۱۰ آبان، ۱۳۹۰

یک نوشته خصوصی که دیگر خصوصی نیست!

بعد از کشیدن میکروفون از دستم در اتاق گفتگو و گفتمان اینترنتی روز شنبه گذشته، اعلام اخطار و ایراد بیانیه علیه شخص خودم و ادعای اینکه نه تنها این بخش نوشته ام کذب محض است(در زیر میآورم) بلکه تمام مطلب باید از روی بلاگ برداشته شود و پس از کارت زرد و احتمالا در پی آن کارت قرمز مطلب زیر را در بلاگ قرار میدهم. اینکه من بعنوان آنارشافمنیست به کپی رایت اعتقادی ندارم به معنی اعمال اقتدار علیه افرادی که نمیخواهند من مقالاتشان را کلمه به کلمه ترجمه کنم و به اسم خودم درج کنم نیست. امید افکار، نوشته و نظر من به درد کسی بجز خودم بخورد و مورد سرقت قرار گیرد، اما من هیچگاه بدون رضایت دیگری که زنده و حی و حاضر از مقالاتش پول میسازد ندزدیدم.
جنبش آنارشیستی جیاپاس نیز نه سرقت مسلحانه از بانکی کرد و نه جیب سرمایه داری را برای پر پول کردن جیب خود زد. آنها از طرف بومیان مکزیک حمایت میشوند و ساختارهای خودشان را ایجاد می کنند و این را با همت و پشتکار خودشان به پیش میبرند. اینکه احمد صبوری مصادره بانکی و دزدی مقاله را (از فردی که به طبقه سرمایه داری منسوب کرده) عملی آنارشیستی میداند و خود را آنارشیست میخواند بسیار ناشایست است. آنارشیستها بانک نمیزنند، (پول و ایده) نمیدزدند. آنارشیست در پی نابودی تمام ساختارهای سرمایه داری و مناسبات آن است. ما نیازی نه به بانک، نه به پول سیستم داریم و نه دزدیدن ایده و نوشته یک سوسیال دمکرات و درج آن را به اسم خود. اگر کسی اما ایده ما را از آن خود کند، تکامل دهد و متحقق کند کمکی در جهت رسیدن به آزادی و برابری است. اگر احمد صبوری ها جیب سوسیال دمکراتها را میزنند تا برای خود کسی شوند از آنارشیست بودنشان نیست. اپورتونیست کلمه درستش است.

برای خواندن ادامه مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنیم.


آیا کاپیتالیزم محکوم به فنا است؟  احمد صبوری
من هم عاقبت مجبور به اعتراف شدم/ رزا
چند خط زیررا برای انسانی مجازی به اسم "م. صبوری" قلمی کردم که اعلام کرد: رزا ی گرامی که دانشجوی سهمیه ای (بسیجی) بود...
M_SABOURI گرامی بدون اطلاع از اینهمه بعد از شنیدن 10 دقیقه سوالهای بو دار من در اتاق چت فورا بعنوان مبصر کمکی میکروفون را قاپیدند و با اعلام اینکه رزا دانشجوی سهمیه ای رژیم (بخوان بسیجی) است، پاک ما را ترور سنگ رو یخی کردند. راستش در همان لحظه شلیک نزدیک به کله ام سلولهای حافظه فعال شدند که ای ول! این "میم_ صبور" همان احمد صبوری باید باشد که در زیر مقاله اش نوشتیم "دزد"
آقای احمد صبوری. سپاس برای ترجمه این مقاله، اما کاش شما این مقاله را به اسم خودتان انتشار نمی دادید.شما مقاله آقای نورییل روبینی را به اسم خودتان منتشر کردید، این کار شما از نظر سیاسی و پرنسیبی درست نیست . لینک مقاله آقایروبینی:
http://www.project-syndicate.org/commentary/roubini41/Englis
آيا کاپيتاليزم محکوم به فنا است؟ / احمد صبوری
Nouriel Roubini نوریل روبینی (Nouriel Roubini راستش نویسنده اصلی مقاله که پرفسور فارسی زبان یهودی است را من خبر نکردم و کماکان روحش از دزدی شما خبر ندارد و لطفا شاختان را بیرون بکشید و در آینه عقده هایتان را ببینید. من در عقده ای یا دزد شدن شما هیچ نقشی ندارم.
بهمن فیروز : دوستان، اخیرا مقاله ای تحت عنوان "آیا کاپیتالیزم محکوم به فنا است؟" با امضای "احمد صبوری" در سایت شما منتشر شده است. این مقاله در واقع ترجمه تحریف شده ای از مقاله ای به قلم آقای نورییل روبینی است تحت همین عنوان که یکی دو هفته پیش در اینترنت منتشر شد ( http://www.project-syndicate.org/commentary/roubini41/English )  آقای صبوری با گذاشتن امضای خود زیر این مقاله و بدون ذکر منبع ترجمه ناقص و تحریف شده شان نه تنها الفبای ژورنالیسم که عبارت از امانت داری است را زیر پا گذاشته است، بلکه با قیاس به نفس ما را هم مثل خود شان نفهم حساب کرده و با به خیال خود زیرکی خواسته اند فرصت طلبانه برای خود در بازار پر آشوب سیاست اسمی، به قیمت نوشته آقای روبینی به هم بزنند. دلیل روان کردن این چند خط برای شما هم این است که تقاضا کنم یا مطلب احمد صبوری را از روی سایت تان بردارید و یا حداقل لینک مطلب اصلی را از آقای روبینی به همراه توضیحی که اصل قضیه را برای خواننده روشن میکند در کنار "نوشته" احمد صبوری بگذارید.این کوچکترین کاری است که میتوانید در امانت داری و رعایت اصول ژورنالیسم و مبارزه با اپورتونیسم بردارید. با تشکر از توجه تآن:
احمد صبوری: رفقای سایت اعتراض
عکس احمد صبوری در سایت اشتراک
حق با جناب بهمن فیروز است این متن یک اقتباس است که در غالب موارد حالت ترجمه دارد و در بعضی موارد بر حسب جهت گیری ضد سرمایه داری ام علیرغم استفاده از مشاهدات نویسنده نتیجه گیری ام با وی متفاوت است،چنانکه یک بورژوا رفرمیست فقر را می بیند اما برای کاهش آن مؤسسه خیریه درست می کند و یک انقلابی تغییر سیستم را تنها راه علاج ریشه ای می داند. معترض محترم شاید بدلیل ضعف در ادبیات فارسی یا شاید بدلیل اینکه خودش را ژورنالیست حرفه ای می داند و یا شاید فکر می کند معلم اخلاق من است بدون تماس اولیه با من بدون رعایت ادب انسانی مرا نفهم می خواند که اشکالی ندارد این نظر لطف یکی از عاشقان مالکیت خصوصی است که از مصادره مقاله متعلق به یک دزد بین المللی که موسسه بیلیون دلاریش مشاور پلید ترین رژیم های امپریالیستی است چنان بر افروخته شده که خواب و آرامش ندارد. اصولأ مگر گناهی بزرگتر از نقض مالکیت خصوصی می توان مرتکب شد آنهم قانون حق مالکیت مؤلف که از قوانین الهی است و نقض آن مستحق بزرگترین عقوبتها ست . خوب بعضی از این چپ های بورژوائی حتی وقتی برای اعتراض به سیستم سرمایه داری بیرون می روند از سیستم مجوز می گیرند. اینها انقلابی هاشون هم اخلاق و وجدانشان را سیستم سرمایه ساخته مشکل اینجاست و اما دلایل من:
1- من ژورنالیست نیستم و در تمام طول عمر نزدیک به شصت سالم کمتر از تعداد انگشتان یک دست مقاله با اسم و چندین مطلب بی اسم نوشته ام و هیچگاه هم در قد و قامت یک تئورسین نبوده و نیستم و هرگز چنین ادعای مسخره ای نکرده ام حقیقتش نویسنده خوبی هم نیستم
2- در جنبشی بزرگ شدم که حفظ هویت مخفی ، و آماده بودن برای از دست دادن همه چیز در آن معیار انسان خوب بودن است ، به هیچ نوعی از نخبه گرائی از جمله حق ویژه ای بنام ژورنالیزم و نویسنده گی حرفه ای باور ندارم .معتقدم در جنبش انقلابی هیچ نظری و فکری و تئوری مالکیت فردی حساب نمی شود .اساسأ به تملک اعتقاد ندارم و پیش خودمان بماند از همه قوانین سرمایه داری متنفرم بحدی که بسیار متهم به انارشیست بودن شده ام شاید هم باشم. در پایین همه سیاه قلم هایم هم همیشه تشویق می کنم که کپی کنید که بسیار هم به این انتقاد می شود.
3- شغل من مهندسی است کپی کردن مقاله سیاسی نه برایم اعتباری می آورد ونه سرشناسم می کند بهر حال در هر زمینه ای باید قدری استعداد هم داشت. از شکلی از مبارزه و ساخت جامعه ای دفاع می کنم که اگر دو میلیون از این مقاله ها کپی کنم حتی در بقالی باید آخر صف به ایستم. بهتان قول می دهم بی بی سی و دویچه وله و صدای آمریکا دنبال نظر آدم های مثل من نیستند و بازهم بهتان قول می دهم که هرگز هم نخواهند آمد.
4- نه عکسی از من کسی دیده، نه کسی در مصاحبه ای و یا در سخنرانی مرا دیده نه سایتی دارم و نه بیوگرافیم اینور و آنور ول است نه روابط گسترده جنجالی دارم نه در جائی خودم را کت وکلفت معرفی کرده ام و نه از سابقه بستگانم نانی و اعتباری نصیبم شده .
5- کارم در ایران مصادره انقلابی بوده و هیچوقت عضو هیئت تحریریه نشریه ای انقلابی یا ضد انقلابی نبوده ام به همگی هم قول می دهم که در آینده هم چنین خواهد بود
6- و اما ماجر: بنظرم آمد در کنار مقاله های نویسنده ای که از قلم و گرایش فکری اش اخیرأ خوشم می آید . مطلبی که تاریخچه تلاش های سرمایه داری برای حل بحران فعلی و راههای باقیمانده را نشان دهد، انتشار دهم. آنچه تا کنون شده را با یک جستجوی ساده در نت می توان یافت اما جمع آوری راه حلهای باقیمانده کار دشوارو تخصصی بود. ساعت ها مطالعه کردم و با توجه به اینکه اقتصاددان نیستم نتوانستم مطلب منسجمی تهیه کنم. رفیق اقتصاددانی دارم با وی مشورت کردم وی گیج ترم کرد. چند روز بعد وی مقاله ای برایم فرستاد و گفت نویسنده مقاله صاحب نظر است و تخصصش تخفیف بحران های سرمایه داری است. راه حل مقاله در واقع معدل نظریه جناح چپ و راست سرمایه داری است. من با سواد اندکم این نتیجه گیری را کاسبکارانه یافتم و لذا با نتیجه گیری مقاله موافق نبودم. بر اساس قانون مالکیت مقدس کپی رایت با نویسنده از طریق ایمیل تماس گرفتم و گفتم می خواهم مقاله اش را به فارسی ترجمه کنم اما با نتیجه گیری ات موافق نیستم. وی برای انتشارترجمه موبموی مقاله تقاضای پول کرد. مکاتبات فراوان من و پافشاری ایشان. من که یکروز کامل روی ترجمه و ساعت ها روی تایپ این مطلب کار کرده بودم و آنرا کاری بدرد بخور برای چپ های مردد می دانستم با گفتن اف یو مقاله را با تغییرات مطلوب برای سایت محل تردد چپ های مردد فرستادم و می دانید سایت های ما برای چاپ مقاله باید هویت نویسنده را احراز کنند.
7- چرا در مقاله توضیح ندادم برای اینکه بهترین دفاع حقوقی احتمالی خود را به ندانستن زدن است. چرا به شما خصوصی اطلاع ندادم چرا که حدسم بر این بود که مشتریان سایت شما همچون خود من بر این باورید که معلوم است که سرمایه داری خواهد مرد و این مطلب خواننده ای نخواهد داشت . این مقاله اساسأ برای خوانندگان دو سایت چپ های مردد و نیمه مردد تهیه شده بود. برای سایت شما هم صرفأ بر اساس علاقه شخصی ام فرستادم. به سایت سازمان هائی که انقلابی می شناسم و به من لطف دارند این مطلب برای درج به آنها ابدأ ارسال نشد.
8- چاپ این مقاله 5 روز دیرتر در سایت شما و پیدا شدن این جناب سینه چاک مالکیت خصوصی برایم قدری سؤال بر انگیز است.
9– اینکه آیا در آینده تکرار خواهم کرد یا متاسفم: از همه کسانی که فکر کرده اند من آدم کله گنده آکادمیک نان از قلم خوری هستم بسیار عذر می خواهم. اما به آنها که چون خودم زیر چکمه سرمایه داری هر لحظه له می شوند بگویم برای رسیدن به جامعه برابر و آزاد تا آخرین نفسم در کنارشان خواهم ماند و از هر آنچه مفید فایده باشد از جمله از مصادره انقلابی نوشته های دزدان و کارگزاران سرمایه داری جهانی بدون پرداخت حق مؤلف دریغ نخواهد شد .
10- از شما رفیقانه می خواهم برای خواباندن قائله نام من را از روی مقاله بردارید . با احترام: احمد صبوری
دوستان سایت افق روشن: در مورد مطلب منتشره: چندی پیش نکته کوتاهی پیرامون بدعت منفی "احمد صبوری" در مقاله ای که در سایت شما (و از قضا چند سایت دیگر) منتشر کرده خدمتتان فرستادم. ایشان هم ظاهرا بلافاصله دست بکار شده، شمشیر چوبین از نیام کشیده به جنگ با مدافعان بورژوازی (که اینجانب باشم !) پرداخته و حدیث مفصل و چند ماده ایی در سایت شما منتشر کردند. جواب گویی به "مانیفست" ایشان را در سایت شما فقط به این دلیل که ترهاتشان پس از بیش از دو هفته هنوز در معرض دید هست و به جهت روشن شدن اصل قضیه و روشن شدن سنت گذاری انحرافی ایشان ادامه میدهم . آقای احمد صبوری در جوابیه ای که به اعتراض من نسبت به عدم امانت داری ایشان در نبردن نامی از منبع اصلی مطلبی که به اسم خود منتشر کرده بود، مرا با "سخاوت" تمام "از عاشقان مالکیت خصوصی ..که از مصادره مقاله متعلق به یک دزد بین المللی که موسسه بیلیون دلاریش مشاور پلید ترین رژیم های امپریالیستی است چنان بر افروخته شده که خواب و آرامش ندارد" و مشتی اراجیف خواند که فقط شایسته خود ایشان و کسانی است که خوانندگان سایت های چپ را گله ای گوسفند میدانند که لازم است برایشان "از ما بهتران" تصمیم بگیرند و لابد در روز معین "تعیین تکلیف" بکنند. قصد بحث با احمد صبوری را ندارم، ایشان از شمار دون کیشوت هایی هستند که بایست هر قضیه ساده ای را بزرگ کرده و (به گواه نوشته ای که به نکته مختصر من منتشر کرده) با "فرار به جلو" جا پایی برای خود باز کنند. ولی برای روشن شدن انگیزه خود و در دفاع از هتاکی های ایشان این چند خط را روان میکنم و از شما تقاضای انتشار آنرا در کنار جوابیه احمد صبوری به نکته من دارم . جناب مهندس "تازه قلم به دست" ما پس از مشتی عز و جز که هدفش مغشوش کردن فکر خواننده و القای این فکر به آنان است که ایشان از چپ های ارتدکس و بسیار کارگری (یا شاید هم خلقی؟)هستند، به اصل مطلب میپردازد و آن اینکه هر کس بر روشن کردن منبع نوشته ای پافشاری کند عنداللزوم چپ بورژوایی، حافظ مالکیت خصوصی، و مستحق هر چه فحش سیاسی است. قضیه بسیار ساده است: کسی مقاله یک نویسنده رسمی بورژوایی را مصادره به مطلوب کرده و به اسم خودش ، بدون هیچ گونه اشاره و تذکر ضمنی که اصل مقاله را یک "دزد بین المللی" نوشته ، به اسم خودش در سایت های چپ منتشر میکند. کسی (کسانی) پیدا شده اند که مچ "رفیق مهندس بی ادعا" را گرفته و دستش را برای دیگر خوانندگان مقاله مصادره به مطلوب شده رو کرده اند، آنوقت مترجم (نویسنده؟) مربوطه به جای اینکه از کار خود اظهار ندامت کند با وقاحتی که ما را به یاد پاسدارهای حق به جانب سرمایه میندازد موقعی که به جان و مال مردم دست اندازی میکردند و آنرا "تصرف انقلابی" میخواندند میاندازد، کسی را که مچ ایشان را گرفته و سوتی دادنشان را همه-دان کرده به باد فحش میگیرد که چرا نرفته قضیه را خصوصی به ایشان بگوید و همدست روش مصادره به مطلوب ایشان بشود.! دم خروس جناب مهندس "ضد سرمایه داری" ما وقتی بیرون میزند که به این دو مطلب توجه کنیم: ۱- به گفته لنین کمونیستها از گفتن حقیقت نمیترسند، و ۲- طبق منطق ایشان، مارکس و انگلس و لنین و اصولا هر انسان سیاسی، یا غیر سیاسی ولی با وجدانی، که با احترام به کار دیگران وقتی از آنها نقل قولی یا اطلاعاتی در نوشته هایشان مورد استفاده قرار میداده، با ذکر کردن منبع نوشته، حرمت انسانی شخص منبع را (حتا اگر دشمن طبقاتی بوده باشد) حفظ میکرده... از حافظان و نوکران نظام طبقاتی و مالکیت خصوصی بوده اند! . حال دیگر با خواننده این سطور است که قضاوت کند آیا تمام ارجاعات آموزگاران پرولتاریا به منابع نوشته هایشان (مخصوصا منابع بورژوایی) و صراحت شان در گفتن و دفاع از حقیقت با سنت مذموم و خرده بورژوایی (لمپن پرولتاریایی؟) "مصادره به مطلوب"که آقای مهندس صبوری قصد اشاعه آنرا در این سایت و جنبش چپ داشته اند میخواند یا خیر.
با تشکر - بهمن فیروز١٧-٠٩-٢٠١١

۲ نظر:

ناشناس گفت...

تقديم به سرمايه‌داران وال استريت:

و اينك، شما اي ثروتمندان، توجه كنيد!
گريه و زاري نماييد، زيرا بلاهاي وحشتناكي در انتظار شماست.
از هم‌اكنون، ثروتتان تباه شده، لباس‌هاي گرانبهايتان را نيز بيد خورده است.
شما در اين دنياي زودگذر، طلا و نقره مي‌اندوزيد، غافل از اينكه با اين كار، براي خود در روز قيامت مجازات ذخيره مي‌كنيد. زيرا همانگونه كه طلا و نقره‌تان را زنگ خورده است، آتش نيز بدن شما را خواهد خورد.
گوش فرا دهيد!
به ناله‌ي كارگراني كه براي شما كار كرده‌اند، گوش دهيد؛ كارگراني كه فريبشان داديد و مزدشان را نداده‌ايد. ناله‌هاي ايشان تا به آسمان بالا رفته و به گوش خداي متعال رسيده است.
شما سالهاي عمر خود را در اين دنيا به خوشگذراني و عيش و نوش گذرانديد و مانند گوسفندان پرواري شده‌ايد كه براي روز ذبح آماده مي‌باشند.
شما مردم بي‌گناه را كه قادر به دفاع از خود نبودند، محكوم كرديد و كشتيد.

عهد جديد؛ نامه يعقوب؛ 5: 1-6

Rosa گفت...

آمین :-)