimouski, 2007, p. 52.
73 Julia Whealin, « Women’s report of unwanted sexual attention during chilhood », Journal of Child Sexual Abuse, vol. 11, n° 1, 2002, p. 75-94.
74 Matthieu Dubost, La tentation pornographique, Paris, Ellipses, 2006, p. 66.
75 Christine Détrez et Anne Simon, À leur corps défendant. Les femmes à l’épreuve du nouvel ordre moral, Paris, Seuil, 2006, p. 245.
منبع :
Valeur vénale, domination sexuelle et tyrannie narcissique de l’apparence : Sexe objectivé et sadisme culturel
par Richard Poulin
http://www.mondialisation.ca/index.php?context=va&aid=30064
۶ نظر:
با سلام!
تا آنجا که من میدانم شیطانگرایی فلسفی (پیروان کلیسای شیطان که آنتوان لوی بنیانگذار آن بود) آتئیست، ماتریالیست، لذتگرا، ضددین، انسانمحور (هر شخص خدای خودش است) و منکر وجود متافیزیکی شیطان است (شیطان در این مکتب موجودی نمادین برای ضدیت با خدا و دین است و وجود خارجی ندارد) و نمادهای اصلی آنارشیسم و فمینیسم جزو سمبلهای شیطانگرایی هم به حساب میآیند لذا احتمالاً باید ارتباطی میان این مکتب با آنارشیسم موجود باشد. البته بر عکس شیطانگرایان پیروان معبد سِت که سِتیانس (Setians) نامیده میشوند معتقدند که شیطان واقعی وجود دارد که به آن «پادشاه تاریکی (The Prince of Darkness)» میگویند.
در مورد برهنهگرایی: من شخصاً مدافع سرسخت برهنگی هستم. به نظر من اتفاقاً این پوشش (و بخش اعظم آرایشها) است که زیبایی طبیعی زن را مسخ کرده به او یک جذابیت دروغین جهت تحریک جنسی مرد میبخشد و زن را تبدیل به عروسک و کالای لوکس میکند. اگر اسلام از پوشش زن در بیرون از خانه دفاع میکند، قصدش تمرکز شهوت مرد بر همسر خودش در خانه است و نه نگاه غیر شَهَوی مرد به زنان.
در سفر پیدایش آمده است که: «آدم و حوا پیش از گناه اولیه هرچند برهنه بودند ولی احساس خجالت نمیکردند، اما پس از آن چشمانِ هر دو باز شد و از برهنگی خود آگاه شدند؛ پس با برگهای درختِ انجير پوششی برای خود درست کردند.»
این داستان نشان میدهد که شرم از برهنگی ناشی از گناه «ازخودبیگانگی» انسان است. لازمۀ وحدت عالم انسانی و رهایی از انحرافات جنسی همانا برهنگی هر دو جنس (نه پوشیده بودن مردان و نیمهبرهنگی زنان) میباشد.
به نظر من رابطه مهبلی به شیوهای که مرد فاعل باشد (و به میزان کمتری رابطه مقعدی) رابطهای تحقیرآمیز و یکی از چند رکن بنیادین مردسالاری است که در تاریخ تکامل "صرفاً" جهت تضمین بقای ژنهای نر پدید آمده و با خشونت نرینه کاملاً گره خورده است. نَفسِ دخول یعنی تحقیر مفعول! اگر شما به دشنامهایی که در زبانهای مختلف وجود دارد نگاه کنید این حقیقت را به طور عریان درک خواهید کرد. این واقعیت را برخی از فمینیستها به خوبی متوجه شده، هر چند کمی دچار افراط شدهاند:
«نه تنها خشونت جنسی بلکه آمیزش جنسی که در آن دخول انجام میشود، لحظۀ کلیدی مظلومیت زنان است. تمام مردان متجاوزند و تمام زنان قربانی آنها»
«زوج ناهمجنسخواه اساس برتری مذکر است و هر زنی که با مردی بخوابد همدست دشمن است»
من شخصاً ساخت فیلمهای اروتیک جایگزین را پیشنهاد میکنم. باید ذائقه جنسی پسران نوجوان را پیش از تخریب توسط هرزهنگاری در جهت صحیحی هدایت کرد. استفاده از میراث ارزشمند ادیان شرقی (خصوصاً Taoism و Tantrism) هم میتواند بسیار مفید باشد.
سلام طیفور جان
باید کمی راجع به لوگو ها و تشابهشون بخونم.
همچنین راجع به برهنگی.
با دوستی
رابطه مهبلی به شیوهای که مرد فاعل باشد (و به میزان کمتری رابطه مقعدی) رابطهای تحقیرآمیز و یکی از چند رکن بنیادین مردسالاری است که در تاریخ تکامل "صرفاً" جهت تضمین بقای ژنهای نر پدید آمده و با خشونت نرینه کاملاً گره خورده است. نَفسِ دخول یعنی تحقیر مفعول! اگر شما به دشنامهایی که در زبانهای مختلف وجود دارد نگاه کنید این حقیقت را به طور عریان درک خواهید کرد. این واقعیت را برخی از فمینیستها به خوبی متوجه شده، هر چند کمی دچار افراط شدهاند:
«نه تنها خشونت جنسی بلکه آمیزش جنسی که در آن دخول انجام میشود، لحظۀ کلیدی مظلومیت زنان است. تمام مردان متجاوزند و تمام زنان قربانی آنها»
«زوج ناهمجنسخواه اساس برتری مذکر است و هر زنی که با مردی بخوابد همدست دشمن است»
درسته!
دلیل راه ندادن مردان به گروههای زنان همینه!
گفتگوی رفیق رزا روشن از فعالين جنبش آناركوفمينيسم
http://zjaryan1.blogspot.de/2010/02/blog-post_10.html
حضور مردان در جمع زنان بطور بین المللی با مقاومت و اعتراض روبرو می شود و البته به دلایل مختلف. ولی اصلی ترین و ملموس ترین اش را سعی می کنم با مثالی روشن کنم. تصور کنید که در جمعی دمکراتیک، فردی با لباس نظامی و اسلحه به کمر وارد شود و اعلام کند به هيچوجه نمی خواهد از اسلحه اش و موقعیت ممتاز نظامی اش علیه جمع استفاده کند. و تنها برای حمایت از جمع حضور یافته. البته برای تمام اعضا روشن است که اگر این فرد از سلاح اش علیه اعضا استفاده کند، از طرف سیستم غالب حمایت خواهد شد، چرا که تجمع این عده در نهایت به نفع سیستم حاکم نمی باشد. سلاحی که مردان همواره با خود حمل می کنند، نماد خشونتی مانند اسلحه یا لباس نظامی یا غیره نمي باشد. بلکه همان آلت جنسی شان (کیرشان!) می باشد که موجب وحشت است. حال اگر آنان مکرر اعلام کنند که از این نماد خشونت یا موقعیت ممتازشان هرگز علیه جمع استفاده نخواهند کرد، چیزی عوض نمی شود. چرا که نماد خشونت وجود دارد. و کل فضای جمع را دگرگون می کند، بطوری که زنان بدلیل وجود آن یا به خود سانسوری می افتند یا کلاً اعتماد به نفس لازم برای تفکر و ارائه استراتژی و تاکتیک علیه سیستم غالب را از دست خواهند داد....
ba salam ve dorud be ezizan rosa jan man yek merdam her roz her lehze mored e tejavoz e sarmayre misham doletha hemra ba tevehosh sarmaye jehani ba kesi shoxi nedared tebge kareger berdeye mozdiye sarmaye shode madami ke xodesho azad nekone beshriyet behj vej azad nexahed shod xanomha va merdan hemra ba ham mitevaned az in mozel esasi ke tezavoz hemishegi xelas sheveand kommon e paris behterin fakt e tarixi ast.estegamt va paydari kommon hododan 3 ma bod dar an ruoz tarixi hij kes mord e tejavoz gerar negrefd heta hij goli dar xiyaban chide neshod,rosa jan onhaye ke ba alet e jisi fogur migireand baver kon merizand bayet moaleje beshand ma be in ademha bed shelvar migim omidvaram yek ruoz shefa begireand lol rosa jan shoma ha koshesh konid her pishter penjere xanehayetan ra pishter konid ve az bed shelvarha netersid baver konid in mesael pish pa oftade ast, piruoz va por tevan bashid. mesoud
سلام مسعود جان
صفت بد شلوار جالب بود.
برخی از دوستان با ای میل در تماسند. البته قسمت نظرات چون پابلیش و فضای عمومی من اگر جالب باشه حتما در پست اصلی میگذارم.
برخی از زنان مورد آزار قرار گرفته در گروههای زنان خودسازماندهی میشوند و بسیار هم فعالند. به هر حال مسئله گروههای مستقل از مردان بازسازی اعتماد به نفس زنان هم هست.
سازماندهی جدا در گروهها و حمله مشترک و هماهنگ به سیستم فعلا جواب داده...
نگاه کنیم به سازماندهی گروههای خارجی و اقلیت ها که با هماهنگی مستقل در مبارزات علیه جهانی سازی شرکت کردند.
مستقل و جدا بودن به معنی جدا کردن صف مبارزه نیست..
ارسال یک نظر