رزا: داشتم مقاله ی ناصر پایدار را میخواندم. اینقدر روده درازی کرد که خوابم گرفت.
در خواب گلناز را دیدم که با انگشتان لرزانش داره
این متن را تو بلاگش تایپ می کنه.
راستش اسم ناصر پایدار من را یاد یک زنی انداخت که
توی راهپیمایی کارزار زنان در هلند داشت مقاله شو پخش میکرد.
بهش گفتم چطوری مقاله
ی این مرتیکه ضد زن را پخش میکنی اون هم روز 8 مارس!
چشاش از حدقه زد بیرون. گفتم این رفیق تو فیمینیسم را
«جنگ کالیندو رایس با بوش» می دونه......گفت مگه این راهپیمایی فیمینیستاس؟
گفتم آره، گورتو گم کن!
چند تایی کمونیستهای کباب فروش جلوی سفارت شروع
کردند به داد و قال، بوی جنازه و دستان خونی شون تهوع بر انگیز شد و عاقبت هم
همانها موندند و ما رفتیم!
سالهای مارش، سالهای نمایش، رژه ی مشترک با زنان
سیبیلو و آن بوی کباب!
خرداغ میکردند عزیز جان و من چقدر صبور بودم برای
پرتاب گوجه فرنگی ها!
تو درنگ نکن!
گلناز: قبرستان کهنه ی کتاب ها و
مجله های پدر را می کاوم . آنها که از کتاب سوزان سال های شصت جان سالم به در برده
اند . مجله ای پیدا می کنم که شماره ی اول اش در 26 خرداد 1358 در آمده است ، به
نام بامشاد که گویا پس از آن ، چند شماره
بیش تر منتشر نشده است . قصد پیاده کردن یکی از مقاله هایش را در این
وبلاگ دارم به نام " گفتگوی مارکس و
باکونین درباره ی آنارشیسم " نوشته ی موریس کرانستون و ترجمه ی محمد
بای بوردی .
نوشته از لحاظ تاریخی ارزش چندانی ندارد چون خیالی ست اگر چه عده ای می گویند حقیقتن چنین گفتگویی بین مارکس و باکونین صورت گرفته است و تکه کاغذ هایی نیز از آن به جای مانده . اما از نظر تاریخ مطبوعات ایران حائز اهمیت است . طولانی است و تایپ اش وقت گیر اما به زودی در این وبلاگ خواهم گذاشت اش .
نوشته از لحاظ تاریخی ارزش چندانی ندارد چون خیالی ست اگر چه عده ای می گویند حقیقتن چنین گفتگویی بین مارکس و باکونین صورت گرفته است و تکه کاغذ هایی نیز از آن به جای مانده . اما از نظر تاریخ مطبوعات ایران حائز اهمیت است . طولانی است و تایپ اش وقت گیر اما به زودی در این وبلاگ خواهم گذاشت اش .
برای خواندن مقاله ها در منبع روی تیتر آنها کلیک
کنیم.
مارکس: لزومي به اشتياق نيست زيرا بدون يک دولت
سوسياليستي آرامش امکان پذير نيست . ولي انقلاب مورد نظر تو مسلما خون . آتش و
انهدام به بار مي آورد نه چيز ديگر.
باکونين: و انقلاب مورد نظر تو چيزي به مراتب بدتر
، يعني بردگي.
مارکس: دوست عزيز ، مي داني که ما هر دو مورد غضب و
ظلم و تعدي بورژواها بوده ايم . وگرنه اگر اين گفتگوها به درازا بکشد مي ترسم ديگر
رفقاي سوسياليسم نباشيم .
ناصر پایدار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر