رزا: شاه دخت زهرا خانم، دقیقن در روز "کشف حجاب" رضا خانی درگذشت.
شادی امین مینویسد: اشرف پهلوی یک روز قبل از سالگرد "کشف حجاب" مُرد. آیا ما میتوانیم بدون ترس از نزدیک شدن به تاریخمان و چالش جدی نگاه "جنسیت زده" به این تاریخ زنده بمانیم؟
شادی امین مینویسد: اشرف پهلوی یک روز قبل از سالگرد "کشف حجاب" مُرد. آیا ما میتوانیم بدون ترس از نزدیک شدن به تاریخمان و چالش جدی نگاه "جنسیت زده" به این تاریخ زنده بمانیم؟
مهر انگیز کار مینویسد: شگفتا از بازی های چرخ روزگار که تاریخ مرگ این بازیگر سیاسی
را روز 17 دی قرار داد. روز کشف حجاب اجباری توسط
پدرش رضا شاه که خود پاره ای است مهم و تاثیرگذار در تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران.
خانم مهرانگیز کار - خانم شادی صدر - خانم شادی
امین - آقای سیروس ملکوتی همه از کسانی هستند که جو گیر شدند و در فیسبوک خودشان از
این خانم تجلیل کردند.
رزا: از کودکی اسم اشرف پهلوی را شنیده بودم. مثل رکن دو و ساواک مخوف بودند.
عکسش را ندیده و فکر می کردم زنی باشد خبرچین و اگر روزی به مدرسه ی ما بیاید،
باید حسابی زیپ دهانم را ببندم. اصلن افتخاراتی نداشت. میگفتند مصدق را برکنار
کرده و توطئه کرده... بعد از انقلاب بود که عکس پیرمرد را بلاخره دیدم. نمی دانستم
آنوقتها برای فمینیست بودن باید طرف اشرف را بگیرم! از "کشف حجاب" دفاع
کنم!
اینروزها پول های اهدایی چه کار که نمی کند. بعد از سالها گفتم ببینم این اشرف
دیگر چه موجودی ست که قهرمان "فعالین زنان شده!
روحشان قرين رحمت. من نميدانستم كه ايشان چقدر خدمات بسيار
زيادي نسبت به ايران و ايراني داشتند. زنان ايران به ايشان مديونند.
اشرف پهلوی سرانجام به جبران ناکامی های جاه طلبانه خود که از جنسیت او مایه می گرفت، تغییر در موقعیت
حقوقی و اجتماعی و رفاهی زنان را وجهه همت قرار داد. راه سازمان
ملل متحد را پیش گرفت. سازمان زنان ایران با ریاست
عالیه او منشاء بسیار خدمات شد که دو بانوی انقلابی سرشناس، در روزهای ملتهب
انقلاب راه افتادند.
اشرف پهلوی،
خواهر دوقلوی محمدرضاشاه پهلوی، به عنوان یکی از چهرههای تأثیرگذار دربار پهلوی، چهارم
آبان ۱۲۹۸، پنج ساعت پس از محمدرضا در تهران به دنیا آمد. نام اصلی وی زهرا است که پس از به سلطنت رسیدن پدرش، رضاشاه، به
اشرف الملوک ملقب شد.
اشرف در سن ۱۷ سالگی به توصیه
پدرش رضاشاه پهلوی با علی قوام پسر قوامالملک شیرازی ازدواج کرد که بعد از شهریور ۱۳۲۰ این ازدواج به طلاق انجامید.
رضاخان علاوه بر مادر اشرف سه زن ديگر هم داشت. يكى قبل از تاج الملوك به اسم صفيه خانم (همدانى) كه دخترى به نام همدم
السلطنه از او داشت و دو زن بعد از مادر اشرف اولى توران اميرسليمانى دختر مجدالسلطنه
اميرسليمانى بود كه ثمره اين ازدواج پسرى به نام غلامرضا شد. اما اين ازدواج بيش از
يك سال دوام نياورد و رضا خان به دليلى نامعلوم توران را طلاق داد و يكى دو سال بعد
با عصمتالملوك دولتشاهى ازدواج نمود كه وى چهار فرزند به نامهاى عبدالرضا، احمدرضا،
محمودرضا و فاطمه براى رضاخان به دنيا آورد.
رزا: خانواده ی من هیچگونه
افتخاری نداشت. نه حجاب از سر زنان کشید نه حجاب را اجباری کرد. نه با قلدری رضا
خانی، من را مجبور به ازدواج کرد و نه چند همسری ملوکانه داشت. نه میدانست حقوق
بشر چیست و نه هیچکدام از زنانمان با سازمانهای زنان پهلوی به آزادی رسیدند. هیچکدام
نه نماز می خواندند و نه بی خدا بودند! سنگین ترین کتابی که به دستم دادند تاریخ
کسروی بود. بعدها با کتابهای فالاچی حال می کردم. هنوز هم نه می فهمم که این
فمنیست خایه دار از کجا مُد شده و نه علاقه ای به این انسان نماها دارم. چگونه است
که مردی مستبد که حداقل 4 زن را ماشین جوجه کشی اش کرده، دختر 17 ساله اش را به
زور شوهر داده پدر معنوی آزادی زنان خایه دار شده، چون حجاب را از سر زن کشیده؟
چگونه است که دختر
عقده ای اش "رئیس زنان کُل ایران" با آلزایمر در 96 سالگی، قهرمان آزادی
زن امروز است؟ با تنها یک کتاب خاطرات که خود پرده از توطئه های سیاسی/اجتماعی اش
برمی دارد و به حماقت می نویسد: اشتباه برادرش
این بوده که به سفارش آمریکا، تصمیم گرفته بود مقداری آزادی و دمکراسی بدهد !!! او
اینک ایدول این فمنیستهای خایه دار می شود!!!
والا گه هر اشرف
پهلوی، زهرا خانم سلطنتی و والا گُه هر ها شادی امین/صدر وبقیه ی زهرا خانم ها ی خایه دار فمینیست، هر روز برایمان از جعبه ی جادویی قدرت، زامبی هایی بیرون می
کشند بنام حقوق بشر، حقوق زنان، عدالت برای همجنسگرایان و...
بعد از این بر
فمینیسم و خایه اش باید رید !
مرتبط:
برای
خواندن کل مطالب در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم.
حمیدرضا یوسفی
اشرف پهلوی ساعاتی بعد از مرگ نه فقط تبدیل
به یک قهرمان آریایی در رسانههای فارسی زبان شد، بلکه آنگونه نمایانده شد
که گویا در دوران زندگی خود قربانی نیز بوده است؛ به باور گروهی از
مدافعان حقوق زنان، اشرف قربانی جنسیت و زن بودن خود میشود.
او سوژه قربانی است که به دلیل جنسیت و زن بودن خود نه فقط آماج روایتهای
جنسی و مبتذل بلکه مورد هجوم انباشتی از داستانهای فراواقعی تاریخی قرار
گرفته است. با توجه به این مواجهه، اشرف پهلوی اگر به کمک مرگ از دست حقایق
تاریخی فرار کرد، به نظر میرسد قرار است به واسطهی جنسیت و زن بودن خود
به نوعی دیگر «رستگار» شود. در کمتر از چند ساعت جای متهم عوض میشود؛ اشرف
پهلوی قربانی و طلبکار است و مردانه بودن روایت تاریخی تبدیل به ابزاری
برای تطهیر ۹۶ سال زندگی اشرف میشود. اگر در مردانه بودن روایتهای تاریخی
شک نداشته باشیم، اما باید به روایتهایی شک کرد که به اسم دفاع از حقوق
زنان، چشم بر سرکوب زنان فرودست جامعه به دست کسانی مانند اشرف میبندند و
او را تبدیل به سوژه قربانی تاریخ میکنند.
ماجرای قهرمان شدن
آدمها پس از مرگ در جامعهی ایرانی، ماجرای جدیدی نیست. معمولاً بعد از
مرگ در جامعه ایران تاریخ با همهی اسناد و مدارکش به تعلیق در میآید
اطرافیان اشرف با توجه به تواناییها و
شجاعتی که در او سراغ داشتند، وی را در مقایسه با برادر دوقلویش برای نشستن
بر مرکب قدرت به مراتب شایستهتر میدیدند. اکنون نیز کسانی اشرف را
قربانی جنسیت و ناکام در تحقق تواناییهایش به دلیل زن بودنش میدانند. اما
آیا چنین نگاهی، نگرشی تقلیل گرایانه نیست که چشم بر جایگاه او در شاهراه
قدرت سیاسی میبندد و با مرکزیت بخشی به جنسیت اشرف، به عنوان سرپوشی بر
جایگاههای فرادستانه او و فسادهای ناشی از آن عمل میکند؟ اشرف بیشک در
مقایسه با برادرش محمدرضا قربانی میشود اما آیا این قربانی شدن در تاریخ
زندگی او تعمیم پیدا میکند؟ تقلیل ۹۶ سال زندگی اشرف پهلوی و تاکید بر له
شدن آن زیر دست و پای روایتهای مردانه تاریخ یکجانبهگرایانه و
سادهنگارانه است. جایگاه اشرف به عنوان یک عضو خاندان شاهنشاهی که دست او
را برای انجام هرکاری باز میگذاشت، امکانات بیکران مالی که به آنها متصل
بود، سمتهای بالای سیاسی چه در ایران و چه در خارج از ایران و رفاهی که در
آن برای همیشه غرق شده بود و… مانع از آن میشود که در برخوردی منصفانه او
را سوژهای قربانی تصویر کنیم. شاید بتوان از نگاه اطرافیانش او را در
رابطه با برادرش قربانی دانست، اما هزاران زن و مرد از طبقات فرودست جامعه
قربانی سیاستهایی بودند که مستقیماً با نظر محمدرضا و افراد پرنفوذی مانند
اشرف تدوین و اجرایی میشدند. نادیده گرفتن جایگاه طبقاتی و سیاسی اشرف
پهلوی و صرفاً توجه به جنسیت او نه تنها کمکی به رهایی اشرف از زندان اما و
اگرهای کارنامه اش نمیکند، بلکه شکلی از تغییر از بالا و فرمایشی را
تایید میکند که در آن وضعیت زنان فرودست جامعه نادیده گرفته میشود. در
واقع جایگاه طبقاتی اشرف این امکان را برای او مهیا کرد که به واسطه آن
بتواند کمکی به وضعیت آشفته اقشاری از زنان جامعه کند، اما آیا میتوان
چنین تلاشهایی را در خلاء و بدون در نظر گفتن جایگاه سیاسی و منابع قدرت
گوناگونی که اشرف به آنها دسترسی داشت، مدنظر قرار داد؟ همانگونه که امروز
عدهای میکوشند به اسم دفاع از حقوق زنان از ریاست جمهوری هیلاری کلینتون
به عنوان یک زن دفاع کنند، اما چشم خود را بر جایگاه طبقاتی او، نقش
محوریاش در سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا و هم دستیاش با کمپانیهای نفتی و
سازنده سلاح را می بندند؛ سیاستهایی که چه در خود آمریکا و چه در جایی
مانند خاورمیانه شاید زنان را بیشتر از مردان قربانی خود کرده باشد.
علی شجاعی: در سالهای اخیر، رضا پهلوی و سلطنتطلبان، سیاستهای جدیدی را پیش
گرفتهاند. گویی لسآنجلس رنگ عوض کرده است. این رویکرد جدید در برنامههای
تلویزیونی و ماهوارهای نیز به وضوح به چشم میخورد؛ برنامههای تلویزیونی
پخششده دیگر مانند سابق مضحک و بیربط نیستند. در راس امور، رضا پهلوی
تصویر جدیدی از خود ارائه میدهد. او میداند تصویر شاهنشاه آریایی دیگر
برای فریب و جذب هوادار کفایت نمیکند. تصویر جدید او تصویر شهروند و
هموطنی دلسوز است که دغدغههایش به «من و تو» نزدیک است. او خود را
پرچمدار حقوقبشر و دموکراسی نشان میدهد. در نوشته پیش رو علی شجاعی، با
نگاهی به همراهان سابق و فعلی رضا پهلوی این تغییر رویکرد را بررسی کرده و
به تحلیل معنای سیاسی چهره جدید رضا پهلوی میپردازد.
سوال اینجاست که چگونه یک گروه نامنسجم و آموزشندیده به یکی از کمپینهای
موثر تبلیغاتی اپوزوسیون تبدیل شده؛ حضور پررنگ در شبکههای اجتماعی، پخش
برنامههای تلویزیونیِ حساب شده و انبوه مقالات در روزنامهها و رسانههای
چاپی سلطنتطلبان را چنان پررنگ کرده که ۳۷ سال پس از انقلاب، از مقامات نظام جمهوری اسلامی گرفته تا چپها در مورد حجم گسترده (و موثر) تبلیغات سلطنتطلبان وادار به اظهارنظر و شکایت میشوند. شبکههای تلویزیونی مثل من و تو
هرچندوقت یکبار مستندی در مورد دوران سلطنت پهلوی پخش میکنند که بیشتر به
فیلمهای تبلیغاتی شبیه است. روزنامههای غربی و رسانههای فارسیزبان خارج
از کشور گاه و بیگاه مصاحبههایی با اعضای خاندان سلطنتی و مقالاتی
به قلم آنها منتشر میکنند. اما امروز صحبت در مورد نمکنشناسی و
قدرنشناسی ایرانیانی که علیه شاهنشاهشان شوریدند جای خود را به تلفیقی از
نوستالژی، انتقاد از وضعیت موجود، و افاضات حقوق بشری داده است. حال باید
پرسید چه چیز باعث شده خط تبلیغاتی تند و تیز و تهاجمی به شکلی نسبتا
ناگهانی، و تقریبا بیهیچ تغییری در محتوای حرفها، به رویکردی به مراتب
آرامتر و پرزرق و برقتر تبدیل شود؟ برای بررسی دقیقتر این مسئله بد نیست
نگاهی بیاندازیم به سابقه کاری چند نفر از همکاران سابق و فعلی شاهزاده
تبعیدی.
اشرف پهلوی، خواهر توأمان محمد رضا شاه پهلوی، روزهفدهم دیماه
در ٩٦ سالگی در محل اقامت خود در"مونت کارلو" درجنوب فرانسه
درگذشت. شاهزاده رضا پهلوی دراولین واکنش به فوت عمه خود با ابراز تاسف و تالم خود
نوشته است که یادگارهای بسیاری از اشرف پهلوی برای او باقی مانده به ویژه "دل
نگرانی هایش برای ازدست رفتن جایگاه ایران پس از انقلاب اسلامی و نور امیدی که
همیشه درقلبش برای آزادی و سربلندی ایران داشت"، و افزوده است وی "تا
آخرین لحظه های عمر خویش به ایران می اندیشید و با امید به آزادی وطن چشم ازجهان
فروبست".
تصویر زیر اشرف پهلوی
و شعبان بی مخ را نشان می دهد که مربوط به دهه سی شمسی است.
فعالیتهای اشرف پهلوی،
ابعاد بسیار جدیتری یافت و طرفداران محمد مصدق او را به اقدام علیه نخستوزیر متهم
کردند. سرانجام به درخواست مصدق،
اشرف پهلوی ناچار شد ایران را ترک کند. اما حتی تبعید از ایران هم فعالیتهای او را
متوقف نکرد.
اگر چه اردشیر زاهدی که
در سرنگونی محمد مصدق دست داشت و پدرش بعد از مصدق به نخستوزیری رسید، میگوید با
اشرف پهلوی در ارتباط نبوده است، اما بر اساس اسناد سازمان CIA که در سال ۲۰۰۰ توسط روزنامه نیویورک تایمز منتشر شدند، او با ماموران این سازمان در تماس
بود.
بر اساس این اسناد، در
حالی که محمدرضا شاه با طرح این سازمان برای سرنگونی مصدق همراه نشده بود، ماموران
بریتانیایی و آمریکایی با اشرف پهلوی تماس گرفتند و در نهایت او در سفری مخفیانه به
تهران، تلاش کرد برادرش را قانع کند تا با CIA همراه شود.
رزا: فیلم جدید نامزد
ریاست جمهوری امریکا ترامپ خان، علیه یک زن و یک بومی! فمینیستهای خایه دار
بشتابید!
Samstag 2.Januar 2016 in Biloxi, Mississippi - USA: Hillary Clinton "created ISIS with Obama."
۱۲ نظر:
merci aziz xili jaleb bod anhayi ke nan be nerx roz mixord. vay be andre roz geda mohtebar shavid. Merci rosa hamishe dar mogabel in jamaet bayet xalaf jeryan herakat kard.
rosa jan heman Midanim bahalavi nam famili in ha nist famili jali ast pahlavi famil nivisande tarix iran engels be name Mahmoud pahlavi ast bedaz duzdi Dan name famili mahmod o hamishe ve beonvan ehteraze ta abas be Mahmod Mahmod bag mand in jamaet hemwgi jali hastan reza xan folder mirpanj
دمت گرم روزا جان......"فمینیستهای" خایه دار واژه جالبیه....دقیقن همینطوره... زنان مردسالار....نوکران "سازمانهای غیر انتفاعی/غیر دولتی" تا مغز استخوان وابسته به سرمایه داری امپریالیستی ....و با افاده های مفرط و تهوه انگیز....
پایدار باشی....
ممنون از رفقا
-----------------
پیمان جان زنان نمیتوانند مردسالار باشند.
البته بمانند بردگانی که به برده داری خدمات ارزنده ای کرده اند میتوان قضیه را دید.
دیدم داشتن خایه در فارسی "شجاعت" است!
کمی مزاح با این کلمه "خوش آمد"!
ممنون از درج مطلب در بلاگتون
پایدار باشید
چرا زنان نمیتونند مردسالار باشند روزا جان ؟! وقتی قبول میکنند سلطه مردان را و از لخاظ تئوریک(کتب مذهبی ) و عملی(قبول کردن جایگاهشان بعنوان جنس دوم)اعتراضی که ندارند هیچ بلکه عمیقا همسوئی دارند....مردسالار میشوند. حداقل برداشت من از مردسالاری اینست.یعنی هم مردان مردسالار میشن و هم زنانی که قبول دارند برتری مردها را بر زنان.....!!!بزبانی دیگر مادربزرگان اکثرشون(چه در مغرب زمین و چه در مشرق رزمین) مرد سالار بوده اند....و مادرانمان خیلی هاشون.....فاطمه کماندوها نیز مردسالاری قبیح هستند...با درود
سلام پیمان جان
سوال خوبی است که چند سال آنوقتها در سازمان زنان بحثش بود. مردسالاری بطور موازی در کنار سرمایه داری بطور نظام و با مناسبات خودش همیشه غیر از دوره ی کوتاهی در مادرتباری حاکم بوده.
مادران و مادربزرگها در تثبیت آن نقش دارند اما منافع ندارند.
مثل بردگان که در پذیرش و همدستی در برده داری نقش می گیرند اما منافع ندارند. سیاهان در تثبیت راسیسم نقش می گیرند. منافع ندارند.
کارگران در سرمایه داری.
فکرش را بکنیم راسیسم بنایش بر سلسله مراتب نژادی است. نژاد ایرانی/آریایی بر طبق آن از پایین ترین نژاد آریا محاسبه میشود. کم نیستند ایرانیان در خانه های جمعی راسیستها که در دوره ی دانشجویی پذیرفته می شوند. سیاهان اصلن آدم محسوب نمی شوند.
در مردسالاری نیز زنان یائسه بیشتر از مادران مورد حقوق هستند. مادربزرگان معمولن.
هر چه فاصله از زن بیشتر باشد، زنان به مردسالاری نزدیکترند. یائسه ها.
حتی همجنسگرایان در سیستم مردسالاری مرتبه شان از زنان بالا تر است.
مرد سیاه کماکان مرد است و مقامش را هر چند پایین، اما از وجود مردسالاری دارد.
در مردسالاری هر چه از مرد فاصله داشته باشیم بهتر است تا منافع نداشت و کنده شد.
یک سیستم بر مبنای مرد بودن است و سلسله مراتب خودش را دارد.
زنان منافع ندارند این سیستم بماند. البته همدستی می کنند. بمانند بسیاری یهودیان که همکیشانشان را به اتاق گاز بردند. نقش همکاری در آشویتز داشتند و بدون وجود این همکاری زندان به شکل اردوگاه هیتلری نمینوانست اصولن پایدار بماند.
سیستم مانده چون بخشی منافع دارند و بخش بزرگتری نیز نمی توانند و سیستم را (سرمایه داری/مردسالاری) را ازلی و ابدی می دانند.
"هیچ دلیل بدیهی وجود ندارد که پسران و مردان بخواهند قدرت هایی را که موقعیت اجتماعی شان به آنها اعطاء کرده است، رها کنند ."(٥) و زمانی که این اتفاق می افتد، معمولا مردانی که دارای منابع قدرت دیگری مانند تعلق به یک طبقه یا نژاد و قومیت غالب هستند، می توانند از مردانگی هژمونیک دست بکشند و کماکان از مزیت مردسالاری برخوردارباشند.
در اکثر جوامع، زنان امکان تعریف گونه خود را ندارند چرا که از پیش برای آنها تعریف شده است. حتی در فرهنگ امروزی غربی که در آن وضعیت زنان به میزان قابل ملاحظه ای بهبود یافته است، از آنها هنوزهم مصرانه خواسته میشود که بدن و آرایش کامل داشته وهمراهان دوست داشتنی مردان که جهان مردانه را میسازند باشند. و منافعی که زنان دارای زنانگی سازگار پس از رقابت با دیگر زنان مشابه خود برای رسیدن به ارج خیالی دریافت میکنند در مقایسه با مزایای پدرسالاانه مردان دارای مردانگی هژمونیک بیش از حد کوچک است.
در حالی که جدا کردن خود از مردانگی هژمونیک و یا افراطی بمعنای رها کردن قدرت واقعی و یا نمادین است، جدا کردن خود از زنانگی سازگار یا کلیشه ای برابر با اظهار قدرت است. رد زنانگی سازگار یا هنجاری، چه از نقطه نظر فمینیستی انجام شود و چه از جانب دختران ورزشکار و یا زنان بوچ یا مردانه صورت گیرد، بمعنای رد ناتوانی ایست که به همراه آن می آید.
http://rosaanarchi.blogspot.co.id/2013/10/blog-post_8189.html
زنانگی ها و مردانگی ها اساسا مفاهیم رابطه ای هستند، و جوامع مردسالار معمولن آنها را در قطب های متضاد قرار میدهند، هرچند که آنها چنین نیستند. زنانگی ها و مردانگی ها نتیجه موقعیت ها و تجربیات مختلف تک تک زنان و مردان در یک جامعه مشخص و دوره تاریخی مشخصی هستند.
کانل چهار نوع مردانگی را، بدلیل پایگاه شان در ارتباط با یکدیگر و نه شخصیت شان ، فرامینهد: مردانگی هژمونیک یا سلطه گر، مردانگی همدست، مردانگی مادون و مردانگی به حاشیه رانده شده. روابط میان این مردانگی ها، و هر مردانگی دیگری، سلسله مراتبی ست. در فرهنگ های پدر- مرد سالار، مردانگی هژمونیک ایده آل هنجاری مردانگی است که انتظار میرود مردان آن را هدف خود قرار دهندد و زنان خواستار آن باشند. ویژگی های مرتبط با مردانگی هژمونیک عبارتند از: پرخاشگری، با ارادگی ، قوی بودن، جاه طلبی، اعتماد به نفس، استقلال، هدف گرائی، موفقیت، سرسختی و بی پروایی، سرد و غیر عاطفی بودن و، بالاخره از همه مهمتر، سلطه بر زنان. این ویژگی ها دقیقن با زندگی هر مرد فردی مطابقت ندارد، با این حال جامعه پدرسالار مردان را به شدت تشویق به عملی کردن آنها می کند و مانع زنان به انجام این کار میشود. مردانگی هژمونیک لزوما مکررترین مدل مردانگی نیست، بلکه بیشتراز لحاظ اجتماعی مورد ستایش و تایید قرار میگیرد; و این همیشه به موقعیت زیردست زنان کمک می کند. مردانگی هژمونیک در رابطه با مردانگی های زیردست دیگرو همچنین در ارتباط با زنان ساخته میشود. تصویر مرد سلطه گر در جوامع مختلف و در طی تاریخ تغییر کرده و امروزه موضوع بحث و اعتراض در فرهنگ های غربی ست.
اکثر مردان در رده دوم قرار می گیرند، یعنی همدست سیستم پدر- مردسالااری اند. این مردان پذیرای سیستم مردانگی هژمونیک بوده و سعی دارند در آن شرکت کنند تا :
١. از منافع مادی، جسمانی (بدنی) و نمادین پیروی کردن زنان لذت ببرند، ٢. بطور خیالی، حس سلطه گری را تجربه کرده و یاد بگیرند که از آن لذت ببرند، ٣. ازفرمان برداری خودشان جلوگیری کنند.
مردانگی زیردست شامل موقعیتی پایین تر از بقیه مردانگی هاست .مردان همجنس گرا مثال بارز این نوع از مردانگی هستند. این مردان، با وجود آنکه بنظر می آید که از ویژگی های فیزیکی لازم برای داشتن هژمونی برخوردارند، از موقعیت زیردست خود در نظم گونه ها) ٨ (رنج میبرند. مردها هنگامی که گونه خود را مطابق با نظام و ایدئولوژی سلطه اجرا نمی کنند، زیردست شدن را ریسک میکنند .
مردانگی به حاشیه رانده شده از آن کسانی ست که حتی نمی توانند هژمونی را آرزو کنند. سیاه پوستان فقیر آمریکائی وغا لب مردان معلول این نوع مردانگی را دارا هستند
درک وجود کثرت گونه ها نتیجه آمیختن آنهاست با تجزیه و تحلیل روابط اجتماعی دیگر، از جمله طبقه، قومیت و تبعیض نژادی، و تاثیر این روابط درسنین مختلف بر پذیرش تاثیراتی ویژه که زمینه پویائی گونه است. آنها نقش های درونی شده مبتنی برجنس اند و نتیجه اجتماعی شدن توسط نهادهائی چون خانواده، نظام آموزشی و رسانه ها. هنگامی که این عوامل اجتماعی کردن انتظارات خود را تغییرمیدهند، هنجارهای نقش مبتنی بر جنس نیز شرایط جدید را دنبال می کنند. زنانگی ها و مردانگی ها در فضاهای نهادی، تعاملی و فردی جامعه جا سازی شده اند. آنها به راههائی که بدن ها بخشی از تاریخ میشوند مربوطند. (٩)
بیولوژی سرنوشت نیست و نقشهای زن و مرد و خصایص روانی شان نقش ها و خصایص فرا گرفته شده اند. به عبارت دیگر نقشهای مونث و مذکر ساختهای سیاسی مردانه ای هستند که در جهت تضمین قدرت و مقام برتر مردان عمل میکنند، مردان، به مثابه موجودات بیولوژیک ستمگرند، ولی نه به دلیل بیولوژی مردانه شان، که به خاطر دلیل تراشی استیلای شان بر پایه این تفاوت بیولوژیک.
زنان نیز برای استیلای سلطه ی مردها به عنوان مادر یا مادربزرگ همین دلیل تراشی ها را به خورد کودکان میدهند بمانند طوطی مردان. دختر نجیب و خانه نشین. پسر پر رو باشد و تو کوچه بازی کند!
اما زنان خود منافعی از بقای سیستم ندارند چون آنها مرد نیستند تا از مزایای قدرت استفاده کنند. آنها در سلسله مراتب قدرت می توانند خود را به قدرت نزدیک کنند، اگر همدستی کنند.
زنان حزبی
اغلب ابتدا از رختخواب رهبری بیرون می آیند. همسران رهبران.
:)
نزدیکی با قدرت و رتبه دار شدن همان درجه گرفتن در سیستم مردسالاری.
زنان زیبا و سکسی برای لذت.
زنان مطیع و نجیب برای جوجه کشیو تولید فرزند...
اما این درجه و مدال مادری و سکسی و رهبری و خانه داری و... را کماکان به زنان، همان مردانشان و سیستم می دهد.
سمبل مادری و مدال مادری را استالین می داد.
ستاره های پورنو.
رهبری هیلاری کلینتون را قبل از انتخابات سراسری ابتدا حزبش می دهد. یعنی مردان.
ابتدا زنان برگزیده را سیستم مردسالار دستچین می کند و بعد آنها را بالا می کشد.
مادربزرگان ابتدا بر حسب سالها خدمتگذاری به جامعه ی مردان "بزرگ" می شوند. زنان هر چه بیشتر فرزند داشته باشند، به قدرت نزدیکتر میشوند.
زنان پورن بر حسب کیفیت سکسشان یا تعداد سکس در روز 100 دخول در یک روز ، رتبه می گیرند...
دادنده ی رتبه همواره مردان هستند و رتبه ی آنان بر حسب نزدیکی با جامعه ی مردان و خدمتگذاری آنان انجام میشود.
اگر کارگر ابتدا کارفرما را میبیند.
کودکان نیز ابتدا مادر/مادربزرگ را میبیند.
دیدن پدر سخت است و او اغلب خانه نیست. عامل اجرایی پدرسالاری مادران می باشند. کارفرمایان و مُدیران قابل مشاهده تر هستند.
زنان قدرتمند بمانند رهبران اغلب زنان وهمسران مردان هستند. خدمتگذاران سیستم.
اگر سیستم دچار بحران شود، زنان نفعی در بقایش ندارند. بمانند کارگران که در واقع نفعی ندارند در سیستم سرمایه داری.
کارگران نزدیک به قدرت محافظه کار ترند (اشرافیت کارگری) مادربزرگان مردسالاری!
پیمان:چرا زنان نمیتونند مردسالار باشند روزا جان ؟! وقتی قبول میکنند سلطه مردان را و از لخاظ تئوریک(کتب مذهبی ) و عملی(قبول کردن جایگاهشان بعنوان جنس دوم)اعتراضی که ندارند هیچ بلکه عمیقا همسوئی دارند....مردسالار میشوند.
رزا:وقتی کارگران از لحاظ تئوریک و عملی اعتراضی ندارند و عمیقن با سیستم همسویی دارند، آیا آنان را سرمایه دار مینامیم؟
مردسالاری نیز بمانند سرمایه داری سیستم است با مناسبات مشخص.
استثمار می کند (کار خانگی)
زاییدن و تولید نوع
لذت جنسی گرفتن (اغلب یکطرفه) تمکین!
استثمار عاطفی
در مورد استثمار عاطفی اخیرن کار پژوهشی میشود! اینکه مردان کارگر را اگر زنی در کنارشان نباشد، پروسه ی کار زودتر فرسوده می کند. شاید برای همین است که داشتن خانواده در مصاحبه اولیه برای اشتغال مردان مثبت است و زنان منفی. مردان مُجرد شانس کاری کمتری دارند برای کارهای مُدت دار و پُستهای مهم تر. در زنان برعکس است. داشتن خانواده یعنی بخش بزرگی از انرژی زنان بجای کار در خانواده مصرف می شود.
بخش بزرگی از انرژی زنان برای بازسازی اعتماد به نفس مردان به هدر میرود...
بخشی برای بازسازی نیروی کار (فرزند) و خدمت به سیستم سرمایه
...
زنان مجبورند اما در ابتدا انرژی خود را از خانواده رها کنند، تا بتوانند آن را در بالا رفتن در سلسله مراتب سیستم سرمایه داری استفاده کنند.
مقاله ی خوبی دیروز خواندم که گویا کم کم دوزاری مارکسیستهای زن دارد می افتد. اگرچه مارکس خود زنش را به ماشین جوجه کشی تبدیل کرده بود...
خانواده، چالش چپ در مبارزه علیه سرمایه داری مردسالار! / منیژه
http://www.azadi-b.com/J/2016/01/post_392.html
با تمامی بحثت که مبسوط و جامع بود موافقم روزا جان.
روزا:"مادران و مادربزرگها در تثبیت آن نقش دارند اما منافع ندارند."
دقیقن منظور منم همین بود ...شاید میبایست گفت زنانی که از ترس و ..."همسو" با مردسالاری ی میشوند با مردانشان...و نه اینکه مردسالار باشند.
از این زاویه دیدن کاملا روشن میکنه مردسالار نبودن زنها رو.
ولی یک نیمچه "اختلاف"- شاید بشه گفت - دارم با جمله زیرت:
روزا:"وقتی کارگران از لحاظ تئوریک و عملی اعتراضی ندارند و عمیقن با سیستم همسویی دارند، آیا آنان را سرمایه دار مینامیم؟"
البته که نه.نمیتونیم سرمایه دار بخونیمشون و بنامیم....ولی بادمجون دور قابچین میخونیم....خایه مال...حالا یا سیستم سلسله مراتبی رو (از رو ناآگاهی و نادانی) قبول دارند ولی چون قدرت اقتصادی شو ندارن همسوئی میکنند تا حقوق و مزایاشون چرب تر شه....و یا نه از ترس اخراج و بیکاری همسوئی میکنن....بهر حال سرمایه دار نمیتونیم بخونیمشون و بدونیمشون....چرا که در جایگاه استثمار کننده نیستند طبعا
مثل سیاه پوستانی که از ترس در دوران برده داری کلاسیک همسو میشدن با اربابانشان...یا از زاویه نژادی قبول میکردن که نژاد پائین تریند (حداقل ناچیزی ازشون) و یا از ترس شلاق خوردن و...همسو میشدند...طبعا این سیاهپوستان رو نیز برده دار نمیشه خوند!!
خبرگزاری رویترز (Reuters) از غیبت “نصرت الله خسروی رودسری” در هواپیمای سوئیسی خبر داد که امروز تهران را ترک گفت.
براساس این گزارش، یک مقام ارشد آمریکایی گفت: “نصرت الله خسروی رودسری” یکی از چهار آمریکایی زندانی که توسط ایران آزاد شده اند، در هواپیمایی سوئیسی که روز یکشنبه تهران را ترک گفت حضور نداشته است.
رویترز افزود: هنوز مشخص نیست که وی تصمیم گرفته در ایران بماندن یا می خواهد جداگانه این کشور را ترک کند، اما وزارت خارجه آمریکا با صدور بیانیه ای اعلام کرده “آنهایی که قصد ترک ایران را داشته اند، از این کشور خارج شده اند”.
مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا که نامی از وی برده نشده گفته، کسانیکه در تهران سوار هواپیما شده و ایران را ترک کرده اند، “جیسون رضائیان” رئیس دفتر تهران روزنامه واشنگتن پست، “سعید عابدینی” کشیشی از ایالت آیداهو و “امیر حکمتی” عضو سابق نیروی دریایی آمریکا می باشند.
نصرت الله خسروی رودسری
نصرت الله خسروی رودسری
Who is Nosrat Khosravi Rudsari?
ارسال یک نظر