۰۱ آذر، ۱۳۹۰

خودسوزی و عریان شدن - انقلاب یا استیصال - ما همه علیا هستیم؟

دنبال دوربینی دیجیتال میگشتم برای گرفتن عکسی از بدن برای اعلام انقلاب و اینکه "ما هم هستیم" رفقا.
کفش قرمز و جورابهای نازک را از دوستی به عاریه گرفته و تنها نگرانی این روزها تراشیدن/ نتراشیدن موها بود که آیا آتش انقلاب را شعله ور تر خواهد کرد یا خاموش. چند جایی تلفنی از دوستان مشورت خواهی کردم. رفقای کمونیست کارگری با هر گونه ریش و پشمی مخالفت کرده و آن را ارتجاعی خواندند. دهه 70 ای ها اما مخالف هر گونه زائد خواندن مو بوده و حتی موچین کاری یک عدد مو را هم ضد حال ارزیابی کردند. با دقت در عکسهای منتشره دیدم گویا بالا را مدل مهندسی پایین را بکل تراشیده. از آنجایی که مثل چمن یکسال درو نشده و بقولی بقدری تپه بود که بافته هم میشد پس درو کردنش به تخصص نیاز داشت. کاشف به عمل آمد که وقت گیرتراز ساخت کوکتل مولوتوف هم هست.
 در پایان بجای مدل معروف مهندسی سمت راستش مثل سبیل استالین و سمت چپش عینهو سبیل هیتلری در آمد! خون های ریخته بپای این انقلاب را ( با یخ و کمک های اولیه که در اکسیونهای این اواخر حتی در حد پرستار اوژانسی بلد شدم ) بند آورده و مشتاق شلیک اولین عکس در قلب دشمن "اسلام سیاسی" بودم که بناگهان یادم افتاد رنگش اشتباهی است. در عکس میلیونها کلیک شده به بلوندی میزد. بخشکی شانس که چند ساعتی هم در تفکر "رنگ پرچم" انقلاب عقب افتاد.
 نمیشود در جنبش سبز نارنجی بلند کرد ودر اکتبر بجای سرخ ، سیاه ...

پس دست بکار شده  و یک رنگ قهوه ای خوشرنگ را با سوزش و خارش بعد از مالش، با محلول معجز آسای اکسیدان بروی زمینه مشکی آرایشگاهی در آوردم. البته برای از بین رفتن کهیر های حساسیت، انقلاب جهانی علیه ارتجاع و اسلام سیاسی یک هفته دیگر به تاخیر افتاد.

به رفقا، آزادیخواهان، حقوق بشری ها، برابری طلبان و انقلابیون توصیه میکنم از همان حنا که محصول بومی، وطنی، شونیست ناسیونالیست میباشد استفاده کنیم که هم بوی خوب دارد، هم ضد عفونی میکند و هم موجب اتحاد خلق ها ست.

عاقبت نوک پستان از خشم به مانند سرنیزه چشمان اسلام سیاسی را نشانه گرفت، و با فشار دگمه دوربین گلوله ای رها و عکسی لحظه اورگاسم پیروزی انقلاب را برای همیشه در اینترنت برای آیندگان ذخیره کرد.

اما اوزگل هایی خواهند آمد که ما را متهم کنند، این عمل انقلابی ما نبود که سقوط اسلام سیاسی را کلید زد و نه بدن سوخته در آتش بوعزیزی که بهار عرب را استارت. آنها به شما خواهند گفت  که خود زنی، ویرانگری و عکس العمل فردی و از سر"استیصال" انقلاب نیست. خواهند گفت که افکار ارتجاعی با کلیک روی عکس لخت زنی از ذخیره و حافظه مغزها حذف نمیشود.

اما رفقا ما به نقش قهرمانان واقفیم. ما کاری کارستان کردیم و عکس بدن های لخت وعریان ما را میلیونها انسان به قصد خود ارضایی سالهای سال پس از ما نیز از فیسبوکها، بلاگها و وبسایتها  دانلود وبلوتوس کرده و راه ما را تا رهایی کامل ادامه خواهند داد.

بیاییم تا دیر نشده جزو اولین صد نفر تاریخ باشیم که ایده علیا ماجده المهدی را کپی کرده و برای همیشه آمار کلیک ها ی ارگاسم را در كتاب ركوردهاي گيتس به ثبت برسانیم. "علیا" نه از سراستیصال بلکه در مخالفت و علیه اسلام سیاسی لباس برکند.
حال شما کجایش رو دیدید، ما رادیکال تر ها پوستمان را هم خواهیم کند. مویمان را خواهیم تراشید، حنا بندان میکنیم، رنگتان میکنیم.
به کمپین ما بپیوندید، ما ارگاسم شما را تضمین میکنیم!

مینا احدى ٬ مریم نمازى جنبش دفاع از علیا ماجده المهدى در سراسر جهان
او به قلب جنبش اسلامی حمله کرده است!
کمپین ” ما همه علیا هستیم”.
زنده باد علیا ماجده المهدی و زنده باد زنان و مردانی که در دنیا بپاخاسته و از او دفاع میکنند. این مهمترین سنگر مقابله با اسلامیها است.
مینا احدی
مریم نمازی

مصاحبه سی ان ان با دختر جوان مصری علیا ماجده المهدی

شکوه میرزادگی: برهنگی: پورنوگرافی یا آزادی خواهی

برای خواندن مقاله شکوه میرزادگی روی تیتر آن و یا اینجا را کلیک کنیم.



برهنگی: پورنوگرافی یا آزادی خواهی




«سیب را باید خورد


و به عریانی خود واقف باید گشت


من تنی می خواهم از خاک


تا بذر حیات در تنم سبز شود»*


ماجرای انتشار عکس های برهنه ی «علیا»، دختر جوان مصری، اکنون جنجال بزرگی را در بیشتر کشورهای خاورمیانه، و به ويژه در سرزمین هایی که چون سرزمین ما زیر سلطه ی دیکتاتوری های مذهبی قرار دارند آفریده است. در سایت های عمومی فارسی زبان، و رسانه هایی چون فیس بوک، «علیا» از سوی برخی از زنان و مردان چون قهرمانی مورد تحسین قرار گرفته است، بسیاری اما عمل او را شرم آور دانسته اند؛ برخی از زن ها او را فمنیستی که به دنبال برابری است می دانند و جماعتی هم او را زنی انقلابی خوانده اند ـ يعنی همان عنوانی که او در وبلاگ اش به خود داده است: «یادداشت های یک زن انقلابی».


اما بنظر می رسد بیشتر کسانی که عکس علیا را در صفحات وبلاگ یا فیس بوک خود بازپخش کرده اند و کلمات تحسین انگیزی درباره ی او نوشته اند چندان کاری به یادداشت های او و دلایل او برای این کار نداشته و حتی تصویر برهنه ی دوست پسر او را که همراه با عکس های برهنه خودش در وبلاگ اش منتشر شده یا ندیده اند و یا به عمد منتشر نکرده اند. در واقع، به گمان من، تصویر برهنه ی دختر جوانی با جورابی سیاه و کفش هایی قرمز، و با ژستی «خاص»، همان نقشی را برای برخی (به خصوص هموطنان ما) بازی کرده که عکس های پورنوگرافیک زنان سکسی، یا زنان و مردانی در حال عشقبازی، که صاحبان برخی از صفحات فیس بوک برای جلب توجه ديگران آن را بالای نوشته های خود می گذارند.


در این نوشته قصد من آن است که، به عنوان یک باورمند به حقوق بشر و یک کوشنده ی ضد تبعیض و برابری خواه که سال هاست در کنار جنبش زنان ایران ایستاده، نظرم را درباره ی رفتار این دختر مصری مسلمان بیان کنم.


آزادی پوشش و برهنگی
بشر برهنه به دنیا می آید، در دوران های اولیه برهنه زندگی می کند، و سپس يکی از علائم خروج اش از عالم حيوانی آن می شود که می تواند، برای نجات از چنگال گرما و سرما، یا استفاده از ابزار شکار خود، بخش هایی از بدن خود را بپوشاند. پس از اين مرحله است که رفته رفته اسکان می يابد و کشاورزی را کشف می کند و عاقبت به مدنیت یا شهرنشینی می رسد. او، در اين وضعيت جديد، برای جدا کردن روابط خصوصی از روابط اجتماعی، محدودیت هایی برای پوشش قایل می شود، و نيز برای «همرنگ جماعت شدن» و یا زیباتر شدن داشتن لباس های گوناگونی متداول می شود. مهم آن است که بدانيم تا زمانی که مذهب، به عنوان فرمانروای اصلی، بر زندگی او سایه نیانداخته بود، برهنگی ها و پوشیدن ها و نپوشیدن ها برای زنان و مردان تفاوت چندانی نداشته است. اما، در عصر رواج مذاهب، و به خصوص در سرزمین های تک مذهبی، از ميان اولین احکام و اقدامات مذهبی می توان به در «پرده» کردن زنان، و به مرور پوشاندن هر چه بیشتر او، اشاره کرد ـ ظاهراً به خاطر اغوا نکردن مردها، و در واقع برای میخکوب کردن او به زمین، کنترل بر روی بدن و رفتارهای جنسی و باروری او، و سپس به منظور محدود کردن نقش او در اداره ی امور و تصمیم گیری های مربوط به جوامع بشری.


در پی وقوع رنسانس و عصر روشنگری در مغرب زمين، و فرو افتادن سازمان های مذهبی از مقام رهبری جوامع، و فرستادن اهل دین به کلیساها، و نشاندن مذهب در جایگاه واقعی خود، به عنوان امری خصوصی، مساله ی پوشش زنان نیز شکل های دیگری پیدا کرد؛ تا جایی که، در حال حاضر، قوانين ناظر بر پوشش زنان (و مردان) اغلب از مسایل مذهبی دور شده و از حوزه های ديگری سرچشمه می گيرند.


چکیده ی مجموعه ی قوانین در کشورهای متمدن امروز به ما می گوید که «آزادی پوشش» برای زن و مرد، و به طور برابر، جزو حقوق آن هاست و ديگر نمی توان در کار مردمان و اينکه چه بپوشند و چگونه بپوشند دخالتی گسترده کرد. فقط در برخی از این کشورها، مثل فرانسه، از آنجا که بر اساس قوانین «لائيک» آن ها انجام هر نوع تبلیغ یا آموزش مذهبی از سوی دولت و در داخل موسسات دولتی مجاز نیست، استفاده از لباس هایی همچون سر بند سیک ها، کلاه یهودی ها، و عمامه یا چادر و روبنده ی مسلمان ها ، و شبیه آن ها (که همگی نوعی نمايش و تبلیغ مذهبی شناخته می شوند) در ادارات دولتی و آموزشگاه ها ممنوع است اما البته پوشیدن همه ی این لباس های مذهبی در کوچه و خیابان و ادارات خصوصی، مثل تبلیغ و آموزش اصول هر مذهب، آزاد بوده و مانعی قانونی برایشان وجود ندارد.


آزادی برهنگی
در کشورهایی که «آزادی پوشش» قانونی شناخته می شود، برای برهنگی نیز قوانینی وجود دارد. برخلاف کشورهایی چون کشور ما که حکام اش به زنی که حتی موهایش دیده شود برهنه می گویند، برهنگی عموماً به معنای بی پوشش بودن پستان ها یا آلت تناسلی زن و مرد است. در عين حال، در بیشتر کشورهای غربی، قانون مسئله ی برهنگی (به همین معنا که گفته شد) را در دو جایگاه متفاوت مورد توجه قرار می دهد:


1 ـ برهنگی در انظار عمومی


2 ـ برهنگی در فضای خصوصی


بر اساس این قوانین هر کسی می تواند در خانه خود به هر شکلی که دوست دارد و در مقابل هر کسی که دوست دارد ظاهر شود: برهنه یا با چادر و چاقچور و عمامه. اما برهنه بودن در انظار عمومی، و بغير از مکان های خاصی که به «لختی ها» اختصاص داده می شود، در برخی از این کشورها مجاز نیست. با این حال در اغلب این کشورها رفت و آمد افراد در انظار عمومی اگر فقط نوک پستان یا آلت تناسلی خود را بپوشانند، هر چند با پارچه ای بسیار کوچک، آزاد است. البته حضور برهنه در مکان های جمعی که مالک خصوصی دارند (مثل رستوران ها و باشگاه هاه و غیره) بستگی به مقررات وضع شده از جانب صاحبان آن ها دارد. مثلاً، همانطور که ممکن است رستورانی بر سر در خود تابلو بزند که بدون کراوات و لباس رسمی کسی را راه نمی دهد، از ورود زن یا مرد مایو پوشیده یا برهنه ای نیز جلوگیری کند. که اين امر جزو مقوله ی «چهاردیواری اختیاری» به حساب می آید.


در برخی از کشورهای غربی هم زنان لازم نیست حتی پستان های خود را بپوشانند و چون مردها فقط پوشاندن آلت تناسلی شان کافی است. مثل ایالت تکزاس آمریکا و شهرهای دیگری در این کشور که زن ها می توانند اگر مایل باشند بدون سینه بند نیز به خیابان بیایند.


در برخی از کشورها یا شهرها نيز حتی برهنه در خیابان ظاهر شدن نیز اشکالی قانونی ندارد. در لندن، زن ها و مردها می توانند برهنه در خیابان ها بدوند اما نمی توانند در خیابان ها برهنه بایستند. چرا که در قوانین آمده که: «برهنه در خیابان ایستادن ممنوع است». برخی ها حتی از همین قانون استفاده کرده و برهنه در خيابان ها و پارک ها می دوند چرا که برهنه دویدن عملی خلاف قانون نیست.


در برخی از کشورها هم مکان هایی خاص، مثل استخر برهنه ها، دریاچه ی برهنه ها، و باشگاه برهنه ها وجود دارند که مرد و زن به آن ها رفت و آمد می کنند اما فقط در آن محدوده می توانند برهنه باشند؛ و اگر از آن محدوده بیرون بیایند کاری خلاف قانون انجام داده اند.


البته کشورهایی مثل آلمان و اسپانیا (منهای شهر بارسلون) هم هستند که در آن ها برهنه بودن در انظار عمومی ممنوع است. با این حال در این کشورها نهادهایی مدنی هم وجود دارند که معمولاً از حق برهنه شدن دفاع می کنند و در دادگاه ها دفاع متهمینی را که از مرز قوانین برهنگی عبور کرده اند بر عهده می گیرند.


اما همین جا از موهبتی ديگر از آزادی نيز بگویم: من، پس از سی سال زندگی در اروپا و آمریکا، زن یا مردی را ندیده ام که در کوچه و خیابان و مراکز عمومی (و جز در سواحل دريا) از این آزادی برهنه بودن استفاده کند. حتی، با این که بارها به تکزاس رفت و آمده کرده ام، در هيچ کوچه و خیابان اين ايالت زنی را بدون «سینه بند» ندیده ام. این به این معنا نیست که من کسی را که دوست دارد برهنه باشد رد می کنم بلکه می خواهم بگویم که، وقتی آزادی وجود داشته باشد، هیچ رفتاری صرفاً به خاطر دهن کجی، یا لجبازی، یا مقاومت در مقابل ضایع شدن حق شکل نمی گيرد و هر امری به تمایل یا علاقه داشتن به آن رفتار ارتباط دارد.


اما نکته ی بسیار مهم آن است که در تمام کشورهایی که زن ها و مردها به برابری حقوق رسیده اند، و در مورد آزادی پوشش تا حد برهنگی نیز مساله ای ندارند، اگر زن یا مردی بخواهد از لخت بودن خود به عنوان کاری «پورنو گرافيک» استفاده کند، یعنی هدف آگاهانه اش برانگیختن توجه و یا تحریک جنسی ديگران باشد، آنگاه کاری ناخوش آیند و خلاف قانون انجام داده است.


در واقع برهنه بودن نيز تا جایی مجاز است که مربوط به آزادی فردی هر انسانی باشد اما، آنجا که سوء استفاده از دیگران مطرح می شود دیگر برهنه بودن مجاز نخواهد بود. به همین دلیل، در این کشورها، حتی پيش از آنکه آزادی پوشش و برهنگی به گستردگی امروز وجود داشته باشد استفاده از بدن برهنه ی انسان در نقاشی و مجسمه سازی، حتی در کلیساها، آزاد بوده و جنبه ی «پورنوگرافيک» نداشته است.


تفاوت اختیار داشتن بر بدن خود با پورنوگرافی
برخی از مردمان، به هنگام سخن گفتن از «آزادی زن» می کوشند تا هر نوع رفتار او را، از بی بند و باری های جنسی گرفته تا حضور در عکس های برهنه و رفتارهای غیر متعارف، توجیه کنند و بدين خاطر به اصطلاح مشهور «حق زن بر بدن خود» توسل جسته و این نوع اعمال را به «برابری خواهی» و «فمنیسم» نسبت می دهند. در ارتباط با «حق زن بر بدن خود» مطالب فراوانی در متون فمنیستی، به خصوص پس از دهه ی شصت میلادی و راه افتادن سازمان زنان در آمریکا به همت زن بزرگ فمنیست، بتی فریدان، وجود دارد. در این متن ها این «حق» بیشتر در ارتباط با حق بچه دار شدن یا نشدن، حق کورتاژ، حق آزادی جنسی زنان مجرد، حتی حق تصمیم گیری در مورد زمان عشقبازی زنان شوهر دار، حق همسری با همجنس، و حق رسیدن به اوج جنسی مساوی با همسر، و از این قبیل زیاد نوشته شده و هر کدام مورد تحلیل قرار گرفته اند. و با این که همه ی این خواست ها زمینه ای شخصی و خصوصی دارند، اما به عنوان خواست هایی برابری خواهانه و فمنیستی مطرح شده و بیشتر آن ها بتدريج در قوانین کشورهای غربی نیز وارد شده اند. اما، تا آنجا که من بسیاری از این متن ها را مطالعه کرده ام، در هیچ متن فمنیستی حضور زن در عکس ها و فیلم های پورنورگرافیک به عنوان عملی برابری خواهانه یا فمنیستی شناخته نمی شود.


البته، از دید برخی از گروه های افراطی «آزادی خواه»، زنان تن فروش هم چون بدن شان مال خودشان است می توانند به فروش آن مشغول شوند. یا مدل های پورنوگرافی چون بدن شان مال خودشان است می توانند آن را به نمایش بگذارند و در قبالش پول بگیرند؛ اما هیچ فمنیسیت سرشناسی این اعمال را جزو خواسته های برابری خواهانه نمی گذارد و حتی اغلب این نوع اعمال را به عنوان «سوء استفاده از بدن زن برای تجارت جنسی» رد می کنند. اکنون، چه از دید حقوق بشری و چه از دید برابری خواهی، نمی توان تن فروشی و شرکت در نمايشات پورنوگرافیک را جزو خواست های حق طلبانه دانست و حتی در موارد بسیاری ديده شده که اين «فعاليت تجارتی» را در رده ی «خشونت علیه زنان» قرار داده اند.


برهنگی و برابری
برگردیم به ماجرای علیا، دختر جوان مصری. به راستی به انتشار عکس های برهنه ی او چه نامی می توان داد؟ آیا این عکس ها، عکس های اعتراضی یک انسان مبارزند یا عکس هایی پورنوگرافیک؟ علیا با آن بدن برهنه و جوراب های سیاه و کفش های قرمز و ژستی که شباهت به حرکات زنانی دارد که از پشت شیشه های خانه های «پیگال» در پاریس و یا «سوهو» ی لندن و منطقه ی قرمز آمستردام مردان را به داخل می طلبند، می خواهد چه چيزی را ثابت کند؟ آیا او در این هیئت شباهتی به هزاران هزار دختر جوانی که در فیلم ها و عکس های پورنوگرافیک ظاهر می شوند ندارد؟ آیا می توان این رفتار علیا را رفتاری فمنیستی یا برابری خواهانه خواند؟ آیا می توان او را با این عکس ها یک انقلابی دانست که برای آزادی تلاش می کند؟ به باور من، بدون درک وضعیت این دختر جوان و شرایط و موقعیت اجتماعی که او در آن قرار دارد، نمی توان به واکنش او نام خاصی داد.


علیای بیست ساله، در جنیش آزادی خواهانه ی اخیر مردم مصر علیه دیکتاتوری حسنی مبارک، نقش فعالی داشته است. نگاهی به برخی از یادداشت های او مرا یاد جوانی های خودمان در انقلاب 57 می اندازد؛ جوان هایی که صاحب خیلی چیزها بودند اما دوست داشتند چون مردمان کشورهای پیشرفته آزادی سیاسی هم داشته باشند، دوست داشتند که به آسودگی بروند پای صندوق های رای و نمایندگان شان را خودشان انتخاب کنند، دوست داشتند روزنامه هاشان آزاد باشند، دوست داشتند آزادی بیان داشته باشند. و علیا و دوست پسرش، کریم، درست همانند جوان های روزگار جوانی ما، دست در دست هم و در تمام روزها و شب ها، اما نه در تهران که در میدان التحریر قاهره، جزو خواستاران این آزادی های مشروع انسان زمانه ی خود بودند. اما ناگهان متوجه می شوند که اسلامیست ها آن ها را به سویی می برند که سی سال پيش ما را بردند؛ آنها آنچه را که ما در سال 57 ندیدیم، می بینند. ما تجربه اش را نداشتیم و شاید زندگی سی و چند ساله ی اخير ما برای امثال علیا ها درسی شده باشد که بمدد آن آينده ی هراسناک و محتمل خود را می بینند. آن ها می بینند که هیولایی دارد از راه می رسد که نه تنها نخواهد گذاشت آن ها به خواست هاشان برسند بلکه تمامی آنچه را هم که داشته اند از آن ها خواهد گرفت. و آنگاه آنها نيز بايد، درست به سان جوانان کنونی ما، برای رسیدن به آزادی از زیر صفر شروع کنند.


علیا در یادداشت هایش می گوید وقتی که همراه با دوست پسرش کریم، دست در گردن هم، جلوی چادری که در ميدان تحرير بر پا کرده بودند نشسته بودند، گروهی از اسلاميست ها، با اعتراض به این که چرا دست در گردن هم دارند، یا چرا عليا دامن کوتاه پوشیده است (يعنی در اعتراض به استفاده از همان حداقل آزادی های شخصی و خصوصی که در دوران حسنی مبارک داشتند) به آن ها حمله کرده و چادرشان را خراب می کنند. او از زنانی می گوید که از ترس کتک خوردن و ضرب و شتم اسلامیست ها اکنون ناچارند حجاب داشته باشند. او از دردهایش می گوید، از هراس آن چه ممکن است بر سرشان بیاید. درست همان چیزهایی که بر سر ما آمده است.


به راستی، بدون مقایسه ی محمد رضا شاه پهلوی با حسنی مبارک، و یا مقایسه ای بین وضعیت اقتصادی و اجتماعی این دو کشور، در آن روزهای ما، که تقریباً شبیه وضعیت پر اغتشاس و پر تردید اجتماعی امروز مصر بودند، جوانان ما چه کردند؟ مبارزین ما چه کردند؟ به ياد آوريم که آنها یا مرعوب اکثریت مردمی شدند که مبهوت هیولایی بود که زیر شنل مذهب و ترس از خدایی که ناگهان از «بخشنده ی مهربان» به «قاصم الجبارین» تبدیل شده بود، کر و کور پیش می رفتند، یا مقاومت کردند و کشته شدند، یا سکوت کردند و پژمردند، و یا چون ما گریختند.


علیا، کریم و شاید میلیون ها جوان چون آن ها، نه تنها در مصر و تونس که حتی در لیبی و سوریه نيز نمی خواهند هیولایی دیگر را از اعماق تاریخ بيرون کشند و بگذارند که او همان بلایی را بر سرشان آورد که بر سر ما آورده است.


در اين تنگنای جانکاه، علیا و کريم، دختر و پسری مصری، عقلشان به این رسیده که، به جای مرعوب شدن در برابر «هیولا»، تن برهنه کنند، مقابل دوربین بایستند، و به سان مردان و زنان عالم «پورنو»، که از جنس آن ها نیستند، تابوهایی را بشکنند که مذهب سیاسی شده می آفريند، از آنها برای تحمیق مردمان استفاده می کند، و نفس کشيدن آزاد را ممنوع می سازد. اين صرفاً يک اعتراض سياسی و انسانی است. اما یادمان باشد که عناوینی همچون «فمینست»، «برابری خواه حقوق زنان»، یا مبارزه بر اساس «حق زن بر بدن خود» در مورد علیا صدق نمی کنند. علیا تنها می تواند یک آزادی خواه شورشی باشد، يا یک ـ به قول خودش ـ «انقلابی» که قصد دارد سرزمین اش را از دست دزدان انقلاب آزاديخواهانه اش نجات دهد.


در واقع، عریانی علیا ها و کریم ها بیشتر شبیه عریانی آدم و حوای استوره ای است که «خسته بودند از فرمان خدایان بهشت»* و نافرمانی معصومانه شان با خوردن سیب ـ که همانا گناه بزرگ شان بود ـ تجلی پیدا کرد.




*برگرفته از نمایشنامه ی «اگر به خانه من آمدی، برایم چراغ بیاور ..» از شکوه میرزادگی (اجرا لندن 1991 ـ دنور و لس آنجلس 2003)




21 نوامبر 2011


shokoohmirzadegi@gmail.com








هیچ نظری موجود نیست: